هستی شناسی مولانا
محورهای موضوعی : مسیحیتحبیب بشیرپور 1 , طاهره حاج ابراهیمی 2
1 - ندارد
2 - ندارد
کلید واژه: مولوی, هستی, عشق, خداوند, تجلی, حقیقت, وجود,
چکیده مقاله :
مولوی تمام اجزای آفرینش را نمودی از جلوه های بی همتای خداوند می یابد، که خداوند در آن بهاندازه و درخور استعداد خلایق، تظاهر به وجود نموده است. از این رو، در نظرگاه مولوی، هستیآیینه ای است که خداوند دائماً در آن جلوه گری می کند. مولوی تمامی اجزای هستی را مملو از معنامی یابد و معنا را به تعبیر استاد خویش شمس تبریزی همان خدا می داند. او آدمیان را در این عرصهفرا می خواند که با فراست ذهن و طهارت باطن، معنا خوان جلوه های مختلف و متنوع هستی شوند.جهان دو قطبی در هستی شناسی مولوی گاهی جای خود را به یک هستی بسیط و ساده می دهد کهنمی بیند و تمام پهنای هستی در فصلی از بطن های مختلف تشکیل شده است. مولوی در هستیبا خداوند، و بنابراین، جای جای آن پر از معنا است. هستی در نگاه مولوی، از وصل نگاه او محلحیاتی آکنده از طراوت و حرارت برخوردار است و تمامی اجزای آن بر مبنای عشق، بر طریقکمالی خود طی طریق می کنند.
For Rumi the entire world of creation is the manifestation of the uniqueglory of God, in which God has revealed Himself in accordance withthe creatures’ capacities and faculties. Therefore, he describes theworld as a mirror that constantly reflects the God’s face. For him wholeparts of the realm of existence are full of meaning and following hismaster, Shams Tabrīzī, he believes that God is manifested in this verymeaning. Rumi invites people to observe this meaning by purifyingtheir minds and selves. Sometimes in Rumi’s ontology the bipolarworld changes into an indivisible and simple existence consisted ofdifferent levels. He sees no “discord” in the realm of existence but hedescribes the world as the place of “union” with God so every bit of itis full of meaning. Therefore from Rumi’s viewpoint the realm ofexistence is full of joy and passion and every part of it goes through theway of perfection