سازمانهای فرهنگی دارای ویژگیهایی هستند که آنها را از سایر سازمانها مجزا کرده و به طبع آن، استفاده از الگوها و مدلهای مرسوم در مدیریت عملکرد برای آنها نمیتواند منتهی به نتیجه مناسب گردد. تحقیق حاضر باهدف شناسایی نقش استراتژی و مؤلفههای کلیدی مؤثر آن بر مدیریت ساز چکیده کامل
سازمانهای فرهنگی دارای ویژگیهایی هستند که آنها را از سایر سازمانها مجزا کرده و به طبع آن، استفاده از الگوها و مدلهای مرسوم در مدیریت عملکرد برای آنها نمیتواند منتهی به نتیجه مناسب گردد. تحقیق حاضر باهدف شناسایی نقش استراتژی و مؤلفههای کلیدی مؤثر آن بر مدیریت سازمانهای فرهنگی و تعیین ارزش و اولویت هر مؤلفه انجام شد. روش تحقیق بهصورت آمیخته کیفی و کمی انجام گردید. مرحله کیفی از روش تحلیل محتوای کیفی منابع و مقالات ارائهشده در سالهای 2014 و 1393 به بعد انجام شد و مرحله کمی از روش دلفی فازی انجام شد که جامعه آماری آن را تعداد 50 نفر از استادان، مدیران و کارشناسان فرهنگی تشکیل داده و حجم نمونه برابر 12 نفر واجدین شرایط دلفی بودند. تجزیهوتحلیل دادههای کیفی بر اساس مراحل تحلیل محتوای کیفی و کدگذاری و مقولهبندی دادهها استفاده گردید. نتایج حاصل از تحلیل محتوا بهصورت دلفی فازی در معرض نظرات خبرگان قرار گرفت و با روشهای دلفی فازی مثلثی مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفت و اولویتبندی گردید. نتایج بیانگر این است که استراتژی در سازمانهای فرهنگی از نوع استراتژی خودجوش (نوظهور) است و کنشها، اهداف و مأموریتهای سازمان را تبیین مینمایند. از طرفی داشتن استراتژی برای این سازمانها داری نقش نمادین قدرت و عقلانیت است. سایر مؤلفههای کلیدی استراتژی به ترتیب میزان تأثیرگذاری بر عملکرد سازمانهای فرهنگی عبارت از: تدوین استراتژی (29/6)، ارزیابی استراتژی (19/6) و اجرای استراتژی (95/5) هستند.
پرونده مقاله
هوش استراتژیک به عنوان یک عامل تعیینکننده در تصمیمگیری موفق، نیازمند توصیف تهدیدها، خطرات و فرصتها به شکلی مفید میباشد، به نحوی که از طریق آن بتوان برنامهها و خطمشیهای سازمان را توسعه بخشید. هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی رابطه هوش استراتژیک مدیران عملیاتی با اثربخشی چکیده کامل
هوش استراتژیک به عنوان یک عامل تعیینکننده در تصمیمگیری موفق، نیازمند توصیف تهدیدها، خطرات و فرصتها به شکلی مفید میباشد، به نحوی که از طریق آن بتوان برنامهها و خطمشیهای سازمان را توسعه بخشید. هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی رابطه هوش استراتژیک مدیران عملیاتی با اثربخشی تیمهای خودگردان شرکت فولاد مبارکه میباشد. لذا در این پژوهش یک مدل مفهومی که ترکیبی از اجزای هوش استراتژیک و شاخصهای اثربخشی تیمهای خودگردان بود، ارائه گردید. جامعه آماری پژوهش شامل مدیران عملیاتی به تعداد 450 نفر مشخص گردید. سپس پرسشنامهای طراحی و برای تأیید روایی برای چندتن از اساتید صاحبنظر در این حوزه ارسال گشت و پس از انجام اصلاحات لازم، پرسشنامهها تهیه و در بین نمونه آماری توزیع گردید که از آن میان 108 پرسشنامه برگشت داده شد که پس از حذف پرسشنامههای مخدوش، دادههای 102 پرسشنامه توسط نرم افزار پی.ال.اس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج این پژوهش حاکی از تأیید فرضیه اصلی میباشد و بیانگر این مطلب است که هوش استراتژیک به میزان 65 درصد از تغییرات اثربخشی تیمهای خودگردان را تبیین میکند. از بین فرضیههای فرعی، فرضیههای تأثیر هوش تجاری مدیران عملیاتی بر اثربخشی تیمهای خودگردان و تأثیر مدیریت دانش بر اثربخشی تیمهای خودگردان تأیید گردیدند و بیانگر این مطلب است که هوش تجاری به میزان 37 درصد و مدیریت دانش به میزان 23 درصد از تغییرات اثربخشی تیمهای خودگردان را تبیین میکند اما فرضیهی تأثیر هوش رقابتی مدیران عملیاتی بر اثربخشی تیمهای خودگردان تأیید نگردید.
پرونده مقاله