فضاهای شهری را نمیتوان تنها برساختهای طبیعی در بستر فرایند رشد و تکامل تاریخی شهرها در نظر گرفت؛ بلکه این فضاها همواره از طریق عوامل متعدد و چندگانهای همچون سرمایه، سیاست و جامعه سازماندهی مجدد و بازتولید میشوند. این در حالی است که امروزه با توجه به تسلط سیاستهای چکیده کامل
فضاهای شهری را نمیتوان تنها برساختهای طبیعی در بستر فرایند رشد و تکامل تاریخی شهرها در نظر گرفت؛ بلکه این فضاها همواره از طریق عوامل متعدد و چندگانهای همچون سرمایه، سیاست و جامعه سازماندهی مجدد و بازتولید میشوند. این در حالی است که امروزه با توجه به تسلط سیاستهای نئولیبرالیستی و سرمایه محور بر فضاهای شهری، ابعاد اجتماعی تولید فضا نادیده گرفته شده است. ازاینرو این مقاله با ماهیت بنیادی مبتنی بر نظریه انتقادی شهری و با اتخاذ روشی توصیفی- تحلیلی کوشش کرده است تا با تبیین دیالکتیک فضایی در رابطه با نقش سیاست، سرمایه و اجتماع در تولید فضا، اثرات آنها را بر فضا و جامعه شهری آشکار سازد. شیوه گردآوری دادههای پژوهش از طریقه مطالعات کتابخانهای و اسنادی است و تجزیهوتحلیل موضوعات با بهکارگیری تحلیلهای کیفی– انتقادی بر پایه نظریه انتقادی شهری صورت پذیرفته است. یافتههای این تحقیق آشکار میسازد که سیاستهای اقتصادی مسلط بر فضاهای اجتماعی شهرها، معضلاتی همچون بحران مسکن و کالایی شدن آن در بازار آزاد، سوداگری در بخش مستغلات شهری، تضعیف نقش دولت در برنامهریزی فضایی و اجتماعی شهر، تشدید پدیده زاغهنشینی، حکمرانی محلی سرمایه محور، طبقاتی شدن جامعه، قطبی شدن فضای شهری و نیز نادیده انگاری مفهوم حق به شهر را در پی داشته است. در ادامه این پژوهش با بهکارگیری نظریه حق به شهر لوفور و پیوند آن با مفهوم پراکسیس شهری بهعنوان یک کنش اجتماعی به دنبال ارائه یکسری از راهبردهای اجتماعمحور است و در پایان نتیجه میگیرد که کنشها و مطالبه گری شهروندان در غالب یک سازمانیافتگی اجتماعی میتواند در مقابل این سیاستهای اقتصادی سرمایه محور و مسلط بر فضاهای شهری یک راهبردی مؤثر و جایگزین باشد.
پرونده مقاله