استودان (تاقچههای سنگتراش): دو سنگنوشته نویافته پهلوی در محوطه نقش رستم مرودشت Nrs1 و Nrs2
محورهای موضوعی : باستانشناسی تاریخیابوالحسن اتابکی 1 , نجمه ابراهیمی 2
1 - دانشجوی دکتری تاریخ، گروه تاریخ و باستانشناسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی، تهران، ایران.
2 - دانشآموخته کارشناسی ارشد تاریخ، گروه تاریخ، دانشگاه یزد، یزد، ایران.
کلید واژه: ساسانیان, مرودشت, نقش رستم, استودان, سنگ نوشته پهلوی,
چکیده مقاله :
شواهد باستان شناسی نشان میدهد که پیش از آموزه های دین زرتشتی، ایرانیان کُهن رسم داشتند مُردگان خود را درون خاک دفن نمایند. اما با فراگیری آیین زرتشتی، شیوه های تدفین در برخی نواحی فلات ایران دچار دگرگونی بنیادین گردید، به طوری که در وندیداد و مینوی خرد، مُرده سوزی و خاک سپاری گناه نابخشودنی شمُرده شد و به همین دلیل، پیروان دین بهی می بایست برای نیالودن عناصر مقدّس همچون آب، خاک و گیاه، کالبد درگذشتگان (نَسو که پلید و تهی از روان بود) را از این عناصر مقدس دور نمایند. از سوی دیگر به باور دیانت زرتشتی، چون دنیای درون خاک، دنیایی خاموش، تاریک و راکد بود و همه این افعال ریشه در باورهای اهریمنی داشت، بهدینان سعی وافر داشتند که هر چه سریعتر روان درگُذشته را از کالبد آن آزاد نمایند و به سوی عالم بالا و روشنایی رهنمون سازند. بر این اساس، گذاشتن اجساد در درون دخمه های آفتاب (صعود گذروار روان بوسیله پرتوهای خورشید)، تهی کردن استخوان از گوشت بوسیله پرندگان لاشه خوار و مراسم خورشید نِگرشن (پاک نمودن استخوان ها بوسیله تابش خورشید)، پیشدرآمدی برای گذاشتن استخوان های پاک شده مُردگان در شیوه های تدفینی نوینی بود که با معاد جسمانی دیانت زرتشتی مطابقت ایده آلی داشت. یکی از این شیوه های نوین، استودان بود که اغلب به فضاهایی تاقچه ای شکل گفته می شود که در دل صخره ها ایجاد گردیده و در کنار برخی از آنها سنگ نوشتههایی به خط پهلوی به نگارش در آمده است. هدف پژوهش حاضر نیز که به شیوه توصیفی- تحلیلی ارائه گردیده، نگرشی بر ساختار استودان ها و معرفی دو سنگ نوشته نویافتهِ تدفینی، یکی در شش سطر و دیگری در پنج سطر به خط پهلوی کتابی است که در اواخر دوره ساسانی در دیواره صخره های نقش رستم برای استودانهای بهدینان زرتشتی به نگارش در آمده اند.
According to archaeological evidence before Zoroastrian religious doctrines, ancient Iranians used to bury their dead in the soil. However, with the spreading of Zoroastrianism, burial methods were revolutionary changed in some areas of the Iranian plateau so that cremation and burying the dead was considered an unforgettable sin in the Minuy-e xrad and Vendidād. For this reason, to prevent contamination of sacred elements such as water, soil, and plants survivors of the Zoroastrian religion should keep the bodies of the dead (Nasu that was unclean and empty of the soul) away from these elements. On the other hand, according to Zoroastrian religious beliefs, since the world inside the soil was stagnant, dark, and silent world and the root of all these actions was demonic beliefs, Zoroastrians hardly tried to separate the soul of the dead from the body as soon as possible and lead him to high world and light. According to this, exposing the bodies on top of the mountains and in the tower of silence(ascending of the soul by the sun's rays), stripping the flesh off the bones by vultures and birds, and (cleaning the bones with sunshine) were a precursor to putting the cleaned bones of the dead in burial methods that ideally corresponded to Zoroastrianism's corporeal resurrection. One of the new methods was Astōdān which is often referred to niche spaces created in the rocks and next to some of them, Pahlavi inscriptions were inscribed. The purpose of the research, which is presented in a descriptive-analytical way, is to look at the structure of Stoudans and to introduce two newly found burial epitaphs, one in six lines and the other in five lines in the Pahlavi script. These inscriptions were written at the end of the Sassanid period on the rock wall of Naqsh-e Rostam for Zoroastrians.
ابراهیمی، نجمه (1393). روش¬های تدفین در حوضه رود کُر از آغاز دوره تاریخی تا ورود اسلام. پایان¬نامه کارشناسی ارشد، گروه تاریخ، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه یزد (منتشر نشده).
ابودلف (1354). سفرنامه ابودلف در ایران. با تعلیقات و تحقیقات ولادیمیر مینورسکی، ترجمه ابوالفضل طباطبایی. تهران: زاور
اتابکی، ابوالحسن، ابراهیمی، نجمه و عزیزی، اکبر (1394). مناسک و تدفین¬های دوره ساسانی به همراه معرفی چند کتیبه گور تازه کشف شده به خط پهلوی کتابی در مرودشت. به کوشش عزیزی خرقانی، حسین، خانی¬پور، مرتضی، ناصری، رضا. کتاب همایش بینالملی باستان¬شناسان جوان. تهران: بنیاد ایران¬شناسی.
اتابکی، ابوالحسن، ابراهیمی، نجمه (1400). شناسایی کهن¬ترین دخمه¬های خاموشی در فارس مرکزی به همراه یک کتیبه نویافته سنگ¬مزار پهلوی پیرامون نقش¬رجب. به اهتمام فرزین، سامان، ظهوریان، مریم. کتاب همایش ملی باستان¬شناسی ایران. بیرجند: دانشکاه بیرجند،204-185.
اسدی طوسی، علی¬بن احمد (1354). گرشاسپ¬نامه. باهتمام حبیب یغمایی. تهران: طهوری.
اصفهانی، حمزه بن حسن (1346). تاریخ پیامبران و شاهان. ترجمه جعفر شعار. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
اکبرزاده، داریوش (1383). دخمه. مجله مطالعات ایرانی، 3 (5)،1-6.
بلعمی، ابوعلی¬محمد (1337). تاریخ بلعمی. به کوشش محمدجواد مشکور. تهران: خیام.
بهرامی، احسان (1369). فرهنگ واژه¬های اوستا. دفتر نخست. تهران: بلخ.
ترومپلمن، لئو (1373). آیین قبور و تدفین. ترجمه مولود شادکام. باستانشناسی و تاریخ، 8(1)، 29-37.
تاورنیه، ژان باتیست (1363). سفرنامه تاورنیه.ترجمه ابوتراب نوری، تصحیح حمید شیرانی. تهران: سنایی.
تقضلی، احمد (1354). مینوی خرد. ترجمه احمد تفضلی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
توفیقیان، حسین، باستانی، محرم (1395). پژوهشی در آیین تدفین¬های ساسانی در سواحل خلیج فارس. مطالعات باستان¬شناسی، 8 (2)، 34-17.
جکسن، ویلیام (1352). سفرنامه جکسن(ایران در گذشته و حال). ترجمه منوچهر امیری، فریدون بدره¬ای. تهران: خوارزمی.
رازی، مرتضی بن داعی (1364). تبصرة العوام فی معرفه مقالات الانام. به تصحیح عباس اقبال. تهران: اساطیر.
رجبی، نوروز (1392). نویافته¬های باستان¬شناسی از اهواز: حصیرآباد و طرح چند پرسش. باستان¬پژوهی، 16(92)،82-88.
رودکی سمرقندی (1382). دیوان رودکی سمرقندی. مصحح نفیسی، سعید، براگینسکی، یوسف. تهران: نگاه.
روستایی، کوروش (1394). گونه¬شناسی محوطه¬های باستانی منطقه کوهرنگ بختیاری. پژوهش¬های باستان-شناسی،5(9)،46-27.
رهبر، مهدی (1389-1390). آتشکده بندیان درگز. پژوهش¬های باستانشناسی مدرس، 2و3(4و5) ،167-177.
زهبری، زهره، علی¬نژاد، فاطمه و علمداری، کوروش (1393). معرفی آثار صخره¬ای نویافته با کاربرد تدفینی از بویراحمد. جلوه هنر، 11، 64-53.
صد در نثر و صد در بندهش (1909م). به تصحیح ارواد بمانجی. ناصر وانجی دهبار. بمبئی: اوقاف پارسی.
طبری، محمدبن¬جریر (1375). تاریخ طبری. جلد2، ترجمه ابوالقاسم پاینده. تهران: اساطیر.
قریب، بدالزمان (1374). فرهنگ سغدی (سغدی، فارسی، انگلیسی). تهران: فرهنگان.
فردوسی(1375). شاهنامه. دفتر پنجم، به کوشش جلال خالقی¬مطلق. کالیفرنیا و نیویورک: مزدا.
گیرشمن، رومن (1339). جزیره خارک. تهران: شرکتهای عامل نفت.
مسعودی، علی¬بن محمد (1356). التنبیه¬و¬الاشراف. ترجمه¬ی ابوالقاسم پوینده. تهران: علمی و فرهنگی.
مکنزی، دیوید نیل (1373). فرهنگ کوچک زبان پهلوی. ترجمه مهشید میرفخرایی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و فرهنگی.
موریه، جیمز (1385). سفرنامه. جلد اول، ترجمه ابوالقاسم سری. تهران: توس.
میرفتاح، علی¬اصغر (1367). گورستان شغاب: عرضه داشت در هوای آزاد به شیوه استخوان¬دان. مجله اثر، 25، 61-41.
نصراله¬زاده، سیروس (1393).پهلویات کتیبه¬ای: کتیبه سنگ¬مزار حاجی¬آباد استخر و بازخوانی کتیبه تنگ جلو سمیرم. زبان¬شناخت، پژوهشگاه علوم انسانی و فرهنگی، 5(2)، 197-211.
نظام¬الملک طوسی، ابوعلی (1347). سیرالملوک. به اهتمام هیوبرت دارک. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
نظامی، الیاس¬بن یوسف (1316). شرفنامه. با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی. تهران: ارمغان.
نیبور، کارستن (1390). سفرنامه نیبور.ترجمه پرویز رجبی. تهران: توکا.
واشقانی فراهانی، ابراهیم (1400). اسپانوَر/ اسبانبَر. دو فصلنامه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی، 29(91)، 306-285.
هوف، دیتریش (1380). قبور زرتشتی ـ ساسانی در فارس. ترجمه حسن اکبری، باستان پژوهی، 8، 52-50.
هینتس، والتر (1385). یافته¬های تازه از ایران باستان. ترجمه عیسی بهنام. تهران: دانشگاه تهران.
Bartholomae, C. (2004). Altiranisches Wörterbuch zusammen mit zum Altiranischen worterbuch. Tehran: Asatir.
Balcer, J. M. (1978). Excavations at Tal-i Malyan: Part 2, (Parthian and Sasanian Coins and Burials) 1976. Iran, 16, 86-92.
Basirov, O. (1955). The Evolution of the Zoroastrian Funerary Cult in Westen Iran. An Unpublished Thesis, Department of Art and Archaelogy School of Oriental and African Studies University of London.
Bivar, A. D. H. (1970). Appendix: The Sasanian Coin from Qūmis. The Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain and Ireland, 2156-158.
Boucharlat, R. (1991). Pratiques funéraires à l’époque Sassanide dansle sud de l’Ira. In: Histoire et cultes de l’Asie centrale préislamique. P. Bernard and F. Grenet(eds.), Paris, 71-78.
Crone, P. (2012). The Nativist prophets of Early Islamic Iran. Cambridge University Perss.
Durkin-Meisterernst, D. (2004). Dictionary of Manichaean Middle Persian and Parthian. N. sims-Williams (eds.), Part 1, Brepols.
Edmonds, G. (1934). A tomb in Kurdistan. Iraq.
Farjamirad, M. (2015). Mortury Practice in Ancient the Achaemenid if the Sasanian period. BAR Internation, Series 2447.
Farjamirad, M. (2015a). Do Gur-e Dopa: The Sasanian Twin Pillar Ossuaries at Shoush Village. Kohgiloyeh va Boyer Ahmad (Iran). Iranica Antiqua, 50, 357-365.
Frye, R. N. (1970). Funerary inscriptions in Pahlavi from Fars. Lund Humphries.
Gignoux, P. (1972). Glossaire des inscriptions pehlevies et parthes. Corpus Inscr. Iran, London.
Ghirshman, R. (1971). Bîchàpour. Vol. I, Paris: Librairie Orientaliste Paul Geuthner.
Gropp. G. (1969). Die inchriften Von Eqlid. In W. Hinz, 241.
Gropp. G. (1969). Vier Ostodan- Inschriften bei Estachr. In: Altiranische Funde und Forschungen. W. Hinz (ed.), Berlin. 229-263.
Gropp, G. and Nadjmabadi, S. (1970). Bericht ūber eine Reise in Westund Sudiran. Archaeologische Mitteilungen Iran, 3, 173-230.
Henning, W. (1943). ¬La Ceramique en iran pendant la periode parthe.¬Iranica A;supplement 2.
¬Henning, W. (1957). In the introduction to The Inscription of Naqš-Rustam. Corpus Inscription, Pl3, VOL2.
Herzefeld, E. (1935). Archaeological History of Iran. London.
Kennet, D. (2007). The decline of eastern Arabia in the Sasanian Period. Arabian Archaeology and Epigraphy 18, 86–122.
Khosravi, Sh. Alibigi, S, & Rashno, A. (2018). The ossuary of the palang Gerd fire temple: New evidence of Zoroastrian funerary practices during Sasanid period. Sudia Iranica. 51-37.
Kleiss, W. (1978). Felsgräber südostlich Behbahan. Archaeologische Mitteilungen aus Iran 11: 87-89.
Modi, J. (1877). Anthropological papers I. Bombay.
Nyberg, H. S. (1960). The New Corpus Inscriptionum Iranicarum. BSOAS, 23,40-46.
Schmidet, E. (1953). Perespolis1, Chicago.
Shahbazi, A. S. (1973). The Irano Lycian Monuments.Tehran: Institute of Archaemenid research Publication.
Shahbazi, A. S. (1987). Astōdān. Encyclopedia Iranica. vol. II, fasc. 8, 851-853.
Stronach, D. (1966). The Kūh-i-Shahrak Fire Altar. Journal of Near Eastern Studies, 25(4), 217-227.
Tafazoli, A. (1994-5). Two Funerary Inscription in Cursive Pahlavi of Fars. Orientalia Suecana XLIII-XLIV. 177-182.
Von Gall, H. (1966). Zu den medischenfelsgrabeh in Nordwestiran und Iraq Kurdistan. AA.142-148.
von Gall, H. (1966). Zu den" medischen" Felsgräbern in Nordwestiran und Iraqi Kurdistan. Walter de Gruyter.
20
استودان (تاقچههای سنگتراش): دو کتیبه نویافته پهلوی در محوطه نقشرستم مرودشت Nrs1 و Nrs2
چکیده
شواهد باستانشناسي نشان ميدهد كه پيش از آموزههاي دین زرتشتي، ايرانيان كُهن رسم داشتند مُردگان خود را درون خاك دفن نمایند. اما با فراگيری آیين زرتشتی، شیوههای تدفین در برخی نواحی فلات ایران دچار دگرگونی بنیادین گردید، به طوری که در وندیداد و مینویخرد، مُردهسوزی و خاکسپاری گناه نابخشودنی شمُرده شد و به همین دلیل، پیروان دینبهی میبایست برای نیآلودن عناصر مقدّس همچون آب، خاک و گیاه، کالبد درگذشتگان(نَسو که پلید و تهی از روان بود) را از این عناصر مقدس دور نمايند. از سوی دیگر به باور دیانت زرتشتی، چون دنیای درون خاک، دنیایی خاموش، تاریک و راکد بود و همه این افعال ریشه در باورهای اهریمنی داشت، بهدینان سعی وافر داشتند که هر چه سريعتر روان درگُذشته را از كالبد آن آزاد نمایند و به سوي عالم بالا و روشنایی رهنمون سازند. بر این اساس، گذاشتن اجساد در درون دخمههای آفتاب(صعود گذروار روان بوسیله پرتوهای خورشید)، تهیکردن استخوان از گوشت بوسیله پرندگان لاشهخوار و مراسم خورشیدنِگرشن(پاک نمودن استخوانها بوسیله تابش خورشید)، پیش
درآمدی برای گذاشتن استخوانهای پاکشده مُردگان در شیوههای تدفینی نوینی بود که با«معاد جسمانی»دیانت زرتشتی مطابقت ایدهآلی داشت. یکی از این شیوههای نوین، «استودان» بود که اغلب به فضاهایی تاقچهایشکل گفته میشود که در دل صخرهها ایجاد گردیده و در کنار برخی از آنها سنگنوشتههایی به خط پهلوی به نگارش در آمده است. هدف پژوهش حاضر نیز که به شیوه توصیفی- تحلیلی ارائه گردیده، نگرشی بر ساختار استودانها و معرفی دو سنگنوشته نویافتهِ تدفینی، یکی در شش سطر و دیگری در پنج سطر به خط پهلوی کتابیست که در اواخر دوره ساسانی در دیواره صخرههای نقشرستم برای استودانِهای بهدینان زرتشتی به نگارش در آمدهاند.
واژگان کلیدی: مرودشت، نقشرستم، استودان، ساسانیان، سنگنوشته پهلوی
مقدمه
استودان چیست و کاربرد آن در ادبیات زبانشناسی و باستانشناسی به چه معنایست؟ آیا متون اوستایی و پهلوی به جای مانده در رابطه با تدفین، همخوانی نزدیکی با ساختارهای امروزی استودان از نگاه باستانشناسی پیشروی میگذارد؟ با این نگرش، روش مورد مطالعه میبایست هم از دیدگاه زبانشناسی و هم از بُعد باستانشناسی مورد بررسی قرار گیرد تا به کمک تلفیقی از دادهها به پاسخ آشکارتری در زمینه پرسشها و اهداف پژوهش دست یافت. واژه استودان در اوستای
نو«اوزدانَ» Uzdāna- (بهرامی،1369: 272)، Uždānǝm (وندیداد، فرگرد هفتم، بند50) و معادل پهلوی آن Uzdahist به معنای«ظرف استودان» یا«استخواندان» یاد شده است(Bartholomae,2004:413). در متون پهلوی Astōdān ترکیب یافته از دو واژه Ast- به معنای «استخوان» و پسوندdān به معنای «ظرف »یا «مکانی که استخوانهای تهیشده از گوشت» (shahbazi,1987:114) و همچنین «استخوان متلاشی در آن» نهاده میشود، قلمداد میگردد (Modi,1877:ff7). هنینگ بر این باور است که این واژه در اصل از واژه اوستایی اَستومَندAtōmand به معنای«مادی» یا «زمینی» برگرفته شده است(Henning,1943:47). در متون سغدی واژه ǝskasē معادل واژه استودان و ریشهشناسی آن به کار رفته است(قریب،1374 :61). در متن مانوی شاپورگان نیز واژه stwn̓ˈبه معنای استودان بازگو شده است(Durkin-Meisterernst,2004:56). با این وجود از دید زبانشناسی تفاوت میان استودان و دیگر واژههای تدفینی دوره ساسانی همچون«دخمک»1، «اَشور»2 و «اسپانور»3(واشقانی فراهانی،1400، 306-285) که هریک از این واژهها نیز با ریشهشناسی متفاوت، معانی مختلفی را در بر میگیرند، چندان مشخص نیست. تاکنون تنها در دو سنگنوشته تدفینی اواخر دوره ساسانی واژه استودان به کار گرفته شده است: یکی در کتیبه تدفینی میدانک کازرون(Tafazoli,1994-5:177-182) و دیگری در سنگنوشتهای(شکل1) که ما در سال 1395خورشیدی پیرامون آثار نقشرجب و در شمال کوهستان مِهر کشف نمودیم(اتابکی و ابراهیمی،1400: 186-204). با این حال رایجترین واژهی که برای سازههای تدفینی همچو میل
گورها، دخمکها، استودانها، گورهای حفرهسنگی و هاونی از سوی کاتبان در دوره ساسانی به نگارش درآمده، همان واژه«دخمک» است و واژههای استودان، اسپانوَر و اَشور تنها در موارد و جغرافیای محدودی بکار گرفته شده است. این در حالیست که واژههایی همچون تنبریگ4، گور5 و گنبد6 نیز از سوی بهدینان زرتشتی در اوایل دوره اسلامی برای سازههای تدفینی بکار گرفته شده است.
اما از دیدگاه باستانشناسی، شیوه سنتی تدفین از نوعِ استودان، آشکارتر است. در دوره ساسانی به طور نسبی، استودانها به «فضاهایی منفرد تاقچهای یا هلالیشکل» گفته میشد که در دیواره عمودی صخرهها و صخرهکندهها ایجاد گردیده
اند(شکل2). شکلگیری این نوع شیوه تدفین با فراگیری آموزههای زرتشتی در فلات ایران و همگونی دین و دولت رواج یافت که از بُعد سیاسی با تشکیل حکومت فرترکه7 در پارس و خاندان آتروپات8 در آذربایجان به منصه ظهور رسید. این حکومتها که نخستین بارقههای دیانت زرتشتی را در جغرافیای سیاسی فلات ایران رقم زدند به تقلید از آرامگاههای شاهان بزرگ هخامنشی به رواجِ گوردخمهها و استودانهایی سازگار با آموزههای دین زرتشتی در دل کوهستان و صخرهها پرداختند. نمونه بارز این گوردخمهها در فارس گوردخمه«دائو دختر»، «گوردخمه فالونک»، «آرامگاه ناتمام چاشتخور»، «گوردخمههای آخور رستم و تنگ زندان» و در مناطق غربی «گوردخمههای منسوب به مادی و در اصل فراهخامنشی» همچو «گوردخمه سکاوند»، «قیزقاپان»، «کورخکیچ« و «دکان داود» حائز اهمیت است(Von Gall,1966: 142-148). تطهیر عنصر مقدس خاک در مواجهه با نسو9 در دیانت زرتشتی باعث این نگرش گردید که پیکر درگذشتگان میبایست تا حد امکان از این عنصر مقدس دور بماند. در «وندیداد» به این امر اشاره گردیده که هرکسی به تناسب و توانایی مالیاش، مکان مناسبی را پس از مرگ برای استخوانها فراهم آورد که از ایجاد اَستودان با سنگ، ساروج و خاک و حتی رهاکردن پیکر مُرده زیر تابش ستارگان و ماه و خورشید، در خور ستایش است(وندیداد، فرگرد6، بند51). با این نگرش، گستره فراوانی از تدفینهای متداول با آیین زرتشتی از جمله استودانها که خود نمونه دگرگون وکوچک شده گوردخمهها بودند، برخی از نواحی جنوبی، بویژه در سرزمین پارس و نواحی غربی ایران فرا گرفت که به گمان این استودانهای منفرد، وابسته به روحانیان و یا اشرافزادگانی بودند که از نظر توانایی مالی و اجتماعی در رده بالای به سر میبُردند. هدف پژوهش حاضر نیز در راستای تأیید منابع ادبی با ساختارهای تدفینی دوره ساسانی و معرفی دو استودان تاقچهای در صخره
های کوهستان نقشرستم رقم خورده که دارای سنگنوشتههای نویافتهای به خط پهلویِ کتابی مربوط به اواخر دوره ساسانی هستند. متن سنگنوشتهها که یکی در شش سطر و دیگری در پنج سطر به شیوه خراشیدگی نگاشته شده، در برگیرنده ساخت استودانها(دخمک)هایی هستندکه دو تَن از بهدینان زرتشتی برای روان خویش ساختهاند.
پیشینه پژوهش
نوشتههای مولفان کلاسیک یونانی و رومی، متون اوستایی وندیداد و ادبیات پهلوی زرتشتی به همراه نوشتههای مورخان ایرانی و عرب در سدههای نخستین اسلامی از جمله منابع مهم در پژوهش سنتهای تدفین در دوره ساسانی به شمار میروند. افزون بر این، سرودههای شاعران پارسیگوی و سفرنامه سیاحان غربی که از دوره صفوی به شکل گستردهای وارد ایران شدند، کمک شایانی به شیوههای تدفین در دوره تاریخی و اسلامی مینماید. نخستین اشاره به واژه استودانstwdnh̓ در آغاز قرن چهارمق.م در یک کتیبه آرامی در سمت چپ آرامگاهی مربوط به یکی از ساتراپهای هخامنشی بنام آرتیمه10 پسر ارزیپی11 در شهر لیمورای12 لیکیه قید شده که امروزه بنای«نکروپل لیمورا» خوانده میشود: «آرتیمه پسر ارزیپی این استودان را ساخت.....». معادل یونانی واژه استودان که شصت سال بعد در سمت راست همین آرامگاه به نگارش در آمده واژه taphos است: «آرتیمس پسر آرزیفیوس از لیمورا و نیای آرتیمس از کوریدانا13 این استودان را برای خودش و جانشینش ساخت»(Shahbazi,1973:114-119). این واژه برای آرامگاههای اشکانی در نسا و آربلا نیز بکار گرفته شده است(Basirov,1955:254). از دید«فرای»واژه استودان یک سده بعد از آرامگاه آرتیمس در یک سنگنوشته بیستوپنج سطری به خط آرامی (Dnb) در بخش زیرین کتیبه ایلامی داریوش بزرگ در نقشرستم نیز تکرار شده است(Shahbazi,1987:852). در متون پهلوی اشارات چندی به استودان و نحوه ساخت آنها شده است: در بند یازردهم«ماهفروردین روز خرداد» اشاره به این گردیده که«جم استودانها کَند و به مردمُان فرمود کَندن....» (آسانا،1371: 141). در «صدربندهش» آمده که سه روز پس از مرگ برای روان مُرده به سبب ترس از دوزخ و گزند اهریمن باید برای او «ترس استودان» خوانده شود: «اندر دین پیداست که ترس استودان بمِی باید تا آن راونها که اهرمن گُجسته رنج و روان او خواهد نمودن، سروش یشته نباشد. ترس و بیم بدان روان رسد و چون سروش یشته باشد، هیچ ترسی نباشد» (صدر
بندهش، فرگرد94، بند9). در نوشتهها مورخان اسلامی اغلب واژه «ناووس»که از زبان سریانی وارد زبان عربی شده معادل استودانها بکار رفته است: طبری در تنازع میان پیروز با اخشنواز پادشاه هیاطله میگوید که جثه فیروز با همه کسانی که در خندق افتاده بودند را در آوردند و در تابوتها[متن عربی فوضعت فی النواویس] نهادند(طبری،1387: 67). حمزه اصفهانی در وصف شهر اردشیرخوره چنین عنوان میکند که: «ایرانیان قبوری نداشتند و مُردگان خود را دخمهها و سنگ
های کندهکاری شده[الدهمات و النواویس] نهان میساختند(اصفهانی،1346: 44). بلعمی در ترجمه تاریخ طبری میگوید پس از مرگ سیامک، کیومرث کالبد او را در استودانی در کوه بلخ نزدیک شهر مرو گذاشت(بلعمی1337: 17). بیرونی در آثارالباقیه و در پیدایش نوروز بزرگ اذعان میکند: «جمشید به اشخاصی که حاضر بودن امر نمود و به آنان که غائب بودند، نوشت[که در این روز] ناووسهای کهن خراب کنند و ناووسهای تازهای بسازند و این کار در ایرانیان باقی ماند......» (بیرونی،1368: 330). ابودلف نیز هنگام سفر به شهر ری و ناحیه دماوند از قلعه طبرک و دخمهها یا تابوتهای سنگی یاد میکند که بوسیله پیروان دینبهی در آنجا برآورده شده است: «...در نزدیکی این شهر[ری]کوهی بنام طبرک واقع است. این کوه مُشرف بر شهر است و در آن ساختمانهای قدیم ایرانی و تابوتهای سنگی[نواویس]موجود است....» (ابودلف،1354 :78-73). ابودلف در باره تابوتهای سنگی شهر ارجان نیز همین واژه نواویس را بکار برده است. افزون بر این خواجه نظامالملک طوسی در سده پنجم اسلامی چنین گزارش داده: «...در شهر ری به روزگار فخرالدوله که صاحب بنعُباد وزیرش بود، گبری بود توانگر که او را بزرجومید گفتندی. بر کوه طبرک استودانی کرد از جهت خویش که امروزه برجایست و آنرا دیده سپهسالاران میخواندند. بر بالای گنبد فخرالدوله نهاده است. بزرجومید فراوان رنج دید و زر هزینه کرد تا آن ستودان بدو پوشش بر سر آن کوه تمام کرد. محتسب ری، آن روز که آن ستودان تمام شد، به بهانهی بر آنجا شد و بانگ نمازی بلند بکرد. ستودان باطل شد و پس از آن دیدهسپهسالاران نام کردند» (نظامالملک،1334 :187). البته در اینجا، اشاره به استودان از دید نظامالملک معلوم نیست یک «دخمه عمومی» بوده یا یک استودان منفرد. اما چون می گوید «از جهت خویش» ممکن است استودانی در صخره بوده است. در تبصرهالعوام، هم در متن فارسی و هم در ترجمه عربی آن(که بعدها به نگارش در آمده) به جای واژه ناووس از واژه دخمه استفاده شده است: «....[مجوس] مُرده را نشویند و در گور نکنند، بعضی جایها فراخ کرده باشند عظیم و آنرا دخمه خوانند، چون یکی بمیرد، ریسمانی بگیرند و مُرده را محکم در آن جامه که در آن مُرده باشد، بیکفن او را به دخمه اندازند...» (رازی،1364: 21). منظور از نویسنده تبصرهالعوام که خود در قرن هفتم میزیسته، در اینجا همان دخمههای عمومی یا دخمههای آفتاب است که میان بهدینان زرتشتی در آن زمان رواج داشته است. اما اینکه گفته میشود دخمههای عمومی یا لشگری تنها در دوره اسلامی رایج گردید(هوف،1380: 50)، پایگاه علمی چندانی ندارد. زیرا ما در بررسیهای خود در حوالی شهر استخر و کوهستان نقشرستم، گسترهای از این دخمههای عمومی، مربوط به دوره ساسانی را ذیل عنوان «کهنترین دخمههای خاموشی در فارس مرکزی» مورد بررسی و مطالعه قرار دادیم(اتابکی و ابراهیمی،1400: 204-186). درکتاب مجملالتواریخوالقصص نیز در باب نواویس ملوک عجم، بارها واژه «ناوس» و «استودان» برای شاهان ایران از کیومرث تا یزگرد سوم و همچنین برای خاندان رستم در سیستان بکار رفته است: «هوشنگ.... به سرزمین پارس بمُرد و آنجا ستودان ساختند»، «زاب به اصطخر بمُرد و ستودان به کوهپایه ساختند» و «گرشاسپ را و نریمان را ستودان به سیستان ساختند» (مجملالتواریخ والقصص،1318: 359). در سرایشها و چکامههای شعر فارسی نیز شاعران پارسیگویی، اشارات فراونی به واژه استودان نمودهاند که گزیدهای را در اینجا آوردهایم: رودکی سراینده نامدار عصر سامانی و پدر شعر فارسی در مورد استودان چنین گفته است:
مُرده نشود زنده زنده به ستودان شد آیین جهان چونین تا گردون گردان شد(نفیسی،1382: 551).
اسدیطوسی عنوان میکند که پس از درگذشت سیامک شاه، «ستودانی»از «حصار و بارو» برای وی ساختند که در پرسش گرشاسب از ملاح باعث شگفتی او میشود(اسدیطوسی،1354: 178). او همچنین در گرشاسپنامه به رسم گذاشتن استخوان در استودان[در داستان مرگ گرشاسب و رسیدن به قرطبه] چنین سخن رانده است:
به کوهی بر آمد همه سنگ و خار (همان،312-311) |
| تنی چندش از ویژگان دستیار |
فردوسی در شاهنامه همراهی اسکندر و بزرگان با تابوت«دارایداریان» و نهادن او در استودان، را چنین بازگو نموده است:
چو تابوتش از جای برداشتند (فردوسی،1375: 560) |
| همه دست بر دست بگذاشتند
|
نظامی نیز در داستان«جهانگردی اسکندر با دعوی پیغمبری»،کاربرد استودان را چنین تشریح نموده است:
ستودانی از جزع تابنده دید به آزرم کن سوی ما تاختن تنش را نمکسود موران کنند بلی هر کسی از بهر ایوان خویش |
| کزو بوی کافور میدمید مکن قصد برقع برانداختن ستونی کند بَر ستودان خویش |
(نظامی گنجوی، 1316: 183).
در میان سیاحان غربی، تاورنیه فرانسوی که در دوره صفوی بارها به ایران سفر نموده از جمله نخستین سیاحانیست که به استودانهای تاقچهای به هنگام مسافرت به سوی چهلمنار(تختجمشید)، اشاره نموده هر چند که او درباره کاربرد آنها دچار اشتباه فاحش شده است: «در فاصله میان دو قطعه کوه، عده زیادی طاقچه در سنگ کنده شده که تا امتداد جاده ادامه یافته و به ستونها نگاه میکنند، گویا ایرانیهای قدیم، بتهای خود را در آن طاقچهها نصب میکردند»(تاورنیه،1336: 654). نیبور دانمارکی نیز که به هنگام فرمانروایی کریمخان زند از راه خلیج فارس وارد ایران شده، همین اشتباه تارونیه را درباره کاربرد استودانها، تکرار میکند: «در نزدیکی اینجا[نقشرستم]، در سر راه دهکده چول[شول]، دو بنای دیگر دیگر وجود دارد که در صخره ساخته شدهاند که قابل ذکر نیستند، شاید این بناها آرامگاههای بزرگان اسلام باشند»(نیبور،1354: 143). سیاح و دیپلمات معروف دیگری که در اوایل دوره قاجار، بارها از آثار تختجمشید و نواحی اطراف آن دیدن نموده، موریه انگلیسی است. وی به هنگام گردش در اطراف نقشرستم توصیف دقیقی از استودانهای تاقچهای نموده است: «جلوتر در فرورفتگی کوه بیست سوراخ یا پنجره همسان با اندازههای گونگون هست و بر فراز هر پنجره، کتیبهی است. خطهای اینجا به نظر ما با خطهایی که در آثار گونهگون دیدیم متفاوت است»(موریه،1385: 168). اما نخستین گزارشهای مستند نسبت به کاربرد استودانها، توسط باستانشناسان پیشرو همچو هرتسفلد، واندنبرگ و اشتاین صورت گرفت که به هنگام بازدید از ابنیههای دشت مرودشت با این آثار روبرو گردیدند(ترومپلمن،1373: 29). در این بین، سنگ
نوشتههای«درهبرهای» در شمالغربی آثار نقشرستم، نخستین کتیبههای تدفینی در رابطه با استودانهای تاقچهای کوهستان نقشرستم بود که مورد شناسایی و خوانش قرار گرفت(Gropp and Nadjmabadi,1970:205). چندین سنگنوشتههای تدفینی و نویافته دیگر مربوط به استودانهای تاقچهای واقع در صخرههای فراز معادن هخامنشیِ نقشرستم- حاجیآباد از سوی نگارندگان برای نخستین بار مورد بررسی و مطاله قرار گرفت که مقاله آن در سال 1394خورشیدی در همایش باستانشناسان جوان ارائه گردید(اتابکی و دیگران،1394). البته یک کتیبه تدفینی دیگر نیز بوسیله هرتسفلد در کوه گِردِلک نقشرستم قالبگیری شد که مربوط به دخمکی از اواخره دوره ساسانی است(نصرالهزاده،1393: 211-197). پژوهش حاضر نیز در برگیرنده شناسایی و معرفی دو سنگنوشته نویافتهِ تدفینی است که در شمالشرقی صخرههای نقش
رستم در اواخر دوره ساسانی به نگارش در آمدهاند.
روش تحقیق
در این پژوهش، از شیوه کتابخانهای و میدانی در گِردآوری دادهها استفاده شده که کوشش گردیده با بهرمندی از مطالعات باستانشناسی و زبانشناسی(فرهنگ واژههای پهلوی) و مقایسه آن با اسناد نوشتاری دوره ساسانی(متون پهلوی) و همچنین بررسیهای مداوم میدانی(مشاهده عینی) به تشریح این دو سنگنوشته تدفینی نویافته و استودانهای مربوط به آنها در پیرامون کوهستان نقشرستم پرداخته شود.
شیوههای تدفین
دگرگونی مناسک و شیوههای تدفین با گسترش دینزرتشتی در فلات ایران با رویههای متفاوتی دنبال گردید که منابع باستانشناسی گستره وسیعی از این دگرگونیها را امروزه در اختیار ما قرار میدهد. شمار چشمگیری از استودانها و دیگر ساختارهای تدفینی مربوط به دوره ساسانی در حوالی شهر استخر، تختجمشید(Herzefeld,1935:39) و نقش
رستم(Gropp and Nadjmabadi,1970:205) و در زادگاه شاهان«فرتهدار» و «ساسانی» ایجاد گردیدهاند که برخی از آنها دارای سنگنوشتههایی مربوط به اواخر دوره ساسانی هستند. اما شواهد باستانشناسی نشان میدهد این روند تدفین در شرق ایران و نواحی دیگر همچو شبه جزیره عربستان(Kennet,2007:86-122)، بخشی از نواحی بینالنهرین و حتی در شوش(Boucharlat,1991:72)، تل مَلیان(Balcer,1978:86-92) و شهر قومس (Bivar,1970:157)به دلیل باورهای مذهبی گوناگون و اینکه کمتر زیر سیطره نفوذ فرهنگی دولت ساسانی و موبدان زرتشتی بوده، نه تنها عمومیت نیافته، بلکه تدفینها به روش معمولِ خاکسپاری برقرار بوده است. در وندیداد در پاسخ اهورامزدا به زرتشت«درباره پاکی نخستین زمین» به سه نوع تدفین اشاره گردیده: نخست رها کردن پیکر مُردگان در برابر آفتاب و بروی زمین، دوم: شیوه خاکسپای و در آخر جمعآوری و نهادن استخوانهای درگذشتگان در «دخمه» که در اینجا منظور از دخمه، همان شیوههای متنوع تدفین از جمله استودان است(وندیداد، فرگرد7، بند51-47). نتیجهای که از این بندهای وندیداد حاصل میگردد، نشان میدهد در ابتدا دیانت زرتشتی سختگیری چندانی برای دفن مُردگان در خاک اِعمال نمیکرده است. با این حال ساخت «دخمههای عمومی» یا «برجهای خاموشی»14 فقط در فارس مرکزی و پیرامون شهر استخر و بیشاپور رو به گسترش نهاد که استخوانهای پاک شده درگذشتگان را از این دخمهها به استودانها یا انواع تدفینهای مجاور انتقال میدادند(اتابکی و ابراهیمی،1400: 204-186). چندین سده بعد با ناگزیری تدفین به امری آیینی در اواخر دوره ساسانی، بهدینان زرتشتتی بویژه در نواحی شرق ایران طبق آموزههای دینی، جغرافیای پیرامون و همچنین دشواری ساختن دخمک و استودانهایِ منفرد مجبورگردیدند به ساخت «دخمههای عمومی» بپردازند که هم مراسم «خورشید نِگَرشن»15 و هم «تدفین» در یک مکان واحد صورت میگرفت(جکسن،1387: 446). این روند که در دوره اسلامی با سختگیری مذهبی فِرق اسلامی نسبت به پیروان دینبهی شدت یافت، هرچند در ماهیت ساختاری و سنتیِ تدفین تفاوت چندانی بوجود نیاورد، اما شیوههای تدفین محدود گردید و از تنوع آن بسیار کاست، به طوری که دخمههای عمومی و کتهها(نساخانهها) در مناطق کویری و گورهای تودهسنگی(خرفتخانهها) در نواحی کوهستانی جنوبغربی به شکل فزایندی در جامعه زرتشتی رواج پیدا نمود. گذاشتن اجساد در دخمههای عمومی یا برجهای خاموشی و مکان ویژه «بندار»16 یا «چاه استخوانِ» که در فضای باز صورت میگرفت، باعث گردید مفسران زند و سیاحان غربی آنرا با «استودان»های دوره ساسانی(که مکانی مجزا برای گذاشتن استخوانهای پاکشده در درون صخرهها پس از مراسم خورشیدنِگرشن بود)، یکی پندارند. همین یکی پنداری موجب تفسیرهای چندی از ریشهشناسی واژه استودان به معنای «مخزن»، «اجاق»، «سازه«، «زیربنا«، «سهپایه» و «انبار استخوان» از متون وندیداد گردید. در وندیداد به این نکته اشاره شده که «مزداپرستان باید استودانی بسازندکه آب باران نایستد، در جایی دور از گذار سگ و روباه و گرگ. آنان باید اگر بتوانند استودانی از سنگ و ساروج و خاک برپا کنند»(وندیداد، فرگرد6، بند51-50). تلفیقی از این بندهای وندیداد با «ساختارهایِ استودانمانند» را در سه گروه میتوان به تصویر کشید: نخست استودانهایی با ساختارهای تمام سنگی: همچون تاقچههایسنگی در اطراف شهر استخر، تختجمشید، نقشرستم، ناحیه بیشاپور فارس(Girshman,1971,Taf5/2)، کوهزنه مرودشت و سرمشهد کازرون(ترومپلمن،1373: 37-29). تاقچه
های صخرهای جزیره خارک(Farjamirad,2015:270)، تاقچههای صخرهای مناطق کوهرنگ بختیاری (روستایی،1394: 42-41)، استودانهای تاقچهای منطقه بویراحمد(زهبری و همکاران،1393: 56) و استودانهای تاقچهای دشت خوزستان(Kleiss,1978:89). دوم استودانهای از جنس گچ و ساروج: همانند محفظههای گچی بندیان درگز(رهبر،1389: 168)، محفظههای گچی پلنگگرد اسلامآباد غرب(Khosravi et al.,2018:51-73) و نوع سوم استودانهایی از جنس خاک به معنای انواع کوزههای سفالی و قالبهای پُخته گِلی: کوزههای سفالین مکشوفه در ترکستان در اواخر دوره ساسانی(گیرشمن،1372: 39)، استودانهای رایج از گِلپُخته در نواحی سغد، خوارزم، مرو و خاش (Pugachenkova,1994: 227)، برخی از این کوزهای گِلین بر روی گورهایهاونی و میلهایسنگی(میل
گورها) قرار میگرفتهاند: همانندکوزههای گلینِ فراز گورهای هاونی شرقِ تلتخت پاسارگاد، نقشرستم و گستره وسیعی از دشت مرودشت(ابراهیمی،1393: 34-32)، کوزههای گِلین فراز استودانهای مجزا با پایه سنگی، مکشوفه از تاقبستان و بیشاپور با تصاویر از ایزدان(گیرشمن،1372: 398-396)، خمرههای گِلی فراز میلگور تنگکَرم فسا (Stronach,1966:224)، فراز تک ستون بالای نقشرستم، فراز میلگور تنگ جلو سمیرم و باغ بُدره مرودشت(واندنبرگ،1345: 46)، فراز میلگورهای موسوم به «دو گور دوپا» در روستای شوشسفلی در ناحیه باشت (Farjamirad,2015a:357) و همچنین فراز میلگورهایی که نگارندگان پیرامون دریاچه سد درودزنِ مرودشت کشف نمودهاند(ابراهیمی،1393: 146). در همه این موارد، تنها استخوانهای مُردگان پس از انتقال از دخمه آفتاب به جایگاه تدفین صورت میگرفته است. در این میان رایجترین اشاره به ساخت استودان در وندیداد، همان گروه نخست را در بر میگیرد که همخوانی نزدیکی با ایجاد فضاهای تاقچهمانند در دل صخرهها کوهستانی دارد(Schmidet,1953:57). بررسیهای ما در دشت مرودشت نشان داد که در بخش زیرین این استودانهای تاقچهای که اغلب مربوط به اواخر دوره ساسانی هستند، شیارهای کوچکی برای خروج آب باران، مطابق با دستور وندیداد در نظر گرفته شده است. در یک مورد در پیرامون نقشرجب نیزکه استودانی به شیوه دخمک یا حفرهای کوچک ایجاد گردیده، این امر به خوبی رعایت شده، به طوری یک گودال ذخیره کوچک در کنار این سازه برای خروج آب باران، تعبیه شده است(اتابکی و ابراهیمی،1400: 201). بررسیهای ما همچنین پیرامون دشت مرودشت و ناحیه تنگخشک سیوند از چند«تابوت سنگی کوچک و مجزا» مربوط به اواخر دوره ساسانی پرده برداشت که به گمان همان استودانهایی هستند که به تعبیری«ظرف استودان» یا «استخواندان» نامیده میشوند(شکل3). این استودانهای سنگی مجزا، پیشتر در ناحیه تاقبستان و بیشاپور گزارش شده است(گیرشمن،1372: 398-396). اما امروزه استودانها اغلب به تاقچههای سنگی گفته میشود که در درون صخرههای کوهستانی ایجاد گردیدهاند و در نمای بیرونی دارای دربسنگی بودهاند. تورفتگی و شیارهایی که در بخش ورودی استودانها ایجاد شدهاند، گواهی بر این ادعاست(Edmonds,1934: 189). در اینباره بخت با ما یار بود که توانستیم تنها نمونه از این دربهای سنگی تراشخورده را در کنار یکی از این «استودانهای تاقچهای» واقع در صخرههای فوقانیِ نقشرستم کشف نماییم(شکل4) که این موضوع کمک شایانی جهت حل معما و چگونگی مسدود شدنِ نمای بیرونی استودانهای تاقچهای نمود.
شکل1: سنگ نوشته پهلوی پیرامون نقشرجب در کوه مِهر که در سال1395خورشیدی از سوی نگارندگان کشف گردید و واژه استودان در آن قید شده- آرشیو نگارندگان
|
شکل2: نمایی از دو استودان تاقچهای با نقش شرارههای آتش بر فراز آن،دره شرقی تختجمشید- آرشیو نگارندگان.
|
شکل4: تکههایی از درب تراشخورده استودانِ تاقچهای–محل کشف:فراز صخرههای فوقانی نقشرستم- آرشیو نگارندگان
|
شکل3: ظرف استودان یا استخواندان مجزا-ناحیه تنگخشک سیوندِ مرودشت- آرشیو نگارندگان
|
سنگنوشته نویافته Nrs1
امروزه انواع متفاوتی از شیوه تدفینهای دوره ساسانی به کمک کتیبههای تدفینی و نوشته دینی بر ما آشکار گردیده است(Frye,1972:152-156) . بررسیها و کاوشهای باستانشناسی نیز نگرش ما را نسبت به شیوههای تدفینی ساسانی بسیار دگرگون کرده است. شکلگیری این نوع تدفینها در راستای آموزههای مذهبی، جغرافیای محیط، قوانین حکومتی و توانایی مالی افراد بوجود آمده و بتدریج گسترهای از فرهنگ عمومی را در بر گرفته است. به باور ما گورهای حفرهسنگی همچون دختر گبر اقلید(هینتس،1385 :313)، شغاب بوشهر(میرفتاح،1367: 53-52)، تابوتهایسنگی سیراف (Whitehous,1968:22)، گورستان حصیرآباد اهواز(رجبی،1392: 88-82)، تنگخشک سیوند(Gropp,1969:243)، گورهای حفرهسنگی سواحل خلیج فارس(توفیقیان و باستانی،1395: 23)، استودانها و دخمکهایی باشکوه پیرامون شهر استخر(Gropp,1969:258) و همچنین میلگورهایی که پیشتر از آنها سخن به میان رفت، همگی به طور نسبی به ردههای بالای جامعه ساسانی تعلق داشته و گورهای خمرهای، تودهسنگی(خرفتخانه) و هاونی( جوقنای) که به شکل فراوان در فلات ایران پراکندهاند و ساخت آنها هزینه چندانی در بر نداشته، وابسته به مردم عادی و طبقات پایین جامعه بودهاند. نه تنها گفتههای نظامالملک درباره ستودان شهر ری(نظامالملک،1334 :187)، بلکه سنگنوشته دختر گبر اقلید گواه این موضوعست که مبلغ 12000[درهم]مُزد برای ساخت یک گور حفرهسنگی هزینه شده است(Gropp,1969:241) که در زمان خود رقم بسیار بالایی را در بر میگرفته است. بیشک برآوردن یک استودان نیز هزینه هنگفتی را در بر داشته که تنها از سوی افراد ثروتمند و ردههای بالای جامعه، قابل تأمین بوده است. بررسیهای ما در دشت مرودشت نشان داد که آمار استودانهای ایجاد شده در دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی نسبت به گورهای هاونی و توده
سنگی(وابسته به مردم عادی) سهم بسیار ناچیزی را در بر میگیرد و همین امر بیانگر اینست که افراد نادری به ساخت استودان و دیگر گورهای فاخر پرداختهاند(ابراهیمی،1393: 36). اما همین سهم ناچیز از استودانها نیز بیشتر در محدوده شهر استخر و آثار نقشرستم تمرکز یافتهاند که نشان از نوعی رفاه اجتماعی مردمان این شهر و دهستانهای اطراف آن بوده است(شکل5). افزون بر این، شهر استخر که یکی از مراکز علم و کتابت در دوره ساسانی و چندین سده بعد از اسلام به شمار میرفته(مسعودی،1356: 106) دارای کاتبانی ماهر و زبردست بوده که امروزه سنگنوشتههای متعددی به خط پهلوی از ایشان در اختیار داریم. به زبان گویاتر شهر آیینی استخرکه زادگاه شاهنشاهی ساسانی به شمار میرفته، محیط مناسبی برای ایجاد استودانهای تاقچهای و دیگر آرامگاههای فاخر بوده است. نخستین استودان کتیبهداری که به بررسی آن پرداختیم، استودان تاقچهای واقع در فاصله 205متری شمالشرقی آرامگاه داریوش بزرگ است(شکل6). از چهار استودان تاقچهای که در این مکان حجاری شدهاند، دسترسی به این استودان بسیار دشوار مینماید. این استودان با ابعاد45×45 و با عمق داخلی40سانتیمتر در ارتفاع شش متری از سطح زمین و در دل صخره واقع گردیده است. پیرامون این استودان به اندازه ده سانتیمتر پاکتراشی شده که در بخش فوقانی«نمای گنبدمانند»دارد(تصویر6). البته این نمای گنبدمانند در اغلب استودانهای دشت مرودشت با حرارت تمام رعایت شده که نشانی از تمثیل آسمان و همچنین عروج از دنیای زمینی به دنیای ازلیت و ابدیت است(چنانچه در ساخت گنبدهای اسلامی نیز تبدیل اشکال مربع به دایره دارای همین معنای عمیق بوده است). در بخش زیرین این استودان سنگنوشتهای به خط پهلوی کتابی در فاصله 30/1متری از سطح زمین و به فرمان یکی از بهدینان زرتشتی در اواخر دوره ساسانی به نگارش در آمده است(شکل7). کاتبی که این کتیبه را در شش سطر به کتابت در آورده به دلیل ناهنجارهای صخره، یک فضای طبیعی هموار به ابعاد20×30 سانتیمتر را انتخاب نموده و سپس به نگارش حروف سنگنوشته پرداخته است. این سنگنوشته نویافته که ما آنرا سنگنوشته Nrs1 نامیدهام از عمق چندانی برخوردار نیست و به نظر میرسد با شی نوکتیزی کوبیده شده، تا جایی که آثار آن هنوز مشهود است. حرفنویسی، آوانویسی و ترجمهای که ما نخستینبار از سنگنوشته Nrs1در دامنه صخرههای نقشرستم ارائه نمودیم طی جداول( 1تا 6) بدین شرح است:
جدول 1: سطر نخست سنگنوشته Nrs1 | ||||
| nkGjXYE |
| hy | خط پهلوی |
| dhmk’ |
| ZNH | حرف نویسی |
| daxmag |
| ēn | آوانویسی |
|
|
جدول 2: سطر دوم سنگنوشته Nrs1 | |||||
| vBnJ |
| fbnLp lG | خط پهلوی | |
| lwb’n |
| mlplhwbˈl | حرف نویسی | |
| ruwān |
| marfarnbaɤ | آوانویسی |
جدول 3: سطر سوم سنگنوشته Nrs1 | ||||
| Mspn |
| b | خط پهلوی |
| NPŠE |
| Y | حرف نویسی |
| xweš |
| ī | آوانویسی |
جدول 4: سطر چهارم سنگنوشته Nrs1 | |||||
| ntnk |
| AL | خط پهلوی | |
| krtˈ |
| L׳D | حرف نویسی | |
| kard |
| rāy | آوانویسی |
جدول 5: سطر پنجم سنگنوشته Nrs1 | ||||
GLajXp | nTfsjXn |
| NsPX | خط پهلوی |
pˈhlwm | whštˈ |
| APš | حرف نویسی |
pahlum | wahiš |
| u-š | آوانویسی |
جدول 6: سطر ششم سنگنوشته Nrs1 | ||||
| ntAnnNaYU |
| LAb | خط پهلوی |
| YHWWN’t |
| b’l | حرف نویسی |
| bawād |
| bār | آوانویسی |
|
1.این دخمک
2.مر فرنبغ روان
3.خویش
4.برای ساخت
5.او را بهشت جاودان
6.بهر[ش] باد
«این دخمک[را] مرفرنبغ برای روان خویش ساخت.او را بهشت جاودان بهرش باد»
سنگنوشته نویافته Nrs2
دومین سنگنوشتهای نویافته دیگر، وابسته به یک استودان تاقچهای در شمالشرقی محوطه نقشرستم و در فاصله1250 متری آرامگاه داریوش بزرگ واقع شده است. برای دسترسی به این سنگنوشته و استودان ابتدا باید از محل«نقش موسوم به ایلامی» که در دامنه صخرههای نقشرستم- حاجیآباد واقع شده، گذر نمود و پس از طی مسیری به سمت بالا و در شیب تند کوهستان به دامنه صخرههای نقشرستم قدم گذاشت. در این مکان و در ارتفاع دو متری از صخره، استودان حجاری شده که نمای بیرون آن همانند یک تاقچه کوچک است. ابعاد این استودان60×55 سانتیمتر و عمق داخلی آن 35سانتیمتر میباشد(شکل8). ناهمواری و چینهای متداوم صخره باعث گردیده که از پاکتراشی پیرامون آن صرفنظر کنند اما درون آن با ظرافت و به شیوه ماهرانهای بوسیله قلمهای سنگترای حجاری شده است.اث ر شانههای سنگتراشی به حدی تازه مینماید که به نظر میرسد حجاران همین دیروز به ساخت آن مبادرت ورزیدهاند. در سمت چپ این استودان، سنگنوشتهای به خط پهلوی کتابی به شکل خوابیده در پنج سطر نگاشته شده که به دلیل ناهمواری و ضمختی صخره اثر چندانی از آن باقی نمانده است(شکل9). پیش از نگارش این سنگنوشته، کاتب سعی نموده که مکان دیگری را برای ایجاد کتیبه فراهم کند. به همین دلیل واژههای hy nkGjXYE را ابتدا در فاصله دورتری از استودان به نگارش در آورده است(شکل10). اما به دلیل ناهمواری صخره از ادامه کار دست کشیده و به جای آن مبادرت به نگاشتن سنگنوشته جدیدی در کنار استودان مورد نظر نموده است. این سنگنوشته نویافته که ما آنرا Nrs2 نامیدهایم بازه زمانی اواخر دوره ساسانی را در بر میگیرد و به گمان بوسیله یک سنگلاشه یا شی نوکتیزی به کتابت در آمده است. ناهمواری صخره، عمق سطحی کتیبه و تخریب گُلسنگها در گذر زمان از جمله عواملی هستند که آسیب شدیدی به سنگنوشته وارد نمودهاند تا جایی که حروف آن به سختی قابل تشخیص است. حرفنویسی، آوانویسی و ترجمه سنگنوشته Nrs2که نخستینبار از سوی ما مورد خوانش قرار گرفته، طی جداول(7 تا 11) بدین شرح است:
جدول 7: سطر نخست سنگنوشته Nrs2 | |||||
| nkGjXYE |
| hy | خط پهلوی | |
| dhmk’ |
| ZNH | حرف نویسی | |
| daxmag |
| ēn | آوانویسی |
جدول 8: سطر دوم سنگنوشته Nrs2 | ||||
|
| nkyYU | NatRm | خط پهلوی |
|
|
| mlt’ndynkˈ | حرف نویسی |
|
|
| Mardāndīnag | آوانویسی |
جدول 9: سطر سوم سنگنوشته Nrs2 | ||||
| tjXnbajEn |
| b | خط پهلوی |
| Wyh-bwht |
| Y | حرف نویسی |
| Vēh-buxt |
| ī | آوانویسی |
جدول 10: سطر چهارم سنگنوشته Nrs2 | ||||
|
|
| hnb | خط پهلوی |
|
|
| BRH | حرف نویسی |
|
|
| pus | آوانویسی |
جدول 11: سطر پنجم سنگنوشته Nrs2 | |||||
| ///// |
| Mspn | خط پهلوی | |
| /////// |
| NPŠE | حرف نویسی | |
| /////// |
| xweš | آوانویسی |
|
1.این دخمک
2.مردان دینک
3.وای بوخت
4.پسر
5.خویش...[ساخت]
ترجمه:«این دخمک را مردان دینگ پسر وای بوخت[برای]خویش[ساخت]»
نتیجهگیری
مرگ در دیانت زرتشتی همواره با آداب و رسوم و شیوههای تدفینی متفاوتی همراه بوده است. باور به پاکی و تقدس برخی ازعناصر از جمله خاک باعث گردید که تدفینهای خاکی همراه با کالبد مُردگان(که نسو بود و جایگاه اهریمنی داشت)دچار تحول اساسی گردند و تنها استخوانهای درگذشتگان به درون سنگ یا ساروج انتقال داده شوند. این نگرش با«معاد جسمانی»دیانت زرتشتی نیز در تضاد نبود، به همین دلیل با گسترش آیین زرتشتی از دوره فراهخامنشی به بعد انواع متفاوتی از شیوههای تدفین در فلات ایران و بویژه در نواحی جنوبی و غربی شکل گرفت که امروزه از دید باستانشناسی به استودان، دخمک، میلگور، گور حفرهسنگی، گور هاونی و گور تودهسنگی شهرت یافتهاند. پیروان دینبهی که از توانایی بالای مالی و موقعیت ممتاز اجتماعی برخوردار بودند به ساخت آرامگاههای فاخر همچو استودان، دخمک، میل
گور و گورهای حفرهسنگی پرداختند و افراد عادی نیز به گورهای هاونی و تودهسنگی قناعت نمودند. برخی از این گورهای فاخر دارای سنگنوشتههایی به خط پهلوی کتابی هستند که اغلب در اواخر دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی به نگارش در آمدهاند و حاوی ساخت دخمک یا استودان و دعایی برای روان درگذشته است. با توجه به کشفیات امروزی بیشتر این سنگنوشتهها در درجه نخست در دشت مرودشت حوالی شهر استخر و نقشرستم و سپس در ناحیه کازرون نگاشته شدهاند. شواهد باستانشناسی نشانمیدهد که پیروان دیگر ادیان، روش معمول خاکسپاری مُردگان را دنبال می
نمودند و سختگیری مذهبی در میان نبوده است.
شکل5: جایگاه سنگنوشته Nrs1 در سمت چپ تصویر و سنگنوشته Nrs2 در سمت راست
|
شکل6: استودان وابسته به سنگنوشته Nrs1 در فاصله 205متری آرامگاه داریوش بزرگ- آرشیو نگارندگان
|
شکل7: سنگنوشته Nrs1 در فاصله 205متری از آرامگاه داریوش بزرگ- آرشیو نگارندگان
|
شکل9: سنگنوشته Nrs2 در فاصله1250متری شمالشرقی آرامگاه داریوش بزرگ که واژگان آن به سختی قابل تشخیص است- آرشیو نگارندگان |
شکل8: استودان تاقچهای در فاصله1250متری شمالشرقی آرامگاه داریوش بزرگ که جایگاه سنگنوشته Nrs2 با کادر قرمز رنگ در کنار آن مشخص شده است- آرشیو نگارندگان |
شکل10: سنگنوشته ناتمام در کنار استودان تاقچهای در فاصله 1250متری آرامگاه داریوش بزرگ- آرشیو نگارندگان |
منابع فارسی
ابراهیمی، نجمه(1393). روشهای تدفین در حوضه رود کُر از آغاز دوره تاریخی تا ورود اسلام. پایاننامه کارشناسی ارشد، گروه تاریخ،دانشکده علوم انسانی، دانشگاه یزد(منتشر نشده).
ابودلف(1354). سفرنامه ابودلف در ایران. با تعلیقات و تحقیقات ولادیمیر مینورسکی، ترجمه ابوالفضل طباطبایی. تهران: زاور
اتابکی، ابوالحسن، ابراهیمی، نجمه و عزیزی، اکبر(1394). مناسک و تدفینهای دوره ساسانی به همراه معرفی چند کتیبه گور تازه کشف شده به خط پهلوی کتابی در مرودشت. به کوشش عزیزی خرقانی، حسین، خانیپور، مرتضی، ناصری، رضا. کتاب همایش بینالملی باستانشناسان جوان. تهران: بنیاد ایرانشناسی.
اتابکی، ابوالحسن، ابراهیمی، نجمه(1400). شناسایی کهنترین دخمههای خاموشی در فارس مرکزی به همراه یک کتیبه نویافته سنگمزار پهلوی پیرامون نقشرجب. به اهتمام فرزین، سامان، ظهوریان، مریم. کتاب همایش ملی باستانشناسی ایران. بیرجند: دانشکاه بیرجند،204-185.
اسدی طوسی، علیبن احمد(1354). گرشاسپنامه. باهتمام حبیب یغمایی. تهران: طهوری.
اصفهانی، حمزه بن حسن(1346). تاریخ پیامبران و شاهان. ترجمه جعفر شعار. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
اکبرزاده، داریوش(1383). دخمه. مجله مطالعات ایرانی، 3 (5)،1-6.
بلعمی، ابوعلیمحمد(1337). تاریخ بلعمی. به کوشش محمدجواد مشکور. تهران: خیام.
بهرامی، احسان(1369). فرهنگ واژههای اوستا. دفتر نخست. تهران: بلخ.
ترومپلمن، لئو(1373). آیین قبور و تدفین. ترجمه مولود شادکام، مجله باستانشناسی و تاریخ، 8(1)، 29-37.
تاورنیه، ژان باتیست(1363). سفرنامه تاورنیه.ترجمه ابوتراب نوری، تصحیح حمید شیرانی. تهران: سنایی.
تقضلی، احمد(1354). مینوی خرد. ترجمه احمد تفضلی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
توفیقیان، حسین، باستانی،محرم(1395). پژوهشی در آیین تدفینهای ساسانی در سواحل خلیج فارس. مطالعات باستان
شناسی، 8 (2)، 34-17.
جکسن، ویلیام(1352). سفرنامه جکسن(ایران در گذشته و حال). ترجمه منوچهر امیری، فریدون بدرهای. تهران: خوارزمی.
رازی، مرتضی بن داعی(1364). تبصرة العوام فی معرفه مقالات الانام. به تصحیح عباس اقبال. تهران: اساطیر.
رجبی، نوروز(1392). نویافتههای باستانشناسی از اهواز: حصیرآباد و طرح چند پرسش. باستانپژوهی، 16(92)،82-88.
رودکی سمرقندی(1382). دیوان رودکی سمرقندی. مصحح نفیسی، سعید، براگینسکی، یوسف. تهران: نگاه.
روستایی، کوروش(1394). گونهشناسی محوطههای باستانی منطقه کوهرنگ بختیاری. پژوهشهای باستانشناسی،5(9)،46-27.
رهبر، مهدی(1389-1390). آتشکده بندیان درگز. پژوهشهای باستانشناسی مدرس، 2و3(4و5) ،167-177.
زهبری، زهره، علینژاد، فاطمه و علمداری، کوروش(1393). معرفی آثار صخرهای نویافته با کاربرد تدفینی از بویراحمد. جلوه هنر، 11، 64-53.
صد در نثر و صد در بندهش(1909م). به تصحیح ارواد بمانجی. ناصر وانجی دهبار. بمبئی: اوقاف پارسی.
طبری، محمدبنجریر(1375). تاریخ طبری. جلد2، ترجمه ابوالقاسم پاینده تهران: اساطیر.
قریب، بدالزمان(1374). فرهنگ سغدی(سغدی،فارسی،انگلیسی). تهران: فرهنگان.
فردوسی(1375). شاهنامه. دفتر پنجم، به کوشش جلال خالقیمطلق. کالیفرنیا و نیویورک: مزدا.
گیرشمن، رومن(1339). جزیره خارک. تهران: شرکتهای عامل نفت.
مسعودی، علیبن محمد (1356). التنبیهوالاشراف. ترجمهی ابوالقاسم پوینده. تهران: علمی و فرهنگی.
مکنزی، دیوید نیل(1373). فرهنگ کوچک زبان پهلوی. ترجمه مهشید میرفخرایی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و فرهنگی.
موریه، جیمز(1385). سفرنامه. جلد اول، ترجمه ابوالقاسم سری. تهران: توس.
میرفتاح، علیاصغر(1367). گورستان شغاب: عرضه داشت در هوای آزاد به شیوه استخواندان. مجله اثر، 25، 61-41.
نصرالهزاده، سیروس(1393).پهلویات کتیبهای: کتیبه سنگمزار حاجیآباد استخر و بازخوانی کتیبه تنگ جلو سمیرم. زبان
شناخت، پژوهشگاه علوم انسانی و فرهنگی، 5(2)، 197-211.
نظامالملک طوسی، ابوعلی(1347). سیرالملوک. به اهتمام هیوبرت دارک. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
نظامی، الیاسبن یوسف(1316). شرفنامه. با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی. تهران: ارمغان.
نیبور، کارستن(1390). سفرنامه نیبور.ترجمه پرویز رجبی. تهران: توکا.
واشقانی فراهانی، ابراهیم(1400). اسپانوَر/ اسبانبَر. دو فصلنامه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی، 29(91)، 306-285.
هوف، دیتریش(1380). قبور زرتشتی- ساسانی در فارس. ترجمه حسن اکبری، باستان پژوهی، 8، 52-50.
هینتس، والتر(1385). یافتههای تازه از ایران باستان. ترجمه عیسی بهنام. تهران: دانشگاه تهران.
منابع لاتین
Bartholomae, C. (2004). Altiranisches Wörterbuch zusammen mit zum Altiranischen
worterbuch. Tehran: Asatir.
Balcer, J. M. (1978). Excavations at Tal-i Malyan: Part 2, (Parthian and Sasanian Coins and Burials) 1976. Iran 16: 86-92.
Basirov, O. (1955). The Evolution of the Zoroastrian Funerary Cult in Westen Iran. An Unpublished Thesis, Department of Art and Archaelogy School of Oriental and African Studies University of London.
Bivar, A. D. H. (1970). Appendix: The Sasanian Coin from Qūmis. The Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain and Ireland. 2156-158.
Boucharlat, R. (1991). Pratiques funéraires à l’époque Sassanide dansle sud de l’Ira. In: Histoire et cultes de l’Asie centrale préislamique.P. Bernard and F. Grenet(eds.), Paris:71-78.
Crone, P. (2012). The Nativist prophets of Early Islamic Iran. Cambridge University Perss.
Durkin-Meisterernst, D. (2004). Dictionary of Manichaean Middle Persian and Parthian. N.
sims-Williams (eds.), Part 1, Brepols.
Edmonds, G. (1934). A tomb in Kurdistan. Iraq.
Farjamirad, M. (2015). Mortury Practice in Ancient the Achaemenid if the Sasanian period. BAR Internation, Series 2447.
Farjamirad, M. (2015a). Do Gur-e Dopa: The Sasanian Twin Pillar Ossuaries at Shoush Village. Kohgiloyeh va Boyer Ahmad(Iran). Iranica Antiqua 50: 357-365.
Frye, R. N. (1970). Funerary Inscriptions in Pahlavi from Fars. in M. Boyce and I Gershevitch, (eds.), W. B. Henning Memorial Volume, London, 152-56.
Gignoux, P. (1972). Glossaire des inscriptions pehlevies et parthes. Corpus Inscr. Iran, London.
Ghirshman, R. (1971). Bîchàpour. Vol. I, Paris: Librairie Orientaliste Paul Geuthner.
Gropp. G(1969). Die inchriften Von Eqlid. in W. Hinz, 241.
……….. (1969). Vier Ostodan- Inschriften bei Estachr. In: Altiranische Funde und Forschungen. W. Hinz (ed.), Berlin, 229-263.
Gropp, G. and Nadjmabadi, S. (1970). Bericht ūber eine Reise in Westund Sudiran. Archaeologische Mitteilungen Iran 3: 173-230.
Henning, W. (1943). La Ceramique en iran pendant la periode parthe.Iranica A;supplement 2.
………….. (1957). In the introduction to The Inscription of Naqš-Rustam. corpus
Inscription, Pl3, VOL2.
Herzefeld, E. (1935). Archaeological History of Iran. London.
Kennet, D. (2007). The decline of eastern Arabia in the Sasanian Period. Arabian Archaeology and Epigraphy 18: 86–122.
Khosravi, Sh. Alibigi, S, and Rashno, A. (2018). The ossuary of the palang Gerd fire temple: New evidence of Zoroastrian funerary practices during Sasanid period. Sudia Iranica. 51-37.
Kleiss, W. (1978). Felsgräber südostlich Behbahan. Archaeologische Mitteilungen aus Iran 11: 87-89.
Modi, J. (1877). Anthropological papers I. Bombay.
Nyberg, H. S. (1960). The New Corpus Inscriptionum Iranicarum. BSOAS 23,40-46.
Schmidet, E. (1953). Perespolis1, Chicago.
Shahbazi, A. Sh. (1973). The Irano Lycian Monuments.Tehran: Institute of Archaemenid research Publication.
…….. …….... (1987). Astōdān. Encyclopedia Iranica. vol. II, fasc. 8, 851-853.
Stronach, D. (1966). The Kūh-i-Shahrak Fire Altar. Journal of Near Eastern Studies 25(4): 217-227.
Tafazoli, A. (1994-5). Two Funerary Inscription in Cursive Pahlavi of Fars. Orientalia Suecana XLIII-XLIV. 177-182.
Von Gall, H. (1966). Zu den medischenfelsgrabeh in Nordwestiran und Iraq Kurdistan. AA.142-148
Whitehous, D. (1968). Excavation at Siraf. first inerim report, Iran.V.6:1-23.
Astōdān(Rock-Cut Niches): Two new- discovered Pahlavi inscriptions in Naqsh-e Rostam Marvdasht (Nrs1 and Nrs2)
Abstract
According to archaeological evidences before Zoroastrian religion doctrines,ancient Iranians used to bury their deads in the soil.but by spreading of Zoroastrianism,burial methods were revolutionary changed in some areas of the Iranian plateau so that cremation and buring the deads was consideredied an unforgettable sin in the Minuy-e xrad and Vendidād and for this reason,to prevent contamination of sacred elements such as water,soil and plants survivors of Zoroastrian religion should keep the bodies of the dead(Nasu that was unclean and empty of soul)away from this elements.on the other hand,according to Zoroastrian religion beliefs,Since the world inside the the soil was stagnant,dark and silent world and the root of all these actions was demonic beliefs,Zoroastrians hardly tried to separate the soul of the dead from the body as soon as possible and lead him to high world and light.According to this,exposing the bodies on top of the mountains and in tower of silence(ascending of soul by the sun's rays),stripping the flesh off the bones by vultures and birds and(cleaning the bones by sun shine) were a precursor to putting the cleaned bones of the dead in burial methods that ideally corresponded to Zoroastrianism's corporeal resurrection.one of the he new method was Astōdān which is often referred to niche spaces created in the rocks and next to some of them Pahlavi-written inscriptions were inscribed.the purpose of the present research that is presented in analytical-descriptive,is to A attitude towards Astōdāns and introduce two Pahlavi ketabi-written burial inscriptions,one in five-line and the other in six-line that were inscribed for Astōdān of two Zoroastrian in the late Sassanid period on the rock walls of Naqsh-e Rostam mountain.
Key words: Marvdasht, Naqsh-e Rostam, Astōdān, Sassanid, Pahlavi inscriptions
[1] .Daxmag
[2] .Ašwar
[3] .Aspānūr
[4] .Tnbryk
[5] .Gōr
[6] .Gumbad
[7] .Frataraka
[8] .Āturpātakā
[9] . Nasu
[10] . ̓rtym
[11] . ̓ rzpy
[12] . Limyra
[13] .Corydana
[14] . tower of silence
[15] . Hvare Daresa-kar
[16] .Bhandar