مواضع سیاسی عربتباران شام همزمان با دوره خلافت امام علی(ع)
محورهای موضوعی : تاریخ و تمدن اسلامیاکرم السادات حسینی 1 , یحیی میر حسینی 2
1 - دانش¬آموخته دکترای تخصصی علوم قرآن و حدیث، واحد میبد، دانشگاه آزاد اسلامی، میبد، ایران
2 - عضوئ هیات علمی دانشگاه میبد
کلید واژه: مردم شام, سنخشناسی, رفتارشناسی, مواضعسیاسی, امام علی(ع), معاویه,
چکیده مقاله :
پس از قتل عثمان خلیفه سوم، شام در برابر حکومت امام علی(ع) عَلَم مخالفت برافراشت. گزارههای مشهور تاریخی، شام را منطقه¬ای ضد علوی و یکپارچه نمایش دادهاست؛ اما در برخی گزارشها، از طیفهایی سخن به میان آمده که با توده شامیان همراه نبوده، خود را از لشکر معاویه جدا کردند؛ بروز رفتارهایی که یکرنگی شامیان را زیر سؤال میبرد. این پژوهش با تمرکز بر رفتارشناسی، ساکنان عربتبار شام را به دو سنخ «همراه کامل» و «غیرهمراه» تقسیم کرده و سپس مواضع سیاسی اعراب شام را در رابطه با نحوه مشایعت یا مخالفت با معاویه تحلیل کردهاست. بنابر یافته¬های پژوهش، سنخ اول، متأثر از باورهای دینی بازمانده از دوره بیزانس، بهرهگیری معاویه از سیاست رئیس بیگانه، شهرنشینی و همگنی جمعیت، تمامیتطلبی و باجخواهی، با معاویه همراه شدند. سنخ دوم، متأثر از سیاست¬های روشنگرانه امام علی(ع)، سیاست بیطرفی، منفعتجویی و احتیاط دینی با معاویه همراهی نکردند.
After the assassination of ʿUthmān, the third caliph, that the Levant (Shāmāt) raised the opposition flag against the government of Imam Ali (PBUH), and the Levant was introduced as Umayyad unified land. However, in some reports, it has been mentioned about groups that were not associated with the Levantines masses, and separated themselves from Muawiya's army. This research which is organized by descriptive-analytical method with a focus on behaviors has divided the Residents of Levant into two groups: “companionship” and “non-companionship” and then analyzed the political stands of the Levant Arabs in relation to the way of supporting or opposing Mu'awiyah. The research results show that the influence of Byzantine-religious beliefs, Muawiyah's use of foreign chief policy, urbanization and homogeneity of the population, totalitarianism and blackmail had the greatest effect on Levantines subordination from Muawiyah. Moreover, We can point to the following factors as other reasons for accompanying Muawiyah: the presence of Imam Ali (PBUH) followers in Levant, the policies of Imam Ali (PBUH) in Levantines awareness, the policy of neutrality, profit seeking and religious caution.
ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله (بیتا). شرح نهج البلاغة (ابن أبی الحدید). قم: مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی.
ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله (بیتا). جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید. ترجمه محمود مهدوی دامغانی. نشر نی.
ابن اثیر، علی بن محمد (بیتا). الکامل في التاريخ. دار صادر.
ابن اعثم کوفی، ابومحمد (۱۴۱۱). الفتوح. بیروت: دار الاضواء.
ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد (بیتا). العبر. ترجمه عبدالمحمد آیتی. وزارت فرهنگ و آموزش عالی.
ابن طقطقی، محمدبن علی (۱۳۶۰). تاریخ فخری. ترجمه محمد وحید گلپایگانی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
ابن عساکر، علی بن بدران (۱۴۰۷). تهذیب تاریخ دمشق الکبیر. بیروت: دار احیاء التراث العربیه.
ابن عساکر، علی بن حسن (۱۴۱۵). تاریخ مدینه دمشق. بیروت: دارالفکر.
ابن فوطی، عبدالرزاق بن احمد (۱۳۷۴). مجمع الآداب فی معجم الألقاب. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
ابن قتیبه، ابومحمد عبدالله بن مسلم (۱۴۱۰). الإمامة و السياسة معروف بتاريخ الخلفاء. بیروت: دار الاضواء.
ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی (بیتا). المنتظم في تاريخ الملوک و الأمم. (نعیم زرزور، محمد و مصطفی عبدالقادر عطا). دار الکتب العلمية.
احمد العلی، صالح (۱۳۸۴). مهاجرت قبایل عربی در صدر اسلام. ترجمه هادی انصاری. تهران: سمت.
احمدحسین یعقوب (۱۳۷۵). نظریه عداله الصحابه والمرجعیه االسیاسیه فی الاسلام. تهران: انصاريان.
امینی، محمدهادی (۱۳۵۹). ترجمه اعلام نهج البلاغه. تهران: بنیاد نهج البلاغه.
بلاذری، احمدبن یحیی (۱۴۱۷). انساب الأشراف. بیروت: دارالفکر.
بلاذری، احمدبن یحیی (۱۳۳۷). فتوح البلدان. ترجمه محمد توکل. تهران: نشر نقره.
پیگولوسکایا، ن.و (۱۳۷۲). اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران. تهران: موسسه تحقیات و مطالعات فرهنگی.
تتوی، احمدبن نصرالله (۱۳۸۲). تاریخ اَلفی (تاریخ هزار ساله اسلام). ترجمه غلامرضا طباطبایی مجد. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
ترمذی، محمد بن عیسی (۱۹۷۵). سنن الترمذی. مصر: شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی.
ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد (۱۳۷۴). الغارات. ترجمه عبدالحمید آیتی. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
جرجی زیدان، جرجی (۱۳۷۲). تاریخ تمدن اسلام. ترجمه علی جواهرکلام. تهران: امیرکبیر.
جعفریان، رسول (۱۳۸۲). تاریخ خلفا از رحلت پیامبر تا زوال امویان. قم: دلیل ما.
جواد علی (۱۳۹۱). المفصل في تاريخ العرب قبل الإسلام. بیروت: دار العلم للملايين.
حافظ ابرو، عبدالله بن لطفالله (۱۳۷۵). جغرافیای حافظ ابرو (مشتمل بر جغرافیای تاریخی دیار عرب، مغرب، اندلس، مصر و شام). ترجمه علی آل داوود و محمدسجاد صادقی. تهران: مرکز پژوهشی ميراث مکتوب.
حتی، فیلیپ (۱۳۸۰). تاریخ عرب. ترجمه ابوالقاسم پاینده. تهران: نشر آگه.
حسینی، اکرم السادات؛ و میرحسینی، یحیی (۱۴۰۲). نقش دین و حَميّت در رفتارشناسی شامیان با تکیه بر گزارههای نهجالبلاغه. پژوهشنامه نهج البلاغه، 41(11)، 97-119.
حسینی، اکرم السادات؛ میرحسینی، یحیی؛ و صحرایی، کمال (۱۴۰۲الف). تحلیل فرمانبرداری شامیان از معاویه (با تمرکز بر تحلیل روایات مدح و ذم آنان در نهج البلاغه). مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، 29(75)، 53-75.
حسینی، اکرم السادات؛ میرحسینی، یحیی؛ و صحرایی، کمال (۱۴۰۲ب). واکاوی تاریخی مفهوم «الجفاةالطغام»؛ توصیفی از حضرت علی(ع) درباره شامیان. پژوهش نامه علوی، 14(28).
دسوقی، محمد عزب (۱۹۹۸). القبائل العربیه فی بلاد شام منذ ظهور الاسلام الی نهایه العصر الاموی. مصر: الهیئه المصریه.
دینوری، احمد بن داود (بیتا). الأخبار الطوال. دار إحیاء الکتب العربیة.
ذهبی، محمدبن احمد (۱۴۱۴). سیر اعلام النبلاء. بیروت: موسسه الرساله.
زهری، محمد بن ابی بکر (۱۳۸۲). کتاب الجغرافیة. ترجمه حسین قرچانلو. تهران: انتشارات فرهنگ اسلامی.
سالم، عبدالعزیز (۱۳۸۳). تاریخ عرب قبل از اسلام. ترجمه تهران صدری نیا. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
سیوطی، جلال الدین (۱۴۲۳). تاریخ الخلفا. بی جا: عالم الکتب.
شریعتمداری، علی (۱۳۷۴). روانشناسی تربیتی. تهران: امير کبير.
شوشتری، محمدتقی (۱۳۷۶). بهج الصباغه. تهران: امیرکبیر.
طبرسی، حسن بن علی (۱۳۸۳). کامل بهائی. تهران: مرتضوی.
طبری، محمدبن جریر (۱۳۸۷). تاريخ الأمم و الملوک. بیروت: دارالتراث.
عالم زاده، هادی (۱۳۷۲). تحقیقی در نژاد، انساب و طبقات عرب. مشکات، 38.
عسگری، علیرضا (۱۳۷۹). سیاست تبلیغاتی معاویه در مقابله با حضرت علی(ع) و تأثیر آن در بیثمر ماندن کوششهای اصلاحی آن حضرت. تهران: سازمان تبليغات اسلامی.
عطوان، حسین (۱۳۷۱). الفرق الاسلامیه فى بلاد الشام فى العصر الاموى. ترجمه حمیدرضا شیخی. مشهد: آستان قدس رضوی.
عقاد، عباس محمود (۱۹۸۴). العبقریات الاسلامیة. بیروت: دارالکتب اللبنان مکتبه المدرسه.
علیزاده، بیوک (۱۳۷۱). حیات تعقلی اسلام. تهران: سازمان تبلیغات اسلمی.
مسعودی، علی بن حسین (۱۳۷۴). مروج الذهب. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
معصومی جشنی، عبدالله (۱۳۸۸). قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع. قم: دلیل ما.
مقدسی، ابوعبدالله (۱۳۶۱). أحسن التقاسيم فى معرفة الأقاليم. ترجمه علی نقی منزوی. تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ايران.
ممتحن، حسینعلی (۱۳۸۵). نهضت شعوبیه جنبش ملی ایرانیان در برابر خلافت اموی و عباسی. تهران: مرکز مطالعات علمی و فرهنگی.
منتظر القائم، اصغر (۱۳۸۰). نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت (ع) در قرن اول هجری. قم: بوستان کتاب.
منهاج، ابراهیم (۱۳۹۴). کارنامه سیاسی امام علی(ع) در نهج البلاغه. تهران: نگاه معاصر.
ناظمیان فرد، علی؛ و حاتمالابراهیمی، یاسمین (۱۳۹۵). پیمان راهبردی معاویه و عمربن عاص. تاریخ اسلام و ایران دانشگاه الزهراء، 26(29)، 217-238.
نصربن مزاحم (۱۳۸۲). وقعة صفين. قاهره: المؤسسة العربية الحديثة.
هاوتینگ، جرالد (۱۳۸۶). امویان: نخستین دودمان حکومتگر در اسلام. ترجمه عیسی عبدی. تهران: امیرکبیر.
یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب (۱۳۷۱). تاريخ يعقوبى. تهران: انتشارات علمی فرهنگی.
Heusch, Luc de (1982). The Drunken King, or the Origin of the State. Bloomington: Indiana University Press.
Sahlins, M. (2008). The Stranger-King or Elementary Forms of the Poljtics of Life. Indonesia and The Maloy World. 36(104), 177-199.
Aḥmad al-ʿAlā, Ṣāliḥ (1384/2005). Muhājirat- i Qabāyil- i ʿArabī dar Ṣadr- i Islām. Trans. Hadi Ansari. Tehran: SAMT.
Aḥmad Ḥusayn Yaʿqūb (1375/1996). Naẓariyya- yi ʿAdāla al- Ṣaḥāba wa al- Marjaʿiyya al- Siyāsiyya fī al- Islām. Tehran: Anṣāriyyān.
Alam Zadeh, Hadi (1372/1993). Taḥqīqī dar Nizhād, Ansāb wa Ṭabaqāt- i ʿArab. Mishkat, No. 38, pp. 49- 74.
Alireza. Biuk (1371/1992). Ḥayāt Taʿaqqulī Islām. Tehran: Sāzmān- i Tablīghāt Islāmī.
Amini, Mohammmad Hadi (1359/1980). Tarjuma- yi Aʿlām- i Nahj al- Balāgha. Tehran: Bunyād- i Nahj al- Balāgha.
ʿAqqād, ʿAbbās Maḥmūd (1984). al- ʿAbqariyyāt al- Islāmiyya. Beirut: Dār al- Kutib al- Libanān Maktaba al- Madrasa.
Asgari, Alireza (1379/2000). Siyāsat- i Tablīghātī- yi Muʿāwiya dar Muqābila bā Ḥaḍrat- i ʿAlī wa Taʾthīr Ān dar Bī- Thamar Māndan- i Kūshish- hā- yi Iṣlāḥī- yi Ān Ḥaḍrat. Tehran: Sāzmā- i Tablīghāt- i Islāmī.
ʿAṭwān, Ḥusayn (1371/1992). al- Firaq al- Islāmiyya fī Bilād al- Shām fī ʾl - ʿAṣr al - Umawī. Trans. Hamid- Reza Sheykhi. Mashhad: Astan Quds Razavi.
Baladhurī, Aḥmad b. Yaḥyā (1417 AH/1996). Ansāb al- Ashrāf. Beirut: Dār al- Fikr.
Idem (1337/1958). Futūḥ al- Buldān. Trans. Mohammmad Tavakol. Tehran: Nashr- i Nuqrih.
Dhababī, Muḥammad b. Aḥmad (1414 AH/1993). Sayr Aʿlām al- Nubalāʾ. Beirut: Muʾassisa al- Risāla.
Dīnawarī, Aḥmad b. Dāwud (Und.). al- Akhbār al- Ṭiwāl. Cairo: Dār Iḥyāʾ al- Kutub al- ʿArabiyya.
Disūqī, Muḥammad ʿIzab (1998). al- Qabāʾl al- ʿArabiyya fī Bilad Shām Mundhu Ẓuhūr al-Islām Ilā Nihāyat al- ʿAṣr al- Umawī. Egypt: al- Hayʾat al- Miṣriyya.
Ḥafiẓ Ābrū, ʿAbdallah b. luṭfallāh (1375/1996). Jughrāfiyyā-yi Ḥāfiẓ Ābrū (Mushtamil bar Jughrāfiyyā- yi Tārīkhī- yi Diyār- i ʿArab,Maghrib, Andulus, Miṣr wa Shām). Trans. Ali Al Davoud & Mohammad Sadegh Sajadi, Tehran, Mīrāth Maktūb.
Hawting, Gerald (1386/2007). The First Dynasty of Islam: The Umayyad Caliphate A.D.661-750. Trans. Isa Abdi. Tehran: Amīrkabīr.
Heusch, Luc de (1982). The drunken king, or the origin of the state, Bloomington: Indiana University Press.
Hitti, Philip (1380/2001). Tārīkh- i ʿArab. Trans. Abolghasem Payandeh. Tehran: Nashr- i Āgah.
Hoseini, Akram sadat, Mirhoseini, Yahya (1402/2023). Abolghasem The Role of Religion and Dignity in Behavior of the people of al-Sham Based on the Statements of Nahj al-Balagha Payandeh. Nahj al-Balagheh Research Journal, Volume 11, Issue 41, pp. 97-119.
Hoseini, Akram sadat, Mirhoseini, Yahya, Sahraei Ardakani, Kamal (1402/2023). Historical Analysis of the Obedience of the People of Shām to Muʿāwiyah (with a Focus on the Analysis of the Narrations of Their Praise and Condemnation in Nahj al-Balāghah). Journal of Qurān and Hadīth Historical Studies, Issue 75 Vol. 29, pp. 53- 75.
Hoseini, Akram sadat, Mirhoseini, Yahya, Sahraei Ardakani, Kamal (1402/2023). Analyzing the concept of "Al-Jafat al-Tagham"; A description of Hazrat Ali (AS) about the Shamians. Imam Ali's Studies, Issue 28, Vol. 14.
Ibn Abī al- Ḥadīd, ʿAbd al- Ḥamīd b. Hubat Allāh (Und.). Jilwa- yi Tārīkh dar Sharḥ- i Nahj al- Balāgha- yi Ibn Abī al- Ḥadīd. Trans. Mahmoud Mahdavi Damghani. Nashr- i Niy.
Ibn Abī al- Ḥadīd, ʿAbd al- Ḥamīd b. Hubat Allāh (Und.). Sharḥ- i Nahj al- Balāgha. Qom: The Ayatollah Marashi Najafi Library.
Ibn ʿAsākir, ʿAlī b. Badrān (1407 AH/1986). Tahdhīb Taʾrīkh Dimashq al- Kabīr. Beirut: Dār Iḥyāʾ al- Turāth al- ʿArabiyya.
Ibn ʿAsākir, ʿAlī b. Ḥasan (1415 AH/1994). Taʿrīkh Madīnat Dimashq. Beirut, Dār al- Fikr.
Ibn Aʿtham, Abū Muḥammad Kūfī (1411 AH/1990). al- Futūḥ. Beirut: Dār al- Awḍāʾ.
Ibn Athīr, ʿAlī b. Muḥammad (Und.). al- Kāmil fī al- Taʾrīkh. Dār Ṣādir.
Ibn Fuwaṭī, ʿAbd Al- Razzāq b. Aḥmad (1374/1995). Majmaʿ al- Ādāb fī Muʿjam al- Alqāb. Tehran: Ministry of Culture and Islamic Guidance.
Ibn Jawzī, ʿAbd al- Raḥmān b. ʿAlī (Und.). al- Muntaẓam fī Taʾrīkh al- Umam wa al- Mulūk. Revised by Muḥammad Naʿīm Zarzūr & Muṣṭafā ʿAbd al- Qādir ʿAṭāʾ. Beirut: Dār al- Kutub al- ʿIlmiyya.
Ibn Khaldūn, ʿAbd al- Raḥman b. Muḥammad (Und.). al- ʿIbar. Trans. Abdolmohammad Ayati. Wizārat- i Farhang wa Āmūzish- i ʿĀlī.
Ibn Qutaybah, Abū Muḥammad ʿAbd Allāh b. Muslim (1410 AH/1989). al- Imāma wa al- Siyāsa Maʿrūf bi- Taʾrīkh- i Khulafā, Beirut: Dār al- Awḍāʾ.
Ibn Ṭiqṭaqā, Muḥammad b. ʿAlī (1360/1981). Tārīkh- i Fakhrī. Trans. Mohammad Vahid Golpayegani. Tehran: Shirkat- i Intishārāt- i ʿIlmī wa Farhangī.
Jafarian, Rasoul (1382/2003). Tārīkh- i Khulafā az Riḥlat- i Payāmbar tā Zawāl- i Umawiyyān. Qom: Dalīl- i Mā.
Jawād ʿAlī (1391 AH/1971). al- Mufaṣṣal fī Taʾrīkh al- ʿArab Qabl al- Islām. Beirut: Dar El Ilm Lilmalayin.
Maqdisī, Abū ʿAbdallāh (1361/1982). Aḥsan al- Taqāsīm fī Maʿrifat al- Aqālīm, Trans. Ali- Naqi Monzavi. Tehran: Shirkat- i Muʾallifān wa Mutarjimān- i Iran.
Masoumi Jeshni, Abbdullah (1388/2010). Qabīla- yi Hamdān wa Naqsh- i Ān dar Tārīkh- i Islām wa Tashayyuʿ. Qom: Dalīl- i Mā.
Masʿūdī, ʿAlī b. Ḥusayn (1374/1995). Murūj al- Dhahab. Tehran: Shirkat- i Intishārāt- i ʿIlmī wa Farhangī.
Menhaj, Ibrahim (1394/2015). Kār- Nāma- yi Siyāsī- yi Imām ʿAlī dar Naj al- Balāgha. Tehran: Nigāh- i Muʿāṣir.
Montazer al- Qaem, Asghar (1380/2002). Naqsh- i Qabāyil Yamanī dar Ḥimāyat az Ahl- i Biyt dar Qarn- i Awwal- i Hijrī. Qom: Būstān- i Kitāb.
Moumtahen, Hossein-Ali (1385/2007). Nihḍat- i Shuʿūbiyya Junbish- i Millī- yi Irāniyyān dar Barābar- i Khilāfat- Umawī wa ʿAbbāsī. Tehran: Makaz- i Muṭāliʿāt ʿIlmī wa Farhangī.
Naṣr b. Muzāḥim (1382 AH/1962). Waqʿa al- Ṣiffīn. Cairo: al- Muʾassisa al- ʿArabiyya al- Ḥadītha.
Nazemianfard, Ali, Hatam al-Ebrahimi, Yasamin (1395/2016). The Strategic Treaty Between Muawiya and Amr b. Ās. Alzahra University. Issue 29, Vol. 26, pp. 217- 238.
Pigulevskaya, Nina (1372/1993). Aʿrāb Ḥudūd- i Marz- hā- yi Rūm- i Sharqī wa Iran. Tehran: Muʾassisa- yi Taḥqīqāt wa Muṭāliʿāt- i Farhangī.
Sahlins, M. (2008). The Stranger-King or Elementary Forms of the Poljtics of Life. Indonesia and The Maloy World, vol. 36, no. 104, pp. 177-199.
Sālim, ʿAbd al- ʿAzīz (1383/2004). Tārīkh- i ʿArab Qabl az Islām. Trans. Sadri Afshar. Tehran: Shirkat- i Intishārāt- i ʿIlmī wa Farhangī.
Shariatmadari, Ali (1374/1995). Rawān- Shināsī- yi Tarbīyatī. Tehran: Amīrkabīr.
Shoshtari, Mohammad Taqi (1376/1997). Bahj al- Ṣabāgha. Tehran: Amīrkabīr.
Suyūṭī, Jalāl al- Dīn (1423 AH/2002). Taʾrīkh al- Khulafā. (Und.): ʿĀlam al- Kutub.
Ṭabarī, Muḥammad b. Jarīr (1387 AH/1967). Taʾrīkh al- Umam wa al- Muluk. Beirut: Dār al- Turāth.
Ṭabarsī, Ḥasan b. ʿAlī (1383/2004). Kāmil Bahāʾī. Tehran: Murtaḍawī.
Tatawī, Aḥmad b. Naṣr Allāh (1382/2003). Taʾrīkh- i Alfī (Tārīkh-i Hizār Sāla- yi Islām). Trans. Gholamreza Tabatabaie Majd. Tehran: Shirkat- i Intishārāt- i ʿIlmī wa Farhangī.
Thaqafī Kūfī, Ibrāhīm b. Muḥammad (1374/1995). al- Ghārāt. Trans. Abdolhamid Ayati. Tehran: Ministry of Culture and Islamic Guidance.
Tirmidhī, Muḥammad b. ʿIysā (1975). Sunan al- Tirmidhī. Egypt: Shirka Maktaba wa Maṭbaʿat Muṣṭafā al- Bābī al- Ḥalabī.
Yaʿqūbī, Aḥmad b.Abī Yaʿqūb (1371/1992). Tārīkh- i Yaʿqūbī. Tehran: Intishārāṭ- i ʿIlmī wa Farhangī.
Zaydan, Jurji (1372/1993). Tārīkh- i Tamaddun- i Islām. Trans. Ali Javaher Kalam. Tehran: Amīrkabīr.
Zuhrī, Muḥammad b. Abī Bakr (1382/2003). Kitāb al- Jughrāfiyya. Trans. Hosein Gharechanlou. Tehran: Intishārāt- Farhang- i Islāmī.
تاريخ و تمدّن اسلامى Islamic History and Civilization
سال 20، شماره 46، بهار 1403 Vol.20, No.46, Spring 2024
صص 21-49 (مقاله پژوهشی)
مواضع سیاسی عربتباران شام همزمان با دوره خلافت امام علی(ع)1
اکرم السادات حسینی
دانش آموخته دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشگاه میبد، میبد، ایران
یحیی میرحسینی2
دانشیار گروه علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه میبد، میبد، ایران
چکیده
پس از قتل عثمان خلیفه سوم، شام در برابر حکومت امام علی(ع) عَلَم مخالفت برافراشت. گزارههای مشهور تاریخی، شام را منطقهای ضد علوی و یکپارچه نمایش دادهاست؛ اما در برخی گزارشها، از طیفهایی سخن به میان آمده که با توده شامیان همراه نبوده، خود را از لشکر معاویه جدا کردند؛ بروز رفتارهایی که یکرنگی شامیان را زیر سؤال میبرد. این پژوهش با تمرکز بر رفتارشناسی، ساکنان عربتبار شام را به دو سنخ «همراه کامل» و «غیرهمراه» تقسیم کرده و سپس مواضع سیاسی اعراب شام را در رابطه با نحوه مشایعت یا مخالفت با معاویه تحلیل کردهاست. بنابر یافتههای پژوهش، سنخ اول، متأثر از باورهای دینی بازمانده از دوره بیزانس، بهرهگیری معاویه از سیاست رئیس بیگانه، شهرنشینی و همگنی جمعیت، تمامیتطلبی و باجخواهی، با معاویه همراه شدند. سنخ دوم، متأثر از سیاستهای روشنگرانه امام علی(ع)، سیاست بیطرفی، منفعتجویی و احتیاط دینی با معاویه همراهی نکردند.
کلیدواژهها: مردم شام، سنخشناسی، رفتارشناسی، مواضعسیاسی، امام علی(ع)، معاویه.
مقدمه
رفتار به هر نوع فعالیت اعم از کارهای مخفی و آشکار، اعمال فیزیولوژیک، عاطفی و فعالیتهای عقلی گفته میشود که موجود زنده انجام میدهد. گرچه هر واکنش انسان ممکن است رفتار تلقی شود، اما بسیاری واژه رفتار را به حرکتها یا پاسخهایی محدود میکنند که لازمهاش، اموری در خارج از نفس آدمی است؛ و نه صرف نگرشها، اعتقادها و باورها (شریعتمداری، ۱۳۷۴: 5). مؤلفههایی که در رفتارشناسی ساکنان شام بیشتر مورد توجه قرار گرفتهاست عبارتاند از: 1. عنصرشناختی؛ 2. سنخشناسی؛ 3. احساس و تمایل به عمل.
عنصرشناختی همان اعتقادها و باورهای اﻓراد است که در مواجهه با هر موقعیت، متناسب با آن عمل میکنند (علیزاده، ۱۳۷۱: 93). سنخ دستهای از اﻓرادند که در چند خصلت مهم، مشترک باشند؛ سنخشناسی3 نیز به معنای بررسی و دستهبندی منظم و هدفمند اﻓراد بر اساس ویژگی مشترکشان است.
در گزارههای مشهور تاریخی، رفتارهای اهل شام به نحوی توصیف شده که از تبعیت محض، انسجام کامل و یکپارچگی فکری و سیاسی آنان حکایت دارد. حتی گفتهاند: «أهلُ الشامِ أطوعُ الناس لِمَخْلُوق و أعصاهُم لِلخَالِق» (نک. بلاذری، ۱۴۱۷: 7/43). گزارههای بیشماری که شامیان را همراه کامل معاویه معرفی کرده و حتی تصور حضور طیفی نامتجانس در شام را محال میکنند. نمونهای از یکرنگی شامیان را در سخنان حجاج بن خُزَیمه میتوان یافت؛ پس از قتل عثمان، حجاج در رفتاری نادر، به معاویه با عنوان امیرالمؤمنین سلام داد و او را به مقابله با علی(ع) تحریض کرده گفت: «تو را نيرويى است که على(ع) را چنان نيرويى نيست؛ زيرا گروهى با تو هستند که چون سکوت مىکنى سخن نمىگويند و چون سخن مىگويى سکوت مىکنند و چون فرمان مىدهى از چيزى نمىپرسند، حال آنکه گروهى با على(ع) هستند که چون سخن مىگويد آنان هم سخن مىگويند و چون سکوت مىکند از او مىپرسند، گروه اندک تو بهتر از گروه بسيار اويند» (دینوری، بیتا: 155). شاهدی دیگر از تبعیت محض شامیان، زمانی است که معاویه میخواست سپاه شام را به سوى ميدان صفين حرکت دهد؛ او برنامه را به گونهای چیده بود که روز جمعه در مسیر باشد؛ لذا اعلام کرد: «نماز جمعه را روز چهارشنبه خواهيم خواند!» سپاهیان همگی اطاعت کرده و روز چهارشنبه، نماز جمعه خواندند (مسعودی، ۱۳۷۴: 3/32).
در بررسیهای صورت گرفته، اندک گزارههایی وجود دارد که یکرنگی شامیان را زیر سؤال میبرد. حضور عدهای که در مقابل معاویه، مواضع سیاسی خود را در نظر گرفته و به نوعی از جماعت همگن شام کناره گرفتند. برای تحلیل رفتارهای دیگرسان ساکنان شام، بهترین روش، تقسیمبندی افراد بر اساس نوع عملکرد آنان است. به این ترتیب با توجه به واکنشهای رفتاری و موضع سیاسی شامیان در مقابل معاویه در محدوده حکومت امام علی(ع)؛ ساکنان شام در دو سنخ همراهکامل و غیرهمراه جایابی شدهاند.
الف) سنخ همراهکامل: در این سنخ طیفهایی هستند که تحت نظارت معاویه تربیت یافته و امام علی(ع) را از رهگذر تعاليم او شناخته بودند. جمعیت عظیمی که با تمام قوا در مقابل علی(ع) جبهه گرفته و پرچمدار مخالفت و عناد بودند. لازم به ذکر است که همه افراد در سنخ همراهکامل، برای حقد و کینه با امام علی(ع) مقابله نکردند. بلکه طیفی در این سنخ نیز بهخاطر اعتقاد و خون عثمان، برخی با سیاست باجخواهی و گرفتن پول و عطا، گروههایی از سر ناآگاهی و پایبندی بر رسوم دیرین خود، معاویه را همراهی میکردند.
برخی گزارشهای تاریخی در خلال جنگ صفین، تلاش کرده گروههایی را برشمرند که در سنخ همراهکامل قرار داشتند؛ برای نمونه در الامامة و السیاسة، همراهان معاویه در 6 دسته که هر دسته بین 3 هزار تا 80 هزار نفر جمعیت داشته، گزارش شدهاست (ابن قتیبه، ۱۴۱۰: 1/123). در تاریخ ألفی، تعداد همراهان معاويه قريب به 80 هزار نفر ذکر شده که در ميان آنان، 6 هزار مرد از اولاد مهاجر و انصار و 20 هزار سوار تخمین زده شدهاست (تتوی، ۱۳۸۲: 1/386). ابن اعثم در الفتوح به همراه معاویه 120 هزار سوار با انواع عدّت و آلت نام برده است (ابن اعثم، ۱۴۱۱: 3/143). دسوقی در کتاب القبائل العربیه، اعراب شام که در جنگ صفین معاویه را مشایعت میکردند، حدود 83 هزار نفر و در 27 دسته ذکر کردهاست (دسوقی، ۱۹۹۸: 199-201). در کهنترین منبع یعنی کتاب وقعة صفین آمده: «افَکانُوا خَمْسَةَ صُفُوفٍ مُعَقَّلِينَ وَ کانُوا يَخْرُجُون فَيَصْطَفُّونَ أَحَدَ عَشَرَ صَفّا» (نصربن مزاحم، ۱۳۸۲: 213). این آمار نمایی کلی از سنخ همراهکامل را به نمایش میگذارد.
ب) سنخ غیرهمراه: افراد و گروههای این سنخ با اینکه شامنشین بودند اما حاضر به همراهی معاویه نشدند. البته این سنخ در اقلیت به سر میبردند و علل گوناگونی در بروز رفتارهای دیگرسان آنان ذکر شدهاست. به جهت اینکه سنخ یاد شده تعدادشان در مقابل سنخ همراهکامل بسیار اندک است، لذا جملگی آنان در سنخ غیرهمراه قرار گرفتهاند.
عربتباران شامی از حیث عدم همراهی با معاویه نیز دستهبندی شدهاند، سنخی که به خاطر دوستی با امام علی(ع) حاضر به همراهی با معاویه نشدند و طیفهای دیگری که بر اساس مصلحت وقت یا بیتفاوتی نسبت به فضای حاکم، پروای از دین یا حفظ منافع و جایگاه خود از مشایعت با معاویه خودداری کردند. بنابراین تحلیل مواضع سیاسی و رفتارهای سنخ غیرهمراه با توجه به موقعیت مکانی و گفتمان موجود بسیار حائز اهمیت است.
این پژوهش، سیاستهای رفتاری ساکنان شام را در واکنش به تبعیت از معاویه، در محدوده زمانی حکومت امام علی(ع) به 2 سنخ؛ همراه کامل و غیرهمراه تقسیم کرده، سپس رفتارهای هر سنخ را مورد بررسی و تحلیل قرار دادهاست تا پاسخگوی این سؤال باشد: مواضع سیاسی شامیان عربتبار در همراهی یا عدم همراهی با معاویه در دوران خلافت امام علی (35-40 هجری) چه بودهاست؟
در مورد پیشینه؛ کتاب سیاست تبلیغاتی معاویه در مقابله با حضرت علی(ع) و تأثیر آن در بیثمر ماندن کوششهای اصلاحی آن حضرت به نوشته علیرضا عسگری. در این جستار، سیاستهای معاویه برای رسیدن به قدرت تقسیمبندی شده، نویسنده به این نتیجه رسیدهاست که معاویه از شیوه تبلیغات نوین بهره برده و اصل پیروزی معاویه نه پیروزی نظامی و نه ناشی از حقانیت او، بلکه یک پیروزی تبلیغاتی بودهاست. مقاله «تحلیل فرمانبرداری شامیان از معاویه با تکیه بر روایات مدح و ذم» (حسینی و دیگران، ۱۴۰۲الف). تکیه این مقاله بر روایات مدح و ذم شامیان در گزارههای نهجالبلاغه است. مقاله «نقش دین و حَميّت در رفتارشناسی شامیان با تکیه بر گزارههای نهجالبلاغه» (حسینی و میرحسینی، ۱۴۰۲). در این پژوهش نیز تنها به عوامل دین و حمیّت در انسجام شامیان پرداخته شدهاست. همچنین پژوهش «واکاوی تاریخی مفهوم "الجفاة الطغام"؛ توصیفی از حضرت علی(ع) درباره شامیان» (حسینی و دیگران، ۱۴۰۲ب) در این اثر نیز تنها گروهی به نام جفاة طغام در شام هویتیابی و رفتارشناسی شدهاند. کتاب القبائل العربیه فی بلاد شام منذ ظهور الاسلام الی نهایه العصر الاموی (دسوقی، ۱۹۹۸؛ سراسر اثر). در این کتاب، قبایل عربی ساکن شام به صورت کلی بیان شده و از دستهبندی و رفتارشناسی این قبایل در زمان خلافت امام علی(ع) سخن چندانی به میان نیامدهاست. بنابراین با بررسیهای صورت گرفته، تاکنون پژوهشی که ساکنان شام را سنخشناسی یا رفتارشناسی کرده یا مواضع سیاسی شامیان را بررسی کرده باشد، یافت نشد. حتی در بررسی گزارههای تاریخی نیز مطالب، به ندرت و پراکنده در این زمینه به ثبت رسیدهاست.
1. تحلیل رفتاری شامیان در سنخ همراهکامل
منطقه شامات در غرب آسيا قرار دارد. در دورههاى پيش از اسلام، رونق تجارى سرزمين يمن و حجاز و عوامل جغرافیایی، یکی از مهمترین علت برجسته شدن منطقه شام در نزد مردم بود. لذا این منطقه بارها در زد و خوردهایی جزء ایران یا روم قرار میگرفت. اين سرزمين را مىتوان به چهار ناحيه اصلى تقسيم کرد: شام از جهت غرب به دریای روم یا مدیترانه، از سوی جنوب، از رَفَح تا حدود بیابان بنیاسرائیل _بادیه الشام_ ما بين ايله و تبوک. از جهت شرق از بادیه الشام تا آب فرات و از جهت شمال از بالِس تا قلعه بيره و قلعة الروم که بر کنار فرات است تا دریای روم قرار دارد (نک. زهری، ۱۳۸۲: 141-161). این منطقه در حال حاضر شامل کشورهای؛ لبنان، فلسطین، سوریه و اردن میشود که تقسیمبندی جدید مربوط به دوره تحولات پس از جنگ جهانی اول است (جعفریان، ۱۳۸۲: 49).
برخی معتقدند بوم شام پیش از ظهور اسلام، مملو از جمعیت عرب بود تا جایی که به «روم العرب» شهرت داشت (ابن عساکر، ۱۴۱۵: 80/680؛ جوادعلی، ۱۳۹۱: 6/594). منطقه شامات پیش از آنکه تحت سلطه مسلمانان درآید، تحت سلطه امپراتوری روم شرقی بود. اعراب ساکن شام که بیشترین طیف جمعیتی در شام را تشکیل میدادند به دلیل زندگی طولانی در جوار رومیان، به مرور آداب و رسوم عربی خویش را فراموش کرده، بیشترشان کیش نصرانیت را پذیرفتند (پیگولوسکایا، ۱۳۷۲: 412)؛ اما اینگونه نبود که ماهیت عربی خویش را به کلی از دست داده باشند.
شرایط جغرافیایی و تعاملات فرهنگی اعراب با مناطق رومینشین، موجب تغییراتی در رفتار آنان شد. غَسانيان که عربهای عرصهجوى جنوب بودند، از تمدن «شامى-رومى» تأثیر پذیرفته (حتی، ۱۳۸۰: 110) و اولین پادشاهی عرب را در شام بنا نهادند (سالم، ۱۳۸۳: 158). در زمان فتوحات اعراب یمانی که رگههایی از آنان در شام بود، در قالب قبایلی بزرگ و متجانس، در گروههایی سازمانیافته به همقبیلههای خود پیوسته (دسوقی، ۱۹۹۸: 202) و در شهرهای شام ساکن شدند.
اهل شام از نظر فرهنگی، دینی و اجتماعی تمایز بسیاری با دیگر مناطق داشتند. به عبارتی اعراب یمانی، با ساختار شهری آشنا بوده، تجربه تمرکزگرایی و اطاعتپذیری داشتند. لذا جماعتی را با منافع مادى و معنوى مشترک تشکیل دادند. یعنی يک رشته آداب قومى واحد، ايشان را به هم مرتبط ساخت و آنان را در دفاع از آن منافع و آداب، نسبت به هم پيوسته و متحد نگاه داشت (دسوقی، ۱۹۹۸: 125).
این زمینه، فضایی را فراهم کرد تا تازه واردان مانند همزبانان و همنژادهایشان، بهمرور به آن وضعیت خو کنند. استمرار معاویه بر شام نیز فرصتی بهوجود آورد تا با الگو گرفتن از نظام بیزانسی و شیوههای گوناگون دیگر، ساکنان و مهاجران را منسجم و همسو با گرایشهای خود نگه دارد (معصومی جشنی، ۱۳۸۸: 104). در ادامه، به چندین نمونه از سیاستهای معاویه در همراه کردن مردم و همچنین سیاستهایی که شامیان در پیش گرفتند تا معاویه را مشایعت کنند اشاره شدهاست.
1. 1. اثر باورهای دینی ـ سیاسی بیزانسی
تازیانی که قبل از اسلام در شام سکونت داشتند، اغلب نصرانی بودند (پیگولوسکایا، ۱۳۷۲: 412؛ دسوقی، ۱۹۹۸: 143). باید به این نکته اشاره کرد که در باورهای پیشا اسلامی اهل شام، اصل اطاعت از حاکم اهمیت زیادی داشت. زیرا آنان بر فرقه یعقوبی یا مُنوفیزیت4 بودند. کيش نسطورى در حيره و يعقوبى در شام، نزد غسّانیها شيوع داشت (ممتحن، ۱۳۸۵: 31) حارث جَبَله، پادشاه غسّانى، به استقرار مذهب يعقوبى در شام مدد رساند و از دربار او واقع در منطقه جولان، مسيحيت براساس مذهب يعقوبى انتشار يافت (جواد علی، 1383: 387). حتی میسون همسر معاویه و نائله زن عثمان خلیفه سوم نیز از مسیحیان یعقوبی بودند (حتی، ۱۳۸۰: 253).
در باور یعقوبیان، حضرت مسیح(ع) خداست و حواریون، فرستادگان خداوند بر روی زمین هستند (سالم، ۱۳۸۳: 164). این باورها تا سالها بعد نیز در ضمیر ناخودآگاه شامیان وجود داشت. معاویه با اطلاع از پیشینه فکری آنان، بر این عقاید باطل صحه گذاشت و این باور را در اذهان شامیان نهادینه کرد. به این ترتیب مردم گمان میکردند که پیامبر(ص) همان خداست! (احمدحسین یعقوب، ۱۳۷۵: 119) معاویه نیز که خود را بزرگ جاهلیت، صحابی پیامبر(ص)، کاتب وحی (سیوطی، ۱۴۲۳: 194)، خالالمؤمنین (ابن عساکر، ۱۴۱۵: 42/521)، منصوب شده عمر و ولی دم عثمان (نصربن مزاحم، ۱۳۸۲: 81) معرفی میکرد، در نظر شامیان نماینده اراده خداوند و به لحاظ بزرگی، قداست، خجستگی، نماد امانتداری و راستی و هدایت بود (عطوان، ۱۳۷۱: 217).
از اینرو اطاعت مردم شام از خلیفه، ناشی از چنین تصوری بود که اطاعت از او عین اطاعت از خداست نه اینکه خلیفه باید از خدا اطاعت کند. شاهدی از بروز این افکار زمانی است که جعفربن عمر در میان گروهی از یمانیهای شام نشسته بود. شامیان فریاد زدند: «الطاعة الطاعة» جعفر گفت: «لا طاعة الا لله» شامیان بر او یورش بردند و گفتند: با این سخن، اطاعت از امیرمؤمنان را سست میکنی! او به زحمت توانست از دست آنان خلاصی یابد (ابن عساکر، ۱۴۰۷: 6/76).
نمونهای دیگر زمانی است که شامیان در مکه، شنیدند که فردی از خلیفه شام بدگویی میکند به او گفتند: «ای مرد صالح به آنچه برآن بودی بازگرد و از خلیفه خدا در روی زمین بدگویی نکن! چرا که حرمت او بالاتر از حرمت خانه خداست» (بلاذری، ۱۴۱۷: 4/345). سیاست معاویه برای شامیان ملموس بود. او اولین دفعه بود که در اسلام از خدعه به مثابه ابزاری برای رسیدن به قدرت و حکومت بهره گرفت و خلافت اسلامی را از درون مایه معنوی و اخلاقی تهی کرد و آن را تا مرتبه ملوکیت و سلطنت فروکاست (ناظمیان فرد؛ حاتمالابراهیمی، ۱۳۹۵: 233) او دین را همسو با باورهای شامیان آموزش میداد و نظامی شبیه به رومیها به وجود آورده بود. پر واضح است که چنین افرادی، دیگر روش علی(ع) و سخنان او را که میگفت: «لاَ طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیةِ الْخَالِقِ» (قصار: 156) نپسندند.
معاویه پایههای قدرت خود را چنان در شامات تحکیم بخشیده بود که شامیها کمتر با علی(ع) آشنا بودند و معاویه برای آنان، سمبل اسلام حقیقی بود (منتظر القائم، ۱۳۸۰: 190). حاکم شام، اطمینان خاطر داشت که با تقویت باورهای پیشین شامیان، در هر صورت حتی با انجام شنیعترین کارها، مخالفی نخواهد داشت. سخن علی(ع) که فرمودند: «أهْل اَلشَّامِ... اَلَّذِينَ يَلْتَمِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ يُطِيعُونَ الْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ»(نامه: 33) گویای پایبندی شامیان بر این باورهاست. با چنین سیاستی، شامیان از حق روى برگردانده آن را نمیدیدند، به ظلم و جور تشويق شده و حاضر به پذيرفتن «عدالت» بهجاى آن نبودند، از کتاب خدا فاصله گرفته و از راه راست منحرف گشتند (خطبه: 25).
1. 2. بهرهگیری معاویه از سیاست رئیس بیگانه
پایبندی به اطاعت از حاکم، حتی از تعصبات عربی مهمتر بود. توضیح آنکه نَسب، نزد عرب جایگاه بلند و ارزشی بسیار داشت و حقوق یک انسان در غالب اوقات، به نسب وی وابسته بود (عالمزاده، ۱۳۷۲: 67). از جمله مظاهر تعصب قبیلهای آن بود که خوش نداشتند قبایل غیر همنام در مقابل همدیگر بجنگند؛ از همین جهت در نبرد صفین که قبایل همنام در مقابل همدیگر صفآرایی کرده بودند، از آنجا که معاویه جنگآورانی از ربیعه در اختیار نداشت، به قید قرعه، حمیر شام را در مقابل ربیعه عراق قرار داد: «فَلَمْ يَجِدْ فِي أَهْلِ الشَّامِ رَبِيعَةَ فَجَاءَ بِحِمْيَرٍ» (نصربن مزاحم، ۱۳۸۲: 227). در این هنگام ذوالکلاع حمیری از یمنیان شام در واکنش به قرعهای که او را مصادف با ربیعه از عدنانیان قرار داده بود با اکراه و شرمساری گفت: «قُبحکَ الله بِاسْتِک مِنْ سَهْمٍ لَمْ تَبْغِ الضِّرَابَ» خدا رویت را سیاه کند ای تير؛ قرعهاى چنين ناهنجار درآمدی و چهره هماوردی را کریه کردی (ابن ابیالحدید، بیتا: 5/184). او که قرار گرفتن در برابر قبیله عدنانی را کسر شأن میدانست، با وجود این، به معاویه اعتراض نکرده و انتقاد خود را به تیری که این قرعه را بیرون آورده، نثار میکند.
از دیگر مظاهر تعصب قبیلهای آن بود که رئیس هر قبیله و به طور کلی سرپرست هر منصب و جایگاهی در قبیله، الزاما از اعضای همان دودمان بود و از سوی ریشسفیدان همان قبیله برگزیده میشد. اما معاویه در اقدامی نادر، سیاست «رئیس بیگانه5» را در پیش گرفت. با این توضیح که هرگاه شکاف قومی و نژادی در جامعهای به مرز بحران برسد، یکی از راهکارها برای برونرفت از مشکلات و خصومتها، سپردن فرمانروایی، ریاست و هر نوع سرپرستی و سروری به فردی خارج از آن قوم یا نژاد است. حتی در برخی جوامع، این نگاه وجود دارد که حاکمیت و منبع جادویی قدرت، همیشه در جایی بیرون از آن جامعه است (Heusch, 1982: 26-27).6
حال با این توضیح باید گفت تازیان در شام، از دو گروه اصلی قحطانی و عدنانی تشکیل شده بودند که هر یک، نسب به قبیلهای خاص میبردند. عدنانیها پیش از اسلام اين فکر را در عمق خاطر داشتند که از لحاظ نژادی، از قحطانیان برترند؛ از اینرو با عربان جنوب هرگز نمیآميختند (حتی، ۱۳۸۰: 345). گرچه با ظهور اسلام، از عصبیت جاهلی کاسته شد اما بعد از رحلت پیامبر(ص)، کمکم عصبیت سربرآورد؛ بهویژه در مورد بنیامیه که ابن خلدون معتقد بود «عصبیت عبدمناف، تنها در بنیامیه باقی ماند» (ابن خلدون، بیتا: 1/315). بر این اساس، مانایی عصبیت در میان عدنانیان، موجب شد به سبب جایگاهی که پیش از اسلام برای خود قائل بودند، از معاویه، فرزند پيشواى خود در زمان جاهليت، همچنان فرمانبری کنند (جرجی زیدان، ۱۳۷۲: 4/461).
اما قحطانیان، از تیرههای مختلفی بودند؛ لذا معاویه یمنیان حاضر در نبرد صفین را به 5 دسته تقسیم کرد و فرماندهی 5 جناح اصلی را به جای انتخاب از میان خودشان، به قریشیان سپرد. در کهنترین منبع از جنگ صفین آمده: «افَکانُوا خَمْسَةَ صُفُوفٍ مُعَقَّلِينَ وَ کانُوا يَخْرُجُون فَيَصْطَفُّونَ أَحَدَ عَشَرَ صَفّا» (نصربن مزاحم، ۱۳۸۲: 213). بر اساس گزارشهای تاریخی، یمنیان به این دستور کُرنش نشان داده، پذیرفتند و تنها عبداللّه بن حارث، عَلَم مخالفت برداشته، گفت: «اى معاويه تو در ميان ما بذر کين کاشتى و در شام، رسم تازهاى نهادى!» اما توجیه معاویه، این بود: «إنَمَا خَلَطتُ بِکم ثِقَاتي وَ ثِقَاتَکم وَ مَنکانَ لي فَهُوَ لَکم وَ مَن کان لَکم فَهُوَ لي». در پی این دلیلتراشی، یمنیان قانع شده و یکصدا گفتند: «تو حاکم مایی و ما مطیع تو هستیم!» (نصربن مزاحم، ۱۳۸۲: 425). این چنین بود که معاویه با سیاست رئیسبیگانه، قحطانیان که جمعیت غالب تازیان شام بودند را با خود همراه کرد.
1. 3. اثر شهرنشینی و همگنی جمعیت
عامل اتحاد در سنت قبیلهای جاهلی، هواخواهی و حمایت از همقبیله به هر دلیل بود: «انْصُرْ أَخَاک ظَالِمًا أَوْ مَظْلُومًا» (ابن فوطی، ۱۳۷۴: 5/485)؛ در مقابل، یک قبیله در برابر دیگران، حسادت و رقابتهای قبیلهای را در اولویت قرار میداد؛ رقابتهایی که پایینترین مرتبهاش، تکاثر بود (نک. سوره تکاثر، آیه 1) و بیشترین آن، کشتارهای فراوانی بود که علی(ع)، این چنین از آن یاد کردند: «أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ... تَسْفِکونَ دِمَاءَکمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکمْ» (خطبه: 26). اما شهرنشینی میتوانست اتحاد قبایلی را محکم گرداند! چه بسا چند قبیله در یک شهر گردهم میآمدند اما با توجه به آنکه همگی اهل یک شهر بودند، مرام سیاسی واحد یا نزدیک به هم را برمیگزیدند.
اساسا محیطهای شهری شامل انواع فرهنگها و قومیتها، از تعصب و خشک مذهبی میکاهد و تعاملات سازنده را جایگزین میکند؛ زیرا گروه، قدرت و اهمیت دارد و مردم افکاری را میپذیرند که از گروه برمیخیزد. از این جهت همنشینی تازهواردان با مردمان شهرنشین موجب شد تعصبات قبیلهای رو به تقلیل رود. بارانهای شدید و بسیارِ سرزمین شام، نظم خاصی را متناسب با آن اقلیم میطلبید. به همین جهت تازهواردان، نیازمند خانههایی مستحکم و استوار بودند. سادهترین راه ممکن، سکونت با مردم در شهرهای ساختهشده بود (احمد العلی، ۱۳۸۴: 83).
اثر دیگر شهرنشینی در انقیاد و فرمانپذیری بود؛ قبایل عرب کوچیده به شام که تاریخ مهاجرت آنها بعضا به قبل از اسلام بازمیگشت، به تمدن شهرنشینی درآمدند. کلبیان در منطقه دومةالجندل، تبوک و بادیةالسماوه رحلت اقامت افکندند (دسوقی، ۱۹۹۸: 201). مردم تعدادی از سرزمینهای شام، از جمله حِمص (مقدسی، ۱۳۶۱: 1/220)، دِمَشق و طَبَریه، با سپاهیان مصالحه کرده و نیمی از منازل و کلیساهای خود را در اختیار آنان قرار دادند (طبری، ۱۳۸۷: 3/444؛ یعقوبی، ۱۳۷۱: 2/222). همنشینی فاتحان و بومیها نیز نشانگر آن است که عربها از درگیری با بومیان برحذر بودند (هاوتینگ، ۱۳۸۶: 53).
گفتنی است تازیان بادیهنشینی که به تازگی هجرت کرده بودند، صحرانشین بوده، خواهان آزادی بیحد و حصر بودند و در برابر قوانین یک نظام منسجم، تحمل کمتری داشتند. اینان در بادیهالشام سکنی گزیدند (احمد العلی، ۱۳۸۴: 125) و بهتدریج در ارتباط با بومیان شهرنشین، تغییراتی در رفتار و زندگی اجتماعیشان پدیدار شد و از خلق و خوی بدوی به خلقیات شهرنشینی روی آوردند (دسوقی، ۱۹۹۸: 203).
این شرایط، دستاویز خوبی برای معاویه شد تا شهرنشینان را با خود همراه کند. در این میان باید به سیاست معاویه در بهکارگیری نفوذیها و نخبگان شهری اشاره کرد. شهر حِمص به عنوان وسیعترین منطقه شام، قبیله کِنده و حمیر را در خود جای داده بود؛ حِمیریهایی که بیشترین حمایت از معاویه را به عمل آوردند (نصربن مزاحم، ۱۳۸۲: 435). یکی از این اشخاص شُرَحبیل از بزرگان و فقیهان شام بود. سِمط، پدر شرحبیل جزو اولین اعرابی بود که وارد شام شد و حمص را برای قبایل، مرزبندی کرد (دسوقی، ۱۹۹۸: 117، 299) لذا شرحبیل تعصب خاصی نسبت به شام داشت. معاویه که به این امر واقف بود، نقطه ضعف شرحبیل را هدف گرفته و برایش نوشت: «جریر از جانب علی(ع) امر دِهشَتآوری از ما درخواست کردهاست». مراد معاویه از امر شنیع، داخل شدن شام تحت فرمانروایی عراق بود. به همین دلیل شرحبیل در اولین ملاقات خود به جریر گفت: «تو آمدهای که شام را زیردست عراق سازی؟!» (ابن عساکر، ۱۴۱۵: 59/134) در حالی که در گفتمان آن زمان، تقابل قبایل مطرح بود نه شهر با شهر.
سپس معاویه شرحبيل را مأمور کرد تا به شهرهای شام برود و مردم را به خونخواهی عثمان دعوت کند. پایبندی حمصیان به باورهای پیشین خود موجب شد اولین شهری باشند که با معاویه بهعنوان خلیفه بیعت میکنند. شُرَحبیل، چنان نفوذی در میان یمنیان داشت که در دعوت مردم به خونخواهی عثمان، احدی از فرمان او مخالفت نکردند: «فَاَجابُوهُ وَ لَم یَختَلِف مِنهُ أحداً» (ابن قتیبه، ۱۴۱۰: 1/101). واکنش حمصیان در خونخواهی عثمان چنان شدت داشت که شرحبیل با این سیاست، معاویه را این چنین تهدید کرد: «اگر با علی بیعت کنی، تو را میکشیم یا از شام اخراج میکنیم!» معاويه که منتظر همین واکنش بود جواب داد: من در خونخواهی خلیفه مظلوم با شما موافقم و خودم را يکى از شهروندان شام میدانم (نصربن مزاحم، ۱۳۸۲: 74).
بروز این رفتارها، موجب شد که گفته شود از اهل شام، هيچ قومی مانند حمصیان در دشمنى اميرالمؤمنين على(ع) تلاش نکردند (حافظ ابرو، ۱۳۷۵: 1/345). قابل توجه است که منطقه حمص با تمامیت عربی-قحطانی، نخبگانش نفوذیترین افراد در تحریک مردم بر خونخواهی عثمان بودند. اما دیگر مناطق شام که جمعیتی ناهمگن داشت این همسازگری و یکرنگی در آنجا مشاهده نمیشود.
نمودار 1: چینش جمعیتی قبایل در مناطق شام (مقدسی، ۱۳۶۱: 217)
با توجه به نمودار و مطالبی که ذکر شد، زیست بوم حمص، از دیگر مناطق شام همگنتر بودهاست. از نظر جمیعت، یکپارچه قحطانی بودند و از نظر نژاد، جملگی عرب و از نظر دینی، اکثرا مسیحی بودند. قابل تأمل آنکه بیشترین گزارهها در تاریخ نیز در انسجام حمصیان بر خونخواهی عثمان و همچنین اطاعت از حاکم به ثبت رسیدهاست (نک. ابن قتیبه، ۱۴۱۰: 1/101). پس شهرنشینی، همگونی جمعیت و سیاست معاویه در بهکارگیری نفوذیها، یکی از عواملی بود که سبب همراهی شامیان با معاویه شده و همسازگری را تقویت میکردهاست. نمونه دیگری از شهرنشینان، قبیله عک و اشعر بودند که از حامیان سرسخت معاویه به شمار میرفتند تا جایی که به «شیران شام» شهره بودند (نصربن مزاحم، ۱۳۸۲: 231؛ طبری، ۱۳۸۷: 5/30). این قبایل که از فرهنگ رومی تأثر پذیرفته بودند، در جنگ صفین ابتدا بیعت بر مرگ بسته و سپس پاهای خود را با سنگ بستند تا فرار نکنند؛ عدهای نیز با الگوگیری از آیین رومیان، با عمامه و زنجیر خود را به هم بسته بودند (طبری، ۱۳۸۷: 3/394).
1. 4. تأثیر زیادهخواهی و تمامیتطلبی
مسائل دینی و عدالت اجتماعی برای شامیان غیر عرب و اعراب یمانی که جمعیت پرشماری را در شام تشکیل میدادند (جواد علی، ۱۳۹۱: 4/326)، چندان اهمیت نداشت. عمده مسئله آنان، استقلال و سلطه حکومت بر منطقه خود و تبعیت نکردن از حکومت منطقه دیگر بود (منهاج، ۱۳۹۴: 161). موضع سیاسی این سنخ، تمامیت طلبی و رساندن شام در رأس حکومت بود. به همین دلیل این گروه برای اختصاص دادن امتیازات ویژه و به دست آوردن منافع گوناگون در برابر تمامی مخالفان خود، پایداری نموده و از حاکمیت و سلطه امویان با قدرت دفاع میکردند (عطوان، ۱۳۷۱: 396).
بر این اساس گروهی ظهور مجدد امویان را یک فرایند خودکار و تقریبا گریزناپذیر برای به دست گرفتن رهبری جامعه اسلام دانسته، معتقد بودند معاویه تنها گزینه برای فرمانروایی و برقراری همگرایی در سرزمین شام است (هاوتینگ، ۱۳۸۶: 47). منافع سیاسی این گروه اقتضا میکرد که جز معاویه، فرد دیگری را لایق خلافت ندانند؛ زیرا معتقد بودند که تنها به وسیله معاویه میتوان شام را حفظ کرد و بر عراقیان چیره شد (ذهبی، ۱۴۱۴: 3/140). برای نمونه ولید بن عقبه، از مردم شام خواست که برای دفاع از سرزمین شام ایستادگی کنند. او حتی از معاویه خواست تمام تلاشاش را برای پیروزی سرزمین شام بهکار گیرد و اموال بسيارى را که در خزانه شامات است برای حفظ سرزمین شام و اتحاد مردم خرج کند (نصربن مزاحم، ۱۳۸۲: 54).
1. 5. کسب مال و قدرت بیشتر در پرتوی حکومت معاویه
بشارت غنائم و ثروت شام در زمان فتوحات، خیل عظیمی از قبایل عرب را به این ناحیه سوق داد (بلاذری، ۱۳۳۷: 156). بعدها نیز بسیاری از افراد دنیاطلب برای به دست آوردن مال و مقام، سیاست باجگیری از معاویه را در پیش گرفتند. برای نمونه مَصقَلة بن هُبَيره، بِسر بن اَرطاة و زِيد بن عَدى بن حاتِم به شام گریختند؛ امام علی(ع) دلیل آن را حب مال و دنیاگرایی دانسته و فرمودند: «وَ أَيْمُ اللَّهِ لَوَدِدْتُ رِجال مَعَ مُعَاوِيَةَ، فَبَاعُوا الْآخِرَةَ بِالدُّنْيَا» (ابن قتیبه، ۱۴۱۰: 134). همچنین زمانی که حضرت شنیدند افرادی مدینه را ترک کرده و به شام رفتند، در نامهای به فرماندار مدینه نوشتند، ناراحت نباش: «إِنَّمَا هُمْ أَهْلُ دُنْيَا مُقْبِلُونَ عَلَيْهَا وَ مُهْطِعُونَ إِلَيْهَا» (نامه: 70).
از قبایل عربتبار شام، از کسانی میتوان یاد کرد که سیاست باجخواهی در قبال معاویه در پیش گرفته بودند؛ از این شمار میتوان به نُعمان بن جَبله رهبر قبیله قُضاعه شام اشاره کرد. او که در جنگ صفین حاضر نشده بود، با تهدید معاویه مواجه شد که در صورت عدم همراهی، از رهبری قبیله خلع خواهد داشت. با این حال، نعمان در اقدامی نادر، حمایت خود و قبیلهاش را مشروط به دریافت دو میلیون درهم عطا کرده و گفت: «و إنا أختَرنَا النَار عَلى هَوَاک طَلبَاً لِلدُنيا» (طبرسی، ۱۳۸۳: 2/293؛ دسوقی، ۱۹۹۸: 262). شاهدی دیگر حَوشب ذوظليم است که ابتدا مايل به خدمت اميرالمؤمنين على(ع) بود اما حوشب در مقابل مال بسياری که از معاویه گرفت، حاضر شد او را مشایعت کند (تتوی، ۱۳۸۲: 1/386).
نمونه دیگر، ولید بن عقبه است. او با اشعارش مردم شام را تشویق به همراهی با معاویه میکرد. جالب است که او بعد از سخنرانی معاویه شعری خواند که بیت آخرش میگفت: «سخن را کم کن و بر مبلغ افزاى»:
وَ کنْـتُ أَمِيراً قَبْـلُ بِالشَّامِ فِيـکمْ فَحَسْبِي وَ إِيَّاکمْ مِنَ الْحَقِّ وَاجِبُهُ
فَأَقْلِلْ وَ أَکثِرْ مَا لَهَا الْيَوْمَ صَاحِبُ سِوَاک فَصَرِّحَ لَسْتَ مِمَّنْ تُوَارِبُهُ
(نصربن مزاحم، ۱۳۸۲: 54).
به این ترتیب گروهی با سوء استفاده از شرایط بحرانی شام، سیاست باجگیری را در پیش گرفته و از این طریق با معاویه همراه شدند.
2. تحلیل رفتاری شامیان در سنخ غیرهمراه
با آنکه اکثر شامیان خواستار ابقای حاکم 20 ساله خود یعنی معاویه بر اریکه قدرت شدند، اما در این میان افراد و گروههایی نیز حضور داشتند که اندیشهای دیگرگون داشته و برای مواضع خود، همرنگ جماعت نبودند. عدهای از این افراد ابتدا با معاویه همراه بوده و بعدها از او رویگردان شدند و تعدادی از همان آغاز از همراهی معاویه سر باز زدند. در این مقاله، همه این گروهها بهواسطه آنکه در جنگ صفین معاویه را همراهی نکردند، در سنخ غیرهمراه جایابی شدهاند.
با توجه به عنصر شناختی افراد، سنخ غیرهمراه نیز به دو شاخه منشعب شدهاند. طیفی که به جرم حب علی(ع)، ترور، تهدید یا تبعید شدند و گروهی که با انگیزههای مختلف، بیطرفی در پیش گرفتند. سیاستهای متفاوت دسته بیطرف، آنها را در3 طبقه جای دادهاست.
البته لازم به ذکر است اگرچه این افراد در بوم اُموی شام، حاضر به همراهی معاویه نشدند؛ اما تقویتبخش جبهه علوی نیز نبودند. شاید تصور شود، عملکرد متفاوت تعدادی اندک که حاضر به همراهی معاویه نشدند، در میان جمعیت انبوهی که معاویه را مشایعت میکردند، اهمیت چندانی نداشته و نمیتوانسته خللی در انسجام شامیان ایجاد نماید؛ اما میتوان گفت: کنارهگیری آنان، از جنگ رودررو خطرناکتر بود؛ زیرا بیشتر شخصیتهای این سنخ را نخبگان و خواص شام تشکیل میدادند که با کنارهگیری خود، میتوانستند اندیشه مردم را نسبت به حاکمیت معاویه متزلزل کنند.
در ادامه به تحلیل رفتاری سنخ غیرهمراه پرداخته شده تا سیاستهای این افراد در رویگردانی از معاویه علتیابی شود.
2. 1. هواداران حضرت علی(ع)
گفته شد که اغلب جمعیت شام در سنخ همراه معاویه قرار دارند؛ اما برخی از کسانی که در شام حاضر به مشایعت معاویه نشدند، دقیقا کسانی هستند که نسبت به معاویه بغض داشته و در جهت تقویت جناح علوی در شام فعالیت میکردند؛ پس این تصور غالب که پنداشته میشود، شام تماما همراه با معاویه بودهاست، صحیح نیست. این افراد حتی شهامت داشتند، در شام اُموی سخن از برتری و فضائل علی(ع) بگویند. معاویه از بیم روشنگری آنان، تلاش کرد تا شام را از این گروه تهی سازد (عسگری، ۱۳۷۹: 148). به همین جهت اجازه نمیداد صدای مخالفی در شام طنینانداز شود: «وَجَعَلَ هَمه الاَکبَر أن یَخرُج أهل الفِتنَه مِن الشام» (عقاد، ۱۹۸۴: 4/214). اما این تدابیر معاویه نیز موجب نمیشد محبان علی(ع) دست از روشنگری خود بردارند. آنان به هر طریق ممکن، با سیاستهایی دیگرسان مردم شام را آگاه میساختند. برای نمونه، أسوَد بن عُرفَجه در جمع شامیان ایستاد و گفت: «ای معاویه چرا مردم را میفریبی؟ و شرحبيل را براى تحريض اهالى شام میخوانى؟» او در اشعار خود بصورت غیرمستقیم به فضائل علی(ع) اشاره کرده و با هدف رعب انداختن به دل شامیان میخواند: فَاحذَر اليَوم صَولة الأسد الورد إذا جَاء فى رِجال الهَيجاء
معاويه با شنیدن این بیت، آتش خشم در خاطرش زبان زد و گفت: آن شير زرد کدام است که ما را با او تهديد و تهويل مىکنى؟ أسود جواب داد: او على بن ابیطالب است و شروع به برشمردن نسبت خویشاوندی حضرت با پیامبر(ص) و فضائل حضرت کرد. معاويه از شدت عصبانیت فریاد زد «اين ديوانه ناکس را بگيريد و بکشید» اما او درمانده از شام فرار کرد و خدمت اميرالمؤمنين(ع) رسيد (ابن اعثم، ۱۴۱۱: 2/524).
شاهدی دیگر معاوية بن ضَحاک، پرچمدار بنىسُلَيم در سپاه معاويه است. او شاميان را خوش نداشته و به عراقيان و حضرت على(ع) گرايش داشت. اين نکته به صراحت در گزارش وقعة صفين به ثبت آمدهاست: «کانَ مُعَاوية بنِ الضَحاک بن سُفيان صَاحِب رَاية بَنيسُلَيم مَعَ مُعاوية وَ کان مُبغِضاً لِمُعاوية وَ أهل الشَام و لَهُ هَوى مَع أهل العَراق وَ علي بن أبيطالب(ع)» (نصربن مزاحم، ۱۳۸۲: 468). او خبرهايی را از اوضاع شام برای علی(ع) ارسال میکرد و مخالفت خود را با سرودن شعری در هجو معاویه علنی کرد. معاویه غضبناک شده و گفت: «همانا شعر او براى مردم شام سختتر از ديدار و رويارويى با على است»؛ او سرانجام به مصر تبعيد شد (ابن ابیالحدید، بیتا: 6/326). در بررسی گزارههای تاریخی، نام قبیله «همدان و ربیعه» نیز آمده که در جنگ صفین حاضر به همراهی معاویه نشدند. درباره قبیله همدان نخست باید به این مقدمه اشاره کرد که همدانیان، در شمار نیروهای فاتح شام بودند؛ حتی تعداد زیادی از آنان، پیش از اسلام بدانجا هجرت کرده (معصومی جشنی، ۱۳۸۸: 69) و در مناطق شمالی شام سکنی گزیده بودند (دسوقی، ۱۹۹۸: 200) اما با این وجود، هیچ یک معاویه را همراهی نکردند: «وَ لَم يَکن بِصِفين مِن هَمدان، أحد مَع معاوية وَ أهل الشام» (مسعودی، 1409: 3/85). در مقابل، على(ع) را 4 هزار سپاهى از همدان مشایعت میکردند که به رَجراجه (موج آسا) معروف بودند و چون همتایی در سپاه شام نداشتند، در مقابل سپاه خضَریّه (سبزینهپوش) از قبیله اَزد قرار گرفتند (نصربن مزاحم، ۱۴۰۴: 622). همدان عراق چنان از خود دلیری نشان دادند که معاویه میگفت: «اگر همراه علی(ع) قبیله دیگری چون همدان بودند هر آینه نیستی و نابودی بود» (دینوری، 1371: 176). همدانیان افزون بر اینکه در سپاه معاویه حضوری نداشتند حتی در شام، مخالفت خود را علنی میکردند. شاهدی از آن، مَعرّى بن أقبل از تيره همدان است که در شام به بیان فضائل علی(ع) میپرداخت؛ او پس از تهدیدهای معاویه، شبانه شام را ترک گفت و به حضرت علی(ع) پیوست (نصر بن مزاحم، ۱۴۰۴: 164).
دیگر قبیلهای که نامی از آنان در سپاه معاویه نیست، ربیعه شام را میتوان نام برد. در گزارشی، قبیله ربیعه بر معاویه شوریده بودند (امینی، ۱۳۵۹: 43). از وقعة صفین نیز میتوان شاهد آورد؛ در آنجا به این نکته اشاره شده که معاویه چنان کینه ربیعه را به دل داشت و از آنان خشمگین بود که سوگند یاد کرد در صورت پیروزی، زنان آنها را به اسارت گيرد و رزمآورانشان را بکشد: «وَ قَدْ کانَ مُعَاوِيَةُ نَذَرَ فِي سَبْيِ نِسَاءِ رَبِيعَةَ وَ قَتْلِ اَلْمُقَاتِلَة» (نصر بن مزاحم، 1404: 294). همچنین در گزارشی دیگر آمده؛ سپاه معاویه بهطور عمده از یمنیها با اقلیتی از قیسیها ولی بدون هیچ ربیعی تشکیل شده بود. در این جنگ که قبایل همنام در مقابل هم قرار داشتند، چون ربیعه عراق در سپاه شام همتایی نداشت، معاویه، به قید قرعه حمیر شام را در مقابل آنان قرار داد: «فَلَمْ يَجِدْ فِي أَهْلِ الشَّامِ رَبِيعَةَ فَجَاءَ بِحِمْيَرٍ».
2. 2. اثر سیاستهای امام علی(ع) در روشنگری شامیان
بوم شام تحت کنترل شدید امنیتی و سانسور خبری قرار داشت. از یک سو از ورود اخبار و اطلاعات صحیح به شام جلوگیری میشد و معاویه اجازه نمیداد کسی از معارف اسلام و فضائل علی(ع) سخن بگوید. از سوی دیگر فقط اخباری به مردم القا میشد که مورد تأیید معاویه باشد. زیرا معاویه در ورای بیخبری مردم، به سمت اهداف نامشروع خود میرسید.
در بحبوحه جنگ صفین، فرستادگانی از طرف امام علی(ع) راهی شام شدند تا نصایح خیرخوانه خود را به شامیان ابلاغ کرده، آنان را به راه درست بازگردانند. نمونهای از این دست خُفاف بن عبدالله است. او خود را به زعیم قبیله طی شام، حابس بن سعد رساند و واقعه کشته شدن عثمان و بیگناهی علی(ع) را برای آنان بیان کرد. روشنگریهای خفاف تردیدی در دل طائیان انداخت، تا جایی که حابس، نسبت به معاویه بیرغبت شده، خطاب به او گفت: «بخدا از امروز علی(ع) در دیدگان من بزرگ جلوه نمود و نسبت به سخنان تو در تردید هستم!» معاویه که ترسیده بود، چنین دستور داد: «به خدا سوگند خفاف یکی از چشمان علی است؛ تا مردم شام را فاسد نکرده او را از شام بیرون کنید» (ابن قتیبه، ۱۴۱۰: 1/105).
شاهدی دیگر ابونوح از یاران علی(ع) است. او در میان شامیان با استدلالهای محکم، باطل بودن معاویه را اثبات کرده و گفت: «معاويه از طلقاست و آزاد کردهها را رتبه خلافت نيست. ديگر آنکه خونخواه عثمان است، درحالیکه فرزندان عثمان از او اولىتر هستند و اميرالمؤمنين على(ع) را متهم به قتل عثمان کرده در حالی که على(ع) از خون او مبرّاست». ابونوح به جِدّ کوشید تا مناظرههایی بین عمروعاص و عمار یاسر ترتیب دهد و هدفمند حدیث پیامبر(ص) در مورد عمار (طبری، ۱۳۸۷: 3/98) را روایت میکرد. سخنان او هیاهویی در میان شامیان انداخته، جماعت عظیمی را دچار تردید و کنارهگیری از معاویه کرد (تتوی، ۱۳۸۲: 467-469).
گزاره دیگر، گفتگوی فردی از قبیله غسان شام با هاشم مِرقال از یاران امام در جنگ صفین است. جوان غسانی در مقابل هاشم ایستاد و به علی(ع) دشنام میداد و میگفت: «من از این جهت با شما میجنگم که بزرگان ما گفتهاند امیر شما نماز نمیخواند و خلیفه ما عثمان را کشته است». مرقال ماجرای کشته شدن عثمان را شرح داد و گفت: «چه ساده دروغهای آنان را باور کردی! امير ما اول کسى است که با رسول خدا نماز گذاشت و فاضلتر از او در دين خدا کسی نیست و هيچکس از او به پیامبر(ص) نزدیکتر نیست...» جوان غسانی با شنیدن نصایح هاشم توبه کرده و از جنگ کناره گرفت (طبری، ۱۳۸۷: 5/43).
فرستاده دیگر علی(ع) به سوی لشکر شام، عمار یاسر بود که چندین مناظره با عمروعاص داشت. او در میان جمعیت عظیمی که برای دیدن مناظره آن دو جمع شده بودند به عمروعاص گفت: «تو با همراهی معاویه دین خود را فروختی! مگر از پیامبر(ص) نشنیدی که میگفت: «يا عَمَارُ تَقتُلُک الفِئَةُ البَاغِيَةُ» (طبری، ۱۳۸۷: 3/98؛ ترمذی، ۱۹۷۵: 5/669). با سخنان عمار تعداد زیادی از نخبگان و خواص شام به شک و تردید افتاده و از همراهی معاویه باز ایستادند. معاويه که حس کرد تزلزلی در سپاهش افتاده گفت: «و اللّه که عرب هلاک شد» (تتوی، ۱۳۸۲: 437).
در این میان میتوان به عبدالله بن حارثه از قبیله بنی عَکه و عَقیل بن مالک از قبیله بنیعَبَس نیز اشاره کرد که به روشنگری در شام پرداختند. لازم به ذکر است که اولی در جنگ صفین به امام پیوست و دومی به دست معاویه کشته شد (ابن اعثم، ۱۴۱۱: 3/94).
گروههایی نیز با دیدن بزرگمنشی و عملکرد حضرت علی(ع) وجدان خفتهاشان بیدار شد و معاویه را ترک کردند. همانگونه که مَعری بن أقبَل از معارف شام و گروهی از قاریان شامی به رهبری شمر بن أبرهه، با دیدن رفتار ناجوانمردانه معاویه در بستن آب فرات بر روی عراقیان، او را ترک کردند (طبری، ۱۳۸۷: 3/64؛ شوشتری، ۱۳۷۶: 10/269). جواب نامههای امام علی(ع) به معاویه نیز هدفمند و برای آگاهی دادن به شامیان نوشته شدهاست. در اکثر نامهها، حضرت علی(ع) از قرابت خود با پیامبر(ص)، فضائل و رشادتهای خود در اسلام و عملکرد سوء معاویه از دنیاگرایی و دینگریزی او سخن گفتهاند. به همین دلیل معاویه گفت: «نامهها را مخفی کنيد! مبادا شامیان با خواندن آن به على متمايل شوند» (بلاذری، ۱۴۱۷: 5/111).
2. 3. انواع گروههای بیطرف و تقویت سنخ غیرهمراه و نیمه همراه
پیش از شروع بحث، بهتر است به این مقدمه اشاره شود که در برخی متون، از مدارا و صبر معاویه با مردم (نک. ابن طقطقی، ۱۳۶۰: 142-143)، سخن به میان آوردهاند؛ از جمله این گزاره مشهور است که معاویه میگفت: «جایی که تازیانهای بس باشد، شمشیر نمیکشم و جایی که زبانم بس باشد، تازیانه نمیزنم و اگر میان من و مردم موی باشد، بریده نخواهد شد که اگر بکشند، شل میکنم و اگر شل کنند، میکشم» (یعقوبی، ۱۳۷۱: 2/283)؛ اما این در حالی است که فضای شام اصلا برای مخالفان، امن نبود و آزادی بیانی وجود نداشت. در شام طیفهایی حضور داشتند که دل با علی(ع) داشته و او را از معاویه برتر میدانستند اما با فضایی که معاویه در شام ایجاد کرده بود، مجبور به پیروی بودند. از اینرو به علت مجازاتی که در انتظارشان بود، اطاعت از این قوانین را از بیتوجهی و نادیده گرفتن آن بهتر میدانستند. از طرفی چون تعدادشان در شام اندک بود به سرعت شناسایی شده و جرأت پافشاری بر عقاید خود یا شورش علیه معاویه را نداشتند.
حال با این مقدمه باید گفت، گروههایی در شام حضور داشتند که سیاست بیطرفی اتخاذ کرده، به دلایل گوناگون تصمیم گرفتند هیچیک از جناحهای علوی یا اموی را تقویت نکنند؛ دقیقا همعرض کسانی که در جبهه حضرت علی(ع) میزیستند و به آنها قاعدین گفته میشود (نک. ابن ابیالحدید، بیتا: 2/301، 302). اگرچه رفتارهای این گروهها نتیجهای یکسان داشت و جملگی به بیطرفی و کنارهگیری از جنگ صفین ختم شد؛ اما سیاستهای هریک از این گروهها در همراهی نکردن معاویه، متفاوت بود که در ادامه به آن میپردازیم.
2. 3. 1. موافقان ترسو، منفعتطلب و نیمه همراه
در این گروه کسانی بودند که تمایل به همراهی معاویه داشتند اما با دلاوریهایی که از علی(ع) سراغ داشتند آینده برایشان مبهم بود و پیروزی معاویه را محال میدانستند. به همین خاطر منافع خود را در کنارهگیری میدیدند. نمونهای از این دست أيمن بن خُرَيم أسدى، بزرگترين شاعر اهل شام که در جنگ صفین بىطرفى گزیده و کنارى نشسته بود. أیمَن پس از شنیدن اخبار جنگ و عجز سپاه شام در برابر سپاه کوفه از آنچه بر سر معاويه و يارانش آمده بود متأسف شده و در اشعاری به شماتت و سرزنش معاویه پرداخت. او به معاویه گوشزد کرد که هیچ دلاوری از شام، توان مبارزه با علی(ع) را ندارد! تنها راه شکست علی(ع) و غلبه بر سپاه عراق، متوسل شدن به حیله و نیرنگ است (نصربن مزاحم، ۱۳۸۲: 431).
وَلید بن عُقبة بن ابی مُعیط نیز که هواخواه معاویه و از شاعران برجسته شام بود طی سیاستی، ابتدا عزلت گزیده و حاضر نشد معاویه را همراهی کند (ابنجوزی، بیتا: 6/4) اما همین که اوضاع جنگ بر وفق مراد معاویه شد، اشعاری برای تحریض معاویه به جنگ با علی(ع) سرود که گرایش اُمویگرایانهاش هویداست:
مُعَاوِيُ، إِنَّ الشَّامَ شَامُک فَاعْتَصِمْ بِشَامِک لاَ تُدْخِلْ عَلَيْک الأَفَاعِيَا
فَإِنَّ عَــلِيّاً نَــاظِرٌ مَــا تُــجِيبُــهُ فَأَهْدِ لَهُ حَرْبـاً تُشِيـبُ النَّوَاصِـيَا
(ذهبی، ۱۴۱۴: 3/140).
2. 3. 2. دینپروایان محتاط
از میان کسانی که موضع خود را در بیطرفی میدیدند، میتوان عدهای را نام برد که به خاطر پروای از دین و ترس از عقوبت آخرت، سرگردان شده و حاضر به مشایعت معاویه نشدند. برای نمونه، حُصين بن مالک را میتوان نام برد که دل با علی(ع) داشته، اخبار سپاه معاویه را برای حضرت میفرستاد. او همنشینی به نام حارث بن عوف سَکسَکى داشت. این دو رفیق در مناظره عمار با عمروعاص حاضر شدند. شنیدن سخنان کوبنده عمار و سکوت و عجز عمروعاص، حارث را متحیر کرده و گفت: «نمىدانم چه کنم؟! ميان ننگ و آتش تردید دارم. اگر از معاويه برگردم و به خدمت على(ع) بروم به ننگ مىانديشم و اگر با معاويه باشم از آتش مىترسم. مصلحت آن مىبينم که بیطرفی را برگزینم». حصين نیز گفت: «واللّه که انديشه من نيز همين است» پس هردو از معاويه بگريختند (تتوی، ۱۳۸۲: 474).
شاهدی دیگر، عقیل بن مالک، از عابدان و مبارزان نامدار است که بر نماز و روزه مواظبت میکرد. او در جواب معاویه که پرسید چرا با على(ع) و اصحابش جنگ نمىکنى، در حالیکه در شام هيچ کس از تو شجاعتر و مردانهتر نيست؟ پاسخ داد: مىخواستم در خدمت تو باشم اما از آن روز که عمرو عاص و عمار ياسر، ذو الکلاع و أبو نوح با هم مناظره کردند، شبههاى در دلم پديد آمده! على(ع) را بر حق دیدم و تو را بر باطل. اين جهان خوب یا بد، خواهد گذشت؛ به آخرت نظر دارم و از عتاب مصطفى(ص) و از عذاب خداى عزّ وجلّ مىترسم (ابن اعثم، ۱۴۱۱: 3/94). از این دست افراد میتوان به ابو بَراءبن مالک نیز اشاره کرد که به خاطر ترس از عقوبت و عذاب و در نظر گرفتن روز جزا حاضر به همراهی با معاویه نشد (ابن اثیر، بیتا: 1/369). گروه دیگری به سرکردگی ابو دَرداء و ابو امامه باهِلى پيش معاويه رفتند و گفتند چرا بايد با على(ع) بجنگیم! در حالیکه او براى خلافت از تو سزاواتر است؟ آيا على(ع)، عثمان را کشته است؟ سپس برای روشن شدن مواضع خدمت حضرت علی(ع) رفتند و زمانیکه با هزاران نفر از لشکر عراق که همه یکصدا فریاد میزدند ما قاتل عثمانیم! روبهرو شدند ترجیح دادند که خلاف جناح حق حرکت نکرده و خود را به عذاب الهی گرفتار نسازند. به همین سبب از معاویه کناره گرفته به يکى از سواحل رفتند و در هيچ یک از اين جنگها شرکت نکردند (دینوری، بیتا: 170).
2. 3. 4. قاعدین بیتفاوت
در سنخ غیرهمراه گروهی نیز خنثی بودند. یعنی برایشان تفاوت نداشت معاویه خلیفه باشد یا علی(ع). آنها تنها به آرامش خود و قبیلهاشان میاندیشیدند و حاضر نبودند به خاطر دیگران خود را به خطر اندازند. لذا سیاست بیطرف در پیش گرفتند تا منافعشان حفظ شود. شاهدی از این دست، أبرهة بن صباح است که در مقابل معاویه قد علم کرده، به لشکر شام گفت: بگذارید معاویه با علی(ع) جنگ کند هرکس پیروز شد در مطاوعت و خدمت او میکوشیم. اهل شام نیز که او را مردی خردمند میشناختند سخنش را تأیید کردند. معاویه به خدمتکارانش گفت: او را به پشت جبهه ببرید میترسم این بىخرد حرفی به زیان ما بزند (ابن اعثم، ۱۴۱۱: 3/143).
از این دست افراد منفعتطلب، میتوان طیف دیگری را نام برد که معروفترین آنها شدّاد بن اوس بود. او در حیات امیرالمؤمنین(ع)، امام را بر معاویه مقدم میداشت اما بعد از شهادت حضرت، معاویه را خانه امید و جایگاه آرزو توصیف میکرد، شداد در جواب سؤال معاویه که پرسید، من برترم یا علی(ع)؟ و کدامیک از ما را دوست داری؟ گفت: «علی در امر هجرت از تو برتر، در انجام امور خیر به همراه رسولالله پیشتازتر، در شجاعت دلیرتر و در برابر خدا از تو سرسپردهتر است اما اکنون علی رفته است و امروز چشم امید و طمع من به تو بیش از او میباشد «وَ أما الحُب فَقد مَضى عليّ و أنتَ اليَوم عِند الناسِ أرجى مِنه» (ابن عساکر، ۱۴۱۵: 2/416).
قبیله بنیکلاب از مردم دومة الجندل نیز نسبت به اوضاع بیتفاوت و تا حدودی منفعتجو بودند، آنان نه در فرمان على(ع) بودند، نه در فرمان معاويه. منافع آنان در این بود که خود را به دردسر نیاندازند تا ببینند اوضاع بر وفق مراد چه کسی میشود و مىگفتند: «ما به همين حال باقى مىمانيم تا مردم در مورد یک خلیفه همرأى شوند؛ آنگاه جانب او را میگیریم» (ثقفی کوفی، ۱۳۷۴: 175).
نتیجه
رفتارشناسی و سنخشناسی گروهها، یکی از ابزارهای مهم در پژوهشهای تاریخی و حتی فهم برخی گزارههای دینی است که میتوان به تحلیل عمیق و درست از واکنشهای رفتاری و نحوه عملکرد افراد دست یافت. در تحلیل مواضع سیاسی ساکنان عرب شام در زمان امام علی(ع)، قبایل و طوایف در دو سنخ همراهکامل و غیرهمراه بررسی شدهاند. سنخ همراهکامل کسانی هستند که در جنگ صفین حضور داشته و معاویه را مشایعت کردند. بهرهگیری معاویه از سیاست رئیسبیگانه و سوء استفاده از باورهای پیشا اسلامی شامیان، مهمترین عامل در تقویت سنخ همراه کامل بود. باجخواهی، تمامیتطلبی و کسب مال و مقام از جمله سیاستهایی بود که جمعیت زیادی را در سنخ همراهکامل قرار داد. زیستبوم شام و شهرنشینی نیز در تبعیت و همراهی اعراب با معاویه اثر داشت. سنخ غیرهمراه نیز با در نظر گرفتن مواضع خود، سیاستهای چندی اتخاذ کرده و رفتاری متفاوت از جماعت نشان دادند. در رفتارشناسی سنخ غیرهمراه، عواملی موجب شده بود که عدهای همراهی معاویه را برنتافته و از سیاهه لشکر شام جدا شوند. از جمله باید به روشنگریهای سفرای امام(ع) در شام یا حضور عمار در جنگ صفین اشاره کرد که تعداد زیادی را به تردید انداخته، از همراهی معاویه بازداشت. گروههایی نیز سیاست بیطرفی در پیش گرفتند که با توجه به عملکردشان، در سه دسته جایابی شدهاند: موافقان ترسو و منفعتطلب، دینپروایان محتاط و قاعدین بیتفاوت. سرآخر باید گفت: چنانکه در گزارشات تاریخی آمدهاست، مردم شام در عصر امام علی(ع) به طور کامل یکپارچه و منسجم نبودهاند و هر طیف، با تحلیل مواضع و شرایط خود، سیاستهای متفاوتی در همراهی یا عدم همراهی با معاویه در پیش گرفتند.
نمودار 2: تحلیل مواضع سیاسی عربتباران شام
کتابنامه
ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله (بیتا). شرح نهج البلاغة (ابن أبی الحدید). قم: مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی.
ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله (بیتا). جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید. ترجمه محمود مهدوی دامغانی. نشر نی.
ابن اثیر، علی بن محمد (بیتا). الکامل في التاريخ. دار صادر.
ابن اعثم کوفی، ابومحمد (۱۴۱۱). الفتوح. بیروت: دار الاضواء.
ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد (بیتا). العبر. ترجمه عبدالمحمد آیتی. وزارت فرهنگ و آموزش عالی.
ابن طقطقی، محمدبن علی (۱۳۶۰). تاریخ فخری. ترجمه محمد وحید گلپایگانی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
ابن عساکر، علی بن بدران (۱۴۰۷). تهذیب تاریخ دمشق الکبیر. بیروت: دار احیاء التراث العربیه.
ابن عساکر، علی بن حسن (۱۴۱۵). تاریخ مدینه دمشق. بیروت: دارالفکر.
ابن فوطی، عبدالرزاق بن احمد (۱۳۷۴). مجمع الآداب فی معجم الألقاب. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
ابن قتیبه، ابومحمد عبدالله بن مسلم (۱۴۱۰). الإمامة و السياسة معروف بتاريخ الخلفاء. بیروت: دار الاضواء.
ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی (بیتا). المنتظم في تاريخ الملوک و الأمم. (نعیم زرزور، محمد و مصطفی عبدالقادر عطا). دار الکتب العلمية.
احمد العلی، صالح (۱۳۸۴). مهاجرت قبایل عربی در صدر اسلام. ترجمه هادی انصاری. تهران: سمت.
احمدحسین یعقوب (۱۳۷۵). نظریه عداله الصحابه والمرجعیه االسیاسیه فی الاسلام. تهران: انصاريان.
امینی، محمدهادی (۱۳۵۹). ترجمه اعلام نهج البلاغه. تهران: بنیاد نهج البلاغه.
بلاذری، احمدبن یحیی (۱۴۱۷). انساب الأشراف. بیروت: دارالفکر.
بلاذری، احمدبن یحیی (۱۳۳۷). فتوح البلدان. ترجمه محمد توکل. تهران: نشر نقره.
پیگولوسکایا، ن.و (۱۳۷۲). اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران. تهران: موسسه تحقیات و مطالعات فرهنگی.
تتوی، احمدبن نصرالله (۱۳۸۲). تاریخ اَلفی (تاریخ هزار ساله اسلام). ترجمه غلامرضا طباطبایی مجد. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
ترمذی، محمد بن عیسی (۱۹۷۵). سنن الترمذی. مصر: شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی.
ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد (۱۳۷۴). الغارات. ترجمه عبدالحمید آیتی. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
جرجی زیدان، جرجی (۱۳۷۲). تاریخ تمدن اسلام. ترجمه علی جواهرکلام. تهران: امیرکبیر.
جعفریان، رسول (۱۳۸۲). تاریخ خلفا از رحلت پیامبر تا زوال امویان. قم: دلیل ما.
جواد علی (۱۳۹۱). المفصل في تاريخ العرب قبل الإسلام. بیروت: دار العلم للملايين.
حافظ ابرو، عبدالله بن لطفالله (۱۳۷۵). جغرافیای حافظ ابرو (مشتمل بر جغرافیای تاریخی دیار عرب، مغرب، اندلس، مصر و شام). ترجمه علی آل داوود و محمدسجاد صادقی. تهران: مرکز پژوهشی ميراث مکتوب.
حتی، فیلیپ (۱۳۸۰). تاریخ عرب. ترجمه ابوالقاسم پاینده. تهران: نشر آگه.
حسینی، اکرم السادات؛ و میرحسینی، یحیی (۱۴۰۲). نقش دین و حَميّت در رفتارشناسی شامیان با تکیه بر گزارههای نهجالبلاغه. پژوهشنامه نهج البلاغه، 41(11)، 97-119.
حسینی، اکرم السادات؛ میرحسینی، یحیی؛ و صحرایی، کمال (۱۴۰۲الف). تحلیل فرمانبرداری شامیان از معاویه (با تمرکز بر تحلیل روایات مدح و ذم آنان در نهج البلاغه). مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، 29(75)، 53-75.
حسینی، اکرم السادات؛ میرحسینی، یحیی؛ و صحرایی، کمال (۱۴۰۲ب). واکاوی تاریخی مفهوم «الجفاةالطغام»؛ توصیفی از حضرت علی(ع) درباره شامیان. پژوهش نامه علوی، 14(28).
دسوقی، محمد عزب (۱۹۹۸). القبائل العربیه فی بلاد شام منذ ظهور الاسلام الی نهایه العصر الاموی. مصر: الهیئه المصریه.
دینوری، احمد بن داود (بیتا). الأخبار الطوال. دار إحیاء الکتب العربیة.
ذهبی، محمدبن احمد (۱۴۱۴). سیر اعلام النبلاء. بیروت: موسسه الرساله.
زهری، محمد بن ابی بکر (۱۳۸۲). کتاب الجغرافیة. ترجمه حسین قرچانلو. تهران: انتشارات فرهنگ اسلامی.
سالم، عبدالعزیز (۱۳۸۳). تاریخ عرب قبل از اسلام. ترجمه تهران صدری نیا. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
سیوطی، جلال الدین (۱۴۲۳). تاریخ الخلفا. بی جا: عالم الکتب.
شریعتمداری، علی (۱۳۷۴). روانشناسی تربیتی. تهران: امير کبير.
شوشتری، محمدتقی (۱۳۷۶). بهج الصباغه. تهران: امیرکبیر.
طبرسی، حسن بن علی (۱۳۸۳). کامل بهائی. تهران: مرتضوی.
طبری، محمدبن جریر (۱۳۸۷). تاريخ الأمم و الملوک. بیروت: دارالتراث.
عالم زاده، هادی (۱۳۷۲). تحقیقی در نژاد، انساب و طبقات عرب. مشکات، 38.
عسگری، علیرضا (۱۳۷۹). سیاست تبلیغاتی معاویه در مقابله با حضرت علی(ع) و تأثیر آن در بیثمر ماندن کوششهای اصلاحی آن حضرت. تهران: سازمان تبليغات اسلامی.
عطوان، حسین (۱۳۷۱). الفرق الاسلامیه فى بلاد الشام فى العصر الاموى. ترجمه حمیدرضا شیخی. مشهد: آستان قدس رضوی.
عقاد، عباس محمود (۱۹۸۴). العبقریات الاسلامیة. بیروت: دارالکتب اللبنان مکتبه المدرسه.
علیزاده، بیوک (۱۳۷۱). حیات تعقلی اسلام. تهران: سازمان تبلیغات اسلمی.
مسعودی، علی بن حسین (۱۳۷۴). مروج الذهب. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
معصومی جشنی، عبدالله (۱۳۸۸). قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع. قم: دلیل ما.
مقدسی، ابوعبدالله (۱۳۶۱). أحسن التقاسيم فى معرفة الأقاليم. ترجمه علی نقی منزوی. تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ايران.
ممتحن، حسینعلی (۱۳۸۵). نهضت شعوبیه جنبش ملی ایرانیان در برابر خلافت اموی و عباسی. تهران: مرکز مطالعات علمی و فرهنگی.
منتظر القائم، اصغر (۱۳۸۰). نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت (ع) در قرن اول هجری. قم: بوستان کتاب.
منهاج، ابراهیم (۱۳۹۴). کارنامه سیاسی امام علی(ع) در نهج البلاغه. تهران: نگاه معاصر.
ناظمیان فرد، علی؛ و حاتمالابراهیمی، یاسمین (۱۳۹۵). پیمان راهبردی معاویه و عمربن عاص. تاریخ اسلام و ایران دانشگاه الزهراء، 26(29)، 217-238.
نصربن مزاحم (۱۳۸۲). وقعة صفين. قاهره: المؤسسة العربية الحديثة.
هاوتینگ، جرالد (۱۳۸۶). امویان: نخستین دودمان حکومتگر در اسلام. ترجمه عیسی عبدی. تهران: امیرکبیر.
یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب (۱۳۷۱). تاريخ يعقوبى. تهران: انتشارات علمی فرهنگی.
Heusch, Luc de (1982). The Drunken King, or the Origin of the State. Bloomington: Indiana University Press.
Sahlins, M. (2008). The Stranger-King or Elementary Forms of the Poljtics of Life. Indonesia and The Maloy World. 36(104), 177-199.
[1] . تاریخ دریافت: 2/10/1402؛ تاریخ پذیرش: 12/2/1403
[2] . رایانامه (مسؤول مکاتبات): Mirhoseini@meybod.ac.ir
[3] . Typology
[4] . Monophysite
[5] . Stranger Chief\King
[6] . برای مشاهده مباحث نظری و شواهدی از اقوامی که به رئیس بیگانه روی آوردند، نک.
Sahlins, 2008: 177-199.