فهرس المقالات حمیدرضا اردستانی رستمی


  • المقاله

    1 - تحلیل شخصیت‌ها مفاهیم اساطیری و انواع آن در رمان سمفونی مردگان
    ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی , العدد 5 , السنة 17 , زمستان 1400
    به کار بردن عناصر و مضامین اسطوره‌ای ـ کهن‌الگویی، یکی از مفاهیم و مؤلفه‌های موجود در رمان‌های فارسی است. در این مقاله کوشش شده است با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی، مؤلفه‌های اسطوره‌ای در رمان سمفونی مردگان اثر عباس معروفی بررسی‌ شود. کاربرد اسطوره در رمان حاضر ممکن است با قص أکثر
    به کار بردن عناصر و مضامین اسطوره‌ای ـ کهن‌الگویی، یکی از مفاهیم و مؤلفه‌های موجود در رمان‌های فارسی است. در این مقاله کوشش شده است با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی، مؤلفه‌های اسطوره‌ای در رمان سمفونی مردگان اثر عباس معروفی بررسی‌ شود. کاربرد اسطوره در رمان حاضر ممکن است با قصد قبلی نویسنده و یا با توجّه به کهن‌الگوهای نخستین بشر، به ‌صورت غیرارادی در رمان آورده شده باشد که نشان‌گر آگاهی نویسنده از اسطوره‌ها و نمادهای ایران و جهان، فرهنگ دینی، ملی و قومی است. صرف نظر از درون‌مایۀ اصلی رمان که قتل و برادرکشی است و با اسطوره هابیل و قابیل پرورانده شده‌، معروفی برای درک رمان خود از اسطوره‌های مختلفی استفاده کرده است که آن‌ها را می‌توان به سه دستۀ اساطیر شاهنامه‌ای (سیاوش، ایرج، بیژن و منیژه و...)، حیوانات اساطیری (ققنوس، کلاغ، گرگ، پروانه، ماهی) و مفاهیم اسطوره‌ای (آفرینش، دوگانه‌نگری، پالایش، ماندالا، گیاه‌پیکری و...) تقسیم کرد. نظر به گسترده و وسیع بودن این مفاهیم، در این پژوهش، تنها به مفاهیمی که در پژوهش‌های دیگر، کمتر به آن‌ها پرداخته شده است، توجّه می‌شود. تفاصيل المقالة

  • المقاله

    2 - بررسی افکار و باورهای گنوسی ابوالعلاء معرّی و صادق هدایت
    ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی , العدد 2 , السنة 9 , تابستان 1392
    با نگاهی به تاریخ زندگی سخنورانِ اندیشمند، به نام کسانی برمی‌خوریم که زیستن آنها متفاوت از دیگران بوده است و این تفاوتِ برخاسته از پیچیدگی‌های شخصیّتی باعث شده است که هر کس از پندار خود سخنی دربارة آنان بگوید و امکان شناخت حقیقی آنها فراهم نیاید. از جملة این کسان در تار أکثر
    با نگاهی به تاریخ زندگی سخنورانِ اندیشمند، به نام کسانی برمی‌خوریم که زیستن آنها متفاوت از دیگران بوده است و این تفاوتِ برخاسته از پیچیدگی‌های شخصیّتی باعث شده است که هر کس از پندار خود سخنی دربارة آنان بگوید و امکان شناخت حقیقی آنها فراهم نیاید. از جملة این کسان در تاریخ ادب فارسی، صادق هدایت در دورة معاصر است که پرسش‌ها، سرگشتگی‌ها و شوریدگی‌هایِ حاصل از تفکرات خود را در داستان‌هایش بیان کرده است. همانند این اندیشمند در ادب تازی، ابوالعلاء معرّی است که همان پیچیدگی‌های فکری و شخصیّتی را در روزگار گذشته دارا بوده است. ممکن است بخشی از این اندیشه‌ها و باورها تحت تأثیر اندیشه‌های گنوسی (= آمیزه‌ای از عقاید فلسفی – دینیِ یهودی، مصری، بابلی، یونانی، سوری و ایرانی) شکل گرفته باشد. پژوهش کنونی بر آن است که برخی از همین باورهای مشترک فکری برخاسته از اندیشه‌های گنوسی، چون مانویت، مزدکیه و مرقیون، همانندِ دوری جستن از زنان، اجتناب از خوردنِ گوشت و توجّه به گیاه‌خواری، باور به رنجبار بودنِ زیستن و آمیختگی تن و جهان به شرارت را آشکار سازد. تفاصيل المقالة

  • المقاله

    3 - اسطوره‌های ایرانی؛ برآیند دگرگونی‌های اجتماعی و جغرافیایی
    ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی , العدد 4 , السنة 11 , پاییز 1394
    از جمله دیدگاه‌های مهم درباره اسطوره دیـدگاهِ امیل ‌دورکیم، جامعه‌شناس فرانسوی، است. دورکیم معتقد است که اسطوره‌ها ازلی نیستند، بلکه تابع عوامل تاریخی و به تبعِ آن، عوامل اجتماعی و جغرافیایی‌ هستند. این دیدگاه درباره اسطوره‌های ایرانی نیز درست به نظر می‌رسد؛ از این رو، أکثر
    از جمله دیدگاه‌های مهم درباره اسطوره دیـدگاهِ امیل ‌دورکیم، جامعه‌شناس فرانسوی، است. دورکیم معتقد است که اسطوره‌ها ازلی نیستند، بلکه تابع عوامل تاریخی و به تبعِ آن، عوامل اجتماعی و جغرافیایی‌ هستند. این دیدگاه درباره اسطوره‌های ایرانی نیز درست به نظر می‌رسد؛ از این رو، در این جستار اسطوره‌های ایرانی از این منظر بررسی شده‌اند. بر این اساس، باور به نخست از خاک بودن وجود انسان و آسمان در اسطوره‌های ایرانی ممکن است روایتی بازمانده از عصر حجر، از فلز بودن آن دو، اسطوره‌ای به‌جا‌مانده از دوره آهن، و باور به روییدن دو شاخه ریواس از نطفه گیومرت، اسطوره‌‌ای باقیمانده از زندگی کشاورزی اقوام هندواروپایی باشد. نظام مردسالارانه نیز اسطوره‌های خود را ساخته است؛ به این معنی که ایزد نرینه‌ای چون زروان، زاینده اورمزد و اهریمن است و این خویشکاری زنان را از آنان گرفته است؛ همچنین از آنجا که سرمای شدیدی بر سرزمین نخست آریاییان حاکم بوده است، به باور ایرانیان، برخلاف اورمزد که آتشین‌مزاج و مقدّس است، اهریمن برخاسته از آنجا و خود از جنس سرما است. کوچ آریایی‌ها و گریز آنان از سرما در وندیداد در داستان جمشید تجلّی یافته است. اسطوره تیشتر و ستیز او با دیو اپوش، دیو زندانی‌کننده آب‌ها، برآیندِ خشک‌سالی در ایران است. وضعیت ایزدان نیز ناشی از اوضاع سیاسی بوده است؛ چنان‌که اورمزد در هنگام تمرکز قدرت سیاسی در دوره ساسانی، تبدیل به خدای برتر مطلق می‌شود، درحالی‌که در حکومت ملوک‌الطّوایفی پارتی که پادشاه قدرت مطلق نیست، اورمزد چنین جایگاهی ندارد. تفاصيل المقالة

  • المقاله

    4 - «دینِ خُرَّم» در سخنِ فردوسی و پیوندِ آن با کیشِ اسماعیلیِ شاعر
    پژوهشنامه ادب حماسی (فرهنگ و ادب سابق) , العدد 1 , السنة 16 , بهار 1399
    چکیده دربارۀ ترکیبِ دینِ خُرّم در مصراعی از دیباچۀ داستانِ سیاوخشِ شاهنامه، سخن بسیار گفته اند. نگارنده نیز در جستارِ پیشِ رو، تعبیر و تأویلِ خویش را از این سخن بازگفته است. به باورِ نویسندۀ این جستار، با توجّه به این که فردوسی از اسماعیلیان بوده است و بیش ترِ این گروه أکثر
    چکیده دربارۀ ترکیبِ دینِ خُرّم در مصراعی از دیباچۀ داستانِ سیاوخشِ شاهنامه، سخن بسیار گفته اند. نگارنده نیز در جستارِ پیشِ رو، تعبیر و تأویلِ خویش را از این سخن بازگفته است. به باورِ نویسندۀ این جستار، با توجّه به این که فردوسی از اسماعیلیان بوده است و بیش ترِ این گروهِ باطنی در ایران، پیش از مسلمان شُدَن، بر باورِ خُرّم دینی بودند و خُرّم دینانْ در پیِ استقلالِ ایران از تازیان برآمدند، فردوسی نیز در بیتِ موردِ نظر، خود را شیفتۀ عمل کردِ سیاسی و فرهنگیِ این گروه و پی رَوی کنندۀ راهِ آنان می داند که در پیِ متابعت از ایشان در ایران دوستی، شاهنامه را سروده است تا این درختِ برومند، بارِ خود را بر همۀ ایرانیان بپراکَنَد و آنان را بهره مند سازد. گذشته از این، در دیباچۀ داستانِ سیاوخش، فردوسی از موبدی سخن می گوید کـه این موبد، همه را به سَخُن گویی، خردمندی، نکوخویی، نرم گویی، توجّه به دست آوردِ کـردار و جهانِ دیـگر سفارش می کند. با تـوجّه به متنی کـه از شخصی اسماعیلی مذهب (که پیش از آن خُرّم دین بوده) به جا مانده است و تطبیقِ آن با کلامِ موبد در شعرِ فردوسی، این موبدْ نیز باید شخصیّتی خُرّم دینی بوده باشد. برخی اندیشه هایِ مانوی نیز در سخنِ موبد هست که آن نیز پیوندِ او را با اندیشه هایِ خُرّم دینی نشان می دهد؛ زیرا ریشۀ اندیشه هایِ خُرّم دینی در کیشِ مزدکیان بوده است و آنان نیز در باورهایِ مذهبی، با مانویان پیوند داشته اند؛ پس با توجّه به مذهبِ اسماعیلیِ فردوسی و پیوندِ اسماعیلیّه بـا خُرّم دینان و همین طور وجودِ سخنانِ موبد با درون مایه هایِ خُرّم دینی، می توان بر آن شد که ماندن بر دینِ خُرّم در سخنِ فردوسی، احتمالاً تأییدِ برخی باورهایِ دینیِ خُرّم دینان (آن چه متناسب با عقایدِ اسماعیلیّه بوده است) و به ویژه پی رَوی از روی کردِ فرهنگیِ آنان است که به سراییدنِ شاهنامه انجامیده است. تفاصيل المقالة

  • المقاله

    5 - مانیِ شاهنامه زروانیست
    پژوهشنامه ادب حماسی (فرهنگ و ادب سابق) , العدد 1 , السنة 10 , زمستان 1393
    یکی از کیش های باستانی ایران که روزگاری قلمروِ خود را در بیرون از ایران نیز گستراند، کیش مانیست. مانی در پایان حکومت اشکانی، در مردینویِ بابل دیده به جهان گشود و در آن جا مدّعیِ پیام بری شد؛ امّا مطابق با شاهنامه، او نقّاشی است چرب‌دست، که از چین در دورۀ شاپور ذوال أکثر
    یکی از کیش های باستانی ایران که روزگاری قلمروِ خود را در بیرون از ایران نیز گستراند، کیش مانیست. مانی در پایان حکومت اشکانی، در مردینویِ بابل دیده به جهان گشود و در آن جا مدّعیِ پیام بری شد؛ امّا مطابق با شاهنامه، او نقّاشی است چرب‌دست، که از چین در دورۀ شاپور ذوالاکتاف به ایران آمده است. نه تنها این اطّلاعات شاهنامه دربارۀ مانی نادرست است؛ بلکه آن چه موبدِ مناظره کننده با او نیز، بِدو نسبت می دهد و فردوسی آن را نقـل می کند، باورهایِ مانوی نیست؛ موبد او را معتقد به خدایی معرّفی می کند که نور و ظلمت از بطن آن بیرون آمده است. ایـن اندیشه که موبد، مانی را بِـدان متّهم می کند، متعلّق به اندیشۀ زروانیست که خودِ مانویان به این باورِ زروانی تاخته اند. آنان، مطابق با متنی مانوی معتقدند که اگر بپذیریم اورمزد و اهـریمن از یک بطن بیرون شدند و آن گـونه کـه زروانیان می گویند، دیوی به اورمزد، راه انداختنِ جهان را آموخته باشد، این بِدان معنی است که خوبی و بدی به هم آمیخته است و هیچ یک از دو بن، ذاتاً خوب یا بد؛ آگاه یا ناآگاه نیست و این عدم را لازم خواهد کرد؛ زیرا دیگر قانون علّیّت معنا نخواهد داشت. موبد در ادامۀ سخن پیشین (مانی را معتقد به خدایی که اورمزد و اهریمن از آن برون آمده، دانستن) که هم راه با سرزنش است، خطاب به مانی می گوید که اگر اهریمن جفت یزدان باشد؛ پس می توان، شب، نماد اهریمن را به مانندِ روز، نمادِ اورمزد پنداشت و تفاوتی در راستی و ناراستی نـدیـد. آن چه موبد دربارۀ اعتقاد مانی مطرح می کند و به نقد آن می پردازد، همان انتقادیست که مانویان دربارۀ ایـن اندیشۀ زروانی بـاز گفته اند. تفاصيل المقالة

  • المقاله

    6 - فردوسی، ناصرخسرو و اسماعیلیّه
    پژوهشنامه ادب حماسی (فرهنگ و ادب سابق) , العدد 1 , السنة 11 , تابستان 1394
    پژوهندگان شاهنامه پیش از این اغلب به تشیّع فردوسی، از گونۀ زیدی و دوازده امامی و اسماعیلی اشاره کرده اند . نگارنده نیز نظرِ اخیر را بـه حقیقت نزدیک تر می بیند زیرا 1- میانِ اسماعیلیان و دهقانانِ ایران دوست، پیوند هایِ بسیار نزدیک وجود داشته است و اهل تسنّن پیوسته اسم أکثر
    پژوهندگان شاهنامه پیش از این اغلب به تشیّع فردوسی، از گونۀ زیدی و دوازده امامی و اسماعیلی اشاره کرده اند . نگارنده نیز نظرِ اخیر را بـه حقیقت نزدیک تر می بیند زیرا 1- میانِ اسماعیلیان و دهقانانِ ایران دوست، پیوند هایِ بسیار نزدیک وجود داشته است و اهل تسنّن پیوسته اسماعیلیّه را به داشتن باورهای کهن ایرانی متّهم می کردند؛ 2- فردوسی مانند ناصرخسروِ اسماعیلی و اسماعیلیان، هم راهیِ تشبیه و تنزیه را در شناختِ خداوند سودمند می داند؛ 3- در مصراعی از دیباچه، خداونـد نگارندۀ برشده گوهر دانسته می شود که بر بنیانِ سخنانِ ناصرخسرو اسماعیلی، می توان برشده را جوهرِ (در مقابل عَرَض) عقل و نفس کلّی پنداشت که مایۀ همۀ آفرینش است؛ 4- فـردوسی چون نـاصرخسـرو، بر بنیانِ حکمتِ اسماعیلی، دیگران را به ژرف نگری در کلامِ خداوند فرامی خواند که دست آوردِ آن می تواند دریافتِ بطنِ سخنِ خداوند باشد؛ 5- وصف روندِ آفرینش در دیباچه، بدان چه اسماعیلیان و ناصرخسرو معتقدند، نزدیک است؛ 6- فردوسی چون ناصرخسرو اسماعیلی، از خداوندِ تنزیل (ناطق) سخن می گوید که خداوندِ تأویل (وصیّ) باید رمزِ سخنانِ او را بگشاید؛ 7- فردوسی هم چون ناصرخسرو در ستایشِ خاندانِ پیامبر، از تعبیرِ اهل بیت استفاده می کند و برخلاف بسیاری از مورّخان و جغرافی دانانِ سنّی مذهب که چون از شهرِ تـوس سخن می گویند، یادی هم از امام رضا (ع) می کنند، اشاره ای به این امام نمی کند که در نزدیکیِ او مدفون است. اگر چنین می کرد، دلیلی بر دوازده امامی بودنِ او می شد. تفاصيل المقالة

  • المقاله

    7 - حماسۀ ایرانی و کتابِ غولانِ مانوی
    پژوهشنامه ادب حماسی (فرهنگ و ادب سابق) , العدد 1 , السنة 14 , تابستان 1397
    در این جستار به بررسیِ پیوند میانِ سنّتِ حماسیِ کهنِ ایرانی و کتابِ غولانِ مانی پرداخته ام: روایتِ حماسی اسطوره ای و داستان هایِ پُرآوازۀ گذشته دربارۀ سرچشمۀ جهان و انسان، تا اندازه ای در اسطورۀ مانی و مبلّغانِ مانوی گنجانده شده و با سنّت هایِ اسطوره ای و در پیوند با أکثر
    در این جستار به بررسیِ پیوند میانِ سنّتِ حماسیِ کهنِ ایرانی و کتابِ غولانِ مانی پرداخته ام: روایتِ حماسی اسطوره ای و داستان هایِ پُرآوازۀ گذشته دربارۀ سرچشمۀ جهان و انسان، تا اندازه ای در اسطورۀ مانی و مبلّغانِ مانوی گنجانده شده و با سنّت هایِ اسطوره ای و در پیوند با کتابِ مقدّس دربارۀ غولان و طوفان برآمیخته است. مانیْ اسطوره هایِ ایرانی را دگرگون کرده است تا با روایتِ خویش از پیدایشِ گیتی هم آهنگی یابد. همۀ قطعه هایِ ادبیِ بازمانده از مانی که دربردارندۀ اشاره هایی به سنّتِ حماسیِ ایران است، برایِ آسانیِ کار در این جا گرد آمده است. تفاصيل المقالة

  • المقاله

    8 - شهرسب، مرداس و ضحاک شکستگیِ شخصیّتِ شهرسب در مرداس و ضحاک
    پژوهشنامه ادب حماسی (فرهنگ و ادب سابق) , العدد 1 , السنة 9 , زمستان 1392
    یکی از عوامل تحوّل در اسطوره‌های ایرانی – آن چنان که مهرداد بهار می‌گوید- در کنارِ ورودِ عناصرِ بیگانه، ادغام و دگرگونی، عاملِ شکستگی است. در اسطوره‌ها گاهی واقعه یا شخصیّتی به فراموشی سپرده می‌شود، لیکن آن، در ریختِ پاره‌ها و اجزایِ پراکن أکثر
    یکی از عوامل تحوّل در اسطوره‌های ایرانی – آن چنان که مهرداد بهار می‌گوید- در کنارِ ورودِ عناصرِ بیگانه، ادغام و دگرگونی، عاملِ شکستگی است. در اسطوره‌ها گاهی واقعه یا شخصیّتی به فراموشی سپرده می‌شود، لیکن آن، در ریختِ پاره‌ها و اجزایِ پراکنده، در موقعیت و مکانی دیگر پدیدار می‌گردد. شهرسب، وزیرِ طهمورث یکی از این شخصیّت‌هاست که دچار شکستگی و به دو شکلِ مرداس و ضحاک در زمانی دیگر آشکار می‌شود. امّا چه دلایلی می‌توان یافت که این شکستگیِ شخصیّتی در شاهنامه را نشان دهد؟ پاسخ این پرسش را می‌توان درخلق و خو و معنایِ نامِ شهرسب یافت. ویژگیی که به طور صریح در شاهنامه، دربارة شهرسب مطرح شده، برپای داشتن نماز در شب و روزه داشتن در روز است. ویژگی دیگر، در نامِ شهرسب و معنایِ آن - یعنی سلطه بر اسب - نهفته است. این دوگانه صنعت – عبادت خداوند و مهارت در اسب سواری- که دریگانه‌ای چون شهرسب گرد آمده، پس از چندی از هم جدا می‌شود و هر یک به کسی می‌رسد و شخصیّتی را شکل می‌دهد؛ نماز کردن و روزه داشتن ویژگیِ مرداس می‌شود و بر اسب سوار شدن و توانایی در اسب سواری به ضحاک می‌رسد. این نکته را نیز بیاد بسپاریم که در مجمل التواریخ و القصص، اگر چه وزیرِ طهمورث، ارونداسب نام دارد، ولی ضحاک فرزند او معرفی شده و این دلیلی دیگر در پیوند آن‌هاست. در تاریخ طبری نیز قوم ضحاک بر شریعت صابئان دانسته شده، که البته عقایدِ صابئان به خلق و خوی شهرسب نزدیک است و پیوند او با ضحاک و بویژه مرداس را آشکار می‌کند و نیز، همسانیِ مقرّ بوذاسف/ شهرسب و ضحاک را که گاهی هند و گاهی بابل است، می‌توان دید. همچنین شهرسب/ بوذاسف دارای نژاد کلدانی است که پیوندِ نژادی او با ضحاک و مرداس تازی را نمایان می‌کند و فراخواندن به بت‌پرستی از دیگر اشتراکات و تشابهاتی است که دربارة این دو در متونِ مختلف دیده می‌شود که همة این شواهد به ارتباط این سه شخصیّت دلالت دارد؛ در حالی که در شاهنامه و دیگر متونِ تاریخی – به جز مجمل التواریخ- به پیوندِ نسبی و نژادیِ ضحاک، مرداس و وزیرِ طهمورث اشاره نشده است. پژوهش پیشِ رو – که دستاورد مطالعه در شاهنامه و برخی متون نگاشته شدة مورخانِ دورة اسلامی است- به دنبالِ اثباتِ این پیوند، که در اثرِ شکستگیِ شخصیّت اسطوره‌ای شهرسب حاصل شده، شکل گرفته است. تفاصيل المقالة

  • المقاله

    9 - در این کهنه‌محراب فردوسی و نقد سیاست‌های ساسانی و غزنوی در سایة چرخش شخصیت گشتاسب در شاهنامه
    پژوهشنامه ادب حماسی (فرهنگ و ادب سابق) , العدد 1 , السنة 7 , تابستان 1390
    یکی از شخصیت‌هایی که حضور او در شاه‌نامه، وقایعی دردناک را می‌آفریند، گشتاسب است. چهرة این شاه کیانی در شاه‌نامه، متفاوت از آن چیزی است که در متون دینی اعمّ از اوستا و پهلوی نقش شده است. او در شاه‌نامه پادشاهی کوته‌اندیش، آزورز، پیمان‌شکن و خودپرست است؛ در حالی که در او أکثر
    یکی از شخصیت‌هایی که حضور او در شاه‌نامه، وقایعی دردناک را می‌آفریند، گشتاسب است. چهرة این شاه کیانی در شاه‌نامه، متفاوت از آن چیزی است که در متون دینی اعمّ از اوستا و پهلوی نقش شده است. او در شاه‌نامه پادشاهی کوته‌اندیش، آزورز، پیمان‌شکن و خودپرست است؛ در حالی که در اوستا و متون پهلوی از تقدس بسیار برخوردار است. شاید در ذهن خوانندة شاه‌نامه این پرسش پیش آید: مگر نه این که فردوسی، بنابر تأکید بسیار خود در اثرش، به منابع مورد استفاده‌اش پای‌بند بوده، پس چگونه این چرخش شخصیتی در شاه‌نامه پدیدار شده است؟ این نوشتار بر آن است تا به علل و عوامل این دگرگونی پاسخ دهد. شاید بتوان چنین پنداشت که یکی از عوامل تغییر شخصیت گشتاسب، مبارزة فردوسی و دیگر ایران‌دوستانِ هم‌فکر او، با حکام عصر، اعمّ از ترک و تازی باشد. به دیگر سخن، تغییر شخصیت گشتاسب، حاصل اهداف سیاسی شاعر و راویانی بوده است که روایت‌هایی را برخلاف متون دینی زردشتی انتشار داده بودند، چه با گردش شخصیت گشتاسب که ساسانیان خود را بدو منسوب می‌کردند، حکومت ساسانی و شیوة حکم‌رانی آن‌ها مورد نقد قرار می‌گرفت؛ یعنی حکومتی که محمود غزنوی مدعی پیوند با آن بود؛ که البته در نوع شکل‌گیری و زمان سیطره شباهت‌هایی بسیار به شیوة حکم‌رانی ساسانیان دارد. بنابراین شاعر، چهرة حقیقی سلطنت ترکان و تازیان را که طریق حکومت ساسانی را می‌پیمودند و به استبداد دینی و تمرکز قدرت روی آورده بودند، آشکار می‌کند. فردوسی و راویان هم‌فکر او با چرخش احوال گشتاسب، قصد مبارزه با همه کسانی را داشتند که هم‌چون او می‌اندیشیدند و می‌گفتند و عمل می‌کردند تفاصيل المقالة