بازنمایی فضای معماری در آثار نقاشی با رهیافت نشانهشناسی لایهایی (نمونه موردی: منتخبی از آثار ایران درودی)
محورهای موضوعی : معماریانسیه ولی 1 , سیامک پناهی 2 , منوچهر فروتن 3 , حسین اردلانی 4
1 - دانشجوی دکتری تخصصی معماری، گروه معماری، واحد کرج، دانشگاه آزاد اسلامی، کرج، ایران
2 - استادیار، گروه معماری، واحد ابهر، دانشگاه آزاد اسلامی، ابهر، ایران
3 - استادیار، گروه معماری، واحد همدان، دانشگاه آزاد اسلامی، همدان، ایران.
4 - استادیار، گروه فلسفه هنر، واحد همدان، دانشگاه آزاد اسلامی، همدان، ایران.
کلید واژه: معماری, ایران درودی, نقاشی, نشانهشناسی لایهایی, فضا,
چکیده مقاله :
مطالعات بین رشتهایی در حیطه هنر، فهم عمیقی از معنای اثر را فراهم میسازد. اگر نقاشی را نوعی بازنمایی پنداشت که توان ارائه معانی متعدد را دارد، این مسأله مطرح میشود که در خلق تصویر چه رهیافتهای فضایی به ماهیت تولید معنا منجر شده و چگونه مورد خوانش قرار میگیرد. این پژوهش با هدف پیوند دو رسانه هنری نقاشی و معماری، به کشف لایههای معنایی فضا در تصویر میپردازد. روش پژوهش با رویکرد کیفی، بر پایه نشانهشناسی لایهایی، به مرور رمزگان فضایی پرداخته و ساختار بدست آمده در آثار منتخبی از ایران درودی مورد خوانش قرار میگیرد. در نهایت دلالتهای فضایی در تصاویر به روش توصیفی نتیجهگیری میشوند. نتیجه بر آن است که تصور فضای شهری توسط نقاش میتواند در نشانههای فضایی به صورت برابرجای، دگرجای و یا آرمانشهر نمود پیدا کند، که در لایههای همنشین: متن؛ بافت؛ بینامتنیت؛ رمزگان و در محور جانشینی: شکلشناسی؛ نشانهشناسی و پدیدارشناسی قابل خوانشاند.
Interdisciplinary studies linking art, philosophy, and theories of contemporary semiotics have opened a new path and vision to art explorations. The significance of meaning in artworks caused other disciplines to appear in art studies. This transformation implied that meaning in artworks is not an objective and evident component, requiring interpretation and analysis. Meaning can be transferred between different artistic media. Studying the relationship between architecture and painting is considered an essential interdisciplinary field of research. Architectural space is a media manifesting as a painting in its interaction with the artist.These studies have raised a profound understanding of the artwork's meaning. In addition, providing a scientific knowledge of art has made them well known. Moreover, there is a need for interdisciplinary comprehension of art with social and human approaches. The present article aims to examine the role of architectural space in the creation of paintings with an emphasis on interdisciplinary studies. The main question is, "considering painting a text entailing semiotic codes, what semantic approaches to architectural space can affect it through profound exploration of the spatial layers, and how can a painting be read? ".The general justification of this article is to explain and describe the relationship between architecture and other types of art, especially painting.Although architectural structures and spaces are a combination of applied and functional approaches, they can be studied as artworks to yield an interactive synergy between their aesthetic and semantic layers concerning other subcategories of art, such as painting. Moreover, in the next step, the paper discusses the meaning layers of the space in artists' minds. When painting, the artist detaches from the real world, reaching a clearer understanding of the mind's reality through an experimental journey.This mental projection involves new manifestations of spatial visualization within the image.The article used a qualitative approach to research based on an interdisciplinary study of architecture and painting. In the first section, spatial codes are embedded in different layers according to the space approach; then, a theoretical framework is introduced based on layered semiotics to read the spatial implications of the case studied.Given the apparent representation of architectural space in Iran Darroudi's artworks, we have selected her paintings (Everlasting Marriage; Steadfastness; Stupor of the Plain and Thirst of Desert) and collected primary data using a library-survey method.The results showed that the architectural space, transformed into a system of meaningful places for the artist, can be manifested in the painting as spatial codes. The painter expresses her idea of the urban space in spatial signs in the form of isotopia, heterotopia, or utopia, which can be read in syntagmatic layers.In the textual and media layers, the physical reading of space is matched with the architectural typology method. In a principled correlation, spatial approaches are decoded in the code and text layer. Finally, spatial-phenomenological relations are identified from the painter's existential space in the intertextuality-coding layer. These may be read in textual, intertextuality, and coding layers, as well as semiotics, phenomenology, and typology.
_||_
بازنمایی فضای معماری در آثار نقاشی با رهیافت نشانهشناسی لایهایی
(نمونه موردی: منتخبی از آثار ایران درودی)1
انسیه ولی*، سیامک پناهی** ، منوچهر فروتن*** ، حسین اردلانی****
چکیده
مطالعات بین رشتهایی در حیطه هنر، فهم عمیقی از معنای اثر را فراهم میسازد. اگر نقاشی را نوعی بازنمایی پنداشت که توان ارائه معانی متعدد را دارد، این مسأله مطرح میشود که در خلق تصویر چه رهیافتهای فضایی به ماهیت تولید معنا منجر شده و چگونه مورد خوانش قرار میگیرد. این پژوهش با هدف پیوند دو رسانه هنری نقاشی و معماری، به کشف لایههای معنایی فضا در تصویر میپردازد. روش پژوهش با رویکرد کیفی، بر پایه نشانهشناسی لایهایی، به مرور رمزگان فضایی پرداخته و ساختار بدست آمده در آثار منتخبی از «ایران درودی» مورد خوانش قرار میگیرد. در نهایت دلالتهای فضایی در تصاویر به روش توصیفی نتیجهگیری میشوند. نتیجه بر آن است که تصور فضای شهری توسط نقاش میتواند در نشانههای فضایی به صورت برابرجای، دگرجای و یا آرمانشهر نمود پیدا کند، که در لایههای همنشین: متن؛ بافت؛ بینامتنیت؛ رمزگان و در محور جانشینی: شکلشناسی؛ نشانهشناسی و پدیدارشناسی قابل خوانشاند.
واژههای کلیدی
فضا، معماری، نقاشی، نشانهشناسی لایهایی، ایران درودی.
مقدمه
مطالعات بین رشتهای در زمینه هنر، در پیوند با فلسفه و نظریههای نشانهشناسی معاصر، دریچه نوینی را به شناخت هنر گشوده است. اهمیت یافتن معنا در آثار هنری سبب شد سایر رشتهها در مطالعات هنری حضور پیدا کنند. در رویکردهای متأخر، اثر هنری به مانند یک سند اجتماعی و فرهنگی تعریف میشود که به عنوان یک متن، با ساختاری از دلالتها در نظر گرفته شده است و برای فهم آن علاوه بر بعد زیباییشناسی، ابعاد گوناگونی تعریف میشود که تفسیر آن مستلزم حضور سایر رشتهها است.
در این مطالعه فرض بر آن است که معنا میتواند از یک رسانه هنری به دیگری منتقل شود و در کلیت امر، همپیوندی معماری با نقاشی در ساحت اندیشه، به عنوان دو رسانه هنری مطرح شده است. باوجود آنکه معماری ترکیبی از رهیافتهای عملکردی است میتواند به عنوان اثر هنری، در جهت همافزایی1 تعاملی، بین لایههای زیباییشناسی و معنایی خود، در ارتباط با دیگر رشتههای هنر، از جمله نقاشی، مورد پژوهش قرار گیرد. میتوان مدعی شد که در سیر مطالعات تاریخ هنر نیز همواره همسخنی این دو رسانه هنری در نظر گرفته شده است. هدف پژوهش در حیطه مطالعات میانرشتهای، بر قابلیت تاثیر فضای معماری در خلق نقاشی میپردازد. آن هنگام که هنرمند به عنوان مخاطب، تجربهی زیستن خود را در فضا رقم میزند، به واقع تصاویر ذهنی خود را در خاطر مینشاند؛ در رخداد آفرینش اثر هنری از عالم واقعی جدا شده و طی مسیری تجربی به فهم دقیقتری از واقعیت باطنی خود میرسد. در این فرافکنی2 اندیشه، نمودهای نوینی از تجسم فضایی در تصویر آشکار میشود. با تعمق در این باب این سوال مطرح میشود که اگر تصویر نقاشی به عنوان یک متن دیده شود؛ که متضمن رمزگان نشانهایی متعددی است؛ با ژرفکاوی لایههای معنایی، چه رهیافتهایی3 از فضای معماری و شهری در خلق تصویر تاثیرگذاراند؟ و چگونه میتوان این دلالتهای فضایی را مورد بازخوانی قرار داد؟
پیامد این انگاره در نشانهشناسی لایهایی قابل پیگیری است که تصویر را بهمثابه امری چند لایه مورد تفسیر قرار میدهد. همچنین در این زمینه شمایلشناسی پانوفسکی4 با طرح سهگانه معنایی (طبیعی، شمایلنگارانه، شمایلشناختی) بستر توسعه رویکرد میانرشتهای در مطالعات هنر بخصوص در نقاشی را فراهم کرد. وی اثر هنری را به مثابه پدیدهای ذهنی در نظر میگیرد و در نهایت فهم آن را مستلزم حضور رشتههای مختلف علمی میداند. (پانوفسکی، 1395). در راستای نیل به هدف پژوهش و بررسی قابلیت تاثیر فضای معماری در خلق نقاشی، آثاری از ایران درودی (1400-1315) در جایگاه هنرمند معاصر ایران، بصورت هدفمند، با محوریت پرداختن به فضا، در پهنههای ناهمگون تاریخی منسوب به دهه های 60، 70 و 80 شمسی گزینش شده و بعد از خوانش اولیه، رهیافتهای فضایی در لایههای نشانهایی منطبق بر چارچوب نظری پژوهش مورد کنکاش قرار خواهد گرفت. ضرورت این نوشتار موکد بر اهمیت مطالعه بین رشتهایی در هنر، همپیوندی معماری و هنر و اقدامی خُرد در راستای شناخت هنر معاصر ایران است.
روش پژوهش
روش این پژوهش به لحاظ هدف توصیفی، بر پایه مطالعه بین رشتهای در دو گستره معماری و نقاشی و به اعتبار دیگری، کیفی است. نخست، با توجه به رهیافتهای فضایی، رمزگان فضایی در لایههای مختلف معنایی کدگذاری شده و سپس با اتکا بر نشانهشناسی لایهایی، به عنوان روش انتخابی تحلیل متن، و اتکا بر سه سطح خوانش پانوفسکی چارچوب نظری ارائه میگردد، تا بر اساس آن دلالتهای فضایی در نمونه انتخابی استحاله گردد. آثار ایران درودی بر حسب صورت با عنوان: «عروس جاودان» (1366)؛ «پایداری» (1366)؛ «بهت دشت» (1371) و «عطش کویر» (1387)، تعمدانه با مشهودیت بازنمایی فضای معماری و شهری و با الزام دسترسی به دادههای اولیه، بصورت کتابخانهایی گزینش شدند. با گونهگونی زمان آفرینش آثار در دهههای 60، 70 و 80 شمسی، مجال سنجش رسوخ فضای معماری در آثار نقاشی فراهم میگردد. شایان ذکر است در تعدد گزینش آثار «معیار نشانهشناسان برای انتخاب تصویر بلحاظ مفهومی بوده و نشانهشناسان نگران این نیستند که تصویر انتخاب شده، به لحاظ آماری معرف مجموعه وسیعتری از تصاویر باشند. تصاویر در ارتباطی تنگاتنگ با نظریه نشانهشناختی مورد تفسیر قرار میگیرند. بنابراین نشانهشناسی در اغلب مواقع به مطالعه موردی مشروح از تصاویر نسبتا اندک پرداخته و مطالعه موردی عهدهدار انسجام و علاقه تحلیلی خود است تا اعمال نشانهشناسی به طیف وسیعی از محتوا» (رز، 1393، 152). ساختار کلی پژوهش در شکل 1 بیان شده است.
شکل 1. ساختار پژوهش
Figure1. Research structure
پیشینه پژوهش
پیشینه پژوهش در دو حوزه پژوهشهای میان رشتهایی و نشانهشناسی لایهایی در تحلیل متون هنری، قابل بررسی است. در منابع اولیه گیدئون5 قیاس تصور فضایی نقاشی و معماری مدرن را در فرآیند طراحی معماری موثر میداند (گیدئون،1386). در کتاب «معماری و کوبیسم6» هیچکاک7 بر تأثیر مستقیم نقاشی در معماری مدرن تأکید دارد (Blau & Troy, 2002). در همپیوندی نقاشی و معماری میتوان به آثار لبس وود8 اشاره کرد که به دلیل عمق مفهومی، وسعت تخیل و پرداختن به توانایی معماری برای انتقال مضامین مفهومی در تاریخ معاصر مورد استقبال هنرمندان قرار گرفته است (Becker & Fletcher, 2014). در نوشتاری دیگر ارتباط معماری و نقاشی در غالب روششناسی مطرح شده و بیان میدارد که چگونه عمل نقاشی میتواند بصورت فزایندهایی فرآیند تصور فضایی را تسهیل کند (Mlicka, 2014). همچنین در مطالعهایی تطبیقی به درهمتنیدگی معماری و هنر تاکید شده است (Peters & Olabode, 2018). در«تاثیر سوپرهماتیسم9بر معماری زاها حدید10 نگاهی دیگر به مفهوم در معماری»، سبکهای هنری منبع الهام معماران در فرآیند طراحی فرض شده است (پناهی، 1384). فروتن با بررسی وتحلیل نگارههای دورههای ایلخانی، تیموری و اوایل صفوی نشان داده است که ویژگیهای ساختار فضای معماری در نگارههای آن دوران قابل مشاهده است (فروتن، 1389). در مقالهایی دیگر تحولات معماری و نقاشی غرب در بستر جنگ جهانی دوم تطبیق داده شده و تاثیر متقابل آن را نتیجه گرفتهاند (نوروزیطلب و همکاران، 1393). در مطالعهایی دیگر در بستر ایران معاصر، به پیوند مفهومی میان معماری و نقاشی بر اساس فضای معماری سنتی میپردازند (سمیعی و همکاران، 1395). همچنین با مطالعه میان دو رسانه نقاشی و فضای شهری ایران در دوره پهلوی، تاثیر تفکرات مدرنیسم و هندسه شطرنجی را از اشتراکات بین دو حوزه هنری نتیجه گرفتهاند (نعیمی و مراثی، 1398). مطالعه تطبیقی آثار معمار- نقاشان معاصر از دیگر نمونههای پژوهش در این زمینه است که موکدی بر همپیوندی این دو رسانه هنری است (ولی و همکاران، 1401).
در ارتباط با نشانهشناسی لایهایی، در حوزه نقد ادبی پژوهشهای بیشماری انجام شده است که در پی خوانش متن از نشانهشناسی لایهایی سود جسته است و خوانش پدیدارشناختی نشانهها را در فرایند معنایی متناسب با دلالت های ضمنی دیدهاند (ذوالفقاری و قنبریان شیاده، 1397). کماکان دستاورد نشانهشناسی در حوزه معماری و نقاشی بصورت مجزا، تا حدودی راه یافته است. در حیطه نشانهشناسی و معماری به این مهم دست یافتند که معماری بر خلاف نظریه زبانشناسی چامسکی11 دارای معنای ذاتی و درونی نیست و طبق قراردادهای اجتماعی و فرهنگی معنا میشود. بارت12 و اکو13 تنها نشانهشناسان مطرحی هستند که در مورد نشانهشناسی معماری و شهرسازی هم اظهارنظر کردهاند و معماری را متنی لایهگون و دارای پیوندهای اصیل با بافتار اجتماعی و فرهنگیاش میانگارند (دباغ و مختاباد امرئی، 1390). همچنین نشانهشناسی لایهایی بهعنوان ابزار تحلیل در خوانش نمونههای نگارگری با بررسی انواع دلالتها و نقش نظامها در تولید معنا مورد توجه قرار گرفته است (حسنوند و همکاران، 1384). با نگرش به پیشینه پژوهش میتوان به ارزشمندی همپیوندی نقاشی و معماری پیبرد؛ گرچه هیچ یک از مطالعات دیرین در گستره نشانهشناسی لایهایی به مبحث «فضا» در فرآیند معنایی تصویر نپرداختهاند؛ ولیکن این رهیافت میتواند در نمونه موردی برخاسته از بستر معاصر ایران مورد ضرورت واقع شود.
مبانی نظری پژوهش
ساختار نظری پژوهش منطبق با شکل1، در بدایت امر، بازشناخت یک جریان تعاملی در فرآیند گفتهپردازی اثر هنری است که بر حسب عاملیت «فضا» مروری بر نگرشهای فضا در معماری بهعنوان عامل گفتمانی و با تکیه بر نظرات شولتز14، مطرح میشود. در فرآیند معناآفرینی اثر هنری نیاز به تعیین روش تحلیل است. چه بسا در خوانش یک متن (اثر هنری) میتوان به روش و ساختارهای نظری گونهگون اتکا کرد. نشانهشناسی لایهایی بهعنوان روش منتخب تحلیل متن و در ادامه روابط همنشینی و جانشینی پژوهش معرفی شده است. در راستای انسجام و ترتیب ساختاری بازخوانی فضا، سه سطح خوانش پانوفسکی مطرح میشود تا بر اساس آن چارچوب مفهومی برای درک الگوی خوانش نمودهای فضایی در ساختار تصویر شکل گیرد.
رهیافت های فضایی
معنای لغوی فضا در فرهنگ اکسفورد15 گستره پیوسته ایست که در آن اشیا حرکت میکنند و یا ماهیتی است قائم به اشیا و روابط بین آنها (رودولف، 1388، 30). به نظر میرسد کاربرد مفهوم فضا در حوزههای مختلف، معنای خود را مییابد. رایجترین رهیافت فضایی، دیدگاه انتزاعی-کالبدی است و با انگاره انتزاعی فضا در معماری مدرن تعریف میشود (بهروز و همکاران، 1393) که در الگوواره نیوتنی، فرم را مرز توده و فضا دانستهاند، ولی در الگوواره انیشتنی، فضا و یا تجربه زیسته انسانی، در برگیرنده همه چیز است. فضا با صورت بخشیدن ماده-انرژی شکل میگیرد و با مفهوم فرم همپیوند میشود و در رویکرد فرمالیستی میتواند در برگیرنده کلیات ادراکی و شناختی نیز باشد (بذرافکن، 1395) که در نظام فضای شهری پس از ثبت ساختار آن توسط دریافت کننده، معنا به انگارهها داده شده و با مفاهیمی همچون ادراک فضا، عینی یا ذهنی بودن فضا، تجربه فضایی، نقشههای ذهنی از فضا، رویدادهای حسی از فضا خوانده میشود (گروتر، 1390، 251-271). در رهیافتهای اجتماعی چگونگی سازماندهی فضا در کنار دیگر اجزای یک فرهنگ بهعنوان پس زمینه و نه موضوع اصلی میباشد. مفهوم فضا در حیطه پدیدارشناسی با نظریه شولتز جنبه کاربردی مییابد، چرا که به رابطه انسان، ادراک محیط و نحوه نگرش به محیط پیرامونش دقت دارد. با این فرض که انسان از طرحهای موضعی بهره گرفته و محیط خود را در قالب مکان –مرکز، مسیر و حوزه باز تعریف میکند. این مفهوم کلی درجات مختلف دارد که بوسیله محیط، کالبد و وضع طبیعی انسان مشخص میشوند (معماریان، 1393، 284-288). این درجات در قالب: آبادی- فضای شهری- نهاد- خانه قرار گرفته است (پناهی،1397، 436) و در انطباق با فضای پدیداری تصویر، در سه حوزه مرز/حصار؛ مرکزیت/کانون و راه/مسیر میتواند مورد خوانش قرار گیرد.
بررسی رهیافتهای فضایی و عوامل نشانگی آنها در وجوه مختلف مادی، تجربی، اجتماعی و پدیداری که عنوان گردید، میتواند در جهت معنا بخشی فضای انطباقی موثر باشد. از عوامل موثر در معنای فضای معماری «حس مکان» است. از دیدگاه شولتز، مکان فضایی است که احساس میشود، درک میشود و سپس با خاطره عجین میشود؛ و «حس مکان» شکل میگیرد (شولتز، 1393، 107). این حس همان عاملی است که یک فضا را برای نقاش به مکانی خاص تبدیل میکند و یادآور تجارب گذشته و عاملی جهت دستیابی به هویت میشود و در پارهایی از تصاویر بصورت تداعیات ذهنی از فضا به واسطه نشانهها متبلور میگردد. در اینجا ماهیت نشانه های فضایی، و نحوه ادراک فضا و بازنمایی آن توسط نقاش در تصویر مطرح میشود که در لایههای مختلف قابل خوانش است.
خاستگاه نشانهشناسی لایهایی
کانون اصلی نظریههای نشانهشناسی، تعریف عوامل دخیل در فرآیند تفسیر است. در نشانهشناسی تصویر، کنش ارتباطی و تعامل بین تولید کننده متن و مخاطب رابطه خنثی، ایستا و بسته نخواهد بود، بلکه رابطهای پیچیده مبتنی بر شرایط محیط و انسانی است. با توجه به میان رشتهایی بودن پژوهش و وجوه مختلف نشانگی فضا در بسترهای گوناگون مادی، تجربی، اجتماعی و پدیداری، نیاز به روش انعطافپذیرتری است که بتواند کثرت دلالت نشانهها را در موقعیتهای متفاوت و نظامهای متکثر پاسخ دهد. روشی که نشانهها را در بستری از لایههای اجتماعی، محیطی و فرهنگی قرار دهد. در نتیجه رویکرد «نشانهشناسی لایهایی» برگزیده شد؛ چرا که علاوه بر نظامی که نشانه در آن در تقابل با نشانه دیگر ارزش نشانهایی یافته است، عناصر دیگر از نظامهای دیگر به طور همنشین حضور دارند (سجودی، 1387، 195). بیتردید فرضیه نشانهشناسی لایهایی و بسط آن در معماری و فضای شهری، نتیجه دیدگاههای زبان شناسانی مانند اکو و بارت است که فرزان سجودی به طور منسجم به این فرضیه و شناسههای آن پرداخته است. در این روش، اهمیت زیادی به بافت داده میشود؛ زیرا خوانش بافتاری، نشانههای متن شده را در ادغامی درون متنی به لایههای نشانهایی تبدیل میکند که در شکلگیری معنا نقش مهمی دارند (ذوالفقاری و قنبریان شیاده، 1397).
در این روش در گذر از نشانه به متن و خوانش بافتاری معانی صریح و ضمنی ایجاد میشود. فرض بر آن است که هیچ نشانهایی عاری از معانی ضمنی نیست و هر دال دارای مفهومی فراگیر است که به آن معنای صریح میگویند. همان دال ممکن است به تداعیهای فردی، فرهنگی، دینی، تاریخی و ... مرتبط شود (دال های غایب که تداعی میشوند) و مدلولهای ضمنی نشانه را ایجاد کند. در تمایز دقیق بین معنای صریح و ضمنی نظریات مختلفی وجود دارد و در عمل نمیتوان خط قاطعی بین آن دو کشید (سجودی، 1387 ،74). انسان به عنوان موجودی معناساز در رویارویی با هر متن به دنبال ارتباط لایههای درون متنی با بافت است تا از آن طریق ارتباط بین نشانهها و معنای متن را درک کند و رمزگان، چارچوبی است که در آن نشانهها معنا مییابند. در این پژوهش تنها لایههای متنی منطبق بر رهیافتهای فضایی یاد شده بسنده شده است. از مهمترین اجزای نشانهشناسی لایهایی روابط همنشینی و جانشینی است که در ادامه بیان میگردد.
- روابط همنشینی
مقصود از روابط همنشینی شیوههای متفاوتی است که عناصر درون یک متن را به هم میپیوندد. در نظام نشانهشناسی، نشانهها و رمزگان در یک جهان متنی قرار میگیرند. درک نشانه ها از طریق ارتباط دادن آنها با نظامهای آشنا و قراردادهای اجتماعی صورت میگیرد. این استفاده معنادار از نشانههاست که اهمیت دارد (چندلر، 1386، 45). بیشتر لایههای همنشین هنگامی که از یک نظام نشانهایی به نظام دیگر منتقل میشود میتواند در ساختار و ردهبندی آن تغییر ایجاد شود. بدین معنا که لایههای همنشین همگن نیستند که در همه متون به یک نسبت تقسیم شده باشد و در مورد نشانههای غیرزبانی، از جمله قلمروی هنر، لایههای ناظر بر کارکردهای ارتباطی، نقش نشانهایی خود را باز میجوید(سجودی، 1387، 145و 146).
با توجه به هدف این پژوهش که خوانش لایه متنی فضا در نقاشی است، با نگرش به رهیافتهای فضایی که بیش از این بیان شد، لایههای متنی فضا شناسایی میشوند که به عنوان نمود عینی از طرحوارههای ذهنی نقاش پیرامون فضا در تصویر است. به دلیل پیوستاری اسکیمای ذهنی میتوانند در محور همنشینی انتظام یابند. آنجا که فضای ذهنی، اجتماعی و یا پدیداری در نوعی همجواری فعال و در قلب ساختار بافت معماری و شهری معنا میشوند و میتوانند بصورت فزایندهایی در هم ادغام شوند. چه بسا که فرآیند نشانهشناختی معماری از نقطه نظری حاصل تلاقی و در همکنش صورت معماری و حوزههای معنایی مدلول است (شعیری، 1393، 95). افزون بر این روابط درون بافتاری، متن نقاشی ممکن است دربردارنده برخورد تعاملی گفتمانی با متون دیگر یعنی عناصر بینامتنیت نیز باشد که نشانه فضایی را در راستای لایههای گوناگون هدایت میکند. همچنین در نشانهشناسی بدون طبقهبندی رمزگان نیز، فهم جامعی از نظامهای نشانهایی فضا صورت نمیگیرد. با پرداختن موکد به رمزگانی بین رشتهایی که نشانهها با آن تفسیر میشوند، کنش مطالعه تطبیقی واقع میگردد. در سطح نشانهایی اخیر فضا ابتدا به صورت یک امر هنری، سپس بهمانند یک مکان و بعد در جایگاه امری ذهنی در یک دستگاه فکری و یا در همنشینی با عمل اجتماعی و در پایان ابزار فعال ارزشی برای فضای پدیداری همنشین میگردد و به صورت رمزگان فضای عینی، ذهنی، اجتماعی و پدیداری خلاصه میشود. در همنشینی این لایههای فضایی است که عینیت فضا در ناپیدایی ساختار درونیاش محو میشود و با لایههای همنشین دیگر به تعامل مینشیند. در مطالعات بین رشتهای هنر همنشینی لایههای پنجگانه متن، زمینه، بینامتنیت، رمزگان و رسانه در نشانهشناسی لایهایی ارائه شده است (پناهی، 1397، 304). از آنجا که نشانهشناسی لایهایی منعطف و پویاست، مخاطب را در گزینش شناسههای مناسب، جهت تفسیر هر متن آزاد میگذارد. این مقاله میکوشد تا الگوی متن، زمینه، بینامتنیت و رمزگان را در قالب خوانش تصویر بیازماید. بدیهی است که در راستای خوانش نمودهای فضایی، وجه رهیافت فضایی در اهم پژوهش جای میگیرد.
- محور جانشینی
هر تصویر نقاشی خود بیانگر اصل جانشینی است؛ چرا که گزینش بالقوه نقاش با تصویر کردن سوژه است(جانشینی). هم پایگیها در محور جانشینی در حافظه با یکدیگر ارتباط مییابند، گروههایی را تشکیل میدهند که تکیهگاه آنها امتداد خطی یا زمانی نیست؛ جایگاه آنها در مغز است و بخشی از گنجینه درونی انساناند (سجودی، 1387، 49). تحلیل جانشینی میتواند سطوح مختلف خوانش باشد که با نظریه خوانش سهگانه پانوفسکی مطابقت دارد:
- سطح اول ادراک اولیه با توصیف محسوسترین عناصر تشکیل دهنده یک تصویر قرار دارد.
- سطح دوم میتواند حضور قراردادی معناهای حاکم بر اثر نقاشی را شرح دهد. عنوان اثر، قراردادهای معنایی فضایی، فرهنگ یا یک اجتماع.
- سطح سوم موضوع درون مایه اثر مطرح میشود. موضوعاتی که میتوانند در خود اثر مطرح نباشند و از متن های دیگر وارد شوند. در اینجا کشف امور ناخودآگاه و غیر عامدانه تصویر مورد هدف میباشد.
شایان ذکر است این مراحل از سه سطح خوانش پانوفسکی تبعیت میکند. چرا که پانوفسکی نیز بر معنای موضوع اثر توجه دارد. در نخستین سطح موضوع بدوی، دومین سطح رسم و قرارداد و در سطح سوم به معنای ذاتی یا درونی تصویر میپردازد. آنجا که سطح ترکیبی تفسیر است و داده های منابع گوناگون با هم آمیخته میگردد (آدامز، 1395، 51).
معرفی و تحلیل نمونه موردی
ایران درودی (1400-1315) از جمله هنرمندان معاصر است که در آثارش از خیال فضا به گونهای واقعی سود جسته است. این خیال را میتوان نوعی جهان بینی نسبت به هستی دانست. خیال فعال او فضای معماری و شهری را، به شکل و رنگ فضای تخیلی، در میآورد. در آثارش مرز واقعیت و خاطره، چندان درهم شده که جداسازی این دو میتواند در حیطه شناخت رمزگان فضایی و منطبق با اهداف مقاله قرار گیرد. درودی از دیار پرمناره مشهد است که به واسطه تحصیلات خود در فرانسه با تجربههای گوناگون از هنر معاصر غرب به خوبی آشناست. این فضای دوگانه برای وی از شناخت ابعاد واقعی آغاز و تا حرکت به فراسوی خیال ادامه مییابد که با حفظ فضای مانوس خود به گفتگوی جهانی مینشیند. وی در مصاحبهاش بیان میدارد: «هنگام نقاشی من وارد جهان دیگری میشوم... این ناخودآگاه من است که هرچه در ذهن دارم و داشتهام را بیرون میکشد و رویاروی دیدگانم قرار مینهد. بدین گونه لایههای پنهان ذهنم بی مهابا آشکار میشوند» (مظفری ساوجی،1397، 78).
«عروسی جاودانه» شکل2 و«پایداری» شکل3 عناوینی است خیالگونه از دورنمای فضای شهری پرمناره که در1366 بر بوم، تصویر شده است. در این دو تصویر در سطح ادراک اولیه، اولین جزئی که چشم دریافت میکند نشان رنگ بر بوم است که با تسلط تک فام، از آبی و خاکستری با ته مایه سرد، از روشن تا تیره ترکیب شده است. با افزودن رنگ سفید به این فام، گستره وسیعی از ارزش نوری در مرکز تصاویر خلق شده است. در نتیجه به بیننده این فرصت داده شده تا حدود تسلط در تصویر را بیابد. در مجموع سه زمینه در آثار قابل توصیف است. زمینه اول پرنور و سپید، که در «عروسی جاودانه» بیانگر جامه عروس، بر پیکرهی شهری جاویدان است و در «پایداری» با نظام پرسپکتیو تک نقطهایی، با حرکتی پیشرونده و همگرا، به ریتمی بیقاعده از سطوح ختم میشود و در یک فضای سورئالیسمی،16 واژه پایداری، در استقامت پیکره شهری خیالی، تصور شده است. تضاد تیرگی میانی و نور پیشرونده به کالبد شهر حالت حزنانگیز میبخشد. زمان خلق این دو اثر در دهه 60 در ایران، منطبق با تحولات اساسی بعد از انقلاب و دوران جنگ تحمیلی است. این گروه از نقاشان در این بازه زمانی به عنوان نقاشان نوگرا و در زیرمجموعه سبک پساسقاخانه به فعالیت خود ادامه میدهند. به واقع خواستگاه ملی و بومیگرایی در رویکردهای هنری این دوران حکمفرما است. همچنین بافتار جامعه به ظهور نسلی از هنرمندانی انجامید که دغدغه اصلیشان انگاره «معاصر بودن» بود (کشمیرشکن، 1396، 332).
|
|
شکل2. عروسی جاودانه، 1366، 89 * 115 سانتی متر (مأخذ: http://www.irandarroudi.com, 2019) Figure 2. Everlasting Marriage, 1987, 115*89cm
| شکل3 . پایداری، 1366، 118*99 سانتی متر (مأخذ: http://www.irandarroudi.com, 2019) Figure 3. Steadfastness, 1987, 89*118cm
|
«بهت دشت» شکل 4 نمونه انتخابی دیگر، متعلق به بازه زمانی دهه 70 شمسی است که همچنان با ترکیببندی سه زمینهایی و تسلط عنصر رنگ بر بوم و نظام تکناظره و پیشرونده میتوان مشاهده نمود؛ که البته میزان تاریکی و تهمایه سرد در قیاس دو نمونه پیشین، کاهش یافته و در تلفیق با رگههایی از گرمای زمین، با بیننده به گرمی به مراوده مینشیند.
«عطش کویر» شکل5 اثری است متعلق به دهه 80 شمسی و همچنان احساس هنرمند در تجسم خیالین دورنمای شهر کویری، با ترکیببندی سه زمینهایی، تسلط رودی روان از نور به سوی مرکز تصویر، با رنگمایه روشن تا شفافیتی بلورین سطوح کالبدها را میتوان ملاحظه کرد.
در تمام نمونههای یاد شده، به دلیل ضخامت محیطی زمینه اول، فرمهای زمینه دوم به سختی قابل شناسایی هستند. اما تجمع و شباهت آنها در کنار یکدیگر باعث شده کلیت واحدی از تناسبات در مقیاس فضای شهری ادراک شود. در نهایت آسمانی روشن و وسیع که با حرکت جهتدار قلمو مرزهای افق را درهم تنیده و پیوستگی لازم را در یک تعادل غیر متقارن بسط داده است؛ سپس در فرآیند استحالهاش با فضای مصنوع، نور شروع به حضور میکند. بدین شیوه نقاش تمام احساس خود را در به تصویر کشیدن منظرهی شهر کویری نشان میدهد، که با چرخشی واگرا از فرهنگ کشور خود به سوی سبک رمانتیک، به یکپارچگی هنر معاصر میپیوندد.
|
|
شکل 4. بهت دشت، 1371، 118* 89 سانتی متر (مأخذ: http://www.irandarroudi.com, 2019) Figure 4.Stupor of the Plain, 1992, 89*118cm | شکل 5. عطش کویر، 1387، 135* 135 سانتی متر (مأخذ: http://www.irandarroudi.com, 2019) Figure 5. Thirst of Desert, 2008, 135*135cm |
در اینجا لایه بینامتنی با عناوین آثار و همچنین نام هنرمند مشهود است. این نامگذاری یکی از لایههای متنی است که در محور همنشینی با لایههای دیگر تصویر وارد حوزه صور خیال میشود؛ و نقاش برای روح بخشیدن به اثر، از استعاره آن بهره گرفته است. استفاده از استعاره بر عمق فهم ما میافزاید و امور انتزاعی برای ما محسوس و قابل درک میشوند. هر اثر ایران درودی به موضوعی خاص اشاره دارد اما بطور کلی کاربرد این آثار را میتوان به عنوان عرضه تعریفی نو از فضای شهری به واقعیتی برتر دانست. بدین معنا که نقاش سعی در خلق دوباره واقعیت ندارد بلکه میکوشد پیامد جدیدی از فضای شهری ارائه دهد. خوانش فضای کالبدی با همنشینی رمزگانی همچون ساختار مکانی، عملکردی و اقلیمی ادغام میشود. رمزگان اقلیمی به الگو سازیهای انتزاعی از بناهایی در حاشیه کویر اشاره دارد که عملکرد آن از مجموعه زیستی خالی از انسان آغاز و به تجمع متراکم و پویا ختم میشود. این مجموعههای زیستی در لایه رمزگان فضای پدیداری به عنوان حوزه قلمرو، یا مکان-رفتار یاد میشود و مهمترین مؤلفه هویتساز مکان بهشمار میرود که در رمزگان ذهنی منجر به ایجاد مرکز به مثابه نقطه کانونی است و نقاش با فاصله از آن، خود را متصور کرده است. راههایی که درودی در درون تصاویر خود خلق میکند نیز به درون مرکزیت وجودی راه مییابد و بر رمزگان فضای پدیداری تکیه دارد. شاید محور (راه) را بتوان اولین نمود آدمی دانست که اعمال دیگر انسان با آن منطبق میشود. همچون کودکی که هنگام آغاز، در طول یک محور به حرکت درمیآید. شولتز بر این اعتقاد است که راهها و جهت هایشان اشاراتی به هستی آدمی دارند (شولتز، 1381، 36).
سطح دوم به قراردادهای معنایی میپردازد؛ دلالتهای فضای شهری که برخواسته از فضای ذهنی هنرمند است و بخشی دیگر از آن به بازتاب فضای اجتماعی، محیط و خواستگاه اثر اشاره دارد. با اتکا بر آنچه در توصیفات آغازین بیان شد، فضای زیسته او در دهه60 فضایی میانتهی و تاریک بر بوم نقش بسته است. فضایی از تاثیرات روزهای انقلاب، جنگ و ناکامی که بر محیط هنری جامعه حاکم است. با فاصله گرفتن زمانی به دهه 70 در «بهت دشت» شکل4 ، از میزان تاریکیها در زمینه مبهم میانی کاسته شده است و تا رسیدن به شفافیت بلورین فضا در «عطش کویر» شکل5 ، در دهه 80 با حرکت نور از کل به کانون تغییر وضعیت میدهد.
در کلیت نمونههای مورد خوانش پذیرنده این نوع قراردادهای معنایی فضایی هستند: آنچه درکودکی به عنوان نمادی از جاودانی در ذهن درودی نقش بسته است، فضای معماری است که به واسطه آن به تجربه و خاطره جان میدهد و در موقعیت خود ریشه دارد؛ با تاریخ و طبیعت مکان یکپارچه شدهاند و با مناسک روزانهایی که در آن رخ میدهد دوخته میشوند (مککارتر، 1397، 10). این مناسک به خلق دورنمایی از منارهها میپردازد که همنشینی رمزگان قراردادی از فضای اجتماعی نیز محسوب میگردد. چرا که اشارهایی بر وجود مکان مذهبی، به عنوان نمادی از قلب تپنده شهر در یک فضای اجتماعی اشاره دارد. فضاهای معماری که در حوزههای اجتماعی در هم تنیده باشند همان مکانهای زندگی محسوب میشوند (شعیری، 1393، 102). نوعی مدلسازی در جهت نشان دادن واقعیت اماکن مقدس(مسجد، مقبره...) به عنوان کانون در پیکره شهری را آشکار میسازد. این فضا نوعی همجواری فعال در قلب ساختاری مبهم است که به عنوان ابژه ارزشی مطرح میگردد. این مدلسازی همچنین میتواند در جهت پشتیبانی الگوسازی شناختی ذهن هنرمند در رمزگان فضای وجودی نیز بروز کند. آنجا که هر جزئی از فضا که به تصویر درآمده به طریقی به جهان فکری نقاش تعلق دارد. جنبه تخیلی و کلیگرایی که درودی از فضای شهری دارد، نوعی حرکت فکری است جهت وارد کردن ترکیباتی از حس مکان در یک کلیت از پیش زیسته که در تصویر اعمال میشود. یک نوع اتصال از میراث گذشته که در طرحوارههای ذهنی او باقی مانده است.
در آثار ایران درودی هیچگونه پیکره انسانی دیده نمیشود که تاکیدی بر حس مکان برخواسته از تصور فضای زندگی در کویر است؛ به جای عینیت حضور انسان، در جستجوی شعور و عشق انسانی است. این همان رمزگان فضای پدیداری است که بر خلق اثر تاثیر گذاشته است. علاقه او به مولانا و عطار و عرفان ایرانی در منابع مختلف بدان اشاره شده است (مظفری ساووجی، 1397، 83). اگر چه نمیتوان لایه متنی زیباییشناسی نور همچون پویایی تصویر و خیالانگیزی را نادیده گرفت، اما در لایه همنشینی با رمزگان وجودی میتوان به مثابه بقا، بازگشت و اصل و در نهایت به مثابه مکان در اشاره به آرمانشهر ذهنی و معنای مکان پیبرد. جهان در نگاه عارفانه او با همه گستردگی گاه به تنگستانی تاریک شبیه است و او همواره در تلاش برای رسیدن به لایههای هویتی خود به سمت نور در حرکت است.
در نهایت در سطح سوم رمزگانی معین شدند که در کاوش رویدادهای آگاهانه نیستند. در این مرتبه دادههای گوناگون نسبت به محیط، ارزشها، علایق و غیره از نقاشی جدا شده و در کنار یکدیگر قرار میگیرد که میتواند بر موضع جهان بینی تاکید ورزد. آنچه نقاش ناآگاهانه در اثر مبذول داشته و از جهانبینی خود و یا فرهنگ زمانهاش و مواضع اجتماعی تاثیر پذیرفته است. با همراهی این سطح، شرایط تطبیق نقاشی درودی با فضای وجودی17 اتفاق میافتد. رابطهایی که وی با هستی دارد که همان احساس جهان است. یعنی مکانی که در آن تجربهایی نسبت به جهان اتفاق افتاده است (فکوهی، 1383، 243). طبق ساختار تحلیلی پژوهش فضای عینی در این سطح در برگیرنده لایهایی از متنهای مختلف با ساختار نظام فضایی همچون: جغرافیا، راه، شهر، معماری و معماری داخلی است. که در اینجا فضای شهری عامل هویتساز قلمداد میشود. در لایه بافت (شهری) فضاهایی متجانس با ساختاری مشابه خوانش میگردد. همانطور که مرلوپونتی در نگاه پدیداری به نقاشی بیان میدارد :«آنچه ما در تجربه ادراکی معمول خود در مییابیم احساسات درونیمان نیست، بلکه چیزهای بیرونی است: اشیا، مردم، مکان ها و فضاها» (Carman,2008,45-46). بدین سبب دریافتن «فضا» در نقاشی درودی بلحاظ نوع ارتباط، دلالتی بر گشودگی به یک «فرارویدادگی»18 است. نوعی از خود بیرون شدن است، نه فقط به خود فرورفتن و درونی کردن تجربه فضایی. در اینجا فرارویدادگی وابستگی وجودی فضای ذهنی نقاش به فضای فیزیکی شهری مطرح میشود. علاوه بر آن در این سطح، در همنشینی بینامتنیت و فضای پدیداری تعارضی حاصل از رویارویی نقاش با «مسلمات هستی»19 خوانش میگردد. آنجا که نقاش در رهایی از پرتاندیشی، موقعیت، هستی و مرزهایش را در جهان اندیشه متصور شده است به سازههای عمیقی اینگونه دست یافته است: مرگ و تنهایی. سکوت تابلوها رخداد لحظهای میان خواب و بیداری است، چیزی که به واسطه نوع ترکیببندی سه زمینهایی و آسمانی فراخ، گسترده و پرنور به مرگ نه به عنوان نقطه پایان بلکه روی دیگر زندگی نگاه میکند. با زایش مرگ از درون زندگی و زندگی از درون مرگ درگیر است و مرگ را نه نیستی بلکه تولد حقیقیت و انکشاف میداند. و تنهایی: جدا افتادن؛ فاصله؛ شکاف قطعی؛ تنشی آگاهانه از تنهایی مطلق. گویا پیوندش با تداعیها از هم گسسته و از اجزای زیسته خود جدا مانده است. مغاک عظیمی که بین نقاش و تجربه فضایی زیستهاش دهان گشوده است. فضای زیست شده فضایی است که انسان آگاهانه یا ناآگاهانه با آن به ارتباطی مستقیم مینشیند و خود را در آن به بیان در میآورد (فکوهی، 1383، 240). برای ارتباط، محافظت شدن و بخشی از کل بودن لنگر «در خانه بودن» از جای کنده شده و بصورت تداعیهایی مبهم از فضای شهری بر بوم اتفاق میافتد. یک حس خاموش ناشی از گمگشتگی در توده مهآلود کالبدها. تجربه زیستهای که کل آگاهی نقاش به آن معطوف میشود. این همان شهود پدیداری مورد نظر است که در نهایت با حرکت از یک آرمانشهر20 آغاز و به یک برابرجای21 میرساند. فضای روزمرهی در خاطره مانده بدل به طرحی میشود که مکانهای روشن و تیره، مکانهای غنی و تهی، قدرتها و ضعفهای جامعه را منعکس میکند. که در نهایت فضایی اجتماعی به دور از خود مختاری جامعه مدنی ایران معاصر استنباط میگردد. همچنین نوعی کنترل اجتماعی سنگین که از کودکی بر وی همواره باقی مانده است که در شکل6 ، به تفکیک بیان شده است.
شکل6. مدل نهایی پژوهش
Figure 6. The final research model
نتیجه گیری
با مطالعه آثار ایران درودی اینگونه اذعان میشود که ذهن نقاش نخست با فضا به مراوده مینشیند، آن را شناسایی کرده و تصویرهای ذهنی خود را در حافظه ثبت میکند. سپس در وادی وحدت احساس و تفکر، ادراک و فهم فضایی رخ میدهد و در گامی فراتر، فضامندی مکان میتواند در تصویر بیان شود. تصور نقاش با تجسم و ترسیم طرحوارههای ذهنی خود هویتی جدید به فضا میدهد و آن را با مخاطبین تقسیم میکند. پس در پاسخ به پرسش اولیه، تاثیر فضای معماری بر خلق نقاشی، در گرو ایجاد حس مکان و معنا و یا عدم معنا، با رویکردی انتقادی، در ذهن نقاش است. برای پاسخگویی به نحوه خوانش معنای فضا در نقاشی، دانش نشانهشناسی لایهایی به مثابه روش تحلیل متن در حوزه مطالعه بین رشتهای، در تحلیل متون هنری بسیار راهگشا است. توجه توامان به لایههای درگیر در رمزگان، بافت، متن و بینامتنیت در محور همنشینی، در فرآیند خوانش فضا بسیار موثر و کارآمد است.
در نهایت برای پاسخ به نوع رهیافتهای فضایی تاثیرگذار در نقاشی دسته بندی سه گانه، بر اساس سطح خوانش فضا معرفی میگردد: در سطح اولیه، میتواند خوانش کالبدی فضا مطرح شود که با روش گونهشناسی معماری تطابق دارد و فضای شهری به مثابه واقعیتی عملکردی تعریف شود. در ادامه در لایه رمزگان فضایی در یک همنشینی قاعدهمند، چشمانداز نقاش از فضای شهری در خلال روزمرگی زیسته، به تشریح تمامیت از هم گسیخته شهر میتوان رسید که در لایهایی فراتر از فضای ساختاری و کارکردی به فضای اجتماعی و پدیداری میرسد. آنجا که جنبههایی از شهر همچون مرکزیت (نمادین)، فضا به مثابه خانه با حرکتی به درون، به صورت زمان- فضا موجود شده است و از کنار هم قرار گرفتن کالبدها در یک تجانس و وحدت، از فروپاشیدگی تا استقامت شهر خوانش میگردد؛ که نوعی شبکه معنایی گسترده را فراهم میآورد. و در سطح نهایی با مبادلات نمادها و نشانهها در همنشینی فضای اجتماعی، ذهنی و پدیداری میتوان به قرائت شهر از منظر نقاش رسید. آنجا که شهر برابرجای، دگرجای22 (فضاهای متعارض) و یا آرمانشهر دیده میشود. که در این مصداق، کالبدها در زیرمجموعه فضای عمومی در همپوشانی و تودرتویی با یکدیگر قرار میگیرند و فضای شهری از منظر درودی از آرمانشهر به جای نشسته در خیال و خاطره به برابرجای (فضای متجانس با ساختارهای متشابه) از واقعیت شهری به تصور درآمده است. این تصور میتواند در روزهای تاریکی از تاریخ به وضعیت دگرجایی تغییر شکل دهد. آنجا که نقاش به خلق فضاهای متعارض با تنشهای شدید دامن میزند. در این مطالعه، نقاش در همکاری با فضا به عنوان یک کنشگر فعال، درهم آمیزی جنبههای ذهنی و عینی فضا را فراهم آورد که به صراحت از رخدادهای فضایی و نمودهای غیرمادی فضا سخن گفت. این گونه سنجش فضایی نهتنها ناظر بر همکاری با فضای معماری و شهری به عنوان محمل زیستن است، بلکه بر گسست پیوستار مطالعات فضای شهری تنها بر بستر تاریخ، تولید رخداد و یا کالبد اشاره دارد که در نتیجه میتوان بر ادراک انسان (نقاش) از شهر و فضای زیستهاش دلالت کرد.
پی نوشت
[1] این مقاله برگرفته از رساله دکتری انسیه ولی با عنوان «خوانش معنای فضای معماری در نقاشی معاصر ایران» است که با راهنمایی دکتر سیامک پناهی و دکتر منوچهر فروتن و مشاور دکتر حسین اردلانی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج در سال 1399 به اتمام رسیده است.
* دانشجوی دکتری تخصصی معماری، گروه معماری، واحد کرج، دانشگاه آزاد اسلامی، کرج، ایران Email:ensieh.vali@gmail.com
ORCID: 0000-0003-1042-5689
** استادیار، گروه معماری، واحد ابهر، دانشگاه آزاد اسلامی، ابهر، ایران (مسئول مکاتبات)Email: siamak_architecture@yahoo.com
ORCID: 0000-0002-6406-1641
*** استادیار، گروه معماری، واحد همدان، دانشگاه آزاد اسلامی، همدان، ایران. Email: M.foroutan@iauh.ac.ir
ORCID: 0000-0001-7654-3325
**** استادیار، گروه فلسفه هنر، واحد همدان، دانشگاه آزاد اسلامی، همدان، ایران. Email: H.ardalani@iauh.ac.ir
ORCID: 0000-0002-4390-3862
The Representation of Architectural Space in Painting with a Layered Semiotic Approach
(Case Study: Iran Darroudi artworks)1
Ensieh Vali: PhD. Candidate in Architecture, Department of Architecture, Karaj Branch, Islamic Azad University, Karaj City, Iran
Siamak Panahi*: Assistant Professor, Department of Architecture, Abhar Branch, Islamic Azad University, Abhar, Iran
Manouchehr Foroutan: Assistant Professor, Department of Architecture, Hamedan Branch, Islamic Azad University, Hamadan, Iran
Hossein Ardalani: Assistant Professor, Department of Philosophy of Art, Hamedan Branch, Islamic Azad University, Hamadan, Iran
Abstract
Interdisciplinary studies linking art, philosophy, and theories of contemporary semiotics have opened a new path and vision to art explorations. The significance of meaning in artworks caused other disciplines to appear in art studies. This transformation implied that meaning in artworks is not an objective and evident component, requiring interpretation and analysis. Meaning can be transferred between different artistic media. Studying the relationship between architecture and painting is considered an essential interdisciplinary field of research. Architectural space is a media manifesting as a painting in its interaction with the artist.
These studies have raised a profound understanding of the artwork's meaning. In addition, providing a scientific knowledge of art has made them well known. Moreover, there is a need for interdisciplinary comprehension of art with social and human approaches. The present article aims to examine the role of architectural space in the creation of paintings with an emphasis on interdisciplinary studies. The main question is, "considering painting a text entailing semiotic codes, what semantic approaches to architectural space can affect it through profound exploration of the spatial layers, and how can a painting be read? ".
The general justification of this article is to explain and describe the relationship between architecture and other types of art, especially painting.
Although architectural structures and spaces are a combination of applied and functional approaches, they can be studied as artworks to yield an interactive synergy between their aesthetic and semantic layers concerning other subcategories of art, such as painting. Moreover, in the next step, the paper discusses the meaning layers of the space in artists' minds. When painting, the artist detaches from the real world, reaching a clearer understanding of the mind's reality through an experimental journey.
This mental projection involves new manifestations of spatial visualization within the image.
The article used a qualitative approach to research based on an interdisciplinary study of architecture and painting. In the first section, spatial codes are embedded in different layers according to the space approach; then, a theoretical framework is introduced based on layered semiotics to read the spatial implications of the case studied.
Given the apparent representation of architectural space in Iran Darroudi's artworks, we have selected her paintings (Everlasting Marriage; Steadfastness; Stupor of the Plain and Thirst of Desert) and collected primary data using a library-survey method.
The results showed that the architectural space, transformed into a system of meaningful places for the artist, can be manifested in the painting as spatial codes. The painter expresses her idea of the urban space in spatial signs in the form of isotopia, heterotopia, or utopia, which can be read in syntagmatic layers.
In the textual and media layers, the physical reading of space is matched with the architectural typology method. In a principled correlation, spatial approaches are decoded in the code and text layer. Finally, spatial-phenomenological relations are identified from the painter's existential space in the intertextuality-coding layer. These may be read in textual, intertextuality, and coding layers, as well as semiotics, phenomenology, and typology.
Keywords: Space, Architecture, Painting, Layered Semiotics, Iran Drroudi
[1] This article is extracted from Ensieh Vali’s Ph.D. thesis entitled “Interpretation the meaning of architectural space in contemporary Iranian painting” which done under supervision of Dr. Siamak Panahi and Dr. Manouchehr Foroutan and advices of Dr. Hossein Ardalani at the Faculty of Architecture, Karaj Islamic Azad University in 2020.
*Corresponding Author Email: siamak_architecture@yahoo.com
[1] -synergy
[2] - projection
[3] -approach
[4] -Erwin Panofsky
[5] -Sigfried Giedion
[6] -Architecture and Cubism
[7] -Henry-Russell Hitchcock
[8] - Lebbeus Woods
[9] -suprematism
[10] -Zaha Hadid
[11] -Noam Chomsky
[12] -Roland Barthes
[13] - Umberto Eco
[14] -Christian Norberg-Schulz
[15] -oxford
[16] -Surrealism
[17] - Existential
[18] -supervenience
[19] -Givens of existence
[20] -utopy
[21] -isotopy
[22] -heterotopy
تقدیر و تشکر
این پژوهش منتج از رسالۀ دکتری انسیه ولی با عنوان «خوانش معنای فضای معماری در نقاشی معاصر ایران» و با حمایت گروه معماری دانشگاه آزاد اسلامی، واحد کرج انجام گرفته است.
نقش نویسندگان
تهیه متن، جمعآوری و تحلیل دادهها توسط انسیه ولی، طرح مسأله و چارچوب مفهومی پژوهش و مسئولیت مکاتبات توسط سیامک پناهی (راهنمای اول)، بسط موضوع و استحاله آن در روش پژوهش توسط منوچهر فروتن (راهنمای دوم)، بازبینی دادهها و توصیف نتایج زیر نظر حسین اردلانی (مشاور) صورت گرفته است.
تعارض منافع
نویسندگان بهطورکامل از اخلاق نشر تبعیت کرده و از هرگونه سرقت ادبی، سوء رفتار، جعل دادهها و یا ارسال و انتشار دوگانه، پرهیز نمودهاند و منافعی تجاری در این راستا وجود ندارد و نویسندگان در قبال ارائه اثر خود وجهی دریافت ننمودهاند.
فهرست مراجع
1. آدامز، لویی. (1395). روششناسی هنر. (علی معصومی، مترجم). تهران: نظر. (نشر اثر اصلی 1996).
2. بهروز، سید محمد؛ ضرغامی، اسماعیل؛ و مهدی نژاد، جمال الدین. (1393). پارادایم های معاصر هستی شناسی فضا و نسبت آن با شناخت شناسی معماری. روش شناسی علوم انسانی، 20(81)، 31-52. http://method.rihu.ac.ir/article_533.html
3. بذرافکن، کاوه. (1395). چه کسی از ]علیه[ فرمالیسم میهراسد؟ ]علیه[ فرمالیسم: «خیلی دور-خیلی نزدیک». معمار، (101)، 64-69.
4. پانوفسکی، اروین. (1395). معنا در هنرهای تجسمی. (ندا اخوان اقدم، مترجم). تهران: چشمه. (نشر اثر اصلی 2013).
5. پناهی، سیامک. (1384). تاثیر سوپرماتیسم بر معماری زاها حدید نگاهی دیگر به مفهوم در معماری. معماری و فرهنگ، 7(22)، 20-27.
6. پناهی، سیامک. (1397). معماری و سینمای معناگرا. تهران: عصر کنکاش.
7. چندلر، دانیل. (1386). مبانی نشانهشناسی. (مهدی پارسا، مترجم). تهران: سوره مهر. (نشر اثر اصلی 2002).
8. حسنوند، محمد کاظم؛ سجودی، فرزان؛ و خیری، مریم. (1384). بررسی نگاره «آزمودن فریدون و پسرانش را» از منظر نشانه شناسی لایهایی. هنرهای زیبا، 24(0)، 97-104. https://journals.ut.ac.ir/article_13886.html
9. دباغ، امیر مسعود؛ مختاباد امرئی، سید مصطفی. (1390). تاویل معماری پسامدرن از منظر نشانهشناسی. هویت شهر، 5(9)، 59-72.
https://hoviatshahr.srbiau.ac.ir/article_1190.html
10. رز، ژیلیلن. (1393). روش و روش شناختی تحلیل تصویر. (سید جمال الدین اکبر زاده جهرمی، مترجم). تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر و 11. ارتباطات؛ مرکز پژوهش و سنجش افکار صدا و سیما. (نشر اثر اصلی 1999).
12. رودولف، آرنهایم. (1388). پویه شناسی صور معماری. (مهدی قیومی بید هندی، مترجم). تهران: فرهنگستان هنر. (نشر اثر اصلی 1975).
13. سجودی، فرزان. (1387). نشانهشناسی کاربردی. تهران: قصه.
14. سمیعی، امیر؛ خدابخش، سحر؛ و فروتن، منوچهر. (1395). مطالعه تطبیقی بازنمایی فضای معماری سنتی در آثار نقاشی و معماری معاصر ایران، نمونه موردی آثار نقاشی پرویز کلانتری و آثار معماری سید هادی میرمیران. آرمان شهر، 9(17)، 63-78.
http://www.armanshahrjournal.com/article_44604.html
15. شعیری، حسین. (1393). تحلیل نشانه معناشناختی تصویر. تهران: علم.
16. شولتز، کریستیان نوربرگ. (1381). مفهوم سکونت: به سوی معماری تمثیلی. (محمود امیریاراحمدی، مترجم). تهران: آگه. (نشر اثر اصلی 1985).
17. شولتز، کریستیان نوربرگ. (1393). معماری: معنا و مکان. (ویدا نوروز برازجانی، مترجم). تهران: پرهام نقش. (نشر اثر اصلی 1988).
18. ذوالفقاری، محسن؛ و قنبریان شیاده، سکینه. (1397). خوانش شنانه شناسی لایهای در فرایند معنایی منظومه خسرو و شیرین نظامی. متن شناسی ادب فارسی،10(1)، 49-62. https://rpll.ui.ac.ir/article_22309.html
19. فروتن، منوچهر. (1389). زبان معمارانه نگارههای ایرانی. هویت شهر، 4(6)، 131-142.
https://hoviatshahr.srbiau.ac.ir/article_1129.html
20. فکوهی، ناصر. (1383). انسان شناسی شهری. تهران: نی.
21. کشمیرشکن، حمید. (1396). هنر معاصر ایران. تهران: نظر.
22. گروتر، یورگکورت. (1390). زیبایی شناسی در معماری. (جهانشاه پاکزاد، مترجم). تهران: دانشگاه شهید بهشتی. (نشر اثر اصلی 1987).
23. گیدئون، زیگفرید. (1386). فضا، زمان و معماری. (منوچهر مزینی، مترجم). تهران: علمی و فرهنگی. (نشر اثر اصلی 1948).
24. مظفری ساوجی، مهدی. (1397). گفتگو با ایران درودی. تهران: ثالث.
25. معماریان، غلامحسین. (1393). سیری در مبانی نظری معماری. تهران: سروش دانش.
26. مککارتر، رابرت. (1397). فضای درون؛ تجربه داخلی خاستگاه معماری است. (رضا امیررحیمی، مترجم). تهران: معمار نشر. (نشر اثر اصلی 2016).
27. نعیمی، محمدرضا؛ و مراثی، محسن. (1398). مطالعه تطبیقی هندسه شطرنجی در شهرسازی و نقاشی دوران پهلوی. باغ نظر، (81)16، 31-38. http://www.bagh-sj.com/article_103481.html
28. نوروزیطلب، علیرضا؛ مقبلی، آناهیتا و جودت، شهرناز. (1393). روانکاوی تحولات نقاشی و معماری در بستر تاریخی جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم. باغ نظر، (31)11، 17-32. http://www.bagh-sj.com/article_7839.html
29. ولی، انسیه؛ پناهی، سیامک؛ فروتن، منوچهر و اردلانی، حسین. (1401). مطالعه تطبیقی رهیافتهای فرمی- فضایی معماری و نقاشی در مرور آثار مهرداد ایروانیان و علیرضا تغابنی. باغ نظر، 19(106)، 5-18. http://www.bagh-sj.com/article_142835.html
30. Becker, J. & Fletcher, J. D. (2014). Lebbeus Woods, Architect (Drawing Papers) Paperback. The Drawng Center :New York.
31. Blau, E. & Troy, N. (2002). Architecture and Cubism. Cambridge: MIT press
32. Carman, T. (2008). Merleau-Ponty. Routledg Taylor & Francis Group, University of Texas: Austtin.
33. Peters, P. O. & Olabode, O. (2018). Comparative Analysis between Art and Architecture. Online Journal of Art and Design, 6(2). 15-32. https://research.bond.edu.au/en/publications/comparative-analysis-between-art-and-architecture
34. Irandarroudi (2019). Retrieved July, 2019, from http://www.irandarroudi.com/ fa/paints