دروج (دروغ) در نظر ایرانیان قبل از اسلام، بسیار ناپسند و زشت بوده است تا جاییکه آن را یکی از دستیاران اهریمن میپنداشته و گاهی نیز دروج را خود اهریمن و دیو تصوّر میکردهاند. این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی به ریشهیابی واژة دروج در زبان اوستایی میپردازد و با ژرفکاو چکیده کامل
دروج (دروغ) در نظر ایرانیان قبل از اسلام، بسیار ناپسند و زشت بوده است تا جاییکه آن را یکی از دستیاران اهریمن میپنداشته و گاهی نیز دروج را خود اهریمن و دیو تصوّر میکردهاند. این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی به ریشهیابی واژة دروج در زبان اوستایی میپردازد و با ژرفکاوی در ساختار واژگانی از یکسو، و کنکاش در مفاهیم تطبیقی، از سوی دیگر میکوشد تا صورتی دیگرگونه را از طرح مسئله به دست دهد. از این منظر، دروج در جایگاه یک مفهوم اهریمنی در گسترة گسستهای گفتمانی، با ایزدبانوان دوران پیشاآرایی مورد قیاس و سنجش قرار میگیرد و با تأمّل در خویشکاریهای الهههای باستانی؛ نظیر میترا، آناهیتا و... سعی میشود تا دیگرگونیهای معنایی و زبانی این مفهوم اهریمنی (دروج) توصیف شود. تکیه اصلی در این پژوهش بر تثبیت و تأیید چیستیِ مادینة دروج است. با توجّه به ویژگی زنسالاری بدوی و ایزدبانوان باستانی، جنبة مادینگی دروج استنتاج میشود. بررسیهای به عمل آمده نیز نشان میدهد که صورتهای کهنالگوهای مادینه در آیین مزدیسنا، از سویی دچار محدودیت و تغییر ماهیّتی شده و از سوی دیگر، کهنالگوهای مادینهای که با مبانی آیین مزداپرستی در تقابل بوده، به صورت موجودات اهریمنی، تجلّی یافتهاند. دروج یکی از این موجودات است.
پرونده مقاله
بیپرواییهای حلاج در شکستن سنّتهای مورد قبول صوفیان و طرد شدن از حلقۀ نزدیکان مشایخ عصر، علیالخصوص جنید بغدادی، باعث شد صوفیان در بسیاری از آثار اولیۀ خود، توجه چندانی به او نکنند و تنها به ذکر چند حکایت کوتاه از او بسنده نمایند؛ اما هجویری اولینبار در کشفالمحجوب ب چکیده کامل
بیپرواییهای حلاج در شکستن سنّتهای مورد قبول صوفیان و طرد شدن از حلقۀ نزدیکان مشایخ عصر، علیالخصوص جنید بغدادی، باعث شد صوفیان در بسیاری از آثار اولیۀ خود، توجه چندانی به او نکنند و تنها به ذکر چند حکایت کوتاه از او بسنده نمایند؛ اما هجویری اولینبار در کشفالمحجوب با مطرح ساختن اتهامات حلاج، در پی پاسخگویی به آنها برآمد. هجویری که وابسته به مکتب جنیدیه است، مخالفتهای جنید با حلاج را نادیده میگیرد، تا بتواند به گونهای حلاج را تبرئه کند که تهمتی متوجه جنید نباشد. با جستجو در عبارات هجویری در خصوص حلاج به تناقضات زیادی برمیخوریم که حاصل همین رویکرد دوگانه است. در پژوهش حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی، علاوه بر نشاندادن بخشی از این پریشانگوییها، رویکرد هجویری را به شخصیت حلاج با دقت در لقب اعطایی او، یعنی مستغرق معنی و مستهلک دعوی، بررسی کردهایم. ضمن برشمردن مصادیق مختلف دعوی و معنی در کشفالمحجوب، مشخص شد که زبان عبارت و اشارت مهمترین مصداق معنی و دعوی در کشفالمحجوب است. از این منظر، هجویری سعی دارد بیپروایی حلاج را در افشاء اسرار الهی از مقولة دعوی بشمارد و با پیوندزدن آن به بحث سکر و صحو، نظر جنید را مبنی بر ترجیح سکوت بر کلام تأیید کند.
پرونده مقاله
مکتوبات عرفانی از ارزشمندترین نمونههای مکاتیب غیر رسمی به شمار میروند. ذوق سرشار، ذهن خلّاق و قلم پُرْراز عرفا، این نامهها را از منشآت کاتبان درباری که به فنّ ترسّل، نیک آگاه بودهاند، ممتاز ساخته است. با مطالعة این متون، ساختاری قاعدهمند و منسجم در نگارش نامهها ب چکیده کامل
مکتوبات عرفانی از ارزشمندترین نمونههای مکاتیب غیر رسمی به شمار میروند. ذوق سرشار، ذهن خلّاق و قلم پُرْراز عرفا، این نامهها را از منشآت کاتبان درباری که به فنّ ترسّل، نیک آگاه بودهاند، ممتاز ساخته است. با مطالعة این متون، ساختاری قاعدهمند و منسجم در نگارش نامهها به چشم میخورد. نگارندگان این پژوهش با بهرهگیری از روش توصیفی ـ تحلیلی کوشیدهاند، مکتوبات غزّالی، سنایی، مولانا و عینالقضات را از لحاظ ساختار و محتوای نامهها با ارائة شواهد، تحلیل و بررسی کنند. شیوة نامهنگاری، موضوع، مخاطب و به طور کلی ساختار نامههای نویسندگان مزبور از مواردی است که کمتر به آن توجه شده است؛ لذا، جای خالی این پژوهش در میان کارهای انجام شده مرتبط با مکتوبات عرفانی احساس میشود. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که ساختارهای مکاتیب عرفانی با ساختارهای مکاتیب دیوانی متفاوت است. این تفاوت در آغاز نامه، خطابها و القاب مشهودتر است؛ در رکن اصلی نامهها نیز به صراحت موارد درخواستی کاتب بیان شده است. افزون بر اینها، مکتوبات عرفا هم به لحاظ اخلاقی ـ تعلیمی و هم به جهت آموزش مبانی عقیدتی و عرفانی مشحون به اندرزها و توصیههای ارزشمند است.
پرونده مقاله
لحن، نحوۀ خواندن کلمات و جملات در قالب فضای متن است؛ منشأ آن باورهای فردی، جمعی و ویژگیهای اخلاقی، روحی و روانی افراد است که با ویژگیهای سبکی، فرم و ساختار شعر ترکیب میشود. عنصر لحن به عنوان یکی از مهمترین عناصر فضاسازی و تاثیر بر مخاطب همواره مورد توجه بوده است؛ زی چکیده کامل
لحن، نحوۀ خواندن کلمات و جملات در قالب فضای متن است؛ منشأ آن باورهای فردی، جمعی و ویژگیهای اخلاقی، روحی و روانی افراد است که با ویژگیهای سبکی، فرم و ساختار شعر ترکیب میشود. عنصر لحن به عنوان یکی از مهمترین عناصر فضاسازی و تاثیر بر مخاطب همواره مورد توجه بوده است؛ زیرا بیانکنندۀ درونیات و عواطف نویسنده است و نویسنده باید بتواند طبق موضوع منتخب و به دور از تصنع، لحنی متناسب با نوشتۀ خود را انتخاب کند. این پژوهش با شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی، ضمن معرفی لحن، انواع و نحوۀ شکلگیری آن، در نظر دارد لحن کلی عطار در تقابل با مقامات دنیوی را در آینۀ منطقالطیر بررسی و گونههای مختلف آن را معرفی کند. نتایج به دست آمده از این پژوهش نشان میدهد که حکایتها به سبب گفتگومحوری، از مهمترین عرصههای بروز لحن هستند؛ همچنین لحن آثار مختلف، متفاوت است. ممکن است لحن در دل یک اثر، تغییراتی داشته باشد. شاعر در سرودن منطقالطیر (یکی از مهمترین آثار منظوم عرفانی) لحنهای متفاوتی را خلق کرده است، لیکن به طور کلی لحن اعتراضی، بهویژه اعتراض علیه حکام و سلاطین در آثار عطار بیشتر از سایر الحان مطمح نظر است. عطار در برابر اصحاب قدرت از انواع لحن اعتراضی، واعظانه، تحذیری و... استفاده کرده است که هر کدام از الحان به تفکیک تشریح خواهد شد.
پرونده مقاله
متون عرفانی، گسترهای پهناور از کنکاشهای روانی برای شناختی هرچند ناچیز از مقام قرب الهی و در مرحلة بعد، شناخت زوایای پنهان و ناشناختة ابعاد روحی خود صاحباثر است تا پروردگار خویش را درک کند و تا حد توان، به وی تقرب جوید. در مکتب روانشناسی تحلیلی یونگ، فرایند تفرد تلاش چکیده کامل
متون عرفانی، گسترهای پهناور از کنکاشهای روانی برای شناختی هرچند ناچیز از مقام قرب الهی و در مرحلة بعد، شناخت زوایای پنهان و ناشناختة ابعاد روحی خود صاحباثر است تا پروردگار خویش را درک کند و تا حد توان، به وی تقرب جوید. در مکتب روانشناسی تحلیلی یونگ، فرایند تفرد تلاش ناخودآگاهانة بشر در دستیابی به تکامل روان است؛ اما در عین حال، همین مفهوم توضیح میدهد که بشر هیچگاه نمیتواند به تکامل روانی مطلق دست یابد، بلکه تنها میتواند با شناخت فرامن، به تجربهای فردی، فراگیر و درونی دست یابد. رسالة تمهیدات عینالقضات همدانی، عارف برجستة قرن پنجموششم هجری، این فرایند درونی روان را بازتاب داده است. هدف از این پژوهش، بررسی این سیر روانی در ناخودآگاه نویسندة تمهیدات و تحلیل آن در جستار حاضر است. پژوهش حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی بیانگر آن است که نویسنده در این اثر کوشیده با بهرهگیری از آموزههای عرفانی و کندوکاو ضمیر ناخودآگاه، سیر تکامل روانی را به صورت ناخودآگاهانه نشان دهد. تأثیر ناخودآگاهانة کهنالگوهای برجستهای همچون مسیح، پیر خردمند و درنهایت ادغام آنها با کهنالگوی سایه و رهنمونی به سوی نور و روشنی، تلاش عینالقضات برای دستیابی به فرایند تفرد و دسترسی بیپیرایه و ناب به فرامن است که نمایههایی از کنکاش ذهنی ناخودآگاهانة وی به شمار میآید.
پرونده مقاله
در متون دینی ایران باستان و به ویژه در ادبیات زرتشتی، دیار سیستان اهمیت شایانی یافته و بارها از این منطقه و مکانهای اساطیری، تاریخی، جغرافیایی و یا افراد مرتبط با آن سخن به میان رفته است. با عنایت به اهمیت این موضوع و نبود پژوهشی جامع در این باره، در مقالة حاضر با روشی چکیده کامل
در متون دینی ایران باستان و به ویژه در ادبیات زرتشتی، دیار سیستان اهمیت شایانی یافته و بارها از این منطقه و مکانهای اساطیری، تاریخی، جغرافیایی و یا افراد مرتبط با آن سخن به میان رفته است. با عنایت به اهمیت این موضوع و نبود پژوهشی جامع در این باره، در مقالة حاضر با روشی توصیفی ـ تحلیلی، رد پاهای دینی و اساطیری سرزمین سیستان در دین زرتشتی بررسی میشود. نتایج به دست آمده از این پژوهش نشان میدهد که این خطّه با سکاها و کیانیان در ارتباط بوده و از آنجا که زادگاه پیامآور دین زرتشتی است، مهد گسترش و تبلیغ این دین و محل ظهور منجیان پایان جهان نیز بوده است؛ همچنین به دلیل جایدادن چندین آتشکده، دریا، رود و کوه مقدس در خود، به عنوان سرزمین ظهور منجیان موعود در این دین، از جایگاه والایی برخوردار است. یادکرد فراوان و گوناگون سیستان در متون زرتشتی، میتواند بازتاب سیمای دینی و اساطیری این سرزمین در این دین باستانی باشد.
پرونده مقاله
رمان جاده اثر کورمک مککارتی، آکنده از فضایی پساآخرالزمانی و خاکستری است. آثار این نویسنده با واقعیت عجین شدهاند؛ اما فضای این داستان دهشتناک و متفاوت از دیگر آثارش است. پس از خواندن این رمان، هراسی در دل مخاطبان میافتد که چه بر سر دنیا میآید و این سوال مطرح میشود چکیده کامل
رمان جاده اثر کورمک مککارتی، آکنده از فضایی پساآخرالزمانی و خاکستری است. آثار این نویسنده با واقعیت عجین شدهاند؛ اما فضای این داستان دهشتناک و متفاوت از دیگر آثارش است. پس از خواندن این رمان، هراسی در دل مخاطبان میافتد که چه بر سر دنیا میآید و این سوال مطرح میشود که آیا راهی برای نجات انسان در این عصر پساآخرالزمانی رعبانگیز وجود دارد؟ مککارتی وقایعی را توصیف میکند که معتقد است سرنوشت محتوم بشری است. او سفر پدر و پسری را روایت میکند که در دنیای بعد از تمدن، برای بقا دست و پا میزنند. مقالة حاضر با رویکرد تحلیلی ـ تطبیقی، با هدف اثبات وجود همانندی در رمان پسامدرن جاده و اسطورههای کهنِ جام مقدّس و پادشاه ماهیگیر نگاشته شده است. در این پژوهش، تنها بر خصوصیات پسامدرن جاده تاکید نشده، بلکه بر اسطورههایی معطوف است که کهنتر و مهمتر هستند. در دنیای پسامدرن که سراسر ویران گشته، راه رستگاری بشر، رجعت به اسطورهها و تعالییافتن او است. جهانی که بر اساس سود و مصلحت فردی بنا شده محکوم به فنا است. نتیجه تحقیق نشان میدهد که تنها راه نجات بشر بنای اصول اخلاقی جدید، فارغ از مصلحتاندیشی بر پایة اصالت سودآوری است. در واقع پادزهر این جهان سودازده، چیزی جز رحمکردن به دیگران نیست؛ به عبارت دیگر، بشر برای ادامة بقا، نیازمند مهربانی، عشق و شفقت بدون حسابگری است.
پرونده مقاله
در دینکرد هفتم و گزیدههای زادسپرم، داستانهایی افسانهوار از تولد زرتشت، پیامبر ایرانی، نقل شده است. در هر دو این داستانها، نقش مهم و اساسی در پذیرش و انتقال فرّه پیامبری، بیش از پدر، برعهدة مادر زرتشت است. پژوهش حاضر برای تحلیل این نقش، مبتنی بر این پیشفرضها است: چکیده کامل
در دینکرد هفتم و گزیدههای زادسپرم، داستانهایی افسانهوار از تولد زرتشت، پیامبر ایرانی، نقل شده است. در هر دو این داستانها، نقش مهم و اساسی در پذیرش و انتقال فرّه پیامبری، بیش از پدر، برعهدة مادر زرتشت است. پژوهش حاضر برای تحلیل این نقش، مبتنی بر این پیشفرضها است: در اندیشۀ ایرانی، خویشکاری هرکس معلول گوهر وجودی او است؛ همچنین در اندیشۀ پیش از زرتشتی ایران، عمل قهرمانی در شکست تاریکی و راندن او از کیهان اهورایی، ویژۀ گوهر پهلوانی است. زرتشت، اسطورۀ جدیدی به نام مرد پرهیزگار را میسازد که از گوهر موبدی است؛ اما کارکرد قهرمان را در راندن و شکست تاریکی بر عهده دارد. پژوهش حاضر با روش تحلیلی ـ اسطورهشناختی، درصدد نشان دادن اسطورة قهرمان، یکی از مبانی فرهنگ ایران باستان، با تأکید بر گوهر پهلوانی است. با بررسی داستان تولد زرتشت در دینکرد هفتم و گزیدههای زادسپرم به این نتیجه میرسیم که گوهر پهلوانی، چنان در اندیشۀ ایرانی ریشه دارد که زرتشتیان به رغم آموزههای پیامبر خویش، آن را برای زرتشت نیز در نظر گرفتهاند تا نقش او را در راندن اهریمن از کیهان اهورایی باورپذیرتر سازند. گوهر پهلوانی که یک گوهر دوگانه و حاصل ترکیب نور و تاریکی است، در ذات اشو زرتشت با ترکیب گوهر اهورامزدا و دوغدو، مادر زرتشت، تأمین میشود.
پرونده مقاله
بسیاری از خدایان اساطیری، از جهان اسطورهها بیرون آمده و در حماسه‎ها به صورت پهلوانانی نامی و یا شاهانی بزرگ نشان داده شدهاند. یکی از آن پهلوانان حماسی، سمک، در داستان منثور حماسی ـ پهلوانی سمکِ عیّار است. این پهلوان با داشتن برخی ویژگیهای اساطیری، همچون ایزدان ا چکیده کامل
بسیاری از خدایان اساطیری، از جهان اسطورهها بیرون آمده و در حماسه‎ها به صورت پهلوانانی نامی و یا شاهانی بزرگ نشان داده شدهاند. یکی از آن پهلوانان حماسی، سمک، در داستان منثور حماسی ـ پهلوانی سمکِ عیّار است. این پهلوان با داشتن برخی ویژگیهای اساطیری، همچون ایزدان اسطورهای، ایندرا و مهر، پنداشته میشود. از جمله ویژگیهای اساطیری سمک، میتوان به این موارد اشاره کرد: آزاد ساختن مادینگان شهریاران از چنگال ربایندگان اهریمنی، داشتن پیوندی ناگسستنی با خورشیدشاه، نابودکنندة دیوان و پریان و همراهیِ مداوم با مادینهای که تجلیگر خدای بانوان است. بر اساس این فرضیه، نگارندگان این جستار با رویکردی تحلیلی ـ تطبیقی و با توجّه به متون مقدس هندو ـ ایرانی، ریگودا و اوستا، و اندیشههای اسطورهپژوهانی همچون مهرداد بهار کوشیدهاند خویشکاریهای این دو ایزد را با کارکردهای این پهلوان حماسی مقایسه و تطبیق دهند و این فرضیه را به اثبات برسانند. حاصل پژوهش حاضر نشان میدهد که سَمَک، پهلوان برجستة حماسة منثور سمک عیّار، برآیند و ادغامی از دو فرهنگ اسطورهای هندو ـ ایرانی است که در ریختی نو پیکرگردانی شده است.
پرونده مقاله
ابوالعلاء معری و عمر خیام از شاعران برجستة زبان و ادبیات عربی و فارسی هستند که زمینههای تشابه فکری این دو شاعر نامی، بستر پژوهشهای بسیاری بوده است. در این مقاله از تأثیر فلسفه، شعر و اسطوره بر سبک زندگی و زیست متعارض ابوالعلاء معری و عمر خیام سخن رفته است. پژوهش حاضر چکیده کامل
ابوالعلاء معری و عمر خیام از شاعران برجستة زبان و ادبیات عربی و فارسی هستند که زمینههای تشابه فکری این دو شاعر نامی، بستر پژوهشهای بسیاری بوده است. در این مقاله از تأثیر فلسفه، شعر و اسطوره بر سبک زندگی و زیست متعارض ابوالعلاء معری و عمر خیام سخن رفته است. پژوهش حاضر با روش تحلیلی ـ تطبیقی ، در پی پاسخ به این پرسش است که با توجه به اشتراکات فراوان میان معری و خیام، چرا این دو شاعر سبک زیست کاملاً متفاوتی را برگزیدهاند؟ علت و یا علل این تفاوت سبک زندگی در چیست؟ آیا میتوان گفت این تفاوت برایند تغذیۀ تفکر این دو شاعر از خاستگاه و آبشخورهای متمایز فکری ایشان است؟ همچنین تلاش شده است تا با استناد به نظر افلاطون و کاسیرر، خاستگاه بدبینیهای معری و خوشبینیهای خیام بررسی شود. حاصل نتایج به دست آمده حاکی از آن است که به رغم اشتراکات فراوان میان معری و خیام، بدبینی و ناشاد زیستن معری، برخاسته از هویت شاعرانه و تفکر اسطورهای این شاعر است؛ در حالیکه منشأ خوشبینی، زندگی شاد و امیدوارانۀ عمر خیام نشأت گرفته از جهانبینی فلسفی و حکیمانة وی میباشد.
پرونده مقاله