پژوهش حاضر با هدف طراحی الگوی تدریس خلاق مبتنی بر مؤلفههای معرفتشناختی ژیل دلوز و فیلیکس گاتاری به روش تحلیل مفهومی و نیز استنتاجی و با استفاده از مطالعۀ منابع مرتبط با اندیشههای دلوز و گاتاری انجام شده است. بر مبنای تحلیل مفهومی، مؤلفههای معرفتشناختی دلوز و گاتاری چکیده کامل
پژوهش حاضر با هدف طراحی الگوی تدریس خلاق مبتنی بر مؤلفههای معرفتشناختی ژیل دلوز و فیلیکس گاتاری به روش تحلیل مفهومی و نیز استنتاجی و با استفاده از مطالعۀ منابع مرتبط با اندیشههای دلوز و گاتاری انجام شده است. بر مبنای تحلیل مفهومی، مؤلفههای معرفتشناختی دلوز و گاتاری شامل؛ اتصال و ناهمگونی، کثرت، گسست نادلالتگر، نقشهنگاری، فولدینگ و درونبودگی میباشند. بر این اساس الگوی تدریس خلاق با بهرهگیری از معرفتشناختی دلوز و گاتاری در قالب عناصری چون؛ معلم بهعنوان راهنما، تسهیل گر، همکار و عامل تغییر، دانشآموز بهعنوان محقق، کوچگر، خلاق، مشارکتجو، پرسشگر و نقاد، اهداف متأثر از تفکر افقی و واگرا، یادگیری مبتنی بر مدلهای یادگیری فعال، مشارکتی، کارآموزی، خدماترسانی، فعالیتهای یادگیری مبتنی بر تولید اندیشههای خلاق، محتوا مبتنی بر ویژگی کثرتگرایی، بینرشتهای، تداخل و درهمتنیدگی دیسیپلینها و غیره طراحی شده است.
پرونده مقاله
هدف پژوهش حاضر، کشف نیکبودی آکادمیک اعضای هیئتعلمی دانشگاه پیام نور استان فارس بود. این پژوهش از نوع کیفی و روش مورداستفاده، پدیدارشناسی هوسرلی بود. مشارکتکنندگان در پژوهش شامل 20 نفر از اعضای هیئتعلمی دانشگاه پیام نور استان فارس در رشتههای علوم انسانی، علوم پایه و چکیده کامل
هدف پژوهش حاضر، کشف نیکبودی آکادمیک اعضای هیئتعلمی دانشگاه پیام نور استان فارس بود. این پژوهش از نوع کیفی و روش مورداستفاده، پدیدارشناسی هوسرلی بود. مشارکتکنندگان در پژوهش شامل 20 نفر از اعضای هیئتعلمی دانشگاه پیام نور استان فارس در رشتههای علوم انسانی، علوم پایه و مهندسی بود که با رویکرد نمونهگیری هدفمند و روش نمونهگیری معیار انتخاب شدند (با توجه به رویکرد اشباع نظری و در هجده امین مصاحبه ما اطلاعات جدیدی به دست آورده نشد در بیستمین مورد مصاحبه متوقف شد.) روش گردآوری دادههای این پژوهش، مصاحبه نیمه ساختاریافته بود. برای اعتباریابی دادهها از معیارهای اعتبارپذیری (از روش همسوسازی استفاده شد و سعی شده است با جمعآوری دادههای کافی از منابع چندگانه، این باورپذیری را ایجاد نمود) و اعتمادپذیری (این معیار در حقیقت به ثبات نتایج در زمان و شرایط مختلف اشاره دارد و معادل پایایی در تحقیق کمی است) استفاده شد. پس از کدگذاری دادهها از روش تحلیل مضمون (مضامین پایه، مضامین سازمان دهنده و مضمون فراگیر) برای تشکیل شبکه مضامین تجارب نیکبودی آکادمیک استفاده شد. نتایج نشان داد از ترکیب و ادغام کدهای پایه (علاقهمندی دانشجو به تحصیل، پژوهش درزمینۀ خلأ علمی، ایجاد حس اعتماد در دانشجو و...) و مضامین سازمان دهنده افزایشدهنده و مضامین سازماندهنده کاهشدهنده (مرتبط با تدریس، پژوهش، مشاوره و راهنمایی و خدمات اجتماعی) شکل گرفت. بر اساس نتایج بهدستآمده میتوان دریافت که با توسعۀ مؤلفههای افزایشدهندۀ نیکبودی آکادمیک و جلوگیری از بروز مؤلفههای کاهشدهنده، میتوان انتظار داشت که اعضای هیئتعلمی دانشگاه پیام نور در انجام مسئولیتهای شغلی خود با بالاترین میزان اثربخشی و کارایی عمل نمایند.
پرونده مقاله
این پژوهش با هدف، اعتباریابی الگوی مطلوب جذب دانشجویان خارجی در دانشگاه آزاد اسلامی انجام شد؛ که ازنظر هدف، کاربردی و از حیث روش تحقیق، بهصورت آمیخته اکتشافی است در مرحلۀ کیفی از روش گراند تئوری و تحلیل مضمون و در مرحله کمی از روش پیمایشی استفاده شد. در بخش پژوهش اسناد چکیده کامل
این پژوهش با هدف، اعتباریابی الگوی مطلوب جذب دانشجویان خارجی در دانشگاه آزاد اسلامی انجام شد؛ که ازنظر هدف، کاربردی و از حیث روش تحقیق، بهصورت آمیخته اکتشافی است در مرحلۀ کیفی از روش گراند تئوری و تحلیل مضمون و در مرحله کمی از روش پیمایشی استفاده شد. در بخش پژوهش اسناد 50 پژوهش موردمطالعه قرار گرفت در مرحله کیفی با 12 نفر صاحبنظر مصاحبه عمیق به عمل آمد. جامعۀ آماری در پژوهش، اعضای هیئتعلمی بودند که در مرحلۀ کیفی، به تعداد 12 نفر و در مرحلۀ کمی، به تعداد 334 نفر از واحدهای دانشگاهی شهر تهران انتخاب شدند. اطلاعات مورد نیاز در مرحلۀ کیفی با استفاده از مصاحبههای نیمهساختارمند مبتنی بر تئوری داده بنیاد و در مرحله کمی، با استفاده از پرسشنامۀ طراحی شده، جمعآوری و تجزیهوتحلیل گردید. نتایج نشان داد در تبیین مواضع مثبت و منفی، توسعه کمی و کیفی دانشگاه، اصلاح کارکردهای دانشگاهی، جهانیشدن، ارجحیت اهداف سیاسی به اهداف آموزشی تأثیرگذار بود. در تبیین عوامل مؤثر بر پذیرش، ساختارها، نیروی انسانی و اهداف مؤثر بودند. در تبیین عوامل جذب دانشجویان خارجی برنامههای حمایتی، عملکرد نمادین و عملکرد تنظیمی مؤثر بودند. در تبیین زمینههای پذیرش دارای مزیت نسبی دانشجویان خارجی، زمینهها، رفتارها و ساختارها حاصل شد. در تبیین عوامل تسهیل روند جذب دانشجویان خارجی، مزیت رقابتی، استعداد دانشگاه حاصل شد. درنهایت در تبیین موانع جذب دانشجویان خارجی موانع فناورانه، فرهنگی، پداگوژیکی، سیاسی و اقتصادی مؤثر بودهاند.نتایج تحقیق در مورد جذب دانشجویان خارجی نشان داد این فرآیند دارای مخالفین و موافقینی است، در عین حال به منظور جذب حداکثری، راهبردهایی لازم است، همچنین در این تحقیق مهمترین عوامل و عوامل پیشرانی که در فرآیند جذب تأثیر میگذارد معرفی شدند در این تحقیق شرایط و مزیتهای دانشگاهها برای جذب و عوامل بازدارنده جذب دانشجویان معرفی شد.
پرونده مقاله
پژوهش حاضر با هدف شناسایی ناسازواریها و چالشهای برنامه درسی انتقادی هنری ژیرو از منظر بنیادهای فلسفی تربیت اسلامی انجام شد. پژوهش از نظر ماهیت دادهها، کیفی و از نظر نوع روش تحقیق تحلیلی - اسنادی بود. نمونه پژوهشی در بخش برنامه درسی انتقادی ژیرو، کتب و مقالات منتشرشده چکیده کامل
پژوهش حاضر با هدف شناسایی ناسازواریها و چالشهای برنامه درسی انتقادی هنری ژیرو از منظر بنیادهای فلسفی تربیت اسلامی انجام شد. پژوهش از نظر ماهیت دادهها، کیفی و از نظر نوع روش تحقیق تحلیلی - اسنادی بود. نمونه پژوهشی در بخش برنامه درسی انتقادی ژیرو، کتب و مقالات منتشرشده ژیرو طی سالهای 1979 تا 2018 و در بخش مبانی تربیت اسلامی پژوهشهای اصیل این حوزه بودند که بهصورت هدفمند انتخاب و برای تحلیل آنها از روش تحلیل محتوای کیفی استفاده شد. در این پژوهش مهمترین آراء ژیرو در عناصر اساسی برنامه درسی انتقادی ازجمله اهداف (تربیت شهروند دموکراتیک و رهاییبخش، شنیدن و توجه کردن به صداهای دیگر، کنار گذاشتن نخبهگرایی و توجه به فرهنگ عمومی، رفع تبعیض نژادی و دفاع از حق مظلومان و گروههای مختلف جامعه، ایجاد جامعه دموکراتیک و مساوات خواه و اخلاقی)، محتوا (توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی، نسبیت معرفت و دانش، اتکا بر ارزشهای اجتماعی، در نظر داشتن متنها، نهادها و ساختارهای اجتماعی)، روشهای یاددهی - یادگیری (گفتوگومحوری) و ارزشیابی (مشاهده، مصاحبه، گزارشدهی، پژوهش، خودارزیابی، شرححالنویسی) مورد واکاوی قرار گرفت. با وجود نقاط قوت در برنامه درسی انتقادی ژیرو ازجمله تأکید بر عدالت تربیتی و توجه به گروههای حاشیهای؛ اما در این دیدگاه ناسازواریها و چالشهایی نیز مشاهده میشود که در مبانی فلسفی تربیت اسلامی مورد نقد است. ازجمله این نقدها میتوان به عدم ابتنای اهداف بر مفروضات متافیزیکی، غفلت از ساحتهای مختلف تربیت در هدفگذاری (تأکید زیاد بر اهداف سیاسی)، نسبیتگرایی در محتوا، کثرتگرایی افراطی در محتوا (عدم توجه به وحدتگرایی)، فروکاهشگرایی در ابزارهای شناخت، گفتوگومحوری محض در روشهای یاددهی یادگیری، نادیده انگاری اقتدارگرایی معلم در تدریس، دشواری تفسیر نتایج در ارزشیابی اشاره نمود.
پرونده مقاله
هدف پژوهش حاضر استخراج ویژگیهای عناصر اساسی برنامه درسی مهارتآموزی بهمنظور اشتغالپذیری دانشآموزان مدارس متوسطه دوم بود. پژوهش حاضر با توجه به هدف، کاربردی و با توجه به رویکرد کیفی است. در این پژوهش از روش پدیدارشناسی توصیفی استفاده شده است. محیط پژوهش را تمامی صاحب چکیده کامل
هدف پژوهش حاضر استخراج ویژگیهای عناصر اساسی برنامه درسی مهارتآموزی بهمنظور اشتغالپذیری دانشآموزان مدارس متوسطه دوم بود. پژوهش حاضر با توجه به هدف، کاربردی و با توجه به رویکرد کیفی است. در این پژوهش از روش پدیدارشناسی توصیفی استفاده شده است. محیط پژوهش را تمامی صاحبنظران حوزۀ برنامهریزی درسی و مهارتآموزی تشکیل میدهد. روش نمونهگیری در این پژوهش ملاک محور است که حجم نمونه بر اساس قاعده اشباع نظری 14 نفر تشکیل میدهند. ابزار گرداوری اطلاعات در این پژوهش مصاحبه نیمه ساختارمند است. برای سنجش روایی و اعتبار مصاحبهها؛ اعتبار، انتقالپذیری، اطمینانپذیری و تأییدپذیری مورد بررسی قرار گرفته شده است. نتایج تجزیهوتحلیل مصاحبهها 93 مضمون پایه را در 4 مضمون سازماندهنده شناسایی کرده است که حول مضمون فراگیر برنامه درسی مهارتآموزی برای اشتغالپذیری دانشآموزان دوره متوسطه گرد آمده است. یافتههای پژوهش مؤلفههای برنامه مهارتآموزی برای اشتغالپذیری را قالب عناصر هدف (شناختی، عاطفی و مهارتی)، محتوا، راهبردهای یاددهی و یادگیری و ارزشیابی شناسایی کرده است.
پرونده مقاله
یکی از مسائل مهم در برنامهریزی درسی آموزش عالی شناسایی عدم قطعیتها برای تصمیمگیری بهتر بهمنظور همسو شدن با تغییرات جهان متحول است. لذا پژوهش حاضر با هدف ارائۀ الگوی پیشنهادی ارتباط عدم قطعیتها در حوزههای مرتبط با برنامه درسی آموزش عالی با روش کیفی انجام شد. در این چکیده کامل
یکی از مسائل مهم در برنامهریزی درسی آموزش عالی شناسایی عدم قطعیتها برای تصمیمگیری بهتر بهمنظور همسو شدن با تغییرات جهان متحول است. لذا پژوهش حاضر با هدف ارائۀ الگوی پیشنهادی ارتباط عدم قطعیتها در حوزههای مرتبط با برنامه درسی آموزش عالی با روش کیفی انجام شد. در این پژوهش از روش تحلیل محتوای کیفی از نوع تحلیل استقرایی با نظام کدگذاری دادهها استفاده شد بهاینترتیب که فرایند رجوع به دادهها، خلاصهسازی آنها و درنهایت رسیدن به مفاهیم مرتبط با موضوع تحقیق (شناسایی عدم قطعیتهای برنامه درسی آموزش عالی) انجام گرفت. تحلیل دادهها بر مبنای کدگذاری باز و کدگذاری محوری انجام شد. حوزۀ این پژوهش شامل مقالات و کتابهای مرتبط با برنامه درسی آموزش عالی که بین سالهای 2000 تا 2020 منتشرشده بود. نمونه شامل 48 مقاله و 8 کتاب بود که با استفاده از روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شد. یافتهها با 71 مفهوم در 28 مقوله فرعی و 13 مقوله اصلی دستهبندی گردید. یافتههای پژوهش بیانگر وجود شبکهای از عدم قطعیتها در برنامه درسی آموزش عالی است. درنهایت الگوی پیشنهادی ارتباط عدم قطعیتها در حوزههای مرتبط با برنامه درسی آموزش عالی ارائه شد.
پرونده مقاله
هدف این پژوهش، تدوین و اعتباریابی بستۀ آموزشی یادگیری خودراهبر و تعیین اثربخشی آن بر اشتیاق تحصیلی و سرزندگی تحصیلی دانشجویان بود. مطالعه حاضر بصورت تلفیقی (ترکیبی) و در قالب یک طرح اکتشافی (ابتدا روش کیفی و سپس روش کمی است). بهمنظور شناسایی مؤلفههای خودراهبر در این پ چکیده کامل
هدف این پژوهش، تدوین و اعتباریابی بستۀ آموزشی یادگیری خودراهبر و تعیین اثربخشی آن بر اشتیاق تحصیلی و سرزندگی تحصیلی دانشجویان بود. مطالعه حاضر بصورت تلفیقی (ترکیبی) و در قالب یک طرح اکتشافی (ابتدا روش کیفی و سپس روش کمی است). بهمنظور شناسایی مؤلفههای خودراهبر در این پژوهش از روش کیفی تحلیل مضمون استفاده شده است. تحلیل مضمون روشی برای شناخت تحلیل و گزارش الگوهای موجود در دادههای کیفی است. روش کار در بخش کمی پژوهش بهصورت شبهآزمایشی از نوع پیشآزمون، پسآزمون با پیگیری 3 ماهه با گروه کنترل است. جامعۀ آماری پژوهش را همۀ دانشجویان پسر جدیدالورود دانشگاه فرهنگیان شهید باهنر اصفهان در سال تحصیلی 1396-1395 که تعداد آنان 275 نفر در رشتههای مختلف بود، تشکیل میدهند که از این تعداد بر اساس فراخوان اعلام شده، 36 نفر دانشجو، داوطلب شرکت در دوره آموزشی شدند و دانشجویان داوطلب، به روش تصادفی ساده در دو گروه 18 نفره آزمایش و کنترل گمارش گردیدند. ابزارهای پژوهش شامل بستۀ آموزشی مبتنی بر مؤلفههای یادگیری خودراهبر، پرسشنامۀ سرزندگی تحصیلی حسینچاری و دهقانیزاده (1391) و پرسشنامۀ اشتیاق تحصیلی فردریکز و همکاران (2007) بود. بهمنظور تجزیهوتحلیل دادهها از آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیری استفاده شد و یافتهها نشان داد که تفاوت میانگین نمرات در همۀ متغیرهای پژوهش شامل اشتیاق تحصیلی و ابعاد آن و سرزندگی تحصیلی در دو گروه آزمایش و کنترل در مرحلۀ پسآزمون و پیگیری معنیدار شده است (001/0 p<) میزان تأثیر بستۀ آموزشی بر افزایش اشتیاق تحصیلی در مرحلۀ پسآزمون برابر با 5/54 درصد و در مرحلۀ پیگیری برابر با 4/44 درصد بود. همچنین میزان تأثیر این بسته بر افزایش سرزندگی تحصیلی در مرحلۀ پسآزمون برابر با 3/48 درصد و در مرحلۀ پیگیری برابر با 33 درصد بود.
پرونده مقاله
این پژوهش با هدف بررسی درک دانشآموزان دورۀ دوم ابتدایی شهر تهران از مفهوم کسر (زیر ساختار جزء به کل) بر اساس دو نظریۀ APOSوSOLO انجام شد. روش انجام این مطالعه، توصیفی - پیمایشی، جامعۀ آماری آن، دانشآموزان دورۀ دوم ابتدایی شهر تهران در سال تحصیلی 1398- 1397 و نمونۀ آن، چکیده کامل
این پژوهش با هدف بررسی درک دانشآموزان دورۀ دوم ابتدایی شهر تهران از مفهوم کسر (زیر ساختار جزء به کل) بر اساس دو نظریۀ APOSوSOLO انجام شد. روش انجام این مطالعه، توصیفی - پیمایشی، جامعۀ آماری آن، دانشآموزان دورۀ دوم ابتدایی شهر تهران در سال تحصیلی 1398- 1397 و نمونۀ آن، 598 نفر از جامعۀ آماری بود که با روش نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای انتخاب شدند. برای جمعآوری دادهها، از آزمونی با یک تکلیف غیرمعمول استفاده شد. روایی محتوایی آزمون از نظر متخصصان آموزش ریاضی مورد تأیید قرار گرفت و پایایی ابزار پژوهش بر اساس ضریب آلفای کرونباخ، 7/0 به دست آمد. نتایج این مطالعه نشان داد که دانشآموزان، درک محدودی از مفهوم کسر (زیرساختار جزء به کل) دارند و در خصوص این مفهوم، بدفهمیهای مشترکی دارند. رایجترین بدفهمیهای بهدستآمده در این مطالعه شامل 1- عدم توجه به مساوی بودن قسمتها؛ 2- درک کسر بهعنوان نسبت جزءبهجزء و 3- استفاده از تقسیمبندی تقریبی برای تعیین مقدار کسری دقیق، بود. تحلیل پاسخها بر اساس نظریه APOS مشخص کرد که دانشآموزان توانایی استفاده از این مفهوم را در مواجهه با تکالیف و موقعیتهای غیرمعمول ندارند. در تحلیل پاسخها بر اساس مدل SOLO نیز مشخص شد بیش از 60 درصد پاسخها، در سطح چند ساختاری بود. پیشنهاد این تحقیق، عدم تأکید بیشازحد بر زیر ساختار جزء به کل، ارائه فرصتهای برابر برای توسعۀ سایر زیر ساختارها و تأکید بر یادگیری مفهومی رویهها و الگوریتمهای مرتبط با مفهوم کسر در محتواها و فرصتهای آموزشی ارائهشده به دانشآموزان است.
پرونده مقاله
هدف پژوهش حاضرف بررسی اهمیت، الگوها و روشهای آموزش و توانمندسازی کودکان پیشدبستانی برای مقابله با آسیبهای اجتماعی بود که با استفاده از رویکرد پژوهش کیفی و روش سنتزپژوهی انجام شده است. حوزۀ پژوهش، مقالات داخلی از سال 1378 تا 1398 شمسی، با کلیدواژههای توانمندسازی کودک چکیده کامل
هدف پژوهش حاضرف بررسی اهمیت، الگوها و روشهای آموزش و توانمندسازی کودکان پیشدبستانی برای مقابله با آسیبهای اجتماعی بود که با استفاده از رویکرد پژوهش کیفی و روش سنتزپژوهی انجام شده است. حوزۀ پژوهش، مقالات داخلی از سال 1378 تا 1398 شمسی، با کلیدواژههای توانمندسازی کودکان، اهمیت آموزشهای پیشدبستانی، آسیبهای اجتماعی، برنامه درسی پیشدبستان، مهارتهای زندگی و مهارتهای اجتماعی و مقالات خارجی از سال 1999 تا 2019 میلادی با همان کلیدواژهها، به تعداد 94 منبع را شامل میگردد که پس از اعمال غربالگری 71 مورد بهعنوان نمونه پژوهش با استفاده از روش هدفمند انتخاب شدند. نتایج استخراج شده نشان میدهد که ضرورت توانمندسازی کودکان برای مقابله با آسیبهای اجتماعی را میتوان در 10 طبقه دستهبندی نمود: رشد عاطفی و شخصیتی و افزایش سلامت روانی، کاهش اختلالات رفتاری و افزایش سازگاری فردی و اجتماعی، رشد اعتمادبهنفس و استقلال فردی، افزایش توانمندیها و خلاقیتهای فردی، رشد مهارتهای فردی، ارتباطی و اجتماعی، ضرورتهای اخلاقی و تربیتی، توسعۀ خود مراقبتی کودکان، رشد مهارتهای زندگی و روابط اجتماعی و افزایش مشارکتپذیری، ضرورتهای آموزشی و فرهنگی و ضرورتهای اقتصادی. در خصوص الگوها و روشهای توانمندسازی فردی و شخصیتی، دو الگوی کلی توسط صاحبنظران "افزایش توانمندی فردی و شخصیتی کودکان" و "ارتقای مهارتهای زندگی و مهارتهای اجتماعی" پیشنهاد شده است که برای الگوی اول روشهای "آموزش و تقویت خودآگاهی و شناخت خود، توانمندسازی روانشناختی کودکان و آموزش باورها و ارزشهای دینی" و برای الگوی دوم روشهای "آموزش مهارتهای زندگی و آموزش مهارتهای اجتماعی" مطرح شده است.
درخصوص الگوهاو روش های توانمندسازی فردی وشخصیتی، دوالگوی کلی توسط صاحبنظران" افزایش توانمندی فردی و شخصیتی کودکان" و " ارتقای مهارت های زندگی و مهارت های اجتماعی" پیشنهاد شده است که برای الگوی اول روش های "آموزش و تقویت خودآگاهی و شناخت خود، توانمندسازی روانشناختی کودکان و آموزش باورها و ارزش های دینی" وبرای الگوی دوم روش های "آموزش مهارتهای زندگی وآموزش مهارت های اجتماعی" مطرح شده است
پرونده مقاله
هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر آموزش مبتنی بر بارشناختی و فناوری واقعیت افزوده بر یادگیری و یادداری دانشآموزان رشتۀ تجربی پایۀ دوازدهم متوسطه در درس ریاضی 3 سال تحصیلی 98-97 است. روش پژوهش حاضر شبه آزمایشی از نوع پیشآزمون و پسآزمون با سه گروه یک گروه کنترل و دو گروه آزم چکیده کامل
هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر آموزش مبتنی بر بارشناختی و فناوری واقعیت افزوده بر یادگیری و یادداری دانشآموزان رشتۀ تجربی پایۀ دوازدهم متوسطه در درس ریاضی 3 سال تحصیلی 98-97 است. روش پژوهش حاضر شبه آزمایشی از نوع پیشآزمون و پسآزمون با سه گروه یک گروه کنترل و دو گروه آزمایش است. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانشآموزان پایه دوازدهم رشته تجربی شهرستان گرگان به تعداد 726 دانشآموز است که حجم نمونه پژوهش با استفاده از روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای، از بین 22 دبیرستان شهرستان گرگان، بهطور تصادفی دبیرستان مصطفی خمینی انتخاب شد. سپس از بین رشتههای پایه دوازدهم این مدرسه، بهطور تصادفی رشته تجربی انتخاب شد که دارای 3 کلاس به تعداد 90 دانشآموز بود. از بین این دانشآموزان، آنان که دارای معدل بالای 17 بوده و از نظر انضباطی در سطح مطلوبی قرار داشتند. 60 دانشآموز بهعنوان نمونۀ پژوهش انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون محقق ساخته 30 سؤالی با رعایت سطوح مختلف حیطۀ شناختی بلوم است که ضریب تمییز و دشواری تکتک سؤالات بررسی و مطلوب گزارش شد. بهمنظور ارزیابی رواییمحتوایی از دو ضریب نسبی رواییمحتوا (CVR) و شاخص روایی محتوا (CVI) استفاده شد که به ترتیب 60/0 و 86/0 به دست آمد نتایج پژوهش حاضر نشان داد که روشهای آموزش مبتنی بر بارشناختی و فناوری واقعیت افزوده تأثیر مثبت و معناداری بر یادگیری و یادداری دانشآموزان دارند و روش آموزش مبتنی بر فناوری واقعیت افزوده نسبت به سایر روشهای آموزش مبتنی بر بارشناختی و روش سنتی تأثیر بیشتری بر یادگیری و یادداری دانشآموزان دارد.
پرونده مقاله
هدف این پژوهش، تبیین اثربخشی آموزش معکوس بر تابآوری تحصیلی دانشآموزان دختر پایة یازدهم در درس انسان و محیطزیست در سال تحصیلی 98-99 بود. این پژوهش از نوع شبهآزمایشی و از نظر هدف کاربردی است. همة دانشآموزان مشغول به تحصیل در پایة یازدهم شهر ری بهعنوان جامعۀ آماری پژ چکیده کامل
هدف این پژوهش، تبیین اثربخشی آموزش معکوس بر تابآوری تحصیلی دانشآموزان دختر پایة یازدهم در درس انسان و محیطزیست در سال تحصیلی 98-99 بود. این پژوهش از نوع شبهآزمایشی و از نظر هدف کاربردی است. همة دانشآموزان مشغول به تحصیل در پایة یازدهم شهر ری بهعنوان جامعۀ آماری پژوهش در نظر گرفته شدند. ابتدا یکی از مدارس ناحیه دو شهر ری به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و 60 نفر از دانشآموزان پایه یازدهم به روش تصادفی ساده در دو کلاس 30 نفری بهعنوان گروه آزمایش و گروه کنترل جایگزین شدند. بهمنظور جمعآوری دادهها از پرسشنامه استاندارد ساموئلز (2004) که توسط سلطانینژاد و همکاران در سال 1392 هنجاریابی شد بهعنوان پیشآزمون و پسآزمون استفاده گردید. پس از تأیید روایی صوری و محتوایی ابزار توسط اساتید حوزه علوم تربیتی، پایایی آن از طریق ضریب آلفای کرونباخ 81/0 محاسبه گردید. بهمنظور تجزیهوتحلیل دادهها از آمار توصیفی همچون شاخصهای گرایش مرکز و شاخصهای پراکندگی و آمار استنباطی آزمون لوین برای بررسی مفروضه همسانی واریانسها و تحلیل کوواریانس چند متغیره (آزمون مانکوا) و تکمتغیره و آزمون اتا با بهرهگیری از نرمافزارهای Spss24 استفاده شده است. نتایج تحقیق نشان داد که آموزش معکوس بر تابآوری تحصیلی دانشآموزان تأثیر بسزایی دارد، بهطوریکه 56/0 تابآوری تحصیلی دانشآموزان دختر پایۀ یازدهم در درس انسان و محیطزیست را ارتقاء میبخشد. درنهایت، پیشنهاد میگردد که مدیران مدارس زمینۀ مشارکت معلمان در کارگاههای راهبردهای نوین تدریس را فراهم نمایند تا معلمان بتوانند از رویکردهای نوین تدریس ازجمله آموزش معکوس در کلاسهای درس بهرهمند گردند.
پرونده مقاله
هدف این پژوهش، بررسی مقایسۀ اثربخشی روش تدریس همیاری با روش تدریس کاوشگری بر خلاقیت دانشآموزان است. جامعۀ آماری پژوهش، شامل همۀ دانشآموزان دختر پایۀ پنجم ابتدایی شهرستان کبودرآهنگ بود. بدین منظور از جامعۀ یادشده 40 نفر از دانشآموزان، در دو کلاس درس، بهعنوان گروهای آ چکیده کامل
هدف این پژوهش، بررسی مقایسۀ اثربخشی روش تدریس همیاری با روش تدریس کاوشگری بر خلاقیت دانشآموزان است. جامعۀ آماری پژوهش، شامل همۀ دانشآموزان دختر پایۀ پنجم ابتدایی شهرستان کبودرآهنگ بود. بدین منظور از جامعۀ یادشده 40 نفر از دانشآموزان، در دو کلاس درس، بهعنوان گروهای آزمایشی یک و دو انتخاب شدند. روش تحقیق از نوع نیمهآزمایشی و طرح پیشآزمون- پسآزمون با گروههای آزمایشی یک و دو بود. ابزار مورد استفادۀ محقق در این پژوهش آزمون تفکر خلاق تورنس (فرم A) بود. نتایج حاصل به روش آمار توصیفی و استنباطی مورد تحلیل قرار گرفت و مقایسۀ نتایج پیشآزمون و پسآزمون در هر دو گروه نشان داد که روش تدریس همیاری و روش کاوشگری بر هر دو گروه بهبود معناداری ایجاد کرده است و مقایسه دو روش با یکدیگر نشان داد که روش همیاری در مقایسه با روش کاوشگری بر خلاقیت دانشآموزان در درس علوم تأثیر معناداری داشته است.
پرونده مقاله