فهرست مقالات برحسب موضوع فلسفه هنر
-
دسترسی آزاد مقاله
1 - هویت و خیر از نظر چارلز تیلور
شهلا اسلامیچارلز تیلور جایگاه ویژهای در میان فلاسفۀ معاصر دارد. دغدغۀ او، هویّت انسان مدرن و فقدان معناست. تیلور فلسفۀ اخلاق مدرن را واجد ارزشهای قوی برای هویّت انسان نمیداند. به عقیدة او، در دورۀ مدرن، دیدگاه طبیعتگرایانه حاکم شده است و از بین رفتن معنا در زندگی بش چکیده کاملچارلز تیلور جایگاه ویژهای در میان فلاسفۀ معاصر دارد. دغدغۀ او، هویّت انسان مدرن و فقدان معناست. تیلور فلسفۀ اخلاق مدرن را واجد ارزشهای قوی برای هویّت انسان نمیداند. به عقیدة او، در دورۀ مدرن، دیدگاه طبیعتگرایانه حاکم شده است و از بین رفتن معنا در زندگی بشر، محصول آن است؛ فردگرایی و عقل ابزاری هم، از تبعات چنین دیدگاهی است. تيلور با بررسي سيری تاريخي، بر آن است فردگرایی، آرمان اصالت را شکل میدهد و به نسبیگرایی میانجامد. به زعم او، هویّت شخص، همان فهم اوست از اینکه کیست و خصوصیّاتی است که از او یک انسان متمایز میسازد. همچنین، آنچه هویّت ما را شکل میدهد، ویژگی گفتگویی و اجتماعی ماست؛ مفاهیمی مانند خیر نیز، در گفتگو و تعامل با دیگران شکل میگیرد. یکی از دغدغههای تیلور، بازگرداندن معنا به زندگی انسان است؛ به این منظور، او از چارچوبهایی نام میبرد که معنا را به زندگی انسان باز میگرداند. اینکه آیا میتوان با توجّه به بنیادهای تفکر تیلور، میان هویّت و خیر نسبت برقرار کرد، از موضوعات مطرح در این مقاله است. نقد اساسی به تیلور این است که شان گفتگویی مورد ادعای تیلور با آنچه او خیر مینامد همخوانی ندارد. به عبارت دیگر نمیتوان هم به دیدگاه دیدگاه تیلور درباره شکلگیری هویت قایل بود و هم از شهودهای اخلاقی یکسان سخن گفت. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
2 - نقش «مفهوم آزادی» در صدور احکام و ارزش های اخلاقی با تکیه بر روش هستی شناسی پدیدارشناختی سارتر.
زینب السادات میرشمسی نگار اظهاری جنکانلو منیره سیدمظهریهدف از اخلاق در نگرش اگزیستانسیالیستی شرح بهتری از انسان بودن است. سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیستی معتقد است، از آنجایی که آدمی آزاد و مختار است، لذا در اخلاق به هیچ عنوان با قانونی کلّى روبرو نیست، از این رو ارزشهاى ثابتی وجود ندارد و انسان صرفاً سرچشمۀ ارزشها و ضوابط چکیده کاملهدف از اخلاق در نگرش اگزیستانسیالیستی شرح بهتری از انسان بودن است. سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیستی معتقد است، از آنجایی که آدمی آزاد و مختار است، لذا در اخلاق به هیچ عنوان با قانونی کلّى روبرو نیست، از این رو ارزشهاى ثابتی وجود ندارد و انسان صرفاً سرچشمۀ ارزشها و ضوابط اخلاقی است. مطابق چنین تفکری، ملاک انجام یک فعل و نیز حکمِ اخلاقیِ مربوط به آن، خودِ فرد است. چراکه خودِ فرد به واسطۀ آزادی که دارد، آفرینندۀ ارزش عملاش است. سارتر نیز همچون هم مسلکان اگزیستانسیالیستی خود اخلاق مطلقی را که همگان معتبر میدانند، رد کرده و آن را با اخلاقی که به تنهایی برای فرد معتبر است، جایگزین میکند. درمقاله حاضر برآنیم با روشی توصیفی_تحلیلی، به بررسی ماهیت ارزشهای اخلاقی با تکیه بر مفهوم آزادی از منظر سارتر بپردازیم تا از قِبَلِ آن بتوانیم نقش ارزشهای اخلاقی را در چگونگی صدور احکام اخلاقی مشخص نمائیم. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
3 - مقدمهاى بر مفهوم فرم و فرمالیسم در هنر مدرن
این نوشته بر آن است تا مفهوم فرم و فرمالیسم و بازتاب آن در هنرهاى تجسمى را به مثابه ى شاخهاى بنیادین از جنبش مدرنیستى بررسى کند. در این راستا روش نقادى فرمالیستى کلمنت گرینبرگ نظریهپرداز و منتقد معاصر تحلیل گردیده است. فرمالیسم به تعبیر گرینبرگ عبارت است از نظریه اى ک چکیده کاملاین نوشته بر آن است تا مفهوم فرم و فرمالیسم و بازتاب آن در هنرهاى تجسمى را به مثابه ى شاخهاى بنیادین از جنبش مدرنیستى بررسى کند. در این راستا روش نقادى فرمالیستى کلمنت گرینبرگ نظریهپرداز و منتقد معاصر تحلیل گردیده است. فرمالیسم به تعبیر گرینبرگ عبارت است از نظریه اى که ویژگى هاى فرمىِ اثر را مهم ترین رکن مقوِّم آن قلمداد کرده و درون مایه ى اثر را پیامد تحقق فرم محسوب مى دارد. بدین اعتبار در نظر وى درون مایه ى هر اثر تابعى است از عناصر فرمى. گرینبرگ برداشت خود را با استناد به نقد قوه ى حکمکانت توجیه نمود. کانت براى هنر عرصه اى مستقل و متفاوت از حوزه هاى دیگرى چون علم و اخلاق در نظر گرفت و همین امر سبب ترویج شعار هنر براى هنر در هنر فرمالیستى شد. این نگاهِ کانت، بنیاد زیباشناسى گرینبرگ را در عرصه ى هنر شکل داد و از این رو گرینبرگ نقد فرمالیستى را که به تعبیر او ریشه در مدرنیسم داشت، با تکیه بر ویژگىِ خودآئینى و خودپایندگى صورت بندى کرد. نکته ى حائز اهمیت این است که گرینبرگ در نوشته هاى خود نقد سومکانت را کاربردى نموده و آنرا به مثابه ى پایه ى فلسفى مدرنیسم به طور کلى و فرمالیسم بهطور اخص تلقى کرده است. در این نوشتار مؤلفه هاى مهم مرتبط با فرم و فرمالیسم در نقد سومکانت و تأثیر آن بر برداشت گرینبرگ بررسى شده و نوآورى هاى وى درگستره ى نقادى هنر و به ویژه نقاشى تحلیل گردیده است. همچنین علت اهمیت یافتن فرم و نفوذ فرمالیسم در حوزهى نقد هنرى معاصر و تأثیر راهبرد گرینبرگ به عنوان پیشاهنگ این فرایند در رهیافت هاى هنرمندان مدرنیست تبیین شده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
4 - انتخاب چند سطحى در مقولهى انتخاب طبیعى: مرورى بر آراى سمیر اکاشا
همانگونه که سنگ بناى استدلال داروین در انتزاع انتخاب طبیعى، توارث صفتى مؤثر در ادامهى حیات یک جاندار مستقل از والد به سلاله بوده است؛ مىتوان هر کدام از نهادهاى سلسلهى زیستى را با توجه به سلسلهمراتب شناخته شده از ژنم تا اجتماعى از موجودات، موضوع انتخاب طبیعى نهادها چکیده کاملهمانگونه که سنگ بناى استدلال داروین در انتزاع انتخاب طبیعى، توارث صفتى مؤثر در ادامهى حیات یک جاندار مستقل از والد به سلاله بوده است؛ مىتوان هر کدام از نهادهاى سلسلهى زیستى را با توجه به سلسلهمراتب شناخته شده از ژنم تا اجتماعى از موجودات، موضوع انتخاب طبیعى نهادهاى متناسبتر قلمداد کرد. به این ترتیب اندیشهى انتزاع انتخاب طبیعى در چند سطح به ویژه با شواهد زیستى ایثارگرانه در زندگى اجتماعى موجودات غیرمعقول نخواهد بود. سمیر اکاشا در کتاب مشهورش بنام تکامل و سطوح انتخاب بر اساس این استدلال مىکوشد تا چهارچوبى براى موضوع انتخاب چند سطحى با استفاده از روش آمارى و مستقل از نوع نهاد زیستى بسازد. وى با بکارگیرى مبناى معادلهى پرایس تلاش مىکند تا مفاهیم تناسب جمعیتى را در قالب ریاضى توصیف نماید. امرى که در نهایت منجر به بحثهاى فلسفى بهویژه در رابطهى علت و معلولى میان خصیصه یا صفت مؤثر و تناسب یا تعداد سلالهى بجاى مانده از والد مىشود. او پیشنهاد مىکند تا براى تفکیک میان رابطهى علّى یا محصول جنبى از تجزیه تحلیل زمینهاى استفاده گردد. از سوى دیگر اکاشا تلاش مىکند تا با تکیه بر مفاهیم جمعیتى وحاصل از بحثهاى انتخاب چندسطحى به توضیح رویدادهاى زیستى بپردازد و مفاهیم همافرایى و تناسب جمعى را در توضیح گذرهاى عمدهى تکاملى بکار مىبندد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
5 - دربارهى ماهیت مسائل فلسفه تطبیقی، بررسی مبانی و روشها
امروزه فلسفه تطبیقی به عنوان حوزهى مطالعاتی جدیدی در حال بسط و گسترش است، گرچه برخی در اعتبار آن به شک و تردید مینگرند، اما در این مقاله ماهیت مسائل فلسفه تطبیقی، تعریف مبانی، امکان و روششناسی آن مورد بحث قرار گرفته است. در پایان نتیجه میگیریم فلسفه تطبیقی در ساحت چکیده کاملامروزه فلسفه تطبیقی به عنوان حوزهى مطالعاتی جدیدی در حال بسط و گسترش است، گرچه برخی در اعتبار آن به شک و تردید مینگرند، اما در این مقاله ماهیت مسائل فلسفه تطبیقی، تعریف مبانی، امکان و روششناسی آن مورد بحث قرار گرفته است. در پایان نتیجه میگیریم فلسفه تطبیقی در ساحتی فرافلسفی با تلفیقی از روششناسیهای موجود ممکن است و این فلسفه توانایی پاسخ به برخی از مسائل حل ناشده را داراست. بنابراین میتوان با انجام کارهای برجسته در فلسفه تطبیقی ضمن تحذیر از تفوق فرهنگ غربی از آن در بازشناسی و شناخت نقاط تلاقی و افتراق نظام معرفتی خودی و تطبیق آن با نظامهای معرفتی دیگر سود جست و از این رهگذر به مفاهیم عمیقتر معرفتی خودی بیش از پیش نائل شد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
6 - دیالکتیک سهگانهى تولید فضای هانری لوفور
هانری لوفور با بسط مفهوم فضا و ماتریالیسم دیالکتیکی، بحث درباره ساختار دیالکتیک سهگانه را پیش میکشد. لوفور با انتقاد از دیالکتیک هگلی و مارکسی، تلاش آنها را در رفع تقابلهای دوتایی ناکام میداند. پس میکوشد شکل تقابلهای دوتایی را به ترکیبی سهتایی تغییر دهد؛ به عبارت چکیده کاملهانری لوفور با بسط مفهوم فضا و ماتریالیسم دیالکتیکی، بحث درباره ساختار دیالکتیک سهگانه را پیش میکشد. لوفور با انتقاد از دیالکتیک هگلی و مارکسی، تلاش آنها را در رفع تقابلهای دوتایی ناکام میداند. پس میکوشد شکل تقابلهای دوتایی را به ترکیبی سهتایی تغییر دهد؛ به عبارتی بهتر تقابلهای دوتایی را محدود کند. او با بسط محتوا نشان میدهد معرفت ما از طریق محدودسازی محتوا و شکل اجتماعی محدود شده است. پس هر آموزهای از جمله ماتریالیسم دیالکتیکی نیز برآمده از چنین محدودیتسازی است. از اینرو، تفسیر ماتریالیسم دیالکتیکی را بسط میدهد و بر این باور است که دیالکتیک را باید در ساختاری سهبعدی بنا کرد. او با تولید فضا و مبانی محدودسازی محتوا در ماتریالیسم دیالکتیکی، دیالکتیک سهگانه را مطرح میکند که نتیجه نقد او بر منطق صوری، هگلگرایی و منطق دیالکتیک هگل است. لوفور با همین استدلال میکوشد دیالکتیک را به واقعیت مادی اجتماعی گره بزند و این امر را با و در فضا صورت میدهد. او فضا را در دیالکتیک سنتی مکمل تاریخ و زمان میکند تا از این طریق زمینههای مادی تولید فضا را به میانجی ساختار سهتایی دیالکتیک فضا دنبال کند. از همینروی در این مقاله، پس از نقد منطق صوری و منطق دیالکتیکی هگل از لزوم محدودسازی محتوا خواهیم گفت که از طریق فضا صورت میگیرد. سپس با طرح دیالکتیک سهتایی، تولید فضا را بر اساس دیالکتیک سهگانه فضا نشان خواهیم داد. این مقاله در پی آن است تا نخست نظریه دیالکتیک سهگانه و سپس دیالکتیک سهگانه تولید فضا را معرفی کند. لوفور با این نوآوری از دیالکتیک فضا-زمان سخن میگوید و مفهوم فضا را در کانون نظریه اجتماعی و سیاسی معاصر قرار میدهد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
7 - بررسى نقادانهی «هرمنوتیک ادبى» با توجه به نظریات برخى فیلسوفان
هرمنوتیک رشته ای نوظهور در حوزه ی تفکر مغرب زمین است وپیشینه ی آن به نهضت اصلاح دینی و عصر روشنگری باز میگردد . این شاخه در دهه های اخیر رونق یافته است و در کنار معرفتشناسی، فلسفهى تحلیلی و زیباییشناسی، شأن فلسفی ویژه ای احراز کرده است؛ به گونه ای که میتوان ادعا کر چکیده کاملهرمنوتیک رشته ای نوظهور در حوزه ی تفکر مغرب زمین است وپیشینه ی آن به نهضت اصلاح دینی و عصر روشنگری باز میگردد . این شاخه در دهه های اخیر رونق یافته است و در کنار معرفتشناسی، فلسفهى تحلیلی و زیباییشناسی، شأن فلسفی ویژه ای احراز کرده است؛ به گونه ای که میتوان ادعا کرد از دهه ی هفتم قرن بیستم، هرمنوتیک به وجهه ی غالب تفکر فلسفی معاصر غربی تبدیل گشته و بر دیگر گرایش های نظری تفوّق یافته است. تقریباً در نیمه ی دوم قرن بیستم، برخی از متفکرین و نظریهپردازان حوزه ی ادبیات، تحتتأثیر دستاوردهای پُربار هرمنوتیک فلسفی، ضرورت تکوین هرمنوتیک ادبی و یا رویکرد هرمنوتیکی به متون ادبی را ارائه کرده و با نگرش ها، و راه کارهای مختلفی پا به عرصه ی این مقوله نهادند. برخی از آنها مانند روبرت یاَوس و امبرتو اِکو، خود از بنیانگذاران دبستان ادبی به حساب می آیند، که با تلاششان سعی دارند تا گستره ی نقد ادبی را به کمک پرسشهای جامع هرمنوتیکی وسعت داده تا از این طریق، آنها اعتبار نظریه ها و اندیشه های خود را مورد نقد و بررسی قرار دهند. در این مقاله نویسنده برآن است تا به بررسى منتخبى از مهمترین رهیافتها و نظریههاى هرمنوتیک ادبى، مناسباتِ آن با سایرتئور های مشابه علوم انسانى، و برداشت های مختلف از وظائف و کارکردهاى آن بپردازد و سؤالاتى نیز در مورد توان آشتىپذیرى هرمنوتیک با روشهاى تأویل متن و نظریههاى نقد ادبى مطرح مىکند پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
8 - بررسى و نقد نظریه عدالت در رساله جمهورى افلاطون
یکی از مباحث محوری در کتاب جمهوری افلاطون، موضوع عدالت است. افلاطون برای تعریف عدالت مدینه فاضلهای را ترسیم میکند که حاکم آن فیلسوف پادشاه است. از دیدگاه وی عدالت باید هم در درون فرد و هم در جامعه ایجاد شود. عدالت در شهر در سلسله مراتب طبیعی و تقسیم کار یافت میشود، ب چکیده کاملیکی از مباحث محوری در کتاب جمهوری افلاطون، موضوع عدالت است. افلاطون برای تعریف عدالت مدینه فاضلهای را ترسیم میکند که حاکم آن فیلسوف پادشاه است. از دیدگاه وی عدالت باید هم در درون فرد و هم در جامعه ایجاد شود. عدالت در شهر در سلسله مراتب طبیعی و تقسیم کار یافت میشود، بدین ترتیب، هرکس باید همان عملی را انجام دهد که بهطور طبیعی برای آن ساخته شده است. عدالت در نفس نیز آن است که هر جزء نفس تنها به وظیفه خود عمل کند، تا به این ترتیب در نفس هماهنگی ایجاد شود. پس عدالت سلامت روح و رذیلت و ظلم بیماری روح است. عدالت افلاطونی دارای دو مرتبه است. یکی مرتبه ای که خاص فیلسوفان است و یکی مرتبه مخصوص افراد. فیلسوف هم از هماهنگی در درون برخوردار است و هم قادر به نظاره صور عدالت میباشد. اما دیگران هرچند از طریق عدالت هماهنگی را در درون شان ایجاد می کنند، ولی با عدالت حقیقی فاصله دارند. ولى مستعدند که با تربیت به نظاره صور عدالت دست یابند که این کار با هدایت حاکم فیلسوف انجام میشود. تعریف افلاطون از عدالت از همه امور حقوقی و قراردادی فراتر میرود و به مبدأ عدالت در روح انسانی بر می گردد. آنچه فیلسوف، عدالت میخواند در درونی ترین ژرفای طبیعت آدمی ریشه دارد. مقاله حاضر ضمن طرح موضوعات فوق در کتاب جمهوری، به بررسی ارتباط سیاست و اخلاق نزد افلاطون و عوامل دخیل در طرح نظریات اخلاقی و سیاسی وی پرداخته و در نهایت به این پرسش پاسخ میدهد که آیا غرض نهایی افلاطون در رساله جمهوری طرح آرمان شهر بوده است یا طرح نظریهای درباره عدالت. پرونده مقاله