هدف این پژوهش تعیین اثربخشی روش آموزش والدین به‎شیوه بارکلی بر کاهش نشانههای اختلال نافرمانی مقابلهای در کودکان شهر شیراز بود. روش آن از نوع پژوهشهای شبهتجربی و طرح پیشآزمونـپسآزمون با گروه گواه و جامعة آماری شامل 20 نفر از کودکان 7 تا 12ساله بود که به دلیل چکیده کامل
هدف این پژوهش تعیین اثربخشی روش آموزش والدین به‎شیوه بارکلی بر کاهش نشانههای اختلال نافرمانی مقابلهای در کودکان شهر شیراز بود. روش آن از نوع پژوهشهای شبهتجربی و طرح پیشآزمونـپسآزمون با گروه گواه و جامعة آماری شامل 20 نفر از کودکان 7 تا 12ساله بود که به دلیل مشکلات رفتاری به مرکز مشاورة آموزشوپرورش شهر شیراز معرفی شده و بر اساس مصاحبة بالینی و سیاهۀ علائم مرضی کودکان (گادو و اسپرافکین، 1994) با علائم اختلال نافرمانی مقابلهای تشخیص داده شده بودند. جامعة آماری به صورت نمونه‎برداری دردسترس انتخاب و به دو گروه آزمایش (10 نفر) و گواه (10 نفر) تقسیم شد. مادران گروه آزمایش به مدت 8 جلسه با استفاده از پروتکل بارکلی آموزش داده شدند و مرحلة پیگیری به فاصلة دو ماه پس از مداخلة درمانی انجام شد. یافتهها با استفاده از تحلیل کوواریانس نشان داد که روش آموزش والدین به‎شیوه بارکلی بر کاهش نشانههای اختلال نافرمانی مقابلهای کودکان تأثیر معنادار دارد. همچنین یافتهها در مرحلة پیگیری نشان داد روش آموزش والدین به‎شیوه بارکلی در کنترل نشانههای اختلال نافرمانی مقابلهای کودکان مؤثر بوده است. نتایج حاصل نشان میدهد با آموزش مهارتهای اجتماعی به والدین میتوان میزان اختلال نافرمانی مقابلهای را در کودکان کاهش داد.
پرونده مقاله
این پژوهش با هدف تعیین ارتباط بین جهت‎گیری‎های دلبستگی با ابعاد سازگاری با نقش واسطه‎ای حرمت خود انجام شد. روش پژوهش همبستگی از نوع تحلیل مسیر بود و جامعه آماری همة دانشآموزان دبیرستانی دختر و پسر شهر شیراز بودند. 225 دانش‎آموز (102 دختر، 123 پسر) با اس چکیده کامل
این پژوهش با هدف تعیین ارتباط بین جهت‎گیری‎های دلبستگی با ابعاد سازگاری با نقش واسطه‎ای حرمت خود انجام شد. روش پژوهش همبستگی از نوع تحلیل مسیر بود و جامعه آماری همة دانشآموزان دبیرستانی دختر و پسر شهر شیراز بودند. 225 دانش‎آموز (102 دختر، 123 پسر) با استفاده از روش نمونه‎برداری چندمرحله‎ای انتخاب شدند. ابزارها شامل سیاهه دلبستگی به والدین و همسالان (آرمسدن و گرینبرگ، 1987)، سیاهۀ سازگاری بل (1961) و مقیاس حرمت خود روزنبرگ (1965) بود. برای تحلیل داده‎ها از روش تحلیل مسیر استفاده شد. نتایج نشان داد که دلبستگی به مادر و همسالان به طور مستقیم توانایی پیش‎بینی حرمت خود و دلبستگی به مادر به طور مستقیم توانایی پیش‎بینی ابعاد سازگاری در خانه و سازگاری اجتماعی را دارد. همچنین دلبستگی به پدر به طور مستقیم توانایی پیش‎بینی سازگاری در خانه و سازگاری عاطفی و دلبستگی به همسالان نیز به طور مستقیم توانایی پیش‎بینی سازگاری اجتماعی و همچنین حرمت خود روابط معنا‎دار با همة ابعاد سازگاری دارد. دیگر یافته‎ها نشان داد که حرمت خود در ارتباط بین سبک‎های دلبستگی با سازگاری روان‎شناختی نقش واسطه‎ای دارد. بنابراین می‎توان گفت سبک‎های دلبستگی و حرمت خود دو مولفة مهم در پیش‎بینی سازگاری نوجوانان است.
پرونده مقاله
هدف از این پژوهش تعیین تأثیر القای تنیدگی بر نارسایی شناختی و حافظة کاری، با توجه به نقش انعطاف‎پذیری شناختی بود. در این پژوهش از طرح شبه‎تجربی پیش‎آزمونـپس‎آزمون دوگروهی استفاده شد. جامعة پژوهش دانشجویان دختر خوابگاه‎های دانشگاه بین‎المللی اما چکیده کامل
هدف از این پژوهش تعیین تأثیر القای تنیدگی بر نارسایی شناختی و حافظة کاری، با توجه به نقش انعطاف‎پذیری شناختی بود. در این پژوهش از طرح شبه‎تجربی پیش‎آزمونـپس‎آزمون دوگروهی استفاده شد. جامعة پژوهش دانشجویان دختر خوابگاه‎های دانشگاه بین‎المللی امام خمینی قزوین بودند که 100 نفر آنان به صورت دردسترس انتخاب و 44 شرکتکننده (22 شرکت‎کننده با انعطاف شناختی بالا و 22 شرکت‎کننده با انعطاف شناختی پایین) وارد تحلیل نهایی شدند. برای گردآوری داده‎ها از آزمون حافظة کاری (دانیمن و کارپنتر، 1980)، پرسشنامة نارسایی شناختی (برادبنت، کوپر، فیتزجرالد و پارکز، 1982) و پرسشنامة انعطاف‎پذیری شناختی (دنیس و وندروال، 2010) استفاده شد. یافته‎ها نشان داد که پس از القای تنیدگی بین دو گروه دارای انعطاف‎پذیری شناختی بالا و انعطافپذیری شناختی پایین از نظر عملکرد بخش پردازش ذهنی حافظة کاری و سه بعد از نارسایی شناختی شامل حواس پرتی، مشکلات مربوط به حافظه و اشتباهات سهوی تفاوت معنادار دیده شد، اما در شرایط تجربة تنیدگی از نظر اندوزش ذهنی و ناتوانی در یادآوری اسامی تفاوتی بین دو گروه دیده نشد. بنابراین می‎توان نتیجه گرفت که تجربة تنیدگی بر پردازش ذهنی حافظة کاری و اکثر ابعاد نارسایی‎های شناختی تاثیرگذار است، اما تأثیر آن وابسته به سطح انعطاف‎پذیری شناختی است.
پرونده مقاله
این پژوهش با هدف مدلیابی اعتیاد به اینترنت براساس سبکهای هویت با واسطهگری ناگویی هیجانی در دانشآموزان و از نوع پژوهش‎های همبستگی مبتنی بر روش مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش تمام دانش‎آموزان دوره دوم متوسطه شهر ساری تشکیل بود. 361 نفر با چکیده کامل
این پژوهش با هدف مدلیابی اعتیاد به اینترنت براساس سبکهای هویت با واسطهگری ناگویی هیجانی در دانشآموزان و از نوع پژوهش‎های همبستگی مبتنی بر روش مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش تمام دانش‎آموزان دوره دوم متوسطه شهر ساری تشکیل بود. 361 نفر با استفاده از روش نمونه‎برداری مرحله‎ای انتخاب شدند و به مقیاس سبک هویت (برزونسکی، 1992)، مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو (بگبی، تیلور و پارکر، 1994) و مقیاس اعتیاد به اینترنت (یانگ، 1998) پاسخ دادند. یافته‎ها نشان داد که مدل پژوهش دارای برازش است و 41درصد از اعتیاد به اینترنت توسط سبک‎های هویت و ناگویی هیجانی قابل تبیین است. همچنین بین سبک‎های هویت اطلاعاتی و هنجاری با زیرمقیاس‎های اعتیاد به اینترنت همبستگی منفی و بین زیرمقیاس‎های ناگویی هیجانی با اعتیاد به اینترنت همبستگی مثبت معناداری وجود داشت. نتایج این پژوهش با تأکید بر ضرورت نقش هویت و همچنین نقش واسطه‎ای متغیر ناگویی هیجانی بر گرایش افراطی به اینترنت در دانش‎آموزان، می‎تواند تلویحات کاربردی برای بهبود وضعیت روان‎شناختی ارایه دهد.
پرونده مقاله
هدف این پژوهش تعیین پیشایندها و پیامدهای سرمایههای تحولی برپایه الگویابی معادلات ساختاری بود. به این منظور ۵۱۱ دانشآموز سال سوم از دبیرستانهای شهر همدان (۲۵۶ پسر و ۲۵۵ دختر) به روش مرحلهای انتخاب شدند و به مقیاس حمایت اجتماعی ادراکشده زیمت، دالم، زیمت و فارلی (۱۹۸۸ چکیده کامل
هدف این پژوهش تعیین پیشایندها و پیامدهای سرمایههای تحولی برپایه الگویابی معادلات ساختاری بود. به این منظور ۵۱۱ دانشآموز سال سوم از دبیرستانهای شهر همدان (۲۵۶ پسر و ۲۵۵ دختر) به روش مرحلهای انتخاب شدند و به مقیاس حمایت اجتماعی ادراکشده زیمت، دالم، زیمت و فارلی (۱۹۸۸)، پروفایل سرمایههای تحولی (مؤسسۀ پژوهشی مینهسوتا، 2005) و مقیاس بهزیستی روانشناختی ریف (1989) پاسخ دادند. دادهها به روش معادلات ساختاری تحلیل شد. مدل مفروض در جامعه پژوهش برازنده بود. نتایج تحلیلها نشان داد که نقش میانجیگر سرمایههای تحولی، در پیوند بین حمایتهای اجتماعی ادراکشده و بهزیستی روانشناختی، مثبت و معنادار است و الگوی پیشنهادی 57 درصد واریانس بهزیستی روانشناختی دانشآموزان را تبیین میکند. برپایه یافتههای این پژوهش مشخص شد تأثیر حمایت اجتماعی ادراکشده بر بهزیستی روانشناختی بیش از آنکه مستقیم باشد غیرمستقیم و از طریق سرمایههای تحولی است. در نتیجه میتوان با افزایش حمایتهای اجتماعی ادراکشده میزان سرمایههای تحولی و بهزیستی روانشناختی دانشآموزان را بهبود بخشید.
پرونده مقاله
این پژوهش با هدف پیشبینی خودشفقت‎ورزی براساس الگوهای ارتباطی خانواده با واسطه‎گری راهبردهای مقابله با تنیدگی انجام شد. برای اجرای آن 347 نفر (141 پسر و 206 دختر) از دانشجویان دانشگاه شهید باهنر کرمان به روش نمونه‎برداری خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدند و به چکیده کامل
این پژوهش با هدف پیشبینی خودشفقت‎ورزی براساس الگوهای ارتباطی خانواده با واسطه‎گری راهبردهای مقابله با تنیدگی انجام شد. برای اجرای آن 347 نفر (141 پسر و 206 دختر) از دانشجویان دانشگاه شهید باهنر کرمان به روش نمونه‎برداری خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدند و به مقیاس‎های الگوهای ارتباطی خانواده (فیتزپاتریک و ریتچی، 1994)، راهبردهای مقابله با تنیدگی (کالزبیک، ریجکن، هنگوون و دکر، 2003) و خودشفقت‎ورزی (ریس، پومیر، نف و ون‎گوچت، 2011) پاسخ دادند. نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه مطابق با مراحل بارون و کنی (1986) نشان داد که گفتوشنود پیش‎بینی‎کنندة مثبت خودشفقت‎ورزی است و همنوایی به صورت منفی بر خودشفقت‎ورزی تأثیر دارد. گفتوشنود راهبرد مسئله‎محور را به صورت مثبت پیش‎بینی می‎کند، اما قادر به تأثیرگذاری بر راهبردهای هیجانی و اجتنابی نیست و همنوایی به صورت منفی بر راهبرد مسئله‎محور و به صورت مثبت بر راهبردهای هیجانی و اجتنابی تأثیر می‎گذارد. علاوه‎ بر این، یافته‎ها نشان داد که راهبرد مسئله‎محور خودشفقت‎ورزی را به صورت مثبت و راهبردهای هیجانی و اجتنابی خودشفقت‎ورزی را به صورت منفی پیش‎بینی می‎کند. نتایج حاکی از آن بود که راهبردهای مقابله با تنیدگی در رابطة بین الگوهای ارتباطی خانواده و خودشفقت‎ورزی نقش واسطه‎ای دارد.
پرونده مقاله
این پژوهش با هدف تعیین رابطه بین بازخوردهای ناکارآمد مادران با خودکارآمدی و سبکهای مقابله‎ای دانشآموزان دختر انجام شد. 400 نفر (200 دانشآموز دختر پیشدانشگاهی رشته علوم انسانی در مناطق نوزدهگانه آموزش و پرورش شهر تهران و 200 نفر مادران همان دختران) به روش خوشها چکیده کامل
این پژوهش با هدف تعیین رابطه بین بازخوردهای ناکارآمد مادران با خودکارآمدی و سبکهای مقابله‎ای دانشآموزان دختر انجام شد. 400 نفر (200 دانشآموز دختر پیشدانشگاهی رشته علوم انسانی در مناطق نوزدهگانه آموزش و پرورش شهر تهران و 200 نفر مادران همان دختران) به روش خوشهای تصادفی بهعنوان نمونه انتخاب شدند با تکمیل فرم بلند مقیاس بازخوردهای ناکارآمد (بک و وایسمن، 1978)، مقیاس خودکارآمدی عمومی (شرر و دیگران، 1982) و سیاهه سبکهای مقابلهای (بیلینگز و موس، 1981) در این پژوهش شرکت کردند. نتایج نشان داد بین بازخوردهای ناکارآمد مادران با خودکارامدی و راهبردهای مقابلهای دختران رابطه معنادار وجود دارد و نتایج تحلیل کانونی نشان داد که هر سه ریشه کانونی از لحاظ آماری معنادار بوده و 42درصد از تغییرات خودکارآمدی، 21درصد از تغییرات سبک مقابله‎ای مسئله‎محور و 19درصد از تغییرات سبک مقابله‎ای هیجان‎محور توسط بازخوردهای ناکارآمد تبیین می‎شود. بر این اساس می‎توان از بازخورد‎های ناکارآمد مادران به منزله یکی از عوامل پیش‎بینیکننده خودکارآمدی و راهبردهای مقابلهای دختران نام برد و در سطح سیاستگذاری، برنامهریزی و آموزشهای والدین مورد توجه قرار داد.
پرونده مقاله