عشق یکی از راههای مهم شناخت حقیقت، خصوصا امور متعالی است که از دیر باز مورد توجه فلاسفه از جمله افلاطون و افلوطین بوده است. افلوطین هم جایگاه مهم جهان شناختی وهم انسانشناختی وهم معرفت شناختی برای آن قائل است. به نظر افلوطین، عشق ارتباطبخش میانِ احد به عنوان موجودی غیر چکیده کامل
عشق یکی از راههای مهم شناخت حقیقت، خصوصا امور متعالی است که از دیر باز مورد توجه فلاسفه از جمله افلاطون و افلوطین بوده است. افلوطین هم جایگاه مهم جهان شناختی وهم انسانشناختی وهم معرفت شناختی برای آن قائل است. به نظر افلوطین، عشق ارتباطبخش میانِ احد به عنوان موجودی غیر قابل شناخت و انسان به عنوان موجودی عاقل و عاشق است. چگونگی این ارتباط بر اساس معرفت است که مسئله اصلی تحقیق می باشد. نتیجه تحقیق آن است که عشق در نگرش معرفت شناسانه به دلیل مواجهه مستقیم با خود حقیقت یکی از مهمترین راههای اتحاد و یکی شدن با احد است و معرفت به این موضوع، خاستگاه حرکت سالک برای نیل به این اتحاد می باشد. راه عشق همان راه شهودی است که امروزه مورد تاکید عرفا و بسیاری از فلاسفه خصوصا پدیدار شناسانی است که بر مواجهه فارق از مفاهیم با خود وجود وحقیقت اشیاء و امور متعالی تاکید دارند. این تحقیق تلاش دارد تا با اتکاء به روش تحلیلی توصیفی به واکاوی اندیشه افلوطین در اهمیت عشق و شهود در شناخت پرداخته و بر اهمیت آن در معرفت شناسی تاکید ورزد. واژگان کلیدی: افلوطین، عشق، معرفت شهودی، معرفت شناسی
پرونده مقاله
یکی از مسائل مهم معرفتشناسی مسأله وجود ذهنی و نحوه انطباق آن با حقایق عینی است. حکیمان مسلمان بر این باورند که امری باید در این میان نقش واسط را ایفا کند. با تأمل در آثار ملاصدرا درمییابیم که او به این امر توجه بایسته داشته است و دیدگاه واحدی درباره این مسأله پژوهشی ا چکیده کامل
یکی از مسائل مهم معرفتشناسی مسأله وجود ذهنی و نحوه انطباق آن با حقایق عینی است. حکیمان مسلمان بر این باورند که امری باید در این میان نقش واسط را ایفا کند. با تأمل در آثار ملاصدرا درمییابیم که او به این امر توجه بایسته داشته است و دیدگاه واحدی درباره این مسأله پژوهشی ارائه نداده است. ملاصدرا در گام نخست بسان سایر حکما بدین امر باور داشته است که ماهیت نقش حد واسط میان امور ذهنی و حقایق عینی را ایفا میکند و مراد وی از ماهیت، معنای اخص –مایقال فی جواب ما هو است. نگارندگان بر این باور هستند که صدرالمتألهین در گام دوم از این نظریه عدول کرده است و نظریه خاص خویش را بیان کرده است که بر اساس آن مراد از انطباق ذهن با عین، انطباق عینی وجود برتر ماهیت، بر وجود خاص آن است. در این رویکرد ملاصدرا بین معلوم بالذات از حیث واقع و نفسالامر و معلوم بالعرض از حیث ظهورش برای قوای ادراکی نفس تفکیک قائل میشود و بر این باور است که در این رویکرد نحوه وجود متفاوت است، یکی وجود قوی (خارجی) و دیگری وجود ضعیف است نه ماهیت. بر اساس پنج دلیل –دیدگاه ملاصدرا درباره ماهیت، ادراک عقلی، حرکت جوهری، اصالت و تشکیک وجود- نگارندگان بر این باور هستند که نظریه دوم با نظام فلسفی ملاصدرا سازگارتر است و از آن میتوان به عنوان نظریه نهایی صدرا یاد کرد.
پرونده مقاله
در کنار دو قسم رویکرد غالب در قلمرو علوم در باب عینیت، یعنی رویکرد پستمدرنیستی ـ کوهنی و رویکرد پوزیتیویستی ـ پوپری، برخی دلالتها و لوازم معرفتشناسی اجتماعی بر دلالتهای علمشناختی خاص خود را دارد که میتواند برای دفاع از گونهای از عینیت در قلمرو علم به کار آید و در چکیده کامل
در کنار دو قسم رویکرد غالب در قلمرو علوم در باب عینیت، یعنی رویکرد پستمدرنیستی ـ کوهنی و رویکرد پوزیتیویستی ـ پوپری، برخی دلالتها و لوازم معرفتشناسی اجتماعی بر دلالتهای علمشناختی خاص خود را دارد که میتواند برای دفاع از گونهای از عینیت در قلمرو علم به کار آید و در عین حال از توجه به هر دو رویکرد اصلی غافل نباشد. در این مقاله، ابتدا، در نهایت اختصار چیستی معرفتشناسی اجتماعی را نشان دادهایم و سپس با برشمردن مشکلات دو رویکرد پیشگفته، نشان دادهایم که کدام مولفههای معرفتشناسی اجتماعی میتواند برای قائلان به عینیت علم به کار آید. با توجه به غلبۀ رویکردهای پستمدرنیستی ـ کوهنی در فضای فلسفی ایران و رویکرد پوزیتیویستی در فضای علمی، این راهِ میانه میتواند ثمربخش باشد. در این مقاله نشان دادهایم که معرفت-شناسی اجتماعی نه فاعل شناسا، و به طور خاص دانشمند را، در حصول معرفت ناظری کاملاً بیطرف میانگارد ـ که امکان کسب گزارههای کاملاً مطابق با واقع برای او به سهولت فراهم است ـ و نه اینکه او را در مقابل نظام قدرت و ساختار اجتماعی و پیشداوریهای خویش به کلی دستبسته و منفعل میداند. به بیانی روشنتر، معرفت شناسی اجتماعی به دلیل اتخاذ اصل مودی به صدق بودن، رویکردی اعتدالی درباره مسأله عینیت علم اتخاذ میکند. این رویکرد اعتدالی می تواند مقدمه ای باشد برای گشودن راهی نو.
پرونده مقاله
پرسش از چیستی هدفِ علم از دیر باز پرسش دانشمندان وفلاسفۀ علم بودهاست و میتواند صورتی ایدئولوژیک، اخلاقی، وتکنولوژیک داشته باشد. در این مقاله برآنیم که در ضمن اشاره به دیدگاههای مختلف دربارۀ هدفِ علم؛ به دیدگاهِ جان واتکینز خلف کارل پوپر از طرفداران عقلانیت علمی بپردا چکیده کامل
پرسش از چیستی هدفِ علم از دیر باز پرسش دانشمندان وفلاسفۀ علم بودهاست و میتواند صورتی ایدئولوژیک، اخلاقی، وتکنولوژیک داشته باشد. در این مقاله برآنیم که در ضمن اشاره به دیدگاههای مختلف دربارۀ هدفِ علم؛ به دیدگاهِ جان واتکینز خلف کارل پوپر از طرفداران عقلانیت علمی بپردازیم وروششناسی او را در معرفی هدفِ بهینۀ علم مورد ارزیابی قرار دهیم و شک گرایی او را در علم از دو منظرِ شکگرایی بر مبنای عقلانیت و شکگرایی برمبنای احتمال درچالش معرفی هدفِ بهینۀ علم مورد بررسی قراردهیم و عقلانیتِ علمی او در گزینش نظریههای رقیب علمی را ارزیابی نماییم. واتکینز مدعی است که با شکگرایی مبتنی بر احتمال میتوان قطعیت برای علم را رها نموده درحالیکه هنوز خواهانِ حقیقت تأیید شده میباشیم و براین باور است که این مورد به دانشمندان کمک میکند تا بر روی هر موضوعی که دوست دارند کار کنند ولی آنها را از اتخاذ نظریههایی که تشخیص میدهند غلط است بازمیدارد.
پرونده مقاله
بحث از ذهن و عین و نسبت میان ایندو، گذشته از رواج آن در فلسفة متقدم بهویژه فلسفة اسلامی، از مباحث جدید در فلسفه و معرفتشناسی نیز میباشد. در نوشتار حاضر، در ذیل این مبحث، به مسائل مهم و کلیدی همچون قصدمندی ذهن، نسبت ذهن و عین، و نهایتاً معقولات یا مفاهیم ثانیه از منظ چکیده کامل
بحث از ذهن و عین و نسبت میان ایندو، گذشته از رواج آن در فلسفة متقدم بهویژه فلسفة اسلامی، از مباحث جدید در فلسفه و معرفتشناسی نیز میباشد. در نوشتار حاضر، در ذیل این مبحث، به مسائل مهم و کلیدی همچون قصدمندی ذهن، نسبت ذهن و عین، و نهایتاً معقولات یا مفاهیم ثانیه از منظر فارابی پرداخته خواهد شد. فارابی در آثار و متون مختلف خویش، کمابیش به بحث از مسائل فوق توجه داشته است. میتوان از آثار و متون وی چنین استنباط کرد که او در بحث از قصدمندی ذهن، معرفت (ذهن) را ناظر به متعلَّق آن (عین) دانسته؛ همچنین تبیین قابل توجهی از نسبت ذهن و عین یا به تعبیری عالِم و معلوم به دست داده؛ و برای نخستین بار در فلسفة اسلامی به معقولات ثانیه توجه کرده و آشکارا آنها را از معقولات اولیه تفکیک نموده است؛ هرچند متعرض معقولات ثانیة فلسفی که نزد فلاسفة اسلامیِ بعدی خلاء ذهن و عین را پُرمیکنند، نشده است. فارابی در عمدة این مباحث، نقش اِعداد و زمینهسازی داشته، از این جهت بر فلاسفة اسلامیِ بعدی ازجمله ابنسینا، نصیرالدین طوسی و صدرالمتألهین تأثیر گذاشته است.
پرونده مقاله
گرچه منطق سینوی مسائل زیادی را از یونان برگرفته، ولی شایسته نیست آن را صرفاً شرح مفصل منطق یونان بدانیم. نوآوریهای متعدد شیخالرئیس در علم منطق، از او یک منطقدان برجسته ساخته است. اما با وجود نوآوریهای منطقی قابل توجه در اندیشه سمرقندی مانند ارائه ملاک صدق و کذب قضایای چکیده کامل
گرچه منطق سینوی مسائل زیادی را از یونان برگرفته، ولی شایسته نیست آن را صرفاً شرح مفصل منطق یونان بدانیم. نوآوریهای متعدد شیخالرئیس در علم منطق، از او یک منطقدان برجسته ساخته است. اما با وجود نوآوریهای منطقی قابل توجه در اندیشه سمرقندی مانند ارائه ملاک صدق و کذب قضایای منحرفه، تحلیل متفاوت از قضایای حقیقیه، خارجیه و ذهنیه، معرفی نقیض قضیه جزئیه مرکبه، تبیین متفاوت صدق و کمیت قضیه متصله لزومیه، عکس مستوی شرطیات، شناسایی ضروب غیرمنتج قیاس شرطی لزومی، و دو راه حل در پاسخ به پارادوکس دروغگو (جذر اصم)، نقش او در تاریخ منطق سینوی ناشناخته مانده است؛ چراکه مهمترین اثر منطقی او یعنی شرح القسطاس هنوز به صورت نسخه خطی است. سمرقندی در این اثر به آثار منطقدانان پیش از خود توجه داشته و حضور اندیشههای منطقدانان متقدم بهخوبی مشاهده میشود، لذا نوآوریهای این اثر را باید در میان نقدهای او بر دیگر منطقدانان، جستجو کرد؛ درعینحال او طبق شواهد، بر اندیشه منطقدانان پس از خود نیز تأثیرگذار بوده است.
پرونده مقاله
مسئله منشأ تصورات و مفاهیم یکی از مهمترین و اصلیترین مسائل مطرح در دوره جدید فلسفه غرب به شمار میرود. من در مقاله پیش رو تلاش کردهام تحلیلی از روند شکلگیری و اهمیت یافتن این مسئله در این دوره ارائه کنم. در این تحلیل نشان دادهام: گام اول در شکلگیری این مسئله طرح ا چکیده کامل
مسئله منشأ تصورات و مفاهیم یکی از مهمترین و اصلیترین مسائل مطرح در دوره جدید فلسفه غرب به شمار میرود. من در مقاله پیش رو تلاش کردهام تحلیلی از روند شکلگیری و اهمیت یافتن این مسئله در این دوره ارائه کنم. در این تحلیل نشان دادهام: گام اول در شکلگیری این مسئله طرح ایده تصورات فطری از سوی عقلگرایان دوره جدید بوده است که بیشتر به اقتضاء برخی از مبانی و دیدگاههای مابعدالطبیعی ایشان و نه لزوماً در پاسخ به پرسش صریح و مستقلی به نام منشأ تصورات و مفاهیم، صورت پذیرفته است. در این مرحله، هرچند پرسش از منشأ تصورات و مفاهیم بهنوعی مطرحشده است، اما هنوز بهعنوان یک مسئله جدی و مستقل ظهور و بروز نیافته است. در گام دوم، جان لاک باهدف رد و انکار ایده تصورات فطری اولین بار بهطور صریح و مستقیم پرسش از منشأ تصورات و مفاهیم را مطرح میکند و بهطورجدی و مفصّل به بحث درباره آن میپردازد. دفاع دوباره لایبنیتس از ایده تصورات فطری در مقابل حملات لاک، برای اولین بار موجب شکلگیری صریح دوگانه عقلگرایی (فطری گرایی) و تجربهگرایی میشود و بدین ترتیب این بحث اهمیت ویژهای مییابد. در گام سوم و نهایی، هیوم خواسته یا ناخواسته با گره زدن سرنوشت مسائل بسیار مهمی همچون امکان علم و امکان مابعدالطبیعه به تبیین منشأ تصورات و مفاهیم، موجب میشود این مسئله ارزش و اهمیت فوقالعادهای پیدا کند؛ ارزش و اهمیتی که پیشازآن هرگز نداشته است.
پرونده مقاله
کاسیر به مانند کانت، تنها مسیر شناختِ انسانی را از راه فرمهایی از مفاهیم ذهنی و انتزاعی که در واقع ابزارهای شناختی انسان هستند، میدانست؛ اما از سویی دیگر وی عمیقاً معتقد بود که این فرمها تنها به الگوهای عقلانی محدود نیستند، بلکه فرمها و الگوهای غیرعقلانی نیز در فرآی چکیده کامل
کاسیر به مانند کانت، تنها مسیر شناختِ انسانی را از راه فرمهایی از مفاهیم ذهنی و انتزاعی که در واقع ابزارهای شناختی انسان هستند، میدانست؛ اما از سویی دیگر وی عمیقاً معتقد بود که این فرمها تنها به الگوهای عقلانی محدود نیستند، بلکه فرمها و الگوهای غیرعقلانی نیز در فرآیندِ معرفتِ انسانی نقش دارند، چرا که منطقِ آگاهیبخشِ انسانی، پیوسته عقلانی نبوده است و حواس و عواطف نیز در شکلبخشی صورتهای شناختی او دخیل بودهاند. در این میان وی اسطوره را به عنوان یکی از ابتداییترین فرمهای شناختی انسان به ما عرضه می-دارد و به معرفی ویژگیها و محتواهای این فرم از معرفتِ انسانی میپردازد. هدف اصلی این مقاله، تفکیک و لایهبندی محتواهای معرفی شده توسط کاسیر از این شکل معرفتی بر پایۀ سه شاخصۀ ثابت بودن، بنیادین بودن و گسترۀ نفوذ آنها بر دیگر محتواها میباشد. در نتایج این پژوهش که بر پایۀ بازخوانی دقیق اندیشههای کاسیرر در این خصوص انجام گرفت، محتواهای دستگاهِ شناختی آگاهی اسطورهای در قالب پنج لایۀ تقابل بنیادین، قوانین، واسطهها، مقولات ویژه و ادراکات از یکدیگر تفکیک گردید؛ بر این اساس تمامی این محتواها بر پایۀ تقابل بنیادین مقدس/ نامقدس که هستۀ مرکزی این آگاهی را اشغال کرده است، شکل مییابند؛ همچنین این محتواها بر پایۀ میزان نزدیکی با هستۀ مرکزیِ این دستگاه شناختی، دارای ثبات بیشتر و نیز تاثیرگذاریِ گستردهتری بر لایههای بیرونی و پس از خود هستند.
پرونده مقاله
چکیده بیتردید یکی از جنبشهای مؤثر فکری در جهان امروز وادی هرمنوتیک است. این رویکرد از ابتدای شکل گیری اش تا به امروز به تبع ظهور متفکران گوناگون دچار تغییر در رهیافتها شده است. گادامر هوشمندترین و رادیکال ترین مدافع نحله ای از هرمنوتیک است که ازآن به هرمنوتیک فلسفی چکیده کامل
چکیده بیتردید یکی از جنبشهای مؤثر فکری در جهان امروز وادی هرمنوتیک است. این رویکرد از ابتدای شکل گیری اش تا به امروز به تبع ظهور متفکران گوناگون دچار تغییر در رهیافتها شده است. گادامر هوشمندترین و رادیکال ترین مدافع نحله ای از هرمنوتیک است که ازآن به هرمنوتیک فلسفی تعبیر می شود. درآن سو دریدا جریانی را در به چالش کشیدن متافیزیک حضور غرب نمایندگی می کند که به هرمنوتیک و مرکزیتِ فهمِ برآمده ازآن چندان اعتماد ندارد و روی خوش نشان نمی دهد. این مقاله با نگاهی گذرا به تاریخ هرمنوتیک، ضمن بررسی کلی پارادایم های اندیشگی دو متفکر در حوزه مورد بحث، با محور قرار دادن مناظرة معروف گادامر و دریدا در موسسه گوته پاریس، به روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای و اینترنتی مهمترین چالش مستتر در این مناظره را واکاوی می نماید. سوال اصلی مقاله نیز در همین راستا طرح شده است: چالش میان"فهم" و "دیگری"، با توجه به این مناظره چگونه واکاوی می گردد؟ اینگونه خوانش با هدف گسترش رویکردهای خوانشی غیر متعارف می تواند همچون رهنمونی روش شناختی در دیگر ساحتهای معرفتی بکار آید.
پرونده مقاله
ویتگنشتاین متأخر گزارههای پایه را مبتنی بر نظریه خویش در بازیهای زبانی و چارچوب ذهنی، تفسیر میکند. وی با شکاکیت مقابله کرده وآن را خودمتناقض میداند و گزارههای بدیهی را از ساختار بشر حذفناشدنی شمرده است. با اینحال از نظر او میان گزارههای پایه تجربی و ریاضی، مرز رو چکیده کامل
ویتگنشتاین متأخر گزارههای پایه را مبتنی بر نظریه خویش در بازیهای زبانی و چارچوب ذهنی، تفسیر میکند. وی با شکاکیت مقابله کرده وآن را خودمتناقض میداند و گزارههای بدیهی را از ساختار بشر حذفناشدنی شمرده است. با اینحال از نظر او میان گزارههای پایه تجربی و ریاضی، مرز روشنی نیست. گزارههای پایه ریاضی نیز متأثر از بازی زبانی و مبتنی بر حافظه هستند و به همین دلیل، ممکن است مورد فراموشی، غفلت یا اشتباه واقع شوند. از نظر وی گزارههای پایه تنها تصدیق ضروری دارند ولی خطاناپذیر نیستند. در نظریه ویتگنشتاین، میان مفهوم و زبان خلط شده است. بازی زبانی، فرهنگ و تاریخ بر ساحت زبان اثر میگذارند، در حالیکه صدق گزارههای بدیهی منطق و ریاضی در ساحت مفهوم سنجیده میشود. همچنین تفاوت میان یقین روانشناختی و یقین منطقی را میتوان با روش تحلیل آنها و نیز امکان یا عدم امکان ناسازگاری مفهومی بررسی کرد. صدق گزارههای بدیهی نیز با ارجاع آنها به علم حضوری اثباتپذیر است.
پرونده مقاله
این نوشتار قصد دارد با رویکردی انتقادی به بحث دربارهی گزارهی معروف میاندیشم پس هستم بپردازد. در آغاز، مقدماتی دربارهی شیوهی عام دکارت در دستگاه معرفت-شناسیاش، که میتوان آن را شکّ روششناختی نامید، خواهیم گفت و سپس شرحی از دو رویکرد کلّی در تفسیر این گزاره در میا چکیده کامل
این نوشتار قصد دارد با رویکردی انتقادی به بحث دربارهی گزارهی معروف میاندیشم پس هستم بپردازد. در آغاز، مقدماتی دربارهی شیوهی عام دکارت در دستگاه معرفت-شناسیاش، که میتوان آن را شکّ روششناختی نامید، خواهیم گفت و سپس شرحی از دو رویکرد کلّی در تفسیر این گزاره در میان مفسران دکارت ارائه خواهیم کرد: رویکرد استنتاجی و رویکرد شهودی. نشان خواهیم داد که این رویکردها همگی باید به این پرسش پاسخ دهند که آیا دکارت براستی یک نفس، خود، جوهر یا چیزی از این دست را به عنوان پیشفرض هنگام بیان میاندیشم، پس هستم منظور کرده است یا نه. در این پژوهش، با محور قراردادن کتاب تأملات و بررسی شواهدی از سایر آثار دکارت، کوشش خواهد شد که نگاه دکارت به مسألهی من و همچنین آموزههای خود او دربارهی ارتباط اندیشه و وجود من شرح داده شود. به نظر میرسد دستگاه معرفتی دکارت در توجیه هم بودی آگاهی با ادراک اندیشهها، و تصورها و تعلق آنها به یک سوژهی واحد دچار شکاف است. ادعای بخش اصلی نوشتار این است که دکارت، برخلاف مقتضیات روششناختیاش، به طور پیشینی معرفت به ماهیت خود را به عنوان یک اصل وضع کرده و فرض خاصی دربارهی من دارد: من چونان جوهری دارای صفتهای معیّن. این را مسألهی پیشفرض جوهر نامیدهایم. در واقع، ساختار زیرلایه-کیفیت در عمق دستگاه معرفتی دکارت و به ویژه در کوگیتوی او حضوری پنهان اما مؤثر دارد. نوشتار حاضر تلاشی است برای آشکارکردن این واقعیت از طریق بررسی ناسازواری در کاربست روش دکارت برخی مشکلات معناشناختی کاربرد ”من“ در کوگیتو ارگو سوم.
پرونده مقاله
در این مقاله می کوشم پس از توصیفِ مسئلۀ عینیت، راه حل های دو فیلسوفِ برجسته، کانت و ویتگنشتاین، را دربارۀ آن بازسازی کنم، و سپس در بخشِ دوّم به پیامدهای متفاوت این دو نگرش دربابِ برخی از مهمترین مقولاتِ معرفتی-معناشناختی مان بپردازم. مسئلۀ عینیت ناظر به این است که چه عا چکیده کامل
در این مقاله می کوشم پس از توصیفِ مسئلۀ عینیت، راه حل های دو فیلسوفِ برجسته، کانت و ویتگنشتاین، را دربارۀ آن بازسازی کنم، و سپس در بخشِ دوّم به پیامدهای متفاوت این دو نگرش دربابِ برخی از مهمترین مقولاتِ معرفتی-معناشناختی مان بپردازم. مسئلۀ عینیت ناظر به این است که چه عامل یا منبعی باورها یا بازنمودهای ذهنی یا زبانی مان را از حالتِ دلبخواهی و پدیدارِ صرف بودن خارج می کند و بدان ها نوعی اعتبار عینی یا واقعیت عینی می بخشد. پاسخِ کانت به این پرسش، ارجاع و اتّکاء به ساختارِ استعلاییِ ذهن بویژه مقولاتِ محضِ فاهمه، به منزلۀ شرایطِ امکانِ تجربۀ سوژه، است، و پاسخِ ویتگنشتاین به این مسئله، ارجاع و اتّکاء به ساختار هنجاریِ یک نهادِ اجتماعی؛ به عبارت دیگر، رجوع به سوبژکتیویته و اینترسوبژکتیویته برای توضیحِ عینیتِ بازنمودها و باورها. در ادامه، و در بخش سوّم، می کوشم نشان دهم که این دو پاسخِ متفاوت، تصویرهای کاملاً متفاوتی از مقولاتِ صدق، کاربست مفاهیم، شاکلۀ مفهومی، عقلانیت و درنهایت، شکلِ مقتضیِ فلسفۀ علم، به بار می نشانند.
پرونده مقاله