منتقدان بسیاری از جمله مکتب پاریس به بررسی ساختارها و فرمهای روایی و بررسی عناصر و قوانین ترکیب آنها پرداختهاند. از جمله میتوان الگوی گریماس را نام برد که با ابداع نظام مبتنی بر نمایش شکلوارهای برای روایت، طرحی بر پایۀ چگونگی روابط بین واحدها، پیشنهاد میکند. معنا أکثر
منتقدان بسیاری از جمله مکتب پاریس به بررسی ساختارها و فرمهای روایی و بررسی عناصر و قوانین ترکیب آنها پرداختهاند. از جمله میتوان الگوی گریماس را نام برد که با ابداع نظام مبتنی بر نمایش شکلوارهای برای روایت، طرحی بر پایۀ چگونگی روابط بین واحدها، پیشنهاد میکند. معناشناسان مکتب پاریس و گریماس معتقدند واقعیت، همواره گریزنده است و عوامل بیرونی دخیل در پدید آمدن روایت و ریشههای واقعی آن همواره مبهماند. لذا روایت گونهای شبیهسازی از واقعیت است. در این نوشتار که به روش توصیفی تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای صورت گرفته؛ با بررسی تطبیقی قطعههای ابن یمین و آثار آرش آذرپیک براساس الگوی کنشی گریماس درصدد پاسخ به این پرسش است که چه نوع رابطهای (تقلیدگرا، احیاءگرا، ابداعگرا، بدعتگرا، فراگرایی) بین آثار این دو برقرار است. در واقع هدف این پژوهش بررسی میزان انطباق و درک هر چه بهتر نسبت به قطعههای ابن یمین و آرش آذرپیک و شناخت الگوی گریماس است و نتیجه میگیرد که ساختار روایی قطعههای آرش آذرپیک نسبت به ابنیمین ابداعگرایانه است.
تفاصيل المقالة
با مطالعه در قرآن و شاهنامه فردوسی میتوان شباهتهایی بین شخصیتها و روایتهای آن دو یافت. یکی از مشهورترین مکتبهای روایت شناسی که در بررسی متون ادبی به کار میرود ساختارگرایی است. گریماس با ساده کردن الگوی تحلیل قصه پراپ نشان داد که همه عناصر شکل دهنده قصه قابل تجزیه، أکثر
با مطالعه در قرآن و شاهنامه فردوسی میتوان شباهتهایی بین شخصیتها و روایتهای آن دو یافت. یکی از مشهورترین مکتبهای روایت شناسی که در بررسی متون ادبی به کار میرود ساختارگرایی است. گریماس با ساده کردن الگوی تحلیل قصه پراپ نشان داد که همه عناصر شکل دهنده قصه قابل تجزیه، تحلیل و دارای نقش مؤثر هستند. او با ارائه فرضیه مدل کنشی، نقش شخصیتها را در روایت مطرح میکند که با تمام روایتها قابل تطبیق باشد. بر همین اساس در این پژوهش سعی بر آن است که ساختار روایتی داستانهای همای و داراب و موسی و فرعون به عنوان نمونهای از داستانهای شاهنامه و قرآن بر مبنای نظریه گریماس مورد مطالعه قرار گیرد. پس از تجزیه و تحلیل متن، این نتیجه حاصل شد که بر اساس الگوی گریماس، هر دو داستان، روایتی کامل میباشند.
تفاصيل المقالة
گریماس(1917م) بر این عقیده است که در هر داستان شش موقعیت شامل فرستنده، گیرنده، فاعل، شیء ارزشی، نیروی بازدارنده و نیروی یاری دهنده و پنج وضعیت شامل وضعیت ابتدایی، نیروی تخریبگر، وضعیت میانی، نیروی سامان دهنده و وضعیت انتهایی وجود دارد. در منظومه خسرونامه، منسوب أکثر
گریماس(1917م) بر این عقیده است که در هر داستان شش موقعیت شامل فرستنده، گیرنده، فاعل، شیء ارزشی، نیروی بازدارنده و نیروی یاری دهنده و پنج وضعیت شامل وضعیت ابتدایی، نیروی تخریبگر، وضعیت میانی، نیروی سامان دهنده و وضعیت انتهایی وجود دارد. در منظومه خسرونامه، منسوب به عطار، که منظومهای غنایی و عاشقانه است، علاوه بر وجود موقعیتها و وضعیتهای گفته شده، با توجه به نقش شیء ارزشی(گلرخ)، که وقایع اصلی داستان به واسطه حضور او به وجود میآید، به جز روایت اصلی، خرده روایتهایی با پیرنگی جدا از پیرنگ اصلی شکل گرفته است؛ به طوری که تعدد شخصیتها باعث ایجاد اپیزودهای متعدد در داستان گردیده است و همین امر است که بر جذابیت این اثر میافزاید. بر همین اساس در این پژوهش بر آنایم تا با تکیه بر الگوی کنشگران گریماس به تحلیل ساختار پیرنگ و جایگاه شیء ارزشی در داستان خسرونامه بپردازیم. نتایج پژوهش حاضرکه به شیوه توصیفی- تحلیلی و با بهرهگیری از منابع کتابخانهای فراهم آمده است، نشان میدهد که وجود خرده روایتها و پیرنگهای نهفته در دل کلان روایت خسرونامه علاوه بر ایجاد الگوهای سازهای متعدد پیرنگ، باعث ایجاد تعلیق و اپیزودهای متنوع گردیده است.
تفاصيل المقالة
روایت شناسی یکی از شاخه های نوظهور مطالعات ادبی است که غایت خود را تحلیل علمیِ متون روایی قرار داده است و در این میان، رویکردهای چندی در این عرصه از سویی منتقدان ادبی و معناشناسان مطرح شده است که یکی از پربسامدترین آن ها، رویکرد روایت شناسیِ آلژیرداس گریماس است، از سو أکثر
روایت شناسی یکی از شاخه های نوظهور مطالعات ادبی است که غایت خود را تحلیل علمیِ متون روایی قرار داده است و در این میان، رویکردهای چندی در این عرصه از سویی منتقدان ادبی و معناشناسان مطرح شده است که یکی از پربسامدترین آن ها، رویکرد روایت شناسیِ آلژیرداس گریماس است، از سوی دیگر، همواره بخشی از مطالعات قرآن کریم، به داستانهای آن مربوط بوده است زیرا، بخش قابل توجهی از این متن مقدس، به داستان اختصاص یافته است و داستانهای چندی در آن بیان شدهاند که در این میان، برخی از آنها مثل داستان زکریا، قصه مشترکی با عهدین دارند. بنابراین، پژوهش حاضر به منظور تحلیل روایت زکریا، رویکرد روایت شناسی گریماس را مد نظر قرار داده است و کوشیده با تحلیل پیرنگ و مدل کنشگران روایت قرآنی زکریا به تحلیل علمی این متن دست یابد اما از آنجا که متنها در ارتباط بینامتنی با یکدیگر شکل می یابند، تحلیل روایی روایت عهدینی زکریا نیز مورد نظر قرار گرفته است تا با مطالعه روایت شناختی دو داستانی که یک فابیولا را مدنظر داشتند از شیوه داستان پردازی آن ها در این مورد، آگاهی بیشتری به دست آید و در پایان، ضمن تحلیل روایی دو روایت، ارتباط بینامتنی این دو متن آشکار و التفات قرآن کریم به داستان عهدینی نمایان می شود.
تفاصيل المقالة
تحلیل نشانه معناشناختی مکتب پاریس به بررسی نحوۀ ارتباط نشانههای زبانی در نظام گفتمانی و بررسی دو ساختار روایتی و معناشناختی در دو سطح روساخت و ژرفساخت میپردازد. این تحلیل نشان میدهد که یک نشانه در ارتباط با سایر نشانههای گفتمانی چه فرایندی را طی میکند تا دارای مع أکثر
تحلیل نشانه معناشناختی مکتب پاریس به بررسی نحوۀ ارتباط نشانههای زبانی در نظام گفتمانی و بررسی دو ساختار روایتی و معناشناختی در دو سطح روساخت و ژرفساخت میپردازد. این تحلیل نشان میدهد که یک نشانه در ارتباط با سایر نشانههای گفتمانی چه فرایندی را طی میکند تا دارای معنای خاصی شود. در بررسی روساخت، عناصری مانند شکلهای بیرونی و درونی گفتمان، بعد پویای کلام، نقش فعلهای مؤثر، کنش گران، کنشها، ارتباط عناصر در محور جانشینی و همنشینی، نمودها و ایزوتوپ و مانند آن و در بررسی ژرفساخت، مربع معنایی و ارتباط آن با روساخت روایت و نقش معنایی افعال مؤثر در کلام و در سطح تعاملی گفتمان، بررسی ابعاد شناختی، کنشی و عاطفی، ابزارهای مؤثر در تحلیلهای نشانه معناشناختی، به شمار میآیند. در این پژوهش که به روش توصیفی ـ تحلیلی فراهم آمده است کوشیدهایم عناصر معناساز را در داستان انتخاب سیمین دانشور مورد بررسی قرار دهیم و با بررسی عناصر تشکیلدهندۀ نحو روایت، نشان دهیم نشانههای گفتمانی در بسیاری از داستانها چنین فرایندی را طی میکنند تا منجر به شکلگیری معنای داستان شوند.
تفاصيل المقالة
یکی از مباحث مهمی ‎که در قرن بیستم مورد توجه قرار گرفت روایت‎شناسی است که در معنای عام گذر از وضعیتی اولیه به سوی وضعیتی ثانویه است و کنش کنشگران بر این مبنا صورت می‎پذیرد.گریماس روایت‎شناسی ساختارگراست. او تلاش‎ها‎ی فراوانی جهت ارائه الگوهای معی أکثر
یکی از مباحث مهمی ‎که در قرن بیستم مورد توجه قرار گرفت روایت‎شناسی است که در معنای عام گذر از وضعیتی اولیه به سوی وضعیتی ثانویه است و کنش کنشگران بر این مبنا صورت می‎پذیرد.گریماس روایت‎شناسی ساختارگراست. او تلاش‎ها‎ی فراوانی جهت ارائه الگوهای معین در زمینۀ روایت‎شناسی انجام داده است.روایت‎شناسی گریماس بر اساس ریخت شناسی حکایت‎ها‎ی پراپ استوار است. در این مقاله داستان اکوان دیو در شاهنامه بر اساس نظریۀ جدید روایت‎شناسی‎ ساختار گرا و معنی شناسانۀ گریماس بررسی شده است و نگارندگان به بررسی پیرنگ و الگوی کنشی گریماس و نیز تحلیل این داستان بر اساس مربع معنا شناسی او پرداخته‎اند.
تفاصيل المقالة
مهندسی ادبیات ،به عنوان یک از اصلی ترین سازوکارهای ساختاری کلام در متون ادبی ،از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. زیرا بافت ساختاری سخن، بر مبنای نوع هر یک ازگونه های ادبی، فرم وساختار منحصر به فردی را در خود نشان می دهد که می تواند جلوه ای از روابط ومناسبات اخلاقی ،اجتما أکثر
مهندسی ادبیات ،به عنوان یک از اصلی ترین سازوکارهای ساختاری کلام در متون ادبی ،از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. زیرا بافت ساختاری سخن، بر مبنای نوع هر یک ازگونه های ادبی، فرم وساختار منحصر به فردی را در خود نشان می دهد که می تواند جلوه ای از روابط ومناسبات اخلاقی ،اجتماعی ،فرهنگی و...در یک دوره ویا در یک جامعه باشد. در این میان ادبیات عرفانی با ساختار نظامند خود به جهت برخورداری از مبانی سلوک وطریقت سالکان ،طیف عظیمی ازروابط ومناسبات ادبیات داستانی را در بر می گیرد.در این خصوص داستان تمثیلی پینوکیو به دلیل بهره گیری از ساختاربنیادین داستانی وتمثیلی وهمچنین مناسبات ادبیات عرفانی ،بستر مناسبی را جهت نقد وتحلیل اصول ساختاری کلام بر مبنای اصول فکری ساختارگرایان فراهم می آورد. این پژوهش به شیوه ی توصیفی -تحلیلی وبه روش کتاب خانه ای (مطالعات کتاب ها وپایان نامه ها) به تبیین مهندسی عرفانی این داستان پرداخته است .هدف پژوهش حاضر،انعکاس مبانی جامعه ی یک دوران وشناخت ارزش های متعدد آن در افکار ،اندیشه ها وفرهنگ مردم یک دوره است.ضرورت پرداختن به چنین پژوهش هایی، بهره وری از شیوه های بیانی ادبیات عرفانی، به عنوان یکی از اصلی ترین مباحث انتقال سازوکارهای عرفانی ومبانی اصل خلقت است.
تفاصيل المقالة
لیلی و مجنون از جمله منظومه های نظامی گنجوی است که در سیر داستان سرایی ادب فارسی تأثیری بسزا داشته است. در این پژوهش با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی به بررسی الگوهای روایتی در روایت لیلی و مجنون نظامی پرداخته شده است و نتایج نشان می دهد تقابل اصلی برخاسته در این اثر، تق أکثر
لیلی و مجنون از جمله منظومه های نظامی گنجوی است که در سیر داستان سرایی ادب فارسی تأثیری بسزا داشته است. در این پژوهش با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی به بررسی الگوهای روایتی در روایت لیلی و مجنون نظامی پرداخته شده است و نتایج نشان می دهد تقابل اصلی برخاسته در این اثر، تقابلی است برخاسته از جامعه عصر؛ تقابلی که ریشه در عصبیّت قومی دارد. کنش های کنشگران نیز بر اساس همین تقابل معنادار می شود. مجنون، شخصیتی پویا است که دچار تغییر و تحوّل می شود اما لیلی شخصیتی ایستا دارد. کنشگر اصلی داستان، مجنون است و اطرافیان او نیز نقش یاری گر دارند. بازدارنده اصلی این داستان، پدر لیلی و شیءارزشی نیز عشق است و به همین دلیل داستان، رنگ و بوی عرفانی پیدا کرده است. گیرنده نهایی نیز در داستان، مجنون است چرا که فقط اوست به عشق و حالات برخاسته از آن می رسد و مجنون با حالات برخاسته از عشق زندگی می کند.
تفاصيل المقالة
با استفاده از الگوی روایی گریماس میتوان انواع داستان و روایت را تحلیل کرد و مطابقت یا عدم تطبیق داستانها با نظریه روایی گریماس سنجید و حتی به عناصر درون متن نیز دستیافت. داستان دژ بهمن یکی از داستانهای جادویی شاهنامه است. در این مقاله پژوهشگر قصد دارد با کمک یافته أکثر
با استفاده از الگوی روایی گریماس میتوان انواع داستان و روایت را تحلیل کرد و مطابقت یا عدم تطبیق داستانها با نظریه روایی گریماس سنجید و حتی به عناصر درون متن نیز دستیافت. داستان دژ بهمن یکی از داستانهای جادویی شاهنامه است. در این مقاله پژوهشگر قصد دارد با کمک یافتههای رساله مذکور، این داستان را بر اساس نظریه روایی آلژیرداس گریماس نقد و تحلیل کرده، مطابقت الگوی گریماس با آن را بسنجد. نتایج حاصل از پژوهش نشان میدهد تمامی داستانهای جادویی شاهنامه از جمله داستان دژ بهمن با الگوی روایی گریماس مطابقت دارند و کنشگرهای مورد نظر گریماس، در این داستانها وجود دارند و ایفای نقش میکنند؛ اما در همان حال، داستانهای جادویی شاهنامه ویژگیهای منحصربهفردی نیز دارند که بررسی این خصوصیات ویژه میتواند اصالت برخی از داستانها را زیر سؤال ببرد یا اصالت داستانهایی که محل تردید هستند را قوت ببخشد.
تفاصيل المقالة
شخصیّت‎پردازی از عناصر اصلی داستان‎پردازی است. شخصیّتهای داستان در تداوم پیرنگ داستان نقش اساسی دارند و بهمثابه الگو، نمایانگر جایگاه انسان در دنیاهای متفاوت فرهنگی و اجتماعی هستند و با بررسی آنها می‎توان، هم از فضای داستان مطّلع شد و هم به توانایی نویسن أکثر
شخصیّت‎پردازی از عناصر اصلی داستان‎پردازی است. شخصیّتهای داستان در تداوم پیرنگ داستان نقش اساسی دارند و بهمثابه الگو، نمایانگر جایگاه انسان در دنیاهای متفاوت فرهنگی و اجتماعی هستند و با بررسی آنها می‎توان، هم از فضای داستان مطّلع شد و هم به توانایی نویسنده پی‎برد. پژوهش حاضر به بررسی و تحلیل شخصیّت‎های داستان با استفاده از الگوی کنشگر گریماس و پی بردن به شیوه‎های شخصیّت‎پردازی در داستان‎های کودکانه لینا کیلانی، نویسنده معاصر سوری و نادر ابراهیمی، نویسنده معاصر ایرانی اختصاص یافته‎است. الگوی کنشگر گریماس، با ساختاری نظام‎مند به تحلیل شخصیّت‎ها می‎پردازد. نتیجه پژوهش نشان میدهد که هر دو نویسنده در زمینه انطباق با این الگو موفق بوده‎اند، با این تفاوت که کنشگران داستان‎های ابراهیمی از تنوّع بیشتری برخوردار است، ولی در داستانهای کیلانی گونه‎های بیشتری شخصیّت می‎‎یابند. او علاوه بر حیوانات حتّی به جمادات و نباتات هم جان می‎بخشد.
تفاصيل المقالة
آلژیرداس ژولین گریماس از بزرگ ترین نظریه پردازان و روایت شناسان ساختارگراست. او با طراحی الگویی که در حقیقت صورت تکامل یافتۀ الگوی پراپ است روشی را برای دست یابی به عناصر سازندۀ حکایات و قصه ها ابداع کرد که می توان از آن به عنوان چهارچوبی برای تحلیل قصه های ایرانی نیز س أکثر
آلژیرداس ژولین گریماس از بزرگ ترین نظریه پردازان و روایت شناسان ساختارگراست. او با طراحی الگویی که در حقیقت صورت تکامل یافتۀ الگوی پراپ است روشی را برای دست یابی به عناصر سازندۀ حکایات و قصه ها ابداع کرد که می توان از آن به عنوان چهارچوبی برای تحلیل قصه های ایرانی نیز سود برد. در این تحقیق الگوی گریماس بر حکایات جوامع الحکایات عوفی منطبق شده و با روشی که گریماس ابداع کرده بود به تحلیل و شناخت عناصر و کنش های سازندۀ داستان های عوفی اقدام شده است. علت انتخاب جوامع الحکایات این است که این کتاب را مجموعه ای مختلط از سه حوزۀ فرهنگی پارسی، عربی و هندی دانسته اند. برای رهیافت به این ساختار سه گانه به نظر رسید که الگوی گریماس الگویی متناسب و موفق خواهد بود.
تفاصيل المقالة
یکی از نظریه‎های مطرح در حوزه‎ روایت، نظریه‎ گریماس است که بر اساس تقابل‎های دوگانه‎ متن طراحی شده است. اگرچه نظریه‎ گریماس تا حدود بسیار زیادی قابل انطباق با قصه های متون ادب فارسی است، در پاره‎ای از موارد شاهد ناهم‎خوانی‎هایی در این أکثر
یکی از نظریه‎های مطرح در حوزه‎ روایت، نظریه‎ گریماس است که بر اساس تقابل‎های دوگانه‎ متن طراحی شده است. اگرچه نظریه‎ گریماس تا حدود بسیار زیادی قابل انطباق با قصه های متون ادب فارسی است، در پاره‎ای از موارد شاهد ناهم‎خوانی‎هایی در این زمینه هستیم. پژوهش حاضر به بررسی حکایت‎های باب اول کتاب کلیله و دمنه از منظر نظریه روایی گریماس پرداخته است. با بررسی صورت گرفته مشخص گردید که الگوی روایی گریماس را نمی‎توان بهصورت کامل بر تمامی حکایت‎های کلیله و دمنه منطبق دانست. در بعضی از حکایت‎ها اجزایی از طرح روایی گریماس با همدیگر تلفیق می‎شوند. این موضوع با الگوی روایی گریماس در تضاد است؛ البته می‎توان این امر را برخاسته از تعلیمی بودن کتاب کلیله و دمنه دانست که راویان حکایت‎ها بیشتر به مفهومی که میخواهند بیان کنند، توجه دارند، نه به ساختار حکایت. اگرچه بهره‎گیری از نظریات گوناگون در حوزه روایت می‎تواند موجب شناخت بهتر متون ادبی شود، با توجه به ویژگیهای خاص قصه‎های ایرانی، لازم است طرحی بومی برای بررسی ساختار روایی این قصه‎ها ارائه گردد و یا به تناسب حکایات، تغییراتی در این الگوها ایجاد شود.
تفاصيل المقالة
قرآن کریم این معجزة بزرگ دین مبین اسلام، در هر دوره و عصری، جلوهای تازه از خود به تماشا میگذارد. فرازهایی از آیات شریفه قرآن کریم دربردارنده ای کاش ها معادل حرف تمنی لیت می باشند که یکی از این صحنههای عظیم گفتمان قوی و تأثیرگذار میباشد.
در این نوشتار تلاش بر آن است أکثر
قرآن کریم این معجزة بزرگ دین مبین اسلام، در هر دوره و عصری، جلوهای تازه از خود به تماشا میگذارد. فرازهایی از آیات شریفه قرآن کریم دربردارنده ای کاش ها معادل حرف تمنی لیت می باشند که یکی از این صحنههای عظیم گفتمان قوی و تأثیرگذار میباشد.
در این نوشتار تلاش بر آن است این آیات را با روش تحلیلی-توصیفی از منظر مربّع معناشناسی گریماس و نیز جنبهی زیبایی شناختی عاطفی بررسی نماییم؛ جنبهای که به عنوان عنصری منعطف میتواند یک ساختار با عناصر عاطفی را تحت کنترل و نظارت خود درآورد و مترجمان نوین در صدد شناخت و درک این جنبههای ظریف در ترجمهی کلام وحی میباشند.
مهمترین هدفی که به دنبال دستیابی آن هستیم، شناخت لایههای متعدد و کاربرد این ساختار در گفتمان زیبایی شناختی عاطفی با در نظر گرفتن تقابل تضادی، تناقضی و تکمیلی از سوی کنشگر مثبت و منفی میباشد تا در این عبارات به ظاهر کوتاه، نمایشی بزرگ از چهار قطب مؤثر در گفتمان و عواطف در سیلان آن را شاهد باشیم. در این راستا، رسیدن به یک ترجمهی پویا و زنده و تأثیر گذار، هدف غائی ما در این پژوهش میباشد. بررسیها نشان میدهد که خداوند در قرآن کریم موارد "ای کاش ها" را از زبان انسان ها در دو دسته ی دنیوی و اخروی با الفاظ و اسلوبی بسیار زیبا بیان کرده است؛ و بیانگر آرزو و حسرت آنچه که دیگران دارند، و یا در افسوس و حسرت آنچه گذشته و از دست رفته است، می باشند. از سویی دیگر، بیانگر آرزوی آیندهای است که در شرایط حاضر امکان دسترسی به آن فراهم نیست.
تفاصيل المقالة
روایت شناسی، مجموعه ای از گرامر های کلّی و واحدی است که درخصوص سبک های مختلف روایی به کار بسته می شود. گریماس یکی از روایت شناسان ساختار گرا است که سعی در بهبود نظریۀ پراپ داشته است. در این پژوهش، داستان حماسی گذر سیاوش از آتش بر اساس الگوی کنشی گریماس و زنجیره ه أکثر
روایت شناسی، مجموعه ای از گرامر های کلّی و واحدی است که درخصوص سبک های مختلف روایی به کار بسته می شود. گریماس یکی از روایت شناسان ساختار گرا است که سعی در بهبود نظریۀ پراپ داشته است. در این پژوهش، داستان حماسی گذر سیاوش از آتش بر اساس الگوی کنشی گریماس و زنجیره های روایی الگوی وی بررسی شده است. همچنین عملکرد دوگانۀ الگوی گریماس با توجّه به کنش گر های متقابل، مورد بررسی قرار گرفته است. این مقاله با شیوۀ تحلیلی ـ توصیفی تلاش میکند تا موقعیّت ها و کنش گرهای دوگانۀ الگوی گریماس را در حکایت گذر سیاوش از آتش بررسی نماید و به این پرسش پاسخ دهد که آیا این حکایت، بر الگوی کنشی گریماس انطباق دارد یا خیر؟ این نتیجه به دست آمد که حکایت گذر سیاوش از آتش از کتاب شاهنامۀ فردوسی دارای دو موقعیّت متعادل نخستین می باشد که با ورود سیاوش به آتش، روایت وارد موقعیّت نا متعادل میانی شده و در نهایت با سربلندی سیاوش، تعادل پایانی شکل میگیرد. بنابر این گفته می شود حکایت مزبور بر الگوی کنشی گریماس منطبق می باشد.
تفاصيل المقالة
تحلیل ساختاری آثار ادبی به دلیل بررسی عناصر درون متنی و کشف الگوی حاکم بر آنها، به درک و دریافت شایستهتر آثار ادبی منجر میشود و با کمک نتایج حاصل از این تحلیلها میتوان به شگردهای خلق آثار مختلف دست یافت و الگوهای مناسب تحلیل هر اثر را کشف کرد. یکی از روشهای تحلیل أکثر
تحلیل ساختاری آثار ادبی به دلیل بررسی عناصر درون متنی و کشف الگوی حاکم بر آنها، به درک و دریافت شایستهتر آثار ادبی منجر میشود و با کمک نتایج حاصل از این تحلیلها میتوان به شگردهای خلق آثار مختلف دست یافت و الگوهای مناسب تحلیل هر اثر را کشف کرد. یکی از روشهای تحلیل ساختاری آثار ادبی، الگوی روایی آلژیرداس گریماس است. کاربرد فرایندها و الگوهای روایتشناسی و نشانه – معناشناسی گریماس در شناسایی ساختار کلی روایت و همچنین تحلیل متون منثور و منظوم فارسی امری ضروری به نظر میرسد و میتوان در متون مختلف با نگاهی نقادانه در پی اثبات یا رد این الگوها در جریان تولید معنا نتایج قابل ملاحظهای ارائه داد. بسیاری از داستانهای شاهنامه بر اساس نظریۀ گریماس بررسی شدهاند. شماری از این داستانها، در برگیرندۀ جلوههای جادو و جادوگری هستند و در این زمینه نیز مطالعات فراوانی صورتگرفته؛ اما تا کنون پژوهشی در خصوص دستور زبان روایت جادو و جادوگری در شاهنامه انجام نشده. هدف از این پژوهش، بررسی ساختار طرح و تحلیل الگوهای کنشی و شناخت سازوکارها و عناصر شکلگیری تولید معنا در روایت جادو و جادوگری در داستان رستم و اسفندیار و بررسی چگونگی تأثیر جادو بر ساختارهای این روایت است. نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد آنجا که پای کنشگران غیرانسانی (جادویی) به داستانهای شاهنامه باز میشود، این کنشگرها نقشی اصلی در شکلگیری و پیشبرد روایت ایفا میکنند و کنشگران انسانی را به حاشیه میرانند و در حقیقت یک دستورزبان ویژه برای آثار حاوی جادو، خلق میکنند. کشف و شناخت این دستورزبان خاص و ویژگیهای منحصر به فرد سبک نویسنده، میتواند محققین را یاری کند تا بتوانند سره یا ناسره بودن برخی از آنچه به صاحب اثر نسبت داده شدهاست را ثابت کنند
تفاصيل المقالة
سند
Sanad is a platform for managing Azad University publications