بینامتنیت، تولید متن از طریق تعامل با متون پیشینیان یا معاصر خود است که مشارکت آن متنها در متن مورد نظر به صورت صریح، غیرصریح و ضمنی از متنی در متن دیگر صورت میگیرد. ژرار ژنت از برجستهترین محققان عرصۀ بینامتنیت است که بخش عمدهای از مطالعات خود را روی طبیعتِ گفتمان ر چکیده کامل
بینامتنیت، تولید متن از طریق تعامل با متون پیشینیان یا معاصر خود است که مشارکت آن متنها در متن مورد نظر به صورت صریح، غیرصریح و ضمنی از متنی در متن دیگر صورت میگیرد. ژرار ژنت از برجستهترین محققان عرصۀ بینامتنیت است که بخش عمدهای از مطالعات خود را روی طبیعتِ گفتمان روایی، متمرکز میکند. با این دیدگاه دو کتاب منازل السائرین انصاری، عوارف المعارف سهروردی در جایگاه پیش متن و دستورالجمهور شیخ خرقانی به عنوان پس متن مورد ارزیابی قرار گرفته است. مقالۀ حاضر تلاششده تا با روش توصیفی ـ تحلیلی و به واكاوي دیدگاههای عرفانی اين چهار اثر پیرامون دو مقام عرفانی «صبر» و «رضا» پرداخته تا جنبۀ عرفانی غالب بر شخصیت صاحبان اثر بیش از پیش آشکارگردد. از بررسی دیدگاههای ایشان چنین استنتاج گردید که ابن خرقاني به توکّل عملی، صبر بر سختیها و رضا به تقدير الهي بسیار اهتمام دارد و به صورت ضمني و به شيوه وامگيري تفكرات او از آثار قبلي تاثير پذيرفته است.
پرونده مقاله
نقد کهنالگویی از رویکردهای جدید نقد ادبی است که بر اساس آرای روانشناس معروف سوئیسی کارل گوستاو یونگ بنا شده است. در این نوع نقد به مطالعه و بررسی کهنالگوهای اثر پرداخته و نشان میدهند که چگونه ذهن شاعر و نویسنده، این آرکیتایپها را که محصول تجربههای مکرر بشر است و چکیده کامل
نقد کهنالگویی از رویکردهای جدید نقد ادبی است که بر اساس آرای روانشناس معروف سوئیسی کارل گوستاو یونگ بنا شده است. در این نوع نقد به مطالعه و بررسی کهنالگوهای اثر پرداخته و نشان میدهند که چگونه ذهن شاعر و نویسنده، این آرکیتایپها را که محصول تجربههای مکرر بشر است و در ناخوداگاه جمعی او به ودیعه گذاشته شده جذب و آنها را به شیوهای سمبلیک و تمثیلی به نمایش گذاشته است. این مقاله تلاش میکند با محور قراردادن انگارة شخصیت به جستوجوی بعضی از انواع آن در سعادتنامه و ساقینامه پرداخته و نشان دهد که چگونه شاعران توانایی چون استرآبادی و ظهوری توانستهاند در بیان و اندیشة والای خود از این کهنالگو بهره گرفتهاند و از این منظر به تفسیر ابیات آنها پرداخته و به این سوال پاسخ دهد که آیا شناختی نسبت به انگارة اشخاص داشتهاند یا سهوا در آثارشان استفاده شده و بسامد هر یک از انگارهها در ساقینامه و سعادتنامه چگونه است. بهنظر میرسد با وجود عدم شناخت دانش کهنالگویی به معنای نوین، ظهوری و استرآبادی شناخت عمیق و دقیقی از انگارههای کهنالگویی داشته و آنها را با استفاده از عنصر خیال در آثار خود بهطور ویژهای بهکار بردهاند. همچنین در این دو اثر انگارههای اشخاص مذهبی ـ ملی بر سایر انواع برتری داشته و انگارة جوینده فقط مختص شاعر است که جستجو کرده و در نهایت به عرفان رسیده است. نتیجة پژوهش حاضر به روش کتابخانهای به شیوة تحلیلی ـ توصیفی انجام شده است.
پرونده مقاله
مولانا جلال الدین محمد بلخی و مایستر اکهارت مانند هر اندیشمند دیگری در بنای جهان بینی خود به دنبال معرفت هستی و وجود بودند و به امری الهی روی آوردند. دو عارف نامور در تاریخ که محیط فرهنگی و مذهبی خاص و متفاوتی داشته و در یک عصر یعنی قرن هفتم هجری یا سیزدهم میلادی زندگ چکیده کامل
مولانا جلال الدین محمد بلخی و مایستر اکهارت مانند هر اندیشمند دیگری در بنای جهان بینی خود به دنبال معرفت هستی و وجود بودند و به امری الهی روی آوردند. دو عارف نامور در تاریخ که محیط فرهنگی و مذهبی خاص و متفاوتی داشته و در یک عصر یعنی قرن هفتم هجری یا سیزدهم میلادی زندگی می کرده اند. این دو در یک زیر ساخت فرهنگی و مذهبی عام شریک هستند به این معنا که از یک حقیقت کلی و برتر یعنی خدا، سخن گفته اند و هریک تجارب عرفانی عظیمی دارند. نظر به اینکه تجربه های عارفانة هر عارفی امری کاملا شخصی است و انسان های عادی به تجربة ایشان راه ندارند از راه تعبیرات زبانی و در قالب کلام، گفتار و نوشتار، به طور نسبی قادرند که تجربیات خویش را بدون درنظرگرفتن عواملی نظیر زمان، مکان و زبان به نوع بشر منتقل سازند و پر واضح است که تنها راه ارتباطی با عُرفا بررسی آثار و مکتوبات ایشان است. در این پژوهش که مبتنی بر روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای تدوین شده؛ ابتدا اشاره ای مختصر به مفهوم عرفان داشته و سپس به بررسی تأثیر این مفهوم در شخصیّت و آثار مولانا و اکهارت می پردازد.
پرونده مقاله
«غزل گفتار» در شعر معاصر، جزو جریانهای پساسیمینی به حساب میآید. غزل گفتار به لحاظ مضمون و فرم در ادبیات معاصر نوآور بوده و جایگاه خاص خود را به دست آورده است. این نوع نوشتار با همافزایی قالب غزل و دکلماسیون طبیعی یعنی زبان گفتار، در اوزان سیمینی به کامیابی فراوانی در چکیده کامل
«غزل گفتار» در شعر معاصر، جزو جریانهای پساسیمینی به حساب میآید. غزل گفتار به لحاظ مضمون و فرم در ادبیات معاصر نوآور بوده و جایگاه خاص خود را به دست آورده است. این نوع نوشتار با همافزایی قالب غزل و دکلماسیون طبیعی یعنی زبان گفتار، در اوزان سیمینی به کامیابی فراوانی در نزدیک کردن زبان غزل به دکلماسیون طبیعی زبان بدون درغلطیدن به ورطۀ عامیانهنویسی و محاورهنویسی، داشته است و تأثیر غزل روایی سیمین بهبهانی، با اصالت دادن به گفتگو و دیالوگمحور شدن شعر به وجود آمده است و به جای استفاده از مضامین تکراری و سوز و گدازهای عاشقانه_عارفانه، تصاویر ناب اندیشه و منِ انسانی_اجتماعی خود را دست مایۀ اصلی غزل گفتار ساخته و از این رهگذر، به همافزایی، شعر (قالب غزل) و داستان رسیده است. با توجه به اینکه آذرپیک عناصر جوهری کلمه را میشناسد با ارتباط بیواسطه با آنها، این عناصر را با مراقبۀ شناور همافزا به سوی قالب غزل و عناصر داستان در غزلش به همافزایی میرساند. در این نوشتار با مرور دو مجموعه «دوشیزه به عشق باز میگردد» و «لیلا زانا» شاخصههای شعر گفتار مورد بررسی قرار خواهد گرفت. نتیجه نشان می¬دهد دیالوگ¬های موجود در اشعار، بدون شکستن کلمات، مخفف¬سازی، ترکیب¬سازی پیچیده و عدم کاربرد آرایه¬ها، دکلماسیون طبیعی زبان را شکل داده است.
پرونده مقاله
پژوهش حاضر به شیوة تحلیلی – تطبیقی تلاش می¬کند تا نشان دهد که سیمین دانشور و شیوا ارسطویی به¬عنوان نویسندگان زنی که دربارة زنان می¬نویسند، چگونه ساختهای دستوری و نحویِ نشاندارِ مختلف و متنوّع را با ملاحظۀ بافت زبانی و موقعیتی در خدمت القای معنی و پیام مورد نظر خویش قر چکیده کامل
پژوهش حاضر به شیوة تحلیلی – تطبیقی تلاش می¬کند تا نشان دهد که سیمین دانشور و شیوا ارسطویی به¬عنوان نویسندگان زنی که دربارة زنان می¬نویسند، چگونه ساختهای دستوری و نحویِ نشاندارِ مختلف و متنوّع را با ملاحظۀ بافت زبانی و موقعیتی در خدمت القای معنی و پیام مورد نظر خویش قرار داده¬اند؟. با توجه به این هدف، برخی ساختهای نحویِ نشاندار بر مبنای نظریةDSL به¬صورت تطبیقی تحلیل شده تا ضمن نشان دادن جزئیاتی از هنرِ زنانه¬نگاری این دو نویسنده در زمینة الگوها و ساختارهای نحوی، به شناخت شگردهای آن¬ها در بازنمایی جایگاه اجتماعی زنان از طریق ساختارهای نحوی پی برده شود. در میان ساختهایِ نشاندارِ نحوی، بیشتر بر «جابهجایی اجزای جمله» و «تغییرات آرایش نحوی» تمرکز شده است. در تحلیلها از برخی مفاهیم نظری چون نشاندار/ بینشان (از دانش نحو)، مبتداسازی، تغییر آرایش واژگانی و روش جرجانی در مقایسۀ ساختهای خاص نحوی با ساختهای عادی استفاده شده است. یافته-های پژوهش نشان می¬دهد که این نویسندگان با خودآگاهی، برخی ساختهای نحوی را بهطور معناداری در خدمت القای معنی و جلب توجّه مخاطب قرار داده¬اند و فرضیه¬های مدّنظر رابین لیکاف در زمینة تأثیر جایگاه اجتماعی زنان بر الگوهای گفتاری آن¬ها را تأیید کرده-اند. زبان فارسی برخلاف سایر زبان¬ها از جمله انگلیسی، ظرفیت بالقوّه بزرگی در زمینة الگوهای نحوی در اختیار کاربران این زبان در حوزة نظم و نثر قرار می¬دهد. اهمیت اصلی این¬گونه مطالعات، توجه به رابطة بین «زبان» و «جنسیت» است. با توجه به اهمیت نوع ادبی «رمان» و به-طورخاص «رمانهای زنان»، ضرورت مطالعة شاخصهای زبانی و بطور خاص مؤلفه¬های نحوی در ارتباط با مقولة جنسیت در این نوع ادبی، می¬تواند در مسیر مطالعات سبکشناسی ادبی آثار زنان راهگشا و مؤثر باشد
پرونده مقاله