• فهرس المقالات ویتگنشتاین

      • حرية الوصول المقاله

        1 - ویتگنشتاین و "دید کلی »
        مالک حسینی
        یکی از عناصر بسیار مهم در تفکر ویتگنشتاین دیدِ کلی (Übersicht)است. این مفهوم در روشفلسفیِ ویتگنشتاین به اصطلاح متأخر اهمیتی خاص می یابد و همراه با مفاهیمی دیگر، روش بدیع، دیدِ کلی او را شکل می دهد. در مقاله ی حاضر قرار است با گزارش سخنان ویتگنشتاین درباره یاین رکن أکثر
        یکی از عناصر بسیار مهم در تفکر ویتگنشتاین دیدِ کلی (Übersicht)است. این مفهوم در روشفلسفیِ ویتگنشتاین به اصطلاح متأخر اهمیتی خاص می یابد و همراه با مفاهیمی دیگر، روش بدیع، دیدِ کلی او را شکل می دهد. در مقاله ی حاضر قرار است با گزارش سخنان ویتگنشتاین درباره یاین رکنِ روشِ فلسفی او معرفی شود و اهمیت آن در فلسفه ورزی مطلوب ویتگنشتاین روشن گردد. تفاصيل المقالة
      • حرية الوصول المقاله

        2 - در باب ساختار و سخن داستان فرارفتن کارنپ از مرزهای ویتگنشتاینی
        مجید داودی بنی
        در این مقاله به بررسی قراردادگرایی کارنپی در مقابل پس زمینه ی غالب ویتگنشتاینی آن روزگارمی پردازیم، این پ سزمینه را کارنپ جز مگرایانه و غیرقابل قبول به شمار م یآورد. مقاله را با داستانرضایت مندی اولیه و نارضایتی نهایی تجربه گرایان از رویکرد تاتولوژیک ویتگنشتاین نسبت بهص أکثر
        در این مقاله به بررسی قراردادگرایی کارنپی در مقابل پس زمینه ی غالب ویتگنشتاینی آن روزگارمی پردازیم، این پ سزمینه را کارنپ جز مگرایانه و غیرقابل قبول به شمار م یآورد. مقاله را با داستانرضایت مندی اولیه و نارضایتی نهایی تجربه گرایان از رویکرد تاتولوژیک ویتگنشتاین نسبت بهصدق های منطقی و ریاضی آغاز م یکنیم. آن گاه موض عگیری کارنپ در مقابل دیدگاه مطل قگرایانهویتگنشتاین را بررسی می کنیم، دیدگاهی که از دید کارنپ عامل قراردادی در زبان را نادیدهمی گرفت. تلاش کارنپ برای ارائه ی تبینی مناسب که با سرشت قراردادی منطق و ریاضیات منطبقباشد، ما را به پرسش رابط هی بین بخش های زبانی و تجربی زبان رهنمون م یکند. به نظر می رسدکه این رابطه به شکلی قابل قبول در کتاب ساختار نحوی منطقی جهان تبین نمی شود. تفاصيل المقالة
      • حرية الوصول المقاله

        3 - درآمدی بر ماهیّت اندیشه در زبان صوفیانه و ادب عرفانی
        سعید اکبری ابراهیم رحیمی زنگنه غلامرضا سالمیان
        جایگاه تصوّف در جوامع اسلامی، همچنان محلّ تردید و بدگمانی است و زبان این مکتب، همواره عامل بنیادین این مناقشه ها بوده. از سوی دیگر، این باور نیز وجود دارد که آنچه از زبان صوفیانه برآمده، با اندیشۀ راستین سنخیّت ندارد. این پژوهش به روش توصیفی_تحلیلی با بهره گیری از مطالع أکثر
        جایگاه تصوّف در جوامع اسلامی، همچنان محلّ تردید و بدگمانی است و زبان این مکتب، همواره عامل بنیادین این مناقشه ها بوده. از سوی دیگر، این باور نیز وجود دارد که آنچه از زبان صوفیانه برآمده، با اندیشۀ راستین سنخیّت ندارد. این پژوهش به روش توصیفی_تحلیلی با بهره گیری از مطالعات کتابخانه ای و اسنادی با تمرکز بر ماهیّت بیان اندیشه و تحلیل آن در نظریّۀ اندیشه کلامی ویگوتسکی، درون نگری پیاژه و بازی زبانی ویتگنشتاین، و سنجش آن در زبان صوفیانه، پاسخی است به مناقشه های موجود در خصوص ماهیّت اندیشۀ صوفیانه. دستاورد آن نیز اثبات می کند تصوّف، گفتمانی اندیشه محور است که البتّه گزاره های معرفتی و هستی شناختی آن، اثبات ناپذیر و غیر ارجاعی اند، دلیل آن نیز علاوه بر پیوند ناگسستنی این گزاره ها با عنصر عاطفه، این است که اندیشۀ صوفیانه تنها راه رهانیدن دین از هرگونه خوانش تک ساحتی و تعریف راستین جایگاه انسان در نظام هستی و رابطۀ او با خالقیّت پروردگار است. تفاصيل المقالة
      • حرية الوصول المقاله

        4 - واکاوی تطبیقی مساله شناخت از دیدگاه آیر و ویتگنشتاین
        آسیه اکرمی
        به اعتقاد ویتگنشتاین کاربرد واژه شناخت شرایطی دارد و اگر قضیه‌ای فاقد این شرایط باشد نمی‌توان درباره آن ادعای شناخت کرد اما عدم شناخت این قضایا به معنای راه یافتن شک، اشتباه وجهل در آن‌ها نیست؛ بلکه به معنای یقینی بودن آن‌هاست. آن‌ها همراه با قضایای تجربی بسیاری جهان- ت أکثر
        به اعتقاد ویتگنشتاین کاربرد واژه شناخت شرایطی دارد و اگر قضیه‌ای فاقد این شرایط باشد نمی‌توان درباره آن ادعای شناخت کرد اما عدم شناخت این قضایا به معنای راه یافتن شک، اشتباه وجهل در آن‌ها نیست؛ بلکه به معنای یقینی بودن آن‌هاست. آن‌ها همراه با قضایای تجربی بسیاری جهان- تصویر ما را تشکیل می‌دهد. جهان - تصویر مبنا و پایه یقینی تمام شناخت‌های ما است که اساساً از سنخ شناخت نیست؛ بلکه بیشتر با عمل پیوند دارد. بدین ترتیب، نه تنها شک به هیچ وجه در جهان- تصویر راه ندارد، بلکه تنها شک براساس این مبانی یقینی،معنادار است. در این مقاله به واکاوی تطبیقی مساله شناخت از دیدگاه ویتگنشتاین و آیر می پردازیم و نظرات این دو فیلسوف مورد تحلیل و ارزیابی قرار می گیرد. در مقدمه به پیشینه مساله شناخت در فلسفه تحلیلی پرداخته می شود و سپس مساله شناخت از نظر ویتگنشتاین و بعد از پرداخت به آن به واکاوی مساله شناخت در نظر آیر می‌پردازیم و در نهایت به مقایسه و نتیجه گیری آرا دو فیلسوف پرداخته می‌شود و سعی میکنیم با دیدگاه نقادانه این نظرات را موشکافی کنیم. تمامی مشکلات بشر در فهم تمامی سطوح و زمینه‌های انسانی همچون اخلاق، سیاست، اقتصاد، جامعه-شناسی و... نرسیدن به یک درک درست از زبان و کاربرد آن در گفتار درون متنی است که به آن پرداخته می‌شود. هرچند ویتگنشتاین دست‌یابی به منطق درست زبان را محور تفکر خویش قرار می‌دهد اما اینکه چگونه بتوان آن را درون این تفکرات و زبانها به کار بست نگاهی نو و تامل برانگیز است. به نظرم اگر زبان و کاربرد آن را در تمامی زمینه‌ها با وسواس بیشتری به کاربریم و از استعمال تمامی واژه‌ها و کاربردهای آن باخبر باشیم می‌توان ادعا کرد دچار بسیاری از مشکلات امروزی نخواهیم شدو لحن زبان و کاربرد آن هم گوشه ای دیگر از این ادعا خواهد بود که در معنا بی‌تاثیر نخواهد بود. تفاصيل المقالة
      • حرية الوصول المقاله

        5 - بررسی امکان‌‌های موجود در نقد سوم کانت با تمرکز بر مفهوم حس مشترک
        جعفر مذهبی یوسف شاقول
        این نوشتار تلاشی است برای نشان دادن این امر که چگونه نقد سوم کانت مستعد پاسخ‌گویی به پرسشی است که می‌توان آن را مسئلۀ اساسی فیلسوف استعلایی نامید: چطور می‌توان قواعدی داشت که از یک سو دارای اعتبار کلی و ضروری باشد و از سوی دیگر با واقعیت‌های عملی زندگی انسانی سازگار باش أکثر
        این نوشتار تلاشی است برای نشان دادن این امر که چگونه نقد سوم کانت مستعد پاسخ‌گویی به پرسشی است که می‌توان آن را مسئلۀ اساسی فیلسوف استعلایی نامید: چطور می‌توان قواعدی داشت که از یک سو دارای اعتبار کلی و ضروری باشد و از سوی دیگر با واقعیت‌های عملی زندگی انسانی سازگار باشد؟ می‌توان گفت کانت در نقد قوۀ داوری این مسئله را به این صورت مطرح می‌کند که چگونه می‌توان برای احکام زیبایی‌شناختی به کلیت و ضرورتی دست یافت که با کلیت و ضرورتِ عینیِ احکام طبیعی و اخلاقی متفاوت باشد. توانایی نقد سوم در حل این مسئله به استفادۀ کانت از مفهوم حس مشترک بازمی‌گردد. بنابراین در این نوشتار با تمرکز بر مفهوم حس مشترک نشان داده می‌شود که چگونه نقد سومِ کانت می‌تواند بستری مناسب برای حل مسئلۀ یادشده فراهم کند، به طوری که پیامدهای آن در فلسفۀ هگل و رویکردهای ویتگنشتاین، به ویژه ویتگنشتاین متأخر نیز دنبال شود. تفاصيل المقالة
      • حرية الوصول المقاله

        6 - بررسی دیدگاه ویتگنشتاین متأخر درباره گزاره های پایه
        عبداله محمدی
        ویتگنشتاین متأخر گزاره‌های پایه را مبتنی بر نظریه خویش در بازی‌های زبانی و چارچوب ذهنی، تفسیر می‌کند. وی با شکاکیت مقابله کرده وآن را خودمتناقض می‌داند و گزاره‌های بدیهی را از ساختار بشر حذف‌ناشدنی شمرده است. با اینحال از نظر او میان گزاره‌های پایه تجربی و ریاضی، مرز رو أکثر
        ویتگنشتاین متأخر گزاره‌های پایه را مبتنی بر نظریه خویش در بازی‌های زبانی و چارچوب ذهنی، تفسیر می‌کند. وی با شکاکیت مقابله کرده وآن را خودمتناقض می‌داند و گزاره‌های بدیهی را از ساختار بشر حذف‌ناشدنی شمرده است. با اینحال از نظر او میان گزاره‌های پایه تجربی و ریاضی، مرز روشنی نیست. گزاره‌های پایه ریاضی نیز متأثر از بازی زبانی و مبتنی بر حافظه هستند و به همین دلیل، ممکن است مورد فراموشی، غفلت یا اشتباه واقع شوند. از نظر وی گزاره‌های پایه تنها تصدیق ضروری دارند ولی خطاناپذیر نیستند. در نظریه ویتگنشتاین، میان مفهوم و زبان خلط شده است. بازی زبانی، فرهنگ و تاریخ بر ساحت زبان اثر می‌گذارند، در حالیکه صدق گزاره‌های بدیهی منطق و ریاضی در ساحت مفهوم سنجیده می‌شود. همچنین تفاوت میان یقین روانشناختی و یقین منطقی را می‌توان با روش تحلیل آنها و نیز امکان یا عدم امکان ناسازگاری مفهومی بررسی کرد. صدق گزاره‌های بدیهی نیز با ارجاع آنها به علم حضوری اثبات‌پذیر است. تفاصيل المقالة
      • حرية الوصول المقاله

        7 - پوچ گرایی معرفت شناختی: نارسایی نشانه ها در متافیزیک و معرفت شناسی ویتگنشتاین
        احمد ابراهیمی پور مالک حسینی
        اگرچه ویتگنشتاین به‌عنوان یکی از مخالفان شکاکیت فلسفی شناخته می‌شود، اما جنبه‌هایی از معرفت‌شناسی وی در نظریه‌ی تصویری زبان و فلسفه‌ی زبانِ معمولی، دارای ویژگی‌های پوچ‌گرایانه است. این ویژگی‌ها به‌موجب نگرش زبانی ویتگنشتاین، با نشانه‌شناسی و متافیزیکِ وی گره خورده و جدا أکثر
        اگرچه ویتگنشتاین به‌عنوان یکی از مخالفان شکاکیت فلسفی شناخته می‌شود، اما جنبه‌هایی از معرفت‌شناسی وی در نظریه‌ی تصویری زبان و فلسفه‌ی زبانِ معمولی، دارای ویژگی‌های پوچ‌گرایانه است. این ویژگی‌ها به‌موجب نگرش زبانی ویتگنشتاین، با نشانه‌شناسی و متافیزیکِ وی گره خورده و جدایی‌ناپذیرند. این مقاله با بررسی گرایش‌های پوچ-گرایانه در نشانه‌شناسی و متافیزیک ویتگنشتاین، به تحلیل ویژگی‌های پوچ‌گرایانه در معرفت‌شناسی وی می‌پردازد. از دیدگاه ویتگنشتاین نشانه‌ نمی‌تواند به جهانی خارج از زبان، به درون ما، به دیگری یا به مدلول‌های فلسفی دلالت کند. وی امکان تحقیق در متافیزیک را نفی می‌کند: در رساله به‌خاطر محدودیت منطق، در پژوهش‌ها به‌خاطر کاربرد نداشتن عبارات متافیزیکی، و در در باب یقین به‌خاطر گریزناپذیری از چارچوب‌های زبانیِ حاکم بر شک و یقین. بر این اساس در فضای منطقی هیچ چیزی واقعا قابل شناختن نیست چون شناخت، محصور در فرامنطق است. شناخت امری کاملا نسبی، مقطعی و وابسته به زمینه است چون جهان ما فقط یک جهان ممکن است و نه تنها جهانی که هست. با این‌ همه ویتگنشتاین نمی‌گوید که شناخت مطلقا ممکن نیست بلکه می‌گوید شناخت تابع منطق و بازی زبانی ماست و نه به-طور مستقیم تابع اعیان یا امور واقع. حال اگرچه منطق و بازی زبانی، بی‌ربط به واقعیت نیستند و پیوندی با واقعیت دارند اما این به آن معنی نیست که بازتاب‌دهنده‌ی امور واقع‌اند. تفاصيل المقالة
      • حرية الوصول المقاله

        8 - نظریه مطابقت و اشکالات وارد بر آن
        فاطمه سادات هاشمی سلیمان حبیبی امیرعباس علیزمانی
        مسئله صدق در گزاره ها یکی از مسائل مهم معرفت شناسی است. از این‌رو، فیلسوفان و معرفت شناسان از دیرباز تا کنون دیدگاه های گوناگونی درباره ماهیت و چیستی صدق و نیز معیار صدق ابراز داشته اند. در این نوشتار، ما به بررسی نظریه مطابقت می پردازیم اما رویکرد ما بیشتر معطوف به ماه أکثر
        مسئله صدق در گزاره ها یکی از مسائل مهم معرفت شناسی است. از این‌رو، فیلسوفان و معرفت شناسان از دیرباز تا کنون دیدگاه های گوناگونی درباره ماهیت و چیستی صدق و نیز معیار صدق ابراز داشته اند. در این نوشتار، ما به بررسی نظریه مطابقت می پردازیم اما رویکرد ما بیشتر معطوف به ماهیت و چیستی صدق است نه معیار صدق. نظریه مطابقت یک پیش فرض مهم دارد و آن واقع گرایی است؛ بدین معنا که اولاً، ملتزم باشیم که واقعیتی مستقل از باورها و ذهن ما وجود دارد. ثانیاً، ذهن انسان را در کشف واقعیت توانمند دانسته، معتقد باشیم که انسان توانایی نیل به واقع و دسترسی به آن را دارد. ثالثاً، بپذیریم که زبان توان حکایت از واقع را دارا هست. نظریه مطابقت از آنجایی که به درک متعارف در باب صدق بسیار نزدیک است، پیشینه و رواج نسبی بیشتری نسبت به نظریه های بدیل خود داشته است، به‌طوری‌که بسیاری از فیلسوفان آن را مبنای معرفت‌شناسی نظام فلسفی خود قرار داده اند. با این حال، نظریه مطابقت نتوانست از عهده اشکالات گوناگون، از جمله عدم سنخیت، عدم جامعیت و عدم ارائه ملاک اثباتی برآید و سرانجام با انتقادات فیلسوفان معرفت یا به‌شکل تعدیل یافته ظهور و بروز یافت یا جای خود را به نظریاتی چون نظریه انسجام، نظریه کارآمدی، نظریه زائد بودن و... داد. این نظریات برخلاف نظریه مطابقت، در باب چیستی صدق، صدق را نه به امری فراسوی باور بلکه به خود باور وابسته می دانند، یعنی بدون تلاش برای رفتن به فراسوی باور، باید در درون باورها وضعیتی کشف شود که بر اساس آن بتوان گفت باوری صادق است یا نیست. تفاصيل المقالة
      • حرية الوصول المقاله

        9 - در باب یقین ویتگنشتاین و نقد برهان خواب دکارت
        اعظم محسنی سید مسعود سیف
        ویتگنشتاین به صراحت از مبنا بودن یقین و تقدم آن بر شک سخن می گوید و معتقد است که بازی شک در زمین یقین امکان پذیر است و شکاکیت افراطی خود متناقض است؛ برای ویتگنشتاین برهان خواب دکارت، عمیق ترین و قوی ترین نوع شکاکیت افراطی است. ادعای اصلی دکارت در این برهان این است که هی أکثر
        ویتگنشتاین به صراحت از مبنا بودن یقین و تقدم آن بر شک سخن می گوید و معتقد است که بازی شک در زمین یقین امکان پذیر است و شکاکیت افراطی خود متناقض است؛ برای ویتگنشتاین برهان خواب دکارت، عمیق ترین و قوی ترین نوع شکاکیت افراطی است. ادعای اصلی دکارت در این برهان این است که هیچ ملاک قطعی برای تمایز قائل شدن میان حالات خواب و بیداری وجود ندارد. برخی از فیلسوفان این فرضیه را یکی از چالش برانگیزترین مباحث در موضع شکاکیت دانسته و تمام همّ و غم خود را مصروف پاسخگویی به این برهان کرده اند؛ که البته در این زمینه توفیق چندانی نصیب آنها نشده است. اما ویتگنشتاین معتقد بود که شکاکیت بی معنی است و جوابی را نمی طلبد؛ با توجه به همین مبنا زمانیکه به برهان خواب می رسد، می گوید این عبارت که من ممکن است خواب باشم اگر جدی گرفته شود، همانطور که دکارت آن را جدی گرفته است، بی معنی است. برخلاف تصور ویتگنشتاین و دیگران، هدف دکارت هرگز ماندن در حالت عدم یقین نبوده است؛ او همواره بدنبال فرا رفتن از شک و رسیدن به یقین بوده است و در مورد شکاکیت حاصل از برهان خواب هم، در نهایت می گوید باید آن تردید کلی در مورد خواب را که به علت آن نمی توانستیم میان خواب و بیداری فرق بگذاریم، به عنوان شکوک مبالغه آمیز و مضر به دور افکنیم و در ادامه معیاری برای تفکیک تجارب ما در حالت خواب و بیداری ارائه می دهد. تفاصيل المقالة
      • حرية الوصول المقاله

        10 - گرایشها و مدلهای ایمانگرایی ازپیدایش تا دوره معاصر
        فهیمه خوشنویسان زینب شکیبی
        ایمان گرایی از پیدایش تا دوره معاصر فرازو فرودهایی را طی کرده است .در دوره ای ایمان گرایی خارج از موضوع عقل است و گاهی فراتر و ماورای عقل انسانی. گاهی ایمان به گونه ای ضد عقل تفسیر می شود که با معیار های عقل داوری نمی شود و دردوره ای ایمان و عقل در رابطه تنگاتنگی قرارمی أکثر
        ایمان گرایی از پیدایش تا دوره معاصر فرازو فرودهایی را طی کرده است .در دوره ای ایمان گرایی خارج از موضوع عقل است و گاهی فراتر و ماورای عقل انسانی. گاهی ایمان به گونه ای ضد عقل تفسیر می شود که با معیار های عقل داوری نمی شود و دردوره ای ایمان و عقل در رابطه تنگاتنگی قرارمی گیرند وشاهد یک ارتباط دو سویه میان ایمان و فهم هستیم .کانت با غیرعقلانی بودن گزاره های دینی و کیرکگارد باعدم تعامل میان عقل و آموز های دینی وویتگنشتاین متاخر ، با بی ارتباط دانستن استدلال های عقلی و تاکید برجنبه های عملی دین در جرگه ایمان گرایان قرار می گیرند، اما ایمان گرایی، در تجربه دینی به گونه ای متفاوت از دوره های قبل بیان می شود ، تجربه دینی معرفت بخش نیست، بلکه نوعی احساس است، احساس اتکای مطلق و یکپارچه به مبدا و قدرتی متمایز از جهان ، تجربه دینی( ماخر ، اتو) جدا کردن حوزه دین از حوزه فهم و تعقل و قرار دادن آن در قلمرو احساس است دراین سیر ایمانگرایی بنیانی برای دوره معاصر وورود درحوزه معرفت شناسی می شود. تفاصيل المقالة
      • حرية الوصول المقاله

        11 - بررسی دیدگاه آوروم استرول در باب دو برداشت متفاوتِ ویتگنشتاین از مبانی باورهای یقینی
        محمد سعید عبداللهی محمدعلی عبداللهی
        از زمان ارسطو به بعد عده‌ای از فیلسوفان بر این نکته اصرار ورزیده‌اند که بخشی از معرفت مبنایی‌تر از بخش‌های دیگر آن است. شکل‌های مختلفی از مبناگرایی در معرفت‌شناسی، اخلاق و منطق وجود داشته است و هر‌کدام امر خاصی را به عنوان مبنا در نظر گرفته‌اند. آوروم استرول بر این باور أکثر
        از زمان ارسطو به بعد عده‌ای از فیلسوفان بر این نکته اصرار ورزیده‌اند که بخشی از معرفت مبنایی‌تر از بخش‌های دیگر آن است. شکل‌های مختلفی از مبناگرایی در معرفت‌شناسی، اخلاق و منطق وجود داشته است و هر‌کدام امر خاصی را به عنوان مبنا در نظر گرفته‌اند. آوروم استرول بر این باور است که ویتگنشتاین یک مبناگرا است اما مبناگراییِ او یکسره با رویکردِ مبناگرایانِ سنتی تفاوت دارد و تمایزِ هوشمندانه‌‌‌ی ویتگنشتاین میان معرفت و مبانیِ آن، دامنِ مبناگرایی‌اش را از مشکلاتی که گریبان گیر مبناگرایانِ سنتی است دور می‌دارد. استرول نُه شرط برای مبناگرایی بر شمرده و معتقد است این شرایط در نظامِ معرفتیِ ویتگنشتاین وجود دارد. به باورِ استرول، ویتگنشتاین دو برداشتِ متفاوت از مبنایِ باورهایِ یقینی به دست می‌دهد: مبناگراییِ نسبی(گزاره‌ای) و مبناگرایی‌مطلق(غیرگزاره‌ای) و به مرور از مبناگراییِ نسبی فاصله و به سمت مبناگرایی مطلق متمایل می‌شود. در این مقاله پس از روشن ساختن استدلال استرول در باب مبناگرا بودن ویتگنشتاین و تفاوت این مبناگرایی با تقریرهای سنتیِ آن، به بررسی تمایز استرول میان دو برداشتِ ویتگنشتاین از مبناگرایی می‌پردازیم و نشان می‌دهیم هر‌کدام از این دو برداشت چه ویژگی‌هایی دارد و چگونه ویتگنشتاین مبناگرایی‌مطلق را ترجیح داده و بسط و توسعه می‌دهد. تفاصيل المقالة