امور عامۀ طبیعیات در تمدن اسلامی: تحلیلی علمی – تاریخی
محورهای موضوعی :
کلید واژه: طبیعیات, امور عامه, حکمت نظری, علوم طبیعی, تمدن اسلامی.,
چکیده مقاله :
طبیعیات، بخش مهمی از علوم حکمی دورۀ اسلامی را تشکیل میداده است. دانشمندان دورۀ اسلامی میراث تمدنهای پیشین در علوم طبیعی را، در بخشهای نظری و تجربی، گسترش دادند و آثار علمی فراوانی بر جای نهادند. طبیعیات دورۀ اسلامی را میتوان به دو بخش طبیعیات به معنای اعم، یا امور عامۀ طبیعیات، و طبیعیات به معنای اخص، یا طبیعیات تخصصی تفکیک کرد. پژوهش حاضر طبیعیات به معنای اعم را کانون بحث خود قرار داده است. پژوهش حاضر بر آن است که سیر تحول طبیعیات دورۀ اسلامی را میتوان به دو دورۀ رشد و شکوفایی (از قرن سوم هجری تا کمابیش قرن هشتم) و دورۀ رکود و میرایی (دورۀ صفویه تا انتهای قاجار) تقسیم نمود. در مقاله، با ذکر شواهد تاریخی، نشان داده میشود که از قرن هشتم هجری به بعد مطالعات مرتبط با امور عامه طبیعیات دچار آسیب و لغزش شد؛ آسیبِ سکون و تکرار، و لغزشِ کوچ تدریجی از شاخۀ علوم طبیعی به حوزۀ معارف عقلی. مراجعه به آثار طبیعیاتی حکمای پیشین، نگارنده را به این جمعبندی رساند مهمترین مباحث امور عامۀ طبیعیات بدین قرارند: مبادی، موضوع و مسائل طبیعیات؛ جسم، ماده، صورت، طبیعت، زمان، مکان، حرکت، علیت، و برخی امور مشترک دیگر مانند تناهی و عدم تناهی، جهت و شکل. در این مقاله بهعنوان نمونه، موضوع و مبادی جسم طبیعی، دو مورد اصلی از مباحث امور عامه، در بستر تاریخی تحلیل میشود.
Natural philosophy constituted a significant part of the philosophical sciences in the Islamic period. Scholars of the Islamic era expanded the legacy of earlier civilizations in the natural sciences, both theoretical and experimental, and left behind a vast corpus of scientific works. The natural philosophy of the Islamic period can be divided into two domains: natural philosophy in the broader sense—that is, the general principles of natural philosophy (umūr ʿāmma)—and natural philosophy in the narrower sense, or specialized natural sciences. The present study focuses on the former. It argues that the trajectory of natural philosophy in the Islamic era may be divided into two major phases: the period of growth and florescence (from the 3rd/9th century until roughly the 8th/14th century), and the period of stagnation and decline (from the Safavid era to the end of the Qajar period). Drawing upon historical evidence, the article demonstrates that from the 8th/14th century onwards, inquiries into the general principles of natural philosophy suffered from two afflictions: the stagnation of repetition, and the deviation of a gradual shift from the natural sciences into the realm of metaphysical and rational sciences. A survey of the works of earlier Islamic philosophers leads to the conclusion that the most significant topics of the umūr ʿāmma of natural philosophy are: the principles, subject, and problems of natural philosophy; body, matter, form, nature, time, place, motion, causality, and other shared issues such as finitude and infinitude, direction, and figure. By way of illustration, this article undertakes a historical analysis of two of the central issues of umūr ʿāmma: the subject of natural body and its principles.
آشتیانی، سید جلالالدین (1347). حکیم محقق حاج ملا هادی سبزواری. نشریه دانشکدۀ علوم معقول و منقول دانشگاه مشهد. شماره 1.
الیاده، میرچا ( 1399). از جوامع ابتدایی تا ذن. ترجمۀ سجاد دهقانزاده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر پارسه.
ابنسینا، حسین بن عبدالله (1360). فن سماع طبیعی. ترجمه محمدعلی فروغی، تهران، انتشارات امیرکبیر.
اسدآبادی، سید جمالالدین( 1379). مجموعه رسائل و مقالات. بهکوشش سید هادی خسرو شاهی، قم: مرکز بررسیهای اسلامی، قم
حیدری، احمدعلی (1394)، جایگاه فلسفه در تاریخ فرهنگی اجتماعی قاجار و تداوم آن در مکتب فلسفی متأخر تهران. مطالعات تاریخ فرهنگی. 6 (24): 35 - 60.
رحیم یوسفی اقدم و دیگران (1400). تکنولوژی جدید و دگرگونی معنایی «علم» و «صنعت» در دورۀ قاجار. مجله تاریخ علم، 19(1): 183 -222.
رحیمی غلامحسین (1399). در نسبت طبیعیات قدیم و جدید و بررسی و نقد آرای برخی صاحبنظران. تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، 40: 143 -168.
رحیمی، غلامحسین (1392). ماشینهای ساده و مرکب در معیارالعقول؛ رسالهای در فن جراثقال، تهران: انتشارات موزه علوم و فناوری جمهوری اسلامی ایران.
رحیمی، غلامحسین ( 1399). پرسشهای بیرونی و پاسخ های ابن سینا. حکمتنامه مفاخر. 5 (1): 6-38.
فاضل تونی، محمدحسین (1386). حکمت قدیم (طبیعیات). بهکوشش مهناز رئیسزاده، تهران: انتشارات مولی
فاضل هندی (1377). حکمت خاقانیه. تهران: میراث مکتوب.
کمالیزاده، طاهره (1402). مواجهۀ فلسفه اسلامی با فلسفۀ غرب در دورۀ قاجار. تاریخ فلسفه، 14 (1): 85 -110.
متولی، عبدالله و حسنبیگی، محمد (1403). علل عقب ماندگی جامعه ایران در عصر قاجار از نگاه روزنامه تربیت. تاریخ و تمدن اسلامی. 20 (34): 83 - 105.
مطهری، مرتضی ( 1377). مجموعه آثار. تهران: انتشارات صدرا
یوسفی اقدم، رحیم و دیگران (1400). تکنولوژی جدید و دگرگونی معنایی «علم» و «صنعت» در دورۀ قاجار. تاریخ علم. 19(1): 183 - 220.
به نام خدا
فهرست مطالب
امور عامۀ طبیعیات در تمدن اسلامی: تحلیلی علمی – تاریخی غلامحسین رحیمی | 3 |
مفهوم گوران در کردستان: بازشناسی مصادیق و فرایند تاریخی تحول و تطور آن مدرس سعیدی | 39 |
کُردان غیرایوبی در جنگهای صلیبی؛ از سقوط تا بازپس گیری بیتالمقدس امید بهرامینیا | 99 |
فعالیتهای هیئتهای میسیونری فرانک در ایران دورۀ محمدشاه و ناصرالدینشاه قاجار؛ موردمطالعه: منطقۀ ارومیه باقرعلی عادلفر | 133 |
چالشهای روشنفکران ایرانی نسل اول در مواجهه با تمدن جدید: تحلیلی سنخشناختی در چارچوب تاریخ فکری مهدی رفعتی پناه مهرآبادی | 159 |
مبانی تمدنسازی در تفکر مصطفی سباعی ثمانه نادری، مجتبی گراوند، سید علاءالدین شاهرخی و داریوش نظری | 185 |
امور عامۀ طبیعیات در تمدن اسلامی: تحلیلی علمی – تاریخی1
غلامحسین رحیمی2
استاد دانشکده مهندسی مکانیک، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران.
چکیده
طبیعیات، بخش مهمی از علوم حکمی دورۀ اسلامی را تشکیل میداده است. دانشمندان دورۀ اسلامی میراث تمدنهای پیشین در علوم طبیعی را، در بخشهای نظری و تجربی، گسترش دادند و آثار علمی فراوانی بر جای نهادند. طبیعیات دورۀ اسلامی را میتوان به دو بخش طبیعیات به معنای اعم، یا امور عامۀ طبیعیات، و طبیعیات به معنای اخص، یا طبیعیات تخصصی تفکیک کرد. پژوهش حاضر طبیعیات به معنای اعم را کانون بحث خود قرار داده است. پژوهش حاضر بر آن است که سیر تحول طبیعیات دورۀ اسلامی را میتوان به دو دورۀ رشد و شکوفایی (از قرن سوم هجری تا کمابیش قرن هشتم) و دورۀ رکود و میرایی (دورۀ صفویه تا انتهای قاجار) تقسیم نمود. در مقاله، با ذکر شواهد تاریخی، نشان داده میشود که از قرن هشتم هجری به بعد مطالعات مرتبط با امور عامه طبیعیات دچار آسیب و لغزش شد؛ آسیبِ سکون و تکرار، و لغزشِ کوچ تدریجی از شاخۀ علوم طبیعی به حوزۀ معارف عقلی. مراجعه به آثار طبیعیاتی حکمای پیشین، نگارنده را به این جمعبندی رساند مهمترین مباحث امور عامۀ طبیعیات بدین قرارند: مبادی، موضوع و مسائل طبیعیات؛ جسم، ماده، صورت، طبیعت، زمان، مکان، حرکت، علیت، و برخی امور مشترک دیگر مانند تناهی و عدم تناهی، جهت و شکل. در این مقاله بهعنوان نمونه، موضوع و مبادی جسم طبیعی، دو مورد اصلی از مباحث امور عامه، در بستر تاریخی تحلیل میشود.
کلیدواژهها: طبیعیات، امور عامه، حکمت نظری، علوم طبیعی، تمدن اسلامی.
مقدمه
طبیعیات پیشینهای به قدمت تاریخ تمدن بشری دارد. نشانههای اولیه طبیعیات را در جوامع کهن (پیش از حدود 1000 سال قبل از میلاد)، باتوجهبه آثار کشف شده و بخشی از سرودههای بهجایمانده، میتوان یافت (بهعنوان نمونه: الیاده میرچا. 1399). در تمدنهای باستان (بعد از حدود قرن هفتم ق م)، از جمله ایران باستان، آثار و شواهد متعددی از پرداختن به طبیعت در دسترس است.3 در این دوره تاریخی، برای اولینبار، طبیعیات توسط دانشمندان یونانی با نام فیزیک4، مدون و منظم شد؛ هرچند روش علمی دانش فیزیک بالغ نگردید.5 در دورۀ میانه که پرچمدار علمی آن تمدن اسلامی است، طبیعیات (از قرن سوم هجری به بعد) در هر دو حوزۀ امور عام و مشترک، و خاص و تخصصی رو به گسترش نهاد. شالودۀ طبیعیات تخصصی بر تجربه، مشاهده و آزمایش، نهاده شد. امور عامه بر پایۀ ترکیبی از عقلگرایی و تجربهمندی بحث و تحلیل گردید. در این دوره علوم طبیعی بهنوعی بلوغ نسبی رسید، روش علمی در مطالعات طبیعی پایهگذاری شد؛6 و در دو حوزۀ علمی – تجربی و علمی- فلسفی گسترش یافت. البته، این بالندگی جاودان نماند. از نظر تاریخی، علوم طبیعی در تمدن اسلامی به دو دورۀ گسترش و شکوفایی (کمابیش قبل از صفویه) و دورۀ رکود و میرایی، در اکثر زمینهها، (کمابیش صفویه تا انتهای قاجار) تفکیک گردید.
در عصر جدید، علوم طبیعی که بخشی از آن فیزیک جدید است، با توسعه گسترده به یکی از مهمترین شاخههای علمی تبدیل شده است.7 اهمیت علوم طبیعی در دنیای معاصر آن است که پشتوانۀ محکمی برای پیشرفت اقتصادی، پایداری اجتماعی، و قدرت دفاعی است. اکنون علوم طبیعی خود بهعنوان عامل اصلی در تمایز پیشرو و پیرو بودنِ تمدنی جوامع محسوب میشود.8 این واقعیت اهمیت بحث در بارۀ علوم طبیعی را، اعم از تاریخی و علمی، توجیه میکند و ضروری میسازد.
رحیمی در مقاله «در نسبت طبیعیات قدیم و جدید» تأکید میکند که بهمنظور بررسی و داوری مناسب، طبیعیات دورۀ اسلامی را باید به دو بخش طبیعیات به معنای اعم یا امور عامۀ طبیعیات، و طبیعیات به معنای اخص یا طبیعیات تخصصی تفکیک کرد (رحیمی، 1399: 149). این مقاله بررسی و تحلیل امور عامۀ طبیعیات را در آثار حکمای طبیعیدان دورۀ اسلامی کانون بحث خود قرار داده است.9 به نظر نگارنده پرداختن به این موضوع از دو جنبه اهمیت دارد. نخست اینکه غالب بخشهای امور عامۀ طبیعیات با اصلاح، اکمال و روزآمدسازی قابل بهرهگیری، بهعنوان فلسفۀ طبیعی10نزد اندیشمندان اسلامی، در عصر حاضر است.11 حالآنکه بیشتر مباحث طبیعیات تخصصی، اینک مقدماتی و ابتدایی، یا منسوخ و جایگزین شده است. دوم اینکه اکثر حکمای متأخر و پژوهشگران دانشگاهی، امور عامۀ طبیعیات را منحصراً از پایگاه فلسفی تحلیل کرده و به عبارتی آن را بخشی از امور عامۀ الهیات شمردهاند، حالآنکه باید آن را در جایگاه واقعی خود، یعنی طبیعیات، تحلیل کرد.
پیشینه تحقیق
نگارنده مقالهای نیافت که بهصورت مشخص امور عامۀ طبیعیات را در بستر تاریخ مطالعه و گزارش کرده باشد. اما، مقالات فراوان و کتب متعددی در بارۀ موضوعاتی که این مقاله آنها را امور عامۀ طبیعیات نامیده، منتشر شده است.12 اکثر قریب بهاتفاق آنها وجه فلسفی و برهانی این مفاهیم را مدنظر قرار دادهاند، و از منظر دانش طبیعیاتی به آنها نظر نداشتهاند.13 به اقتضای موضوع، به تعدادی از آنها در زیر اشاره می شود.
جایگاه حکمت طبیعی14در طبقهبندی علوم دوره اسلامی
1. تقسیمات حکمت
غالب حکمای مسلمان علوم دورۀ اسلامی را به دو فقره تفکیک میکردند: علوم حِکمی و علوم دینی. علوم حکمی شامل حکمت نظری (با سه شاخۀ طبیعیات، ریاضیات، و الهیات) و حکمت عملی (با سه شاخۀ فرد، خانواده، و جامعه) بوده است.15 شاخههای ششگانۀ حکمت نظری شامل غالب عناوین دانش جدید می شود. شاخۀ الهیات از حکمت نظری و سه شاخۀ حکمت عملی شالودۀ علوم انسانی و اجتماعی را تشکیل می داده است.16 دو شاخه حکمت نظری (یعنی طبیعیات و ریاضیات) و فروعات آنها، اینک در حوزۀ علوم تجربی و فنون جدید قرار می گیرند. بنابراین می توان حکمت (معرفت) دورۀ اسلامی را به دو حوزۀ بسیار گستردۀ علوم طبیعی و فنی، و علوم انسانی و اجتماعی تفکیک کرد.17 علوم دینی، به معنای خاص، حاوی سه بخش اساسی است: اصول اعتقادی، آموزه های اخلاقی، و احکام شرعی. بخشی از علوم دینی، زمانی که اثربخشی آنها در میدان عمل سنجیده میشوند، در زمرۀ علوم دینی تجربی قرار می گیرند18 و همراهِ علوم حکمی می شوند.19
2. انقسام علوم طبیعی دردورۀ اسلامی
با توجه به متون در دسترس و محتوای منابع مرتبط، طبیعیات دورۀ اسلامی را در اولین تفکیک می توان به دو بخش زیر منقسم نمود:
الف- امور عامه طبیعیات20 ( طبیعیات عمومی) یا طبیعیات به معنای اعم: امور عامۀ طبیعات به مفاهیم و روابط و قواعدی نظر می کند که مشترک بین تمام شاخههای تخصصی طبیعیات است. نماینده این بخش مجموعه ای است که به سماع طبیعی و فروعات آن معروف است. مهمترین سند آن فن سماع طبیعی ابن سینا از کتاب شفای وی می باشد.21
ب- طبیعیات تخصصی یا طبیعیات به معنای اخص: این شاخه از طبیعیات به رشته های متعدد و شاخه ها و گرایش های فراوان تقسیم شده است. این تفکیک را رحیمی (1399) در مقالۀ « در نسبت طبیعیات قدیم و جدید» به اختصار شرح کرده است.
3. اشاره ای تحلیلی به سابقه امور عامۀ طبیعیات
طبیعیات دورۀ اسلامی را کمابیش باید به قبل از صفویه و بعد از آن تفکیک کرد. ملاک اصلی این تفکیک در پیشرو و پیرو بودن طبیعیات در جهان آن روز است.
الف. امور عامه طبیعیات تا ابتدای دورۀ صفویه (دورۀ رشد و شکوفایی)
غالب حکمای مسلمان به امور عامۀ طبیعیات توجه داشتهاند. محمد بن زکریای رازی را همگان بهعنوان بزرگترین پزشک تجربی دورۀ اسلامی و بنیانگذار شیمی جدید میشناسند. اما رازی خود را فیلسوف نیز میداند و متعرض برخی از مباحث مهم حکمت طبیعی (علوم طبیعی)، و حکمت الهی (فلسفه اولی) شده است.22 هر چند فارابی چیز زیادی از طبیعیات بر جای ننهاده است، اما برخی از موضوعات و مفاهیم طبیعیاتی را با دقت فوقالعاده تحلیل کرده که بررسی آنها تا کنون بهدرستی انجام نشده است.23 احتمالاً ابن سینا نخستین حکیم دورۀ اسلامی باشد که امور عامۀ طبیعیات را بخشی جداگانه قرار داد و آن را «فن سماع طبیعی» نامید. تمام حکمای بعد از ابن سینا کمابیش تحت همین عنوان و یا به بخشهای متعدد سماع طبیعی پرداختهاند. سهروردی رسالههای مستقل دربارۀ طبیعیات دارد (مانند بخش طبیعیات المشارع و مطارحات و نیز اللمحات). افزون بر آن در غالب آثار خود، بهویژه حکمة الاشراق متعرض تعدادی از موضوعات و مسائل عمومی طبیعیات شده است.24 امام فخر رازی در کتاب المباحث المشرقیه فی علم الالهیات و الطبیعیات به صورت گسترده بسیاری از مفاهیم و موضوعات امور عامۀ طبیعیات را مورد بحث قرار می دهد.25 ابوالبرکات بغدادی با نگاه انتقادی به حکمت طبیعی مشائی (مشخصاً سینوی) درکتاب مهم خود المعتبر فی الحکمة به مهمترین مباحث طبیعات عمومی پرداخته است.26 خواجه نصیرالدین طوسی (د. 672ق) که دستی پر بار در تمام شاخههای علمی داشته است، در حکمت طبیعی نیز صاحب اثر است. وی در اثر مشهور خود شرح اشارات و تنبیهات ابن سینا، تقریباً تمام موضوعات امور عامۀ طبیعیات را بحث می کند. گرچه وی با غالب آرای ابن سینا موافق است، اما در برخی از مفاهیم، مانند ماده (هیولی) و نحوۀ ترکب جسم طبیعی، همراهی ندارد. قطب الدین شیرازی (د. ۷۱۰ق) جلد چهارم از درة التاج را به طبیعیات (حاوی دو فن اجسام طبیعی، و نفوس و صفات و آثار آن) اختصاص داده است.27 در مجموع، کمتر حکیم مسلمانی است، اعم از متقدم و متأخر، که در آثار حکمی خود، به تمام یا بخشی از امور عامه نپرداخته باشد.
همانگونه که اشاره شد، رشد و شکوفایی طبیعیات (به معنای اعم و اخص) دورۀ اسلامی از قرن سوم آغاز میشود و تا قرن هشتم (بهویژه قرون چهارم تا ششم) هجری ادامه مییابد. در این دوره محتوای طبیعیات اعم از تخصصی و عمومی حاوی نوآوریهای متعدد است.28
پس از آن طبیعیات، اعم از تخصصی و عمومی، بهتدریج از جنبش و نوآوری میافتد.29 البته، در حوزۀ علوم، در دوران زیست غیاثالدین جمشید کاشانی (د. 839ق) و در حوزۀ فنون، در کتاب سه رساله در اختراعات صنعتی از محمدرضا اصفهانی (قرن دهم هجری) هنوز رگههایی از نوآوری در جوامع اسلامی دیده میشود. از قرون نهم و دهم هجری به بعد، در مقایسه با خیز علمی اروپا، تمدن اسلامی بهتدریج از قافله گسترش علوم طبیعی عقب میماند.
ب. امور عامۀ طبیعیات از صفویه تا انتهای قاجار
طبیعیات دورۀ اسلامی بعد از رصدخانۀ مراغه بهتدریج از رمق افتاد. تمدن اسلامی و ایرانی دیگر شاهد هیچ قسم نوآوری در طبیعیات نبود. منابع در دسترس نشان میدهد که در برخی زمینهها حتی نوعی پسرفت رخ داده است، مانند فیزیک نور.30
استقرار سلسلۀ صفویه آغاز تدریجی آشنایی ایرانیان با اروپا بود. ولی این ارتباط به فهمی از تحولات دورۀ رنسانس و آشنایی با نوسازیهای علمی و فنی و اهمیت آن در تمدنسازیهای جدید در اروپا نینجامد. روش علمی و ابتنای صنایع بر علوم ذیربط موردتوجه قرار نگرفت. در این دوره و پس از آن، بهتدریج بخش طبیعیات تخصصی کنار نهاده میشود؛ و یا به تکرار مطالب دانشمندان پیشین اکتفا میگردد. بخش عمومی طبیعیات تنها در پایگاه فلسفی، بدون هیچگونه تحول و تکامل جدی، تدریس و تحقیق میگردد.31 در دورۀ صفویه حکمای بزرگی زیست کردند. ولی یک تن، چند سروگردن بالاتر از سایرین است: صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی مشهور به ملاصدرا (د. 1045 ق). وی بنیانگذار مکتبی شد که اینک به حکمت متعالیه مشهور است. هر چند ملاصدرا بخشی از اسفار یا شواهد الربوبیه را به طبیعیات اختصاص نداده است، اما متعرض مهمترین مفاهیم مشترک طبیعیات تخصصی یا همان امور عامه شده است.32 از مهمترین نوآوریهای ملاصدرا در امور عامه، واشکافی عمیق مفهوم زمان و بهویژه حرکت جوهری است.33 درهرصورت این موضوع حکایت از یک جریان وسیع و عمیق علمی نمیکند؛ بلکه بهصورت نگاشتی از تک ستاره، در عرصۀ تمدنی از رمق افتاده، جلوه مینماید.
بیخبری از تحولات علمی در اروپا، در دوران افشاریه و زندیه شدت یافت. دورۀ قاجار را - که مقارن رشد شتابنده علم و فناوری در اروپا است - میتوان به دو دورۀ آشنایی، انتقال و اقتباس تدریجی و دورۀ تشدید وابستگی به اروپا و گسستگی کامل از مواریث علمی و فنی تفکیک نمود.34 در این دوره، از مهمترین عواملی که موجب شد ایرانیان عقبماندگی مفرط خود را حس کنند، جنگهای ایران روس بود.35
اگر از دورۀ خاکستری افشاریه و زندیه عبور کنیم، در دورۀ قاجار دو جریان در حوزۀ طبیعیات جاری شد. طبیعیات قدیم که در حوزههای علمیه، فارغ از تحولات دانش طبیعیاتی جدید، تعلیم میشد و این شاخۀ علمی، در پایگاه طبیعیاتی نه فلسفی، بهتدریج رو به میرایی گذاشت و دیگری طبیعیات جدید که توسط عدهای از تحصیلکردگان جدید (غالباً خارج) در حال ترجمه و اقتباس و گردآوری، کلاً انتقال تدریجی اما شتابنده از اروپا، و تثبیت جایگاه خود بود.36 این دو هیچ ارتباط و نسبتی با یکدیگر نداشتند. همان زمان هم بدیهی بود که آنکه بر صدر خواهد نشست طبیعیات جدید، و آنکه از خانۀ خود بیرون رانده خواهد شد، طبیعیات قدیم است.37 ازاینرو، در دورۀ قاجار شاهد دو نوع منابع در طبیعیات هستیم. دستهای متعلق به قرون قبل که حتی نسیمی از طبیعیات جدید بر آنها نوزیده است38؛ و آثاری که ترجمه، گردآوری و اقتباس از منابع علمی دست چندم اروپایی است.39
بریدگی و بیگانگی از مواریث علمی و فنی از یکسو و بیخبری از تحولات علوم و فنون در اروپا از سوی دگر، طی چند قرن، موجب شد هنگامی که ایرانیان - که روزگاری از سرآمدان علمی عصر خود بودند - با علوم فنون اروپا آشنا شدند در نوعی بهت و حیرت و اعجاب فروروند. ناظمالعلوم معلم علوم طبیعی دارالفنون، این حیرت را چنین بیان میکند: «اجداد ما را حیرت بر حیرت میفزود اگر مشاهده میکردند تغییرات و صنایعی که پس از رفتن آنها تابهحال به ظهور رسیده، مثلاً میدیدند که انسان بدون اعانت انعام و زحمت اقدام اسفار بعیده در مدت قلیله مینماید و در روی دریاها بدون بادبان با سرعت باد حرکت میکنند و اخبار بدون برید و چاپار بهسرعت از اراضی و بحار میگذرند و در هر صنعت قوت بازوی انسانی مبدل به چرخهای بخاری شده که علی الاتصال در گردشند» (به نقل از یوسفی اقدم و دیگران 1400: ص 187) و نیز مقاله بالا از مجله تربیت نقل میکند: «وقتی را بهخاطر دارم که سیاحان ما در بازگشت از ممالک خارجه چون از عکس و تلگراف سخن میگفتند، عقلاً با کمال استعجاب و استغراب گوش به گفتار آنها داده یا نداده، حرفها را پشت سر میانداختند و به کنایه یا صریح تکذیب گوینده مینمودند و میفرمودند: جهاندیده بسیار گوید دروغ» (یوسفی اقدم و دیگران 1400: ص 187).40
به علت اهمیت سرنوشتسازی که شیوۀ تعلیم و تحقیق طبیعیات سنتی (کلاسیک) برای آیندۀ علم ایران در نیمۀ دوم دورۀ صفویه و دورۀ قاجار داشته است، به چند تن از حکمای آن دوران که به طبیعیات نیز پرداختهاند، اشاره میشود.
یکی از آثار حکمی سده یازدهم و دوازده هجری «تحفۀ سلطانی» از محمدجعفر قاضی کمرهای اصفهانی ( د. 1115 ق) در حکمت طبیعی و الهی است. مؤلف پس بیان تعریف و تقسیمات حکمت، کتاب را به دو بخش حکمت طبیعی و حکمت الهی تقسیم کرده است. هر بخش شامل چند مقصد و هر مقصد دارای چند مطلب و فصل است.41 قاضی کمرهای غالب موضوعات امور عامۀ طبیعیات را کاملاً به شیوۀ حکمای پیش از خود شرح کرده است. بهاءالدین محمدبن تاج الدین حسن اصفهانی مشهور به فاضل هندی (د. 1137ق) را بهعنوان فقیه برجستۀ دورۀ صفویه میشناسند. اما وی دستی پربار در حکمت نیز داشته است. کتاب حکمت خاقانیه شامل دورۀ مختصری در منطق، طبیعیات و الهیات، از نگاشتههای حکمی وی است.42 فاضل هندی بخشی از امور عامۀ طبیعیات را به سبک حکمای قبل از خود بحث میکند. هر دو حکیم مذکور (و نیز حکمای دیگرِ آن دوران) غالب موضوعات امور عامۀ طبیعیات را به شیوهای که به ارث بردهاند بدون هیچگونه نوآوری و اصلاح و اکمال قابلتوجهی شرح کردهاند. حالآنکه بیش از دو قرن (قرون شانزده و هفده میلادی) از حرکت شتابندۀ اروپا در پرداختن به علوم طبیعی جدید گذشته و اکثر مطالب مرتبط با امور عامه طبیعیات در حال تغییر و تحول و تکامل بوده است.43 در این دوران تمام شالوده های علمی برای معرفی مکانیک جامع سماوی جدید و پیدایش فیزیک نیوتنی آماده شده است.
نامآورترین حکیم قرون اخیر را باید حکیم ملا هادی سبزواری (د. 1289 ق) دانست. و مشهورترین اثر فلسفی و حکمی این دوران را باید «منظومه و شرح آن» معرفی کرد.44 در عصر حاجی علمای بزرگی می زیستند و آثار علمی متعددی پدید آوردند.45 ولیکن از مزیت های ممتاز میراث علمی سبزواری آنست که کتاب «منظومه و شرح آن» تا چند دهۀ اخیر کتاب درسی فلسفه در حوزه های علمیه بوده و شروح مختلفی بر آن نوشته شده است.46
مقصد چهارمِ منظومه به طبیعیات اختصاص یافته است که شامل هفت فریده میباشد. سه فریده اول به امور عامه طبیعیات و دو فریده بعدی به طبیعیات تخصصی، و دو فریده آخر به علم النفس اختصاص یافته است. فریدۀ اول: در حقیقت جسم طبیعی(شامل: حقیقت اتصالی جسم طبیعی، ترکیب جسم از ماده و هیولی، رد نظریه جزء لایتجزا، تناهی ابعاد). فریدۀ دوم: در لواحق جسم طبیعی که به موضوع مهم حرکت پرداخته میشود. فریدۀ سوم: سایر احکام جسم طبیعی (شامل زمان، مکان، امتناع خلأ، شکل، جهت، و حدوث است). ملا هادی سبزواری متعرض دو بخش اصلی و مهم طبیعیات تخصصی، یعنی فلکیات و عنصریات میشود. طرح نظریه افلاک قدیم در قرن نوزدهم، از نمونههای پسرفت علمی در طبیعیات تخصصی بوده است.47 هشت قرن قبل از حاجی دانشمندان مسلمان به نقطهای رسیده بودند که اساس هیئت بطلمیوسی را با شکوتردید مواجه نموده بودند (رحیمی، 1399: 24 و 25). در قرن نوزده میلادی نهتنها ساختار هیئت بطلمیوسی فروریخته بود بلکه نجوم جدید در حال استواری یک شاخۀ علمی بود.
عنصریات در منظومه شامل مباحثی مانند اجسام بسیط و مرکب، تعداد طبقات زمین، کائنات جو، زلزله، تکون معادن، و چگونگی دیدن، است. بخش امور عامه طبیعیات، کلاً به سبک حکمای قدیم تحلیل شده است و خبری از تأثیر پیشرفتهای شگرف علمی در مباحث آن نیست.48 از سوی دیگر، غالب مباحث طبیعیات تخصصی منظومه در همان زمان، از نظر انطباق با واقعیت های کشف شدۀ علمی، کاملاً منسوخ شده بود.49 بر این نکته باید تأکید مجدد کرد که تحولات علمی (تخصصی) اروپا تأثیرات اساسی بر فهم و تحلیل مباحث امور عامۀ طبیعیات داشته است.50
در دورۀ جدید (پهلوی و جمهوری اسلامی) نیز تعدادی از حکمای معاصر متعرض اکثر مطالب امور عامه طبیعات شدهاند.51 مباحث آنها کماکان در چارچوبی که حکمای متقدم تعبیه کرده اند، محدود ومحصور مانده است.52
در بخش بعد به اختصار موضوعات و مطالب امور عامۀ طبیعیات معرفی میشود.
4. موضوع، مسائل، ومطالب امور عامۀ طبیعیات
در این بخش اشارۀ کوتاهی به مهمترین موضوعات و مسائل امور عامۀ طبیعیات میشود. حکمای اسلامی بهطورکلی مسائل و مطالب علوم طبیعی53 را شامل وجود و مبادی جسم طبیعی و انواع آن، اعراض ذاتی، علل (چهارگانه) و نظایر اینها میدانند. درهرصورت، محتوای امور عامۀ طبیعیات را عمدتاً در دو منبع متقدم یعنی شفای ابن سینا و متأخر یعنی منظومۀ سبزواری میتوان جست. مهمترین مباحث امور عامۀ طبیعیات بدین قرارند:
الف- مبادی، موضوع و مسائل علم طبیعی؛
ب- جسم، بعد، ماده، صورت؛
پ- طبع و طبیعت؛
ت– قوه و فعل، حرکت؛
ت- مکان، فضا، زمان؛
ث- علیت؛
ج- موارد دیگر مانند تناهی و عدم تناهی، جهت، شکل.
تمام موارد بالا به حوزۀ طبیعیات تعلق دارند، هر چند موضوعات پرشماری را برای تحلیلهای فلسفی فراهم میآورند. تأکید بیش از حد بر جنبۀ فلسفی موضوعات بالا - بهرغم اینکه حکمای متقدم آنها را در شاخۀ طبیعیات یا حکمت طبیعی قرار داده بودند - احتمالاً از لغزشهایی است که طی دو سه قرن اخیر در ایران رخ داده است.54 امور عامه از چند ویژگی برخوردارند:
الف- مشترک بین تمام حوزهها، موضوعات و مسائل طبیعیات تخصصی هستند. به عبارتی تمام پدیدههای موردمطالعه در تمام رشتههای طبیعیات تخصصی زمانمند، مکانمند، جرمانی، علّی، متصف به تناهی (عدم تناهی) و شکل55 (هیئت56) و نظایر اینها هستند.
ب- بهرغم استفادۀ گسترده و اجتنابناپذیر مباحث امور عامه در طبیعیات تخصصی، نه چیستی آنها بحث و نه وجودشان اثبات میشود. بحث در بارۀ چیستی آنها به حوزۀ فلسفۀ علوم طبیعی تعلق دارد، و اگر اثبات آنها امکانپذیر باشد به حوزۀ فلسفۀ اولی.
پ- مسائل امور عامۀ طبیعیات زمانی نیستند. یعنی تابهحال سابقه نداشته است که متفکران علوم طبیعی از بحث و بهرهگیری از موضوعات امور عامه بینیاز باشند. چشماندازی وجود ندارد که بینیازی انسان را در آینده تضمین کند. حالآنکه مباحث طبیعیات تخصصی در حال نسخ، تحول، تکامل، و جایگزینی مداوم هستند.
در زیر تنها موضوع «علم طبیعی» یعنی جسم و نیز مبادی اصلی آن، یعنی ماده و امتداد57، در پایگاه طبیعیاتی نه فلسفی، بهعنوان نمونه، بهاختصار معرفی میشود.
موضوع علم طبیعی: غالب حکمای طبیعیدان متعرض مفهوم و توصیف موضوع علم طبیعی شدهاند. اما، اندکی به دستهبندی مسائل علم طبیعی پرداختهاند.
ابن سینا موضوع (موردمطالعهٔ) طبیعیات را اجسام طبیعی میداند از آن حیث که متغیرند.58 مطالعۀ احوال و اوصاف اجسام طبیعی (جسم بماهو جسم) و بهویژه تغییرات و تحولات آنها (جسم بماهو متغیر) بر عهده علوم طبیعی است. ابن سینا در نجات مینویسد: و أما العلم الطبیعی فیبتدئ من حیّز الجسم والصورة الغیر المفارقة من الموجودات. علم طبیعی از موضوع جسم آغاز میشود و در بارۀ حقیقت جسم، صورت غیر مفارغ، موجودات (مانند صورت جسمیه و نوعیه) بحث می کند. ویبحث عن أحوالها و هی من باب الکیف والکمّ و الأین و الوضع والفعل والانفعال. و نیز در بارۀ احوال جسم مانند کم و کیف و أین و وضع و فعل و انفعال بحث می کند. بنابراین و در مجموع، علم طبیعی در بارۀ جسمیت، احوالات، و تغیر جسم طبیعی بحث میکند. دانش طبیعی جدید نیز در این حد از کلیت و شمولیت، متکفل چنین مطالعه و تحقیقی است.59
از منظر مبادی علوم طبیعیِ60 سینوی – با نوعی رویکرد تکمیلی که از الزامات توصیف آن در عصر جدید است - جسم بماهو جسم با دو مؤلفۀ ذاتی (دو مبدأ) امتداد (صورت جسمیه) و ماده (جرم) ؛ و جسم بماهو متغیر با دو مؤلفۀ ذاتی (دو مبدأ) تغیر و طبیعت تعریف و شناخته میشوند.61 همانگونه که نمیتوان مادۀ محسوس را از امتداد تهی کرد، طبیعت اجسام را نیز نمیتوان از تغیر زدود. نوع خاص و البته عمومی از تغیر، حرکات مکانی (انتقالی و وضعی) است. ازاینرو جواهر یا اجسام مادی مرکب از چهار جزء مقوم یا مؤلفۀ ذاتی هستند: امتداد، ماده، تغیر، و طبیعت.62 افزون بر آن اجسام احوالاتی دارند (مانند کموکیف، أین، وضع، فعل و انفعال)، مندرج در طبیعت که در علم طبیعی بحث میشود.63 چنین جسمی موضوع علوم طبیعی است. وصف طبیعی به علت حضور مؤلفۀ «طبیعت» اجسام مادی است. این مفهوم جایگاه ویژهای در طبیعیات سینوی دارد.64 از چهار مؤلفۀ مذکور، تنها صفت ذاتی «طبیعت» است که در دانش طبیعی جدید مفهوماً و تجربتاً (نه نفی بلکه) دگرگون شده است. اوصاف چهارگانه بالا جسم طبیعی را ذاتاً کمیتپذیر می کند. یعنی اگر جسم خواه مرکب از ماده و صورت باشد (حکمت مشاء)، خواه مرکب از بعد و مقدار (حکمت اشراق)، و یا تنها با امتدادهای سهگانه (تعریف اولیه تمام حکمای اسلامی از جسم طبیعی؛ نظریۀ دکارتی)، و یا جسم متشکل از ذرات بسیار ریز تجزیه پذیر فرض شود - که در مقیاس کلان (ماکرو) از وحدت اتصالی برخوردار باشد - (متکلمان و تعدادی از حکمای متأخر (مانند علامه حسن زادۀ آملی) تعریف شود، ذاتاً وصف کمیت پذیری به آن تعلق می گیرد و قابل خلع نیست. در نتیجه موضوع لاجرم به حوزۀ علوم تجربی (طبیعی؛ یا دانش کمیت پذیر) به معنای امروزی آن تعلق دارد؛ هر چند مسائل و موضوعات متعددی را برای حوزۀ فلسفه و تفسیرهای عقلی پدید می آورد.
جسم: جسم در حکمت طبیعی دورۀ اسلامی به چند شیوه معرفی می شود، هر چند هیچکدام به چیستی حقیقی جسم دست نمی بایند65 اما هر کدام به یک یا چند مؤلفۀ ذاتی جسم اشاره دارند. تعاریف حکما از جسم طبیعی را می توان در سه دسته گنجاند. الف- تعریف جسم به امتدادات سه گانه: جسم موجودی است که می توان در آن سه امتداد غیر واقع در یک صفحه فرض کرد. این تعریف پذیرفتۀ تمام حکمای متقدم و متأخر، فارغ از مکتب فکری و مشرب فلسفی آنها است. این ویژگی به خاصۀ بنیادین و ذاتی جسم یعنی «بعد» ارجاع دارد. واضح است که دانش طبیعی جدید، با معرفی فضاهای چند گانه و تعبیه دستگاه های مختصات، نیز به این مؤلفۀ بنیادین اجسام مادی اذعان دارد. این تعریف را باید متعلق به بخش علم مبنای حکمت طبیعی شمرد. ب-تعریف به مبادی جوهری: ب1-جسم جوهری مرکب از ماده و صورت است (حکمت مشاء). این تعریف پذیرفتۀ غالب حکمای اسلامی است. تفاوت در ترکیب انضمامی ماده و صورت (حکمت مشاء) و اتحادی ماده و صورت (حکمت متعالیه) است. چنین تعریفی در طبیعیات جدید جایی ندارد.66 ب2- جسم جوهری مرکب از بعد و مقدار است (حکمت اشراق). اگر بر بعد و مقدار، ماده را (در وجه محسوس و کمی) بیفزاییم، تعریف سهرودی را می توان سازگار با توصیفهای دانش طبیعی جدید یافت. یعنی جسم، مادۀ ممتدِ کمیتپذیر (متقدر؛ مقدارمند) است. در هر صورت این تعریف را فعلاً باید در بخش فلسفی طبیعیات گذاشت. پ– تعریف جسم به ساختار: نخست نظریه ای که جسم را یک واحد پیوسته میداند (حکمت مشاء). دوم نظریه ای که جسم را مرکب از ذرات بسیار ریز می پندارد (متکلمان).67 هرچند اینک به لحاظ نظری و تجربی ساختار مبتنی بر ذره برای جسم اثبات شده است، اما جسم به مثابه یک واحد پیوسته (واقعیت متصل) - زمانی که ابعاد آن از مقدار معینی (کمابیش از میکرو متر) بزرگتر شود- به عنوان محیط پیوسته68 continuum، مورد بررسی تحلیلی و تجربی دانش جدید است. این تعریف را باید متعلق به بخش علم مبنای طبیعیات عمومی شمرد. تعریف جسم یه ساختار، به توصیف علم جدید از جسم مادی نزدیک است.69
بعد: بعد کششی (فضایی) است که اجسام مادی با آن تعریف و شناسایی میشوند. این مفهوم با مفاهیمی مانند مکان و بویژه فضا پیوندی وثیق و درونی دارد. امکان تعریف «دستگاه مختصات» و «چارچوب مرجع» برای توصیف رفتار پدیده های طبیعی با پذیرش مفهوم بعد ممکن می شود. حکمای طبیعی دان به درستی، بعد را به دو فقرۀ بعد مطلق و بعد نسبی، و نیز بعد مبهم و بعد متعین، تفکیک می کردند. بعد اختصاصی یا کمی شده، محدود بوده و در فضای سه بعدی با مفهومِ اجسامِ نوعیت یافته شناسایی می شود.70 در فیزیک سینوی، «صورت جسمی» بازتاب بعد عمومی، مبهم، مشترک و ذاتی تمام اجسام مادی است. این معنا در آثار حکمی حکمای بعدی نیز آمده است. تعریفی که حکما از بعد کرده اند، در دانش تجربی جدید نیز معتبر است.
ماده: ماده از مهمترین مفاهیم امور عامۀ طبیعات است.71 ماده همانند بعد در دو سطح تعریف می شود: الف- «ماده اولی یا ماده و گوهر نخستین جهان مادی. در پایگاه فلسفی، ماده جوهری است حاوی استعدادهای بالقوۀ بی شمار و پذیرندۀ صورت های فراوان و موجودی ذاتاً منفعل. هیولی زمانی فعلیت می یابد که صورتی را پذیرفته باشد. از مادۀ اولی تنها می توان تفسیری عقلی و تحلیلی (فلسفی) به دست داد.72 این مادۀ امتدادمند، خمیر مایۀ عالم جسمانی است. این موضوع، به بخش فلسفه مبنای حکمت طبیعی تعلق دارد و در طبیعیات علمی بحث نمی شود (و احتمالاً از موضوعات مشترک طبیعیات و الهیات باشد). ب- «مادۀ ثانی»، «مادۀ جسمانی»، «مادۀ محسوس». این ماده از سه خاصۀ زیر برخوردار است: نوعیت یافته، کمیت پذیر شده، و قابل اشارۀ حسی است. ماده محسوس، موضوع مورد مطالعه، و نیز علم و عمل، طبیعیات تخصصی قدیم و علوم طبیعی جدید است. افزون بر سه ویژگی ذکر شده، در فیزیک جدید ماده از دو خاصۀ ذاتی «ماندی» و «گرانشی» نیز برخوردار است. لازم به اشاره است که مفهوم ماده را باید در سه دورۀ تاریخیِ فیزیک سنتی (حکمت طبیعی)، فیزیک کلاسیک (نیوتنی)، و فیزیکی نسبیتی تحلیل کرد. این سه تفسیر بیگانه با هم نیستند و به رغم تفاوتهای بنیادین نسبتی وثیق با هم دارند.
در نهایت، باید تأکید کرد که توضیح بالا، معرفی بسیار فشرده از موضوع علم طبیعی است. غالب مطالب امور عامۀ طبیعیات در دانش و بویژه فلسفۀ علم جدید بیش از یک قرن است که در حال بحث و تبیین است. از منظر حکمت اسلامی این مفاهیم افزون بر جایگاه طبیعی خود، در فلسفۀ اولی نیز بحث میشود و احتمالاً از مهمترین مفاهیمی هستند که حکمت طبیعی را به فلسفۀ اولی ربط میدهند. در این حوزۀ گسترده، با عنایت به عقبماندگیهای مزمن تاریخی، مجال پژوهشهای جدید بی منتها فراهم است.73
نتیجه
از مطالب فشردۀ بالا میتوان جمعبندی زیر را داشت:
طبیعیات یکی از مهمترین شاخههای حکمت نظری دورۀ اسلامی بوده است. متن و محتوای طبیعیات دورۀ اسلامی را میتوان به دو بخش امور عامه و طبیعیات تخصصی تفکیک کرد.
1. طبیعیات دورۀ اسلامی را میتوان به دو دورۀ رشد و بالندگی و ایستایی و میرایی تفکیک کرد.
2. بهرغم اینکه غالب موضوعات و مطالب طبیعیات تخصصی اینک ابتدایی و مقدماتی، و یا نفی و نسخ شده است، اما متن و محتوای امور عامۀ طبیعیات را با بازسازی میتوان در عصر حاضر طرح کرد.74
3. امور عامۀ طبیعیات حاوی موضوعاتی متعدد است که مهمترین آنها عبارتاند از: مبادی، موضوع و مسائل علم طبیعی، بعد، جسم، ماده، صورت، طبیعت، مکان، زمان، حرکت، علیت، و قوه و فعل، تناهی و عدم تناهی، شکل و جهت.
4. موضوعات امور عامه طبیعیات، بر خلاف مطالب طبیعیات تخصصی، از امور زمانی علم و فلسفه نیستند. یعنی نمیتوان زمانی را تصور کرد که بشر از پرداختن به موضوعاتی مانند ماده و زمان و مکان و حرکت و علیت، و نظایر اینها بینیاز باشد.
5. تمام موضوعات اصلی امور عامۀ طبیعیات از ظرفیت بسیار بالا، گسترده و عمیق برای توصیفات همزمان علمی و فلسفی برخوردارند.
کتابنامه
آشتیانی، سید جلالالدین (1347). حکیم محقق حاج ملا هادی سبزواری. نشریه دانشکدۀ علوم معقول و منقول دانشگاه مشهد. شماره 1.
الیاده، میرچا ( 1399). از جوامع ابتدایی تا ذن. ترجمۀ سجاد دهقانزاده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر پارسه.
ابنسینا، حسین بن عبدالله (1360). فن سماع طبیعی. ترجمه محمدعلی فروغی، تهران، انتشارات امیرکبیر.
اسدآبادی، سید جمالالدین( 1379). مجموعه رسائل و مقالات. بهکوشش سید هادی خسرو شاهی، قم: مرکز بررسیهای اسلامی، قم
حیدری، احمدعلی (1394)، جایگاه فلسفه در تاریخ فرهنگی اجتماعی قاجار و تداوم آن در مکتب فلسفی متأخر تهران. مطالعات تاریخ فرهنگی. 6 (24): 35 - 60.
رحیم یوسفی اقدم و دیگران (1400). تکنولوژی جدید و دگرگونی معنایی «علم» و «صنعت» در دورۀ قاجار. مجله تاریخ علم، 19(1): 183 -222.
رحیمی غلامحسین (1399). در نسبت طبیعیات قدیم و جدید و بررسی و نقد آرای برخی صاحبنظران. تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، 40: 143 -168.
رحیمی، غلامحسین (1392). ماشینهای ساده و مرکب در معیارالعقول؛ رسالهای در فن جراثقال، تهران: انتشارات موزه علوم و فناوری جمهوری اسلامی ایران.
رحیمی، غلامحسین ( 1399). پرسشهای بیرونی و پاسخ های ابن سینا. حکمتنامه مفاخر. 5 (1): 6-38.
فاضل تونی، محمدحسین (1386). حکمت قدیم (طبیعیات). بهکوشش مهناز رئیسزاده، تهران: انتشارات مولی
فاضل هندی (1377). حکمت خاقانیه. تهران: میراث مکتوب.
کمالیزاده، طاهره (1402). مواجهۀ فلسفه اسلامی با فلسفۀ غرب در دورۀ قاجار. تاریخ فلسفه، 14 (1): 85 -110.
متولی، عبدالله و حسنبیگی، محمد (1403). علل عقب ماندگی جامعه ایران در عصر قاجار از نگاه روزنامه تربیت. تاریخ و تمدن اسلامی. 20 (34): 83 - 105.
مطهری، مرتضی ( 1377). مجموعه آثار. تهران: انتشارات صدرا
یوسفی اقدم، رحیم و دیگران (1400). تکنولوژی جدید و دگرگونی معنایی «علم» و «صنعت» در دورۀ قاجار. تاریخ علم. 19(1): 183 - 220.
پیوست: دانش و فنون گرانکشها در دورۀ قاجار
در این پیوست، نمونهای از نحوۀ مواجهه با انتقالِ یکی از شاخههای مکانیک از اروپا به ایران در دورۀ قاجار اشاره میشود. (رحیمی، 1392)
در دوران قاجاریه دو کتاب تحت عنوان «جرّثقیل» تدوین شده است. کتاب نخست، از مسعود بن عبدالرحیم انصاری است که به نام فتحعلیشاه و عباس میرزا از فرانسه ترجمه شده است. کتاب دوم نیز تحت عنوان جرّثقیل در دوران قاجار، از فرانسه، ترجمه و تدوین شده است.
نسخه خطی کتاب اول (شماره 3362) در 172 صفحه در سال 1229 هجری نوشته شده است. مطالب کتاب عمدتاً مباحث استاتیک را شامل میشود و در آن به تعادل اجسام، بهویژه تعادل کابلها، اهرمها و قرقرهها میپردازد. همچنین مباحث قرقره مرکب، محور و چرخ، محور و چرخ دندانه و چرخدندههای مرکب را نیز در بردارد.
نسخه خطی کتاب دوم در 170 صفحه در سال 1272 هجری تدوین یافته است. هرچند که نام کتاب «رساله جرّثقیل» است؛ ولی مطابق با عناوین جدید علمی، مباحث مختلف در حوزه مکانیک را شامل میشود؛ از جمله، حرکات مستقیمالخط و خمیده، حرکت پرتابی که در آن تعاریف حرکت، مسافت، سرعت و شتاب آمده است. مرکز ثقل اجسام، اصطکاک، وضعیت تعادل اجسام مختلف، قانون اهرمها و ترازوها، حرکت اجسام روی سطح شیبدار، قواعد پیچهای حلزونی و پیچومهره، چرخدندههای مرکب، قرقرههای ساده و مرکب با شکلهای مختلف، ترازوی آبی، تخلیه سیالات از مخزن با یک یا چند خروجی و مباحثی ازاینقبیل را در بردارد.
نکته جالب در خصوص این دو کتاب آن است که در کتاب اول در تمام شکلها از نمادهای فارسی (عربی) استفاده شده است. در نوشتن روابط ریاضی نیز همین نمادها به کار گرفته شده است. علاوه بر این، از واژهها و مفاهیمی استفاده شده است که بعضاً در ادبیات علوم طبیعی قدیم استفاده میشده است. اما در کتاب دوم که 43 سال بعد از آن نوشته شده است، عمدتاً نمادهای لاتین برای نشاندادن شکلها و روابط ریاضی بهکاررفته است، که این امر سیر تحول استعمال نمادهای لاتین بهجای نمادهای بومی را در شکلها و روابط ریاضی نشان می دهد. اصولاً ادبیات کتاب دوم به ادبیات کتابهای جدید نزدیکتر است و در پایان کتاب دوم آمده است: «تمام شد کتاب جرّاثقال که در معلّم خانه تعلیم گرفته شد از موسیو کرشیش به تاریخ پنجشنبه پانزدهم ماه جمادیالاول سال 1272». بنابراین، هر دو کتاب بهنوعی از زبان فرانسه ترجمه شدهاند.
همانگونه که از یک اثر ترجمه شده انتظار میرود، هیچ اشارهای به پیشینهٔ غنی این شاخه از دانش کاربردی در ایران و تمدن اسلامی نشده است. مترجمان نیز مقدمهای بر متن ننگاشتهاند تا حداقل به این موضوع اشارهای شود. گویا جامعه ایران در این حوزه از علم در جهل مطلق به سر میبرده و آنچه نیاز داشته باید به طور کامل از خارج اقتباس میکرده است.
مطالعه دو کتاب مذکور مشخص میکند که حداقل نیمی از کتاب اول و بخشی از کتاب دوم عیناً در کتابهایی مانند معیارالعقول وجود داشته است. توجه شود که فاصله زمانی این کتاب با دو کتاب ذکر شده، بیش از 800 سال است. چنانچه مؤلفی به علوم آن زمان آگاه میبود، بهراحتی میتوانست با استفاده از منابع موجود بومی و بهرهگیری از تجربیات کشورهایی مانند فرانسه، چندین کتاب که عمدتاً بر دانش بومی تکیه دارد، تألیف نماید. بدیهی است این خود عاملی میشد تا کتابهای بعدی در چارچوب همین سنت علمی، یعنی بهرهگیری از منابع علمی بومی، تهیه و تدوین گردد و این نیاز خود زمینههای کاربردی و فنی دانش موردنظر را بهگونهای درونزا توسعه میداد. درهرحال، چنین مسیری طی نشد و در راهی گام نهاده شد که هرچه میگذشت وابستگی به دانش و فن انتقالی بیشتر و گسستگی از علوم و فنون بومی عمیقتر میگشت.
[1] . تاریخ دریافت: 16/02/1404؛ تاریخ پذیرش: 03/06/1404
[2] . رایانامه: Rahimi_gh@modares.ac.ir
[3] . در دورهبندی تمدنی مبتنی بر علموفناوری، دورۀ کهن عصر زیست تمدنهایی مانند مصر و ایلام و خرده تمدنهای فراوان مستقر در فلات قاره ایران و مانند آنها است. پس از آن، دورۀ باستان روزگار زیست تمدنهایی مانند یونان و ایران باستان و چین است.
[4] . فیزیک واژهای است با ریشۀ یونانی (با قرائتهای مختلف مانند physica ، physika، physikos) که در دوران تمدن یونان به معنای «معرفت طبیعت» یا «دانش طبیعی» به کار میرفته است. برای ریشهیابی واژه و معنای فیزیک به فرهنگنامههایی مانند Webster، Encyclopedia Britannica ، Oxford ، و نیز سایت Online Etymology Dictionary ، و مانند اینها رجوع شود. دانشمندان مسلمان در ترجمه فیزیک یونانی (فیزیس) physis از منظر مفهومی آن را معادل «طبیعت» و از بابت حوزۀ دانشی، آن را معادل «طبیعیات» به کار گرفتند که با اندک تغییر در محتوای آن، طی قرون متمادی به کار می رفته است. ثابت بن قره (قرن سوم هجری؛ ریاضی دان و مترجم) در ترجمه فیزیک ارسطو آن را معادل علم الطبیعه ترجمه کرد که عمدتاً شامل مباحث «سماع طبیعی» است. مقالۀ زیر مفهوم طبیعت را در فلسفۀ یونانی ریشهیابی میکند: بلخاری قهی، حسن (1400)، فیزیس یا فوزیس؟، دو فصلنامه غربشناسی بنیادی، پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی، سال 12، شماره 1، ص 59-78.
[5] . بدین معنا که فیزیک (طبیعیات) از روش مشخص و مؤثر علمی در کسب معرفت طبیعی و شیوۀ اعتبارسنجی گزارههای آن برخوردار نشد. بهعبارتدیگر، فیزیک نه دانش تجربی محض شد و نه بخشی از علوم عقلی (فلسفی).
[6] . از دانشمندان مشهوری که بنیان گذر روش تجربی در مطالعات طبیعی بودهاند، میتوان چنین نام برد: محمد بن زکریای رازی، ابوریحان بیرونی، ابن هیثم، عبدالرحمان خازنی.
[7] . در عصر کنونی، علوم طبیعی وسیعترین، منظمترین و نتایج میدانی آن قابلاتکاترین شاخۀ دانش بشری شمرده میشود.
[8] . ریچارد فاینمن، فیزیکدان برندۀ جایزه نوبل، جملۀ مشهوری دارد که «آنچه را که نمیتوانیم بسازیم، نمیفهمیم». تمدن از جنس ساختن است. جامعۀ متمدن جامعهای است که توانایی ساختن را یافته است. در جهان طبیعی، بدون تسلط بر دانش طبیعی امکان ساخت، در نتیجه تمدنسازی، فراهم نمیشود.
[9] . بهعبارتدیگر، موضوع اصلی پژوهش، تحلیل فشردۀ سیر تحول، تکامل و زوال طبیعیات (به معنای اعم) در دورۀ اسلامی، در بستر تاریخی است.
[10] . فلسفه علم اساس خود را بر دادهها، قواعد و اصول علمی مینهد؛ در نتیجه پابهپای علم میزید و بالنده میشود. افزون بر آن، بخشی از فلسفه علم چون از سنتها، ارزشها، و میراثفرهنگی و دینی نیز سیراب میشود، در جوامع مختلف یکسان نیست. یعنی همسان علم، زبان واحد نزد تمام جوامع ندارد.
[11] . باید توجه داشت که اینک فلسفۀ علوم طبیعی (مانند فلسفه ریاضی، فیزیک، شیمی، و علوم حیاتی) به طور انحصاری از دستاوردهای علمی فلاسفه (و تعدادی از فیزیکدانان) غرب شمرده میشود.
[12] . علوم طبیعی دورۀ اسلامی همواره موردتوجه پژوهشگران و مستشرقان خارجی نیز بوده است. از دانشمندان و مستشرقان و صاحبنظرانی که در حوزه فیزیک اسلامی فعال بودهاند، میتوان به ایلهارد ویدمان، آلبرت دیتریش و نیز رشدی راشد، عبدالحمید صبرا، مصطفی نظیف که هر سه تن پیرامون فیزیک نور به تحقیق و پژوهش پرداختهاند اشاره کرد. خلیل جاویش محقق دیگری است که در حوزه فیزیک مکانیک فعال بوده و عمده فعالیت وی پیرامون کتاب قرسطون ثابتبنقره انجام گرفته است. همچنین علی عبدالله دفاع و جلال شوقی در کتاب «مشاهیر فیزیک در تمدن اسلامی» و کارادو وو در کتاب «متفکران اسلام» به ذکر نام و آثار و برخی از فعالیتهای علمی دانشمندان مسلمان در شاخههایی از علوم طبیعی پرداختهاند. مستشرقان و پژوهشگران دیگری نیز بهاجمال و گاه تفصیل نسبی آثاری بر جای نهادهاند. بهعنوان نمونه، لامر در کتاب فیزیک ابن سینا برخی از مفاهیم، مبادی، و عناصر اصلی طبیعیات سینوی را طرح و تشریح میکند. مباحث اصلی کتاب مذکور به بخش فن سماع طبیعی طبیعیات ابن سینا، یعنی امور عامۀ طبیعیات، مربوط میشود:
Lammer, Andreas (2018), The Elements of Avicena’s Physics, Berlin: Walter de Gruyter GmbH & Co KG.
[13] . تأکید میشود که موضوعات امور عامۀ طبیعیات در بخش طبیعیات از حکمت نظری بحث شده است نه در بخش الهیات یا فلسفۀ اولی. اگر قرار بود که آنها را بخشی از فلسفه اولی بدانند قراردادن آنها ذیل طبیعیات موضوعیت نداشت.
[14] . مقاله زیر جایگاه علوم طبیعی را در طبقهبندی علوم دورۀ اسلامی در میان آثار حکمای مسلمان بهاختصار مرور میکند. شمامه محمدیفر (1399). جایگاه و تقسیمات علوم طبیعی در منابع طبقهبندی علوم دورۀ اسلامی و عوامل مؤثر بر آن. مجله تاریخ علم، دورۀ 18، شمارۀ 2، صص 351- 379.
[15] . در تفکیک بالا تفاوت آشکاری بین نظری و عملی در دانش جدید و قدیم وجود دارد. در حکمت قدیم، حکمت عملی مربوط به اشیاء رفتار و فرایندها و تحولاتی است که اراده و فعل انسانی در پدیدآوردن آنها مستقیماً دخالت دارد. مانند رفتارهای فردی و اجتماعی، اخلاق فردی و جمعی، امور خانواده، و تنظیم روابط اجتماعی (فرهنگی، اقتصاد، سیاسی، دولت و حکومت). سایر علوم و فنون ذیل حکمت نظری قرار میگرفتند؛ حتی فنون صنعتی و طبابت و فلاحت؛ چرا که موضوع این شاخههای علوم و فنون پدیدآمده اراده و فعل انسانی نیست. مانند فیزیک، شیمی، پزشکی. حالآنکه در دانش جدید وصف عملی به علمی تعلق میگیرد که مستقیماً معطوف به عمل و صنعت و فناوری و حیطۀ کاربرد باشد. تقریباً تمام شاخههای علوم کاربردی applied جدید ذیل حکمت نظری قدیم قرار میگیرند. درهرصورت، منطق و دلیل تفکیکات حکمت قدیم برای دانش جدید نیز قابلبررسی و احتمالاً بهرهگیری است. در ضمن، مقاله (رحیم یوسفی اقدم و دیگران، 1400، ص 190) برداشتی از اوصاف نظری و عملی در تفکیک علوم نزد حکمای اسلامی دارد که به نظر نگارنده با محتوای ثبتشده این علوم سازگار نیست.
[16] . تفکیک سنتی مشهور دیگری از علم نیز فراهم شده است. علوم به دو دستۀ علوم کلی – که موضوع آن موجود بماهو موجود است - و علوم جزئی که شامل علوم تعلیمی (ریاضی) و طبیعی است تفکیک میشوند. توضیحی بر این تفکیک ناقص باید داد. در علوم طبیعی نیز میتوان با دو دسته از مفاهیم و روابط سروکار داشت؛ کلی و جزئی. معرفت حاصل از مشاهده (حس) و مطالعۀ مستقیم یا غیرمستقیم طبیعت علم جزئی به دست میدهد؛ اما استخراج قوانین عام، بر مفاهیم و کلی و روابط عام تکیه دارند. اصولاً امور عامۀ طبیعیات حاوی تصورات کلی (فارغ از تعابیری مانند معقول اول و ثانی) و تصدیقات عمومی هستند بهعنوانمثال، زمانی که دمای یک جسم مشخص اندازهگیری میشود. معرفت حاصل از این اندازهگیری، جزئی و مصداقی است. اما زمانی که قانون هدایت حرارتی در اجسام، کشف، اثبات و توصیف (ریاضی) میشود، هر دوی مفاهیم (کمیتها) و قانون استخراج شده کلی (فارغ از بحثهای روش دستیابی به یک قانون طبیعی و اعتبار و قابلاتکا بودن و احتمال ابطال و روش اثبات گزارههای آن) عمومی یا جهانی است و یا هنگامی که حرکت یک پرتابۀ مشخص مطالعه میشود. دانش حاصل از این مطالعه را میتوان علم جزئی نامید. اما قانون حاکم بر حرکت پرتابهها، فارغ از نوع، زمان و مکان پرتاب، کلی و عمومی است. در نتیجه باید کلی در حکمت نظری و کلی در هر یک از شاخههای آن دقیقاً متمایز شوند. آغاز کسب معرفت جزئی مشاهده و آزمایش، یعنی تجربه است. اما اینکه چگونه از مفاهیم و گزارههای جزئی - که زمانمند و مکانمند و ناظر به نوع خاصی از اشیاء است (جسمی که نوعیت، تشخص و فردیتیافته) - به دانش گزارههای کلی میرسیم، بحثی عمیق و معرفتشناختی در فلسفه علوم طبیعی است.
[17] . علوم پایۀ جدید: علوم (پایه) طبیعی (و انسانی) جدید را میتوان در چهار گروه اصلی زیر قرار داد: علوم ریاضی و منطق، علوم فیزیکی و شیمیایی، دانش زیستی و حیاتی، و علومانسانی و اجتماعی. این مجموعه علوم اینک در دانشگاههای و مراکز پژوهشی تعلیم و تحقیق میشود. فراوردههای کاربردی آنها، حوزۀ وسیع و گسترش یابندۀ فناوری و صنعت را تشکیل می دهد. در مقایسه، حکمت نظری قدیم شامل ریاضیات و منطق، فیزیک و شیمی، و دانش زیستی و حیاتی است. بخشهای اصلی علوم و فنون کاربردی مانند مهندسی، کشاورزی، پزشکی و دامپزشکی جدید در حوزۀ طبیعیات قدیم قرار میگرفتند. علوم طبیعی در این مقاله، به محتوای گستردۀ مذکور در بالا ارجاع دارد.
[18] . کتاب زیر بحث مستوفایی در بارۀ تبیین واقع و سازوکار اثبات صدق گزارههای دینی دارد. سعیدی روشن (1397). معنا، واقع و صدق در گزاره های دینی. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
[19] . البته از دریافتهای عرفانی و معارف ذوقی و شهودی نباید غافل شد. منتها تا دریافتهای عرفانی زبان برهانی نیابند، و حاصل آن به مبانی و مبادی علوم طبیعی پیوند نخورند، و اثربخشی خود را در میدان عمل نیازمایند، نقشی در تمدنسازی نمییابند. حوزۀ دریافتهای عرفانی، هستی از جهت وحدت و تشکیک (و بهتبع، موضوع انسان کامل)؛ و روش آن کشف و شهود (ادراک بیواسطه) است. حوزۀ موردمطالعه علوم طبیعی، طبیعت با تمام تکثرات و روابط بین آنها، و روش آن لزوماً تجربه و تعلیل (ادراک باواسطه) است. چگونه میتوان ربطی معنادار بین دریافتهای عرفانی و دانش طبیعی برقرار کرد؟
[20] . ابن سینا و تعدادی از حکمای بعد از وی، اولین شاخه از حکمت طبیعی یا طبیعیات را «فن سماع طبیعی» نام نهادهاند. گزینش عنوان «امور عامۀ طبیعیات» (یا طبیعیات به معنای اعم) بهجای فن سماع طبیعی توسط نگارنده، بهنوعی برگرفته از تفکیک مشهور شاخۀ الهیات از حکمت نظری است. یعنی الهیات به معنای اعم یا امور عامۀ الهیات (حاوی مباحثی چون وجود و موجود؛ وحدت و کثرت؛ حدوث و قدم، قوه و فعل؛ علت و معلول) و الهیات به معنای اخص (شامل مباحث تخصصی خداشناسی). باتوجهبه این نکته، نگارنده گزینش چنین عنوانی را توجیهپذیر میداند. درهرصورت میتوان همان فن سماع طبیعی و یا عناوین مناسب دیگری را برگزید؛ مشروط بر آنکه بازتاب محتوای امور عامۀ طبیعیات باشد. ویژگیهای اصلی امور عامۀ طبیعیات در بخش 4 مقاله آمده است. به لحاظ انطباق با مباحث جدید طبیعیات، موضوعات امور عامۀ طبیعیات عمدتاً در فلسفۀ طبیعی جدید (بهویژه فیزیک) بحث میشود.
[21] . شهید مطهری در بارۀ نامیدن این بخش از طبیعیات به نام سماع طبیعی مینویسد: «اما علت اینکه این مباحث «سماع طبیعی» نامیده میشوند این است که سنت بر این جاری بوده که در طبیعیات قبل از همۀ مباحث، این مبحث آورده شود و به همین جهت اولین مبحثی از طبیعیات که به گوش دانشجو میخورد این مباحث است، لهذا «سماع طبیعی» یعنی «اَوَّلُ ما یُسمَعُ مِنَ الطبیعات» نامیده شده است. همچنان که گاهی این قسمت را «السمع الکیان» نیز مینامند که عیناً همین مفهوم و معنی را دارد. اما علت اینکه این مباحث حساب جداگانهای پیدا کرده و در واقع فن مستقلی نسبت به همۀ مباحث طبیعیات شمرده شده است این است که آنچه در این قسمت بحث میشود نه از مختصات عنصریاات است و نه از مختصات فلکیات و در عنصریات نه اختصاص به جماد دارد و نه به نبات و نه به حیوان و نه به انسان، بلکه مسائلی است مربوط به مطلق اجسام. این مباحث در حقیقت «امور عامّه» طبیعیات است و اگر این مباحث بهجای «سماع طبیعی»، «امور عامۀ طبیعی» و یا « کلیات طبیعی» نامیده میشد بسی مناسبتر بود. مسائل «سماع طبیعی» که از آنها یاد کردیم قطعاً علم و فن مستقلی است و در هیچیک از فنون مربوط به فلکیات و عنصریات [منظور طبیعیات تخصصی] داخل نیست، و اتفاقاً تمام و یا غالب مباحث آن از حیث روش و سبک تحقیق شبیه الهیات است. یعنی صرفاً تعقلی و استدلالی و قیاسی است، و لهذا به فلسفه شبیهتر است تا علوم حسی و تجربی. به عقیدۀ حکما برخی مباحث «سماع طبیعی» اساساً جزء الهیات است نه طبیعیات... صدرالمتألهین به حکم اینکه قائل به حرکت جوهریه است، حرکت و زمان و همچنین حدوث اجسام را از لواحق و عوارض جسم طبیعی نمی داند، لهذا مسائل حرکت و زمان و حدوث اجسام را نیز داخل در مسائل الهیات می داند. علیهذا به عقیدۀ مشارالیه مسائلی که برای «سماع طبیعی» باقی می ماند منحصر است به مسائل مکان، تناهی ابعاد، امتناع خلأ، شکل و جهت» (مطهری 1377، جلد 5، ج اول از بخش فلسفه: 529 و 530). لازم به ذکر است که سبزواری در منظومه، به درستی، حرکت جوهری را در طبیعیات بحث می کند. در ضمن باید تأکید کرد که برخلاف برداشت شهید مطهری، مفاهیم اصلی امور عامۀ طبیعیات تعقلی و استدلالی محض نیست لذا در قلمرو فلسفه قرار نمی گیرد. کسب معرفت طبیعی تنها با رجوع مستقیم به طبیعت ممکن می شود. همانگونه که اشاره شد، اینکه طی قرون متمادی حکمای اسلامی فن سماع طبیعی را در طبیعیات قرار داده اند، نه در الهیات، به همین دلیل بوده است.
به نظر نگارنده «فن سماع طبیعی» مهمترین بخش طبیعیات کتاب الشفا میباشد. بهویژه اگر مباحث مرتبط و متناظر که در آثار دیگر ابن سینا، خصوصاً اشارات و تنبیهات، آمده است، منضم به آن نماییم. نسخههای معتبر متعدد و ترجمه به زبانهای مختلف از این اثر نفیس در دسترس است. بنگرید: اسماعیلی، محمدجواد (1399). «فن سماع طبیعی» الشفاء؛ ارزیابی وضع کنونی تصحیح متن و چشمانداز آینده. جاویدان خرد، شماره 37، ص 5 تا 34.
[22] . بهعنوان نمونه، نک: رحیمی، غلامحسین (1400). آرای رازی در بارۀ هیولی (ماده) از منظر ناصر خسرو». حکمتنامه مفاخر، نشریه انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، سال ششم، شماره دوم، صص 73- 97.
مقاله زیر بحث ناکاملی در بارۀ جهانشناسی رازی دارد: نیکسرشت، ایرج، و دیگران (1397). جهانشناسی محمد بن زکریای رازی. تاریخ فلسفه، سال نهم، شماره اول، صص 81 – 102.
[23] . بهعنوان نمونه: رحیمی، غلامحسین (1400). علوم طبیعی و مبادی آن در اندیشه فارابی. حکمتنامه مفاخر، نشریه انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، سال ششم، شماره دوم، صص 73- 97.
[24] . مباحث طبیعیات در کتب مختلف سهروردی بهصورت فشرده یا تفصیلی طرح شده است. اما از نظم و جامعیتی که بهعنوانمثال در طبیعیات شفای ابن سینا مشاهده میشود، خبری نیست. آرای وی در خصوص مفاهیم اصلی طبیعیات، طی سالهای مختلف زندگی پربار وی، دستخوش تغییر بوده است. غالب صاحبنظران آن را به سیر تکامل ذهنی سهروردی و حرکت او از فلسفۀ مشاء به حکمت اشراق نسبت میدهند. نگاهی به سیر تاریخی نگارش آثار وی، این نظر را بهصورت کامل تأیید نمیکند. مقاله زیر نمونهای از تحلیل یکی از امور عامۀ طبیعیات از منظر سهروردی است.
رحیمی، غلامحسین (1398). جسم طبیعی و مبادی آن نزد سهروردی. مجموعه مقالات همایش ملی حکمت اشراق در پرتو آراء و آثار. تهران: انجمن آثار و مفاخر ایران.
[25] . فخر رازی کتاب مذکور را به دو بخش مجزای طبیعیات و الهیات تفکیک نکرده؛ بلکه مباحث را از کلیترین مفاهیم شروع نموده و سپس به مسائل جزئی پرداخته است (یعنی سیری از اعم به اخص). فخر رازی موضوعاتی مانند جسم و احکام آن، حرکت، زمان، مکان، و نظایر اینها را بعضاً بسیار مفصل شرح کرده که تاکنون چندان به آنها پرداخته نشده است. معصومی همدانی در مقالۀ میان فلسفه و کلام: بحثی در آرای طبیعی فخر رازی، در بارۀ چند موضوع اساسی از امور عامه را، یعنی جسم، مکان، زمان، و حرکت، از دیدگاه فخر رازی تحلیل میکند؛ نک. معصومی همدانی، حسین (1365). میان فلسفه و کلام: بحثی در آراء طبیعی فخر رازی. معارف، دورۀ سوم، شمارۀ 1، صص 195- 276.
[26] . بهعنوان نمونه: عمادی، عبدالرسول و رحیمی، غلامحسین (1391). حرکت از نگاه ابن سینا و ابوالبرکات بغدادی. مجله تاریخ علم، دانشگاه تهران، شماره 11، صص 31-44؛ و نیز عمادی و غلامحسین رحیمی (1390). مکان وخلاء از نگاه ابوعلی سینا و ابوالبرکات بغدادی. آینه معرفت، سال نهم، شماره 26، ص 113-142.
[27] . در این دوره، بهموازات طبیعیات عمومی، طبیعیات تخصصی بهویژه در برخی از حوزهها مانند فیزیک نور، صوت، حرارت، دانش اوزان، استاتیک و هیدرواستاتیک و... از تحولات شگرفی برخوردار شد. فیزیکدانان نامآوری مانند محمد بن زکریای رازی، ابوریحان بیرونی، ابن هیثم و عبدالرحمان خازنی آثار و آرای یکتایی پدید آوردند. چون موضوع مقاله حاضر طبیعیات تخصصی در دورۀ اسلامی نیست، متعرض آن نمیشویم.
[28] . نگارنده تعدادی از مباحث معتبر علمی و نیز برخی از نوآوریها را در مقالات خود بحث کرده است.
[29] . از قرن هفتم هجری به بعد، بهویژه از قرن دهم، با بیاعتنایی به سنت تجربی در علوم طبیعی دورۀ اسلامی و غلبۀ مباحث عقلی محض فلسفی بر علوم طبیعی، عملاً شاخۀ تجربی علوم طبیعی دورۀ اسلامی بهتدریج فرو مرد.
[30] . نمونههای سکون و جمود را در توصیف و تشریح مفاهیم و مبادی جسم (طبیعی و تعلیمی)، طبیعت، ماده، امتداد، مکان، زمان، حرکت، علیت، مقولات مرتبط با حوزۀ طبیعیات از مقولات عشر (مانند کمّ، أین، متی، وضع)، و نظایر اینها میتوان یافت و نمونههای پسرفت را در موضوعاتی مانند علم السکون و علم اوزان (ایستایی؛ استاتیک) علم الحرکات و قوا (فیزیک مکانیک)، علم الاصوات (صوتشناسی؛ آکوستیک)، علم حرارت و برودت (فیزیک گرما و بخشی از ترمودینامیک)، مناظرومرایا (نورشناسی؛ اپتیک)، بینائی و ادراک ناشی از بینایی، و نظایر اینها (که در زیر به برخی از آنها اشاره میشود) میتوان دید. از مقایسه المناظر ابن هیثم با مناظر قاینی (قرن دهم هجری) در حوزۀ نورشناسی، این نتیجه بهروشنی حاصل میشود.
[31] . همانگونه که اشاره شد، محمد بن زکریای رازی، ابوریحان بیرونی و حسن بن هیثم را باید از بنیانگذاران روش تجربی در مطالعۀ پدیدهها و فرایندهای طبیعی دانست. افزون بر آن، فیزیکدانان محض مانند عبدالرحمان خازنی تمام فعالیتهای طبیعتشناسی خود را بر پایۀ تجربه نهاده بودند. بعد از مکتب مراغه، روش تجربی در طبیعتشناسی بهتدریج، به روش عقلی و قیاسی تقلیل مییابد. بهعبارتدیگر بسیاری از تصورات و تصدیقات محسوس در حوزۀ طبیعیات به امور معقول تبدیل میشود. یعنی مسیر معکوسی که علوم طبیعی بعد از رنسانس بهتدریج در اروپا طی شد. از ملاصدرا به بعد بخش عمومی طبیعیات کمابیش جذب فلسفه اولی (الهیات) میگردد و بخش تخصصی طبیعیات بدون تغییر تا اواسط دورۀ قاجار باقی میماند و بهتدریج جای خود را به علوم طبیعی منتقل شده از اروپا میدهد.
[32] . شهید مطهری مینویسد:«... خود صدرالمتألّهین در کتاب اسفار طبق طرحی که برای آن کتاب ریخته است اساساً متعرّض مسائلی به نام «طبیعیّات» نشده است؛ ولی از چهار قسمت فوق مسائل سماع طبیعی را ضمن مباحث «جواهر و اعراض» آورده و در حقیقت آنها را داخل در «الهیّات» دانسته است و مسائل «نفس» را بحث جداگانه و مستقلّی قرار داده است... » (مطهری، 1388: 5 / 528).
[33] . ما فعلاً بحث حرکت جوهری را متعلق به فلسفۀ طبیعی، نه علم طبیعی، میدانیم و آن را منسوخ و یا ناقص نمییابیم. به نظر نگارنده حرکت جوهری در بطن خود مفاهیمی را نهفته دارد که باید مورد کاوش عمیق قرار گیرد. حرکت جوهری نهتنها در مقابل علم جدید نیست؛ بلکه حتی سازگار با تفسیر فلسفی پدیدههایی است که حرکت، «ذاتی» آنها است؛ مانند نور و الکترون.
[34] . در پیوست مقاله به یک نمونه اشاره میشود.
[35] . نک: اکبری، محمدعلی و شناسی آذری، لاله (1388)، نخستین آشنایی های ایرانیان با علوم جدید (عصر فتحعلی شاه قاجار)، مسکویه، سال 3، شماره 10: ص 7 – 32.
[36] . مقاله زیر نخستین آثار نگاشته شده در فیزیک جدید در دوران قاجار (تا سال 1300ق.) را معرفی و برخی از مباحث آن را شرح می دهد. محمد سلیمانی تبار (1393)، نخستین آثار نگاشته شده در فیزیک جدید در دوران قاجار تا سال 1300ق..، مجله تاریخ علم، دورۀ 12، شمارۀ 2، ص 273ـ296.
[37] . در خصوص توجه به مواریث دانش طبیعی مناسب است که به داوری یکی از نگارندگان کتاب فیزیک آن دوران در ارتباط با طبیعیات دورۀ اسلامی نظر افکنیم. نجمالدوله مؤلف کتاب فیزیک مینویسد: « علم طبیعی از جمله علوم شریفهای است گه امروز مانند سایر علوم نزد حکمای خارجه به منتهادرجه ترقی و کمال رسیده و نزد ما از این علم مفید جز چند مسئله موهومۀ قدما چیزی در دست نبوده...»(به نقل از محمد سلیمانی تبار (1393)، نخستین آثار نگاشته شده در فیزیک جدید در دوران قاجار تا سال 1300ق..، مجله تاریخ علم، دورۀ 12، شمارۀ 2: 292). به عبارتی نجمالدوله میراث طبیعیاتی دورۀ اسلامی را، به نادرستی، مشتی مهملات میخواند. برای آشنایی بیشتر با نجمالدوله و آثار طبیعی وی به مقاله زیر رجوع شود. ایرج نیکسرشت و محمد سلیمانی تبار (1399)، «نجم الدوله و فیزیک، مجله تاریخ علم»، دورۀ 18، شمارۀ 1: 281ـ322.
[38] . سید جمالالدین اسدآبادی، از این غفلت گسترده علما نسبت به توسعۀ شتابان علوم و فنون اروپا برمیآشوبد: «و هرگز یکبار هم بر اسلاف تلغرافیه ای که ممتد است به جمیع ارجاء هندوستان نظر نکنید و از اسباب آن سؤال ننمائید؟ و کهربا را که منشاء اعمال عجیبه و افعال غریبه است، جولانگاه فکر خود نسازید و هر روز تقریر کنید که رؤیت به خروج شعاع است! و این فنگرافی که اکنون منتشر است در همگی بلاد، اذهان شما را تحریک ندهد و به هیچوجه عطف عنان فکر را بهطرف او نکنید و از قوت بخاری که احمال و اثقال را بهسرعت تمام بر روی قضبان آهن حرکت داده، از ملکی به ملکی نقل میکند، پرسش ننمائید و آلات حافظۀ الصوت و نقالة الصور و نظاره ارصدیه و نظاره معظمه و امثال آنها را محل و موضوع بحث قرار ندهید؟ و آیا جایز است که شما در این امور جدیده ترک نمائید به جهت آنکه در شفای ابن سینا و حکمت اشراق شهاب الدین مذکور نیست؟!... آیا لایق است محقق را که سخنها در مجهول مطلق براند و معلوم مطلق را نداند؟ و در ماهیات موهومه موشکافیها کند و از معرفت امور ظاهره باز ماند؟ .." (سید جمالالدین اسدآبادی، 1379: 116 و 117)
[39] . در دورۀ قاجار، فلسفه نیز همانند علم در دو بخش جریان یافت. فلسفهای که در مدارس سنتی تدریس میشد و دیگر فلسفۀ جدید اروپایی که کاملاً از رشد علوم جدید تغذیه میگردید. برخی از آثار فلاسفۀ اروپایی بهتدریج ترجمه و منتشر شد. احتمالاً اولین کتاب ـ که توسط افضلالملک کرمانی (1322 – 1267 ق) ترجمه شد ـ گفتار در روش رنه دکارت (1596 – 1650 م) باشد (حیدری، احمد علی، 1394: 35 – 60). در هر صورت آنچه به عنوان فلسفه اروپا (غربی) مطرح شد مورد توجه فیلسوفان سنتی ایران قرار نگرفت. اگر حکمای آن زمان به فلسفه طبیعی اروپا که به تدریج در حال گسترش و تعمیق بود توجه می کردند، و نقش طبیعیات را در رشد و تعمیق فلسفه طبیعی در می یافتند، لزوم توجه به طبیعیات جدید را کاملاً حس می نمودند. کمالی زاده طی پژوهش خود (کمالی زاده، 1402: 85) نتیجه می گیرد که حوزۀ سنتی فلسفۀ اسلامی و بویژه مکتب تهران، و کلاً حکما و مدرسان و محققان فلسفه اسلامی، نسبت به فلسفۀ جدید غرب بی اعتنا بودند و بنا بر عدم تعامل داشتند. نک: کمالی زاده، طاهره (1402)، مواجهه فلسفه اسلامی با فلسفه غرب در دورۀ قاجار، تاریخ فلسفه، سال 14(1): 85-110
[40] . وضعیت اسفناک جامعه در عصر قاجار همواره موردتوجه و تحلیل افراد دلسوز و روشنفکران و اصلاحطلبان قرار داشت. بهعنوان نمونه، روزنامه تربیت از مطبوعات پیشرو در کالبدشکافی علل و عوامل عقبماندگی جامعه ایران در عصر قاجار، توصیههایی برای بهبود اوضاع میکند. این روزنامه بر لزوم اصلاح نظام آموزشی و تربیتی و توجه جدی به علوم و فنون جدید تأکید ویژه دارد. (متولی، عبدالله و حسنبیگی، محمد، 1403)
[41] . وی مانند برخی از حکمای متقدم، از جمله فارابی و سهروردی، بر آن است که «... چون بعضی مسائل الهی توقف بر مسائل طبیعی دارد و طبیعی به فهم اقربست ابتدا به علم طبیعی مناسبست، و در علم طبیعی چند مقصد است ...».
[42] . پرسش جالبی میتوان طرح نمود: آیا فقاهت فاضل هندی طبیعیات وی را متأثر ساخته است؟ طبیعیات وی با طبیعیات دانشمندانی که فقیه نبودهاند، چه تفاوتی دارد؟ اصولاً باید ربط معناداری بین این دو حوزه برقرار باشد؟
[43] . بهعنوان نمونه در بخش فلکیات به مطلبی اشاره میشود که بیش از یک قرن قبل بطلان آن در اروپا به اثبات رسیده بود. « بدانکه اجسام فلکیه موافق آنچه در ارصاد یافتهاند نه است و افلاک جزئیه نیز ثابت نمودهاند و آیات و نصوص مصرح است به آنکه عدد افلاک هفت است و ادلۀ رصدی حق اینست که دلالت بر زیاده از هفت نمیکند و بعضی از علمای متشرعین احتمال دادهاند که عرش و کرسی که در آیات و احادیث واقع شده عبارت از فلک هشتم و نهم باشد. والعلم عند الله تعالی »(فاضل هندی،1377: 38).
[44] . منظومه و شرح آن دورۀ جامع حکمت نظری است و حاوی منطق، دو شاخۀ طبیعیات و الهیات، و نیز مختصری از اخلاق، متعلق به حکمت عملی، است. منظومه در پنج مقصد تنظیم شده است. هر مقصد حاوی تعدادی فریده و هر فریده شامل چندین غرر است (البته شرح منظومه هفت بخش دارد، و گاه غررالفرائد نیز نامیده میشود).
[45] . بنگرید مقدمۀ استاد جلالالدین آشتیانی را بر مجموعه رسائل حاج ملا هادی سبزواری: سبزواری، ملا هادی (1376)، رسائل حکیم سبزواری، بهگوشش سید جلال الدین آشتیانی، تهران، شرکت چاپ و انتشارات اسوه.
[46] . از جمله حکمای متأخر که به ترجمه و شرح کامل منظومه مبادرت کردهاند از آیت ا.. سیدرضی شیرازی، امام خمینی، و آیت ا.. انصاری شیرازی میتوان نام برد. افزون بر آن شهید مطهری غالب بخشهای الهیات و قسمتی از طبیعیات منظومه (امور عامه) را ترجمه و شرح کرده است.
[47] . در خصوص نحوۀ رویارویی علما با نجوم جدید، مقاله زیر را بنگرید: کامران ارجمند (1391). ظهور مدرنیتۀ علمی در ایران؛ مناقشات پیرامون احکام نجوم و اخترشناسی جدید در اواسط سدۀ سیزدهم هجری. ترجمه افسانه منفرد، میراث علمی اسلام و ایران، شماره دوم: 48-.68
[48] . مناسب است که اشارهای گذرا به طبیعیات علمی (در هر دو حوزۀ نظری و عملی) در اروپا داشته باشیم: طبیعیات کلاسیک در قرن نوزده میلادی، دوران زیست ملا هادی سبزواری، به اوج خود میرسد. ریاضیات از چنان گستردگی برخوردار میشود که سابقه نداشته است. (فوریه، لباچفسکی، گاوس، ریمان، وایتهد ...) مفهوم مهم «انرژی» و نیز «آنتروپی»، به معنای امروزی آن در نیمۀ اول قرن نوزدهم شکل گرفت و روشهای انرژی برای توصیف رفتار سامانههای مکانیکی معرفی و به کار گرفته شد؛ بهگونهای که با تغییرات و اضافاتی کماکان استفاده میشود. دانشی که از برهمکنش گرما و حرکت و ماده خبر میدهد، ترمودینامیک نامیده شد، و با تلاشهای لودویک بولتزمن، فیزیکدان اتریشی، در قرن نوزدهم استواری یک شاخۀ مهم علمی گرفت. نظریۀ اتمی بهدقت تشریح میشود (برتوله، دالتون، برزلیوس، آمپر، آووگادرو، مندلیف و...). نظریۀ موجی نور با آزمایشهای مختلف تثبیت و به زبان ریاضی دقیق توصیف میگردد. (فرنل، یانگ، استوکس و...) میدانهای الکتریکی و مغناطیسی معرفی و فرمولبندی میشوند. (فاراده، آمپر، اُهم، گاوس و...) با معرفی و استخراج معادلات میدانهای الکترومغناطیس توسط ماکسول (قرن نوزدهم میلادی)، فیزیک کلاسیک به اوج خود میرسد، و احساس میشود که چیز جدیدی برای کشف نمانده است. از منظر طبیعیدانان آن دوران، جهان طبیعی بهمثابه یک سیستم مکانیکی ازهرجهت قابلتوضیح و تشریح، و پیشبینیپذیر میگردد. دنیای علم باید منتظر خطشکنیهای جدید میماند که در ابتدا قرن بیستم با معرفی فیزیک نسبیتی و کوانتم آغاز شد.
برایناساس، فهم و توصیف موضوعات امور عامۀ طبیعیات بسیار گسترده و ژرف میشود و ربطی وثیق با طبیعیات تخصصی جدید مییابد.
[49] . مانند نظریه افلاک و فروعات آن؛ تفکیک اجسام به بسیط و مرکب به همان سبکی که ریشۀ ارسطویی دارد؛ تعریف کیفیات ملموسی که در علم تجربی تماماً به خواص قابلاندازهگیری تبدیل شده بود، طبقات زمین؛ بخشی از توصیف در خصوص پدیدههای جوی (آثار علوی)؛ علت پدیدآمدن زلزله؛ پیدایش معادن.
نقد این مقاله بههیچوجه متوجه جایگاه بالای فلسفی، مقام بلند عرفانی، و کلاً شأن حِکمی حاج ملا هادی سبزواری نیست. حاجی در حکمت نظری از علمای طراز اول عصر قاجار و در حکمت عملی، عامل در نهایت درجه بود. سادهزیستی و بینیازی از مظاهر دنیویِ سبزواری زبانزد خاص و عام بوده است. ناصرالدینشاه به دیدار حاجی میرود و تحتتأثیر مقام علمی و زندگی بغایت سادۀ وی قرار میگیرد. این سلوک اخلاقی از سنتهای علمی دوره اسلامی بوده است. فیلسوف متأله سید جلالالدین آشتیانی در بارۀ اوصاف شخصی ملا هادی بهدرستی مینویسد: «(حاجی) علاوه بر مقام علمیت، در زهد و تقوی و فضائل نفسانی کمنظیر بوده است. در تهذیب نفس و جامعیت در مراتب کمال انسانی و صفای نفس یکی از معلمان بزرگ در علم و اخلاق به شمار میرود و چهبسا زیارت او در یکلحظه اشخاص را به هدایت سوق میداد» (آشتیانی (1347): 12).
[50] . در زیر به چند مرجع کلاسیک که تعدادی از امور عامۀ طبیعیات را متأثر و یا متکی به دانش نوین طبیعی، تا اوایل قرن بیستم میلادی، بررسی و تحلیل گسترده کردهاند، بهعنوان نمونه، اشاره میشود.
الف- ارنست ماخ در کتاب دانش مکانیک، مفاهیم اصلی دانش مکانیک مانند ماده، جرم و اینرسی، حرکت، فضا، نیرو، انرژی و نظایر اینها را، در خلال مباحث علمی، نه تخصصی، شرح میکند. کتاب مذکور را پیشدرآمد نظریههای نسبیت انیشتین میدانند.
Mach, Ernest (1919), The Science of Mechanics, Illinois, The Open Court Publishing Co, First published in 1883
ب- کتاب رایشنباخ با عنوان «فلسفۀ فضا و زمان» که حدود یک قرن قبل نوشته شده است، نمونۀ عالی از تأثیر یافتههای دانش جدید تا اوایل قرن بیستم، در توصیف عقلانی (فلسفی) مفاهیمی مانند زمان، فضا، (مکان)، و حرکت است. نظریههای نسبیت خاص و عام، و نظریههای نیوتنی و نسبیتی گرانش عمومی کاملاً تفسیرهای فلسفی زمان و مکان و حرکت را در این کتاب متأثر ساخته است. اصولاً بدون آشنایی کامل یا تسلط نسبی به دانش تخصصی این حوزهها، نمیتوان مطالب کتاب را پی گرفت.
Reichenbach, Hans (1950), The Philosophy of Space and Time. New York, Dover Publications, first published in 1927,
پ- هرمان ویل در کتاب فضا؛ زمان؛ ماده، با زبانی که آغشتگی کامل با ریاضیات (عمدتاً حساب تانسورها) دارد، به توصیف فلسفی اموری مانند فضا (مکان)، زمان، ماده، و حرکت میپردازد.
Hermann Weyl (1952), Space Time Matter, New York, Dover Publications, First published 1918
ویل در آغاز کتاب مینویسد: " فضا space و زمان time را عموماً صورتهای forms هستیِ (وجود) existence جهان واقعی میپندارند، و ماده matter را جوهر substance آن میشمارند. در انگارۀ ترکیبیِ حرکت motion ، این سه مفهوم بنیادین در هم میآمیزند. ." (P.1 ( بنابراین ویل در همان ابتدا از چهار مقولۀ مهم از امور عامۀ طبیعیات (فضا، زمان، ماده، حرکت) و نیز دو مفهوم طبیعیات سنتی (صورت و جوهر) نام میبرد و در ادامه این مفاهیم را وا میشکافد. غالب بخشهای کتاب ویل را بدون تسلط بر حساب تانسورها و مکانیک کلاسیک و نیز نسبیتی نمیتوان پی گرفت. توجه شود که کتاب ویل کتاب تخصصی در ریاضیات نیست. بلکه بیشتر به حوزۀ فلسفۀ علم در نیمۀ دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی تعلق دارد. بهعنوان نمونه کتاب زیر یک اثر تخصصی کلاسیک در حوزۀ حساب تانسورها است.
Levi – Civita T., The Absolute Differential Calculus, New York, Dover Publications, First published in 1926
ت- کتاب وایتهد با نام علم و جهان نو متعرض مهمترین مباحث امور عامۀ طبیعیات شده است.
Whitehead N. A. (1943). Science and the Modern World, London: Cambrige University Press. (first published in 1926)
ث- کتاب کسیرر با عنوان جوهر و تابع؛ و نظریه نسبیت انیشتین، از کتب کلاسیک فلسفۀ علم است. در این کتاب مفاهیمی مانند جوهر، فضا، زمان، انرژی، ماده، اتر، قانون فیزیکی، عینیت و ذهنیت پدیدههای طبیعی و بسیاری از مطالب مرتبط دیگر، عمدتاً امور عامۀ طبیعیات، بهتفصیل بحث شده است.
Cassirer, Ernst (1923). Substance and Function & Einstein’Theory of Relativity. New York: Dover Publications INC.
مقاله زیر برخی آرای کسیرر را تحلیل میکند: حاجی زاده، امیر و کلباسی اشتری، حسین (1399). نسبیت انیشاین و مسئلۀ معقولیت علمی در فلسفۀ کاسیرر. شناخت، شماره 83/1، ص 7-32.
ت- افزون بر آن میتوان از کتابهای متعدد نام برد که متعلق به اوایل قرن بیستماند و در طول بیش از نیمقرن اخیر به فارسی ترجمه شدهاند. مانند فیزیک و فلسفه از جی اچ جینز که متعرض تمام مباحث اصلی امور عامۀ طبیعیات شده است؛ مانند زمان، مکان، ماده، حرکت، علیت. کتاب علم، نظریه، انسان، از اروین شرودینگر که از علیت، نامعینیگری، حرکت، و ماده نیز سخن میگوید. کتاب جز و کل از ورنر هایزنبرگ که در خلال مباحث مختلف علم و جامعه و دین به چندین مقوله از امور عامه ارجاع دارد، و نظایر اینها. تأکید میشود که هیچکدام از آثار فوقالاشاره به حوزۀ طبیعیات تخصصی تعلق ندارند. آنها را باید بهنوعی به حوزۀ فلسفۀ علم وابسته دانست. اکنون میتوان این پرسش ساده را مطرح کرد که بهعنوانمثال، ربط مفاهیم چهارگانۀ فضا، زمان، ماده، و حرکت با آنچه پژوهشگران ایرانی در نیمقرن اخیر مبتنی بر منابع حکمی حکمای بزرگ مینگارند و مفاهیمی که در آثاری که در بالا نام آنها آمد، چیست؟ ادعای نگارنده آن است آثار پژوهشگران را باید تحلیل تاریخی (البته علمی –تخصصی در چارچوبی که حکمای سنتی معین کردهاند) - که در پایگاه خود معتبر و ارزشمند است - شمرد نه فلسفۀ روزآمدی که پابهپای تحول و تکامل دانش طبیعی تحول و تکامل یافته است. دقت شود که نگارنده از منابعی اسم برد که کلاً شالوده علمی آنها را علوم طبیعی تا ابتدای قرن بیستم شکل داده است. یعنی زمانی که باید طبیعیات منظومه و بهویژه شارحان آن به این مهم توجه میکردند.
[51] . بهعنوان نمونه، کتاب حکمت قدیم نوشتۀ مرحوم فاضل تونی (1259ش – 1339 ش) از معدود منابعی است که به عصر حاضر تعلق دارد، کتاب به شیوۀ سنتی برخی از مهمترین مباحث طبیعیات به معنای اعم را به زبان روشن و روان شرح می کند. کتاب حاوی دو بخش است. طبیعیات به معنای اعم و نفس (همانند طبیعیات درةالتاج). فاضل تونی متعرض طبیعیات تخصصی نشده است. طبیعیات نیز به دو بخش تفکیک شده است: الف- جسم طبیعی و ماهیت آن، و ب- عوارض جسم طبیعی. همانگونه که انتظار می رود اثر مذکور بیشتر به جزوۀ آموزشی برای کلاس درس شبیه است تا یک کتاب مرجع حکمی. هر چند تاریخ نگارش کتاب را باید متعلق به عصر حاضر دانست، اما مباحث آن کماکان به روش قدما تحلیل شده است. (اگر انتخاب عنوان «حکمت قدیم» آگاهانه باشد، محتوا به عنوان کاملاً وفادار است. در نتیجه بابت خرده ای به کتاب نمی توان داشت)
[52] . مجدداً باید تأکید کرد: الف- اگر پژوهشگری بهعنوانمثال مفهوم ماده و مکان را نزد ابن سینا (یا حکمای دورهٔ اسلامی) طرح و شرح میکند و ادعایی در ارتباط با سیر تحول علمی این مفاهیم از ابن سینا تا کنون ندارد، مخاطب شماتت این مقاله نیست. درهرصورت، غالب پژوهشگران اتخاذ چنین رویکردی را بهصراحت بیان نمیکنند. در ضمن، پرداختن به این مباحث به شیوۀ سنتی تا کی باید ادامه یابد، و چند پژوهشگر را مشغول دارد؟ نتایج پژوهش آنها چه ارزش علمی و قوت معرفت بخشی در عصر حاضر دارد؟ ب- برخی، مباحث امور عامه را از پایگاه فلسفۀ سنتی به گونه ای طرح می کنند که گویا شرح آنها در مرز علم طبیعی جدید است. هر چند آن را به روشنی بازگو نمی کنند. پ- قطعاً از مخاطبان اصلی شماتت این مقاله دانشنامه های در دست تدوین است که حاوی مدخل هایی با عناوین امور عامه طبیعات مانند بعد، جسم، جوهر، شکل، کم (کمیت) و نظایر اینها است. در هر صورت این معنا باید خود موضوع مطالعه و پژوهش جداگانه ای باشد.
[53] . به طور کلی، از آن جهت که موضوعات و محمولات مسائل علوم طبیعی منسوب به طبیعت هستند، آن را طبیعات می نامند. البته در این نوع معرفی مبادی، مفاهیم مجهول بیش از مفاهیم معلوم است!
[54] . این شیوه در تحلیل غالب پژوهشگران دانشگاهی نیز راه یافته است.
[55] . بحث «شکل» را با توجه به حالات متفاوت ماده و میدان های مختلف نیرو، به سادگیِ توصیف شدۀ طبیعیات سنتی، نمی توان مطرح کرد.
[56] . Configuration.
[57] . مفهوم «طبیعت» باید در فضای گسترده تری تحلیل شود.
[58] . ابن سینا، فن سماع طبیعی، 1360
[59] . چنین تعریف و توصیف موسعی و چنین حوزۀ گستردۀ معرفتی و تحقیقاتی، بر علم طبیعی جدید نیز قابل اطلاق است. در ضمن بدیهی است که سه موضوع فوق الاشاره از حقیقت واحدی به نام جسم طبیعی انتزاع شده اند.
[60] . غالب حکما مبادی علوم طبیعی را به دو دستۀ مبادی کلی و اختصاصی تفکیک می کنند و برآنند که محل بحث و اثبات مبادی کلی در علم الهی است. این تفکیک را به زحمت می توان در چارچوب علوم طبیعی مطرح کرد.
[61] . در حکمت اسلامی تغیر هم به ذات (جوهر) اشیاء تعلق می گیرد (ذات تپنده) و هم دامن عوارض (ذاتی و غریبه) آنها را می گیرد. علوم طبیعی جدید تنها نوع اخیر حرکت و تغیر را بررسی می کند.
[62] . چهار مؤلفۀ مذکور را می توان به سه مبدأ بنیادین در هستی طبیعی ارجاع داد: فضا، زمان، ماده (وآثار مادی، مانند میدان).
[63] . مقاله زیر می گوید: «آنچه به عنوان مبادی طبیعات معرفی شده است عبارت است از: ماهیت جسم طبیعی، پذیرش تغیر و حرکت، ماده اشیای طبیعی، صورت اشیای طبیعی، فاعل و غایت نهایی اشیای طبیعی، و عدم. فلاسفه ماده و صورت را مبادی در قوام جسم می دانند و فاعل و غایت را مبادی خارجی»؛ نک: محمد زاده، رضا (1378)، مبادی علوم طبیعی، مقالات و بررسیها، دفتر 66، ص 121 – 137: ص 126.
[64] . مقاله زیر مفهوم طبیعت را از منظر ابن سینا به نیکی تشریح می کند. البته، عنوان مقاله «اصول طبیعت شناسی ابن سینا» است، حال آنکه متن مقاله به اجزای مقوم و ارکان ذاتی «طبیعت» پرداخته است نه «نظام طبیعیتشناسی». سعیدیمهر، محمد و کریمی، سکینه (1392)، اصول طبیعت شناسی ابن سینا. فلسفه علم. سال سوم، شماره دوم.
[65] . نک: رحیمی، غلامحسین (1389)، «مفهوم جسم در طبیعیات سینوی» مجله علمی پژوهشی حکمت سینوی، دانشگاه امام صادق(ع)، سال چهاردهم، شماره 44، صص 57-76 .
[66] . انواری و مختاری (1400) دیدگاه های عمدتاً حکمای معاصر را در بارۀ نظریۀ ماده – صورت گرایی مشائیان تحلیل می کند. مقاله نتیچه می گیرد که در میان حکمای معاصر، محیی الدین الهی قمشه ای و استاد حسن زادۀ آملی تمایل به نظریه ذره گرایان داشته اند و استاد مصباح بزدی و استاد فیاضی به نظریه منسوب به رواقیان گرایش یافته اند. و دسته ای دیگر مانند علامه طباطبائی و فاضل تونی تلاش در جمع بین دو نظریه داشته اند. در هر صورت تحلیل مقاله را باید در همان چارچوب فلسفۀ سنتی دانست. باید توجه داشت که در طبیعیات بویژه زمانی که آرای حکمای عصر حاضر تحلیل می شود، برای اعلام صدق یا کذب گزاره های طبیعیاتی واژه هایی مانند »تمایل» و «گرایش» و «جمع دو نظریه»، جایی ندارد. همانگونه که ابوریحان بیرونی و ابن هیثم می گویند، مراجعه به طبیعت، یعنی تجربه یا اعتبار(به تعبیر ابن هیثم) یا تدریب (به تعبیر جابر بن حیان)، است که صدق ادعاها را (مثلاً در بارۀ جسم طبیعی و ماده و صورت) می آزماید. (نه ارجاع نظریه یک حکیم به حکیم دیگر!)
[67] . مقاله زیر سیر تاریخی نظریه ذره را از یونان تا دورۀ اسلامی مروری تحلیلی دارد. نویسندگان کشف ساختار ذره ای ماده را با نظریه ذره ای یونانیان و متکلمان پیوند می دهند که به نظر نگارنده نادرست است. رسولی شربیانی، رضا و دهقانی بیدختی، سودابه (1390)، نظریه ذره از فلاسفه یونان تا متکلمان مسلمان، تاریخ فلسفه، سال دوم، شماره دوم: 153 – 169.
[68] . Continuum.
[69] . در این ارتباط کافی است جستجویی برای پاسخ به پرسش «ماده چیست؟» انجام شود.
[70] . مقالات متعددی در بارۀ تحلیل مفهوم بعد و امتداد نزد حکمای اسلامی نوشته شده است. تقریباً تمام آنها را باید متعلق به تاریخ تحلیلی فلسفه اسلامی دانست. بر تحلیل فلسفی (فلسفه طبیعی) مقاله زیر نسیمی از یافتههای مرتبط دانش طبیعی جدید (بویژه ریاضیات) وزیده است. رحیمی، غلامحسین (1391)، مفهوم امتدادمندی جسم طبیعی در طبیعیات سینوی، مجله معرفت فلسفی، سال دهم، شمارۀ اول: 81-111.
[71] . مقاله زیر مفهوم ماده نزد تعدادی از حکمای متقدم و متأخر را بررسی و تحلیل میکند و نتیجه میگیرد که براهین ارائه شده برای اثبات هیولی چندان موفق نبودهاند. در هر صورت، مقاله در چارچوب حکمت طبیعی سنتی تحلیل خود را از مفهوم ماده پیش میبرد. تربران، زهرا و جوارشکیان، عباس (1392)، چیستی و هستی ماده، مطالعات اسلامی، فلسفه و کلام، 45 (2): 31 – 56. مقاله زیر نیز با بررسی براهین اثبات هیولا، آنها را تام نمیداند و نتیجه میگیرد که نمیتوان وجود و عدم هیولا را ملاک تفکیک موجودات به مجرد و مادی به کار برد: فیاضی، غلامرضا و حیدرپور، احمد (1395)، هیولای فلسفی در چالش منطقی، نسیم خرد، سال دوم، شماره دوم: 54 – 72.
[72] . از مقالاتی که ماده را در چارچوب فلسفی (قدیم؛ سنتی) تحلیل کردهاند میتوان از (زهرا تربران، 1392)؛ (غلامرضا فیاضی، 1395)، (محمود هدایت افزا؛ 1396)، (حجتالله عسگری زاده؛ 1399)، و نظایر اینها نام برد.
[73] . مجدداً باید تأکید شود که انتقاد این مقاله به بحث طبیعیاتیِ حکمایی که کمابیش در دو سه قرن اخیر زیست میکردهاند، به معنای الف- بیاعتباری مباحث طرح شده در طبیعیات، و ب- نفی جایگاه حکمی و قوت فوقالعادۀ آنها در شاخه های مختلف علوم ناب اسلامی و اخلاقی و قرآنی، نیست. انتقاد اصلی به بیتوجهی و غفلت کمابیش مطلق آنها به رشد و توسعۀ شتابان طبیعیات در اروپای هم عصر آنها، و تأثیر اجتنابناپذیر دستاوردهای علمی جدید در توصیف و شرح امور عامۀ طبیعیات بوده است.
[74] . مقالۀ زیر نمونهای از شیوۀ تشریح یک مقولۀ کلاسیک (مقولۀ کم) در فضا و بستر علمی جدید است: رحیمی، غلامحسین (1401). در مقولۀ کم و اقسام آن. فلسفه علم، سال 12، شماره 1، صص 61-94 .