چکیده بدون تردید رعایت قواعد آمره از جمله اصول مسلم ، قطعی و لازم الاجرا در حقوق بین الملل می باشد . قواعدی که تخطی از آن به هیچ وجه امکان پذیر نیست .لذا احترام به دو اصل حاکمیت ملی و حقوق بشر نیز امری بدیهی و مسلم می باشد. . اما آنچه که در اینجا مورد سوال می باشد این چکیده کامل
چکیده بدون تردید رعایت قواعد آمره از جمله اصول مسلم ، قطعی و لازم الاجرا در حقوق بین الملل می باشد . قواعدی که تخطی از آن به هیچ وجه امکان پذیر نیست .لذا احترام به دو اصل حاکمیت ملی و حقوق بشر نیز امری بدیهی و مسلم می باشد. . اما آنچه که در اینجا مورد سوال می باشد این است که در صورت تضاد بین این دو اصل از د قواعده آمره ، کدامیک را باید به عنوان اصلی برتر در نظر گرفت . که در اینجا دو دیدگاه کاملا متضاد در برابر یکدیگر قرار دارند . اول عده ای از صاحب نظران که با استدلال های حقوقی و یا بعضا سیاسی به دنبال تاکید جدی یر اصل حاکمیت ملی کشورها دارند . و در نهایت گروهی دیگر که با استدلال های حقوقی ، اخلاقی و حتی فطری - بشری به دنبال برتری قائل شدن اصل حمایت از حقوق بشر می باشند . اما آنچه که در این پژوهش بدان اشاره شده است ، تاکید بر اولویت به حقوق بشر می باشد . اما نه بدان معنا که کاملا به حاکمیت ملی کشورها خدشه وارد خدشه وارد گردد، بلکه این امر بستگی به آن دارد که از چه منظری به حاکمیت ملی کشورها نگریسته می شود . اگر به حاکمیت ملی نگاهی غیر سنتی و عاری از نگاه دوران وستفالی داشته باشیم ، می توان گفت که مداخلات بشردوستانه در جهت حمایت از حقوق بشر هیچگونه منافاتی با حاکمیت ملی کشورها نخواهد داشت .
پرونده مقاله
در حالی که در دوره جنگ سرد، نظام سرمایهداری و ایالات متحده به منظور اعمال قدرت و نفوذ خود در سطح جهانی همیشه نظام کمونیستی و اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان دشمن ایدئولوژیکی، سیاسی، نظامی و اقتصادی در برابر خود میدیدند، اما با فروپاشی نظام کمونیستی و اتحاد جماهیر شوروی چکیده کامل
در حالی که در دوره جنگ سرد، نظام سرمایهداری و ایالات متحده به منظور اعمال قدرت و نفوذ خود در سطح جهانی همیشه نظام کمونیستی و اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان دشمن ایدئولوژیکی، سیاسی، نظامی و اقتصادی در برابر خود میدیدند، اما با فروپاشی نظام کمونیستی و اتحاد جماهیر شوروی و ضعف این کشور به عنوان یک رقیب دیرینه اما در عین حال هویتساز، باعث گردید که پس از پایان دوره جنگ سرد، ایالات متحده به جهت خلاء ایجاد شده به دنبال رقیبی هویتساز باشد. لذا نظریهپردازان آمریکایی برای ایجاد یک رقیب و دشمن ایدئولوژیک مباحثی همچون جنگ تمدنها و جنگهای صلیبی را مطرح نمودند. و با توجه به شکلگیری ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران طرح چنین مباحثی را تسریع نمود. اما بنیادگرایی اسلامی چه به عنوان پروسه و یا پروژه، به دلایلی همچون عدم برخورداری از پتانسیل هویتسازی،عدم همگرایی و اتحاد در بین جوامع اسلامی و فقدان توانمندیهای لازم سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی نمیتواند به عنوان یک منبع قدرت ایدئولوژیک و هویتساز همچون ایدئولوژی کمونیسم در برابر ایدئولوژی سرمایهداری و جهان غرب موفق باشد.
پرونده مقاله