در این مقاله با تحلیل آراء ابنسینا و مور ضمن آنچه درباره تعریفناپذیری خوب و بد اخلاقی مطرح است، نگرش آنها از جهت معرفتشناختی تبیین شده و آراء این دو متفکر بر اساس شیوه گفتگو مقایسه میشود. مسئله اصلی تحقیق نگرش ابنسینا و مور درباره نقد ملاک و معیار طبیعتگرایانه برا چکیده کامل
در این مقاله با تحلیل آراء ابنسینا و مور ضمن آنچه درباره تعریفناپذیری خوب و بد اخلاقی مطرح است، نگرش آنها از جهت معرفتشناختی تبیین شده و آراء این دو متفکر بر اساس شیوه گفتگو مقایسه میشود. مسئله اصلی تحقیق نگرش ابنسینا و مور درباره نقد ملاک و معیار طبیعتگرایانه برای حمل خاصههای اخلاقی نظیر خوب و بد در موضوعات اخلاقی است. ابنسینا در آراء خویش بیان میدارد که اعتدال به عنوان امری مابعدالطبیعی و طبیعی نمیتواند در همه زمینهها معیار و ملاک برای خوب یا بد بودن موضوعات اخلاقی باشد، مور نیز با تحلیل مغالطه طبیعتگرایانه لذت یا هماهنگی با طبیعت را ملاک و معیار حمل خوب و بد بر موضوعات اخلاقی نمیداند. نتایج تحقیق نشان میدهند که رویکرد این دو متفکر برای اثبات مدعای خویش توجه به ایراد منطقیای است که در مساوق دانستن خوب و بد با اموری نظیر اعتدال، لذت و هماهنگی با طبیعت رخ میدهد. ابنسینا و مور برای پاسخ به مسئله، از واقعگرایی غیرطبیعتگرایانه گزارههای اخلاقی دفاع میکنند، در این میان تأکید بر شهودِ خاصهها در شهودِ عقلای قوم برای یافتن ملاک و معیار برای صدق و کذبپذیری گزارههای اخلاقی امکان گفتگو در آراء این دو متفکر را میسر میسازد. روش انجام پژوهش تحلیل محتوای آراء این دو فیلسوف در جهتِ پدید آمدن نوعی گفتگو برای مقایسه آراء ایشان است.
پرونده مقاله
تعریف و معنای اثر هنری در طول تاریخ با فراز و نشیبهای مختلفی همراه بوده و آرای فیلسوفان درباره چیستی هنر با یکدیگر متفاوت و متضاد بوده است. اما در دوران معاصر دسترسی معرفتیِ ما به معنای هنر گسترش یافته و دقیقتر شده است و معنای اثر هنری تا حدی توسط زمینهی تاریخی آن تع چکیده کامل
تعریف و معنای اثر هنری در طول تاریخ با فراز و نشیبهای مختلفی همراه بوده و آرای فیلسوفان درباره چیستی هنر با یکدیگر متفاوت و متضاد بوده است. اما در دوران معاصر دسترسی معرفتیِ ما به معنای هنر گسترش یافته و دقیقتر شده است و معنای اثر هنری تا حدی توسط زمینهی تاریخی آن تعیین میگردد. بر این اساس تاریخگراییِ هگل به ما اجازه میدهد تا معنای اثر هنری با تکامل تاریخ هنر تغییر کند. هدف اصلی پژوهش تحلیل نظریات آرتور دانتو و تلاش او برای تعریف هنر و سپس پایان هنر میباشد. دانتو در ابتدا آنچه را که ماتریس سبک مینامید برای توضیح معنای هنر پیشنهاد کرده بود اما بعدها آن را رد کرده و با تاریخگرایی جایگزین نمود. این یک مفهوم مهم را آشکار میکند که در آن فلسفه هنر به طور تنگاتنگی با تاریخ هنر گره خورده است. پرسش اصلی مقاله این است: چگونه هنر بوسیله تعریف، مشخص میشود؟ و اگر هنر معنایی را تجسم کند، در جهان پس از پایان هنر، چه ویژگیهایی خواهد داشت؟ نتیجه این پژوهش که به روش توصیفی-تحلیلی و مبتنی بر دادههای کتابخانهای است، نشان میدهد که: دانتو با ردیابی تاریخ و فلسفه هنر از ابتدا تا قرن حاضر، تلاش کرد تا تعریف خود از هنر را به دو اصل ساده کند: 1) هنر باید محتوا یا معنا داشته باشد، 2) هنر باید آن معنا را به شیوهای مناسب تجسم کند. و در نهایت با اعلام پایان هنر به درک جدیدی از هنر در عصر پساتاریخی رسید.
پرونده مقاله
دکارت گرچه در همهجای تأملات از وجود خداوند و اثبات او خداوند سخن میگوید منظورش نه وجود خداوند در الهیات و حتی فلسفة سنتی که بازتعریف خدا و رسیدن به مفهومی تازه از خداست که به کار دستگاه معرفتیاش بیاید. دکارت در تأملات دو هدف را با هم به پیش میبرد: نخست، ساختن دستگاه چکیده کامل
دکارت گرچه در همهجای تأملات از وجود خداوند و اثبات او خداوند سخن میگوید منظورش نه وجود خداوند در الهیات و حتی فلسفة سنتی که بازتعریف خدا و رسیدن به مفهومی تازه از خداست که به کار دستگاه معرفتیاش بیاید. دکارت در تأملات دو هدف را با هم به پیش میبرد: نخست، ساختن دستگاه فکری تازة خویش بر اساس بازتعریف انسان، خدا و جهان؛ دوم، پرهیز حداکثری از درافتادن با کلیسا و الهیدانان مسیحی تا جایی که حاضر است دست از اندیشهاش بردارد ولی با کلیسا درنیافتد. برای او هدف نخست، اصلی و هدف دوم فرعی نیست چراکه فلسفهورزی را در فضای چالشی و بی آرامش، دستیافتنی نمیداند. در تأملات، از سویی، نخست باید تعریف تازهای از خدا طرح گردد که در آن اصالت سوژة دکارتی و استقلال من اندیشنده لحاظ شده باشد، و از دیگر سو، باید از این خدای بازتعریفشده، در قالبی سنتی و به زبان متعارف چنان سخن به میان آید که مخالفت کلیسا و الهیدانان را برنیانگیزد. در خدای دکارتی آنچه اصل است تصور خداست ولی در خدای سنتی آنچه اصل است اثبات وجود خدای بیرونی است. از اینرو گرچه دکارت در سرتاسر تأملات از وجود خدا سخن میراند و در پی اثبات وجود اوست او این کار را با استناد به تصور خداوند پیش میبرد و کاری به وجود بیرونی خدا و مخلوقات ندارد. او در این راه پیوسته تصور خداوند را بازتعریف میکند تا به تعریف مدنظر خویش از خداوند برسد و سرانجام در تأمل پنجم است که این تعریف آشکار میگردد.
پرونده مقاله
علم حضوری نفس در آثار سهروردی، در نظر اول، دچار تناقضی بین مبانی مشایی و اشراقی است که برخی با توجه به سیر استکمال فکری شیخ اشراق تناقض را به آن ارجاع دادهاند، ولی تعمد در بیان این مبانی دوگانه هم دور از ذهن نیست. پس باید بررسی شود که؛ چرا و به چه هدفی سهروردی به عنوان چکیده کامل
علم حضوری نفس در آثار سهروردی، در نظر اول، دچار تناقضی بین مبانی مشایی و اشراقی است که برخی با توجه به سیر استکمال فکری شیخ اشراق تناقض را به آن ارجاع دادهاند، ولی تعمد در بیان این مبانی دوگانه هم دور از ذهن نیست. پس باید بررسی شود که؛ چرا و به چه هدفی سهروردی به عنوان حکیم اشراقی از مبانی مشائیان در آثار خود بهره برده است؟ این مقاله به روش تحلیلی مبانی شیخ اشراق در علم حضوری نفس در آثار فلسفی، منطقی و آثار داستانی ایشان را بررسی میکند و با بیان برخی کاستیهای مبانی در برخی ادراکات، به این فرضیه میپردازد که در آثار سهروردی گرچه تناقض مشاهده میشود و سیر استکمال فکری ایشان هم در این امر دخیل بوده است ولی به دلیل هدفی خاص، تعمدی بودن این مسأله هم قابل اثبات است.
پرونده مقاله
ساختار صوری سوژه در سطح گستردهای قابل بحث است، چرا که اساس سوژه در تمایز من/ جهان شکل گرفته و چگونه ساختار صوری میتواند بدون جدایی افکندن میان این و آن و افزودن امور انضمامیِ متکثر پایدار بماند؟ سوژه در ابتدای امر تنها فضایی خالی است که به غیر، مجالِ ورود میدهد، نمی چکیده کامل
ساختار صوری سوژه در سطح گستردهای قابل بحث است، چرا که اساس سوژه در تمایز من/ جهان شکل گرفته و چگونه ساختار صوری میتواند بدون جدایی افکندن میان این و آن و افزودن امور انضمامیِ متکثر پایدار بماند؟ سوژه در ابتدای امر تنها فضایی خالی است که به غیر، مجالِ ورود میدهد، نمیتوان مشخص کرد که این نفوذ سوژه است یا نفوذ شیء اما به هر صورت ساختاری است که پای غیر را به امر نفسانی باز میکند و مرحلهی بیگانگی را رقم میزند مرحله ای که برای ظهورِ صوریِ سوژه ضروری است. سوژه تداومِ تحلیلیِ این تصور است که مبنای آگاهی از هیچ بستری برنخواسته و گاه آغازی کاملا تهی دارد، ما این را پذیرفتیم، چرا که سوژه هرچند در مقام خیال، اما نقشی بسیار پررنگ دارد و از طرف دیگر اگر برای ظهورِ سوژه عقیده به بستری داشتهباشیم، امکانِ دریافت طبیعیِ آگاهی را به صورتی که سوژه آن را تنها با پدید آمدن و ناپدید شدن ایجاد میکند، از دست میدهیم (نقشِ کاتالیزوریِ سوژه). پس سوژه نه تاریخی است و نه زبانی، زیرا اساسِ پیوند طبیعی و ارجاعهای طبیعی ربطی به تاریخ و زبان ندارد اما نکتهی مهم اینجاست که سوژه جهان را به ورطهی ساحتِ نمادین و قابل ادراک میکشد و این یعنی نشانهها را به صورتِ گسترده واردِ سطح آگاهی میکند و آنجا که چیزی نمادین نشود ناخودآگاه باقی میماند.
پرونده مقاله
بی تردید یکی از مهم ترین مباحث فلسفی و کلامی، بحث در بارۀ خداوند است ولی بدون فهم چگونگی شناخت، شناخت خداوند غیر ممکن خواهد بود؛ امروزه به دلیل اختلاف میان مذاهب اسلامی، بهترین دفاع از حق، کشف نقاط اشتراک و افتراق و تبیین درست دیدگاه فریقین در آیات قرآن کریم چکیده کامل
بی تردید یکی از مهم ترین مباحث فلسفی و کلامی، بحث در بارۀ خداوند است ولی بدون فهم چگونگی شناخت، شناخت خداوند غیر ممکن خواهد بود؛ امروزه به دلیل اختلاف میان مذاهب اسلامی، بهترین دفاع از حق، کشف نقاط اشتراک و افتراق و تبیین درست دیدگاه فریقین در آیات قرآن کریم است. پژوهش حاضر که بر روش توصیف و تحلیل با مطالعه و بررسی دو تفسیر المیزان و مفاتیح الغیب استوار است دیدگاه و آراء دو مفسر برجسته – علامه طباطبایی و فخررازی – را از دو مذهب شیعه و سنّی در بارۀ امکان شناخت ذات خداوند مورد بررسی قرار داده است؛ لذا برای واکاوی مسألۀ اصلی، نکات دیگری نیز بررسی شد که مثلاً هر کدام از دو مفسر نوع شناختی که از خداوند ارائه داده اند کدام یک از شناخت های فطری، عقلی، نقلی، شهودی و حسی است؟ نتیجه اینکه علامه طباطبایی برخلاف دیدگاه فخررازی بر ناممکن بودن شناخت کامل خداوند اذعان دارد، حصر شناخت عقلی و نادیده گرفتن علم حضوری و شهودی مهم ترین وجه تمایز دیدگاه فخررازی با علامه است؛ دیدگاه علامه طباطبایی در تحلیل مسأله، منسجم تر است و تعارض ندارد.
پرونده مقاله
واقعگرایی اخلاقی، یکی از مهمترین رویکردهایی است که در فرا اخلاق مطرح است. پذیرفتن این رویکرد و یا انکار آن، نقش بی بدیلی در منظومه فکری یک فیلسوف اخلاق دارد. لوئیس پویمن، فیلسوف برجسته آمریکایی یکی از مدافعان دو آتشه واقعگرایی اخلاقی است. وی معتقد است شکاکیت و پوچگرا چکیده کامل
واقعگرایی اخلاقی، یکی از مهمترین رویکردهایی است که در فرا اخلاق مطرح است. پذیرفتن این رویکرد و یا انکار آن، نقش بی بدیلی در منظومه فکری یک فیلسوف اخلاق دارد. لوئیس پویمن، فیلسوف برجسته آمریکایی یکی از مدافعان دو آتشه واقعگرایی اخلاقی است. وی معتقد است شکاکیت و پوچگرایی اخلاقی که مکی و هارمن آن دو را نمایندگی میکنند، مهمترین حملات به واقعگرایی اخلاقیاند و اگر بتوان واقعگرایی را از این دو گردنه علمی به سلامت عبور داد، میتوان با آسودگی این رویکرد مهم اخلاقی را پذیرفت. در این مقاله پس از طرح دو استدلال بنیادین مکی، یعنی استدلال از راه نسبیت و غرابت، با توجه به دیدگاه پویمن سعی در نشان دادن نارساییهای استدلال او داریم. در ادامه به ناکارآمدی فرضیه ضد قیاس هارمن پرداخته و آشکار ساخته که چگونه واقعیات اخلاقی وجود دارند و در پایان نیز، به رویکرد پویمن در دفاع از واقعگرایی اخلاقی میپردازیم.
پرونده مقاله
در میان فلاسفه مسلمان، ابنسینا نگاه مهمی به مسالۀ مادی و مجرد داشته است. او طبق نظریۀ فیض خود که اعتقاد به قوس نزول و صعود دارد، قائل به فیاضیت واجب‎الوجود به همۀ موجودات اعم از مادی و مجرد میباشد. اندیشۀ وی در نوع ارتباط مادی و مجرد و نحوۀ تاثیرگذاری و تاثیرپذیر چکیده کامل
در میان فلاسفه مسلمان، ابنسینا نگاه مهمی به مسالۀ مادی و مجرد داشته است. او طبق نظریۀ فیض خود که اعتقاد به قوس نزول و صعود دارد، قائل به فیاضیت واجب‎الوجود به همۀ موجودات اعم از مادی و مجرد میباشد. اندیشۀ وی در نوع ارتباط مادی و مجرد و نحوۀ تاثیرگذاری و تاثیرپذیری این دو مفهوم از یکدیگر بهگونهای است که او به عجز در اثبات معاد جسمانی رسیده و آن را به شریعت واگذار کرده است. وی براساس جهانشناسی مشایی خود که موجودات را به مجرد و مادی تقسیم میکند، به این نتیجه میرسد که معاد جسمانی برهانپذیر نیست و باید به قول نبی اعتماد کرد. سوال اصلی این است که مفهوم مادی و مجرد در فلسفۀ ابنسینا چه پیامدهایی بر نفسشناسی و معادشناسی او دارد. پژوهش حاضر درصدد آن است تا با بررسی تعریف این دو مفهوم پیامدهای آنها را در فلسفۀ ابنسینا روشن سازد و در پی آن شیخ الرئیس با این دو مفهوم معاد جسمانی را غیرقابل اثبات برهانی میداند.
پرونده مقاله
سهروردی از بزرگترین فیلسوفان اسلامی و احیاگر فلسفه اشراق است که با تاکید بر اشراق که جمع استدلال عقلی و شهود است راهی میانه فلسفه مشاء و عرفان را ارایه نمود. او با تاکید بر تزکیه و خلوص باطن در پی رسیدن فرد به ادراک حضوری است که با درک مستقیم و بیواسطه از شیء که همان ر چکیده کامل
سهروردی از بزرگترین فیلسوفان اسلامی و احیاگر فلسفه اشراق است که با تاکید بر اشراق که جمع استدلال عقلی و شهود است راهی میانه فلسفه مشاء و عرفان را ارایه نمود. او با تاکید بر تزکیه و خلوص باطن در پی رسیدن فرد به ادراک حضوری است که با درک مستقیم و بیواسطه از شیء که همان رویت شیء است حاصل میشود. این مسیر از مبانی اشراقی آغاز میشود و به غایت فلسفه اشراق که همان قرب به خدا و در نهایت فنای الهی است میرسد. رویکردی که در آن تمثیل نقش اصیلی را داراست. این پژوهش از نوع کیفی است که فلسفه اشراق را مورد تحلیل قرار میدهد واز بالاترین سطح تاویل و انتزاع برخوردار است و با توصیف و تبیین دیدگاه سهروردی به جایگاه تمثیل و تشریح مبانی آن درفلسفه اشراق میپردازد.
پرونده مقاله
آموزۀ ایدههای افلاطون را میتوان مرکز فلسفۀ او دانست. طبق نظر افلاطون، ایده ها ذات یا ماهیت اشیاء محسوس را شکل می دهند. ایده ها هم شرط وجود اشیاء محسوس و هم شرط شناخت این اشیاء هستند. ناتورپ با توجه به مسئلهای که با آن روبهرو بوده به ایدههای افلاطون رجوع میکند. مسئ چکیده کامل
آموزۀ ایدههای افلاطون را میتوان مرکز فلسفۀ او دانست. طبق نظر افلاطون، ایده ها ذات یا ماهیت اشیاء محسوس را شکل می دهند. ایده ها هم شرط وجود اشیاء محسوس و هم شرط شناخت این اشیاء هستند. ناتورپ با توجه به مسئلهای که با آن روبهرو بوده به ایدههای افلاطون رجوع میکند. مسئلۀ ناتورپ بیاعتباری فلسفه و بیمبنا شدن علوم است. او درصدد است نسبت میان فلسفه و علوم مختلف را مشخص کند تا از این طریق هم به فلسفه اعتبار ببخشد و هم منطق حاکم بر علوم را روشن کند. ناتورپ برای رسیدن به دو هدف فوق از ایدههای افلاطون کمک میگیرد و تفسیری استعلایی و معرفتشناسانه از آنها ارائه میدهد؛ زیرا در نظر او فلسفه فقط بهعنوان معرفتشناسی اعتبار دارد. به همین دلیل ناتورپ معتقد است ایدههای افلاطون را نمیتوان بهعنوان ذواتی ثابت و منفک از عالم محسوس لحاظ کرد، بلکه آنها را باید بهعنوان شرایط استعلایی تحقق واقعیت در نظر گرفت. ایدهها قوانین یا تبیینهایی هستند که در وهلۀ اول در اندیشه وضع میشوند و سپس امر واقع از بطن آنها اشتقاق پیدا میکند. اکنون با توجه به این مقدمه مسائل مهمی پیش میآید: آیا ایدههای افلاطون صرفاً کارکردی معرفتی دارند؟ چه نسبتی میان قانون مدنظر ناتورپ و ایدههای افلاطون وجود دارد؟ این نوشتار با روشی توصیفی – تحلیلی، ضمن بررسی تفسیر ناتورپ درصدد است این نکته را تبیین کند که ایدههای افلاطون صرفاً کارکردی معرفتشناسانه ندارند، بلکه وجه وجودشناسانه و اخلاقی آنها نیز واجد اهمیت است.
پرونده مقاله
نحوه انتزاع مفاهیم یکی از مسائل مهم معرفتشناسی است. در بین فیلسوفان مسلمان، علامه طباطبائی اولین متفکر مسلمانی است که این مسئله را بهصورت مستقلی بررسی کرده است. شاگردان ایشان - از جمله مصباح یزدی - نیز آراء مختلفی در این زمینه مطرح کردهاند. از نظر علامه مفاهیم فلسفی چکیده کامل
نحوه انتزاع مفاهیم یکی از مسائل مهم معرفتشناسی است. در بین فیلسوفان مسلمان، علامه طباطبائی اولین متفکر مسلمانی است که این مسئله را بهصورت مستقلی بررسی کرده است. شاگردان ایشان - از جمله مصباح یزدی - نیز آراء مختلفی در این زمینه مطرح کردهاند. از نظر علامه مفاهیم فلسفی مابازاء عینی ندارند و بایستی برای منشأ انتزاع آنها تبیین متفاوتی (نسبت به منشأ انتزاع مفاهیم ماهوی) یافت. وی در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم بر این اعتقاد است که حکم منشأ انتزاع این مفاهیم است. مصباح یزدی نیز به پیروی از استاد خویش به دنبال راهی برای تبیین منشأ انتزاع این مفاهیم است، چرا که این مفاهیم را فاقد مابازاء عینی میداند. از نظر وی علم حضوری به حالتهای نفسانی، به ضمیمه کندوکاوهای ذهنی، منشأ انتزاع این مفاهیم است. در مقاله پیش رو، نشان دادیم که این راهکارها خالی از اشکال نیست. همچنین با بررسی دو مورد از مفاهیم فلسفی (مفهوم علم و معلول) نشان دادیم که این مفاهیم همچون مفاهیم ماهوی مابازاء عینی دارند و مستقیماً از علم حضوری به دست میآیند.
پرونده مقاله
اختیار و نسبت آن با قاعده فلسفی ضرورت علی و معلولی از مهم ترین موضوعات چالش برانگیز میان فلاسفه و متکلمان اسلامی است در این پژوهش با روش توصیفی – تحلیلی و براساس مستندات کتابخانه ای برآنیم تا به این سوال مهم پاسخ دهیم که دیدگاه ملاصدرا و نوآوری او در باب اختیار و چکیده کامل
اختیار و نسبت آن با قاعده فلسفی ضرورت علی و معلولی از مهم ترین موضوعات چالش برانگیز میان فلاسفه و متکلمان اسلامی است در این پژوهش با روش توصیفی – تحلیلی و براساس مستندات کتابخانه ای برآنیم تا به این سوال مهم پاسخ دهیم که دیدگاه ملاصدرا و نوآوری او در باب اختیار و ضرورت علی چیست. نگارنده با دقت نظر در آثار ملاصدرا به این نتیجه رسیده است که او با تکیه بر آراء عرفانی (وحدت شخصی وجود از راه برگرداندن علیت به تشاُن) به صورت منظم و منسجم به این بحث پرداخته و اختیار آدمی را تجلی اراده الهی دانسته و منطبق با آموزه های اسلامی بر مبنای اصول وجودشناختی رابطه اختیار و ضرورت علی و معلولی را به گونه ای تبیین می کند که نه تنها منافی اختیار نیست بلکه موید آن نیز هست و همچنین صدرا به نقش و اهمیت علم و اراده تحت عنوان معیارهای اصلی فعل اختیاری و سازنده مفهوم اختیار تاکید کرده و به مبادی آن به همراه آنها عناصر شوق و قدرت را نیز افزوده است.
پرونده مقاله