یکی از بنمایههای داستانی در منظومههای عاشقانه، بیفرزندی والدین عشّاق است. این بنمایه، نقطۀ ورود عشاق به داستان است، بنابراین نویسنده تمام هنر خود را به کار گرفته تا آن را حادثهای بهیادماندنی توصیف کند. این تحقیق به روش توصیفی-تحلیلی به طبقهبندی بنمایۀ بیفرزندی چکیده کامل
یکی از بنمایههای داستانی در منظومههای عاشقانه، بیفرزندی والدین عشّاق است. این بنمایه، نقطۀ ورود عشاق به داستان است، بنابراین نویسنده تمام هنر خود را به کار گرفته تا آن را حادثهای بهیادماندنی توصیف کند. این تحقیق به روش توصیفی-تحلیلی به طبقهبندی بنمایۀ بیفرزندی در منظومههای عاشقانۀ فارسی میپردازد و نقش هر یک از این طبقهبندی و زیرگونهها در روایت داستان را بررسی مینماید. برای این منظور کتاب یکصد منظومۀ عاشقانه فارسی مبنای کار قرارگرفته است. بر اساس نتایج بهدستآمده، در سی منظومه، والدین عشاق از بیفرزندی رنج بردهاند. صاحب فرزند شدن ایشان به شکلهای فرزند دار شدن با دعا و خیرات، استعانت از درویش با خوردن تبرک، با حضور تنها یکی از والدین، مخفی نگهداشتن تولد کودک و پیشبینی تولد فرزند اتفاق افتاده است. سیر تحول این بنمایه نشان میدهد، کاربرد آن از اساطیر آغاز شده و در داستانهای عامه، بسیار ابتدایی و سادهلوحانه بوده است. نویسندگان منظومههای عاشقانۀ فارسی قرن چهارم تا نهم، با بهرهگیری از ذوق خود، آن را به شکلهای متنوعی به کار بردهاند. از قرن نهم به بعد، چیز جدیدی به آن اضافه نشده و تکرار موارد قبلی است. اوج استفاده از آن، قرن دوازدهم و به دلیل افزایش منظومهپردازان هندی است. نقش آن در ساختار روایی داستان از آن جهت است که نویسنده با به تصویر کشیدن صاحب فرزند شدن دشوار والدین، ذهن مخاطب را برای اتفاقاتی که از جانب این فرزندان در ادامۀ داستان شکل گرفته، آماده و باعث افزایش کنشهای بعدی میگردد.
پرونده مقاله