تحول دیدگاه ها پیرامون علم معصومان (ع)؛ بررسی تاریخی و تطبیقی در متون قرآنی و حدیثی
محورهای موضوعی : دیگر موضوعات
رضا مهرآبادی
1
,
علی عربی آیسک
2
*
,
محمدرضا برکات
3
1 - دانش آموخته دکتری تفسیر تطبیقی دانشگاه یزد، استاد مدعو دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم
2 - استادیار دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، قم، ایران (نویسنده مسئول).
3 - استادیار دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، قم، ایران.
کلید واژه: علم غیب معصومان (ع), گستره علم غیب, آیات قرآن و روایات معصومان (ع), تناقض ادله نقلی, تحلیل دیدگاههای اسلامی, بررسی تاریخی و تطبیقی, دانش معصوم.,
چکیده مقاله :
علم غیب، به معنای آگاهی از امور پنهان و فراتر از ادراک حسی، از موضوعات مهمی است که در آیات قرآن، روایات و مستندات تاریخی به معصومان علیهمالسلام نسبت داده شده است. با وجود اثبات اجمالی این قابلیت برای معصومان، گستره علم غیب آنان میان متون نقلی با تناقضاتی مواجه است؛ برخی آیات و روایات، علم غیب را مختص خداوند دانسته و برخی دیگر، تحقق آن را برای معصومان در چارچوب خاص تأیید کردهاند. این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی و استفاده از منابع دست اول و متأخر، در تلاش است تا گستره علم غیب معصومان را بدون افراط و تفریط مشخص کند و میان دیدگاههای مختلف جمعبندی ارائه دهد. نتایج نشان میدهد که علم غیب خداوند، ذاتی، استقلالی و فعلی است، در حالی که علم غیب معصومان وابسته به اراده الهی، غیرمستقل و مشروط به شرایط خاص است. این بررسی ضمن تأکید بر اهمیت ادله نقلی، دیدگاههای اندیشمندان اسلامی را تحلیل کرده و رویکردی جامع نسبت به موضوع ارائه میدهد. دستاورد این پژوهش، شناخت بهتر از جایگاه علم غیب در نظام فکری اسلام و رابطه آن با اراده الهی است.
The knowledge of the unseen, meaning awareness of hidden matters beyond sensory perception, is an important topic attributed to the Infallibles (as) in Quranic verses, narrations, and historical sources. Despite the general affirmation of this ability for the Infallibles, the scope of their knowledge of the unseen presents contradictions in transmitted texts. Some verses and narrations assign the knowledge of the unseen exclusively to God, while others confirm its realization for the Infallibles within a specific framework. This study, using a descriptive-analytical method and drawing on both primary and secondary sources, seeks to clarify the scope of the knowledge of the unseen attributed to the Infallibles without exaggeration or understatement and to synthesize the differing viewpoints. The findings indicate that God's knowledge of the unseen is inherent, independent, and actual, whereas the knowledge of the unseen possessed by the Infallibles is dependent on divine will, not independent, and conditional upon particular circumstances. This review, while emphasizing the importance of transmitted evidence, analyzes the views of Islamic scholars and offers a comprehensive approach to the subject. The outcome of this research provides a better understanding of the status of knowledge of the unseen in Islamic thought and its relationship with divine will.
1. قرآن کریم (1386)، ترجمهی محمّدمهدی فولادوند. چاپ اوّل. قم: مرکز طبع و نشر قرآن و جمهوری اسلامی ایران.
2. ابن ابي الحدید، أبو حامد عزالدين¬بن هبة الله بن محمدبن محمد (1418هـق)، شرح نهج البلاغة، تحقيق محمد عبدالكريم النمري. چاپ اول. بیروت: دار الكتب العلمية.
3. ابنشعبه حرانی، حسنبن علی (1404 هـق)، تحف العقول، مصحح: غفارى، على اكبر. قم: جامعه مدرسین.
4. باقلانی، محمدبن طیب (1414هـ.ق)، کتاب تمهیدالاوائل و تلخیص الدلائل، بیروت: عمادالدین احمد حیدر.
5. بغدادی، عبدالقادر بن قاهر (بیتا)، اصول الدین، بیروت: دار الکتب العلمية، منشورات محمد علی بيضون.
6. جعفری، محمّدتقی (1386)، نهجالبلاغه علی (علیه السّلام)، به اهتمام علی جعفری. چاپ اوّل. قم: نوید اسلام.
7. جوادی آملی، عبدالله(1388)، ادب فنای مقربان، قم: نشر اسراء.
8. حسکانی، عبيدالله بن احمد(1411 هـق)، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى.
9. حسینی شاهرودی، سید مرتضی و جمالی شوراب، آسیه(1396)، «دلالت آیه عالم الغیب بر گستره علم غیب پیامبر اکرم ص»، رهیافت هایی در علوم قرآن و حدیث، شماره 98. 10.22067/naqhs.v0i0.23487.
10. راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1412 هـق)، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، دمشق و بیروت: الدار الشامیه ودار العلم.
11. ربانی گلپایگانی، علی (1387)، امامت در بینش اسلامی، قم: بوستان کتاب.
12. سیوطی، جلال الدين (1404 هـق)، الدر المنثور فى تفسير المأثور، قم: كتابخانه آية الله مرعشى نجفى.
13. صادقی تهرانی، محمد(1365)، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم: انتشارات فرهنگ اسلامی، چاپ دوم.
14. صالحی نجف¬آبادی، نعمت الله(1361)، شهید جاوید، چاپ دوازدهم، تهران: بی نا.
15. صدوق، محمدبن علی بن بابویه(1403 هـق)، الخصال، قم: نشر جامعه مدرسین.
16. طباطبایی، سیّد محمّدحسین (1375)، ترجمهی تفسیر المیزان(دوره ی بیست جلدی). ترجمهی سیّد محمّدباقر موسوی همدانی. چاپ اوّل. قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعهی مدرّسین حوزهی علمیّهی قم.
17. طبرسی، فضلبن حسن (1350)، ترجمهی تفسیر مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، ترجمهی احمد بهشتی و تصحیح موسوی دامغانی. چاپ اوّل. تهران: فراهانی.
18. طوسی، محمّدبن حسن (1358)، تمهید الأصول فی علم الکلام، ترجمه عبدالمحسن مشکاة الديني، تهران: انجمن اسلامي حكمت و فلسفه ايران.
19. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه (1415هـ.ق)، تفسیر نورالثقلین، چاپ چهارم. قم: اسماعیلیان.
20. فرات کوفی، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم(1410 هـق)، تفسير فرات الكوفى. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى.
21. قرطبی، محمّدبن احمد (1364)، الجامع لأحکام القرآن، چاپ اوّل، تهران: ناصرخسرو.
22. قمی، علیبن ابراهیم (1404هـ.ق)، تفسير القمي، تصحیح طیّب موسوى جزائرى، قم: دارالکتب.
23. کلینی، محمّد بن یعقوب (1407 هـق)، الكافي، تصحیح غفارى على¬اكبر و آخوندى، محمد. تهران: دار الكتب الإسلامية.
24. مازندرانی، محمّدهادی بن محمّدصالح (1429 هـ.ق). شرح فروع کافی (للمولی محمّدهادی بن محمّد صالح المازندرانی)، تصحیح محمّدجواد محمودی و محمّدحسین درایتی. قم: دارالحدیث للطباعة و النّشر.
25. مجلسی، محمد باقر(1370)، مراة العقول فی شرح اخبار الرسول، تصحیح: سید هاشم رسولی محلاتی، چاپ سوم، تهران: دارالکتب الإسلامیة.
26. مشکور، محمد جواد (1372)، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد: آستان قدس رضوی.
27. مفید، محمّدبن محمّد (1387)، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ترجمهی سجاد واعظی، تهران: آذینه گل مهر.
28. ــــــــــــــــــــ (بی تا)، الإرشاد للمفيد، ترجمه ساعدى خراسانى، محمدباقر، تهران: اسلامیه.
29. مکارم شیرازی، ناصر (1374)، تفسیر نمونه، چاپ اوّل. تهران: دارالکتب الاسلامیة.
30. مروی، احمد؛ مصطفوی سیدحسن(1391) «دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم»، قبسات، دوره 17، شماره 63، صص 36-5.
31. موسوی، سیدامین(1394)، «گستره علم غیب پیامبران از دیدگاه عهدین و قرآن»، تحقیقات کلامی، شماره 8.
32. میراحمدی، عبدالله؛ مدرسی راد، زهرا(1400)، «بررسی مقایسه ای محدوده علم غیب پیامبران در تفسیر المیزان و تفهیم القرآن»، دوفصلنامه پژوهشنامه امامیه، دوره: 7، شماره 13. 10.22034/jis.2021.232902.1507.
33. نیل¬ساز نصرت؛ معارف، مجید؛ روحی، کاووس و بهادری، آتنا(1392)،«نقد شبهه تعارض آیات علم غیب در قرآن»، مطالعات تفسیری، سال چهارم، شماره 13، صص 50-31. 20.1001.1.22287256.1392.4.13.2.1.
تحول دیدگاهها پیرامون علم معصومان(ع)؛ بررسی تاریخی و تطبیقی در متون قرآنی و حدیثی
تحول دیدگاهها پیرامون علم معصومان(ع)؛
بررسی تاریخی و تطبیقی در متون قرآنی و حدیثی
رضا مهرآبادی1
علی عربی آیسک2
محمدرضا برکات3
تاریخ دریافت: 20/01/1404 تاریخ پذیرش: 10/05/1404، صفحۀ 70 تا 90 (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
علم غیب، به معنای آگاهی از امور پنهان و فراتر از ادراک حسی، از موضوعات مهمی است که در آیات قرآن، روایات و مستندات تاریخی به معصومان علیهمالسلام نسبت داده شده است. با وجود اثبات اجمالی این قابلیت برای معصومان، گستره علم غیب آنان میان متون نقلی با تناقضاتی مواجه است؛ برخی آیات و روایات، علم غیب را مختص خداوند دانسته و برخی دیگر، تحقق آن را برای معصومان در چارچوب خاص تأیید کردهاند. این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی و استفاده از منابع دست اول و متأخر، در تلاش است تا گستره علم غیب معصومان را بدون افراط و تفریط مشخص کند و میان دیدگاههای مختلف جمعبندی ارائه دهد. نتایج نشان میدهد که علم غیب خداوند، ذاتی، استقلالی و فعلی است، در حالی که علم غیب معصومان وابسته به اراده الهی، غیرمستقل و مشروط به شرایط خاص است. این بررسی ضمن تأکید بر اهمیت ادله نقلی، دیدگاههای اندیشمندان اسلامی را تحلیل کرده و رویکردی جامع نسبت به موضوع ارائه میدهد. دستاورد این پژوهش، شناخت بهتر از جایگاه علم غیب در نظام فکری اسلام و رابطه آن با اراده الهی است.
کلیدواژهها: علم غیب معصومان، گستره علم غیب، آیات قرآن و روایات معصومان، تناقض ادله نقلی، تحلیل دیدگاههای اسلامی، بررسی تاریخی و تطبیقی، دانش معصوم.
1. طرح مسأله
یکی از مباحث مهم در نظام اعتقادی اسلام، مسئله علم غیب معصومان علیهمالسلام است. در این پژوهش، پرسش اصلی این است که آیا معصومان از تمام امور غیبی آگاهند یا تنها بخشی از آن را در شرایط خاص درک میکنند؟ این سؤال از گذشته مورد توجه اندیشمندان اسلامی بوده و بررسی آن در بستر مطالعات کلامی معاصر ضرورت دارد، زیرا فهم دقیق این موضوع تأثیر مستقیمی بر برداشتهای اعتقادی و تفسیری دارد.
این مقاله با هدف تعیین دامنه و گستره علم غیب معصومان، به تحلیل دیدگاههای مختلف میپردازد. بررسیها شامل مطالعه تطبیقی میان ادله نقلی، همچون قرآن و حدیث، و تحلیل دیدگاههای اندیشمندان اسلامی است. در این پژوهش، منظور از معصومان نه تنها انبیا و ائمه، بلکه حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) نیز مورد توجه قرار میگیرد تا جامعیت بررسی حفظ شود. این پژوهش نه تنها به تبیین تاریخی دیدگاهها پیرامون این موضوع میپردازد، بلکه با تطبیق متون مختلف و تحلیل آنها، به شناختی جامعتر از جایگاه علم غیب در نظام اعتقادی اسلام دست پیدا میکند.
2. پیشینه
بررسی مطالعات پیشین نشان میدهد که پژوهشهای متعددی درباره علم غیب معصومان و پیامبران انجام شده است، اما هر یک از این مطالعات رویکرد و تمرکز خاص خود را داشتهاند و خلأهای معینی در پرداختن به ابعاد گسترده این موضوع باقی مانده است. در ادامه، به مهمترین آثار مرتبط اشاره شده و تحلیل انتقادی آنها ارائه میشود:
دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم (احمد مروی و سید حسن مصطفوی، نشریه قبسات) این پژوهش با استناد به آیات و روایات، اصل علم غیب امامان را اثبات کرده است، اما گستره و حدود این علم بررسی نشده و رویکرد آن بیشتر جنبه اثباتی دارد. یکی از چالشهای این مطالعه، فقدان تحلیل درباره میزان ارتباط علم غیب با شرایط زمانی، اراده الهی، و نقش تربیتی معصومان در جامعه اسلامی است.
نقد شبهه تعارض آیات علم غیب در قرآن (نصرت نیلساز، مجید معارف، کاووس روحی، و آتنا بهادری، فصلنامه مطالعات تفسیری) تمرکز این پژوهش بر حل تعارض میان آیات مرتبط با علم غیب است. با وجود این، به بررسی گستره علم غیب و نقش معصومان در دریافت آن پرداخته نشده است. در حالی که مقاله حاضر تلاش میکند علاوه بر تحلیل آیات، دادههای حدیثی و تاریخی را نیز مورد بررسی قرار دهد تا تصویری جامعتر ارائه شود.
گستره علم غیب پیامبران از دیدگاه عهدین و قرآن (سید امین موسوی) این پژوهش با رویکردی تطبیقی، دیدگاه یهودیت، مسیحیت، و اسلام را درباره علم غیب مقایسه کرده است. در حالی که تمرکز آن بر پیامبران الهی است، تحلیل گستره علم غیب معصومان در اسلام و تفاوت آن با نبوت کمتر مورد توجه قرار گرفته است. مقاله حاضر این خلأ را با بررسی دیدگاههای کلامی درباره ائمه و نقش حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) پر میکند.
دلالت آیه عالم الغیب بر گستره علم غیب پیامبر اکرم (ص) (سید مرتضی حسینی شاهرودی و آسیه جمالی شوراب) این مقاله بر استدلالهای عرفانی و عقلی در مورد علم غیب پیامبر اکرم (ص) تمرکز دارد، اما بحثی درباره میزان آگاهی امامان از غیب و محدوده این علم در دورههای مختلف تاریخی ارائه نکرده است. مقاله حاضر تلاش میکند این ابعاد را با تحلیل دیدگاههای مختلف روشن سازد.
بررسی مقایسهای محدوده علم غیب پیامبران در تفسیر المیزان و تفهیم القرآن (عبدالله میراحمدی و زهرا مدرسی راد) این پژوهش به اختلاف نظر دو مفسر برجسته درباره علم غیب پیامبران میپردازد، اما از تحلیل علم غیب امامان و تفاوت آن با علم غیب پیامبران غفلت شده است. مقاله حاضر با تمرکز بر تطبیق میان نظریات اسلامی و نقش امامان، در صدد رفع این کمبود است.
با توجه به بررسی انتقادی پژوهشهای پیشین، مقاله حاضر در صدد پر کردن خلأهای موجود از طریق تحلیل تطبیقی میان آیات، روایات، و دیدگاههای کلامی است. همچنین، برخلاف پژوهشهای گذشته که غالباً رویکرد توصیفی دارند، این پژوهش با دیدگاهی تحلیلی و انتقادی، تلاش میکند تصویری جامعتر از علم غیب معصومان ارائه دهد.
3. مفهوم شناسی
1-3. مفهوم شناسی علم غیب
علم غیب معصومان علیهم السلام از آن اموری است که آیات، روایات و قطعیات مسلم تاریخی به صورت اجمالی از آن حکایت میکند (راغب،1412ق، 616). آیت الله جوادی آملی بر این باورند که علم غیب، ترکیب اضافی به معنای غیبدانی و غیبگویی و دانش و آگاهی نسبت به امور پنهان و چیزهایی است که با حواس قابل درک نیستند (جوادی آملی، 1388ش، ۳/۴۱۴). بنابر یک تقسیم، امور غیبی بر دو نوع است:
الف) آنچه با ریاضت نفس برای انسان حاصل میشود. نظیر کراماتی که از بعضی از بزرگان در کتب تراجم آمده است.
ب) آنچه دستیابی به آن تنها برای خداوند ممکن است و هر که را صلاح بداند از آن آگاه میکند.
قسم دوم، خود بر دو نوع است:
- آنچه آشکار نمودنش برای انبیا و معصومان علیهم السلام لازم است تا بدین وسیله مردم به ارتباط آنها با خدای سبحان پی برده و آنان را بعنوان رسول، نبی یا امام بپذیرند. معجزات و ادیان و سایر اخبار غیبی از این دستهاند.
- آنچه مخصوص خداوند است و او هیچ کسی را از آن آگاه نمیکند (صادقی تهرانی، 1365ش، 27/18-17). این دسته از امور غیبی برای غیر خدا قابل مشاهده با حواس ظاهری و یا احاطه فکری و قلبی نیست؛ مانند ذات خداوند (جوادی آملی، 1388ش، ۳/۴۱5).
2-3. علم ذاتی و عرضی: تحلیل و تبیین علمی
در مباحث کلامی و فلسفی، علم را میتوان به دو دسته ذاتی و عرضی تقسیم کرد. این تقسیمبندی به تبیین ماهیت علم و نحوهی تعلق آن به موجودات مختلف میپردازد.
1. علم ذاتی
علم ذاتی، دانشی است که هیچگونه حالت عرضی در آن راه ندارد و از حیث اطلاق، مطلق و منحصر به فرد اکمل است. علم ذاتی خداوند به تمام حقایق هستی احاطه دارد و مستقل از هرگونه واسطه است. انسان قادر به درک حقیقت این علم نیست و هرگونه توصیف یا تقدیر از آن، ناشی از محدودیتهای زبانی و معرفتی بشر است.
2. علم عرضی
علم عرضی دانشی است که ذاتاً در وجود انسانها—اعم از پیامبران، امامان، و سایر افراد—وجود ندارد، بلکه پس از خلقت، از طریق افاضه الهی به آنها عطا میشود. این نوع علم خود به دو دستهی زیر تقسیم میشود:
- علم تحصیلی: علمی که انسان از طریق کسب دانش، آموزش، مطالعه، تجربه و تلاش به دست میآورد. این نوع علم بدون افاضه الهی به نتیجه مطلوب نمیرسد و مشروط به توفیق الهی و بهرهگیری از ابزارهای آموزشی نظیر مدرسه و استاد است.
- علم لدنّی: دانشی که انسان بدون کسب و تحصیل و بدون نیاز به یادگیری مستقیم، از طریق افاضهی مستقیم الهی دریافت میکند. این علم وابسته به ارادهی خداوند است و در برخی موارد، به پیامبران و اولیای الهی به عنوان موهبت خاص عطا میشود. (شیرازی، 1379ش، 906)
4. تحول تاریخی و تطورات دیدگاههای قرآنی و حدیثی پیرامون گستره علم غیب معصومان علیهمالسلام
4-1. گستره علم غیب در آیات قرآن
مطالعه تاریخی متون قرآنی نشان میدهد که در زمینه علم غیب، آیات را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
دسته اول: آیاتی که علم غیب را بهصورت انحصاری به خداوند نسبت داده و آن را از دیگران نفی میکنند. بهعنوان نمونه، در آیه 65 سوره نمل آمده است: ﴿قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ﴾. همچنین، در آیه 31 سوره مدثر: ﴿وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ﴾ و در آیه 20 سوره یونس: ﴿فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ﴾ همین انحصار تأکید شده است. به گفته علامه طباطبایی، استفاده از ادات حصر «إِنَّمَا» نشاندهنده فراتر بودن علم غیب از دسترس بشر است و به مشرکان که درخواست آیات دیگری داشتند، یادآور میشود که این آیات از عالم غیب است و تنها در اختیار خداوند قرار دارد (طباطبایی، 1374ش، 10/ 46).
دسته دوم: آیاتی که دلالت بر اطلاع اجمالی برخی اولیای الهی از غیب دارند. این موضوع در آیات 26 و 27 سوره جن چنین آمده است: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلىَ غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ مِن رَّسُولٍ...﴾. همچنین، در آیه 179 آل عمران: ﴿وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾ بر این موضوع تأکید میشود که خداوند بخشی از علم غیب را به رسولان منتخب خود عطا میکند.
نمونههای تاریخی از معجزات پیامبران: قرآن کریم در مواردی به دسترسی پیامبران به علم غیب اشاره دارد. مثلاً، در وصف حضرت مسیح (ع) آمده است که او مردم را از آنچه در خانههایشان ذخیره کرده بودند، آگاه میکرد: ﴿وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ﴾ (آل عمران/49). همچنین، پیشبینی شکست مشرکان در جنگ بدر ﴿سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ﴾ (قمر/45) یا پیروزی امپراتوری روم بر ایران ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ...﴾ (روم/2-4) نمونههای دیگری هستند که نشان از اطلاع پیامبران از غیب الهی دارند.
شیخ مفید این پیشبینیها را از بزرگترین معجزات پیامبر اکرم (ص) دانسته و تأکید کرده که چنین اخباری پیش از وقوع برای مردم بیان شده و نشاندهنده صدق وحی و رسالت الهی است (مفید، بیتا، 303)
4-2-1. معیار انتخاب روایات
معیار انتخاب روایات در این پژوهش بر اساس اعتبار متون، ارتباط مستقیم با علم غیب، و نقش آنها در شکلگیری دیدگاههای اسلامی انجام شده است. بنابراین، این مقاله با تحلیل منابع معتبر، تلاش میکند شناخت دقیقتری از جایگاه علم غیب در اندیشه اسلامی ارائه دهد.
در نتیجه روایات بررسیشده در این پژوهش بر اساس ارتباط مستقیم با مفهوم علم غیب و تأثیر آنها بر گفتمان کلامی اسلامی انتخاب شدهاند. معیارهای اصلی این انتخاب عبارتاند از:
1. روایات شأن نزول آیات مرتبط با علم غیب که ارتباط میان قرآن و گزارشهای تاریخی را نشان میدهند.
2. روایات مربوط به پیشگوییهای معصومان که بهعنوان شواهدی از اطلاع آنان از برخی امور غیبی مطرح شدهاند.
3. روایات موجود در منابع معتبر حدیثی و تفسیری که از نظر سندیت و صحت، در میان عالمان اسلامی مورد پذیرش قرار گرفتهاند.
بر اساس این معیارها، نمونههای زیر از روایات بررسی شدهاند
1) شأن نزول آیه اول سوره ممتحنه
یکی از مهمترین روایات در زمینه شأن نزول آیات، گزارش علی بن ابراهیم قمی درباره آیه اول سوره ممتحنه است. بر اساس این روایت، حاطب بن ابی بلتعه که در مکه مسلمان شده و همراه پیامبر اکرم (ص) به مدینه هجرت کرده بود، نامهای خطاب به مشرکان قریش ارسال کرد و آنان را از خطر حمله احتمالی پیامبر (ص) مطلع ساخت. صفیه نامی مأمور رساندن این نامه به مکه شد. جبرئیل پیامبر اکرم (ص) را از جریان آگاه ساخت و ایشان حضرت علی (ع) و زبیر بن عوام را مأمور یافتن نامه کردند. هنگامی که آنان زن را ملاقات کردند و درباره نامه از او پرسوجو نمودند، وی ابتدا منکر وجود نامه شد، اما حضرت علی (ع) با قاطعیت بیان کرد: «پیامبر (ص) نه به من دروغ گفته و نه بر جبرئیل دروغ بسته، نه جبرئیل بر خدای سبحان چنین کرده است.» سپس با تهدید وی به قتل، او را وادار به اعتراف کرده و همراه نامه به نزد پیامبر اکرم (ص) بازگشتند. پیامبر اکرم (ص) پس از مشاهده نامه، حاطب را مورد پرسش قرار دادند و از انگیزه وی جویا شدند. حاطب پس از تأکید بر وحدانیت الهی و نبوت پیامبر اکرم (ص)، اظهار داشت که این اقدام نه از روی نفاق بلکه به دلیل رفتار نیکوی قریش با خانوادهاش صورت گرفته است. آنگاه بود که آیه مبارکه نازل شد (قمی، 1367ش، 2/ 362). این روایت علاوه بر تأکید بر نقش پیامبر (ص) در اطلاع از این اقدام، نشاندهنده ارتباط علم غیب با هدایت جامعه و تصمیمات عملی معصومان است.
2) پیشگوییهای حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه
نهجالبلاغه حاوی نمونههای متعددی از پیشگوییهای حضرت علی (ع) درباره آینده امت اسلامی است. این پیشگوییها نهتنها مؤید علم غیب معصومان هستند، بلکه تأثیر چشمگیری بر تحلیل اندیشمندان اسلامی درباره گستره این علم داشتهاند.
خطبه 13: حضرت علی (ع) درباره آینده بصره چنین پیشبینی میکنند: «كَأَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اَللَّهُ عَلَيْهَا اَلْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا»4 این پیشبینی بعدها با رخدادهای تاریخی مرتبط با فتنههای بصره مورد تأیید قرار گرفت (ابن ابی الحدید، 1418ق، 1/253).
خطبه 72: حضرت علی (ع) مدت کوتاه خلافت مروان را چنین توصیف کردهاند: «به اندازه لیسیدن بینی سگ» که کنایه از کوتاهی حکومت او است. همچنین، ایشان تأکید کردهاند که مروان پدر چهار فرمانروا خواهد شد و امت اسلامی از وی و فرزندانش روزی خونین را تجربه خواهند کرد5 (نهجالبلاغه، 1386، خطبهی 59).
خطبه 60: در این خطبه، حضرت علی (ع) درباره خوارج نهروان چنین پیشبینی کردهاند: «كَلاَّ وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلاَبِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ وَ كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلاَّبِينَ» این سخنان حضرت نشان میدهند که گرچه خوارج در نهروان شکست خوردند، اما بازماندگان آنان در آینده مجدداً سر بر خواهند آورد. این پیشبینی تاریخی بعدها با ظهور فرقههایی مانند اباضیه تأیید شد (مشکور،1372، 6).
یکی از موارد برجسته پیشگویی در نهج البلاغه، پیشگویی حضرت امیر(ع) درباره سرنوشت خوارج نهروان است. ایشان در خطبه ۶۰، پس از پایان نبرد با خوارج، در پاسخ به پرسش یکی از اصحاب که آیا همه خوارج کشته شدهاند، فرمودند: «كَلاَّ وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلاَبِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ اَلنِّسَاءِ وَ كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلاَّبِينَ»این بیان امام(ع) شامل چندین پیشگویی درباره خوارج است که نشاندهنده علم غیب ایشان بوده و میتوان آن را در زمره معجزات ایشان برشمرد. نخست، آنکه همه آنان در جنگ کشته نشدهاند و با وجود نابودی جنگجویان فعلی، نسلهای جدیدی از آنان در آینده ظهور خواهند کرد و مسیر ننگین خود را ادامه خواهند داد. ثانیاً، به دلیل روحیه شرارت و ذات ناپاکشان، همچون حیوانات وحشی شاخدار، همواره در پی آزار و اذیت دیگران خواهند بود. در نتیجه، جامعه برای دفاع از خود ناگزیر به مقابله با آنان و حذف این گروه از صحنه روزگار خواهد شد. ثالثاً، در نهایت، این گروه به راهزنی و غارت اموال دیگران روی خواهند آورد (مکارم شیرازی، ۱۳74ش، ۲/۶۷۲-۶۷۳).
همانگونه که امام علی(ع) از بقای خوارج در سالهای آتی خبر داده بودند، این مسئله محقق شد و امروزه فرقهای از آنان تحت عنوان «اباضیه»6 وجود دارد. این گروه از خوارج، که در شمال آفریقا و کشور عمان زندگی میکنند، برخی از عقاید افراطی خوارج را نپذیرفتهاند و باورهایشان تا حد زیادی به سایر مسلمانان شباهت دارد؛ هرچند تفاوتهای قابلتوجهی نیز با مسلمانان دیگر دارند (مشکور، ۱۳۷۲ش، ۶).
علاوه بر آن چه بیان شد در جلد اول کتاب الکافی نیز در ابواب متعدد، تصریح یا اشاراتی به این موضوع دیده میشود (کلینی، 1407ق، 1/256-258). این منابع روایی بر ارتباط علم غیب با جایگاه پیامبران و معصومان (علیهمالسلام) تأکید دارند. علاوه بر آنچه درباره انبیاء و معصومان (علیهمالسلام) بیان شده، برخی افراد که در مرتبه عصمت قرار نداشتهاند، نیز به بخشی از اسرار غیبی دسترسی پیدا کردهاند. نمونهای از این موارد، فردی از درباریان حضرت سلیمان (ع) است که قرآن کریم درباره او میفرماید: ﴿قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَني أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريمُ﴾ (نمل/40). علامه طباطبایی بر اساس مقابلهای که میان این آیه و آیه قبل از آن وجود دارد، استدلال میکند که فرد مذکور، جن نبوده، بلکه انسانی صاحب علم بوده است. علاوه بر این، روایات نقل شده از ائمه معصومین (علیهمالسلام) نیز این مطلب را تأیید کرده و او را آصف برخیا، وزیر و وصی حضرت سلیمان (ع) معرفی میکنند (طباطبایی، 1374ش، 15/517). از مقایسه این آیه با آیه شریفه: ﴿وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب﴾ (رعد/43)، میتوان به وسعت علم غیب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پی برد، زیرا راجع به آن شخص گفته بود: «عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ»، که لفظ «من» در این عبارت تبعیضیه بوده و به معنای بخشی از علم است. حال آن که در برخی احادیث در مورد حضرت علی (ع) آمده است: «عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» (حسکانی، 1411ق، 1/400؛ فرات کوفی، 1410ق، 1/124)، که نشاندهنده احاطه کامل ایشان بر علم کتاب الهی است.
5. تحلیل دیدگاههای اندیشمندان اسلامی درباره علم غیب معصومان علیهمالسلام
1-5. نگاه دانشمندان شیعه
متکلمان شیعه درباره علم غیب معصومان دیدگاههای مختلفی ارائه کردهاند. شیخ مفید بر این باور است که علم معصومان به برخی از امور غیبی، ناشی از لطف الهی و نه از ذات ایشان است. وی تأکید دارد که این علم نه از صفات ضروری ایشان است و نه شرطی از شروط امامت (مفید، 1387ش، 56-57). وی بر این نکته تأکید دارد که علم معصومان مستفاد و غیرمستقیم است، برخلاف علم ذاتی که فقط به خداوند اختصاص دارد.
شیخ طوسی نیز دیدگاهی مشابه دارد و معتقد است که امامان باید به تمامی احکام دینی و مسائل مربوط به هدایت جامعه اسلامی آگاه باشند، اما آگاهی آنان از سایر علوم، همچون صنعت و فنون مختلف، ضروری نیست. وی تأکید دارد که اگر در این مسائل اختلافی پیش آید، امام مردم را به متخصصان مربوطه ارجاع میدهد (طوسی، 1358ش، 813).
شیخ صدوق بر این باور است که علم امام شامل تمامی مواردی است که برای ایفای وظایف امامت و رهبری امت اسلامی لازم است. بنابراین، علم ایشان در حوزه دین محدودیت ندارد (صدوق، 1403ق،2/529).
5-2. نگاه دانشمندان اهل سنت
در میان اندیشمندان اهل سنت، دو جریان معتزله7 و اشاعره8 دیدگاههای متفاوتی درباره علم غیب معصومان علیهمالسلام ارائه کردهاند.
5-2-1. دیدگاه دانشمندان معتزله
بر اساس دیدگاه معتزله، علم به احکام شریعت یکی از ویژگیهای ضروری برای امام محسوب میشود. با این حال، آنان علم بالفعل به تمامی احکام را شرط لازم نمیدانند و معتقدند که امام باید یا خود عالم به احکام باشد، یا از طریق اجتهاد به دانش لازم دست یابد. در صورتی که امام نتواند از این طریق به احکام شریعت آگاه شود، لازم است که به عالمان و مجتهدان رجوع کرده و بر اساس نظرات آنان حکم کند.
قاضی عبدالجبار، از بزرگان معتزله، تأکید کرده است که امام باید به آنچه مقام امامت او اقتضا میکند و وظایفی که بر عهده دارد آگاه باشد یا دستکم در موقعیتی باشد که بتوان او را عالم به آن امور تلقی کرد. وی در جای دیگری تصریح میکند که آگاهی امام فراتر از حوزه امامت ضروری نیست؛ زیرا در صورت الزام چنین دانشی، تمایزی میان علوم و صناعتهای گوناگون وجود نخواهد داشت و به تبع آن، امام باید بر تمامی علوم، فنون و حتی امور غیبی نیز تسلط داشته باشد (ربانی گلپایگانی، 1387ش، 349-350). بر این اساس، معتزله قلمرو علم امام را تنها به احکام شریعت محدود کرده و آگاهی بر امور خارج از این حوزه را ضروری نمیدانند.
5-2-2. دیدگاه دانشمندان اشاعره
اشاعره نیز علم به احکام اسلامی را یکی از اوصاف ضروری امام دانستهاند، اما گسترهی این علم را همچنان محدود به وظایف فقهی و شرعی میبینند. برخی از بزرگان اشاعره که در این زمینه بحث کردهاند عبارتاند از:
باقلانی که بیان میکند: «امام باید از نظر علمی در حدی باشد که در مورد قاضی لازم است.» وی همچنین بر کفایت علمی و بصیرت سیاسی امام تأکید دارد (باقلانی، 1414ق، 471).
ابو منصور بغدادی که اظهار میدارد: «امام باید از چهار ویژگی برخوردار باشد که نخستین آنها علم است. کمترین حد این علم، رسیدن امام به درجه اجتهاد در احکام اسلامی است.» (بغدادی، بیتا، 147). این دیدگاهها نشان میدهند که اشاعره علم امام را در حدی که برای قاضی و مجتهد فقهی لازم است، ضروری میدانند و برخلاف معتزله، اجتهاد فقهی را یک شرط اساسی برای امامت میشمارند.
بررسی دیدگاههای معتزله و اشاعره نشان میدهد که اهل سنت، علم امام را صرفاً در چارچوب احکام فقهی و شریعت میبینند، در حالی که شیعه، علم امام را فراتر از اجتهاد فقهی تلقی کرده و آن را وابسته به هدایت الهی میداند. این تفاوت بنیادی تأثیر عمیقی بر تفسیر علم امام، وظایف امامت و میزان آگاهی امامان از امور غیبی دارد.
5-3. معیار انتخاب متکلمان شیعه و اهل سنت
متکلمان شیعه و اهل سنت بر اساس معیارهای مشخصی انتخاب شدهاند که نشاندهنده نقش کلیدی آنان در تدوین مباحث کلامی اسلامی است. در میان متکلمان شیعه، افرادی مانند شیخ مفید، شیخ طوسی و شیخ صدوق به دلیل تأثیرگذاری گسترده در علم کلام امامیه بررسی شدهاند. معیار انتخاب آنان شامل نقش کلیدی در علم کلام اسلامی، اعتبار علمی و تاریخی و جامعیت دیدگاهها است. این متکلمان از دیدگاههای مختلف، اعم از فلسفی، حدیثی و عقلی، به مسئله علم غیب پرداختهاند و آثار آنان در حوزه امامت از منابع اصلی مطالعات کلامی محسوب میشود.
از سوی دیگر، متکلمان اهل سنت نیز بر اساس معیارهای مشخصی انتخاب شدهاند. در میان معتزله، قاضی عبدالجبار به دلیل دیدگاههای تأثیرگذار خود در مسئله امامت بررسی شده است. معتزله معتقدند که علم امام به احکام شریعت ضروری است، اما علم بالفعل به تمام احکام را شرط نمیدانند. آنان تأکید دارند که امام یا باید عالم به احکام شرعی باشد یا از طریق اجتهاد به این علم دست یابد. معیار انتخاب این متکلمان شامل تأثیرگذاری بر سنت کلامی اسلامی، میزان ارتباط دیدگاه آنان با علم غیب معصومان، و موقعیت تاریخی آنان است.
در میان اشاعره، متکلمانی چون باقلانی و ابو منصور بغدادی دیدگاههای مشخصی درباره علم امام ارائه کردهاند. اشاعره علم امام را در حدی که برای قاضی و مجتهد فقهی لازم است، ضروری میدانند. باقلانی تأکید دارد که امام باید از نظر علمی در حدی باشد که برای قاضی لازم است، در حالی که ابو منصور بغدادی اجتهاد فقهی را یکی از شروط اساسی امامت میشمارد. معیار انتخاب این اندیشمندان شامل نقش کلیدی در تدوین نظریات امامت اهل سنت و میزان تأثیر دیدگاه آنان بر علوم اسلامی است.
همانطور که بیان شد دیدگاه شیعه درباره علم غیب معصومان مبتنی بر لطف الهی و هدایت خاص آنان است، در حالی که اهل سنت علم امام را صرفاً به دانستن احکام فقهی و وظایف شرعی محدود کردهاند. متکلمان شیعه، همچون شیخ مفید و شیخ صدوق، علم امامان را شامل اموری میدانند که برای هدایت امت ضروری است. از سوی دیگر، متکلمان معتزله و اشاعره، علم امام را در سطح اجتهاد و آگاهی از احکام شرعی میپندارند. این تفاوت نشاندهنده اختلاف عمیق میان دو دیدگاه درباره گستره علم امام و رابطه آن با هدایت الهی است.
6. راهکار جمع بین ادله نقلی در مورد گستره علم غیب معصومان علیهم السلام
حال چگونه میتوانیم بين اين آيات و روايات كه بعضى علم غيب را از غير خدا نفى، و بعضى اثبات مىكنند جمع كنيم؟
علمای اسلامی راههای مختلفی برای جمع بین این دو ارائه نمودهاند:
1. منظور از اختصاص علم غیب به خدای سبحان علم ذاتی و استقلالی است. به دیگر بیان، غير او مستقلا هيچگونه آگاهى از غيب ندارند، و هر چه دارند از ناحيه خدا و با الطاف و عنايت او است و جنبه تبعى دارد (مکارم شیرازی،1374ش، 25/147).
مستندات این نگاه آیات سوره جن است که میفرماید: «خداوند هيچكس را از اسرار غيب آگاه نمىكند، مگر رسولانى را كه مورد رضايت او هستند.»(جن/26) در نهج البلاغه نیز به این معنی اشاره شده است كه وقتى امیرالمومنین (ع) از حوادث آينده خبر مىداد يكى از يارانش عرض كرد: اى اميرمؤمنان آيا داراى علم غيب هستى؟ حضرت خنديد و فرمود: «يَا أَخَا كَلْبٍ لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»9(نهج البلاغه، 1386ش، خطبه 128).
2. بخشی از علم غیب در انحصار خدای سبحان است و جز او کسی بر آن علوم آگاهی پیدا نمیکند نظیر علم الساعه (قیامت)، عدد جنود الهی، قیام قائم و مواردی از این قبیل... حضرت علی علیهالسلام نیز در همان خطبه هشتاد به برخی از این علوم -که در انحصار خدای سبحان است- اشاره نموده است: «وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ ... ﴾10؛ فَيَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي الْأَرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِيحٍ أَوْ جَمِيلٍ وَ سَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ وَ شَقِيٍّ أَوْ سَعِيدٍ وَ مَنْ يَكُونُ [لِلنَّارِ] فِي النَّارِ حَطَباً أَوْ فِي الْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً. فَهَذَا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لَا يَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِيَّهُ (صلی الله علیه وآله وسلّم) فَعَلَّمَنِيهِ وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي»11 (نهج البلاغه، 1386ش، خطبهی 128).
البته ممکن است کسانی بگویند که امروزه علم به جایی رسیده که قبل از تولد میتواند جنسیت فرزند را تشخیص دهد ولی باید گفت گرچه علم در این زمینه تا حدودی پیشرفت کرده ولی تمام خصوصیات جنین را نمیتواند بیان کند مثلا سخاوتمند بودن یا بخیل بودن، شقی یا سعید بودن، حسن خلق یا بد خلقی و...
همچنین در مورد نزول باران که از وقوع آن خبر میدهند باید گفت اولا علم آنها اجمالی است نه تفصیلی. به دیگر بیان از ساعت دقیق نزول آن مطلع نیستند، نمیدانند که باران چه زمینهایی را تحت پوشش قرار میدهد، تعداد قطرات باران چقدر است و ...
3. جایگاه علوم در نزد خداوند یا ام الکتاب است یا محو و اثبات. و این سخن نیز برگرفته از قرآن کریم است که میفرماید: ﴿يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب﴾ آنچه در ام الکتاب ثبت شده تغییرناپذیر است و قطعا رخ خواهد داد. اما آنچه در محو و اثبات آمده مشروط است بنابراین ممکن است به وقوع نپیوندد. آنچه معصومین از آن بیاطلاعاند به همین قسمت مربوط میشود (مکارم شیرازی،1374ش، 25/149).
بهعنوان مثال میتوان به خبر وقوع عذاب توسط حضرت یونس اشاره کرد؛ بعد از آن که حضرت از ایمان آوردن قوم خود مأیوس شد به آنان وعده عذاب داد و خود نیز از شهر بیرون رفت. آن قوم پس از مشاهده علائم عذاب، توسط شخصی دانشمند از خواب غفلت بیدار شده و توبه نمودند. بنابراین عذاب نیز از آنان برطرف شد و پیشگویی حضرت یونس به وقوع نپیوست (طبرسی،1372ش، 5/204)؛ پس میتوان چنین نتیجه گرفت که وقوع این عذاب مشروط به عدم توبه آن قوم بوده است و پس از توبه، عذاب نیز مرتفع شده است. قرآن کریم نیز به کشف این عذاب بعد از توبه آنان تصریح کرده است: ﴿فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حين﴾..
امام سجاد علیه السلام نیز فرمودند: « لولا آية في كتاب الله لحدثتكم بما يكون الى يوم القيمة»12از ایشان سوال شد کدام آیه؟ فرمودند: ﴿يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب﴾ (عروسی حویزی،1415ق، 2/512).
4. راه دیگر حل تعارض بین احادیث درباره دامنه علم غیب معصومین علیهم السلام را باید در مخاطبین آنها جستوجو کرد. گاهی اوقات معصومین به خاطر اینکه مخاطبین آنها ظرفیت پذیرش بعضی از علوم را نداشتند از ذکر کامل حق مطلب به آنها خودداری میکردند چرا که میترسیدند آنها درباره معصوم غلو نمایند و به او مقام الوهیت بدهند. ولی آنجا که مخاطبین مستعد بودند حق مطلب ادا میشد. به عنوان نمونه میتوان به جریان گم شدن کنیز امام صادق علیه السلام اشاره کرد که در اصول کافی بیان شده است. راوی گوید در محضر امام نشسته بودیم که ایشان غضبناک وارد مجلس شده فرمودند عجيب است كه عدهاى گمان مىكنند ما علم غيب داريم، هيچكس جز خداوند متعال از غيب آگاه نيست، من قصد تأدیب كنيزم را داشتم از دست من گريخت ندانستم در كداميك از اطاقهاى خانه است.
راوى حديث مىگويد: هنگامى كه امام علیه السلام از مجلس برخاست من و بعضى ديگر از ياران حضرت وارد اندرون منزل شديم و گفتيم: فدايتان شويم شما در باره كنيزتان چنين گفتى، در حالى كه ما مىدانيم شما علوم زيادى داريد و ما نامى از علم غيب نمىبريم؟
امام علیه السلام سپس شرحى در اين زمينه داد و با استناد به آیه ﴿ قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾13 که درباره آصف برخیا وزیر سلیمان نبی است و سپس مقایسه آن با آیه ﴿قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ﴾14 که درباره علی بن ابی طالب است به وسعت علم خودشان اشاره کرد و فرمود به خدا سوگند که تمام علم کتاب نزد ماست (کلینی،1407ق،1/257).
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که در آن مجلس افرادی بودهاند که استعداد لازم برای درک معرفت مقام شامخ امام را نداشتهاند یا بیم آن بوده که درباره ایشان دچار غلو گردند لذا امام علیهالسلام در حد درک و فهم آنها به ایراد سخن پرداختهاند چرا که آنها بر اساس حدیث « إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»15 (ابن شعبه حرانی،1404، 37 ) عقول مخاطبان خود را در نظر میگرفتهاند.
5. راه ديگر اينكه خداوند بالفعل عالم به اسرار غيب است، در حالیکه انبياء و اولياء ممكن است بالفعل بسيارى از اسرار غيب را ندانند، اما هنگامى كه اراده كنند خداوند به آنها تعليم مىدهد، و البته اين اراده نيز با اذن و رضاى خدا محقق میشود. بنا بر اين جمع، آيات و رواياتى كه مىگويد آنها از غیب مطلع نیستند اشاره به ندانستن فعلى آنها است و آنها كه مىگويد از غیب آگاهی دارند اشاره به امكان دانستن آن است(مکارم شیرازی،1374ش،25/150).
شاهد اين جمع رواياتى است كه در كتاب كافى در بابى تحت عنوان «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ ع إِذَا شَاؤُوا أَنْ يَعْلَمُوا عُلِّمُوا»16. از جمله در حديثى از امام صادق ع مىخوانيم: «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ». این جمع پاسخگوی بسیاری از شبهاتی خواهد بود که در ذهن بعضی از افراد نقش میبندد. بهعنوان نمونه میتوان به جریان زید و زینب اشاره کرد که چگونه پیامبر(ص) واسطه ازدواجی شد که به طلاق انجامید؟ یا چگونه علی علیهالسلام منذر بن جارود عبدی را به حکومت گماشت و بعد خود، او را توبیخ کرد؟ یا چطور ائمه علیهمالسلام به خوردن طعامی مبادرت کردهاند که مسموم بوده است در حالیکه خوردن طعام یا نوشیدنی مسموم اگر از روی اختیار باشد جایز نیست بلکه حرام محسوب میشود. در پاسخ باید گفت: آنها مأذون نبودهاند که دانستن این موارد را اراده کنند.17 به عنوان نمونهای دیگر میتوان به خوابیدن علی علیهالسلام به جای پیامبر در لیله المبیت اشاره کرد. اگر امام واقعا میدانست که مشرکان و کفار قریش به او آسیبی نمیرسانند خوابیدن او در بستر پیامبر مزیتی برایش محسوب نمیشد پس چرا قرآن او را مدح نموده و فرموده: ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد﴾18 یا چرا او خود را اشجع الناس معرفی نموده و مدعی شده که حاضر است یک تنه در مقابل تمام عرب بایستد و نبرد کند؟19 اصلا اگر آنها از نتیجه آزمون مطلع بودند، دیگر آزمون مفهومی نداشت. در این موارد مصلحت است که اقتضا میکند معصوم از نتیجه آزمون مطلع نباشد تا موجب تکامل و رشد معنوی او شود. بعنوان نمونه جریان ابتلای حضرت ابراهیم را مورد بررسی قرار می دهیم: ﴿وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ﴾. این آیه بیانگر آن است که خدای سبحان مقام امامت را در آخر عمر و پس از تولد اسماعیل و اسحاق و مهاجرت اسماعیل و مادرش از فلسطین به مکه به حضرت ابراهیم عطا نموده است. دلیلش هم این است که بعد از جمله ﴿إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً﴾ حضرت فرمود: ﴿وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ و درخواست کرد که امامت در ذریهاش قرار داده شود و اگر داستان امامت قبل از بشارت ملائكه به تولد اسماعيل و اسحاق بود، ابراهيم علیهالسلام علمى و حتى مظنهاى به اينكه صاحب ذريه ميشود نميداشت (طباطبایی،1374ش، 1/404).
علاوه بر اين، آیه مذکور دلالت دارد كه اين امامت عطا شده به او، بعد از امتحانهايى بوده كه خداوند سبحان او را بدانها آزموده و یقین كه اين امتحانات همان بلاهايى بوده كه در زندگى بدان مبتلا گشته، و قرآن كريم به آنها تصريح كرده است كه روشنترين آن امتحانها و بلاها، داستان ذبح اسماعيل بوده، مىفرمايد: ﴿قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾20، تا آنجا كه مىفرمايد: ﴿إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ﴾21، و اين قضيه در دوران پيرى آن حضرت اتفاق افتاده، همچنان كه قرآن ميفرمايد: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ، إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ، إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ﴾22 (همان/405).
در این که کدام یک از فرزندان حضرت ابراهیم به قربانگاه برده شد، میان مفسران اختلاف است. بسیاری از مفسران اهل سنت (سیوطی،1404ق، 5/280؛ قرطبی،1364ش، 16/100 ) اسحاق را ذبیح میدانند در حالیکه علمای شیعه معتقدند اسماعیل به قربانگاه برده شد. زیرا خداوند در قرآن میفرماید: ﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ﴾23 پس چگونه ممکن است که خداوند به تولّد اسحاق از مادری نازا آن هم در سن پیری و تولّد یعقوب از او (اسحاق) بشارت بدهد و سپس قبل از اینکه اسحاق به سنّ بلوغ برسد به ذبح او امر کرده باشد و تحقق بداء در آن خلاف ظاهر است و از احدی هم نقل نشده است (مازندرانی، 1429ق، 4/ 402).
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که اگر ابراهیم علیهالسلام به ذبح اسحاق مأمور میشد مطمئن بود که اسحاق زنده میماند زیرا خداوند قبلا مژده بشارت اسحاق و از پس اسحاق، یعقوب را داده بود و این ذبح مزیتی برای حضرت محسوب نمیشد که موجب ارتقای وی از نبوت به امامت گردد زیرا او مطمئن بود که چنین ذبحی واقع نخواهد شد.
نظر برگزیده: با نگاه به مجموع ادله نقلی در مورد گستره علم غیب نکاتی چند به دست میآید:
نکته اول: علم غیب برای خداوند ذاتی، استقلالی و فعلی است و غیر او مستقلا هیچ گونه آگاهی ندارند و علم ایشان تبعی است، بنابراین هرچند برای معصومان علیهمالسلام امکان علم غیب وجود دارد، ولی این علم فعلی نیست و محدود به اراده و در حیطه اراده الهی و مشروط به شرایطی است، چرا که ایشان نیز مستقلا هیچ گونه آگاهی ندارند.
نکته دوم: بخشی از علم غیب نظیر علم الساعه (قیامت)، عدد جنود الهی، قیام قائم و مواردی از این قبیل... در انحصار خدای سبحان است و جز او کسی بر آن علوم آگاهی پیدا نمیکند و در آن بخش دیگر هم گاهی معصومان علیهمالسلام به خاطر تفاوت سطح فهم مخاطبان، در مورد این علم به گونهای سخن میگفتند که افراد در ورطه غلو نیفتند چرا که گاهی مخاطبین آنها ظرفیت پذیرش بعضی از علوم را نداشتند لذا ایشان از ذکر کامل حق مطلب به آنها خودداری میکردند چون میترسیدند آنها درباره معصوم غلو نمایند و به او مقام الوهیت بدهند.
نکته سوم: با توجه به ادله و دیدگاه عالمان متقدم شیعه نسبت به علم معصومان علیهمالسلام می توان گفت آن علم لطفی از ناحیه خداوند است، نه جزء صفت ضروری و شرط امامت و این که عقلا هم بر ایشان واجب باشد، بنابراین معصومان علیهمالسلام علم غیب مطلق نداشتند بلکه علم به همه آنچه از دین رسیده و به ایفای وظیفه امامت و رهبری است مربوط میشود زیرا او در این امور امام است. بنابراین علم امام امری غیر فعلی و غیر استقلالی و آن هم در بخشی از امور و نه به صورت مطلق، یعنی در حوزه امور دینی میباشد.
نتیجه
منابع
قرآن کریم (1386)، ترجمهی محمّدمهدی فولادوند. چاپ اوّل. قم: مرکز طبع و نشر قرآن و جمهوری اسلامی ایران.
1. ابن ابي الحدید، عزالدين بن هبة الله بن محمدبن محمد (1418ق)، شرح نهج البلاغة، تحقيق محمد عبدالكريم النمري، چاپ اول، بیروت، دار الكتب العلمية.
2. ابنشعبه حرانی، حسنبن علی (1404ق)، تحف العقول، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، جامعه مدرسين.
3. باقلانی، محمدبن طیب (1414ق)، کتاب تمهیدالاوائل و تلخیص الدلائل، بیروت، عمادالدین احمد حیدر.
4. بغدادی، عبدالقادر بن قاهر (بیتا)، اصول الدین، بیروت، دار الکتب العلمية، منشورات محمد علی بیضون.
5. جعفری، محمدتقی (1386ش)، نهجالبلاغه علی (علیهالسّلام)، به اهتمام علی جعفری، چاپ اوّل، قم، نوید اسلام.
6. جوادی آملی، عبدالله (1388ش)، ادب فنای مقربان، قم، نشر اسراء.
7. حسکانی، عبیدالله بن احمد (1411ق)، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی.
8. حسینی شاهرودی، سید مرتضی و جمالی شوراب، آسیه (1396ش)، «دلالت آیه عالم الغیب بر گستره علم غیب پیامبر اکرم(ص)»، رهیافتهایی در علوم قرآن و حدیث، شماره 98.
9. خاتمي، احمد (1372ش)، فرهنگ علم كلام، تهران، انتشارات صبا.
10. راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق)، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، دمشق و بیروت، الدار الشامیه و دار العلم.
11. ربانی گلپایگانی، علی (1387ش)، امامت در بینش اسلامی، قم، بوستان کتاب.
12. سیوطی، جلالالدین (1404ق)، الدر المنثور فی تفسير المأثور، قم، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى.
13. شيرازي، سلطان الواعظين (1379ش) شبهاي پيشاور در دفاع از حريم تشيع، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
14. صادقی تهرانی، محمد (1365ش)، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی، چاپ دوم.
15. صالحی نجفآبادی، نعمتالله (1361ش)، شهید جاوید، چاپ دوازدهم، تهران، بینا.
16. صدوق، محمدبن علی بن بابویه (1403ق)، الخصال، قم، نشر جامعه مدرسین.
17. طباطبایی، سیّد محمّدحسین (1375ش)، ترجمهی تفسیر المیزان، ترجمهی سیّد محمّدباقر موسوی همدانی، چاپ اوّل، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعهی مدرّسین حوزهی علمیّهی قم.
18. طبرسی، فضلبن حسن (1350ش)، ترجمهی تفسیر مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، ترجمهی احمد بهشتی و تصحیح موسوی دامغانی، چاپ اوّل، تهران، فراهانی.
19. طوسی، محمّدبن حسن (1358ش)، تمهید الأصول فی علم الکلام، ترجمه عبدالمحسن مشکاةالدینی، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران.
20. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه (1415ق)، تفسیر نورالثقلین، چاپ چهارم، قم، اسماعیلیان.
21. فرات کوفی، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم (1410ق)، تفسير فرات الكوفى، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی.
22. قرطبی، محمّدبن احمد (1364ش)، الجامع لأحکام القرآن، چاپ اوّل، تهران، ناصرخسرو.
23. قمی، علیبن ابراهیم (1404ق)، تفسير القمي، تصحیح طیّب موسوى جزائرى، قم، دارالکتب.
24. کلینی، محمّد بن یعقوب (1407ق)، الكافي، تصحیح علیاكبر غفارى و محمد آخوندى، تهران، دار الكتب الإسلامية.
25. مازندرانی، محمّدهادی بن محمّدصالح (1429ق)، شرح فروع کافی، تصحیح محمّدجواد محمودی و محمّدحسین درایتی، قم، دارالحدیث للطباعة والنشر.
26. مجلسی، محمدباقر (1370ش)، مراة العقول فی شرح اخبار الرسول، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، چاپ سوم، تهران، دارالکتب الإسلامیة.
27. مروی، احمد و مصطفوی، سیدحسن (1391ش)، «دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم»، قبسات، دوره 17، شماره 63، صص 5-36.
28. مشکور، محمدجواد (1372ش)، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، آستان قدس رضوی.
29. مفید، محمّدبن محمّد (1387ش)، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ترجمهی سجاد واعظی، تهران، آذینه گل مهر.
30. مفید، محمّدبن محمّد (بیتا)، الإرشاد، ترجمه ساعدى خراسانى، محمدباقر، تهران، اسلامیه.
31. مکارم شیرازی، ناصر (1374ش)، تفسیر نمونه، چاپ اوّل، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
32. موسوی، سیدامین (1394ش)، «گستره علم غیب پیامبران از دیدگاه عهدین و قرآن»، تحقیقات کلامی، شماره 8.
33. میراحمدی، عبدالله و مدرسیراد، زهرا (1400ش)، «بررسی مقایسهای محدوده علم غیب پیامبران در تفسیر المیزان و تفهیم القرآن»، پژوهشنامه امامیه، دوره 7، شماره 13.
34. نیلساز نصرت، معارف مجید، روحی کاووس و بهادری آتنا (1392ش)، «نقد شبهه تعارض آیات علم غیب در قرآن»، مطالعات تفسیری، سال چهارم، شماره 13، صص 31-50.
[1] دانش آموخته دکتری تفسیر تطبیقی دانشگاه یزد، استاد مدعو دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم: mehrabadi.reza@yahoo.com
[2] . استادیار دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، قم، ایران (نویسنده مسئول): arabi@quran.ac.ir
[3] استادیار دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، قم، ایران: barakaat1400@gmail.com barakaat.quran.ac.ir
[4] . گويا مىبينم عذاب خدا از آسمان و زمين بر شما فرود آمده و همه غرق شدهايد، تنها قله بلند مسجدشان همچون سينه كشتى در روى آب نمايان است. درباره تحقق این پیشگویی ابن ابی الحدید گوید که دوبار اتفاق افتاده است و تمام بصره در آب غرق شد بجز قسمتی از مسجد جامع که همانند سینه پرنده از آب بیرون ماند همانگونه که امیر مومنان از آن خبر داده بودند. مرتبه اول در زمان قادر بالله و مرتبه ثانی در زمان قائم بامرالله که هر دو از خلفای بنی عباس بودند. او می گوید اخبار این واقعه نزد مردم بصره مشهور است و هر نسلی از نسل پیش از خود آن را روایت می کند.
[5] . در این خطبه دو خبر غیبی بیان شده است. اول اینکه فرموده قتلگاه آنها در این طرف نهر است و این سخن به معنی آن است که آنها از نهر عبور نکرده اند.چنان که گفتند هنگامی که حضرت به نزدیک منطقه رسیدند شخصی به حضور ایشان رسیده و عرضه داشت که خوارج به محض شنیدن خبر ورود از نهر عبور کرده و عقب نشینی نمودند. امام پرسیدند که آیا به چشمان خود نظاره گر عبور آنها از نهر بودی؟ عرضه داشت بلی. ولی امام فرمودند بخدا عبور نکرده و نخواهند کرد بلکه قتلگاه آنان این طرف نهر است.عجیب تر اینکه جماعتی دیگر نیز همین خبر را بیان کردند و حضرت نپذیرفتند. ثانیا صراحت در بیان آمار دقیق شهدا و باقی ماندگان خوارج که حاکی از اتصال قلب مولی با عالم ملکوت است (مکارم شیرازی، 1374ش، 2/667-666). ابن ابی الحدید در ذیل این خطبه به نکته جالبی اشاره کرده می گوید: اخبار غیبی دو گونه است. بعضی به صورت مجمل بیان می شود که نمی تواند بیانگر معجزه باشد مثل اینکه فرمانده به سربازان تحت امر خود می گوید که فردا بر دشمن غلبه خواهند کرد... ولی گاه به جزئیات می پردازد نظیر آنچه در این کلام آمده است.این گونه امور جز از طریق اتصال به عالم بالا ممکن نیست و هر جا چنین امری یافت شود قطعا معجزه الهی تلقی می شود. وی در ادامه به سخنی از پیامبر استشهاد نموده که خطاب به حضرت علی علیه السلام فرموده: والذي نفسي بيده لو لا أني أشفق أن يقول طوائف من أمتي فيك ما قالت النصارى في ابن مريم لقلت اليوم فيك مقالا لا تمر بملإ من الناس إلا أخذوا التراب من تحت قدميك للبركة( قسم به كسي كه جانم در دست قدرت اوست اگر نمي ترسيدم که گروههایی از این امت درباره تو همان را بگویند که مسیحیان درباره عیسی بن مریم گفتند، امروز درباره تو سخنی می گفتم که از هیچ جایی نگذری مگر این که مردم خاک زیر پای تو را برای تبرک بردارند (ابن ابی الحدید،1418ق، 5/4).
[6] . اباضيّه: فرقهاى از فرق متكلمان و از جمله خوارجاند. پيروان عبد الله بن اباض تميمى (نيمه دوم از قرن اول هجرى) را گويند كه در ايام مروان بن محمد خروج كرد و بدست عبد الله بن محمد بن عطيه به قتل رسيد. پيروانش هنوز در مغرب زمين وجود دارند.(خاتمی، 1370ش، 46)
[7] . در زمان حكومت بنى اميه و در عهد عبد الملك مروان (65- 85 هجرى) قدريه يا معتزله ظهور كردند و با فرقه مخالف خود جبريه اختلاف داشتند. جبريه معتقد بودند كه بندگان خدا صاحب افعال خود نيستند و خير و شر را به خدا نسبت مىدادند، و نسبت آن دو را به انسان امرى مجازى مىدانستند. بر خلاف ايشان معتزله يا قدريه طرفدار قدرت و حريّت اراده انسان بودند، و آدمى را در كردار و رفتار خويش آزاد مىپنداشتند. اين فرقه بر اثر نفوذ كلام مسيحى و زرتشتى در اسلام پيدا شدند.(مشکور، 1372ش، 37).
[8] . اشاعره پيروان مكتب كلامى ابو الحسن على بن اسماعيل اشعرى هستند كه (در سال 260 ه) در بصرة تولّد يافت و در 324 هجرى در بغداد درگذشت. وى از نوادگان ابو موسى اشعرى از اصحاب رسول خداست، او تا چهل سالگى در محضر استاد خود ابو على جبايى به آموختن اصول و روش استدلال «معتزله» مىپرداخت، سرانجام بر استاد خود اعتراض كرد. روزى در مسأله «صلاح» و «اصلح» با وى خلاف جست، و از استاد خود جدا گشت و با اين كه جبايى شوهر مادرش نيز بود، او را ترك كرد، و در مسجد بصره از طريقه «معتزله» آشكارا كناره گرفت.(مشکور، 1372ش، 54).
[9] . «اى مرد كلبى اين علم غيب نيست. بلكه چيزى است كه از صاحب علمى آموخته شده» .
[10] . لقمان:34
[11] . «علم غيب علم به زمان قيامت است و آنچه خدا در اين آيه برشمرده: "خداست كه علم زمان قيامت در نزد اوس ت". اوست كه مى داند، كه در رحمهاى زنان چگونه فرزندى است. پسر است يا دختر، زشت است يا زيبا، سخاوتمند است يا بخيل، بدبخت است يا نيكبخت، هيزم آتش دوزخ است يا در بهشت، همنشين پيامبران. اين است علم غيبى كه جز خدا آن را نداند. جز اينها، علمى است كه به پيامبرش آموخته و او نيز به من آموخته است. و از خدا خواسته كه سينه ام آن را در خود حفظ كند و دلم در درون خود جاى ده»
[12] . اگر آيهاى در قرآن مجيد نبود من از آنچه در گذشته اتفاق افتاده، و حوادثى كه تا روز قيامت اتفاق مىافتد، خبر مىدادم.
[13] . «كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى] بود، گفت: "من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مىآورم» (نمل/40).
[14] . «بگو: :كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد"» (رعد/43).
[15] . ما گروه پيامبران مأموريم كه با مردمان به اندازه عقلهاشان سخن گوييم.
[16] . امامان هر گاه بخواهند چيزى را بدانند به آنها تعليم داده مىشود (کافی، 1407ق، 1/258).
[17] . دیگران نیز به گونه ای دیگر به حل این شبهه اقدام نموده اند. آنان معتقد ند که امام نسبت به اموری که در انجام وظایف امامت و رهبری به آن نیازی نداشتند( مانند زمان و علت شهادت خویش) آگاه نبوده است (صالحی نجف آبادی، 1361ش، 456-455 ). عده ای دیگر با تمایز بین علم ظاهری و باطنی بر این باورند که امام نسبت به ظاهر و باطن امور آگاهی دارد. آنان در مقام علم ظاهری، مکلف به رعایت ظاهر هستند امّا در مقام آگاهی باطنی، بر اساس علمی که خداوند در جهت انجام رسالت و امامت در اختیار آنان قرار داده، از پایان حوادث و جریانات روزگار و از جمله سرنوشت خویش، باخبرند با این حال، امام وظیفه دارد نسبت به ظاهر امور عمل کند نه باطن آنها. به همین جهت، آنان نمیتوانستند به واسطه علمی که به زمان و مکان وفات خویش داشتند، از وقوع آن جلوگیری کنند (مجلسی، 1370ش، 3/126-125).
[18] . «و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مىفروشد، و خدا نسبت به [اين] بندگان مهربان است» (بقره/207).
[19] 4. اشاره به نامه 45 نهج البلاغه است که می فرماید: وَ اَللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ اَلْعَرَبُ عَلَى قِتَالِي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْكَنَتِ اَلْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِي أَنْ أُطَهِّرَ اَلْأَرْضَ مِنْ هَذَا اَلشَّخْصِ اَلْمَعْكُوسِ وَ اَلْجِسْمِ اَلْمَرْكُوسِ حَتَّى تَخْرُجَ اَلْمَدَرَةُ مِنْ بَيْنِ حَبِّ اَلْحَصِيدِ.
[20] . «گفت: "اى پسرك من! من در خواب [چنين] مىبينم كه تو را سر مىبُرَم"» (صافات/102).
[21] . «راستى كه اين همان آزمايش آشكار بود» (صافات/106).
[22] . «سپاس خداى را كه با وجود سالخوردگى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد. به راستى پروردگار من شنونده دعاست» (ابراهیم/39).
[23] . «و زن او ايستاده بود. خنديد. پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم» (هود/ 71).