وجوب آموزش و تعالی فرزندان بر حکومت و والدین در پرتو آموزههای فقه شیعه
محورهای موضوعی : مدیریت تعالی آموزشی
کلید واژه: آموزش, فقه تربیتی, فرزندان, حکومت, والدین, خانواده, تربیت,
چکیده مقاله :
هدف تحقیق حاضر بررسی حکم وجوب تربیت از دیدگاه فقهی است. روش پژوهش اسنادی- تحلیلی از نوع کیفی بوده و جمعآوری اطلاعات براساس ادلّه کتاب، سنّت، اجماع و عقل صورت گرفته است. نتایج حاکی از آن است که تربیت فرآیندی مستمر و پویا در جهت رشد همهجانبه (جسمانی، شناختی، روانی، عاطفی، اجتماعی و...) کودک، در جهت دستیابی او به کمالات وجودی است. تربیت در اسلام ماهیتّی ارزشی و هنجاری دارد و باید در راستای تقرّب به خداوند صورت پذیرد و در میان همه مکاتب مبادرت به آن امری اجتنابناپذیر است. فقها براساس ادلّه اجتهادی در ساحتهای مختلف تربیت، خصوصاً تربیت دینی و اخلاقی، حکم بر وجوب تربیت دادهاند. این مهم یا مستقلاً واجب شمرده شده و یا از باب مقدمه واجب، واجب شده و فقها حداقل آن را از نوع واجب کفایی دانستهاند. در نتیجه تربیت فرزندان براساس ادلّه خاصّ بر دو گروه خانواده و حکومت واجب شمرده شده است. بر خانواده واجب است علاوهبر امر حضانت، در همه ساحتهای تربیت، خصوصاً به تربیت دینی و اخلاقی فرزندان مبادرت ورزند. بر حاکم نیز واجب است بستر تربیت را در جامعه فراهم نماید و با به کارگیری نهادهای تربیتی، مردم را به قدر متیقن در تربیت دینی و اخلاقی آگاه سازد. از سوی دیگر، فقها همانگونه که اقدام به تربیت را واجب دانستهاند، ترک این مهم را از سوی والدین، سرپرست قانونی، مربّیان و متولیان نهاد تربیتی حرام شمردهاند. بیشک تحقق این امر نیازمند جرمانگاری و ضمانت اجرایی از سوی قانونگذار است
The objective of the present study is to examine the ruling regarding the obligation of upbringing from a jurisprudential perspective. The research method is document–analytical and qualitative, with data collection based on evidences derived from Kitāb, Sunnah, ijmāʿ, and ʿaql. The findings indicate that upbringing is a continuous and dynamic process aimed at the holistic development (physical, cognitive, psychological, affective, social, etc.) of the child, facilitating his/her attainment of existential perfections. In Islam, upbringing possesses an intrinsic normative essence and must be pursued as a means of drawing near to God; across all schools of thought, its implementation is regarded as an inescapable imperative. Jurists, based on ijtihadi evidences in various spheres of upbringing—particularly in religious and moral education—have ruled the obligation of upbringing. This duty has either been deemed an independent obligation or rendered obligatory as a prerequisite to another duty, with jurists considering it, at the very least, as a wājib kifāyah. Consequently, the upbringing of children—based on specific evidences—has been deemed obligatory for two groups: the family and the government. The family is incumbent not only with the duty of guardianship but also with engaging in all spheres of upbringing, especially in the religious and moral education of children. Likewise, the ruling authority is obligated to provide the societal framework for upbringing and, by employing educational institutions, to adequately promote religious and moral instruction among the populace. Moreover, as jurists have declared the undertaking of upbringing obligatory, its neglect by parents, legal guardians, educators, and those entrusted with educational institutions is considered haram. Undoubtedly, the realization of this imperative necessitates criminalization and the provision of enforceable guarantees by the legislator.
قرآن کریم.
نهجالبلاغه.
ابن شعبه حرانی، حسین بن علی (1404ق). تحف العقول. قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم.
ابن منظور، محمد بن مكرم (1414ق). لسان العرب. لبنان: دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، ج14-15.
اعرافی، علیرضا (1395). تربیت فرزند با رویکرد فقهی. نشر اشراق و عرفان.
اعرافی، علیرضا؛ ابراهیمی، جواد (1398). فقه تربیتی (وظایف نهادهای تربیتی). قم: موسسه اشراق و عرفان، ج25.
اعرافی، علیرضا؛ مبلّغ، محمدکاظم (1399). فقه تربیتی: وظایف نهادهای تربیتی. قم: موسسه اشراق و عرفان، ج26.
اعرافی، علیرضا؛ موسوی، سید تقی (1391). فقه تربیتی. قم: موسسه اشراق و عرفان.
اعرافی، علیرضا؛ موسوی، سید نقی (1395). فقه تربیتی (مبانی و پیشفرضها). قم: موسسه اشراق و عرفان، ج1، چاپ سوم.
انصاری، قدرتالله (1392). احکام و حقوق کودکان در اسلام. قم: مرکز فقهی ائمه اطهار، ج1.
انصاری، قدرتالله و همکاران (1425ق). موسوعه احکام الاطفال و ادلتها. قم: مرکز فقهی ائمه اطهار، ج3.
جمعی از نویسندگان (1372). فلسفه تعلیم و تربیت. دفتر همکاری حوزه و دانشگاه؛ سمت، ج1.
جهانبخشی، حیدرعلی (1403)، روشهای تربیت اخلاقی در مثنوی معنوی. مطالعات ادبی دینی، 1(1).
حاجی دهآبادی، محمدعلی (1383). درآمدی بر الزام فرزندان به تکالیف دینی. روششناسی علوم انسانی، 10(40).
حاجی دهآبادی، محمدعلی (1391). حقوق تربیتی کودک در اسلام. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
حرّعاملی، محمد بن حسن (1409ق). وسایل الشیعه. قم: مؤسسه آل البیت(ع) لاحیاء التراث، ج21.
خمينى، سيد روحاللّه (1425ق). تحرير الوسيلة. ترجمه على اسلامی. قم: انتشارات اسلامی، ج1.
دهخدا، علیاکبر (1372). لغتنامه دهخدا. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ج14.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق). مفردات الفاظ القرآن. بیروت: دارالقلم.
رفیعی، بهروز (1390). آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ سوم.
سبحانی، جعفر (1383). سکولاریسم یا عرفی شدن دین و فقه. کلام اسلامی، شماره 50.
شعارینژاد، علیاکبر (1370). فلسفه آموزش و پرورش. تهران: امیرکبیر.
صدوق، محمّد بن على (1413ق). من لايحضره الفقيه. قم: دفتر انتشارات اسلامى، ج2.
فضلاللهی، سیفالله؛ جهانبخشی، حیدرعلی (1393). توسعه فرهنگی و مبانی تربیتی آن در قرآن. در: کنگره بینالمللی فرهنگ و اندیشه دینی.
فلسفی، محمدتقی (1395). کودک از نظر وراثت و تربیت. هیأت نشر معارف اسلامی، چاپ پانزدهم، ج1.
قائمی، علی (1365). زمينه تربيت. تهران: نشر اميری.
قدرتی، محمد؛ غفوری چرخابی، حسین (1398). تربیت اخلاقی با رویکرد تطبیق در قاعده لاضرر. معرفت، 28(1).
کلینی، محمدبن یعقوب (1407ق). الکافی. دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ج5.
مجلسى، محمدباقر (1410ق). بحار الأنوار. بيروت: مؤسسة الطبع و النشر، ج74.
مکارم شیرازی، ناصر و همکاران (1370). تفسیر نمونه. تهران: انتشارات دارالکتاب الاسلامیه، ج1.
مؤمنی، عابدین؛ کلباسی، محمدابراهیم (1396). مبانی فقهی وجوب تربیت. مطالعات فقه تربیتی، شماره 8.
نوری، حسین (1408ق). مستدرک وسائل الشیعه. بیروت: موسسه آل البیت لاحیاء التراث، ج11.
همت بناری، علی (1388). نگرشی بر تعامل فقه و تربیت. قم: نشر موسسه امام خمینی، چاپ دوم.
The Obligation of Educating and Elevating Children Imposed on the Government and Parents in Light of
the Teachings of Shia Jurisprudence1
Heydar Ali Jahanbakhshi
Assistant Professor, Islamshahr Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran. Jahanbakhshi46@gmail.com
Abstract The objective of the present study is to examine the ruling regarding the obligation of upbringing from a jurisprudential perspective. The research method is document–analytical and qualitative, with data collection based on evidences derived from Kitāb, Sunnah, ijmāʿ, and ʿaql. The findings indicate that upbringing is a continuous and dynamic process aimed at the holistic development (physical, cognitive, psychological, affective, social, etc.) of the child, facilitating his/her attainment of existential perfections. In Islam, upbringing possesses an intrinsic normative essence and must be pursued as a means of drawing near to God; across all schools of thought, its implementation is regarded as an inescapable imperative. Jurists, based on ijtihadi evidences in various spheres of upbringing—particularly in religious and moral education—have ruled the obligation of upbringing. This duty has either been deemed an independent obligation or rendered obligatory as a prerequisite to another duty, with jurists considering it, at the very least, as a wājib kifāyah. Consequently, the upbringing of children—based on specific evidences—has been deemed obligatory for two groups: the family and the government. The family is incumbent not only with the duty of guardianship but also with engaging in all spheres of upbringing, especially in the religious and moral education of children. Likewise, the ruling authority is obligated to provide the societal framework for upbringing and, by employing educational institutions, to adequately promote religious and moral instruction among the populace. Moreover, as jurists have declared the undertaking of upbringing obligatory, its neglect by parents, legal guardians, educators, and those entrusted with educational institutions is considered haram. Undoubtedly, the realization of this imperative necessitates criminalization and the provision of enforceable guarantees by the legislator.
Keywords: Education, Educational Jurisprudence, Children, Government, Parents, Family, Upbringing. |
وجوب آموزش و تعالی فرزندان بر حکومت و والدین
در پرتو آموزههای فقه شیعه2
حیدرعلی جهانبخشی
استادیار، واحد اسلامشهر، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران. Jahanbakhshi46@gmail.com
چکیده هدف تحقیق حاضر بررسی حکم وجوب تربیت از دیدگاه فقهی است. روش پژوهش اسنادی- تحلیلی از نوع کیفی بوده و جمعآوری اطلاعات براساس ادلّه کتاب، سنّت، اجماع و عقل صورت گرفته است. نتایج حاکی از آن است که تربیت فرآیندی مستمر و پویا در جهت رشد همهجانبه (جسمانی، شناختی، روانی، عاطفی، اجتماعی و...) کودک، در جهت دستیابی او به کمالات وجودی است. تربیت در اسلام ماهیتّی ارزشی و هنجاری دارد و باید در راستای تقرّب به خداوند صورت پذیرد و در میان همه مکاتب مبادرت به آن امری اجتنابناپذیر است. فقها براساس ادلّه اجتهادی در ساحتهای مختلف تربیت، خصوصاً تربیت دینی و اخلاقی، حکم بر وجوب تربیت دادهاند. این مهم یا مستقلاً واجب شمرده شده و یا از باب مقدمه واجب، واجب شده و فقها حداقل آن را از نوع واجب کفایی دانستهاند. در نتیجه تربیت فرزندان براساس ادلّه خاصّ بر دو گروه خانواده و حکومت واجب شمرده شده است. بر خانواده واجب است علاوهبر امر حضانت، در همه ساحتهای تربیت، خصوصاً به تربیت دینی و اخلاقی فرزندان مبادرت ورزند. بر حاکم نیز واجب است بستر تربیت را در جامعه فراهم نماید و با به کارگیری نهادهای تربیتی، مردم را به قدر متیقن در تربیت دینی و اخلاقی آگاه سازد. از سوی دیگر، فقها همانگونه که اقدام به تربیت را واجب دانستهاند، ترک این مهم را از سوی والدین، سرپرست قانونی، مربّیان و متولیان نهاد تربیتی حرام شمردهاند. بیشک تحقق این امر نیازمند جرمانگاری و ضمانت اجرایی از سوی قانونگذار است.
کلیدواژهها: آموزش، فقه تربیتی، فرزندان، حکومت، والدین، خانواده، تربیت. |
استعدادها و قابلیتهای مخصوصی در انسان نهفته است که میتواند آدمی را در مدارج ایمانی به مراحل اخلاقی به اوج اعلای انسانیّت برساند و او را از هر پلیدی و ناپاکی محفوظ نگه دارد و در مجاری علمی و درک نوامیس خلقت، بر جهان طبیعت حاکم سازد و کلیۀ نیروهای عرضی و موالید زمین را مطیع و فرمانبردار او قرار دهد (فلسفی، 1395، ج1، ص179). بیشک، دست یافتن به این مقام والای الهی را تنها میتوان از رهگذر تربیت جستجو کرد؛ زیرا، سخن گفتن که سادهترین ظهور انسانیّت است بدون تربیت و مربّی محقق نمیشود تا چه رسد به سایر استعدادهای علمی و معنوی انسان. در قرآن یکی از مهمترین اهداف در بعثت پیامبران، تزکیه و تربیت انسان معرفی شده است و به لحاظ سیر صعودی انسان به سوی کمال، تزکیه بر تعلیم مقدّم شده است؛ چنانکه خداوند میفرماید: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِيالْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، «اوست خدایی که میان عرب امّی پیغمبری بزرگوار از همان مردم برانگیخت که بر آنان آیات وحی خدا تلاوت میکند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک میسازد و شریعت و احکام کتاب سماوی و حکمت الهی میآموزد» (جمعه، 6). همچنین در آیۀ دیگری میفرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها؛ هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده و آنکه نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم شده است». بدینسبب، از سویی دست یافتن به اهداف والای تربیت بدون تزکیه ممکن نخواهد بود و از سوی دیگر تزکیه خود نیازمند تربیت از سوی مربّیان الهی است و به استناد فرمایش پیامبر گرامی اسلام(ص) «انّی بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق» (نوری، 1408ق، ج11، ص187)، فلسفۀ بعثت پیامبر نیز بر همین امر نهادینه شده است. در تربیت اسلامی گام برداشتن بهسوی کمال، نیازمند توجّه به تمام ساحتهای تربیت است؛ از اینرو، مسئلۀ تحقیق واکنش فقه در مواجهه با حکم به وجوب تربیت است. فقها براساس ادلّۀ اجتهادی در ساحتهای مختلف تربیت، بخصوص تربیت دینی و اخلاقی حکم بر وجوب تربیت دادهاند؛ لیکن تفاوت در این است که از نگاه فقهی، مبادرت به تربیت در بعضی از ساحات خود مستقلاً واجب میشود و در بعضی از باب مقدمه واجب، واجب میشود. بر همین اساس، با در نظر گرفتن ساحتهای مختلف تربیت، ضرورت آن را میتوان در دلایل زیر جستجو کرد:
الف) تربیت، مهمترین عامل موفقیت در امر سازگاری سازنده است؛
ب) انسان ناچار است اجتماعی زندگی کند و زندگی اجتماعی سالم و سودمند بدون تربیت صحیح امکان ندارد. شخصیت آدمی در خلأ و انزوا رشد نمیکند، بلکه بیشتر در تعامل در جامعۀ بشری رشد و تکامل پیدا میکند؛
پ) فرهنگ و تمدن انسان محصول تربیت است و با چگونگی خوب و بد بودن آن ارتباط مستقیم دارد؛
ت) تربیت، فرد و گروه را با حقوق و وظایف یا مسئولیّتهای اجتماعی خویش آشنا میکند؛
ث) پیشرفت علمی، فنی و هنری بهصورت مستقیم با تربیت و کیفیت آن بستگی دارد؛
ج) تربیت به انسان زندگی میبخشد و زندگی او را از سایر حیوانات ممتاز میکند (شعارینژاد، 1370، ص124).
به این ترتیب، تربیت معنایی فراتر از سوادآموزی و به مدرسه رفتن دارد و درواقع فرایندی است که پرورش استعدادهای خدادادی انسان و شکفتگی شخصیت او در همۀ ابعاد و جوانب آن را دربردارد. اگرچه حق انسان بر تعلیم و تربیت در دوران کودکی جلوه و نمود و اهمیت بیشتری دارد و توجّه به تربیت کودک را ضروریتر مینماید (حاجی دهآبادی، 1391، ص17). از اینرو، وجود هجمههای فرهنگی، بهخصوص جرایم ارتکابی علیه عفت عمومی و اخلاق در فضای نوظهور سایبر و ترک تحصیل دانشآموزان، گسترۀ وجوب آموزش و تعالی این قشر در معرض خطر را بر خانواده و حکومت بیش از پیش نمایان میکند. این دو نهاد با یاری جستن از روشهای مبتنیبر اصول و مبانی تربیت میتوانند ناهنجاری و بزهکاریهایی از قبیل: کودکان کار، فرار از مدرسه، نافرمانی از اولیاء و مربّیان و روی آوردن به فحشاء و منکرات را برطرف سازند.
در آثار فقهایی چون شهید ثانی در «شرح لمعه»، در «مسالک الافهام»، نجفی در «جواهر الکلام»، یزدی در «عرهالوثقی»، امام خمینی در «تحریرالوسیله» و خوئی در «موسوعه الامام الخوئی» و... به بیان احکام تربیتی فرزندان از سوی والدین و مربّیان پرداخته شده و مباحثی را در چارچوب مبانی، اصول و روشهای تربیتی در ساحتهای مختلف اعتقادی، اخلاقی و عبادی متذکر شدهاند. در میان آثار معاصرین نیز میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
انصاری و همکاران (1425ق) در پژوهشی با عنوان «موسوعه احکام الاطفال و ادلّتها» به مباحث و آرای فقهی مربوطبه کودک پرداختهاند و بر مباحث پنجگانۀ: معنا و حکم تربیت، روشهای تربیتی، وظایف اولیاء در تربیت کودک، آموزش کودکان به آداب نیکو، مواسات و عدالت میان فرزندان اشاره شده است.
اعرافی (1395) در پژوهشی با عنوان «تربیت فرزند با رویکرد فقهی»، در ذیل مبحث تربیت عبادی بهگونۀ فقه استدلالی، به مباحثی همچون وجوب تربیت فرزندان و الزام آنها به نماز و روزه پرداخته است. نویسنده، مواخذۀ فرزندان و در نهایت حکم به تنبیه آنها را بهدلیل ترک نماز و روزه بهعنوان آخرین روش مشروع دانسته است.
حاجی دهآبادی (1383) در پژوهشی با عنوان «درآمدی بر الزام فرزندان به تکالیف دینی»، الزام فرزندان به تکالیف دینی را از وظایف شرعی والدین میداند. در این تحقیق تنها به تکالیف نماز و روزه بسنده شده و نسبت به دیگر امور تربیت دینی فرزندان بحثی به میان نیامده است.
فضلاللهی و جهانبخشی (1393) در پژوهشی با عنوان «توسعۀ فرهنگی و مبانی تربیبتی آن در قرآن»، در میان ساحتهای تربیت، تربیت فرهنگی بهعنوان رکن توسعۀ پایدار و قرآن را معتبرترین منبع فکری آن معرفی شده است. در این تحقیق، تربیت فرهنگی در راستای قرب الهی از رهگذر آیات قرآن در ابعاد فردی، اجتماعی و سیاسی بررسی شده است.
قدرتی و غفوری چرخابی (1398) در پژوهشی با عنوان «تربیت اخلاقی با رویکرد تطبیق در قاعده لاضرر»، با نگاهی نو به اخلاق و فقه در حوزۀ تربیت، میان مدارس و والدین پیوند برقرار کرده و با استفاده از قاعدۀ لاضرر، هرگونه ضرر ناشی از روشهای نابجا را در تربیت مورد نهی قرار داده و آن را با کرامت انسانی منافات دانسته، موجب عقدههای روحی و روانی میدانند. تمسّک به روشهای ناتراشیده در تربیت علاوه بر ضرر رساندن به شخصیت فرد، برای جامعه و اطرافیان نیز ضررآفرین است.
جهانبخشی (1403) در پژوهشی با عنوان «روشهای تربیت اخلاقی در مثنوی معنوی» نشان میدهد که مثنوی مجموعهای از آموزههای اخلاقی و تربیتی بوده و مولانا در تبیین تربیت اخلاقی از شیوۀ تلفیقی بهره جسته است. او با استمداد از دو وادی طریقت (عرفان) و شریعت (آیات و روایات) با بیانی شیوا به تبیین و تفهیم حقیقت دست یافته است. مهمترین روش از نظر مولانا صیانت از نفس و آخرین روش تنبیه بدنی است.
واژۀ تربیت ازجمله واژگان ارزشی است که به لحاظ گسترۀ معناشناختی در آن بیش از دیگر واژگان ارزشی، هم از منظر مفهوم لغوی و هم از حیث مفهوم اصطلاحی مورد واکاوی اندیشمندان قرار گرفته است.
تربیت در زبان فارسی به معنای «پروردن، آداب و اخلاق را به کسی یاد دادن و آموختن» بهکار رفته است (دهخدا، 1372، ج14، ص550). همچنین واژۀ ترکیبی تعلیم و تربیت به معنای آموزش و پرورش آمده است (همان، ج15، ص778).
در زبان عربی، واژۀ تربیت مصدر باب تفعیل است که به یکی از سه واژگان زیر اشتقاق دارد:
1. ربأ، یربؤ (فعل مهموز)؛ 2. ربی، یربی (فعل ناقص)؛ 3. ربّ، یربّ (فعل مضاعف).
معنای تربیت از «ربا، یربو»، افزودن، پروراندن، برکشیدن، برآوردن، رویانیدن و تغذیه کودک است؛ چنانکه در لسانالعرب آمده است: «رَبا الشیءُ یَرْبُو رُبُوّاً و رِباءً: زاد و نما؛ چیزی رشد کرد و افزوده شد» (ابن منظور، 1414ق، ج14، ص304).
اگر تربیت برگرفته از «ربی، یربی» باشد، رشد کردن و برآمدن و قد کشیدن و بالیدن را میرساند؛ چنانکه ابنعربی گفته است:
«فَمَن یَکُ سائلاً عَنِّی فَإنّی / بمکه منزلی و بها ربّیتُ»
«اگر کسی از من بپرسد (کیستی؟) خواهم گفت: اقامتگاه من مکه است و در همانجا قد کشیده و بالیدهام» (رفیعی، 1390، ص89).
تربیت از ریشۀ «ربّ، یربّ» در معانی زیر آمده است:
پروردن، سرپرستی و رهبری کردن، رساندن به فرجام، نیکو کردن، به تعالی و کمال رساندن، ارزنده ساختن، از افراط و تفریط درآوردن، به اعتدال بردن، استوار و متین کردن؛ و در نهایت اگر درباره انسان به کار افتد، جامعترین معنای آن فرهیختن اوست (رفیعی،1390، ص89). در میان معانی سهگانه، اهل لغت، تربیت را با توجهبه ریشۀ «ربّ، یربّ» تعریف کردهاند؛ چنانکه در مفردات آمده است: «الربّ فی الاصل التّربیه وهو انشاء الشیء حالا فحالا الی حدّ التمام؛ تربیت، ایجاد کردن چیزی و به تدریج تکامل بخشیدن آن است» (راغب اصفهانی، 1412ق، ص184). در تفسیر نمونه نیز به همین اشتقاق توجّه و اشاره شده: «رب در اصل به معنای مالک و صاحب چیزی است که به تربیت و اصلاح آن میپردازد و باید توجه داشت که رب از ماده «ربب» است، نه «ربو» (یعنی ماده اشتقاق آن مضاعف است و نه ناقص). به هر جهت در معنای آن پرورش و تربیت نهفته است» (مکارم شیرازی و همکاران، 1370، ج1، ص54).
اندیشمندان علوم تربیتی برای تربیت تعاریف گوناگونی را ارائه کردهاند که در مجموع میتوان آنها را به دو دستۀ تعریفهای توصیفی و تحلیلی، و تعریفهای ارزشی و هنجاری تقسیم کرد. در تعاریف تحلیلی و توصیفی به تحلیل و تبیین فرایند تربیت و عناصر آن پرداخته میشود و با نگاه تحلیلی و بیطرفانه آن را تعریف میکنند و ناظر بر هستها است، امّا تعاریف ارزشی یا هنجاری براساس نظام فکری، جهانبینی، اهداف و ارزشهای مورد قبول تعریفکننده مبتنی، و ناظر بر بایدهاست (اعرافی و موسوی، 1391، ص14).
روسو3 در مکتب طبیعتگرایی که خود از بنیانگذاران علوم تربیتی است، بر این عقیده است که تربیت، هنر یا فنی است که به صورت راهنمایی یا حمایت و هدایت نیروهای طبیعی و استعدادهای متربی و با رعایت قوانین رشد طبیعی و با همکاری خود او برای زیستن تحقق میپذیرد (جمعی از نویسندگان، 1372، ص214). وی مربّی موفق را کسی میداند که طبیعت را دوست بدارد و عقاید عمومی را تحقیر کند و انسان را چنان که هست، بشناسد (همان، ص215). امیل دورکیم4 که خود بنیانگذار کرسی جامعهشناسی است، در مکتب جامعهگرایی، تربیت را با رویکرد جامعهشناختی تعریف میکند. او از تربیت، اجتماعی شدن انسان را میخواهد و دیدگاهش بر اصل «وجدان جمعی» استوار است. از نگاه او تربیت کارکردی است که در طی آن، نسل بالغ، رسیده و تربیت یافته، بر نسلی که هنوز برای زندگی به اندازۀ کافی پختگی نیافته است، اثر میگذارد و هدف از آن، برانگیختن و گسترش حالات جسمی، عقلی و اخلاقی متربی است (رفیعی، 1390، ص91). دورکیم تربیت را نوعی اجتماعی شدن کودک میداند و در تعیین هدفهای تربیتی از حد نیازهای اجتماعی فراتر نمیرود (جمعی از نویسندگان، 1372، ص226).
جان استوارت میل5 بنیانگذار مکتب سودگرای جمعی، تربیت را هر تأثیری که آدمی در معرض آن است، میداند. تفاوت نمیکند آبشخور آن اثرگذاری شیء، شخص و یا جامعه باشد. بر این تعریف کاستیهایی را میتوان برشمرد، ازجمله اینکه بسیار گسترده است و بنابر آن کمتر چیزی است که عامل تربیت نباشد و از سویی براساس آن روشن نیست هدف تربیت را چگونه میتوان مشخص کرد و نیز چنین نیست که تربیت به این معنا، الزاماً به سود متربّی بینجامد (رفیعی، 1390، ص90). جان دیوئی6 روانشناسی از پیشگامان مکتب کنشگرایی، بر این عقیده است که تربیت، مجموعه فرایندهایی است که از راه آنها گروه یا جامعه اعم از کوچک یا بزرگ تواناییها و خواستههای خود را منتقل میکند تا بقا و رشد پیوستۀ خویش را تضمین کند. او نسبتبه تربیت رویکردی جامعهشناختی دارد. از دید او تربیت امری اجتماعی است که میتوان آن را بازسازی پیاپی تجربه برای افزایش گستره و ژرفای محتوای اجتماعی تعامل و روابط بشری دانست. از نگاه دیوئی تربیت فرایندی است که به متربی فرصت میدهد تا از طریق آن، روشهای اختصاصی خود را فراگیرد (رفیعی، 1390، ص90). کانت7 تربیت را پرورش و تأدیب و تعلیم توأم با فرهنگ میداند که درپی کامیابی متربّی در جامعۀ آینده است، جامعهای که به مراتب از جامعه کنونی برتر است (همان، ص91).
تربیت وسیلهای برای ساختن مستمر و بهعمل آوردن آدمی است که حاصل آن داشتن انسانی متفکّر، مؤمن، متعهّد، و مسئول بوده که در برابر محیط ارزیاب و منقّد و در جنبۀ رفتار، عامل به یافتههای مکتب باشد (قائمی، 1365، ص27). تربیت فرآیندی مستمر و پویا در جهت رشد همهجانبه (جسمانی، شناختی، روانی، عاطفی، اجتماعی و...) کودک در جهت دستیابی به کمالات وجودی اوست که در تربیت اسلامی این کمالات با قرب الهی پیوند میخورد (حاجی دهآبادی، 1391، ص14). بیشک، فطرت آدمی جویای کمال مطلق است و آن را تنها در وجود خداوند میتوان جستجو کرد؛ به همین جهت تربیت باید در راستای تقرّب به خداوند صورت پذیرد. این امر محقق نمیشود، مگر آنکه مربّی محتوای امر تربیت را مطابق با شریعت دین مبین اسلام قرار دهد. از اینرو، تربیت در اسلام ماهیتّی ارزشی و هنجاری دارد. در نتیجه در ارائۀ تعریف تربیت اگرچه تعریف توصیفی و تحلیلی رویکرد واقعبینانهای را به همراه دارد و جهانشمول و قابل استفاده برای دیگر مکاتب تربیتی نیز خواهد بود؛ لیکن، از اینرو پژوهش حاضر درصدد است تا مباحث نظری تربیت را با تعامل فقه در راستای اسلامیسازی تربیت جستجو کند، تعریف ارزشی و هنجاری به هدف نزدیکتر مینماید.
فقه تربیتی دانشی است که رفتارهای اختیاری صادر شده از مربّیان و متربّیان در مقام تربیت را از لحاظ اتّصاف آنها به یکی از احکام پنجگانه بررسی میکند و برای هر رفتاری، حکمی را از ادلّۀ آن استنباط میکند (اعرافی و موسوی، 1395، ج1، ص365). از اینرو، تأسیس آن ضرورتی است که فرایند تربیت، نقشی محوری در تکامل و تحول فردی و اجتماعی دارد. کارآمدی دین و فقه در ادارۀ جامعه نیز مستلزم آن است که به خلأهای قانونی و شرعی در عرصۀ آموزش و پرورش پاسخ گوید (همان، ص420). فقه تربیتی بهعنوان یک دانش میان رشتهای از یکسو باید موضوع آن منطبق با موضوع تربیت باشد و از سوی دیگر منطبق با موضوع فقه. موضوع تربیت عبارت است از انسان مربّی و متربّی و موضوع فقه بنابر دیدگاه بسیاری از فقها که بر موضوع واحدی تأکید دارند، «افعال مکلّفان» است. گفتنی است برخی از فقهای معاصر ازجمله امام خمینی جامعیتی برای این موضوع قائل نشده و میفرمایند: «اگر موضوع فقه را افعال مکلّفان بدانیم، احکام وضعی از حیطۀ فقه خارج میشود، درحالی که فقهی بودن آنها بدیهی است (امام خمینی، 1425ق، ج1، ص3). همچنین آیتالله مکارم شیرازی بهدلیل آنکه این موضوع نمیتواند افعال کودکان و احکام وضعی را شامل شود، آن را نپذیرفته است (مکارم شیرازی، 1370، ج1، ص23). از اینرو، فقهای معاصر به موضوع واحد بسنده نکردهاند و هر آنچه مرتبط با مسائل فقهی است اعم از وضعی، تکلیفی، بالغ و غیربالغ را مشمول موضوع فقه دانستهاند.
بنابراین میتوان گفت که موضوع فقه عبارت است از رفتارهای انسان و هر آنچه که مرتبط با جنبههای گوناگون زندگی فردی و اجتماعی اوست. براساس این دیدگاه، در فقه تنها سخن از رفتارهای افراد بالغ و مکلّف به میان نمیآید، بلکه، رفتارهای انسان از لحظۀ تولد تا مرگ او، و هر آنچه مرتبط با او و زندگی فردی و اجتماعی اوست را نیز شامل میشود (همت بناری، 1388، ص41). در نتیجه، موضوع فقه تربیتی را میتوان «اعمال اختیاری و رفتارهای مربی و متربی» دانست. به این ترتیب، جهت تعیین تکلیف، یکی از اعمال اختیاری مربّی و متربّی بر فقه عرضه میشود و فقیه با روش اجتهادی یا فقاهتی حكم آن را بیان میكند. با مشخص شدن موضوع، قلمرو «موضوع فقه تربیتی» همۀ کنشها و واکنشهای اختیاری مکلّفان (اعم از مربّیان، متربّیان و همۀ عوامل انسانی در عرصۀ تعلیم و تربیت) را دربرمیگیرد (اعرافی و موسوی، 1395، ج1، ص420). فقه تربیتی نیز همچون دانش فقه و دانش تربیت، اهدافی را دارد. هدف نخستین فقه تربیتی، مانند دانش فقه، استنباط احکام است؛ هرچند رساندن مکلّف به اهداف میانی (مانند تهذیب، تزکیه و غیره) و هدف غایی (مانند قرب و رضوان الهی) را نیز در نظر دارد (همان، ص421).
فقه به عنوان دانشی که ماهیت دینی و اسلامی دارد، با تربیت بهعنوان فرایندی که میتواند اسلامی باشد، دارای تأثیر و تأثراتی هستند که آثار و نتایج آنها در جهتدهی نظام تعلیم و تربیت جامعه اسلامی آشکار میشود؛ زیرا، از سویی نقش فقه در تربیت میتواند به فرایند اسلامیسازی تربیت کمک کرده و بخشی از محتوای تربیت اسلامی را پوشش دهد و از سوی دیگر، تربیت با اصول و شیوههای خود ضمن ارائۀ موضوعات جدید در عرصۀ اجتهاد و فقاهت، میتواند به فرایند پایبند شدن افراد جامعۀ اسلامی به فقه و احکام فقهی کمک شایان توجهی نماید (همت بناری، 1388، ص10). قرائن بر امکان تأثیر و تأثر این دو دانش فقه و تربیت، وجوه اشتراکی است که تناظر میان این دو را اثبات میکند.
موضوع هر دو دانش، «رفتارهای اختیاری انسان است». البتّه انتخاب این وجه بنابر نظر آن دسته از فقهایی است که قائلبه موضوع واحد نباشند، امّا، اگر موضوع فقه را تنها «افعال مکلّفان» بدانیم، در این خصوص وحدت موضوع صورت نمیگیرد؛ زیرا، افعال مکلّفان، مشمول احکام وضعی و رفتار کودک نخواهد شد؛ لیکن، بنابر نظر فقهای معاصر، موضوع فقه شامل تمامی افعال مکلّف و غیرمکلّف و احکام تکلیفی و وضعی خواهد شد و متقابلاً موضوع دانش تربیت نیز تمامی افعال اختیاری انسان را اعم از بالغ و غیربالغ، خواه از امور تکلیفی باشد یا وضعی، شامل میشود.
همانگونه که دانش تربیت همۀ ساحتهای وجودی انسان را اعم از اعتقادی، عبادی، اخلاقی، جسمانی، عاطفی، جنسی و... دربرمیگیرد و به درازای یک عمر برای انسان برنامه دارد، قلمرو دانش فقه نیز به اندازۀ عمر انسان وسعت دارد و برای همۀ ساحتها و ابعاد وجودی انسان شامل روحی و جسمی در قالب یکی از احکام پنجگانه به مدد عقل و وحی، حکم شرعی وضع کرده است.
5-3. اشتراک در تجویزی بودن گزارهها
دانش فقه و تربیت جنبۀ عملی و کاربردی دارند و گزارههای هر دو دستوری و تجویزی است. اگرچه در هر دو دانش گزارههای توصیفی و اخباری دیده میشود؛ مانند گزارههای احکام وضعی در فقه و گزارههای مبانی در تربیت؛ لیکن، ماهیت آنها در احکام وضعی تجویزی و انشایی هستند که گویا جملههای خبری در آنها در حکم انشاییاند و گزارهها در مبانی نیز منتهی به انشایی میشوند.
هر دو دانش فقه و تربیت در مکتب اسلام در هدف غایی مشترک هستند؛ زیرا، هدف غایی در هر دو عبودیّت و قرب الهی است و در اهداف واسطهای نیز در مواردی همچون تهذیب و تزکیه وجهی مشترک دارند.
6. رهیافت فقهی بر ادلّه وجوب تربیت
دانش فقه درصدد است برای همۀ رفتارهای اختیاری مکلفان «بایدها و نبایدهایی» تعیین و برنامهای از تکالیف را ترسیم کند. از دیدگاه فقه اسلامی رفتارهای آموزشی و تربیتی نیز مانند همۀ رفتارهای اختیاری مکلّفان حکم شرعی دارد (اعرافی و موسوی، 1395، ج1، ص17). رفتارها واقدامهایی که در فرایند تربیت توسط مربّیان و متربّیان صورت میگیرد، از نظر تعیین احکام پنجگانه میتواند در گسترۀ فقه قرار گیرد (اعرافی و موسوی، 1395، ج1، ص315). از اینرو، فقها براساس ادلّۀ اجتهادی در ساحتهای مختلف تربیت بخصوص تربیت دینی و اخلاقی حکم بر وجوب تربیت دادهاند. این مسئله یا به گونۀ اصلی و مستقل واجب شمرده شده و یا به گونۀ تبعی و از باب مقدمۀ واجب، واجب دانسته شده است و فقها حداقل آن را از نوع واجب کفایی دانستهاند. وجوب تربیت را میتوان از دو ناحیۀ خانواده و حکومت مورد بررسی قرار داد. منظور از خانواده در مفهوم محدود آن عبارت است از یک واحد اجتماعی، ناشی از ازدواج یک زن و مرد که فرزندان پدید آمده از آنان خانواده را تکمیل میکنند (ابراهیمی و اعرافی، 1398، ج25، ص52). منظور از حکومت، تمامی نهادهای تربیتی و متصدّیان امر تربیت همانند مدرسه و معلّم و دیگر مؤسسات تعلیمی است که از سوی حاکم شرع و حکومت اسلامی در امر تربیت ولایت دارند.
براساس ادلّۀ شرعی، واجب است خانواده علاوهبر امر حضانت، در ساحتهای تربیت بخصوص به تربیت دینی و اخلاقی فرزندان خویش مبادرت ورزند. در این نوشتار به مواردی از ادلّۀ آیات و روایات اشارت میشود:
قرآن کریم در آیۀ ششم سوره تحریم میفرماید: «یا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ؛ اى كسانى كه ایمان آوردهاید، خود و خانوادهتان را از آتشى كه هیزم آن، انسانها و سنگها هستند، حفظ نمایید». در تبیین این موضوع توجّه به چند نکته ضروری است:
الف) واژۀ «قوا» در آیۀ شریفه از مادّۀ «وقایه» به معنای منع نمودن و صیانت کردن است (ابنمنظور، 1414ق، ج15، ص401) و در اینجا فعل امر است که بنابر قاعدۀ اصولی ظهور در وجوب دارد.
ب) واژۀ «اهلیکم» در آیه میتواند شامل تمامی اقوام نزدیک باشد، امّا، قدر متیقن از آنِ خانواده است که در اینجا بر مسئولیت والدین نسبت به فرزندان دلالت دارد.
پ) در این آیه واژۀ «انفسکم» مقدم بر «اهلیکم» آمده و این پیشی گرفتن حکایت از این مطلب دارد که صیانت از خود مقدم بر خانواده است.
از اینرو، با توجه به این سه نکته از مفاد آیه درمییابیم که صیانت از فرزندان بر والدین واجب شمرده شده و این صیانت در حیطۀ تربیت دینی و اخلاقی با بهره جستن از روشهای تربیتی از
نوع روش الگویی، موعظه، ترغیب، تشویق، ترهیب و تأدیب امکانپذیر است. توجّه به این نکته نیز ضروری است که در آیۀ شریفه صیانت از فرزندان موضوعیّت دارد؛ لذا، بر والدین واجب است جهت تأثیرگذاری بهتر، ابتدا به صیانت و تربیت خود اقدام کنند (قُوا أَنْفُسَكُمْ)؛ زیرا، تربیت فرزند بدون تزکیه والدین اثر وضعی نخواهد داشت. به همین جهت در آیه «انفسکم» مقدم بر «اهلیکم» آورده شده است. در تفسیر آیۀ شریفۀ گفته شده، در حدیث صحیحهای ابوبصیر از امام صادق(ع) در مورد اینکه چگونه خانوادۀ خود را از آتش دوزخ حفظ کنیم، سؤال میکند. حضرت در پاسخ میفرماید: «تأمُرُهُم بِمَا أمَرَاللَّه وَ تَنهَاهُم عَمَّا نَهَاهُمُ اللَّه؛ فرد مکلف است تا خانوادۀ خود را به آنچه خداوند دستور فرموده، امر کند و از آنچه بازداشته، نهی کند» (کلینی، 1407ق، ج5، ص62). بدون شک، آنچه از روایت استفاده میشود، وجوب تربیت خانواده در راستای اوامر و نواهی الهی است.
خداوند در خطاب به پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى؛ و خانوادهات را به نماز فرمان ده و بر آن پایدار باش. ما از تو روزى نمىخواهیم، بلكه ما تو را روزى مىدهیم، و سرانجام (نیكو) براى (اهل) تقوا است» (طه، 132). برخی از مفسّرین بر این عقیدهاند که عموم آیه به قرینۀ «والعاقبه للتقوی» همۀ امّت اسلامی را شامل میشود و منظور از «اهل» اقارب و فرزندان بالغ و غیربالغ ممیّز است. بر این اساس، بر پدر و مادر و دیگر اولیاء واجب است، فرزندان و بستگان خود را به نماز امر کنند (انصاری، 1392، ج1، ص482). بهنظر میرسد دلالت این آیه بر وجوب تربیت کودکان به اقامۀ نماز از نوع وجوب مؤکّد است؛ زیرا، اینکه اوّلاً خداوند لفظ «أْمُرْ» را بهکار برده است که هم مادّۀ امر و هم صیغۀ امر را به همراه دارد و براساس قاعدۀ اصولی، هر دو ظهور در وجوب دارند و ثانیاً در آیه لفظ «اصطبر» آمده که هم از لفظ آن ظهور در وجوب افاده میشود و هم معنای پایداری و شکیبایی در آن، استمرار آن را مطالبه میکند.
الف- قَالَ الصَّادِقُ(ع): «دَعِ ابْنَكَ يَلْعَبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ يُؤَدَّبُ سَبْعَ سِنِينَ وَ الْزَمْهُ نَفْسُكَ سَبْعَ سِنِينَ فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلَّا فَلَا خَيْرَ فِيهِ؛ کودک را تا سن هفت سالگی آزاد بگذارید، آنگاه به مدّت هفت سال او را تربیت و تأدیب نمایید و در هفت سال سوم همراه و مشاور خود قرار دهید؛ دراین صورت باید به نیکی و رستگاری گرایش داشته باشد، وگرنه امید خیری در آن نیست» (حرّعاملی، 1409ق، ج21، ص475). در این حدیث علاوهبر تعیین خطمشی تربیتی برای فرزندان در سه بازۀ هفت ساله، پدر را در هفت سال دوم، امر به تأدیب فرزند میکند و در هفت سال سوم، پدر را امر میکند تا پسرش را با خود همراه کند و در کنار خودش نگه دارد که معنای آن تربیت تنگاتنگ است.
در این حدیث شریفه نکاتی نهفته است:
1) افعال بهصورت امر بهکار رفتهاند که ظهور در وجوب دارند.
2) بازه تربیت طولانی است که هم اهمیت تربیت را نشان میدهد و هم میفهماند که مربّی باید صبور باشد و تربیت در ضمن همراهی پدر با پسر است که نشانگر این است که تربیت تنها به نصیحت و وعظ نیست و عمل پدر، خود معلّم و مربّی فرزند است.
3) در هفت سال سوم فرزند بالغ است، بنابراین، وظیفۀ تربیت پدر با بلوغ پایان نمییابد و گرچه این روایت مخصوص پدران است، امّا از آیات و روایات فهمیده میشود که هرکس نسبتبه نزدیکان و زیردستان خود وظیفه تربیت دارد، چه نابالغ باشند و چه بالغ (مؤمنی و کلباسی، 1396، ص8).
ب- امام سجاد(ع) در کلمات معروفی که تحت عنوان رسالۀ حقوق شهرت یافته است، خطاب به پدران میفرماید: «أَمَّا حَقُّ وَلَدِكَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ مِنْكَ وَ مُضَافٌ إِلَيْكَ فِي عَاجِلِ الدُّنْيَا بِخَيْرِهِ وَ شَرِّهِ وَ أَنَّكَ مَسْئُولٌ عَمَّا وُلِّيتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ وَ الدَّلَالَةِ عَلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمَعُونَةِ عَلَى طَاعَتِهِ فَاعْمَلْ فِي أَمْرِهِ عَمَلَ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ مُثَابٌ عَلَى الْإِحْسَانِ إِلَيْهِ مُعَاقَبٌ عَلَى الْإِسَاءَةِ إِلَيْهِ؛ حق فرزند آن است که او را از خود بدانی، به نحوی که کردار زشت و زیبایش در دنیا را از خود محسوب داری. او را به بهترین وجه ادب نمایی و در جهت اطاعت از پروردگار متعال راهنمایی و کمک کنی؛ زیرا اگر خدا را اطاعت کند، از بهره اعمالش استفاده میبری و اگر به مخالفت برخیزد، عقوبت میگردی این وظیفه سنگین را به نیکی به انجام رسان تا در مقابل پروردگار معذور باشی و برای اعمال خویش حجت و دلیلی داشته باشی» (شیخ صدوق، 1413ق، ج2، ص622). در این روایت عبارت «انّک مسئول» دلالت بر وجوب فعل دارد که امام(ع) به عنوان ولیّ مسلمین وظیفه تربیتی را بر دوش پدر نهاده است و آن وظیفه عبارت است از حُسن تأدیب، هدایت و یاری در اطاعت خداوند.
سیرۀ مستمرۀ مسلمانان (متشرعه) بر اولیاء این است که اطفال خود را ملزم به تربیت میبینند و سعی میکنند آنها را از انجام آنچه موجب فساد اخلاق است محافظت کنند (انصاری، 1392، ج1، ص486).
عقل نیز به طور بدیهی بر وجوب تربیت فرزندان از سوی والدین حکم میکند؛ زیرا، همانگونه که انسان سعادت و رستگاری خویش را خواهان است، سعادت و رستگاری فرزندان خود را
نیز میخواهد و این خواسته تنها با تربیت صحیح آنها بهدست خواهد آمد (انصاری و همکاران، 1425ق، ج3، ص318).
6-2. وظایف تربیتی حکومت و نهادهای تربیتی
امروزه در تمام دنیا این بحث مطرح است که دولت و حکومت باید در کنار سیاست و اقتصاد به فرهنگ و تربیت جامعه نیز بپردازد. هرچند میزان توجه دولتها به تربیت متفاوت است، اما، اصل دخالت دولتها در مسائل تربیتی مسلّم است؛ زیرا، مقصود از تربیت تنها تربیت اخلاقی و دینی نیست، بلکه، تربیت به معنای پرورش استعداد افراد جامعه در زمینههای جسمانی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... بوده که برای هر جامعهای لازم است. درنتیجه بیتوجهترین دولتها نیز در بخشهایی از تربیت ورود میکنند. با نگاهی به قانونها و شرایط بینالمللی میتوان شاهدهایی را برای جهانی بودن امر تربیت بهدست آورد (اعرافی و مبلّغ، 1399، ج26، ص51). تصویب کنوانسیونها در مجامع بینالمللی بر وظایف دولتها در امر تربیت، خود حکایت از دخالت و نظارت آنها بر این موضوع است. در حکومت اسلامی تغایری میان تربیت دینی و دیگر ساحتهای تربیت وجود ندارد، بلکه، تربیت دینی در معنای عام شامل همۀ ابعاد تربیتی از قبیل جسمانی، جنسی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و... میشود. تربیت دینی در حکومت اسلامی برخلاف نظریّۀ «سکولاریزم» است که در آن باید دین از متن جامعه به گوشۀ خانه و مسجد برود و دست دین در تقنین و قانونگذاری و اجرای احکام الهی و داوری در کشمکشها کوتاه شود، و دین جز یک رابطۀ معنوی فرد با خدای جهان مفهوم دیگری نداشته باشد. درواقع چنین تفسیری از دین که با سکولاریزم هماهنگ است، مورد پذیرش آیین اسلام نیست (سبحانی، 1383، ص50).
بر این اساس، میتوان ادعا کرد که وظیفۀ حاکم شامل تمامی ساحتهای تربیت است. حاکم همانگونه که نسبت به باورها و اعمال عبادی مردم موظف است، در خصوص روابط صحیح اجتماعی، رعایت حقوق یکدیگر، اقتصاد عادلانه، سیاست و حکومت دینی نیز وظیفه دارد و باید تلاش کند جامعه در همۀ ابعاد و ساحتها دینی و الهی شکل بگیرد. این به آن دلیل است که دایرۀ احکام خداوند و واجبات و محرمات او در تمامی زمینهها و ساحتها جاری است. همۀ حوزههای یادشده میتوانند تکالیف الزامی و غیرالزامی اولی و ثانوی و مولوی و حکومتی داشته باشند. حاکم در هر مورد وظیفۀ متناسب با آن خواهد داشت؛ در جاییکه تکلیف الزامی است، اقدامهای تربیتی بر حاکم واجب بوده و در مواردی که تکلیف رجحانی است، وظیفۀ حاکم نیز استحباب دارد (همان، ص320). از اینرو، بر حکومت لازم است جهت تربیت آحاد مردم بخصوص کودکان و نوجوانان هرگونه تدابیر کنشی را با ایجاد نهادهای تربیتی و با بهرهگیری از شیوههای اقناعی مؤثر از قبیل بسترسازی آموزش و پرورش با ایجاد امکانات رفاهی، معنوی و... وجهۀ همّت خویش قرار دهد و از سوی دیگر نسبت به اقدامات واکنشی جهت امر بازدارندگی چه بهگونه مستقل و چه با همکاری خانوادهها، برنامههای تأمینی و تربیتی مناسب را اتخاذ کند. از اینرو، آیات و روایات متعددی وجود دارد که به گونۀ عام و یا خاص بر وظیفهمندی حاکم در امر تربیت دلالت دارند که در این نوشتار به ذکر دو روایت بسنده میشود:
6-2-1. منشور حکومتی پیامبر(ص) به معاذبن جبل
پیامبر(ص) پس از منصوب کردن معاذ بهعنوان حاکم یمن در خطاب به او فرمودند: «يَا مُعَاذُ عَلِّمْهُمْ كِتَابَاَللَّهِ وَ أَحْسِنْ أَدَبَهُمْ عَلَىاَلْأَخْلاَقِ اَلصَّالِحَةِ وَ أَنْزِلِ اَلنَّاسَ مَنَازِلَهُمْ خَيْرَهُمْ وَ شَرَّهُمْ وَ أَنْفِذْ فِيهِمْ أَمْرَ اَللَّهِ وَ لاَ تُحَاشِ فِي أَمْرِهِ وَ لاَ مَالِهِ أَحَداً فَإِنَّهَا لَيْسَتْ بِوَلاَيَتِكَ وَ لاَ مَالِكَ وَ أَدِّ إِلَيْهِمُ اَلْأَمَانَةَ فِي كُلِّ قَلِيلٍ وَ كَثِيرٍ وَ عَلَيْكَ بِالرِّفْقِ وَ اَلْعَفْوِ فِي غَيْرِ تَرْكٍ لِلْحَقِّ يَقُولُ اَلْجَاهِلُ قَدْ تَرَكْتَ مِنْ حَقِّ اَللَّهِ وَ اِعْتَذِرْ إِلَى أَهْلِ عَمَلِكَ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ خَشِيتَ أَنْ يَقَعَ إِلَيْكَ مِنْهُ عَيْبٌ حَتَّى يَعْذِرُوكَ وَ أَمِتْ أَمْرَ اَلْجَاهِلِيَّةِ إِلاَّ مَا سَنَّهُ اَلْإِسْلاَمُ وَ أَظْهِرْ أَمْرَ اَلْإِسْلاَمِ كُلَّهُ صَغِيرَهُ وَ كَبِيرَهُ وَ لْيَكُنْ أَكْثَرُ هَمِّكَ اَلصَّلاَةَ فَإِنَّهَا رَأْسُ اَلْإِسْلاَمِ بَعْدَ اَلْإِقْرَارِ بِالدِّينِ وَ ذَكِّرِ اَلنَّاسَ بِاللَّهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ وَ اِتَّبِعِ اَلْمَوْعِظَةَ فَإِنَّهُ أَقْوَى لَهُمْ عَلَى اَلْعَمَلِ بِمَا يُحِبُّ اَللَّهُ ثُمَّ بُثَّ فِيهِمُ اَلْمُعَلِّمِينَ»؛ «ای معاذ، قرآن را به ایشان بیاموز و تربیت آنان را براساس اخلاق شایسته قرار ده و مردم را، چه نیك باشند و چه بد، در مقام خودشان بنشان. فرمان خدا را در میان آنان اجرا كن و در اجرای فرمان الهی و پاسداری از بیتالمال از هیچكس در هراس مباش و هیچكس را ملاحظه مكن؛ زیرا، در این خصوص نه اختیاری داری و نه آن مال از آنِ توست. امانت را به آنان پس ده چه كم باشد و چه زیاد. بر تو باد نرمش و بخشایش جز در مورد حق كه در این صورت، نادان بگوید حق خدا را ترك كردی. از كارگزاران خود در هرچه میترسی دچار عیبی شوی، پوزش خواه تا تو را معذور دارند. كارهای عصر جاهلیت را، جز آنچه اسلام تأییدش نموده، ریشهكن ساز. امر اسلام را، چه كوچك و چه بزرگ، علنی ساز و بیشتر همت خود را معطوف نماز نما كه پس از اعتراف به دین، سرلوحۀ مسلمانی است. مردم را به یاد خدا و روز جزا بیفكن و به اندرز و پندگویی خود ادامه بده كه آنان را بر كارهای خداپسندانه نیرومند سازد، سپس معلمهایی را در میانشان پراكنده كن، تا به تعلیم و تربیت آنان پردازند» (مجلسی، 1410ق، ج74، ص127؛ ابنشعبه حرّانی، 1404ق، ص25). این روایت گرچه سند ضعیفی دارد، اما، از لحاظ دلالت، بر مفاهیم مهمّی از تربیت اخلاقی توجه دارد که سیره و بنای عقلاء را به همراه دارد. از اینرو، در روایت از عبارات «علّمهم کتاب الله» و «بثّ فیهم المعلمین» درمییابیم که حاکم باید کتاب خدا را به مردم آموزش دهد و برای این امر معلّمانی را به استخدام درآورد. بهعبارتی، حاکم موظف است بستر آموزش و پرورش امّت را فراهم سازد و همچنین عبارات «احسن ادبهم» و «اتّبع الموعظه» وظیفۀ او را درقبال تربیت اخلاقی معیّن میکند که در همۀ این عبارات، افعال با صیغۀ امر به کار رفتهاند که ظهور بر وجوب این موضوع دارند.
6-2-2. منشور امام علی(ع) به مالک اشتر
در فرمان حکومتی امام علی(ع) به مالک اشتر آمده است: «هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُاللهِ عَلِيٌّ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ مَالِكَبْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِي عَهْدِهِ إِلَيْهِ حِينَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا؛ این فرمانى است از بنده خدا، على امیر المؤمنین، به مالك بن الحارث الاشتر. در پیمانى كه با او مىنهد، هنگامى كه او را فرمانروایى مصر داد تا خراج آنجا را گردآورد و با دشمنانش پیكار كند و كار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد» (نهجالبلاغه، نامۀ 53). بیشک، امام علی(ع) در این عهدنامه وظایف حکومتی مالک را به قصد امتثال نشان دادهاند نه از روی توصیه و توصیف. ایشان در این فراز مالک را به چهار موضوع بسیار مهم امور اقتصادی، جهادی، تربیتی و عمرانی مأمور کردند. آنچه در این عهدنامه بر وظیفهمندی حاکم بر امر تربیت دلالت دارد، عبارت «استصلاح اهلها» است که به قرینۀ «أمر» طلب امام ظهور بر وجوب دارد؛ بهاین معنا که اقدامات اصلاحی بر مالک بهعنوان حاکم واجب شمرده میشود.
مقصود از «استصلاح اهلها» در کلام امام علی(ع)، تنها تربیت دینی به معنای خاص (تربیت اعتقادی و اخلاقی) نیست، بلکه، سوق دادن جامعه به سوی هر کاری است که به نفع مردم و موجب کمال و سلامت آنهاست. البته این کمال و سلامت باید با معیارهایی که شرع تعیین میکند، مطابقت داشته باشد. بنابراین، هنگامیکه ایشان میفرماید: مالک اشتر را موظف کردم درصدد سالمسازی و صالحسازی مردم مصر باشد، این صلاح، سلامت و سداد یک مفهوم عقلایی با ابعاد گستردۀ آن است. البته نه هر کاری که موردپسند جامعه است، بلکه، کاری که از منظر و دیدگاه شرع بررسی شده و صلاح واقعی جامعه در آن باشد. با این تفسیر از صلاح شکی نیست که تربیت دینی جزئی از آن خواهد بود و حاکم مسلمان باید نسبت به تعلیم و تربیتی دینی جامعه تلاش کند؛ زیرا، صلاح واقعی جامعه در آن است (اعرافی و مبلّغ، 1399، ج26، ص217). بنابراین، تعلیم و تربیت فرزندان در تمامی عصرها و نسلها برعهدۀ خانواده و حکومت است. براساس ادلّۀ خاص در آیات و روایات، والدین در قبال فرزندان وظیفۀ ویژه دارند؛ بهگونهای که علاوهبر آیات و روایات عدیده، سیرۀ متشرّعه و حکم عقلی بر وجوب آن دلالت دارد و از ادلّۀ خاص روایی نیز درمییابیم که بر حاکم واجب است بستر تربیت را در جامعه فراهم کند و با بهکارگیری نهادهای تربیتی، مردم را به قدر متیقن در تربیت دینی و اخلاقی آگاه سازد.
تربیت در اسلام ماهیتّی ارزشی و هنجاری دارد و باید در راستای تقرّب به خداوند صورت پذیرد. این امر محقق نمیگردد مگر آنکه مربّی محتوای امر تربیت را مطابق با شریعت دین مبین اسلام قرار دهد. ملاک مطابقت و سنجش تربیت با دین را باید از رهگذر فقه جستجو کرد؛ از همینرو فقها در راستای تخصّصی کردن فقه به تأسیس فقه تربیتی مبادرت ورزیدهاند. فقه تربیتی، رفتارهای اختیاری مربّی و متربّی را در مقام تربیت از لحاظ اتّصاف آنها به یکی از احکام پنجگانه بررسی میکند و برای هر رفتاری حکمی را از ادلّۀ آن استنباط میکند. در این راستا مأموریّت فقه با رویکرد تربیتی آن است که به فرایند اسلامیسازی تربیت کمک کند و بخشی از محتوای تربیت اسلامی را پوشش دهد و تربیت نیز با اصول و شیوههای خود ضمن ارائۀ موضوعات جدید در عرصۀ اجتهاد و فقاهت، به پایبندی افراد جامعه اسلامی به احکام فقهی کمک میکند. از اینرو، فقها براساس ادلّۀ اجتهادی در ساحتهای مختلف تربیت بخصوص تربیت دینی و اخلاقی حکم بر وجوب تربیت دادهاند که این موضوع یا بهعنوان واجب اصلی مستقلاً واجب شمرده شده و یا بهعنوان واجب تبعی از باب مقدمه واجب، واجب دانسته شده است و اگر نتوانیم وجوب آن را بر متولّی تربیت از نوع واجب عینی بدانیم، حداقل میتوان وجوب آن را از نوع واجب کفایی دانست.
یافتهها مبیّن آن است که فقها تربیت کودکان و فرزندان را براساس ادلّه خاصّ کتاب، سنّت، سیرۀ متشرّعه و حکم عقلی بر دو گروه خانواده و حکومت واجب دانستهاند. بر خانواده واجب است علاوهبر امر حضانت، در همۀ ساحتهای تربیت بخصوص نسبتبه تربیت دینی و اخلاقی از فرزندان خویش صیانت نمایند. این صیانت در حیطۀ تربیت دینی و اخلاقی با بهره جستن از روشهای تربیتی از نوع روش الگویی، موعظه، ترغیب، تشویق و ترهیب امکانپذیر است. توجّه به این نکته نیز ضروری است که صیانت از فرزندان زمانی تأثیرگذار خواهد بود که والدین ابتدا به صیانت و تربیت خود مبادرت ورزند؛ چه اینکه، تربیت فرزند بدون تزکیۀ والدین اثر وضعی نحواهد داشت. بههمین جهت در آیۀ شریفۀ «قوا انفسکم و اهلیکم»، «انفسکم» مقدم بر «اهلیکم»آورده شده است. از سوی دیگر، بر حاکم نیز واجب است بستر تربیت را در جامعه فراهم نماید و با بهکارگیری نهادهای تربیتی مردم را به قدر متیقن در تربیت دینی و اخلاقی آگاه سازد. بر حاکم واجب است نسبت به همۀ ساحتهای تربیت اهتمام ورزد. حاکم همانگونه که نسبت به باورها و اعمال عبادی مردم موظف است، در خصوص روابط صحیح اجتماعی، رعایت حقوق همدیگر، اقتصاد عادلانه، سیاست و برقراری حکومت دینی نیز وظیفه دارد و باید تلاش کند جامعه در همۀ ابعاد و ساحتهای خود دینی و الهی بار بیاید.
بیشک، آنچه از کلام فقها برمیآید آن است که از یکسو اقدامات تربیتی کودکان و نوجوانان بر خانواده و حکومت امری است واجب و اجتنابناپذیر، و از جهت دیگر براساس ادلّۀ خاص و نیز قاعده اصولی «امر به شیء مقتضی نهی از ضد»، ترک اقدامات تربیتی حرام شمرده میشود، لیکن، وجود ناهنجاریها و بزهکاریهای خاص (ترک تحصیل، فرار از مدرسه، تکدیگری، کودکان کار، نافرمانی از اولیاء و مربّیان) و بزهکاریهای عام از سوی کودکان و نوجوانان (جرایم علیه عفت و اخلاق، جرایم علیه اموال، جرایم علیه اشخاص و...) همگی از ترک فعل این دو نهاد خانواده و حکومت حکایت دارند و این ترک فعل به گونۀ شایسته و بایسته از سوی قانونگذار جرمانگاری نشده و در صورت مبادرت به جرمانگاری، جز در موارد محدودی آن هم صرفاً برای سرپرست کودک همچون سلب حضانت و قیمومت، ضمانت اجرایی مشخص نشده است؛ در حالیکه مفسدۀ عدم جرمانگاری و ضمانت اجرایی برای ترک فعل متولیان حکومتی کمتر از اولیای قانونی کودک نیست.
منـابـع
قرآن کریم.
نهجالبلاغه.
ابن شعبه حرانی، حسین بن علی (1404ق). تحف العقول. قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم.
ابن منظور، محمد بن مكرم (1414ق). لسان العرب. لبنان: دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، ج14-15.
اعرافی، علیرضا (1395). تربیت فرزند با رویکرد فقهی. نشر اشراق و عرفان.
اعرافی، علیرضا؛ ابراهیمی، جواد (1398). فقه تربیتی (وظایف نهادهای تربیتی). قم: موسسه اشراق و عرفان، ج25.
اعرافی، علیرضا؛ مبلّغ، محمدکاظم (1399). فقه تربیتی: وظایف نهادهای تربیتی. قم: موسسه اشراق و عرفان، ج26.
اعرافی، علیرضا؛ موسوی، سید تقی (1391). فقه تربیتی. قم: موسسه اشراق و عرفان.
اعرافی، علیرضا؛ موسوی، سید نقی (1395). فقه تربیتی (مبانی و پیشفرضها). قم: موسسه اشراق و عرفان، ج1، چاپ سوم.
انصاری، قدرتالله (1392). احکام و حقوق کودکان در اسلام. قم: مرکز فقهی ائمه اطهار، ج1.
انصاری، قدرتالله و همکاران (1425ق). موسوعه احکام الاطفال و ادلتها. قم: مرکز فقهی ائمه اطهار، ج3.
جمعی از نویسندگان (1372). فلسفه تعلیم و تربیت. دفتر همکاری حوزه و دانشگاه؛ سمت، ج1.
جهانبخشی، حیدرعلی (1403)، روشهای تربیت اخلاقی در مثنوی معنوی. مطالعات ادبی دینی، 1(1).
حاجی دهآبادی، محمدعلی (1383). درآمدی بر الزام فرزندان به تکالیف دینی. روششناسی علوم انسانی، 10(40).
حاجی دهآبادی، محمدعلی (1391). حقوق تربیتی کودک در اسلام. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
حرّعاملی، محمد بن حسن (1409ق). وسایل الشیعه. قم: مؤسسه آل البیت(ع) لاحیاء التراث، ج21.
خمينى، سيد روحاللّه (1425ق). تحرير الوسيلة. ترجمه على اسلامی. قم: انتشارات اسلامی، ج1.
دهخدا، علیاکبر (1372). لغتنامه دهخدا. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ج14.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق). مفردات الفاظ القرآن. بیروت: دارالقلم.
رفیعی، بهروز (1390). آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ سوم.
سبحانی، جعفر (1383). سکولاریسم یا عرفی شدن دین و فقه. کلام اسلامی، شماره 50.
شعارینژاد، علیاکبر (1370). فلسفه آموزش و پرورش. تهران: امیرکبیر.
صدوق، محمّد بن على (1413ق). من لايحضره الفقيه. قم: دفتر انتشارات اسلامى، ج2.
فضلاللهی، سیفالله؛ جهانبخشی، حیدرعلی (1393). توسعه فرهنگی و مبانی تربیتی آن در قرآن. در: کنگره بینالمللی فرهنگ و اندیشه دینی.
فلسفی، محمدتقی (1395). کودک از نظر وراثت و تربیت. هیأت نشر معارف اسلامی، چاپ پانزدهم، ج1.
قائمی، علی (1365). زمينه تربيت. تهران: نشر اميری.
قدرتی، محمد؛ غفوری چرخابی، حسین (1398). تربیت اخلاقی با رویکرد تطبیق در قاعده لاضرر. معرفت، 28(1).
کلینی، محمدبن یعقوب (1407ق). الکافی. دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ج5.
مجلسى، محمدباقر (1410ق). بحار الأنوار. بيروت: مؤسسة الطبع و النشر، ج74.
مکارم شیرازی، ناصر و همکاران (1370). تفسیر نمونه. تهران: انتشارات دارالکتاب الاسلامیه، ج1.
مؤمنی، عابدین؛ کلباسی، محمدابراهیم (1396). مبانی فقهی وجوب تربیت. مطالعات فقه تربیتی، شماره 8.
نوری، حسین (1408ق). مستدرک وسائل الشیعه. بیروت: موسسه آل البیت لاحیاء التراث، ج11.
همت بناری، علی (1388). نگرشی بر تعامل فقه و تربیت. قم: نشر موسسه امام خمینی، چاپ دوم.
[1] Received: 2024/07/02 ; Revised: 2024/08/16 ; Accepted: 2024/08/26 ; Published online: 2024/09/23
Pablisher: Qom Islamic Azad University Article type: Research Article © The Author(s).
[2] تاریخ دریافت: 12/04/1403 ؛ تاریخ اصلاح: 26/05/1403 ؛ تاریخ پذیرش: 05/06/1403 ؛ تاریخ انتشار آنلاین: 02/07/1403
ناشر: دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم نوع مقاله: پژوهشی © نویسندگان.
[3] . Jean-Jacques Rousseau
[4] . Émile Durkheim
[5] . John Stuart Mill
[6] . John Dewey
[7] . Immanuel Kant