فهرس المقالات سیدمهدی رحیمی


  • المقاله

    1 - بینامتنیت در ادبیات ‏تعلیمی(با تمرکز بر قابوس‏نامه و تعالیم پتاح‏ حوتپ؛ کهن‏ ترین فرزندنامۀ جهان)
    پژوهشنامه ادبیات تعلیمی , العدد 5 , السنة 13 , زمستان 1400
    بینامتنیت یکی از مباحث حوزۀ بررسیِ متون است که به روابط گوناگون متون ازنظر صورت و معنا اشاره دارد. بینامتنیت متن را حلقه ای در یک زنجیرۀ بینامتنی می داند و بر آن است که هر متنی با متون پیش از خود و هم زمان و پس از خود در ارتباط است. به بیان دیگر، هر متن به صورت پنهان یا أکثر
    بینامتنیت یکی از مباحث حوزۀ بررسیِ متون است که به روابط گوناگون متون ازنظر صورت و معنا اشاره دارد. بینامتنیت متن را حلقه ای در یک زنجیرۀ بینامتنی می داند و بر آن است که هر متنی با متون پیش از خود و هم زمان و پس از خود در ارتباط است. به بیان دیگر، هر متن به صورت پنهان یا آشکار با ژانر خود، ارتباط صوری و معنایی دارد. اندرز به فرزند، از زیرگونه های ادبیات تعلیمی است که پیشینۀ کهنی در تمدّن های بشری دارد. این سنّت اندرزی، بنابر سه اصل پیشینۀ کهن، جهانی بودن، تداوم و تکرارشوندگی، نیازمند بررسیِ بینامتنی و تطبیقی است. بنابر مستندات تاریخی، آموزه های پتاح حوتپ، کهن ترین کتاب در ادبیات تعلیمی جهان است. این آموزه ها مربوط به 2880 سال پیش از میلاد در مصر باستان است. در زبان و ادبیات فارسی، قابوس نامه نمونۀ مشهور و موفّقی است که اندکی پس از تألیف تا پایان قاجاریه، نویسندگان متون اندرزی در ایران به آن توجه داشتند و از آن تقلید می کردند. جایگاه بسیار کهن تعالیم پتاح و شهرت قابوس نامه، دلیل اصلیِ گزینش این دو اثر است. در این پژوهش با رویکرد تحلیلیـتطبیقی، ویژگی های برون متنی، پیرامتنی و درون متنیِ این آثار بررسی شد. این آثار در گزینش مخاطب (پسران نویسنده)، جایگاه اجتماعیِ نویسنده (وزیر دربار ایسِسی و شاهزادۀ آل زیار)، تفاخر به اصل و نسب، داشتن مقدمۀ عاطفی و مؤخرۀ تأکیدی، تأکید در به کاربستن تعالیم، بیان اندرزهایی دربارة حوزۀ رفتاری در اجتماع و خانواده، همانندگی دارند. این دست آورد نشان دهندۀ این است که در نوشتن اندرز برای فرزند، سنّتی مشترک وجود داشته است که البته بسته به نوع آن اندکی متفاوت است. تفاصيل المقالة

  • المقاله

    2 - بررسی بن‌‌مایه‌های اساطیری در افسانۀ سیستانی نهنگ ‌بور و شهزاده
    ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی , العدد 1 , السنة 16 , بهار 1399
    داستان نهنگ ‌بور و شهزاده از لحاظ بن‌مایه‌ها و ریشه‌های اساطیری غنی است و می‌توان بسیاری از بازنمودهای اسطوره‌ای، علی‌الخصوص اسطوره‌های سکایی، یونانی، چینی و هندی را در آن مشاهده کرد. پژوهش حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی بن‌مایه‌های اساطیری مطرح در این داستان همچو أکثر
    داستان نهنگ ‌بور و شهزاده از لحاظ بن‌مایه‌ها و ریشه‌های اساطیری غنی است و می‌توان بسیاری از بازنمودهای اسطوره‌ای، علی‌الخصوص اسطوره‌های سکایی، یونانی، چینی و هندی را در آن مشاهده کرد. پژوهش حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی بن‌مایه‌های اساطیری مطرح در این داستان همچون خون‌خوردن، اژدهاکشی، آفرودیت، بن‌مایة عدد سه، گذر قهرمان از آب به همراه اسب، آزار نرساندن آتش به پاکان و رسیدن به جاودانگی، بی‌مرگی و پیروزی مرگ بپردازد. نتایج پژوهش حاکی از آن است که داستان نهنگ ‌بور و شهزاده به عنوان یکی از داستان‌های عامیانۀ سیستانی، از لحاظ بن‌مایه‌های اساطیری از غنای بسیاری برخوردار است و این امر به نوبۀ خود، لزوم توجه بیشتر به فرهنگ بومی و داستان‌های عامیانۀ سرزمین سیستان را نشان می‌دهد. تفاصيل المقالة

  • المقاله

    3 - بررسی تطبیقی شخصیت زال و ایندره در شاهنامه و ریگ ودا
    پژوهشنامه ادب حماسی (فرهنگ و ادب سابق) , العدد 1 , السنة 17 , زمستان 1400
    هم سانی های زال با ایزد ـ پهلوانانی در اساطیر هند و ایرانی که در گذر روزگار در ساخت هایی دیگرسان نیز بازنموده شده اند، می تواند یادآور پیوستگی آن شخصیت ها در روزگاری ازلی یا اندیشۀ اسطوره پرداز نخستینه باشد؛ از این رو، در این جستار با روش توصیف و تطبیق، در پی بازشناخت أکثر
    هم سانی های زال با ایزد ـ پهلوانانی در اساطیر هند و ایرانی که در گذر روزگار در ساخت هایی دیگرسان نیز بازنموده شده اند، می تواند یادآور پیوستگی آن شخصیت ها در روزگاری ازلی یا اندیشۀ اسطوره پرداز نخستینه باشد؛ از این رو، در این جستار با روش توصیف و تطبیق، در پی بازشناخت ریشه های داستان و شخصیت زال در اساطیر روزگار هند و ایرانی، نمونه هایی از همانندی زال با ایندرهَ، اورمزد، مهر و ورونا در ریگ ودا و شاهنامه نشان داده شده است. بر پایۀ این جستار، زال با دورشدن از خانواده و پرورش در کنام سیمرغ، به جایگاه ایزدینۀ خود در البرزکوه بازمی گردد و با پیوستگی به مهر و خورشید، بنیاد همانندی و شاید این همانی خود را با اسطورۀ ایندرهَ که در گذر روزگار گزاره هایی از اسطورۀ میتره (مهر) و ورونا (اهورامزدای اوستایی) را ستانده بوده است، استوار می کند. اسطورۀ گیاه سوما که نیروبخش ایندره و فراهم آورندۀ زمینۀ رویین تنی برای او است، در خویش کاری بنیادین خود یعنی درمان بخشی، به پَرِ درمان گرِ سیمرغ در حماسۀ ملی می ماند که زال را به رویین تنی رسانده بوده است. اسطورۀ گیاه سوما در داستان ایندره، با درخت همه تخمۀ درمان بخش که برپایۀ متون زردشتی، آشیان سیمرغ بر آن نهاده شده بود، نیز سنجیدنی است. همانندی های زال با ایندره که بسامدی درخور درنگ دارد، این انگاره را سامان می دهد که این دو پیوندی ریشه ای با یک دیگر دارند و یا نمایندۀ بن مایه هایی هم سان و پراهمیت بوده که در اندیشۀ نیاکان به گونه ای ویژه و برجسته تکرار می شده است و در پردازش داستان های حماسی ـ اسطوره ای روایی داشته است. تفاصيل المقالة