علم در سده اخیر سه وضعیت جدی را تجربه نموده است. مطابق وضعیت نخست، علم یک حقیقت کاملاً مستقل لحاظ شده است که براساس منطق اکتشاف علمی، صلابت و برتری خود را نسبت به سایر دانشهای غیر تجربی اعلام میدارد. در رویکرد دوم، علم بهمثابه دانشی متأثر از نقش روانی و اجتماعی کنشگر چکیده کامل
علم در سده اخیر سه وضعیت جدی را تجربه نموده است. مطابق وضعیت نخست، علم یک حقیقت کاملاً مستقل لحاظ شده است که براساس منطق اکتشاف علمی، صلابت و برتری خود را نسبت به سایر دانشهای غیر تجربی اعلام میدارد. در رویکرد دوم، علم بهمثابه دانشی متأثر از نقش روانی و اجتماعی کنشگرانِ خود، از اسطوره استقلالی پیشین فاصله گرفته و در عمل نشان داده است که پدیدهای اجتماعی است. برکنار از این دو رویکرد که اولی بر تمایز علم از غیرعلم و دومی بر در هم آمیختگی علم و غیرعلم تأکید دارند، رویکرد سوم بر شبکهای بودن علم تأکید دارد؛ شبکهای که تمامی علوم و معارف بشری و تحولات اجتماعی و سیاسی و اخلاقیات فردی و غیره در سرشت آن دخالت دارند و تمامیت آن بر جهت و روش تحقیق علوم تجربی اثر میگذارد. اینجاست که علوم تجربی همچون دیگر دانشها از رویکرد شبکهای برای حل مسائل و موضوعات خود بهره میبرد. این نوشتار درصدد است پس از توضیح سیر این سه جریان در تاریخ علم معاصر، ضرورت مطالعات شبکهای دانش را تبیین نماید.
پرونده مقاله
این نوشتار تلاشی است برای نشان دادن این امر که چگونه نقد سوم کانت مستعد پاسخگویی به پرسشی است که میتوان آن را مسئلۀ اساسی فیلسوف استعلایی نامید: چطور میتوان قواعدی داشت که از یک سو دارای اعتبار کلی و ضروری باشد و از سوی دیگر با واقعیتهای عملی زندگی انسانی سازگار باش چکیده کامل
این نوشتار تلاشی است برای نشان دادن این امر که چگونه نقد سوم کانت مستعد پاسخگویی به پرسشی است که میتوان آن را مسئلۀ اساسی فیلسوف استعلایی نامید: چطور میتوان قواعدی داشت که از یک سو دارای اعتبار کلی و ضروری باشد و از سوی دیگر با واقعیتهای عملی زندگی انسانی سازگار باشد؟ میتوان گفت کانت در نقد قوۀ داوری این مسئله را به این صورت مطرح میکند که چگونه میتوان برای احکام زیباییشناختی به کلیت و ضرورتی دست یافت که با کلیت و ضرورتِ عینیِ احکام طبیعی و اخلاقی متفاوت باشد. توانایی نقد سوم در حل این مسئله به استفادۀ کانت از مفهوم حس مشترک بازمیگردد. بنابراین در این نوشتار با تمرکز بر مفهوم حس مشترک نشان داده میشود که چگونه نقد سومِ کانت میتواند بستری مناسب برای حل مسئلۀ یادشده فراهم کند، به طوری که پیامدهای آن در فلسفۀ هگل و رویکردهای ویتگنشتاین، به ویژه ویتگنشتاین متأخر نیز دنبال شود.
پرونده مقاله
تحلیل سه جزئی متعارف درباره معرفت، معرفت را باورِ صادقِ موجه میداند و ضابطه ی معرفت را تحقق سه شرط باور، صدق، و توجیه معرفی میکند. در این میان شرط توجیه بیش از دو شرط دیگر محل بحث بوده است. معرفت شناسان عموماً توجیه را در دو قسم توجیه باوری و توجیه وضعیتی پیگیری می کن چکیده کامل
تحلیل سه جزئی متعارف درباره معرفت، معرفت را باورِ صادقِ موجه میداند و ضابطه ی معرفت را تحقق سه شرط باور، صدق، و توجیه معرفی میکند. در این میان شرط توجیه بیش از دو شرط دیگر محل بحث بوده است. معرفت شناسان عموماً توجیه را در دو قسم توجیه باوری و توجیه وضعیتی پیگیری می کنند. لیکن آئودی، توجیه را چهار قسم می داند؛ توجیه باوری، توجیه وضعیتی، توجیه گزاره ای و توجیه ساختاری. توجیه ساختاری نوآوری و حاصل دیدگاه درونگروانه ی آئودی به توجیه است. درون-گروی و برونگروی دو دیدگاه رقیب در تبیین معرفت و توجیه هستند. آئودی در توجیه قائل به درون-گروی مبتنی بر دسترسی اقلّی است و توجیه ساختاری ثمره ی دیدگاه خاص وی به توجیه است. با عنایت به اینکه، یکی از انتقادات مهم برونگروان به درونگروی، نامتعیّن و ذهنی دانستن آن است، پیامد نوآوری آئودی، صورت بندی و تعیّن توجیه در رویکرد درون گروانه به عنوان یک فرآیند از ابتدا تا رسیدن به توجیه باوریِ مورد نیاز برای معرفت، و در نتیجه تقویت دیدگاه درون گروی به توجیه در مقابل برون گروی است. در این پژوهش از روش تحلیل محتوا استفاده شده است.
پرونده مقاله
چکیده نظریه شناخت دکارت، در مواجهه با موج شک گرایی دوران خود و برای دفاع از سرمایه شناخت یقینی، بر اساس وجود مفاهیم فطری، پی ریزی شده است. در عین حال این مفاهیم، از حیث کمیت و کیفیت وجودی و نیز معیار شناسایی، دارای ابهاماتی است که باعث شده برخی، آن را فاقد انسجام بدانن چکیده کامل
چکیده نظریه شناخت دکارت، در مواجهه با موج شک گرایی دوران خود و برای دفاع از سرمایه شناخت یقینی، بر اساس وجود مفاهیم فطری، پی ریزی شده است. در عین حال این مفاهیم، از حیث کمیت و کیفیت وجودی و نیز معیار شناسایی، دارای ابهاماتی است که باعث شده برخی، آن را فاقد انسجام بدانند. علم حضوری از ابتکارات فیلسوفان مسلمان است که از زمان فارابی تاکنون مورد توجه ایشان قرار داشته و در کتب مختلف، به ویژگی ها و مصادیق آن پرداخته شده است. در اهمیت و جایگاه آن، همین بس که توسط برخی از متفکران معاصر به عنوان مبنای معارف بشری معرفی شده است. از آنجا که علم حضوری، مورد توجه فیلسوفان غربی قرار نگرفته است لذا در آثار ایشان از جمله دکارت نامی از آن به میان نیامده است. این مقاله بر آن است تا اثبات کند که اولا علم حضوری، نقش برجسته ای در شکل گیری نظام معرفت شناسی دکارت ایفا کرده است اگر چه دکارت به آن توجه آگاهانه نداشته است و ثانیا مفاهیم فطری وی، قابل تطبیق بر مصادیق علم حضوری است و ثالثا در پرتو ارجاع مفاهیم فطری دکارت به مصادیق علم حضوری، ابهامات متعدد درباره این نظریه، قابل رفع است.
پرونده مقاله
پرسش اساسی پژوهش این است که آیا فقط نام اصطلاحات در منطق سهروردی با منطق مشاء فرق دارد یا او دیدگاههای متفاوت با مشاء نیز داشته است؟ به عبارت دیگر نوآوریهای شیخ اشراق در منطق چیست؟ منطق معرفی شده شیخ اشراق سادهتر است؛ چراکه او از جمله دانشمندانی است که در منطق نگاری، چکیده کامل
پرسش اساسی پژوهش این است که آیا فقط نام اصطلاحات در منطق سهروردی با منطق مشاء فرق دارد یا او دیدگاههای متفاوت با مشاء نیز داشته است؟ به عبارت دیگر نوآوریهای شیخ اشراق در منطق چیست؟ منطق معرفی شده شیخ اشراق سادهتر است؛ چراکه او از جمله دانشمندانی است که در منطق نگاری، از نظام دوبخشی ابن سینا تبعیت نموده است. بررسی نظام فکری سهروردی از جمله اندیشههای منطقی او که تاکنون به طریقی نظام یافته بررسی نشده است، رهیافتی برای رسیدن به این هدف است. با روشی عقلی - تحلیلی در منطق سهروردی می توان گفت که او سعی داشته تا با نگرش خاص خود به بازسازی نظام منطق ارسطو اقدام کند. او بر منطق اشکالاتی وارد کرده که میتوان به اشکال بر نظریه تعریف ارسطوئی، عکس، کیفیت و کمیت قضایا، قیاس ارسطوئی و اشکال چهارگانه آن اشاره کرد. در این منطق بیشتر سعی شده تا به کلیات پرداخته شود؛ وی برخی قسمتهای منطق ارسطوئی مانند کلیات خمس و مقولات را از دایره منطق خارج دانسته است. در باب مغالطات نیز نظر وی این است که باید با دیدی کاربردی به آنها نگریست و دایره آن را به مباحث فلسفی میکشاند. درنهایت میتوان گفت منطقی که سهروردی پیشنهاد کرده تنها در نظام فلسفی وی معنا دارد. در منطق اسلامی، اکثر منطقدانان به همان منطق ارسطویی بسنده کرده و به منطق اشراق توجه کمتری شده است، در حالی که طبق نظر سهروردی شناخت کامل فلسفه اشراق منوط به شناخت منطق اشراقی است.
پرونده مقاله
غایت اصلی در مباحث معرفت شناختی از منظر فیلسوفان رسیدن به شناخت یقینی و حقیقی است. از این منظر، فیلسوفان مختلف با دیدگاه ها و مبانی فکری متفاوت، همواره تلاش کرده اند مبنا و چهارچوبی را برای حصول نتیجه مورد نظر پی ریزی کنند. ملاصدرا و دکارت نیز از زمره تلاش گران این عرصه چکیده کامل
غایت اصلی در مباحث معرفت شناختی از منظر فیلسوفان رسیدن به شناخت یقینی و حقیقی است. از این منظر، فیلسوفان مختلف با دیدگاه ها و مبانی فکری متفاوت، همواره تلاش کرده اند مبنا و چهارچوبی را برای حصول نتیجه مورد نظر پی ریزی کنند. ملاصدرا و دکارت نیز از زمره تلاش گران این عرصه هستند. ملاصدرا و دکارت هر دو قیاس را محور نظریه معرفت شناسی خود قرار داده اند و امکان حصول به معرفت یقینی را از این راه امکان پذیر می دانند. باوجود اشتراک در این مبنا، از وجوه اختلاف آن دو در باب این مسأله باید به این نکته اشاره کرد که قیاس مورد نظر ملاصدرا همان قیاس ارسطویی مبتنی بر منطق صورت است اما قیاس در منطق معرفتی دکارت بیشتر از منظر منطق ماده و رابطه بین حقایق نگریسته می شود و نه صرفاً از منظر رابطه مفاهیم مورد مطالعه. همچنین به نظر می رسد عقیده ملاصدرا برای بهره گیری از قیاس به عنوان نوعی از استدلال مبتنی بر منطق صورت در مقایسه با دیدگاه دکارت برای استفاده از قیاس به عنوان نوعی استدلال مبتنی بر منطق ماده، دست کم در مقام داوری و ارزشیابی پذیرفتنی تر می نماید.
پرونده مقاله
بداهتِ شناخت، نزد انسان، نه تنها مانعی در پرسش از آن نیست، بلکه نشان از اهمیت این پرسشگری دارد. متدولوژی بعنوانِ سازمانِ شناخت، برای پذیرش عضو جدیدی در خانواده، نیازمندِ پارادایمی جدید است. اینکه چرا پارادایمی جدید ضروری است، ریشه در ماهیت برون ایستاییِ انسان دارد. و هم چکیده کامل
بداهتِ شناخت، نزد انسان، نه تنها مانعی در پرسش از آن نیست، بلکه نشان از اهمیت این پرسشگری دارد. متدولوژی بعنوانِ سازمانِ شناخت، برای پذیرش عضو جدیدی در خانواده، نیازمندِ پارادایمی جدید است. اینکه چرا پارادایمی جدید ضروری است، ریشه در ماهیت برون ایستاییِ انسان دارد. و همین ویژگی بنیادیِ است که زمینه سازِ اپوخه شناخت، قرار میگیرد. در این پژوهش با گزینش اگزیستانسیالیسم، بعنوانِ لگینِ لوگوسِ پژوهش، و با مبنا قراردادن رویکردشناختی (4E)، نقطه اشتراک آنها یعنی در-جهان-بودن، مبنای ورود به بحث قرار می گیرد، و سه شاخه دیگرِ رویکرد شناختی (4E)، برای فائق آمدن بر شکاف تبیینی ای که در توضیح چراییِ در-بودن، هست، استفاده می شود. برای اثبات اینکه ادراک، تصویری واقعی از جهان در اختیار ما قرار نمی دهد، و چون هر داده و استدلالی هرچند انتزاعی، نهایتا باید برمبنایی استعاری-تنی، ادراک شود، از ادراک، در شرایطِ خاص، مثل تتراکروماکی، حس-آمیزی و جانشینیِ حسی، و همچنین تصویرِ جهان، نزد سایر موجودات زنده، بهره گرفته شده است. نهایتا با این استدلال که رابطه میان پیکر (انسان) و غیرِپیکر (جهان) نه برمبنای شناخت، بلکه برمبنایِ وضع و نهشِ غیرِخود استوار است، شناخت، در تعلیق قرار می گیرد، تا راه برای تبیین یک متدولوژیِ غیرشناختی فراهم شود.
پرونده مقاله
رمزپردازی روشی است که از دیرباز در دو ساحت عینی و معرفتی برای انتقال معانی استفاده شده است. در ساحت عینی یک پدیده به عنوان رمزی از یک حقیقت یا معنا تلقی میگردد و از کاربردهای مهم آن در عرصه معرفت بیان معانی و حقائق متافیزیکی در قالب رموز است؛ لذا همواره ادیان و مکاتب م چکیده کامل
رمزپردازی روشی است که از دیرباز در دو ساحت عینی و معرفتی برای انتقال معانی استفاده شده است. در ساحت عینی یک پدیده به عنوان رمزی از یک حقیقت یا معنا تلقی میگردد و از کاربردهای مهم آن در عرصه معرفت بیان معانی و حقائق متافیزیکی در قالب رموز است؛ لذا همواره ادیان و مکاتب مختلف عرفانی و باطنی از این شیوه بهره بردهاند. در فرهنگ اسلامی نیز در آثار سهروردی و عرفا به شکل گستردهای این امر نمایان است. با توجه به جایگاه مهم حکمت متعالیه در حکمت اسلامی این پژوهش در پی پاسخ به این سؤال است که فرایند رمزپردازی در عرصه معرفت در اندیشه ملاصدرا چگونه است؟ آیا در چارچوب معرفتی وی میتوان روشی را برای کشف رمز و دستیابی به حقیقت رمزها ارائه داد؟ تحلیل و بررسی آموزههایی نظیر ادراک خیالی، شهود، تأویل و معرفت نفس میتواند ما را در رسیدن به مطلوبمان یاری رساند؛ بر اساس نتایج حاصله چارچوبی فراهم میگردد که بنیانی عقلانی و قوی برای رمزپردازی در عرصه معرفت خواهد بود و همچنین معیاری را برای ارزیابی و تشخیص رمزپردازیهای صحیح و عقلانی در اختیار قرار میدهد.
پرونده مقاله
در صدد تبیین ادراکی معرفت شناختی در باره علیت و عینیت تاریخی است.بسیاری از جمله متفکران مسلمان تاریخ را یکی از منابع شناخت می دانند. از سویی اختلاف در باره ماهیت و وجود تاریخ خود مبحثی قدیمی و ریشه دار است. از سویی علمیت و عینیت در تاریخ، دارای اهمیت زیادی در تحلیل اصال چکیده کامل
در صدد تبیین ادراکی معرفت شناختی در باره علیت و عینیت تاریخی است.بسیاری از جمله متفکران مسلمان تاریخ را یکی از منابع شناخت می دانند. از سویی اختلاف در باره ماهیت و وجود تاریخ خود مبحثی قدیمی و ریشه دار است. از سویی علمیت و عینیت در تاریخ، دارای اهمیت زیادی در تحلیل اصالت تاریخ است. زیرا تاریخ به سان دیگر ارکان دانش و معرفت بشری در حالی که منبعی برای تحلیل و کمک به درک دقیقتر رویدادهای بشری است، خود موید دانشی مستقل است.بدیهی است نمی توانیم با نگرش پوزیتیویستی با تاریخ مواجه شویم.اما مورخ می تواند هم از منظر علم تحربی و هم طبقه بندی رویدادها و داده ها به برداشت فلاسفه در نیل به فهمی فلسفی در تطبیق فرآیندها کمک رساند. هرچند مورخان فارغ از داوری و نظام ارزشی نیستند، اما ناچار از تبعیت از الگوهای شناخته شده و مورد پذیرش محققین هستند.اگر چه نمی توان به تمامی جزییات تاریخی دست یابیم اما عینیت سازی و تلاش برای علمی کردن متدها و تحلیل معرفت شناختی از پدیده های تاریخی، تفسیری عمیقتر و پویاتررا موجب می شود. این مقاله در صدد بیان این دریافت است که تاریخ علیرغم ادوار چهارگانه تحول زا، به تفسیر علمی از رویدادها محتاج است.می دانیم هرمنوتیک و برداشتهایی عام و فلسفی می تواند منشایی در تحلیل فرارویدادهای تاریخی داشته باشد، اما همچنان به تحلیل علمی و علتالعللی و درک جامع و کلگرا نیازمند است.این بزرگترین دستآورد مشترک مورخان و فیلسوفان در پیوند رویداد و معرفت است.
پرونده مقاله
فوتوریسم یکی از مهمترین جنبشهای هنری اوایل قرن بیستم در ایتالیا است که ریشه در فلسفه دارد و بر سیاست اثرگذار میشود. هدف از این مقاله شناخت، تحلیل و نقد مبانی معرفت شناختیِ جنبش فوتوریسم است. اندیشه نیچه بیشترین تاثیر را بر فوتوریسم داشت. نگرش آریگویانه نیچه به زندگی ا چکیده کامل
فوتوریسم یکی از مهمترین جنبشهای هنری اوایل قرن بیستم در ایتالیا است که ریشه در فلسفه دارد و بر سیاست اثرگذار میشود. هدف از این مقاله شناخت، تحلیل و نقد مبانی معرفت شناختیِ جنبش فوتوریسم است. اندیشه نیچه بیشترین تاثیر را بر فوتوریسم داشت. نگرش آریگویانه نیچه به زندگی از طریق ارجی که او بر ارزش-های رویکرد دیونوسوسی مینهد و نقد وی از اخلاق فضیلت محور بر اساس نظریه اراده معطوف به قدرت، وفق استنباط فوتوریستها مطالعه و بررسی شده است. رویکرد سیاسی به اندیشه نیچه در جنبش فوتوریسم به اوج میرسد.در نتیجه پژوهش مشخص میشود که برخی از مفاهیم کلیدی فلسفه نیچه مورد تفسیر و تعبیر خاصی قرار گرفته اند و به گونه ای خوانش شدهاند که نظام حکومتی فاشیسم و سیستمهای حکومتی اقتدارگرای مشابه را توجیه کنند. هنر فوتوریسم در جهت تهییج تودهها و ستایش جنگ پیش رفت و یکی از عوامل ایجاد جنگ، خشونت و اِعمال استبداد شد و مهر تاییدی بود بر حکومت فاشیسم.
پرونده مقاله
چکیده یکی از مسائل مطرح در این روزگار، معرفت شناسی گزاره های ارزشی است. از دیدگاه برخی، مفاهیم ارزشی، از مفاهیم فلسفی اند. و در نتیجه گزاره های برآمده از این مفاهیم معرفت زا و استدلال پذیرند و از نگاه برخی مفاهیم تصوری این گزاره ها، از اعتبارات ذهن هستند و از آنجایی که چکیده کامل
چکیده یکی از مسائل مطرح در این روزگار، معرفت شناسی گزاره های ارزشی است. از دیدگاه برخی، مفاهیم ارزشی، از مفاهیم فلسفی اند. و در نتیجه گزاره های برآمده از این مفاهیم معرفت زا و استدلال پذیرند و از نگاه برخی مفاهیم تصوری این گزاره ها، از اعتبارات ذهن هستند و از آنجایی که قوام ماده قیاس به اعتبار ذهن است، پس گزاره های برآمده از این مفاهیم نامعرفت زا و استدلال ناپذیرند و بحث دیگری که به دنبال این دیدگاه، مطرح می گردد، نسبی بودن این گزاره ها است. این تحقیق بر آن است تا با نگاهی مسئله محور، با توصیف و مقایسه آثار علامه طباطبایی و استاد مطهری و تجزیه و تحلیل عقلانی آنها، حقیقت این امر، روشن گردد. از دقت در بیاناتشان، این مطلب حاصل می گردد که آنها، بر دیدگاه دوم هستند اما نمی توان نسبیت گزاره های ارزشی را به آنها نسبت داد. اشکالهای زیادی، بر دیدگاه علامه و شهید مطهری، وارد گشت اما اکثر آنها صحیح نیستند. به نظر می رسد دیدگاه اعتباری بودن مفاهیم تصوری، در جملات انشائی، درست باشد ولی در گزاره های خبری، نادرست است.
پرونده مقاله
نظریّة ادراکات اعتباری برای اولین مرتبه توسط علاّمه طباطبائی(ره) مطرح شد و در حوزه معرفتشناسی از ابتکارات مبتنی بر رئالیسم تعاملی است، طبق این نظریه شناخت ما در مواجهه با واقعیّت خارجی تصحیح میشود و تکامل مییابد. طرح ادراکات اعتباری نتیجة مواجهة علاّمه با مسئلة تکثّ چکیده کامل
نظریّة ادراکات اعتباری برای اولین مرتبه توسط علاّمه طباطبائی(ره) مطرح شد و در حوزه معرفتشناسی از ابتکارات مبتنی بر رئالیسم تعاملی است، طبق این نظریه شناخت ما در مواجهه با واقعیّت خارجی تصحیح میشود و تکامل مییابد. طرح ادراکات اعتباری نتیجة مواجهة علاّمه با مسئلة تکثّر ادراکات است که بر اساس آن، ادراکات انسان تکثیر مییابد و به تبع آن، ماهیّت گزارههای اخلاقی تبیین میشود، طبق این فرض در برداشت اولیه استدلال علاّمه برای اعتباری بودن حُسن و قبح و نفوذ احساسات در اعتباریّات، ناخودآگاه به نسبیّتگرایی هنجاری منجر میشود، استاد مطهّری در مواجهه با دیدگاه علامه ضمن پذیرش نظریّة اعتباریّات با نقد دیدگاه علامه سعی در ثابت نگه داشتن پایههای اخلاقی دارد و راهحل قضیه را در تفکیک میان فعل اخلاقی و معیار اخلاقی، تفاوت قائل شدن بین من علوی و من سفلی انسان و تفکیک قائل شدن بین حسن و قبح فاعلی و حسن و قبح فعلی میداند، که صرف نظر از برخی نقدها میتوان رویکرد اصلاحی استاد مطهری را راهگشا دانست، ضمن اینکه باید اذعان نمود که رویکرد نگاه تکثرگرایانه علامه به مسئله اخلاق در ادراکات اعتباری راه گفتگو با دیگر فرهنگها را باز نگه میدارد. در این پژوهش ضمن پاسخ به این پرسش که انتقاد استاد مطهری نسبت به علامه طباطبایی در موضوع اخلاق از منظر ادراکات اعتباری چبست؟ دیدگاه استاد مطهری نیز در موضوع اخلاق از منظر ادراکات اعتباری نقد و بررسی میشود.
پرونده مقاله