"ریختشناسی" یکی از مباحث اساسی نقد ساختاری است کهدر آن منتقد در پی یافتن روابط میان ساختار داستان است. این مبحث را نخستین بار ولادیمیر پراپ با الهام از اندیشههای فردینان دو سوسور در بحث ساختارشناسی زبان وارد عرصه نقد ادبی کرد. وی که اساس کارش را بر پایه اعمال شخصیتها أکثر
"ریختشناسی" یکی از مباحث اساسی نقد ساختاری است کهدر آن منتقد در پی یافتن روابط میان ساختار داستان است. این مبحث را نخستین بار ولادیمیر پراپ با الهام از اندیشههای فردینان دو سوسور در بحث ساختارشناسی زبان وارد عرصه نقد ادبی کرد. وی که اساس کارش را بر پایه اعمال شخصیتهای موجود در داستان قصههای پریان قرار داد، پس از تجزیه و تحلیل کنشها و کارکردهای این داستانها، به وضوح دریافت که همه داستانها از قوانین و ساختار واحدی تبعیت میکنند، و میتوان این قوانین ساختاری را به عنوان فرمولی کلی درباره داستانهای سایر ملل نیز به کار برد. این مقاله با تجزیه و تحلیل ساختاری داستان جمشید و خورشید که یکی از سرودههای موفق ادبیات غنایی فارسی است، سعی میکند تا با بررسی کارکردها و سیر توالی آنها در هر نقش و مقایسه با نظریه پراپ، به میزان انطباق این کارکردها با نقشها و خویشکاریهای موجود در داستان دست یابد.
تفاصيل المقالة
بشر از همان اوان حیات خود بر زمین، با پدیدههای رازآمیز بسیاری روبهرو بوده است و یکی از رازآمیزترین این پدیدهها برای او، نور بودهاست. نور، نوع زندگی و معماری فضای زیست آدمی را تحت تأثیر قرارداده و افزون بر جنبۀ مادی و فیزیکی حیات بشر، به تدریج بر جنبۀ ذهنی و معرفتی أکثر
بشر از همان اوان حیات خود بر زمین، با پدیدههای رازآمیز بسیاری روبهرو بوده است و یکی از رازآمیزترین این پدیدهها برای او، نور بودهاست. نور، نوع زندگی و معماری فضای زیست آدمی را تحت تأثیر قرارداده و افزون بر جنبۀ مادی و فیزیکی حیات بشر، به تدریج بر جنبۀ ذهنی و معرفتی وی نیز پرتو افکنده است. در ساحت معرفتی و فلسفی، نور، چشمانداز بحثهایی ظریف را فراروی آدمی گشوده است. در کنار همۀ این ویژگیها، نور به عنوان تجلّی زیبایی، در خدمت بیان هنری درآمده و گونههای هنر را از امکانات مادی و بیانی وسیعی بهرهمند کرده است. در این مقاله با استفاده از نظریۀ نماد، کارکردهای نمادین نور و خوشههای تصویری مرتبط با آن یعنی خورشید، آفتاب، شمع، چراغ و ... در دیوان حافظ تبیین می شود. و نیز سعی کردهایم به بررسی لایهها و وجوه گوناگون نور از قبیل نور نماد حق تعالی، انسان کامل، جهانِ غیب به منزلۀ نور، حضور نور در مکان، خوراک و شراب و تبیین مقولۀ فنا و بقا در دیوان حافظ با استفاده از پدیدۀ نور بپردازیم تا دریچهای دیگر برای شناخت کاملتر دیوان این شاعر برجسته گشوده شود.
تفاصيل المقالة
از رایجترین شیوههای بررسی اساطیر، تحلیل روانکاوانۀ آنهاست. کارل گوستاو یونگ، واضع نظریۀ روانشناسی شخصیّت، با مطرح ساختن مقولۀ کهنالگوها دریچهای تازه، رو به دنیای نقد و تحلیل اساطیر گشود. یونگ برای هر شخص، ناخودآگاه فردی و جمعی را در نظر میگیرد. از نظر او ناخودآ أکثر
از رایجترین شیوههای بررسی اساطیر، تحلیل روانکاوانۀ آنهاست. کارل گوستاو یونگ، واضع نظریۀ روانشناسی شخصیّت، با مطرح ساختن مقولۀ کهنالگوها دریچهای تازه، رو به دنیای نقد و تحلیل اساطیر گشود. یونگ برای هر شخص، ناخودآگاه فردی و جمعی را در نظر میگیرد. از نظر او ناخودآگاه فردی بر لایهای عمیقتر فطری بنا شده که ناخودآگاه جمعی یا کهنالگو نامیده میشود. بروز و ظهور کهنالگو در آثار هنری به خصوص ادبیات و اسطورهها برجستهتر است. این پدیده در شاهنامه که از نامورترین اسناد اساطیری و حماسی ایرانی به شمار میرود، قابل توجه است. کهنالگوهایی چون عبور از موانع و مشکلات، پهلوانآزمون، نقش برجستۀ قهرمان (پهلوان)، مادرمثالی، سایه، آنیما، آنیموس و... از کهنالگوهای برجستة شاهنامه هستند. در هفتخوان رستم بسیاری از این کهنالگوها دیده میشوند؛ همچنین مطابق نظریۀ یونگ میتوان مراحل هفتخوان را نوعی گذر از من و رسیدن به خود در جهت شکلگیری فردانیّت روانی فرد دانست. این مسیر جز با یاری قهرمان (رستم) و گذر از سایه ممکن نیست. در واقع در این مسیر کیکاووس که نماد انسان است، در مسیر حرکت از من به خود (فردانیّت فرد) از یاریهای رستم (قهرمان) بهرهمند میشود. این پژوهش با رویکرد تحلیلی ـ تطبیقی و با تکیه بر نظریۀ روانشناسی یونگ، کهنالگویی داستان هفتخوان رستم را بررسی میکند.
تفاصيل المقالة
اسطوره از کهنترین و مهمترین ساختههای ذهن بشر است که بنا به اهمیت و تأثیر فوقالعادهاش، از دایرۀ ساخته بودن فراتر رفته و خود مبدل به سازندۀ زندگانی بشر شده است. اسطوره، روایتی نمادین از هستی است که به مسائل کلان و بنیادین از قبیل پیدایش جهان و اجزایش و سرانجامِ جهان أکثر
اسطوره از کهنترین و مهمترین ساختههای ذهن بشر است که بنا به اهمیت و تأثیر فوقالعادهاش، از دایرۀ ساخته بودن فراتر رفته و خود مبدل به سازندۀ زندگانی بشر شده است. اسطوره، روایتی نمادین از هستی است که به مسائل کلان و بنیادین از قبیل پیدایش جهان و اجزایش و سرانجامِ جهان میپردازد و به رغم نبود پشتوانۀ تاریخی و علمی، برای علاقهمندان حقیقتی قدسی، والا و قطعی است. یکی از مهمترین روایتهای اساطیری در همۀ اقوام و ملل، کیفیت پیدایش مردم است. این اسطوره در میان اغلب اقوام و ملل، با وجود تفاوتهای فکری، فرهنگی و دینیشان، شباهتها و اشتراکات بسیار دارد، از جمله آفرینش مردم در نظام اساطیری آریایی و بهویژه ایرانی، شباهتهای بسیار با روایت آفرینش مردم در میان سامینژادان دارد که برخی تجلّیات آن را در دو دین یهود و اسلام میتوان مشاهده کرد. در این مقاله به روش تحلیلی ـ توصیفی و بر اساس روایتهای موجود در منابع ایرانی و سامی به بررسی تطبیقی اسطورۀ آفرینش مردم در این دو نظام اساطیری پرداختهایم. این بررسی نشانگر شباهتهایی چشمگیر در آفرینش مردم در این دو نظام متفاوت است؛ بهویژه در گیاهواره انگاشتن انسان نخستین و از خاک دانستن منشأ او. این شباهتها گاه ناشی از تأثیر و تأثّر طبیعی اساطیر است و گاه نیز از باورهای بنیادین و مشترک بشر که حاصل مشترکات تجارب زیستی انسانها است، ناشی میشود.
تفاصيل المقالة
اسطورۀ آماتِراسو، پیشرَویِ اندیشۀ ایرانی و هندوایرانی در فرهنگ ژاپنی
ابراهیم واشقانی فراهانی*
دانش یار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانش گاه پیام نور، تهران، ایران.
تاریخ دریافت: 23/9/1396
تاریخ پذیرش: 25/3/1398
چکیده
روشنایی بیهیچ گفتوگویی، مهمترین ایزد در اس أکثر
اسطورۀ آماتِراسو، پیشرَویِ اندیشۀ ایرانی و هندوایرانی در فرهنگ ژاپنی
ابراهیم واشقانی فراهانی*
دانش یار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانش گاه پیام نور، تهران، ایران.
تاریخ دریافت: 23/9/1396
تاریخ پذیرش: 25/3/1398
چکیده
روشنایی بیهیچ گفتوگویی، مهمترین ایزد در اساطیر هندواروپاییان است و چرخۀ بستن و گشودن روشنایی و تاریکی، مهمترین مضمون در اساطیر این مردمان است. مردمان هندوایرانی نیز به سان دیگر هندواروپاییان، سرگذشت روشنایی را بنیاد اساطیر خویش نهادند. آفرینش، باروری، آبفزایی، پیروزی و دیگر اجزای هستی در باورهای آنان، اجراهای دیگرگون اسطورۀ روشنایی است. ایزد روشنایی در اساطیر ژاپنی نیز جای گاهی بنیادین دارد. آماتِراسو، ایزدبانوی روشنایی در ژاپن، بهسان ایزدان روشنایی آریایی، ایزد باروری و مایۀ خرّمی کشتزارهاست و خاندان پادشاهی از نژاد اویند. داستان زندگانی او نیز توسعهیافتۀ چرخۀ بستن و گشودن روشنایی و تاریکی است و مشترکات سرگذشت او با اسطورۀ ایزدان روشنایی هندوایرانی، بیش از آن است که اتفاقی انگاشته شود. پیش از این، جوانبی از ورود و تأثیر اساطیر آریایی به فرهنگ ژاپن، کاویده و معرفی شده است و در این مقاله نیز با روش توصیفی ـ تحلیلی، مشترکات اساطیر ایرانی و هندوایرانی با اساطیر ژاپنی در حوزۀ ایزدان روشنایی بازنموده میشود. نتایج این بررسی، گویای آن است که با توجّه به پیشینۀ تأثیر فرهنگ ایرانی بر فرهنگ ژاپنی، اسطورۀ آماتِراسو در باورهای ژاپنی، ریشۀ هندوایرانی دارد. نیز قرنها پس از ورود این اسطوره به فرهنگ ژاپن، هم زمان با موج تازۀ ورود عناصر ایرانی به ژاپن در نیمۀ قرن هفتم میلادی، امپراتوران ژاپن با الگوگیری از نظریۀ تبار ایزدی شاهان ایرانی، اسطورۀ آماتِراسو را برای تبیین تبار ایزدی خویش به کار گرفتند.
* . vasheghani1353@gmail.com
تفاصيل المقالة
در دهههای بیست و سی شمسی، سنگینی بار شکست، رنج از مرور گذشته و احساس دلهره از تصوّر آینده، نویسندگان روشنفکر ایرانی را به انواع گریزها فرا میخواند. نویسندۀ نسل شکست میکوشد با داستانهای تمثیلی و با پناهبردن به روایتهای اساطیری، خوانندگان خود را تسلّی دهد. در این أکثر
در دهههای بیست و سی شمسی، سنگینی بار شکست، رنج از مرور گذشته و احساس دلهره از تصوّر آینده، نویسندگان روشنفکر ایرانی را به انواع گریزها فرا میخواند. نویسندۀ نسل شکست میکوشد با داستانهای تمثیلی و با پناهبردن به روایتهای اساطیری، خوانندگان خود را تسلّی دهد. در این دوره، افسانه به دلیل غرابت و ابهام آن، موردتوجّه نویسندگان قرار میگیرد و اساطیر هم برای بازآفرینی شخصیّت و روحیۀ فروکوفتۀ جامعه، بازروایت و حتّا بازسازی میشود. احسان طبری، از نویسندگان معاصر ایرانی است که غور او در عالم فلسفه و اشتغالش به کنشهای سیاسی، سایه بر آفرینشهای ادبی او افکنده و موجب شده است که آثارش کمتر از منظر نظریههای ادبی تحلیل شود. او که به لحاظ فلسفی تعلّق به نحلۀ رئالیسم دارد، در آثار داستانیش همراه با نشان دادن واقعیت، از طنز نیز بهره برده است. این گرایش به طنز، معلول فضای بستۀ سیاسی در عصر پهلوی است و همین عامل، نحوۀ بیان داستانهای او را نیز تمثیلی میسازد. هرجا که طنز به اثر ادبی تزریق میشود، میتوان حضور نقیضهگویی و نقیضهاندیشی را نیز پیشبینی کرد. نقیضه را میتوان شگردی در میان انواع شیوههای طنزپردازی پرخاشگرانه دانست که در گونههای متنوّع ادبی نمایان میشود. در این مقاله برآنیم که جلوههای نقیضه را در داستان یوشت فریان اثر طبری، بررسی کنیم. یوشت فریان داستانی افسانهای است که در کتاب سفر جادو اثر احسان طبری آمده است. در این اثر، نویسنده با آشناییزدایی از مفاهیم اسطورهای، به نقیضهسازی روی آورده است. هدف نگارندگان در این مقاله آن است که نشان دهند نقیضه در اثر نویسنده چگونه خودنمایی کرده است. از آنجا که این داستان ظرفیّتهای متنوّعی برای خوانش در اختیار قرار میدهد، پس از تعریف نقیضه و ویژگیهای آن، به شیوة تحلیلی، جایگاه این داستان در نظریههای ادبی چون ساختارگرایی، ساختشکنی و همچنین منطق گفتوگویی بررسی میشود.
تفاصيل المقالة
سند
Sanad is a platform for managing Azad University publications