پژوهش حاضر با هدف تعیین تأثیر آموزش گروهی مهارت زندگی (مقابله با استرس) در افزایش کنترل استرس کارکنان کارخانه ماشینسازی تبریز انجام شده است. جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه کارکنان کارخانه ماشینسازی تبریز بود. نمونه آماری پژوهش حاضر 60 نفر از کارکنان کارخانه ماشینسازی تب چکیده کامل
پژوهش حاضر با هدف تعیین تأثیر آموزش گروهی مهارت زندگی (مقابله با استرس) در افزایش کنترل استرس کارکنان کارخانه ماشینسازی تبریز انجام شده است. جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه کارکنان کارخانه ماشینسازی تبریز بود. نمونه آماری پژوهش حاضر 60 نفر از کارکنان کارخانه ماشینسازی تبریز میباشند، که به صورت در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جایگزین شدهاند. ابزار گردآوری دادهها، مقیاس استرس کوهن 1983 میباشد که یکبار پیش از آغاز برنامهی آموزش مهارت زندگی و یکبار نیز در پایان دورهی آموزشی توسط کارکنان تکمیل شدند. دادههای بدست آمده با روشهای آمار توصیفی از جمله فراوانی، درصد، میانگین و انحراف استاندارد و فرضیههای تحقیق با استفاده از تحلیل کواریانس تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد برنامه آموزش گروهی مهارت زندگی در محیط کار در افزایش مدیریت استرس کارکنان مؤثر است.
پرونده مقاله
هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه و همچنین تعیین سهم هوشهای چندگانه (هوش زبانی یا کلامی، منطقی- ریاضی، فضایی، موسیقایی، بدنی- جنبشی، درون فردی، میان فردی و طبیعت گرایانه) و ویژگیهای شخصیتی (برونگرایی، سازشپذیری، وظیفهشناسی، روانرنجورخویی و انعطافپذیری یا پذیرابودن نسبت چکیده کامل
هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه و همچنین تعیین سهم هوشهای چندگانه (هوش زبانی یا کلامی، منطقی- ریاضی، فضایی، موسیقایی، بدنی- جنبشی، درون فردی، میان فردی و طبیعت گرایانه) و ویژگیهای شخصیتی (برونگرایی، سازشپذیری، وظیفهشناسی، روانرنجورخویی و انعطافپذیری یا پذیرابودن نسبت به تجارب جدید) در پیش بینی رویکردهای یادگیری راهبردی، عمقی و سطحی دانشجویان بود. بدین منظور، 413 نفر از دانشجویان گروه های علوم انسانی دانشگاه پیام نور مرکز تبریز (283 زن و 130 مرد) با روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای انتخاب شدند و پرسشنامه های هوشهای چندگانه، پنج عامل اصلی شخصیت و رویکردها و مهارت های مطالعه توسط این دانشجویان تکمیل شدند. آزمون همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه استاندارد یا همزمان برای تحلیل دادههای جمعآوری شده مورد استفاده قرار گرفت. نتایج نشان داد که همبستگی منفی و معنیدار بین هوشهای زبانی یا کلامی، منطقی ریاضی، فضایی، درون فردی و طبیعت گرایانه و رویکرد یادگیری سطحی وجود دارد، ولی رابطه بین اکثر هوشها با رویکردهای یادگیری عمقی و راهبردی مثبت و معنیدار بود. همچنین نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که ویژگی شخصیتی وظیفهشناسی، هوش کلامی یا زبانی و هوش میانفردی (با ارزش بتای منفی) عاملهای پیشبینیکننده معنیداری برای رویکرد یادگیری راهبردی بودند. در پیشبینی رویکرد عمقی متغیرهایی نظیر هوش کلامی یا زبانی، پذیرابودن نسبت به تجربه، هوش طبیعتگرایانه، وظیفهشناسی (با ارزش بتای مثبت) و هوش موسیقیایی و برونگرایی (با ارزش بتای منفی) از لحاظ آماری معنیدار بودند. بهترین عامل پیشبینیکننده برای رویکرد سطحی یادگیری دانشجویان هوش میانفردی بود و متغیرهای پذیرابودن نسبت به تجربه، روانرنجورخویی، وظیفهشناسی، هوش کلامی یا زبانی و هوش موسیقیایی از لحاظ ارزش بتا در اولویت بعدی قرار داشتند. از بین این متغیرها، پذیرا بودن به تجربه، وظیفهشناسی، هوش کلامی و هوش موسیقیایی در پیشبینی رویکرد یادگیری سطحی بتای منفی داشتند.
پرونده مقاله