اگزیستانسیالیست یکی از مکاتب فلسفی است، و به معنای اصالت وجود یا تقدم وجود بر ماهیت است، که تأثیر بسیاری بر جریانهای ادبی پس از خود برجا گذاشت. مبانی اصلی این فلسفه، تقدم وجّود بر ماهیت، فردیت، آزادی، درون ماندگاری، گزاف بودن جهان، نا امیدی، یأس، وانهادگی، غم و دلهره، أکثر
اگزیستانسیالیست یکی از مکاتب فلسفی است، و به معنای اصالت وجود یا تقدم وجود بر ماهیت است، که تأثیر بسیاری بر جریانهای ادبی پس از خود برجا گذاشت. مبانی اصلی این فلسفه، تقدم وجّود بر ماهیت، فردیت، آزادی، درون ماندگاری، گزاف بودن جهان، نا امیدی، یأس، وانهادگی، غم و دلهره، تنهایی و افسردگی میباشد. با توجّه به اوضاع سیاسی اجتماعی ایران در شهریور1320 و فضای نسبتاً باز جهت ایراد این اندیشهها و رواج آثار ترجمه شده از این دوره، بسیاری از شاعران و نویسندگان معاصر ادبیات از این اندیشه تأثیر پذیرفتند.که سهراب سپهری و اخوان ثالث از جمله کسانی بودند، که در بخشی از دوران افرینش ادبی شان از این اندیشه تأثیر پذیرفتند. بنابراین این پژوهش برآن است، تا این اندیشههای فلسفی را در منظومۀ حجم سبز و دفتر زمستان اخوان ٍثالث مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. نگارنده در این پژوهش، بر اساس مطالعات کتابخانه ای و به شیوه تحلیلی- فلسفی به گردآوری مطالب و اثبات نظریات خود مبادرت ورزیده، و با بررسی اشعار این منظومه ها به این نتیجه رسیده، که درون مایههای فلسفۀ اگزیستانسیالیستی با شدّت و ضعف در دفتر حجم سبز سهراب سپهری و دفتر زمستان اخوان ثالث دیده میشود.کلمات کلیدی: مکاتب فکری - فلسفی، فلسفه اگزیستانسیالیسم، سهراب سپهری، اخوان ثالث.
تفاصيل المقالة
دو اندیشمند صحنه ادب ایران، مولانا و حافظ بسیار پیشتر از اندیشمندان باخترزمین در بسیاری از زمینههای فردی و اجتماعی انسان اندیشیدهاند، و این اندیشهها را با زبان هنری بیان کردهاند. یکی از این زمینههای فکری بحث آزادی و اختیار انسان است که از آن به عنوان مهمترین حقیق أکثر
دو اندیشمند صحنه ادب ایران، مولانا و حافظ بسیار پیشتر از اندیشمندان باخترزمین در بسیاری از زمینههای فردی و اجتماعی انسان اندیشیدهاند، و این اندیشهها را با زبان هنری بیان کردهاند. یکی از این زمینههای فکری بحث آزادی و اختیار انسان است که از آن به عنوان مهمترین حقیقت وجودی انسان، به عنوان خلیفه خدا بر روی زمین، یاد میکنیم. در این مقاله نویسندگان ضمن تبیین اهمیت آزادی در آثار و اندیشههای حافظ و مولانا، سعی در بررسی شباهت و افتراقهای نظریهها و اندیشههای آنان در زوایای گوناگون وجود انسانی با نوع بیش انسانمدارانه در باخترزمین دارند. بر آنایم که اندیشههای متفکران باخترزمین را با اشعار مولانا و حافظ که آزادی به عنوان محور اصلی اندیشههای انسانمدارانه آنان قرار دارد، مورد بررسی قرار داده و با نگاهی تطبیقی اندیشههای آنان تحلیل شود.
تفاصيل المقالة
زندگی انسان چه تفاوتی با زندگی حیوانی دارد؟ آیا او به واقع اختیار و آزادی دارد؟ اگر دارد آیا اختیار، زندگیاش را آسانتر کرده است؟ غریزه تا چه اندازه بر عقل آدمی غالب است؟ شوپنهاور و معری دو اندیشمند ادیب و فیلسوف هستند که در واکاوی فلسفهشان میتوان به پاسخ این سؤالات أکثر
زندگی انسان چه تفاوتی با زندگی حیوانی دارد؟ آیا او به واقع اختیار و آزادی دارد؟ اگر دارد آیا اختیار، زندگیاش را آسانتر کرده است؟ غریزه تا چه اندازه بر عقل آدمی غالب است؟ شوپنهاور و معری دو اندیشمند ادیب و فیلسوف هستند که در واکاوی فلسفهشان میتوان به پاسخ این سؤالات رسید. در مقاله پیش رو تلاش شده است برخی از اندیشههای مشترک میان ابوالعلاء معری و آرتور شوپنهاور بررسی شود. این دو نوعی واقع بینی افراطی نسبت به زندگی داشتهاند که معمولاً از آن با عنوان بدبینی یاد میشود. هر دوی این فیلسوفان زندگی را آکنده از رنج و پوچی دانستهاند اما به هیچ وجه در مواجهه با زندگی منفعل نبودهاند بلکه کوشیدهاند آثاری جاودانه از خود باقی بگذارند که همواره تسلی بخش روح تشنه آگاهیِ آدمیان طی قرون متمادی باشد. ما در این پژوهش عقیده کلی این دو اندیشمند در باب زندگی و برخی از اجزای آن را به شکل تطبیقی بررسی میکنیم.
تفاصيل المقالة
تنهایی دل مشغولی انسان در طول تاریخ بوده و هست و معانی مختلف و انواع متعددی دارد که در حوزه های مختلف فلسفه، عرفان و روان شناسی، جامعه شناسی و ... قابل بحث و بررسی است. یالوم معنادرمان اگزیستانسیالیست است. او بر چهار اضطراب مرگ، تنهایی، آزادی و بی معنایی که به گفته او ر أکثر
تنهایی دل مشغولی انسان در طول تاریخ بوده و هست و معانی مختلف و انواع متعددی دارد که در حوزه های مختلف فلسفه، عرفان و روان شناسی، جامعه شناسی و ... قابل بحث و بررسی است. یالوم معنادرمان اگزیستانسیالیست است. او بر چهار اضطراب مرگ، تنهایی، آزادی و بی معنایی که به گفته او ریشه در هستی انسان دارند، تمرکز می کند و برای رهایی انسان از این چهار دلواپسی معتقد به ابداع معناست و معنای زندگی را در سه چیز می داند: خدمت کردن به دیگران، خودشکوفایی، آفرینش. یالوم و مولانا هر دو به تنهایی بنیادین معتقدند و هر دو در صدد رفع این تنهایی هستند و هر کدام راه حلی برای رهایی از این تنهایی ارائه کردهاند. در این مقاله نویسندگان سعی بر بررسی تطبیقی دیدگاه مولانا و یالوم در این موضوع با روش تحلیلی- توصیفی دارند. هدف این تحقیق روشن کردن تفاوت های موجود در دیدگاههای آنان درباره این سؤالات می باشد: آیا تنهایی بنیادینی که مولانا به آن معتقد است، همان تنهایی بنیادینی است که یالوم مطرح می کند؟ از طرف دیگر راهکار آن دو برای رفع این تنهایی و رهایی از اضطراب چیست؟
تفاصيل المقالة
در میان مکاتب فکری-فلسفی، فلسفه اگزیستانسیالیسم،بی گمان یکی از پرنفوذترین این مکاتب بوده که بر آراء افکار کسانی چون هدایت،آل احمد،فروید و...تاثیری عمیق گذاشت.احمد شاملو و سهراب سپهری از جمله کسانی بودند که در بخشی از دوران آفرینش ادبی شان از این اندیشه تاثیر پذیرفتند.تا أکثر
در میان مکاتب فکری-فلسفی، فلسفه اگزیستانسیالیسم،بی گمان یکی از پرنفوذترین این مکاتب بوده که بر آراء افکار کسانی چون هدایت،آل احمد،فروید و...تاثیری عمیق گذاشت.احمد شاملو و سهراب سپهری از جمله کسانی بودند که در بخشی از دوران آفرینش ادبی شان از این اندیشه تاثیر پذیرفتند.تاثیر پذیری شاملو از فلسفه اگزیستانسیالیسم را می توان در اشکال زیر دانست:در حوزه فلسفی –محتوایی که شاملو بیشتر به اندیشه های سارتر چشم دارد،در حوزه سیاسی ،اندیشه های کامو کانون توجه اوست و در حوزه ادبی،نیز به علت نزدیکی آراءسارتر و کامو به یکدیگر شاملو اگر نه تاثیر پذیر،اما موافق با آراء آنان است.سهراب سپهری شاعری با تفکرات اگزیستانسیالیستی به معنای واقعی امروزی نبوده اما نظام هستی شناسی در آثار او بویژه در سراسر منظومه صدای پای آب در یافتنی است و تفکر او در این منظومه جنبه هستی شناسیک دارد،باور های مکاشفه ای سهراب باعث شده تا شالوده این منظومه او در دو قابلیت ،یعنی ، سطح بیرونی که توصیف طبیعت و عناصر آن است و سطح درونی و نهفته که بیان مفاهیم فلسفی و معرفت شناختی عناصر است،پدید آید.نگارنده در این پژوهش ، با مقایسه اشعاری فلسفی از شاملو و سهراب به این نتیجه رسیده که درون مایه های فلسفه اگزیستانسیالیستی با شدت و ضعف در شعر این دو شاعر دیده می شود.
تفاصيل المقالة
این پژوهش با روش مقایسه، تحلیل مضامین و تطبیق، رد پای آموزههای فلسفه وجود را در حکایتی تمثیلی از مثنوی واکاوی میکند. در حکایت، با انبوهی از واژهها در معنای بودن و آمدن و شدن و رفتن با درون مایه معنایی ویژه مواجههایم؛ که موجب خطور اندیشه مشابهت آن، با مؤلفهی گذر و ت أکثر
این پژوهش با روش مقایسه، تحلیل مضامین و تطبیق، رد پای آموزههای فلسفه وجود را در حکایتی تمثیلی از مثنوی واکاوی میکند. در حکایت، با انبوهی از واژهها در معنای بودن و آمدن و شدن و رفتن با درون مایه معنایی ویژه مواجههایم؛ که موجب خطور اندیشه مشابهت آن، با مؤلفهی گذر و تعالی انسان "از بودن تا شدن" در فلسفه وجود، به ذهن میشود. تحقیق پیش رو نشان میدهد که آزمایش الهی میتواند همان موقعیت مرزی در اگزیستانسیالیسم باشد. رنج مؤلفه مشترک میان فلسفه الهی وجود و حکایت، برای رسیدن به خدا و تحقق وجود اصیل است. دگرگونی و تعالی وجود تا بروز تصویر حقیقی از خود در آموزههای اگزیستانسیالیستی، تعبیری دیگر از مسأله سیر إلی الله و رسیدن به مقام اتحاد و اتصال است. دست آخر این که در حکایت مورد نظر و در تفکر اگزیستانسیالیستی الهی، بر اهمیت شورمندی در گذر از تنگناهایی که انسان با آن رو به رو است تاکید شده و اختیار انسان در راستای اختیار الهی جاری شمرده میشود.
تفاصيل المقالة
یکی از مهمترین مکاتب فلسفۀ قارهای در قرن بیستم، مکتب اگزیستانسیالیسم است که با توجه عمدۀ خود به مسائلی همچون وجود انسانی، فردیت، اخلاق و ایمان با ادبیات عرفانی و صوفیانۀ ایرانی، مشابهتهای فراوانی دارد. مولانا جلالالدین بلخی، عارف و شاعر بزرگ ایرانی، از جمله نمایندگ أکثر
یکی از مهمترین مکاتب فلسفۀ قارهای در قرن بیستم، مکتب اگزیستانسیالیسم است که با توجه عمدۀ خود به مسائلی همچون وجود انسانی، فردیت، اخلاق و ایمان با ادبیات عرفانی و صوفیانۀ ایرانی، مشابهتهای فراوانی دارد. مولانا جلالالدین بلخی، عارف و شاعر بزرگ ایرانی، از جمله نمایندگان مهم ادبیات عرفانی و صوفیانۀ ایران است که دستگاه فکری و نبوغ و بدعت اندیشۀ عرفانی و فلسفیاش، از جهات بسیاریبا تفکر اگزیستانسیالیستی مشابهت و مطابقت دارد.
در این مقاله، کوشیده شده است تا همانندیهای فکری مولانا با فیلسوفان اگزیستانسیالیست غربی مورد بررسی قرار گیرد. بنابراین ابتدا به معرفی اصول و ویژگیهای کلی نحلۀ فلسفی اگزیستانسیالیسم پرداخته شده است و بعد به مختصری از آرای اندیشمندان این مکتب همچون سورن کییرکگارد، گابریل مارسل، کارل یاسپرس و میگل د.اونامونو و سارتر اشاره خواهد شد و پس از آن، به جنبههایی از اندیشۀ مولانا که با نکات برجستۀ این نحله مناسبت و سازگاری دارد، پرداخته شده است و نشان داده شده است که میان مبانی فکری فیلسوفان اگزیستانسیالیست و تفکرات مولانا چه اشتراکاتی وجود دارد.
تفاصيل المقالة
اگزیستانسیالیسم از مهمترین مکتبهای فلسفی و ادبی جهان است که در آن، فرد انسانی به عنوان فاعلی آگاه شناخته میشود و در تجربة هستی و نیز لمس معنای وجود به صورت بیواسطه با حقیقت هستی رویارو شده، پوچی زندگی خود را درک میکند. هستیشناسی یا اگزیستانسیالیسم در رابطه با انسا أکثر
اگزیستانسیالیسم از مهمترین مکتبهای فلسفی و ادبی جهان است که در آن، فرد انسانی به عنوان فاعلی آگاه شناخته میشود و در تجربة هستی و نیز لمس معنای وجود به صورت بیواسطه با حقیقت هستی رویارو شده، پوچی زندگی خود را درک میکند. هستیشناسی یا اگزیستانسیالیسم در رابطه با انسان و اصالتش سخن میگوید و بر تقدم وجود بر ماهیت تأکید دارد و همهچیز را از آن انسان میداند. همچنین مصادیقی از قبیل مسؤولیت انسانی، فردیّت انسان، گزاف بودن جهان، دلهره و اضطراب، آزادی، تنهایی، وانهادگی، و اوضاع و احوال مرزی از نمودهای روشن و بارز مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم میباشند که در شعر معاصر و در اشعار اخوانثالث نیز به کار رفتهاند. اخوان ثالث در دورهای میزیسته که تفکرات وجودی بر آثار وی اثر گذاشت و درواقع اندیشه این شاعر در تعامل با اندیشههای سارتر قرار دارد.در این پژوهش که به روش توصیفی- تحلیلی و کتابخانهای تدوین شده میتوان به تصویری از مکتب اگزیستانسیالیسم در شعر این شاعر دست یافت و به ارتباطی متقابل میان تفکرات وی با سارتر پی برد.
تفاصيل المقالة
دانستن معنای زندگی از مهمترین چالشهای اندیشمندان میباشد.رهایی از پوچی و دادن معنا و انگیزه به زندگی از بارزترین مطالب روانشناسی بوده است. دانشمندان ادوار مختلف برای یافتن ، پاسخی درخور برای معنای زندگی از هیچ کوششی دریغ ننموده اند . در این پژوهش کوشیده ایم معنای زندگی أکثر
دانستن معنای زندگی از مهمترین چالشهای اندیشمندان میباشد.رهایی از پوچی و دادن معنا و انگیزه به زندگی از بارزترین مطالب روانشناسی بوده است. دانشمندان ادوار مختلف برای یافتن ، پاسخی درخور برای معنای زندگی از هیچ کوششی دریغ ننموده اند . در این پژوهش کوشیده ایم معنای زندگی را از منظر عارف بزرگ مولانا و اندیشمند و روانشناس غرب، یالوم بررسی کنیم و به بیان اشتراکات و افتراقات دیدگاهشان بپردازیم.پژوهش حاضر به روش توصیفی تحلیلی و به شیوه استقرایی بر اساس گزارههای روانشناسی اگزیستانسیال و به طور خاص آراء یالوم و سرودههای مولانا صورت گرفته است. مولانا معتقد است اگر انسان بعد معنوی خود را بهتر بشناسد، این به زندگی او معنا و مفهوم می بخشد؛ خدا در زندگی وی نقش محوری دارد . اما یالوم روانشناسان اگزیستانسیالیس معتقد است دنیا تصادفی است و معنایی در کار نیست هیچ خط و مشی جز آنچه خود فرد خلق میکند وجود ندارد. یالوم و مولانا علیرغم تباین آشکار در آراء و عقاید در برخی از مولفههایی همچون آزادی، مرگ، تنهایی، پوچی و... که به ومعنادار بودن زندگی انسان منجر میشود متفق القولند. و برآیندی که از این بررسی به عمل آمده نشان میدهد معنای زندگی در سرودههای مولانا بر اساس روانشناسی وجودی یالوم منوط به رعایت اصولی همچون مسئولیت، عشق، اخلاق و ... است که خود انسان، آنها را ابداع کرده است. ضمن اینکه از دید مولانا بازگشت به اصل در کنار سایر مولفهها عامل رهایی انسان از پوچی و بیمعنایی است ولی یالوم به این جنبههای ما بعدالطبیعه اعتقادی ندارد.
تفاصيل المقالة
اومانیسم مکتبی فلسفی و ادبی است که منشأ پیدایش آن را یونان قدیم میدانند. این مکتب بر ارزش و مقام انسان ارج نهاده و او را میزان همه چیز قرار میدهد. اوج تجلی اومانیسم در قرون وسطی بود که راهی نو برای تقابل با استبداد کلیساهای قرون وسطی ایجاد کرد. آزادی، خود مختاری، خود أکثر
اومانیسم مکتبی فلسفی و ادبی است که منشأ پیدایش آن را یونان قدیم میدانند. این مکتب بر ارزش و مقام انسان ارج نهاده و او را میزان همه چیز قرار میدهد. اوج تجلی اومانیسم در قرون وسطی بود که راهی نو برای تقابل با استبداد کلیساهای قرون وسطی ایجاد کرد. آزادی، خود مختاری، خود رهبری، خویشتن شناسی و شناخت ابعاد مختلف استعدادهای انسان از جمله موضوعات مهمّی است که در این مکتب مورد تأکید قرار گرفتهاند. بیگمان وجه اشتراک عرفان با اومانیسم نیز در همین موضوعات است. پژوهش حاضر به شیوۀ تحلیلی توصیفی، کوششی است در جهت تطبیق برخی از مسائل عرفانی اسلامی با موضوعات اساسی مورد بحث در مکتب اومانیسم.
تفاصيل المقالة
مقاله حاضر در مقام پژوهشی مقایسه ای به بررسی کلامی-فلسفی دیدگاه اگزیستانسیالیسم و نهج البلاغه نسبت به موقعیت های استثنایی یا پیش آمدهای خاص زندگی انسان ها می پردازد. اگزیستانسیالیست ها از این پیش آمدها به موقعیت های مرزی تعبیر می کنند و آن را یکی از مبانی جنبش فکری خود أکثر
مقاله حاضر در مقام پژوهشی مقایسه ای به بررسی کلامی-فلسفی دیدگاه اگزیستانسیالیسم و نهج البلاغه نسبت به موقعیت های استثنایی یا پیش آمدهای خاص زندگی انسان ها می پردازد. اگزیستانسیالیست ها از این پیش آمدها به موقعیت های مرزی تعبیر می کنند و آن را یکی از مبانی جنبش فکری خود می دانند و معتقدند که انسان به واسطه ی قرار گرفتن در این موقعیت ها، به شناخت راستین خود دست می یابد. نهج البلاغه از این موقعیت ها تحت عنوان آزمایش الاهی یاد می کند و آن ها را سنتی ثابت و لایتغیر از سوی خالق هستی می داند که منجر به شناساندن گوهر درون می شود. سرانجام این پژوهش بدان جا می انجامد که هردو اگزیستانسیالیسم و نهج البلاغه رخ دادن این گونه اوضاع و احوال را برای دست یابی به شناخت صحیح از خویشتن، امری ضروری می دانند. از دیگر مشترکات این دو نگرش آن است که بروز این اتفاقات را همگانی و گریزناپذیر درنظر می گیرند؛ اما نهج البلاغه که دربرگیرنده حکمت اسلامی است، بیش از اگزیستانسیالیسم، شمه ای توحیدی و غایتمند برای این موقعیت ها و شناخت حاصل از آن ها قایل است که در نهایت به تکامل دنیوی و اخروی انسان می انجامد.
تفاصيل المقالة
شناخت سرشت واقعی انسان و جایگاه او در نظام هستی از محوری ترین و پیچیده ترین مسائل اندیشۀ بشر است. فروم یک اومانیست که دارای اندیشه های اگزیستانسیالیستی است. وی با بررسی منش و طبع انسان هنجارهای اخلاقی را که بر کیفیّت ذاتی انسان استوار بوده شرح می دهد و تخلّف از این أکثر
شناخت سرشت واقعی انسان و جایگاه او در نظام هستی از محوری ترین و پیچیده ترین مسائل اندیشۀ بشر است. فروم یک اومانیست که دارای اندیشه های اگزیستانسیالیستی است. وی با بررسی منش و طبع انسان هنجارهای اخلاقی را که بر کیفیّت ذاتی انسان استوار بوده شرح می دهد و تخلّف از این هنجارها را سبب ناباروری و پریشانی می داند، امّا معتقد است اگر انسان با محوریّت خردِ خود، آزادی، تجربه و اعتماد به خود و به دور از تأیید و ایمان به منبعی غیر از خود در راستای اهداف خود حرکت کند به باروری، شادکامی و سعادت دست می یابد. این پژوهش بر پایۀ روش تحلیلی- توصیفی درصدد یافتن پاسخ به این سوال است که آیا اندیشۀ اومانیسمی- اگزیستانسیالیستی در رویکرد روان شناختی اریک فروم در اشعار بهبهانی وجود دارد؟ یافته های پژوهش نشان می دهد اگر چه بهبهانی به اندیشه های فلسفی در دیوانش نپرداخته است، امّا با توجّه به علاقۀ وی به مضامین اجتماعی، سیاسی، انسانی و احساسی در اشعارش نشانه هایی از مؤلّفههای رویکرد اگزیستانسالیستی (خداباورانه) وجود دارد.
تفاصيل المقالة
سند
Sanad is a platform for managing Azad University publications