زمینه و هدف: تنش¬آبی و کود نیتروژن بر بسیاری از فرآیندهای فیزیکی و شیمیایی مرتبط با بهره¬وری مصرف آب در سویا اثر منفی دارد. پیشبینی پاسخ عملکرد برای ارزیابی استراتژیهای مدیریت آبیاری و کود از اهمیت خاصی برخوردار است. یکی از مدل¬های پشتیبانی تصمیم در سویا، مدل CSM-CROP چکیده کامل
زمینه و هدف: تنش¬آبی و کود نیتروژن بر بسیاری از فرآیندهای فیزیکی و شیمیایی مرتبط با بهره¬وری مصرف آب در سویا اثر منفی دارد. پیشبینی پاسخ عملکرد برای ارزیابی استراتژیهای مدیریت آبیاری و کود از اهمیت خاصی برخوردار است. یکی از مدل¬های پشتیبانی تصمیم در سویا، مدل CSM-CROPGRO-Soybean می¬باشد که در بسته نرم¬افزاری DSSAT قرار دارد. ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت در ﻣﺰرﻋﻪ ﺑﺮاي ﺗﻌﻴﻴﻦ راﻫﻜﺎرﻫﺎي ﺑﻬﻴﻨﻪ در کشاورزی اﻧﺠﺎم ﻣﻲ¬ﺷﻮﻧﺪ و این مقوله ﻋﻼوه ﺑﺮ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﺑﺮ ﺑﻮدن، زﻣﺎن ﺑﺮ ﻧﻴﺰ ﻣﻲ¬ﺑاشند، لذا هدف از این پژوهش، استفاده از ﻣﺪل ﺷﺒﻴﻪﺳﺎزي DSSAT جهت ارزیابی عملکرد و بهره¬وری مصرف آب گیاه سویا تحت شرایط تنش آبی و کود نیتروژن در استان هرمزگان بود.
روش پژوهش: پژوهش حاضر به صورت طرح کرت¬های خرد شده در قالب طرح بلوک کامل تصادفي در سه تکرار در استان هرمزگان و در شهرستان حاجی¬آباد در سال¬های 1400 و 1401 انجام شد. عامل اصلي شامل بدون آبياري و تامين 40، 60، 80، 100 و 120 درصد نياز آبي و عامل فرعي مقادير کود نيتروژن شامل مصرف صفر، 50، 100، 150 و 200 کیلوگرم بر هکتار بود. دادهﻫﺎ و اﻃﻼﻋﺎت ﻣﻮرد ﻧﻴﺎز ﺑﺮاي اﺟﺮاي ﻣﺪل شامل ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﻣﻜﺎﻧﻲ، اﻃﻼﻋﺎت ﻫﻮاﺷﻨﺎﺳﻲ، اﻃﻼﻋﺎت ﺧﺎک¬شناسی و ﻋﻤﻠﻴﺎت زراﻋﻲ می¬باشد و برآورد در مدل با استفاده از ترکیب روش¬هاي گرافیکی و آماري انجام شد. مقایسه مقادیر و پراکنش داده¬هاي شبیه¬سازي و اندازه¬گیري شده با نمودار و خط 1:1 ارائه شد.
یافته¬ها: مقادیر آب مصرفي در تیمارهای 40، 60، 80، 100 و 120 درصد نياز آبي در سال 1400 به ترتیب 265، 354، 444، 533 و 623 میلی¬متر و در سال 1401 به ترتیب 259، 347، 435، 541 و 632 میلی¬متر بود. ریشه میانگین مربعات خطاي نسبی (RMSEn) بر مبنای سال¬های 1400 و 1401 نشان داد که عملکرد دانه، غلاف و زیست توده و بهره¬وری مصرف آب مبتنی بر عملکرد دانه، غلاف و زیست¬توده در سال¬ اول به ترتیب 162/0، 161/0، 099/0، 304/0، 454/0 و 223/0 درصد و در سال دوم به ترتیب 195/0، 172/0، 106/0، 349/0، 485/0 و 247/0 درصد بود. شاخص توافق ویلموت (d) در سال¬ 1400 برای عملکرد دانه، غلاف و زیست توده به ترتیب 902/0، 891/0 و 939/0درصد و برای بهره¬وری مصرف آب مبتنی بر عملکرد دانه، غلاف و زیست¬توده به ترتیب 828/0، 810/0 و 970/0 درصد و در سال 1401، برای عملکرد دانه، غلاف و زیست توده به ترتیب 872/0، 885/0 و 936/0 درصد و برای بهره¬وری مصرف آب مبتنی بر عملکرد دانه، غلاف و زیست¬توده به ترتیب 889/0، 766/0 و 961/0 درصد بود. نزدیک بودن این شاخص به عدد یک، نشان¬دهنده قابل اطمینان بودن مقادیر شبیه¬سازي شده است.
نتیجهگیری: نتایج حاصل از ارزیابی مدل DSSAT نشان داد که این مدل قادر به شبیه¬سازی با دقت قابل قبولی در عملکرد سویا و تغییرات رطوبتی در خاک است. به¬طور کلی ﺑﺮ اﺳﺎس ﻧﺘﺎﯾﺞ آﻣﺎري، ﺷﺒﯿﻪ¬ﺳﺎزي ﻋﻤﻠﮑﺮد داﻧﻪ، غلاف و زیست¬توده تحت¬ﺗﺄﺛﯿﺮ نیازهای مختلف آﺑﯿﺎري و سطوح متفاوت کود نیتروژن، ﻗﺎﺑﻞ ﻗﺒﻮل بود و به¬نظر می¬رسد استفاده از این مدل به¬عنوان ابزاری راهگشا جهت پشتیبانی پژوهش¬های علمی و ارتقاء تصمیم¬گیری¬ها در مدیریت مصرف آب در سویا در منطقه مورد مطالعه قابل توصیه می¬باشد.
پرونده مقاله
مقدمه و هدف پژوهش: ظرفيت مزرعه (FC) و نقطه پژمردگي دائم گياه (PWP) از جمله مهمترين نقاط در منحني مشخصه رطوبتي خاک هستند. اين پارامترها از اهميت زيادي در مديريت، برنامه ريزي و طراحي سيستم هاي مختلف آبياري و مديريت کشاورزي برخوردار مي باشند. روش هاي مستقيم اندازه گيري ا چکیده کامل
مقدمه و هدف پژوهش: ظرفيت مزرعه (FC) و نقطه پژمردگي دائم گياه (PWP) از جمله مهمترين نقاط در منحني مشخصه رطوبتي خاک هستند. اين پارامترها از اهميت زيادي در مديريت، برنامه ريزي و طراحي سيستم هاي مختلف آبياري و مديريت کشاورزي برخوردار مي باشند. روش هاي مستقيم اندازه گيري اين پارامترها بسيار دشوار و زمان بر است. توابع انتقال پدو (PTF) به طور گسترده اي براي پيش بيني پارامترهاي هيدروليکي خاک به نفع اندازه گيري هاي آزمايشگاهي يا ميداني گران قيمت استفاده شده اند.Rosetta يکي از انواع توابع انتقالي بر اساس شبکه هاي عصبي مصنوعي (ANN) است که امکان تخمين پارامترهاي هيدروليکي معادله ون گن اختن و عدم قطعيت آنها را فراهم مي کند. از آنجا که اين نرم افزار در بسياري از نرم افزارهاي متداول بررسي ويژگي هاي هيدروليکي خاک از جمله هايدروس، ديسک و ... براي برآورد اوليه مورد استفاده قرار مي گيرد، اين تحقيق با هدف بررسي ميزان دقت سطوح مختلف ورودي نرم افزار ROSETTA در تخمينFC و PWP انجام شد.
روش پژوهش: براي انجام پژوهش حاضر از داده هاي مربوط به ويژگي هاي فيزيکي حدود 280 نمونه خاک از مناطق مختلف استان اصفهان استفاده شد. خاک هاي مورد مطالعه در 9 کلاس بافتي شامل لوم رسي، لوم رسي سيلتي، رس سيلتي، لوم شني، لوم، رسي، لوم سيلتي، لوم شني و لوم رسي شني طبقه بندي شدند. به منظور تخمين پارامترهاي معادله ون گنوختن سه سطح از ورودي نرم افزار Rosetta شامل 1) استفاده از کلاس بافتي(TC)، 2) درصد ذرات شن، رس و سيلت (SSC) و 3) درصد شن و رس و سيلت به علاوه چگالي ظاهري خاک (SSC+BD) استفاده شد. مقاديرFC و PWP با استفاده از پارامترهاي هيدروليکي تخمين زده شده توسط ROSETTA، از طريق معادله ون گنوختن محاسبه و با مقادير اندازه گيري شده در آزمايشگاه به کمک دستگاه صفحات فشاري، مقايسه شدند. براي ارزيابي آماري ميزان دقت پارامترهاي برآورد شده ازشاخصهاي آماري متفاوتي مانند جذر ميانگين مربعات خطا (RMSE)، جذر ميانگين مربعات خطاي نرمال شده (NRMSE)خطاي باياس ميانگين(MBE)، ضريب کارآيي اصلاح شده('E) و شاخص مطابقت اصلاح شده ('d) استفاده شد.
يافتهها: نتايج نشان داد که در خاکهاي با بافت ريز مانند رس (C)، رس سيلتي (SiC) و لوم رسي سيلتي (SiCL)، سطح اول ورودي ها (TC) دقيقتر از دو سناريو ديگر بود و مقاديرFC با خطاي کمتري برآورد شد. به نظر مي رسد وجود مقادير بالاي درصد رس در اين بافت خاک سبب ايجاد خطا در اندازه گيري درصد ذرات رس، سيلت و شن مي شود؛ به گونه اي که در اين بافت ها استفاده از کلاس بافتي از دقت بالاتري نسبت به استفاده از درصد ذرات تشکيل دهنده بافت خاک (سناريو دوم) در برآورد ويژگي هاي هيدروليکي خاک برخوردار بوده است. از سوي ديگر، در بافت هاي درشت شن لومي (LS) و لوم شني (SL)، سطح سوم (SSC+BD) بيشترين دقت را در تخمين پارامترهاي مدل ون گنوختن داشت. در مورد بقيه بافتهاي خاک، سطح دوم (SSC) بيشترين دقت را در برآورد FC داشت. از نظر مقادير ضرايب همبستگي بين مقاديرFC اندازه گيري شده و برآورد شده، به ترتيب، سناريو دوم(SSC) (R2=0.4927)، سناريو اول(TC) (R2=0.3992) و سناريو سوم(SSC+BD) R2=(0.3715) قرار گرفتند. بر خلاف (vv-1)FC، مقادير (vv-1) PWP برآورد شده توسط نرم افزار در سناريوهاي مختلف مورد مطالعه در بافت هاي مختلف از روند مشخصي تبعيت نکرد، اما در اکثر بافت هاي خاک مورد مطالعه، بيشترين ضريب همبستگي بين مقاديرPWP اندازهگيري شده و برآورد شده توسط نرمافزار ROSETTA در سناريو دوم(SSC) مشاهده شد (R2=0.4758) و به دنبال آن سناريو سوم(SSC+BD) (R2=0.4458) و سطح اول(TC) (R2=0.4382) قرار گرفتند.
نتايج: به طور کلي در اکثر خاک هاي مورد مطالعه استفاده از سناريو دوم يعني درصد ذرات ماسه، رس و سيلت (SSC) به عنوان وروديROSETTA کمترين ميزان خطا را در تخمين پارامترهاي معادله ون گنوختن داشت. بنابراين، (vv-1)FC و (vv-1) PWP برآورد شده با استفاده از سناريو دوم (SSC) در مقايسه با مقادير اندازهگيريشدهشان از دقت قابل قبولي برخوردار بودند.
پرونده مقاله
aزمينه و هدف: تغييرات رطوبت خاك و پايداري خاکدانه ها چه در کوتاه مدت و چه در بلندمدت پس از آتش سوزي به دليل نقش مهمي که در رشد و تغذيه گياه و فرسايش خاك دارند از اهميت بالايي برخوردار است. در همين راستا استفاده از افزودني ها در حفاظت خاک و آب به منظور استفاده پاي چکیده کامل
aزمينه و هدف: تغييرات رطوبت خاك و پايداري خاکدانه ها چه در کوتاه مدت و چه در بلندمدت پس از آتش سوزي به دليل نقش مهمي که در رشد و تغذيه گياه و فرسايش خاك دارند از اهميت بالايي برخوردار است. در همين راستا استفاده از افزودني ها در حفاظت خاک و آب به منظور استفاده پايدار از منابع آب و خاک ضروري است. حفاظت خاک و آب نيازمند تعيين مقدار بهينه افزودني هاي خاک مي-باشد تا از آلودگي هاي آب با کاربرد کودهاي شيميايي جلوگيري گردد. با اين وجود، تعيين مقدار بهينه افزودني هاي مختلف خاک با هدف کمّي سازي اثر آن ها بر مؤلفه هاي رواناب و هدررفت اجزای خاک کم تر توجه شده است. پژوهش حاضر به منظور تعيين مقدار بهينه زئوليت در خاک تحت تاثير آتش سوزي در شرايط آزمايشگاهي انجام شد.
روش پژوهش: در پژوهش حاضر از افزودني زئوليت با مقادير 250، 500 و 750 گرم بر مترمربع در خاک برداشت شده از کاربري مرتع استفاده شد. نتايج اوليه روي خاک نشان داد که بافت خاک، ماده آلي، کربن آلي و pH به ترتيب رسي، 47/0 درصد، 27/0 درصد و 86/7 بود. بعد از آمادهسازي خاک و قرارگيري آن در داخل کرت ها (با مقياس 5/0 مترمربع)، تيمار آتشسوزي روي خاک اِعمال شد. براي اين منظور مقادير حدود 250 گرم بقاياي گونههاي مرتعي هوا خشک در هر مترمربع ريخته شد و سپس آتشسوزي اِعمال شد. کرت ها تحت سامانه شبيه ساز باران براي شدت بارش 50 ميلي متر بر ساعت قرار گرفت. سپس نمونه هاي رواناب و رسوب در کرت هاي شاهد و حفاظت شده با زئوليت در سه تکرار جمع آوري شدند. حجم کل نمونه رواناب و غلظت رسوب آن به مدت 24 ساعت در حالت ثابت نگه داري شد و حجم آب اضافي نمونه ها تخليه و در نهايت نمونه ها به مدت 24 ساعت در آون با دماي 105 درجه سانتي گراد قرار گرفت.
يافته ها: نتايج آماري دلالت بر اثر معني دار افزودني زئوليت با مقادير 250، 50 و 750 گرم بر مترمربع در سطح خاک آتش سوزي روي افزايش زمان شروع رواناب (در سطح اعتماد 95 درصد) و کاهش حجم رواناب (در سطح اعتماد 99 درصد)، هدررفت خاک (در سطح اعتماد 99 درصد) و غلظت رسوب (در سطح اعتماد 99 درصد) داشت. هم چنين نتايج نشان داد که درصد حفاظت زمان شروع رواناب در تيمار زئوليت با مقادير 250، 500 و 750 گرم بر مترمربع به ترتيب 61/1، 30/17 و 04/20 درصد بوده است. درصد تغييرات حجم رواناب در خاک آتش سوزي شده با کاربرد افزدني زئوليت با مقادير مختلف به ترتيب 00/8، 66/10 و 66/22 درصد بود. نتايج هدررفت خاک حاکي از آن است که درصد حفاظت افزودني زئوليت در خاک آتش سوزي شده پس از کاربرد زئوليت با مقادير استفاده شده به-ترتيب 24/14، 03/32 و 33/38 درصد بود. در نهايت درصد تغييرات افزودني زئوليت در خاک آتش سوزي شده روي غلظت رسوب نيز به ترتيب 13/21، 90/24 و 41/21 درصد بود.
نتايج: پديده آتش سوزي در تيمار شاهد موجب کاهش تخلخل خاک و ايجاد لايه آبگريزي شده که مقدار نفوذپذيري خاک نيز کاهش يافته و همچنين منجر به خشک شدن خاک به ويژه در لايه سطحي شده و به طور قابل توجهي رواناب و انتقال رسوب را افزايش مي دهد. نتايج زيرگروه بندي تيمارهاي مختلف زئوليت روي زمان شروع رواناب نشان داد که زئوليت با مقدار 750 گرم بر مترمربع در زيرگروه سوم قرار گرفت که به عنوان مقدار بهينه براي افزايش زمان شروع و کاهش حجم رواناب در شرايط پس از آتش سوزي خاک انتخاب شد. هم چنين، بررسي اثر حفاظتي و گروه بندي مقادير مختلف زئوليت نشان داد که زئوليت با مقادير 250 و 500 گرم بر مترمربع به ترتيب روي غلظت رسوب و هدررفت خاک به دليل اثر يکسان آن با ساير مقادير و نيز بحث صرفه اقتصادي آن بهتر بودند. بنابراين براي بررسي تغييرات مولفه هاي غلظت رسوب و هدررفت خاک به عنوان مقدار بهينه و کاربردي پيشنهاد مي گردند.
پرونده مقاله
زمينه و هدف: یکی از مهم ترین عوامل در سیستم های کشت بدون خاک، بستر کشت می باشد. گیاهان به منظور رشد و عملکرد خوب ﺑﻪ ﺁﺏ ﻭ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﺩﺭ ﺣـﺪ متناسب ﻧﻴﺎﺯ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺍﻣﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﺍﺯ ﻣﺨﻠﻮﻁ کوکوپیت ﻭ پرﻟﻴـﺖ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﻲ ﺍﺯ گلخانه ها ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣـﻲﺷـﻮﺩ کـﻪ این امر موجب ﻧﺘﻴﺠـﻪ ﺑﻬﺘـﺮﻱ شده ﻭ ﺑ چکیده کامل
زمينه و هدف: یکی از مهم ترین عوامل در سیستم های کشت بدون خاک، بستر کشت می باشد. گیاهان به منظور رشد و عملکرد خوب ﺑﻪ ﺁﺏ ﻭ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﺩﺭ ﺣـﺪ متناسب ﻧﻴﺎﺯ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺍﻣﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﺍﺯ ﻣﺨﻠﻮﻁ کوکوپیت ﻭ پرﻟﻴـﺖ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﻲ ﺍﺯ گلخانه ها ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣـﻲﺷـﻮﺩ کـﻪ این امر موجب ﻧﺘﻴﺠـﻪ ﺑﻬﺘـﺮﻱ شده ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮﻟﻴﺪ گوجه فرنگی ﺩﺭﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﻓﺼﻞ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ. درﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ کوکوپیت ﺑﺴﺘﺮ ﺍﺻﻠﻲ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺳﻴﺴﺘﻢﻫﺎﻱ هیدروپونیک ﺗﻮﻟﻴﺪ گوجه فرنگی ﺩﺭ کشور ﺍﺳﺖ که یک ﻣﺎﺩﻩ ﻭﺍﺭﺩﺍﺗﻲ گران قیمت ﺍﺳﺖ. انجام پژوهش-های جدید جهت بررسی تاثیر تنش و تلفیق بسترهای کشت برای تولید هر چه بیشتر گوجه فرنگی گیلاسی سیاه مهم و ضروری است. ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻧﻮﻉ ﺑﺴﺘﺮ کشت ﺑـﺮ گیاهان ﻣﺨﺘﻠـﻒ ﻣﺘﻔـﺎﻭﺕ ﺍﺳـﺖ. هدف این پژوهش بررسی اثر خشکی و ادغام محیط های کشت آلی، معدنی و تاثیر آن ﺑﺮ خواص ﺷﻴﻤﻴﺎﻳﻲ ﻣﻮﺍﺩ ﺍﻭﻟﻴﻪ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺑﺴﺘﺮ کشت گوجه فرنگی سیاه می باشد.
روش پژوهش: بدین منظور جهت بررسی امكان کاهش اثرات خشکی از طريق تلفیق دو بستر کشت کوکوپیت و پرلیت، پژوهشی به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی با سه تکرار در گلخانه تحقیقاتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج انجام شد. در اين پژوهش دو فاکتور تنش خشکی (Fc100%، Fc50%، Fc25%، Fc12.5%) و درصد های مختلف بستر کشت (کوکوپیت صفر%+ پرلیت 100%، کوکوپیت 25%+پرلیت 75%، کوکوپیت50%+پرلیت 50%، کوکوپیت75 %+ پرلیت 25% ، کوکوپیت 100%+پرلیت صفر%) مورد بررسی قرار گرفت. صفات مورد بررسی شامل تعداد میوه، وزن تر و خشک اندام هوایی، طول ریشه، محتوای رطوبت نسبی برگ، میزان کلروفیل a ، bو کل بود.
یافته ها: بر اساس نتایج ترکیب های تیماری کوکوپیت75- پرلیت25 و کوکوپیت 100- پرلیت صفر تحت تنش های خشکی شدید بیشترین عملکرد را داشتند و کمترین راندمان در ترکیب تیماری Co0Pe100+FC12.5%، Co25Pe75+FC12.5%، Co50Pe50+FC12.5% و Co100Pe0+FC12.5% بدست آمد. همچنین، تیمار FC100% با بیشترین میزان کلروفیل کل (10/3 میلی گرم در گرم بافت تازه) در گروه برتر آماري و تیمار Fc12.5% با کمترین میزان کلروفیل کل (22/2 میلی گرم در گرم بافت تازه) در ضعيف ترين گروه آماري قرار گرفتند. به عبارت دیگر حفظ رطوبت خاک در حد ظرفیت زراعی موجب افزایش 63/39 درصدی میزان کلروفیل کل نسبت به کاهش رطوبت در حد 5/12 درصد ظرفیت زراعی گردید.
نتایج: بر اساس نتایج ، بسترهای حاوی مواد غذایی غنی تر، نتایج بهتری ارائه کردند. با افزودن کوکوپیت به بستر می توان اثرات منفی تنش را کنترل کرد. دلیل این برتری میزان مواد مغذی موجود در این بستر به دلیل قابلیت بالای ذخیره مواد مغذی و آب است. استفاده از پرلیت در بسترهای کشت هیدروپونیک مفید است زیرا دارای منافذ بزرگ و کوچکی است که بستر کشت را از لحاظ تهویه بهبود می بخشد. یکی از تأثیرات منفی تنش خشکی، کاهش میزان کلروفیل است. در نتیجه دستگاه فتوسنتز گیاه آسیب خواهد دید و با افزایش میزان پرولین، کلروفیل کاهش می یابد زیرا میزان کروفیل و پرولین با یکدیگر رابطه معکوس دارند. کمبود آب نیز موجب کاهش رشد، سطح برگ، وزن تر و خشک، تخریب غشای سلولی، تخریب و کاهش پروتئین ها و آنزیم ها، تجمع اسیدهای آمینه، کاهش تشدید کننده های رشد، آسیب به رنگیزه ها و پلاستیدها و کاهش رشد ریشه می شود.
پرونده مقاله
مقدمه و هدف پژوهش: تالابها بهواسطهي برخورداري از کارکردهاي مثبت محيطزيستي و ارائه خدمات مستقيم و غيرمستقيم به جوامع بشري و نيز بهعنوان يک دارايي، بسيار حائز اهميت هستند. اين امر باعث شده در جوامع مختلف توجه فزايندهاي براي احيا و نگهداري آنها صورت گيرد. تالاب شادگ چکیده کامل
مقدمه و هدف پژوهش: تالابها بهواسطهي برخورداري از کارکردهاي مثبت محيطزيستي و ارائه خدمات مستقيم و غيرمستقيم به جوامع بشري و نيز بهعنوان يک دارايي، بسيار حائز اهميت هستند. اين امر باعث شده در جوامع مختلف توجه فزايندهاي براي احيا و نگهداري آنها صورت گيرد. تالاب شادگان تالابي است با آب شيرين –شور و لبشور و سالانه حدود 900 ميليون مترمکعب از منابع آبي جراحي وارد شادگان ميشود. متأسفانه اين تالاب بهواسطه فعاليتهاي توسعهاي پيرامون آن، افزايش ورود آلايندهها و کاهش جريانهاي شيرين ورودي، با تهديد جدي روبرو است. برداشتهاي بيرويه از منابع آب تالاب و تخليه زبالههاي شهري درون محدودهي آن در کنار تکهتکه کردن تالاب بهواسطه احداث جادهها، ايجاد ايستگاههاي تقويت فشار برق، گاز و لولهگذاري نفت و نيز ايجاد صنايعي چون نوپانسازي، الکلسازي و کشت و صنعت نيشکر که پساب خود را درون تالاب تخليه ميکنند، همه و همه در نابودي اين تالاب نقش داشته و دارند. ارزش اقتصادي تالابها از يکسو و تنظيم آب و هوا، جلوگيري از سيل، حفاظت از تنوع گياهي و جانوري، زيبايي و جاذبههاي بصري ذاتي تالاب، جاذبههاي توريستي و ايجاد فضايي براي زندگي پرندگان مهاجر و مکاني غني براي بررسيهاي تحقيقاتي و علمي از سوي ديگر از مهمترين موضوعات موردتوجه در يك تالاب است. توسعه طرحهاي منابع آب و تنظيم جريان رودخانهها اغلب بهعنوان جديترين تهديد براي پايداري اکولوِژيکي رودخانه و تالابها شناختهشده است.
مواد و روشها: با توجه به اهميت تالاب شادگان از جهات مختلف، در اين پژوهش با استفاده از شاخص هدايت الکتريکي، روند تغييرات شوري آب در سطح اين تالاب را در پنج دهه اخير پهنهبندي و تحليل شد و در نهايت رابطه ميان مساحت و شوري آب در سطح اين تالاب مهم به دست آمد. همچنين با استفاده از دادههاي هدايت الکتريکي 23 ايستگاه موجود در سطح تالاب و با کمک تصاوير ماهوارهاي و تکنيکهاي سنجش از دور و روش درونيابي IDW به بررسي تغييرات اين شاخص در مدت ذکرشده پرداخته شد که منجر به يک رابطه رياضي شد.
نتايج و بحث: بر اساس نتايج تحقيق، فعاليتهاي انساني بالادست، بهويژه سدسازي و طرحهاي توسعه کشاورزي، تأثير زيادي بر کميت و کيفيت تالاب داشته است. با تغييرات اقليمي و خشکسالي، اين اثرات تشديد شده و منجر به کاهش سطح تالاب و همچنين افزايش شوري آب تالاب شده است. اين تغييرات را ميتوان هم از نظر ابعاد زماني و هم از نظر مکاني مشاهده کرد. متعاقباً، نتايج بيانگر روند افزايش شوري از بخش هاي جنوبي به سمت شمال و همچنين نمود بيشتر افزايش شوري در قسمت هاي جنوبي در اثر کاهش جريان آب شيرين ورودي ( تابيش از دو برابر) نيز ميباشد. بر اساس نتايج، سه سطح شوري در تالاب وجود دارد: شور، لبشور و فوق شوري و افزايش شوري در هر سه پهنه مشاهده ميشود. نتايج و معادلات حاضر بعنوان يک دستاورد مورد استفاده مديران آب و محيط زيست بوده و آنها ميتوانند با اندازهگيري وسعت تالاب با استفاده از فناوري هاي مختلف، EC آب در ايستگاههاي کليدي و شاخص و در نهايت در سطح تالاب را تخمين بزنند. و يا برعکس با مشخص بودن EC، وسعت تالاب را برآورد کنند. بنابراين با گذشت زمان، سطوح و مناطق شور و فوق شوري گسترش يافته و سطح آب شور کاهش يافته است. انتظار ميرود که اين روند در طول زمان ادامه يابد و در نتيجه آب نمک دريا به سمت تالاب پيش برود و ميزان شوري در آن افزايش يابد.
نتيجهگيري: بر اساس اين مطالعه، با توجه به رابطه بين شوري و سطح تالاب و همچنين مساحت آبي تالاب، ميتوان شوري آن را در سه پهنه تخمين زد. با اندازهگيري شوري آب در چندين ايستگاه کليدي در هر يک از سه منطقه، ميتوان سطح آب تالاب را تخمين زد. در پايش، مديريت و حفاظت کيفي تالاب و در نتيجه گونه هاي آن، اين معادله و روابط آن ميتوانند نقش مهمي ايفا کند.
پرونده مقاله
زمينه و هدف: فرسايشپذيري ذاتي خاک در برابر باد (SIWE)، حساسيت ذاتي ذرات تشکيل دهنده خاک در مقابل کنده شدن و انتقال، در مقابل فرسايش است. اندازهگيري فرسايشپذيري ذاتي خاک در برابر باد ميتواند به وسيله دستگاه تونل باد صورت بگيرد، که عموما پرهزينه، مشکل و زمانبر است. ا چکیده کامل
زمينه و هدف: فرسايشپذيري ذاتي خاک در برابر باد (SIWE)، حساسيت ذاتي ذرات تشکيل دهنده خاک در مقابل کنده شدن و انتقال، در مقابل فرسايش است. اندازهگيري فرسايشپذيري ذاتي خاک در برابر باد ميتواند به وسيله دستگاه تونل باد صورت بگيرد، که عموما پرهزينه، مشکل و زمانبر است. از طرف ديگر به دليل تغيير مداوم شرايط مختلف زراعي و اقليمي اين ويژگي نيز داراي تغييرات زماني و مکاني ميباشد. بنابراين برآورد SIWE به وسيله ابزار هوش مصنوعي مي تواند گامي مهم در برنامه ريزي عرصه هاي تحت فرسايش بادي باشد. در اين تحقيق، برآورد اين شاخص به کمک مدل الگوريتم ژنتيک در ترکيب با شبکه عصبي مصنوعي بررسي شد.
روش پژوهش: در منطقه مورد مطالعه که بخشي از دشت الله آباد در استان قزوين در مجاورت استان البرز است، 72 نمونه از عمق
10 -0 سانتيمتري سطح خاک برداشته شد. شاخص جزء فرسايشپذيري بادي خاک (EF) که درصد خاکدانه هاي با قطر کوچک تر از 84/0 ميلي متر است در نمونهها تعيين شد. همچنين بافت خاک (درصد رس، شن و سيلت)، pH، EC و کربنات کلسيم معادل اندازه-گيري شدند. نمونههاي خاک برداشته شده از مزرعه بعد از هواخشک شدن از الک 75/4 ميليمتري عبور داده شده و بر روي سيني دستگاه تونل باد بصورت صاف ريخته شد. سپس دستگاه تونل باد، بادي با سرعت ثابت 18 متر بر ثانيه و به مدت 10 دقيقه ايجاد نمود. با استفاده از وزن رسوبات جمع آوري شده در انتهاي تونل بعد از انجام آزمايش، SIWE تعيين شد. مدل الگوريتم ژنتيک در ترکيب با شبکه عصبي مصنوعي بر طبق الگويتم آموزشي لونبرگ - مارکوارت با توجه به متغيرهاي داراي همبستگي مثبت با SIWE به عنوان ورودي مدل، تهيه و تحليل شد.
يافته ها: مقدار pH خاک بين 00/7 تا 81/8 متغير بود. مقادير قابليت هدايت الکتريکي از 84/0 تا 3/49 دسي زيمنس بر متر (dS/m) متفاوت بود. داده هاي اجزاء بافت خاک، نشان دهنده مقدار بيشتر رس در مقايسه با اجزاء سيلت و شن در خاکها مي باشد. حداقل آهک (CCE) در خاک، 15/3 درصد و حداکثر آن، 52/30 درصد بود. فرسايش پذيري ذاتي خاک در برابر باد فقط با دو متغير قابليت هدايت الکتريکي و EF همبستگي معني دار داشت. مدل الگوريتم ژنتيک هيبريد با شبکه عصبي مصنوعي با دو متغير ورودي EF و EC تهيه شد. بررسي صحت و دقت مدل نشان داد که مقدار R2 در داده هاي سري آموزش 9 درصد با داده هاي سري آزمون اختلاف داشت و مقدار خطا (RMSE)،kg s m-4 62/1 بود. در داده هاي سري آموزش، R2 نتايج بدست آمده از مدل (805/0) بيشتر از دادههاي نتايج بدست آمده از سري آزمون (714/0) بود. اگرچه داده هاي آموزش از R2 بيشتري برخوردار بودند، لذا خطاي (RMSE) نتايج داده هاي آموزش از آزمون بيشتر بود و در سري آزمون، مدل داراي پراکندگي (GSDER) کمتري بود.
نتيجه گيري: از نتايج بدست آمده ميتوان نتيجه گرفت که شوري خاک و فاکتور جزء فرسايشپذير خاک از ويژگيهاي مهم خاک هستند که ميتوانند به عنوان تخمينگر مناسب وارد مدلهاي برآورد فرسايشپذيري خاک شوند. همچنين دقت تخمين مدل تلفيقي الگوريتم ژنتيک با شبکه عصبي مصنوعي براي دادههاي سري آموزش نسبت به دقت مدل براي دادههاي سري آزمون بيشتر است. اما مدل براي دادههاي سري آموزش از خطاي بيشتري برخوردار است. مقايسه خطا، دقت و صحت مدل در برآورد فرسايشپذيري ذاتي خاک در برابر باد در مقايسه با مطالعات مختلف فرسايش خاک و خصوصيات فيزيکي و شيميايي خاک، مدل تلفيقي الگوريتم ژنتيک و شبکه عصبي از صحت و دقت مناسبي در پيشبيني و برآورد فرسايشپذيري ذاتي خاک در برابر باد برخوردار است.
پرونده مقاله
زمينه و هدف: براي تخمين مقدار نشت در شبکه توزيع آب، انجمن بينالمللي آب اندازهگيري مقدار جريان شبانه با استفاده از ايجاد نواحي مجزاي اندازهگيري (DMA1) را توصيه مي کند. از طرفي ايجاد اين نواحي براي شبکه هاي موجود و قديمي بايد با در نظر گرفتن عواملي از قبيل به حداقل ر چکیده کامل
زمينه و هدف: براي تخمين مقدار نشت در شبکه توزيع آب، انجمن بينالمللي آب اندازهگيري مقدار جريان شبانه با استفاده از ايجاد نواحي مجزاي اندازهگيري (DMA1) را توصيه مي کند. از طرفي ايجاد اين نواحي براي شبکه هاي موجود و قديمي بايد با در نظر گرفتن عواملي از قبيل به حداقل رساندن لولههاي مرزي بين نواحي، کمترين هزينه ايجاد نواحي و همچنين بررسي تأثير ايجاد نواحي برهيدروليک شبکه و ازجمله اثرگذاري بر ميزان نشت انتخاب گردد. بهعبارتديگر، طرح انتخابي به لحاظ هندسه، تعداد نواحي و همچنين شرايط مرزي بين نواحي بايد بهصورت بهينه محاسبه و انتخاب گردد. همچنين با توجه به تأثير انتخاب الگوريتم دو هدفه بر نتايج بهينهسازي، براي اولين بار نتايج الگوريتمهاي دو هدفه در ايجاد نواحي منطقهسنجي مقايسه شده است. براي انتخاب بهترين الگوريتم بهينه سازي در بخش پارتيشن بندي فيزيکي از الگوريتم هاي NSGAII، MOGWO، SPEA2 و MOPSO استفاده شد و نتايج نشان داد که الگوريتم SPEA2 بهتر از ساير الگوريتمها عمل ميکند. سپس با بررسي نتايج ايجاد نواحي اندازه گيري مجزا با تغيير تعداد و هندسه نواحي در شبکه، وضعيت بهينه نواحي با توجه به دو هدف بهينه سازي و همچنين شاخص هايي مانند فشردگي و مقادير فشار گرهي محاسبه شده و طرح پيشنهادي انتخاب شد.
روش پژوهش: در تحقيق حاضر يک روش جديد جهت ايجاد نواحي مجزاي اندازهگيري در شبکه توزيع آب موجود با رويکردهاي کاهش هزينه و کاهش نشت ارائهشده است. ايجاد نواحي با اين دو رويکرد کمتر در تحقيقات گذشته مورد بررسي قرار گرفته است. اين روش شامل مراحل خوشهبندي، ناحيهبندي فيزيکي و همچنين تجزيهوتحليل نتايج است. روش ارائه شده بر روي شبکه توزيع آب زدجي در کشور چين بکار گرفته شد. همچنين با توجه به اثرگذاري انتخاب الگوريتم دو هدفه بر نتايج بهينهسازي براي اولين بار به مقايسه نتايج الگوريتمهاي دو هدفه در ايجاد نواحي مجزاي اندازهگيري پرداخته شده است. جهت انتخاب بهترين الگوريتم بهينهسازي در بخش ناحيهبندي فيزيکي از الگوريتمهاي NSGAII2، MOGWO3، SPEA24، MOPSO5 استفاده شد که نتايج نشان داد الگوريتم SPEA2 نسبت به ساير الگوريتمها عملکرد بهتري داشته است. سپس با بررسي نتايج ايجاد نواحي مجزاي اندازهگيري با تغيير تعداد و هندسه نواحي در شبکه، حالت بهينه نواحي با توجه به دو هدف بهينهسازي و همچنين شاخصهايي نظير پيمانگي و مقادير فشار گرهاي مورد محاسبه قرار گرفت و طرح پيشنهادي انتخاب گرديد.
يافتهها: نتايج نشان داد که با انتخاب بهينه تعداد وهندسه نواحي با روش ارائه شده، ميزان انحراف معيار فشار گرهي شبکه 8/14 درصد و ميزان نشت گرهي شبکه 8/5 درصد نسبت به حالت بدون ايجاد نواحي مجزاي اندازهگيري کاهشيافته است. درواقع ايجاد نواحي علاوه بر کنترل نشت در شبکه، موجب مديريت فشار و کاهش نشت در شبکه گرديده است.
نتايج: روش ارائه شده ضمن ايجاد نواحي مجزاي اندازهگيري با کمترين هزينه، ميزان نشت و انحراف معيار فشار گرهي در شبکه را نيز کاهش داده است که به ايجاد عدالت توزيع آب در شبکه کمک ميکند. همچنين الگوريتم دو هدفه SPEA2 بهعنوان الگوريتم برتر از بين چهار الگوريتم بررسيشده جهت ايجاد نواحي مجزاي اندازهگيري پيشنهاد مي گردد.
پرونده مقاله
زمينه و هدف: ويژگيهاي خاک و روشهاي مديريتي ميتوانند بر رشد و عملکرد گياه در مناطق کشاورزي تاثيرگذار باشند. کشاورزي ديم يک روش غالب کشاورزي در جهان است که حدود 80 درصد از زمين هاي زير کشت جهان و 67 درصد از زمين هاي کشاورزي ايران را پوشش مي دهد. بيشتر اراضي ديم در نواح چکیده کامل
زمينه و هدف: ويژگيهاي خاک و روشهاي مديريتي ميتوانند بر رشد و عملکرد گياه در مناطق کشاورزي تاثيرگذار باشند. کشاورزي ديم يک روش غالب کشاورزي در جهان است که حدود 80 درصد از زمين هاي زير کشت جهان و 67 درصد از زمين هاي کشاورزي ايران را پوشش مي دهد. بيشتر اراضي ديم در نواحي شيب دار و در امتداد شيب خاک ورزي مي شوند که روشي نادرست بوده و فرسايش آبي را تسريع مي کند. کنترل فرسايش خاک و ذخيره آب بارندگي در خاک اولين گام براي حفظ منابع خاک و آب و افزايش عملکرد محصول در اراضي ديم است. تغيير جهت خاک ورزي از امتداد شيب به خط کانتور و حفظ بقاياي محصول مي تواند بر اتلاف آب، افزايش کارآيي مصرف بارندگي (PUE) و عملکرد محصول در مناطق ديم تأثير بگذارد. اين مطالعه به منظور بررسي تأثير جهت خاک ورزي و سطح مصرف مالچ بر کارآيي بهره مندي بارندگي در کشتزارهاي ديم گندم انجام گرفت.
روش پژوهش: اين مطالعه در زمينهاي ديم با خاک لوم شني با شيب 10 درصد در غرب استان زنجان انجام شد. آزمايشهاي صحرايي در دو جهت خاکورزي: در امتداد شيب و خطوط کانتور و پنج سطح مصرف مالچ کاه گندم (شاهد، 25، 50، 75 و 100 درصد) با سه تکرار انجام شد. داده هاي بارش (ارتفاع، مدت و شدت) از ايستگاه هواشناسي کشاورزي واقع در دانشگاه زنجان در فاصله حدود 800 متري از مزرعه مورد مطالعه گرفته شد. گندم زمستانه در اوايل پاييز در کرت ها کشت و اوايل تابستان برداشت شد. هدررفت آب از کرت ها براي هر رويداد بارندگي حاصل از رواناب در کرت ها در طول دوره رشد نه ماهه اندازه گيري شد. عملکرد دانه گندم براي هر کرت تعيين شد و بر اين اساس راندمان مصرف بارندگي (PUE) بر حسب کيلوگرم در هکتار بر اساس عملکرد دانه گندم (کيلوگرم در هکتار) به ازاي هر بارندگي موثر در طول دوره رشد محاسبه شد. خصوصيات خاک و مالچ کاه گندم با استفاده از روش هاي مرسوم در آزمايشگاه تعيين شد و از آناليز واريانس براي تعيين اثر مستقل جهت خاک ورزي و سطح مصرف مالچ کاه و برهمکنش بين دو عامل استفاده شد.
يافته ها: 82 رويداد بارشي در طول يک دوره 9 ماهه رشد گندم زمستانه در منطقه رخ داد که ميزان بارندگي 88 درصد از آن بود. بيشتر بارندگي ها در ماه اکتبر اتفاق افتاد که منجر به بيشترين تلفات آب در کرت ها شد. هدررفت آب در خاک ورزي روي خطوط تراز 14 درصد کاهش يافـت و مقدار عملکرد دانه گندم و کارآيي بهره مندي بارندگي 6 درصد افزايش پيدا کردند. با اين وجود، در هر دو روش مصرف مالچ موجب کاهش هدررفت آب، افزايش عملکرد دانه و کارآيي بهره مندي بارندگي شد. اثر متقابل معني داري بين دو عامل فقط براي عملکرد دانه گندم مشاهده شد. بيشترين کاهش هدررفت آب در سطح 100 درصد مصرف مالچ در هر دو جهت خاک ورزي: موازي شيب (3/63 درصد) و روي خطوط تراز (64 درصد) بود. بيشترين مقدار عملکرد دانه (25/2 تن در هکتار) و کارآيي بهره مندي بارندگي (87/7 کيلوگرم در ميليمتر در هکتار) در تيمار 75 درصد مالچ بود که به ترتيب معادل 27 و 34 درصد نسبت به شاهد افزايش داشت.
نتيجه گيري: نتايج بيانگر نقش مؤثر مصرف مالچ در حفظ آب بارندگي و افزايش عملکرد محصول در هر دو جهت خاک ورزي در کشتزارهاي ديم گندم بود. اين شاخص مي تواند تحت تأثير جهت خاکورزي و کاربرد مالچ کاه گندم در اراضي ديم باشد. اين دو روش مديريتي عوامل مستقلي هستند که به شدت بر عملکرد دانه گندم و در نتيجه بر PUE تأثير ميگذارند. به طور کلي بر اساس نتايج اين پژوهش بکارگيري خاک ورزي روي خطوط تراز و مصرف مقدار مناسب مالچ نقش مؤثري در حفظ آب و خاک و افزايش توليد در کشتزارهاي ديم دارد.
پرونده مقاله
زمينه و هدف: بسياري از پژوهشگران نقش مواد آلي در فرايند خاکدانه سازي را مورد بررسي قرار داده اند، ليکن هرکدام از آنها اين ويژگيها را براي منطقه محدودي به کاربرده اند. در اين پژوهش هدف اين بود که اثرات را در چند اقليم و با دو نوع متفاوت کود آلي در بافتهاي مختلف خاک چکیده کامل
زمينه و هدف: بسياري از پژوهشگران نقش مواد آلي در فرايند خاکدانه سازي را مورد بررسي قرار داده اند، ليکن هرکدام از آنها اين ويژگيها را براي منطقه محدودي به کاربرده اند. در اين پژوهش هدف اين بود که اثرات را در چند اقليم و با دو نوع متفاوت کود آلي در بافتهاي مختلف خاک و در تناوب زراعي به مدت دو سال مورد ارزيابي قرار دهيم.
روش پژوهش: به منظور بررسي ميزان تاثير ماده آلي بر فرآيند خاکدانه سازي اين پژوهش در سه نوع بافت خاک و در 6 محدوده وزني قطر خاکدانهها شامل 105-75، 250-105، 500-250، 1000-500، 2000-1000 و 4750-2000 ميکرون که از جامعيت نسبتا بالايي شامل ريزترين تا درشت ترين قطر خاکدانهها بود تحت تاثير سالهاي تناوب کشت (گندم و ذرت) بر ميانگين وزني قطر خاکدانهها در 11 منطقه کشورانجام شد. همچنين تغييرات ميانگين وزني قطر خاکدانهها در حالت شاهد (قبل از کشت) و سال اول و دوم کشت در گياهان گندم و ذرت به طور متوسط مورد بررسي قرار گرفت. در اين آزمايش تاثير ماده آلي بر فرايند خاکدانه سازي در 5 تيمار : 10 ، 20 تن در هکتار کود حيواني، 10 ، 20 تن در هکتار کمپوست و شاهد در آزمايش فاکتوريل در غالب طرح کاملا تصادفي مورد بررسي قرار گرفت.
يافته ها: نتايج حاکي از تجمع غالب خاکدانها در محدوده 500-250(40% وزني) و 1000-500 (30%) براي بافت لوم رسي، 250-105 (25%وزني) و 500-250 (30%وزني) براي بافت لوم و 250-105 (40%وزني) براي بافت لوم شني در پيش از آغاز کشت دارد که اين محدوده با توجه به نقش کاملا موثر و مثبت رس در افزايش خاکدانه سازي، بهبود ساختمان خاك و به تبع آن پايداري منافذ خاك شده است. افزايش کودهاي آلي موجب افزايش ميانگين وزني قطر خاکدانهها شده و باعث تشکيل خاکدانه هايي با اندازه 500-250 و 1000-500 ميکرون شد. نتايج تاثير کشتهاي متناوب گندم و ذرت بر مقادير ميانگين وزني قطر خاکدانهها در مقايسه با قبل کشت بخصوص در سال اول کشت نشان داد که با افزايش کودهاي آلي، تشکيل خاکدانه هايي با قطر 1000-500 ميکرون بيشتر شد و درصد فراواني خاکدانههاي با قطر 250-105 و 1000-250، کمترشد. هم چنين نتايج نشان داد که بهبود خاکدانه سازي با افزايش کودهاي آلي در خاک با بافت لوم شني بيشترين و در خاک با بافت لوم رسي کمترين شد. همچنين در تيمارهاي مختلف کود حيواني و کمپوست در هيچ يک از قطر خاکدانهها و در هيچ يک از کلاسهاي بافتي اختلاف معني داري مشاهده نگرديد. و نتايج حاکي از اين است که اعمال تيمارهاي مختلف کودهاي آلي بيشترين تاثير را در خاک لوم شني نسبت به خاک لوم و لوم رسي دارد.
نتيجه گيري: به طور کلي و با توجه به نتايج آماري افزودن مواد آلي سبب بهبود فرايند خاکدانه سازي مي گردد و همچنين خاک با بافت لوم شني بيشترين تاثيرپذيري را نسبت به افزايش کودهاي آلي دارد.
پرونده مقاله
زمینه و هدف: با توجه به وابستگی روزافزون انسان به آب شیرین به ویژه آب زیرزمینی که مهمترین منبع تامین آب در سرزمینهای خشک و نیمه خشک است، مطالعه پایداری وضعیت آبخوانها امری ناگزیر است. در این راستا از شاخصهای ارزیابی استفاده میشود که معمولا مرز مشخصی بین دسته بندی شا چکیده کامل
زمینه و هدف: با توجه به وابستگی روزافزون انسان به آب شیرین به ویژه آب زیرزمینی که مهمترین منبع تامین آب در سرزمینهای خشک و نیمه خشک است، مطالعه پایداری وضعیت آبخوانها امری ناگزیر است. در این راستا از شاخصهای ارزیابی استفاده میشود که معمولا مرز مشخصی بین دسته بندی شاخصها وجود ندارد و در زمینههای مختلفی مانند اقتصاد، اجتماع و محیط زیست با یکدیگر همپوشانی دارند. همچنین معمولا پژوهشگران به تعدادی شاخص که برای مطالعه موردی ایشان قابل اندازه گیری باشد اکتفا میکنند. به دلیل این کمبود، در این مقاله سعی شده است شاخصهای متنوعی که برای ارزیابی آب زیرزمینی در آبخوانهای مناطق خشک و نیمه خشک جهان استفاده شده است جمع آوری و طبقه بندی گردد.روش پژوهش: این پژوهش مطالعهای بر مقالات و مطالعات پیشین ایران و جهان در زمینه ارزیابی پایداری آب زیرزمینی برمبنای شاخصهای مختلف بوده است. سیر حرکت و پیشرفت این شاخصها و دسته بندی آنها در گروههای محیط زیستی، اجتماعی، اقتصادی و نهادی در قالب این پژوهش تعریف شده است. همچنین شاخصهای ترکیبی نیز که برای مباحث زیرمجموعه پایداری تدوین شده اند مانند شاخص فقر آبی در این پژوهش مد نظر قرار گرفته است. شاخص فقر آبی زیرمجموعه معیار رقابت و شاخصی اجتماعی معرفی شده است. این شاخص به عنوان زیرمجموعهای از معیار رقابت آبی مطرح شده است که به ویژه در سرزمینهای خشک و نیمه خشک مانند بخشهای قابل توجهی از کشورهای غرب آسیا شاخص مهمی برای سنجش میزان فقر ناشی از کمبود آب مطرح است. به عبارتی این شاخص، آب و فقر را به هم پیوند میدهد.یافتهها: نتایج حاکی از آن است که شاخصهای محیط زیستی با سهم 63 درصدی بیشتری تعداد را در بین مقالات داشته اند و شاخصهای فیزیکی بیش از نیمی از شاخصهای محیط زیستی را شامل میشود. پس از آن شاخصهای اقتصادی با 18 درصد، شاخصهای اجتماعی با 14 درصد و شاخصهای نهادی با 7 درصد در رتبههای بعدی از لحاظ تعداد قرار دارند که نشاندهنده توجه صاحب نظران به اهمیت محیط زیست و اقتصاد بر پایداری آبخوانها است.نتایج: اگرچه شاخصهای اجتماعی فقط 13 درصد از کل شاخصها را در بر دارد اما به دلیل اهمیت و وزن بالای آنها نیاز به مطالعه بیشتر دارد همچنین این نوع شاخصها عمدتا وابستگی به منطقه مورد مطالعه دارند لذا استفاده از از مطالعات جامعه شناسان کمک شایانی به بررسی حقیقی و هدفمند پایداری آبخوانها خواهد کرد. همچنین با توجه به اینکه ارزیابی پایداری، دیدگاهی بین رشتهای است، انتخاب شاخصهای آن نیاز به مبانی نظری قوی دارد لذا کار گروهی با حضور متخصصان مختلف منجر به بالا رفتن کیفیت نتیجه مطالعات خواهد شد. با توجه به اینکه شاخصهای نهادی عمدتا نقش پاسخ را در موضوع پایداری آبخوان دارند لذا تدوین شاخصهای نهادی در آینده و لحاظ نمودن وزن منطقی برای این شاخصها در حین ارزیابی پایداری اهمیت به سزایی در بالا بردن کیفیت ارزیابی دارد. شاخصهای نهادی عمدتا مرتبط با حکمرانی هستند و با توجه به اینکه رویکرد توسعه یافتگی کاهش تمرکز مدیریت از بالا به پایین است، شاخصهای نهادی تعداد کمتری دارند و تمرکز بر سایر شاخصها قرار گرفته است.
پرونده مقاله
پديده تغيير اقليم يکي از مهمترين چالشهاي جهاني بشر در تأمين غذاي کافي و سالم جمعيت روزافزون جهان به شمار ميرود. عوامل پيشبرنده تغيير اقليم مانند افزايش دما، تغيير الگوهاي بارش و افزايش فراواني و شدت رخدادهاي جوي، ويژگيهاي خاک را بهويژه در بومنظامهاي مناطق خشک و چکیده کامل
پديده تغيير اقليم يکي از مهمترين چالشهاي جهاني بشر در تأمين غذاي کافي و سالم جمعيت روزافزون جهان به شمار ميرود. عوامل پيشبرنده تغيير اقليم مانند افزايش دما، تغيير الگوهاي بارش و افزايش فراواني و شدت رخدادهاي جوي، ويژگيهاي خاک را بهويژه در بومنظامهاي مناطق خشک و نيمهخشک تحتتأثير قرار ميدهد. اين اثرات ميتوانند مستقيماً بر رشد و توليد گياهان زراعي اثر بگذارند. ميزان مواد آلي خاک از مهمترين شاخصهاي کيفيت و سلامت خاک است که بسياري از ويژگيهاي فيزيکي، شيميايي و زيستي خاک را تحتتأثير قرار ميدهد و بهطور مستقيم و غيرمستقيم تحتتأثير عوامل اقليمي ازجمله دما و بارندگي قرار ميگيرد. از طرف ديگر، تعادل ورود و خروج کربن آلي به خاک بر ميزان دياکسيد کربن اتمسفر و در نتيجه بر گرمايش جهاني و پديده تغيير اقليم مؤثر است. نتايج بسياري از پيشبينيها نشان ميدهد که در مناطق خشک و نيمهخشک، تغيير اقليم منجر به افزايش دما و کاهش بارندگي خواهد شد. بنابراين، با توجه به اينکه با افزايش دما و کاهش رطوبت، ميزان ماده آلي خاک کاهش مييابد، به نظر ميرسد پديده تغيير اقليم اثرات نامطلوبي بر ميزان ماده آلي و فعاليت زيستي خاک و به دنبال آن بر توليد محصول در مناطق خشک و نيمهخشک خواهد گذاشت. لذا بکارگيري راهکارهاي لازم در خصوص تخفيف اين اثرات نامطلوب و سازگاري با شرايط پيشرو از اهميت بسزايي برخوردار است. تخفيف به روشهايي مربوط ميشود که منجر به کاهش انتشار گازهاي گلخانهاي بهويژه دياکسيد کربن ميشود؛ اما هدف از سازگاري ملايم نمودن اثرات غيرقابل اجتناب ناشي از تغيير اقليم است. بر اساس نتايج آزمايشهاي مختلف منتشر شده، رعايت اصول سيستم کشاورزي حفاظتي از مهمترين راهکارهاي تخفيف اثرات و سازگاري با پيامدهاي تغيير اقليم در مناطق خشک و نيمهخشک به شمار ميرود. با توجه به اين که پديده تغيير اقليم رخدادي اجتنابناپذير بوده و آثار و پيامدهاي نامطلوب آن در زندگي بشر روزبهروز بيشتر و شديدتر احساس ميشود، لازم است در مديريت منابع خاک، پيشآگاهيهاي لازم درخصوص نتايج اين پديده بر کيفيت خاک و پتانسيل توليد محصولات کشاورزي بهويژه در مناطق خشک و نيمهخشک در نظر گرفته شود.
پرونده مقاله