نگاهی زیباشناسانه به شعر سیاسی پس از مشروطیّت بر اساس آرا و عقاید ادیبالممالک فراهانی
محورهای موضوعی : ادبیات فارسیروح الله نبی عبدالیوسفی 1 , سیدمحمود سیدصادقی 2 , مریم پرهیزکاری 3
1 - دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد بوشهر، دانشگاه آزاد اسلامی، بوشهر، ایران
2 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد بوشهر، دانشگاه آزاد اسلامی، بوشهر، ایران
3 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد بوشهر، دانشگاه آزاد اسلامی، بوشهر، ایران
کلید واژه: ادیبالممالک فراهانی, شعر سیاسی, آرایههای ادبی, مشروطیّت,
چکیده مقاله :
ادبیّات عصر قاجار بهواسطۀ نهضت مشروطیّت، دچار تغییرات اساسی در ساختار حوزههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران گردید. در عصر قاجار، ارتباط ایرانیان با جامعۀ اروپا، تدوین سفرنامهها، تأسیس دارالفنون، ترجمۀ کتابهای اروپایی، انتشار روزنامهها و غیره، سبب ایجاد زمینههای تجددطلبی مردم ایران را فراهم نمود. این تجدد در نظم و نثر این دوره، تأثیر شگرفی بر جای گذاشت. یکی از مهمترین ویژگیهای شعر عصر مشروطه، تفاوت و نوع بینش شاعران نسبت به واقعیتهای موجود است که منجر به خلق مضامین جدید شد. از مهمترین موضوعات اصلی در شعر فارسی عصر مشروطه آزادی، وطن و عدالت است که درک صحیح پیام شعر این دوره تا حدّی منوط به شناخت جایگاه آن است. نویسنده در این پژوهش، درصدد آن است تا به شیوۀ توصیفی – تحلیلی و ابزار کتابخانهای به بررسی آرایههای ادبی در سرودههای سیاسی ادیبالممالک فراهانی بپردازد، ادیبالممالک یکی از شاعران عصر مشروطه و دورۀ بیداری است و بیشترین سرودههای او پیرامون مضامین سیاسی و اجتماعی است. نتایج پژوهش بیانگر آن است که ادیب در سرودههای خود برای پرداختن به مضامین وطن، آزادی و عدالت، از صناعات ادبی بهره برده است و به سبب آنکه فردی مذهبی بود، علاوه بر توجه به تلمیحات مرتبط با ایران قبل از اسلام به ایران دورۀ اسلامی هم توجّه نموده و در خصوص موضوع عشق به وطن، وطندوستی او با نفرت از اعراب همراه نبود. توصیه به قانونمداری، انتقاد از جهل و غفلت، انتقاد از عملکرد نامناسب مجلس، انتقاد از عدلیه و توجّه به عدالت از دیگر مضامین شعری ادیب محسوب میشود.
The literature of the Qajar era underwent fundamental changes in the structure of Iran's political, social and cultural spheres due to the constitutionalism movement. This modernity left a tremendous impact on the poetry and prose of this period. One of the most important features of the poetry of the constitutional era is the difference and type of vision of the poets towards the existing realities, which led to the creation of new themes. One of the most important themes in Persian poetry of the constitutional era is "freedom, homeland and justice". In this research, the author aims to investigate the literary arrays in the political poems of Adib al-Mamalek Farahani, using descriptive-analytical method and library tools. Adib al-Mamalek is one of the poets of the constitutional era and the awakening period, and most of his poems are about political and social themes. The results of the research show that Adib has used the literary arts in his poems to address the themes of homeland, freedom and justice, and because he was a religious person, in addition to paying attention to the hints related to Iran before Islam, he also paid attention to Iran during the Islamic period. Paying attention and regarding the issue of love for the country, his patriotism was not accompanied by hatred of Arabs. Recommendations for rule of law, criticism of ignorance and neglect, criticism of the inappropriate performance of the parliament, criticism of the judiciary and attention to justice are considered other poetic themes of Adib.
_||_
نگاهی زیباشناسانه به شعر سیاسی پس از مشروطیّت
بر اساس آرا و عقاید ادیبالممالک فراهانی
روحالله نبی عبدالیوسفی 1
دکتر سید محمود سید صادقی 2*
دکتر مریم پرهیزکاری صحرائی3
چکیده
ادبیّات عصر قاجار بهواسطۀ نهضت مشروطیّت، دچار تغییرات اساسی در ساختار حوزههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران گردید. در عصر قاجار، ارتباط ایرانیان با جامعۀ اروپا، تدوین سفرنامهها، تأسیس دارالفنون، ترجمۀ کتابهای اروپایی، انتشار روزنامهها و غیره، سبب ایجاد زمینههای تجدّدطلبی مردم ایران را فراهم نمود. این تجدّد و دگرگونی در نظم و نثر این دوره، تأثیر شگرفی بر جای گذاشت. یکی از مهمترین ویژگیهای شعر عصر مشروطه، تفاوت و نوع بینش شاعران نسبت به واقعیتهای موجود است که منجر به خلق مضامین جدید شد. از مهمترین موضوعات اصلی در شعر فارسی در عصر مشروطه «آزادی، وطن و عدالت» است که درک صحیح پیام شعر این دوره تا حدّی منوط به شناخت جایگاه آن است. نویسنده در این پژوهش، درصدد آن است تا به شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی و ابزار کتابخانهای به بررسی آرایههای ادبی در سرودههای سیاسی ادیبالممالک فراهانی بپردازد، ادیبالممالک یکی از شاعران و استادان عصر مشروطه و دورۀ بیداری است و بیشترین سرودههای او پیرامون مضامین سیاسی و اجتماعی است. نتایج پژوهش بیانگر آن است که ادیب در سرودههای خود برای پرداختن به مضامین وطن، آزادی و عدالت، از صناعات ادبی بهره برده است و به سبب آنکه فردی مذهبی و دینمدار بود، علاوه بر توجه به تلمیحات مرتبط با ایران قبل از اسلام به ایران دورۀ اسلامی هم توجّه نموده و در خصوص موضوع عشق به وطن، وطندوستی او با نفرت از اعراب همراه نبود. توصیه به قانونمداری، انتقاد از جهل و غفلت، انتقاد از عملکرد نامناسب مجلس، انتقاد از عدلیه و توجّه به عدالت از دیگر مضامین شعری ادیب محسوب میشود.
واژگان کلیدی: شعر سیاسی، مشروطیّت، ادیبالممالک فراهانی، آرایههای ادبی، شعر سیاسی.
مقدمه
در دوران معاصر، نهضت مشروطه، تحوّل اجتماعی مهمی در شعر و ادبیّات پدید آورد؛ به نحوی که توانست، تفکّر و در نتیجه، سبک را تغییر دهد. انقلاب مشروطه که با همت و کوشش افرادی همچون امیرکبیر، عباس میرزا و سپهسالار، زمینهسازی آن فراهم گردیده بود؛ سبب رواج اندیشههای تجدّدخواهی و بیداری اکثر مردم گردید و همین امر باعث شد تا ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعۀ ایران دگرگون شود. پیامدهای انقلاب مشروطه، ذهن و زبان مردم را دگرگون ساخت، بهنحویکه دیدگاه آنها را نسبت به ساختار سیاسی متحوّل نمود. این تغییر و تحوّلات در دیگر زمینههای اجتماعی و فرهنگی قابل شهود است و در حوزۀ ادبیّات و شعر هم راه یافت و بر قالب و محتوای سرودههای شاعران این عصر تأثیر گذاشت. ادیبالممالک یکی از شاعران و استادان عصر مشروطه و دورۀ بیداری است و بیشترین سرودههای او پیرامون مضامین سیاسی و اجتماعی بوده است. نویسنده در این پژوهش ضمن عنایت به زیباییهای ادبی به بررسی شعر سیاسی پس از مشروطیّت بر اساس آرا و عقاید ادیبالممالک فراهانی پرداخته است. ادیبالممالک به سبب تقلید و پیروی بسیار از شاعران پیشین، شاعر دورۀ بازگشت بهحساب میآید و از جهت بیان مضامین و مسائل مربوط به عصر مشروطه، شاعر دورۀ مشروطه قلمداد میشود. وی در آغاز دورۀ شاعری تا قبل از مشروطه، بیشتر در قالب قصیده و قطعه، شعر سروده و مانند سنّت شعری گذشته به توصیف طبیعت و مدح شاهان و امرا، گرایش داشته است؛ اما پس از آن در پی تحوّلات سیاسی و اجتماعی کشور، هم گام با بسیاری از شاعران مشروطه به مضامین سیاسی و اجتماعی روز، گرایش پیدا کرد و علاوه بر سرودن شعر در قالبهای کهن چون قطعه، قصیده و مثنوی به قالبهای دیگر چون ترکیببند، ترجیعبند و مسمَط توجّه نشان داد. نویسنده درصدد آن است با بررسی جلوههای ادبی در اشعار سیاسی ادیب به این پرسشها، پاسخ دهد که آزادی، عدالت و وطنپرستی در شعر ادیب در چه مضمونی به کار رفته است و ادبب برای بیان مطالب سیاسی خود از کدام آرایههای ادبی بیشتر استفاده کرده است؟
پیشینۀ تحقیق
ـ مريم رضا بیگی و همکاران (1392)، در مقالهای با عنوان «بررسی جريانها و تحوّلات شعر فارسی از دهۀ 20 تا دهۀ 50»، به این موضوع پرداختهاند که همزمان با انقلاب مشروطه و تغییر اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی، در زبان و ادبیّات هم تغییراتی به وجود آمد. همچنین کودتای 28 مرداد سال 1332 هم در تغییر و ماهیّت شعر نو فارسی، نقشی مهم بر عهده داشت.
ـ محمدجواد صادقی نقدعلی (1389)، در پایاننامۀ کارشناسی ارشد با عنوان «اندیشههای آزادی در شعر شاعران نیمایی 1320-1357»، به این موضوع اشاره کرده است که شاعران مشروطه در سرودههای خود به شکل آشکار و یا پنهان در موضوع آزادی و یا استبداد مطالبی مطرح کردند و همچنین شاعران دیگری مانند سیاوش کسرایی، خسرو گلسرخی، محمد زهری و ... در آثارشان بهصورت کاملاً بارزتر و با جرأت و شهامت بیشتری به موضوع استبداد و خفقان و نبودن آزادی پرداختند.
ـ رضا براهنی (1348) در کتاب «طلا در مس»، ضمن بررسی شعر شاعران نیمایی با بیان غیرمستقیم به رسالت و تعهد این شاعران اشاره کرده است.
ـ محمدرضا شفیعی کدکنی (1359) در کتاب «ادوار شعر فارسی»، ضمن اشاره به اندیشههای غالب در هر دورۀ شعری به اندیشۀ آزادی نیز اشاره کرده است.
ـ شمس لنگرودی (1370) در کتاب «تاریخ تحلیلی شعر نو»، ضمن بحث دربارۀ شاعران هر دوره، از اندیشۀ آزادی نیز سخن گفته است.
ـ علی جلالی سنگانی (1390)، در پایاننامۀ کارشناسی ارشد با عنوان «قرائت آزادي در شعر فروغ فرخزاد، احمد شاملو و محمدرضا شفیعی کدکنی «سه شاعر متشخّص سالهاي 1357 تا 1332»، به این موضوع اشاره کرده است که در شعر این شاعران، ابعاد اجتماعی، سیاسی و انسانی آزادي از بازتاب بیشتري برخوردار است. فروغ فرخزاد به آزادي جنس زن و آزادی جنسیّتی پرداخته و در شعر احمد شاملو بیشتر آزادیهای اجتماعی و مسائل فرهنگی و دینی و در شعر شفیعی، همسو با اندیشههای دینی و مذهبی جامعه بوده است.
ـ حمیدرضا جدیدی و فاطمه شاهرخی (1393)، در مقالهای با عنوان «بازتاب تاریخ مشروطه در دیوان ادیبالممالک فراهانی»، به این موضوع اشاره کرده است که ادیب با توجّه به اینکه در همۀ جریانات دوران استبداد صغیر، شکلگیری انقلاب مشروطیّت، فتح تهران و دوران انحراف انقلاب مشروطه و سرخوردگی و شکست از مشروطیّت را درک نموده، بهخوبی توانست، رسالت تاریخی و اجتماعی خود را در جهت بیدارسازی ایرانیان و هدایت بهسوی جامعۀ پیشرفته و مترقّی بهخوبی ایفا کند.
ـ امید شفیعی قهفرخی، سیدعلی فاطمی و جبار رحمانی (1391)، در مقالۀ «درونمایههای سیاسی آثار ادیبالممالک فراهانی» به بررسی مسائلی همچون تجدّدخواهی، عدالت، ناسیونالیسم و وطنپرستی، آزادیخواهی و قانون مداری، وحدت، اخلاق و سیاست و نیز آگاهی بخشی برای پیشرفت، در آثار وی پرداخته است.
ـ محمد شادروی منش (1382) در مقالهای با عنوان «طنز در آثار ادیبالممالک فراهانی»، به بررسی چگونگی طنز و گونههای همخانوادۀ آن هزل و هجو و تحلیل محتوای آنها در آثار ادیب پرداخته است و به این نتیجه رسیده است که سیر تاریخی طنزهای ادیب، در سه دورۀ پیش از انقلاب مشروطه، دورۀ بیداری و انقلاب و دورۀ سرخوردگی از انقلاب بررسی شده است.
ـ محسن عبدلی (1388) در پایاننامۀ کارشناسی ارشد خود با عنوان «صورخیال در شعر ادیبالممالک فراهانی»، این نتایج حاصل آمد که ادیبالممالک به تشبیه بیش از سایر عناصرِ خیالپردازی توجّه دارد و مباحثی چون استعاره، کنایه و مجاز در ردههای بعدی قرار دارند و تقلید شاعر از شیوۀ سخنپردازی پیشینیان در نحوۀ تصویرگری وی تأثیر گذارده است.
ـ نادر احسانی (1398) در پایاننامۀ کارشناسی ارشد خود با عنوان «تلمیحات قرآنی و روایی در دیوان ادیبالممالک فراهانی»، به این نکته اشاره کرده است که اشارات وی به مضامین قرآنی به بخشهایی تربیتی، عبرت گیری از داستانها، معارف و علوم اسلامی و جویبارهایی از بحر بیکران آن است، از این منظر، انسجام دهی تفکّرات او، عامل مهم در شکلگیری شعرهایش بوده که دربردارندۀ مفاهیم و اشارات قرآنی و احادیث نبوی است و نمونههای آن، برای بازنمایی این تأثیر، شیوههای گوناگون اثرپذیری مضمونی و واژگانی با خاستگاه قرآنی و روایی در شعر وی میباشد و تلمیحات شعری او در ماجراهای حضرت موسی (ع) و عیسی (ع) پربسامد است.
با عنایت به موارد مذکور، آنچه موجب تمایز تحقیق حاضر با پژوهشهای مذکور میشود؛ این است که تاکنون هیچ پژوهشی بهطور کامل و مستقل با موضوع نگاهی زیباشناسانه به شعر سیاسی پس از مشروطیّت بر اساس آرا و عقاید ادیبالممالک فراهانی، انجام نشده است؛ بنابراین تحقیق حاضر در این زمینه، برای اولین بار صورت گرفته است.
روش تحقیق
این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی و شیوۀ کتابخانهای صورت گرفته است. ساماندهی مطالب، بدینصورت است که ابتدا با مطالعة منابع کتابخانهای موجود در این زمینه و به دست آوردن اطلاعات مورد نیاز در زمینة موضوع، مطالب، مورد تحلیل، بررسی قرارگرفته است.
مبانی تحقیق
انقلاب مشروطه
فرمان مشروطیت که در 14 جمادیالآخر سال 1324 ه. ق به امضاي مظفرالدین شاه رسید. «در واقع دستاورد نهضتی سیاسی- اجتماعی بود که بیشتر از آن در اثر بیداري جامعۀایرانی تحت تأثیر عوامل متعدد فرهنگی، اجتماعی و اقتصادي حاصل شده بود.» (یاحقی،1375: 13)
دوران مشروطه از شروع آزادیخواهی در اواخر حکومت ناصرالدینشاه آغاز میشود و تا پایان دورۀ قاجاریه، ادامه مییابد. «یکی از حساسترین و پرحادثهترین دورههای تاریخی و اجتماعی و ادبی ایران است. سیر حرکت سیاسی و اجتماعی ایران در این دوره بهکلی دگرگون میشود و مردم و آزادي خواهان براي نخستین بار در جریانهای سیاسی و اجتماعی، مستقیماً دخالت میکنند. بهموازات توسعۀ اقتصادي ملل اروپایی در قرن نوزدهم، روند نوسازي جامعۀ ایران به مقطع تازهای وارد میشود. ایران در این دوره، مطمح علایق این ملل واقع میشود و به پایگاهی تبدیل میشود که در بین سیاستمداران و دیپلماتهاي غربی از اهمیتی ویژه، برخوردار است. روابط ایران با روسیه، انگلیس و فرانسه، تحولاتی در زمینههای نظامی، اقتصادي، فرهنگی و ادبی و سیاسی به وجود آورد.»(اکبری رکنآباد، 1399: 98)
ویژگیهای شعر مشروطه
شعر عصر مشروطه از نظر محتوا در اولین مرحلۀ تحوّل، دچار تغییراتی شد. شعر به مردم و جامعه رو آورد و در شعر حرف تازه و کلمۀ تازه پیدا شد و همچنین شاعران به آن دسته از قوالب شعری روی آوردند که مورد استعمال بود. مردمی شدن شعر، شاید از مهمترین ویژگیهای شعر بعد از مشروطه باشد. «ادبیّات فارسی عهد مشروطیّت یک رنگ بارز پیدا کرد و آن تغییر جهت و هدف بود. پیش از این، شعر و نثر بیشتر در هواخواهی زبردستان سروده میشد و ارزشی برای عامۀ مردم قائل نمیشد. همانگونه که "ملوبر" (۱۸۸۰-۱۸۲۱ م) در قرن نوزدهم، در اروپا، مردم را به گلۀ گوسفندان همانند کرده؛ اما از این به بعد، ادبیّات فارسی در مذمت طبقۀ ثروتمند، قرار گرفت و در کنار ملت جای گرفت. همان مردم ستمدیده و گمنامی که تا آن زمان در ادبیّات، راه نیافته بود، درحالی که به قول «میشله» (۱۷۹۸-۱۸۷۴ م) همین مردم، گردانندگان چرخ تاریخ هستند؛ بنابراین طبیعی است که در حوزۀ ادبیّات هم کمکم بهطور همزمان، اسلوب و طرز بیان شعرا و موضوعات شاعران و نویسندگان عوض شد. هرچند بسیاری از آثار ادبی قدیمی، تجمّلی، تفننی، منفی، واقع گریز و از نوع هنر خواص بود؛ اما بهتدریج ادبیّاتی مثبت و پرتلاش، همراه با روح حرکت و زندگی واقعگرایی پدید آمد که به افراد ملت و در غم و سرنوشت آنان توجّه و عنایت داشت. بدین ترتیب ادبیّات فارسی به افقهای جدید راه یافت و روزنههایی به دنیایی تازه گشود. دنیای آزادگی، فضایل بشری و وطنخواهی و همین عامل؛ یعنی مردمی بودن شعر بود که شعر را با زندگی، عجین کرد.»(شاهحسینی، 1350: 774)
ادیبالممالک فراهانی
ادیبالممالک در قريۀ گازران اراك زاده شد. نسب او به قائممقام فراهاني ميرسد. از بركشيدگان امیرنظام گروسي بود و از نويسندگان درجه اول «روزنامه ايران سلطاني». مدتي نایبرئیس مدرسه لقمانيه تبريز و سردبير روزنامه مجلس بود. از مظفرالدين شاه لقب ادیبالممالک گرفت و در مدت عمر به قفقاز و خوارزم و باكو سفر كرد. در انقلاب مشروطه، ناشر افكار وطني و قبل از آن مداح ناصرالدینشاه و مظفرالدين ميرزا و مردان ديواني بود. در اشعارش، اميري تخلص میکرد و از اشعار معروف او در زمينۀ طنز و انتقاد اجتماعي: قصيده «حشرات الارض بهارستان» و «احزاب سياسي» و «پيام به سيروس» و «صلحيه» و «جرم الاغ مسكين» و «ماراچه» در تاريخ طنز ايران ماندگار است. مدت عمر او 58 سال بود. براي اولين بار، ديوانش به اهتمام وحيد دستگردي با تصحيح و حواشي در سال 1312 شمسي در تهران به چاپ رسيد و موسوي گرمارودي نيز با انتشارات قدياني در تهران در سال 1384 چاپي منقح و برتر از چاپ دستگردي منتشر كرده است.
بحث و بررسی
آزادی و آزادیخواهی
اولین مفهومی که در این بحث بدان میپردازیم، واژۀ «آزادی» است و طبعاً معنای آزادی در اینجا شامل آزادیهای سیاسی- اجتماعی است که متأسفانه، جامعۀ ایرانی برای کسب آن در دورۀ مورد نظر، فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته است؛ زیرا میدانیم یکی از دستاوردهای انقلاب مشروطه، شکسته شدن حصار قدرت مطلقۀ سلطنت و پیدایش روزنههای نفوذ در پیلۀ بستۀ قدرت سیاسی بود. «انقلابی که در سال 1324 ه.ق با صدور فرمان مشروطیّت به امضای مظفرالدّین شاه قاجار به نتیجه رسید و آنگاه نخستین مجلس شورای ملّی ایران شکل گرفت. این دگرگونی به تغییر در ادبیّات ایران در زمینۀ شعر و نثر انجامید.»(رمضانی، 1399: 250)
پیدایش نهادی به نام مجلس و رشد روزافزون مطبوعات و بعضاً به وجود آمدن احزاب از نمودهای بارز رشد آزادی در جامعه بهشمار میرفت و آزادی نیز مانند برخی دیگر از مفاهیم که سوغات جوامع غربی بودند، بهزودی جایگاه ویژهای در میان روشنفکران و قلمبهدستان جامعه یافت. «سخن از آزادی و این کلمه را گفتن با مشروطیّت شروع میشود، قبل از مشروطه مفهوم آزادی که مترادف دموکراسی غربی است، بههیچوجه، وجود نداشت، آزادی به معنای دموکراسی با مشروطیّت آغاز میگردد. این تفکر حاصل انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی انگلستان و از پیامدهای آن است.»(رضایت، 1395: 173) گرچه بعضی اشارات در این مورد، در اشعار قبل از مشروطه در آثار کسانی چون قائممقام و شیبانی بود؛ اما مفهوم وسیع و بسط یافتۀ آزادی که بهنوعی نفی استبداد را در خود مستتر داشت، از اولین دستاوردهای مشروطیّت بهشمار میرفت. همانطور که قبلاً گفتیم، آزادی بهعنوان یک هدف اجتماعی گرچه مقدّس بود؛ اما هیچگاه بهطور نهادینه در جامعۀ ایران، جایگاهی نیافت و خواهیم دید که بعدها تا سال ۱۳۲۰ ه.ش چهها که بر سر آزادی نیامد. خورشید آزادی در شعر فارسی از همان اوان مشروطیّت طلوع کرد و البته بعدها در دوران رضاخان که فقدان آزادی بهخوبی احساس میشد، به اوج ظرافتهای بیانی در فرخی یزدی رسید.
ادیب در شعری دربارۀ حادثۀ بمباران حرم امام رضا (ع) و مشروطيت که در قالب ترجيحبند سروده، به بدگویی از مشروطه و مشروطهخواهان پرداخته است. او ترقّي مملکت و آزادي را نابود شده تلقی کرده و ميگويد همۀ مردم به خاطر این موضوع ناراحت هستند:
دوست و لشکر و کشور هم رفت |
| چتر و طبل و جرس و کوس نماند خاطری نیست که مأیوس نماند |
(ادیب الممالک فراهانی، 1387: 479)
شاعر در بیت نخست با استفاده از صنعت تناسب یا مراعات نظیر، با آوردن واژههایی همچون دوست و لشكر و كشور به این نکته اشاره کرده است که به خاطر سیاست نادرست دولتمردان، همهچیز در این مملکت به باد فنا رفته و نابود شده است. در مصراع دوم شاعر با آوردن واژههایی همچون چتر و طبل و جرس و كوس که از لوازم پادشاهی و نماد و مظهر قدرت و شکوه و عظمت میباشند، اشاره کرده که شکوه و عظمت و بزرگی در این کشور وجود ندارد و نابود شده است. در بیت دوم، خاطر مجاز به علاقۀ جزء از کل به معنی انسان است؛ یعنی به خاطر عدم آزادی و ترقی مملکت همۀ مردم ناراحت هستند.
ادیبالممالک در قصيدۀ «در مدح حضرت اشرف سپهدار»، در دفاع از مشروطیّت و توصیف آزادی میگوید باید جان خود را فداي آزادیطلبان و آزادی خواهان کرد و در ادامه همصدا با مشروطهطلبان فریاد میزند:
رنج، ما برديم و گنج، ارباب دولت بردهاند |
| خار، ما خورديم و ايشان، گل به دست آوردهاند |
(همان: 531)
ادیب در این قصیده با مقایسه خود و مردم ستمکشیده با اربابان زور میگوید که ما مردم همۀرنج ها را برای کسب آزادی متحمل شدهایم؛ ولی گنج به ارباب دولت رسیده است. رنج و گنج و ارباب دولت و مردم تضاد دارد. در مصراع دو خار و گل علاوه بر صنعت تضاد، دارای آرایۀ استعاره میباشد. خار، استعاره از مشکلات و گرفتاریها و گل استعارۀ مصرحه از خوشیها و شادیها است. در بیت دوم تضاد در فعل جان گرفتن و مردن به کار رفته است. بدسگالان، کنایه از دشمنان و اربابان دولت و عدل جویان، کنایه از مردم آزادیخواه است. به خاطر قوانین خوب اشرف، مردم آزادیخواه صاحب قدرت شدند و اربابان زور نابود گردیدند.
دزدان آزادی، کنایه از اربابان زور و حاکمان ظالم است. افسردن، کنایه از خاموش و ساکت شدن و یا غمگین و افسرده شدن است. به خاطر قوانین خوب اشرف است که دزدان آزادی، ساکت و خاموش شدهاند. خران، استعاره از اربابان زر و زور است. خر زیر بار آوردن، کنایه از مطیع ساختن و تسلط یافت. شاعر در وصف انسانهای آزادیخواه و آزادیطلب میگوید من جان خود را فدای رندان آزادیخواه میکنم؛ زیرا آنها توانستند حاکمان زور را مطیع خود بگردانند و بر آنها مسلط شوند. بیت پنجم دارای آرایۀ حسن تعلیل است. شاعر میگوید؛ علت اینکه درراه آزادی و جریان انقلاب مشروطه، دچار آزار و اذیت شدی، به این دلیل است که از روز ازل آزادیخواه و مشروطهطلب بودهای.
ادیب در سرودهای ديگر، اوج نااميدي و يأس خود را در خصوص آزادي بيان کرده و میگوید كه تنها از دست حضرت جبرئيل برمیآید که آزادي را به ما برساند و صوراسرافیل است که میتواند، مژدۀ آبادي ایران را برای ما بياورد، يعني در کشور ایران، مردم به اين آسانی به آزادي دست نخواهند یافت:
از كف جبریيل رسد، ساغر آزادي ما |
| صوراسرافیل دهد، مژدۀ آبادي ما |
(همان: 775)
ساغر آزادی، تشبیه بلیغ اضافی است. آزادی و طعم شیرین آن به جام شراب همانند شده است. بیت دارای آرایۀ طنز است. شاعر برای عدم تحقق آزادی و نرسیدن خلق به آزادی میگوید که از جانب جبرئیل، آزادی به ما خواهد رسید و مژدۀ آمدن آزادی را صوراسرافیل به ما خواهد داد؛ یعنی به کنایه ما هیچوقت به آزادی نخواهیم رسید. همچنین بیت تلمیح بهروز قیامت و زنده شدن مردگان و دمیدن اسرافیل در صور خود دارد.
ادیب در سرودۀ زیر، کلمۀ آزادی را در معنی و مفهوم رايج آن در ادبيات فارسي به كار برده و منظورش از آزادي، آزاد شدن روح از جسم خاکی است. در واقع سخن مولانا را تکرار کرده که میگوید: «مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك / چند روزي قفسي ساختهاند از بدنم» و بايد براي نجات خود، قفس جسم را در هم بشکند:
تن در طلب شادي است، جان در پي آزادي |
| اين طالب آبادي است، آن مايل ويراني |
(همان: 435)
در بیت اول شاعر در واژۀ تن و جان، تضاد به کار برده است. تن به دنبال شادیهای دنیایی و جان به دنبال کسب آزادی است. همچنین در مصراع دوم آرایۀ لفونشر وجود دارد؛ یعنی تن به دنبال آبادی و جان به دنبال ویرانی است. آبادی و ویرانی هم دارای صنعت تضاد است.
همچنین ادیب در قصيدهاي دیگر با موضوع به توپ بستن مجلس توسط «لياخوف» روسي، مجلس را بارگه عدل و داد بهحساب آورده و كار كرد آن را گسترش قانون و رواج آزادي میداند:
اي كاخ بهارستان، سقفت زچه وارون شد؟ |
| اي رشك نگارستان، خاكت زچه پرخون شد؟ |
(همان: 774)
شاعر کاخ بهارستان را مورد خطاب قرار داده است و با آوردن واژۀ ای بر سر آن، صنعت تشخیص و جانبخشی به کار برده است. بیت با توجه به وجود کلمات هموزن دارای صنعت موازنه و ترصیع است. در بیت دوم، عبارت «تو بارگه دادی»، یادآور قصیدۀ ایوان مداین خاقانی است. واژههای داد و بیداد، تضاد است. ترکیب کی در خور بیدادی، استفهام انکاری است؛ یعنی هیچوقت سزاوار ظلم و ستم نمیباشی. ترکیب ای رشک نگارستان، تشخیص دارد و استعارۀ مکنیه است. در مهلکه افتادن، کنایه از دچار مشکل شدن است. افتادی و استادی، جناس است؛ و ترکیب سررشتۀ آزادی، استعارۀ مکنیه و سررشتۀ آزادی از دست رفتن، کنایه از دچار حیرت و سرگردانی شدن است.
با واکاوی سرودههای ادیب، مشخص میشود كه معنی و مفهوم آزادي به معناي يك حق و حقوق شهروندي و اجتماعي در ذهن و ضمير اديب، وجود ندارد. او واژۀ آزادی را از روي علم و آگاهي به کار نبرده بلکه بر اساس اینکه حرف و موضوع تازۀ نواندیشان عصرش بوده، به آن اشاره کرده و در اشعارش آورده است.
وطن
مفهوم و موضوع «وطن» یکی دیگر از مفاهیم بسیار مهم در شعر بعد از مشروطه است. «موضوع و مضمون وطن، همراه با رشد ناسیونالیسم ایرانی، پا به عرصۀ ظهور نهاد، محملی بود تا شاعران بهوسیلۀ آن عمق علاقۀ خویش را به ایران ابراز دارند و درد نهفته در جانشان را بازگو نمایند. وطن، معشوق بسیاری از شعرا بود و همۀ آنها به این عشقورزی میبالیدند و لذا به همین دلیل با استعمار خارجی به شدت مخالفت میورزیدند. این حس وطندوستی که رفتهرفته بهنوعی ناسیونالیسم منجر شد، در بطن خود دچار افراط و تفریطهایی گردید؛ اما همّ تمام وطن دوستان یا ناسیونالیستهای بعدی، ایجاد یک حکومت یکپارچه و دفع سلطة اجنبی بود.»(درخشنده، 1384: 5) نخستین تجدّدطلبان، در واقع اولین ناسیونالیستهای ایرانی بودند. هدف اصلی آنها تأسیس حکومت یکپارچه و مرکزی بود تا بهوسیلۀ آن، نظام فئودالی و فساد حکومتی آن را نابود کنند و اجازه ندهند تا منابع زیرزمینی کشور، کاملاً در دست خارجیان و بیگانگان قرار گیرد. این اندیشهها با ارزشهای ناسیونالیستی رابطۀ تنگاتنگی دارند، هدفهای فوق در واقع هدف تجدّد خواهان هم بود. «برخلاف آنچه گاهی پنداشته میشود، ناسیونالیسم در بدو ظهور در ایران، بههیچروی از طرف عناصر سنّتی، مردود شمرده نشد، بلکه بهعنوان عامل مهم ارزشی در میان ایشان جا باز کرد. ناسیونالیسم بهمجرد اینکه در ایران معمول شد، حالت پویا و مستقلی پیدا کرد. عناصر سنّتی ایرانی که میخواستند موقعیت خود را حفظ کنند، ناسیونالیسم را دستیار متحد دشمن خویش تلقی نمیکردند. برعکس ارزشهای ناسیونالیستی بهتدریج در نظامهای ارزشی رهبران سنتی جا افتادند و ناسیونالیسم، عامل تعیینکنندۀ رفتار سیاسی رهبران سنّتی شد.»(همان: 7)
این حس ناسیونالیستی یا وطنخواهی شدید، انگیزههای گوناگونی داشت و مهمترین انگیزۀ آن، شاید نوعی احساس سرخوردگی روانی بود. «احساسی که بهنوعی به تضاد درونی میانجامید. هم ناسیونالیسم را ترویج میکرد و هم نسبت به داشتههای خودی، احساس نوعی شرمساری مینمود. انگیزۀ این ناسیونالیسم، احساس خشم و شرم از اضمحلال فرهنگی، عقبماندگی و ضعف سیاسی بود که دستاوردهای فرهنگی و خیالی ایران باستان آن را به جلو میراند.» (ریچارد، ۱۳۷4: 35)
مخالف امپریالیسم اروپایی و در عین حال شیفته و مفتون فرهنگی و قدرت جدید آن از همۀ هنجارها و سنّتها، شامل بخش بزرگ میراث ایرانی، حتی شعر کلاسیک ایران، احساس بیزاری و گاه حتی احساس شرم و حیا میکرد و در عوض به گذشتۀ پرافتخار ایران باستان در قالب عاشقانه و رمانتیک، مغرور بود و از مردم عوام و کردار و رفتار و عاداتشان در عذاب بود و نگران این موضوع بود که قضاوت اروپائیان دربارۀ ما بر مبنای شکل و قیافه و رخت و لباس و سبک زندگی آنها استوار شود. ليكن به انوشیروان، داریوش، کوروش و نژاد آریا افتخار میکرد، بهاینترتیب هم طرفدار اروپا و هم ضد امپریالیست بود، به نحوی که هم به خود افتخار میکرد و هم خود را نفی میکرد. «ادیب الممالک در دورانی زندگی میکند که دولت و سرزمینش در منتهای ضعف به سر میبرد و او که خطر از دست رفتن وطن را به چشم میبیند، دستخوش هیجانهای روحی شدید میشود و شعرش جنبۀ ذاتی پیدا میکند. وی آلام درونی خود را در قالب اشعار دلکش بیان کرده است.»(میری بنجاری، 1395:60)
برخیز شتربانا بربند کجاوه |
| کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه |
(ادیب الممالک: 44۹)
بیت تلمیح به داستان پادشاهی ضحاک و قیام کاوۀ آهنگر دارد. رایت کاوه در این بیت، استعاره از اشعۀ خورشید و طلوع آفتاب می باشد. همچنین بیت دارای صنعت تناسب بین واژههای شتربان، سفر و کجاوه دارد. در بیت سوم آرایۀ اغراق به کار رفته است. شاعر شدت گریه و زاری و اشک ریختن خود را به دریاچۀ ساوه مانند کرده که از بس اشک ریخته، اشک چشمش خشک شده است. این حس ناسیونالیستی که در برخی موارد از سطح فراتر نمیرود و به آگاهیهای توده نمیانجامد، در سالهای بعد، در دوران رضاخان، بهنوعی شوونیسم منجر شد که نمونۀ آن در آثار برخی شاعران دیده میشود. مفهوم وطن از مفاهیم پرتکرار در دیوان ادیب است. دلبستگی ادیب به وطن آمیخته با عشق و هیجان است:
ای خزیده در این سرای کهن |
| وی دمیده چو گل درون چمن |
(همان: 400)
سرای کهن، استعارۀ مصرحه از ایران است. بیت دارای آرایۀ تشبیه است. شاعر کسانی که در وطن زندگی میکنند را به گل تشبیه نموده است. همچنین بیت دارای صنعت موازنه و ترصیع است. بیت پنجم تلمیح به حدیث معروف «حب الوطن من الایمان» دارد. ای وطن، صنعت تشخیص و جان بخشی به اشیای بیجان است. شاعر در این بیت دو بار وطن را مورد خطاب خود قرار داده است و میگوید تو مأوا و مسکن دل من هستی.
ادیب که این قصیده را به سال 1321 ه. ق سرود یا یادآوری شکوه و عظمت گذشته ایران از محنت و انحطاطی که گریبان گیر وطن شده، ابراز تأسف و تأثر کرده است:
امروز، گرفتار غم و محنت و رنجیم |
| در داو فره باخته اندر شش و پنجیم |
(همان: 514)
واژههای داو، باختن، شش و پنج دارای صنعت تناسب است. شاعر با استفاده از واژهها و اصطلاحات مربوط به بازی شطرنج، گرفتاری و مشکلات خود را بیان کرده است. میگوید امروز ما مردم ایران گرفتار هزار گونه مشکل و گرفتاری شدهایم و اندر شش و پنج بودن، کنایه از هر چیز که در معرض تلف باشد. دیر سپنج، کنایه از دنیاست که سه پنج روز بیشتر اعتبار و ارزش ندارد و زودگذر است. شاعر گرفتاری و پریشانی خود را در این دنیا به زلف عروسان مانند کرده و گفته است ما همانند زلف عروسان دچار اضطراب و آشفتگی و پریشانی شدهایم. سوگ و طرب، تضاد است. سوخته کاشانه و باخته گنج، کنایه از افراد بدبخت و بیچاره است. شاعر خود و مردم زمانه خودش را به افراد سوخته کاشانه و باخته گنج تشبیه کرده است که شاهد خوشیها و ناخوشیهای روزگار خود هستند.
نگاه ادیب به وطن شباهت بسیار به نگاه دیگر شاعران مشروطه همچون بهار دارد. او در عین مباهات به ایران قبل از اسلام، ایران اسلامی را نیز از نظر دور نمیکند و تعصّب و عرب ستیزی را ندارد. بهعبارتیدیگر وطن مورد نظر وی، هم رنگ و بوی ایرانی و هم اسلامی دارد. او در ضمن قصیدهای که در تهنیت ولادت پیامبر اسلام سروده، با حسرت از گذشتۀ ایران و ایرانیان میگوید:
ماییم که از پادشهان، باج گرفتیم |
| ز آن پس که ز ایشان، کمر و تاج گرفتیم |
(همان: 513)
ادیب در این دو بیت فوق، ضمن اظهار افتخار به عملکرد خود در طول انقلاب مشروطه میگوید که ما انسانهای مبارز، کسانی هستیم که از پادشاهان ظالم باج گرفتیم. واژههای باج، کمر و تاج، از لوازم پادشاهی است، آرایۀ تناسب میباشد. در بیت سوم، شاعر عظمت، بزرگی و خروشندگی خود را به دریا تشبیه کرده است و میگوید ما همانند دریای مواج و خروشانی هستیم که آرام و قرار نداریم.
از نظر او حبّ وطن واجب است:
خاک پای تو موطن دل ماست |
| لاجرم واجب است حب وطن |
(همان: 383)
شاعر با اشاره به حدیث معروف حب الوطن، میگوید که خاک پای تو موطن دل ما میباشد.
وطن در نظر او «کشور اسلام»، ملک «وارثان حیدر کرار»، «منار نور الهی»، «قصر کیان» و «کشور جم» است و اگر مردم برای درمان دردهای وطن چارهای نیندیشند، در روز قیامت مورد بازخواست پیامبر قرار خواهند گرفت. بر این اساس او با تکیه بر فرهنگ و مواریث ایرانی ـ اسلامی ایرانیان را فرامیخواند که به دفاع از کیان وطن همت گمارند.
ساحت مشرق شده ضمیمۀ مغرب |
| کشور اسلام گشته سخرۀ کفار |
(همان: 251)
دو واژۀ مشرق و مغرب، علاوه بر تضاد، کنایه از ایران و خاورمیانه و جامعۀ غرب است. کشور اسلام کنایه از ایران است. دو بیت فوق اشاره به اشغال ایران توسط نیروهای غربی و تسلط اروپاییان بر کشور ایران دارد. ادیب یادآوری میکند که وطن در حال نابودی است:
ای وطن نازنین و قصر کیان |
| قصر کیانی و رفتهای ز میان |
(همان: 702)
ادیب، وطن را مورد ندا قرار داده و با آوردن واژۀ ای بر سر آن، آرایۀ تشخیص و جان بخشی ساخته است. قصر کیان، استعارۀ مصرحه از ایران است. واژۀ میان و کیان، جناس ناقص است و گرگان و شیر ژیان در مصراع اول، استعارۀ مصرحه از دشمنان است. با این دیدگاه، ادیب بهشدت از ایرانیانی که در دفاع از وطن اهمال میورزند، انتقاد کرده است:
آخر ای ایرانیان ای مردمان با شرف
|
| از چه رو دادید اینسان ملک ایران را ز کف |
(همان: 358)
از کف دادن، کنایه از رهاکردن و از دست دادن است. نااهل مردم، ترکیب وصفی مقلوب، کنایه از انسانهای نااهل و بیعقل است. ملک، کنایه از ایران است و ملک را ویران کردن، کنایه از نابودکردن میهن است. اشعار ادیب، مشکلات و پریشانیهای بیشمار وطن را بازمیگوید و او امیدوار است که با همّت وطن خواهان این مشکلات حل شود. ادیب، ایرانِ روزگار مشروطه را چنین توصیف میکند:
دریغا که اقلیم سیروس و دارا |
| فتاده است در بحر غم آشکارا |
(همان: 483)
کشور خاور شده است خسته و بیمار |
| خیز برایش یکی طبیب به دست آر |
(همان: 251)
اقلیم سیروس و دارا، کنایه از ایران است. بحر غم، تشبیه بلیغ اضافی است. شاعر وجود غم و گرفتاریهای زیاد در مملکت را به دریایی همانند کرده که کشور در آن غرق شده است. در بیت بعدی، ادیب، کشور ایران را به خاطر وجود مشکلات و گرفتاریها به بیماری تشبیه کرده است که نیاز به یک پزشک دارد تا مشکلات آن را درمان سازد.
ادیب یکی از مسئولیتهای شاعر عصر مشروطه را میهندوستی میداند و از آنان میخواهد که شعر خود را در خدمت منافع عمومی کشور قرار دهند، هرچند که او خود بهکرّات به توصیف معشوق و زیبارویان پرداخته است:
تا که ای شاعر سخنپرداز |
| میکنی وصف دلبران طراز |
(همان: 286)
بیت آخر اشاره دارد به ضربالمثل «علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد». در فتنه بر وطن باز شدن، کنایه از رواج فتنه و آشوب در کشور. شاعر فتنه و آشوب را به خانهای تشبیه کرده که دارای در است. استعارۀ مکنیه میباشد.
عدالت
عدالت نیز یکی از مفاهیمی است که در اشعار برخی شاعران بعد از مشروطه دیده میشود. رویکرد اساسی این شاعران به عدالت اقتصادی و اجتماعی بازمیگردد و از آنجا که طبقاتی بودن جامعۀ ایران در بارزترین شکل خود، نمود یافته بود، دغدغۀ برخی شاعران، ارائۀ راهحلهایی برای زدودن غبار فقر و فاقه از جبین این ملت بود. نکتهای که در اینجا درخور تأمّل است، قرابت زمانی اشعار سروده شده با تحوّلات و نهایتاً پیروزی جنبش کمونیستی در شوروی سابق میباشد. همانطور که میدانیم، شعار برابری طلبی کمونیستها در ابتدا، افراد بسیاری را در جامعۀ طبقاتی آن روز، به آنان متمایل ساخته در جامعۀ ایران بودند.
افرادی که یا مانند لاهوتی، یکسره مسحور آن شعارها گشتند و یا چون فرخی، با خوش باوری قلبی از بعضی شعارهای سوسیالیستی، الهام گرفتند. البته نباید فراموش کرد که در اوان انقلاب روسیه، گروهی از بلشویکها، کمکهای زیادی به آزادیخواهان ایران نمودند و این کمکها در ایجاد بینش مثبت، نسبت به ایشان بیتأثیر نبود. در ابتدای انقلاب بلشویکی روسیه، جمع آزادیخواهان ایران آن را بهمنزلۀ روزنۀ امیدی برای رهایی از قیودات استعماری میپنداشتند و حتی تا حدود زیادی، نسبت به انقلابیون روسیه، حس همدردی و همدلی داشتند. ملکالشعرای بهار، در خطابهای در مسجد شاه آن زمان، به ترسیم «برادری» بين انقلابیون روسیه و ایران پرداخته بود؛ و وجهۀ عمومی بلشویکها بسیار موجه و توأم با داعیههای ضد استعماری بود.
ادیبالممالک، در سرودههایش طرفدار استقرار عدالت و رفع ظلم و جور در کشور بود. با مطالعه و بررسی اشعارش، مشخص میگردد که برقراری عدالت، یکی از مهمترین ارکان بینش و دیدگاه اوست و تنها آرزوهای او بر اساس عدل و داد، بنانهاده شده است. ادیب در آغاز مشروطیّت شعری در تهنیت مجلس و ستایش مظفرالدین شاه سرود و در آن به این موضوع اشاره و ابراز خوشحالی نمود که از این پس، کسی دیگر از ظلم و جور دیوان در عذاب نیست و عدل پادشاه، شامل حال همۀ مردم خواهد شد:
کس نباشد زین سپس، از جور دیوان در شکنج |
| کس نماند بعد از این، از عدل سلطان بینصیب |
(همان: 483)
جور دیوان و عدل سلطان، تضاد است. شاعر در بیت نخست مژدۀ ایام خوب و خوش را داده و میگوید که بعد از این هیچکس شاهد ظلم و ستم ظالمان نخواهد بود و همۀ مردم از مواهب عدل و داد پادشاه بهره خواهند برد. رسیدن نالۀ مظلوم به گوش پادشاه و آشکار شدن راز محبوبان، آرایۀ اغراق است.
ادیب معتقد است که عدل پادشاه در کشور، بهتر از رفاه و آسایش عمومی است. به همین علت است که از عدل مظفرالدین شاه ستایش میکند و میگوید:
بر رعیت، داد شه در مملکت و الطاف وی |
| بهتر از سال فراخ و خوشتر از عام خَصیب |
(همان: 54)
بیت اول دارای آرایۀ تشبیه مضمر است. عدل و داد پادشاه در مملکت به سال فراخ و پرروزی تشبیه شده است. حسیب و حساب دارای آراِیۀ جناس است.
اغلب ستایشهای او از مظفرالدین شاه بدان سبب است که وی را عادل و از بین برندۀ ظلم و ستم میداند.
کاین شهنشاه سزاوار پرستیدن ماست |
| شاه عادل را اگر ما بپرستیم، رواست |
(همان: 612)
شاه عادل، در بیت بالا، کنایه از مظفرالدین شاه است.
او به پادشاه تذکر میدهد که حتی پادشاهان قدرتمند نیز خواهند مرد و آنچه از آنها بهجا میماند آثار عدل آنهاست. آنچنان که آثار و نشانههای عدل انوشیروان همیشه بر زبانها جاری است.
پادشها، جز رواق گنبد کسری |
| هیچ نمانده است از ملوک اوایل |
(همان: 336)
بیت تلمیح دارد به ایوان مداین و پادشاهی انوشیروان ساسانی که عدالتش زبانزد خاص و عام بود. ادیب پیوسته به شاهان، توصیه و سفارش میکند که همیشه راه عدالت را پیش گیرید. وی عادل بودن حاکم را بهترین خصلت میداند و مفاخرۀ پیامبر بر تولدش در زمان انوشیروان عادل را، دلیلی بر اهمیت عدالت ورزی میداند:
پادشها، پیش گیر راه عدالت |
| ز آنکه شهان راست بهترین خصایل |
(همان: 348)
مسند لولاک، تلمیح دارد به حدیث قدسی که خداوند، خطاب به پیامبر (ص) فرمودند که اگر تو نبودی من افلاک را نمیآفریدم. مدح و ستایشهای ادیب از عدالت پادشاهان اگر بهجا هم نباشد؛ اما بههرحال، نشانگر گرایش او به عدالتخواهی و تأکید بر ضرورت اجرای عدل توسط پادشاهان است. ادیب معتقد است که متصدیان دیوان عدل بهجای برقراری عدالت به ظلم و آزار و اذیت مردم میپردازند و بدان جهت از عدم اجرای عدالت توسط عدلیه شکوه سر میدهد و آنان را سزاوار دشنام میداند:
بهجز دو طایفه، سزای دشناماند |
| ولی نه از در اجمال، بلکه با اطناب |
(همان: 76)
در بیت نخست، اطناب و اجمال، تضاد است. در پوستین خلق افتادن، کنایه از غیبت کردن است. شاعر در مذمت غیبت کردن مردم را نسبت به این عمل زشت، برحذر میدارد. شاعر افراد فاسد و بد را با استفاده از تشبیه به سگ و گرگ همانند کرده است. گزنده همچو کلاب و درنده همچو زئاب در واقع تشبیه تشبیه کامل است که هر چهار رکن آن ذکر شده است.
و همچنین میگوید:
به کاسهلیس، خبر ده که در محاکم عدل |
| ز سنگ ظلم، شکسته طغار و ریخته ماست |
(همان: 91)
شاعر برای بیان ناپایداری دوران ظلم و ستم میگوید که به افراد چاپلوس اطلاع بدهید که در دادگاه عدل الهی، ظالم قدرت و توان خود را از دست داده و هیچگونه اقدامی نمیتواند انجام بدهد. کاسهلیس، کنایه از افراد چاپلوس است و سنگ ظلم، تشبیه بلیغ اضافی و طغار شکستن و ماست ریختن هم کنایه از عاجز و ناتوان شدن است.
یکی از دغدغههای ادیب آن است که میبیند عدلیه از وجود مردم دیندار خالی و بهجای آن جایگاه افراد ناشایست شده است و او در شگفت است که عدلیه باوجود جور و ستمی که به مردم میکند چگونه توانسته است سالها استوار و پابرجا بماند.
فضا و ساحت عدلیه یارب از چپ و راست |
| تهی ز مردم دیندار و دینپرست چراست |
(همان: 89)
چپ و راست، تضاد است و کنایه از همهجا میباشد. شاعر خالی بودن صحن مجلس از وجود افراد دیندار و دینپرست را به تصویر کشیده است. در بیت دوم ادیب با اشاره به ضربالمثل معروف که می گویند: «خشت اول چون نهند معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج»، میگوید کاری که پایه و اساس آن نادرست و ناشایست باشد؛ هیچوقت قابل اصلاح نیست.
ستون داد و سقف عدل، استعارۀ کنایی است. شاعر عدل و داد را به خانهای همانند کرده که دارای ستون و سقف میباشد.
ادیبالممالک، علاوه بر نکوهش ظلم و ستم امجد السلطان که معاون عدلیه بود، از عملکرد دیوان عدالت هم ابراز ناامیدی میکند و خواهان برکناری امجدالسلطان از سمت معاونت میشود.
به نخواهد گشت هرگز کار دیوان عدالت ای وزیر از بهر یزدان، بیکسان را استعانت امجد
السلطان مگو دریچۀ حرص و شقاوت این خبث را زین عدالتخانه، شستشو کن |
|
تا که دارد امجد السلطان در آن مسند دخالت امجد السلطان مگو، دیباچۀ کید و جهالت وز برای حق گروهی خستگان را استمالت یا طهارت ده مر او را ز انقلاب و استحالت |
(همان: 113)
ادیب در بیت دوم و سوم، امجدالسلطان را به دیباچۀ کید و جهالت و دریچۀ حرص و شقاوت تشبیه کرده است.
باور ادیب بر این است که جستجوی عدل در عدلیه کاری عبث و دستنیافتنی است:
[1] 1. دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی، واحد بوشهر، دانشگاه آزاد اسلامی، بوشهر، ایران
Email: nrohollah213@yahoo.com
[2] 2. استادیار گروه زبان ادبیات فارسی، واحد بوشهر، دانشگاه آزاد اسلامی، بوشهر، ایران (نویسنده مسئول)
Email: sadeghi.mhmood33@yahoo.com
[3] 3. استادیار گروه زبان ادبیات فارسی، واحد بوشهر، دانشگاه آزاد اسلامی، بوشهر، ایران
Email: parhezkari@iaubushehr.ac.ir
تاریخ ارسال: 04/05/1402 | تاریخ پذیرش: 15/07/1402 |