عصيان و براندازی در حماسه های ملی ايرانی (بهمن نامه، کوش نامه و گرشاسپ نامه)
محورهای موضوعی : متون زبان و ادبیات فارسیمهدی میرزارسول زاده 1 , احمد گلی 2 , قدمعلی سرامی 3
1 - دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، تبریز، ایران
2 - استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، تبریز، ایران.
3 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تهران جنوب، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
کلید واژه: بهمن نامه, کوش نامه, گرشاسپ نامه, عصيان, براندازی,
چکیده مقاله :
عصيان اساس و بن¬مایة حماسه و عامل پیش¬برندة آن است. کارکرد عصیان در حماسه مانند پیرنگ در داستان است که توالی منطقی رخدادها را سامان می¬بخشد. به بیانی دیگر، در صورت فقدان عصیان، حماسه قادر به صیرورت نیست. یکی از انواع گونه¬گون عصیان در متون حماسی ملی ایرانی، عصیان با هدف جابجایی ساختار حاکمیتی و تحصیل قدرت است که بر پایة انگیزه-های مختلف، نظیر بیداد پادشاهان، آزمندی عاصیان و... صورت می¬گیرد. پاره¬ای از براندازي¬ها وجه نظامي داشته، توسط درباريان، بزرگان، وزیران و پهلوانان تمهید و انجام می¬شود و برخی دیگر از براندازي¬ها توسط اقشار عادي و عمومي جامعه محقق مي¬شود. در ادبيات سياسي امروز، از نوع اول ذیل عنوان «کودتا» و از نوع اخیر به نام «انقلاب» ياد مي¬شود. در پژوهش حاضر، هجده حماسة ملی ایرانی مورد بررسی قرار گرفته و جز در شاهنامه که جزو منظومه¬های مورد کنکاش در این پژوهش نیست، چنین عصیان¬هایی در کوش¬نامه، بهمن¬نامه و گرشاسپ¬نامه یافت شده است که نوشتار زیر، ناظر بر توصیف و تشریح آنهاست. در اين پژوهش که به شیوة توصیفی-تحلیلی انجام شده، عصيان¬ها از منظر انواع (فردي، گروهی و اجتماعی)، ادوار، انگيزه و محرک، تعلق طبقاتي عاصي/عاصيان، نتايج نهايي عصيان و وضعيت اجتماعي بعد از آن در سه منظومة یاد¬شده مورد بحث، بررسي و نتيجه¬گيري قرار گرفته است.
Rebellion is the basis of epic and its driving force. The function of rebellion in epic is like a plot in a story that organizes the logical sequence of events. In other words, in the absence of rebellion, the epic can not take place. One of the types of rebellion in Iranian national epic texts is rebellion with the aim of shifting the governing structure and gaining power, which is based on various motives, such as the tyranny of kings, the greed of rebels, and so on. Some of the coups have a military aspect, are prepared and carried out by courtiers, elders, ministers and heroes, and some other coups are carried out by ordinary and general sections of society. In today's political literature, the first type is referred to as "coup" and the latter type is called "revolution". In The Shahnameh, which is the leader of Iranian national epic poems, the number of such rebellions is more in comparison with other poems, but in the poems studied in this article, some cases have been found that the present article seeks to describe and explain. They are, hense, in this descriptive-analytical study, rebelliouss in terms of types (individual, group and social), periods, motivation and motivation, rebellious / rebellious class affiliation, the final results of rebellion and subsequent social status in three verses Bahmanameh, Koosh-Nameh and Garshaspnameh have been discussed, studied and concluded.
کتاب¬ها
قرآن کریم.
آبراهامیان، یرواند. (1399). کودتا، تهران: نی.
آیدنلو، سجاد. (1388). متون منظوم پهلوانی، تهران: سمت.
ابن أبی¬الخیر، ایران¬شاه. (1370). بهمن¬نامه، ویراستار رحیم عفیفی، تهران: علمی و فرهنگی.
ابن أبی¬الخیر، ایران¬شاه. (1377). کوش¬نامه، به کوشش جلال متینی، تهران: علمی.
ابن¬فارس، ابوالحسین احمد. (1422ق). معجم مقاییس¬اللغه، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
ابن منظور، محمد بن مکرم. (1414ق). لسان¬العرب، جلد 12، بیروت: دار صادر.
ارسطو. (1343). فن شعر، ترجمة عبدالحسین زرین¬کوب، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
اسدی طوسی، حکیم ابونصر علی¬بن¬احمد. (1354). گرشاسپ¬نامه، به اهتمام حبیب یغمایی، تهران: طهوری.
اسلامی¬ندوشن، محمدعلی. (1360). داستان داستان¬ها، تهران: طوس.
اکبری، منوچهر. (1395). فردوسی¬پژوهی، تهران: خانه کتاب.
بشیریه، حسین. (1380). موانع توسعة سیاسی در ایران، تهران: گام نو.
تاجدینی، علی. (1382). فرهنگ جاویدان المیزان، تهران: نشر مهاجر.
ثروتیان، بهروز. (1350). بررسی فرّ در شاهنامه فردوسی، تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز.
خالقی¬مطلق، جلال. (1386). حماسه: پدیده¬شناسی تطبیقی شعر پهلوانی، تهران: انتشارات مرکز دایرة¬المعارف بزرگ اسلامی.
داد، سیما. (1385). فرهنگ اصطلاحات ادبی (واژه¬نامة مفاهیم و اصطلاحات ادبی فارسی و اروپایی)، تهران: مروارید.
دورانت، ویل. (1343). تاریخ تمدن (مشرق زمین گاهواره تمدن)، ترجمه احمد آرام و دیگران، تهران: علمی و فرهنگی.
دو ورژه، موریس. (1358). جامعه¬شناسی سیاسی، ترجمة أبوالفضل قاضی، تهران: جاویدان.
دهخدا، علی¬اکبر. (1377). لغت¬نامه، جلد 10، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران.
راسل، برتراند. (1371). قدرت، ترجمة نجف دریابندری، تهران: خوارزمی.
راغب اصفهانى، حسین بن محمد. (1412ق). المفردات فی غریب القرآن، بیروت: دار العلم، الدار الشامیه.
رزمجو، حسين. (1372). انواع ادبي و آثار آن در زبان فارسي، مشهد: مؤسسة چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي.
ریو، مارشال. (1380). انگیزش و هیجان، ترجمة یحیی سیدمحمدی، تهران: ویرایش.
سرامی، قدمعلی. (1387). از رنگ گل تا رنج خار، تهران: علمی فرهنگی.
شالیان، ژرار. (1377). گنجینه حماسه¬های جهان، ترجمه علی¬اصغر سعیدی، تهران: چشمه.
شوقی، عباس. (1350). فردوسی پاکزاد، تهران: عطایی.
صفا، ذبیح¬الله. (1374). حماسه¬سرایی در ایران، تهران: فردوسی.
طبرسى، فضل بن حسن. (1372). مجمع¬البیان فى تفسیرالقرآن، جلد 2، تهران: انتشارات ناصر خسرو.
عربیانی، اشرف. (1389). مشاهیر شاهنامه با رویکرد نمادین، مشهد: ترانه.
فروند، ژولین. (1362). جامعه¬شناسی ماکس وبر، ترجمة عبدالحسین نیک¬گهر، تهران: نیکان.
قمی، عباس. (1385). فرهنگ واژگان قرآن کریم: ترجمه کتاب الدر¬النظیم فی لغات القرآن العظیم، ترجمة غلام¬حسین انصاری، تهران: امیرکبیر.
کامو، آلبر. (1387). عصیانگر، ترجمة مهستی بحرینی، تهران: نیلوفر.
کریستین¬سن، آرتور. (1350). کارنامة شاهان، ترجمة باقر امیرخانی و بهمن سرکاراتی، تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز.
کریستین¬سن، آرتور. (1360). کیانیان، ترجمة ذبیح¬الله صفا، تهران: علمی و فرهنگی.
کلمان، هوار. (1363). ایران و تمدن ایرانی، ترجمة حسن انوشه، تهران: امیرکبیر.
کیا، خجسته. (1369). شاهنامه فردوسی و تراژدی آتنی، تهران: علمی و فرهنگی.
مصطفوی، حسن. (1360). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، جلد 3، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
معین، محمد. (1391). فرهنگ فارسی، جلد2، تهران: امیرکبیر.
موله، ماریان. (1363). ایران باستان، ترجمة ژاله آموزگار، تهران: طوس.
مهاجرانی، عطاالله. (1382). گزند باد، تهران: اطلاعات.
وبر، ماکس. (1367). مفاهیم اساسی جامعه¬شناسی، ترجمة احمد صدارتی، تهران: مرکز.
هوگ، سیدنی. (1357). قهرمان در تاریخ، ترجمة خلیل ملکی، تهران: رواق.
مقالات
اسماعیلپور، علیرضا. (1393). دربارۀ گیسوری و سرکشی پهلوانان (ذیلی بر آراء ژرژ دومزیل در باب کارکرد جنگاوری). پژوهش¬های ایران¬شناسی، 4(1)، 1-15. doi: 10.22059/jis.2014. 52665.
اشرف¬زاده، رضا، و قربانی قره¬تپه، لیلا. (1396). تفاوت سرکشی، عصیان و طغیان در شاهنامه با توجه به مفاهیم قرآنی آن. مطالعات ادبیات، عرفان و فلسفه، 3(1)، 80-61.
اله¬یاری، عبدالمحمد. (1397). بررسی شخصیت شاهان در بهمن¬نامة ایرانشاه ابن أبی¬الخیر. اورمزد، (41)، 22-4.
پژمان¬فر، صبا، و ذاکری، احمد. (1400). تحلیل بوردیوییِ ذوق زیباییشناختی فردوسی. تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی (دهخدا)، 13(47)، 71-100. doi: 10.30495/dk. 2021.682068.
جلیلیان، حمید، و حسینی بناب، سید ابوالفضل. (1393). بررسی واژههای مشترک معنوی مربوط به «گناه» در قرآن کریم و روایات. سراج منیر، 5(17)، 159-187. doi: 10.22054/ajs m.2015.1482.
خالقی مطلق، جلال. (1362). گردشی در گرشاسپ¬نامه. ایران¬نامه، 2(3)، 388-423.
دشتبان، زهرا. (1389). بررسی و معرفی برخی از قهرمانان منظومة کوش¬¬نامه. مطالعات ایرانی، 9(17)، 104-87.
قربانی¬مقدم، غلام¬رضا، و عزیزی، علی. (1398). پژوهشی در عناصر سبکی و ساختار زبانی و ادبی گرشاسپ¬نامة اسدی طوسی. اورمزد، (47)، 30-21.
کاوندی¬کاتب، ابوالفضل. (1392). آیین شهریاری و روابط بین¬الملل در شاهنامه فردوسی، اطلاعات سیاسی-اقتصادی، 29(293)، 41-26.
کسرایی، محمدسالار. (1389). فرمانروایی تؤامان: حکومت و مشروعیت در ایران باستان. سیاست، 40(2)، 280-189.
محمدی، محتشم، دشتی، نصرالله. (1396). تحلیل عناصر حماسی در گرشاسبنامه. ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی، 13(47)، 285-30.
مختاری، خدایار. (1378). تصویر گرشاسپ در گرشاسپ¬نامة اسدی طوسی. دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، 2(52)، 55-31.
نحوی، اکبر، و رضاپور، سارا. (1394). ملاحظاتی دربارۀ منظومۀ بهمننامه. پژوهشنامه ادب حماسی (فرهنگ و ادب سابق)، 11(19)، 11-26.dor:20.1001.1.23225793.1394.11.19.1.6
هاشمیان، لیلا، و اتونی، بهزاد. (1389). آموزههای حکمی و اخلاقی در بهمننامه و جستاری در ریشههای ایرانی و اسلامی آن. زبان و ادب فارسی، 1(2)، 157-172. dor:20.1001.1 .2008899.1389.1.2.8.9
References
Books
The Holy Quran. [In Persian]
Abrahamian, Y. (2020). Coup, Tehran: Ney. [In Persian]
Aidenloo, S. (2009). Pahlavani poems, Tehran: Samat. [In Persian]
Akbari, M. (2016). Ferdowsi Research, Tehran: Book House. [In Persian]
Arabiani, A. (2010). Shahnameh celebrities with a symbolic approach, Mashhad: Song. [In Persian]
Aristotle. (1964). The Art of Poetry, Trans. Abdolhossein Zarrinkoob, Tehran: Book Translation and Publishing Company. [In Persian]
Asadi Tusi, H. A. N. A. A. (1975). Garshaspanameh, by Habib Yaghmaei, Tehran: Tahoori. [In Persian]
Bashirieh, H. (2001). Barriers to Political Development in Iran, Tehran: A New Step. [In Persian]
Camus, A. (2008). Rebel, Trans. Mahasti Bahraini, Tehran: Niloufar. [In Persian]
Christensen, A. (1971). Karnameh Shahan, Trans. Baqer Amirkhani and Bahman Sarkarati, Tabriz: Tabriz University Press. [In Persian]
Christensen, A. (1981). Kianian, Trans. Zabihullah Safa, Tehran: Scientific and Cultural. [In Persian]
Cleman, H. (1984). Iran and Iranian Civilization, Trans. Hassan Anousheh, Tehran: Amirkabir. [In Persian]
Dad, S. (2006). Dictionary of Literary Terms (Dictionary of Persian and European Literary Concepts and Terms), Tehran: Morvarid. [In Persian]
Dehkhoda, A. A. (1998). Dictionary, Volume 10, Tehran: University of Tehran Publishing Institute. [In Persian]
Durant, W. (1964). History of Civilization (East of the Cradle of Civilization), translated by Ahmad Aram et al., Tehran: Scientific and Cultural. [In Persian] (18) Du Verges, M. (1979). Political Sociology Trans. Abolfazl Ghazi, Tehran: Javidan. [In Persian]
Freund, J. (1983). Sociology of Max Weber, Trans. Abdolhossein Nikooghar, Tehran: Nikan. [In Persian]
Hugh, S. (1978). Hero in History, Trans. Khalil Maleki, Tehran: Porch. [In Persian]
Ibn Abi al-Khair, I. Sh. (1991). Bahmannameh, edited by Rahim Afifi, Tehran: Scientific and cultural. [In Persian]
Ibn Abi al-Khair, I. Sh. (1998). Kushnameh, by the effort of Jalal Matini, Tehran: Scientific. [In Persian]
Ibn Faris, A. H A. (2001). A dictionary of language measurements. Beirut: Arab Heritage Revival House. [In Persian]
Ibn Manzoor, M. M. (1993). Arabic Language, vol. 12, Beirut: Dar Sader. [In Persian]
Islami nodushan, M. A. (1981). Story Stories, Tehran: Toos. [In Persian]
Khaleghi Motlagh, J. (2007). Epic: A Comparative Phenomenology of Pahlavani Poetry, Tehran: Great Islamic Encyclopedia Center Publications. [In Persian]
Kia, B. (1990). Ferdowsi Shahnameh and the Athenian Tragedy, Tehran: Scientific and Cultural. [In Persian]
Mohajerani, A. (2003). Gozand Bad, Tehran: Information. [In Persian]
Moin, M. (2012). Farhang-e Farsi, vol. 2, Tehran: Amirkabir. [In Persian]
Mole, M. (1984). Ancient Iran, Trans. Jaleh Amoozgar, Tehran: Toos. [In Persian]
Mustafavi, H. (1981). Research on the words of the Holy Quran, vol. 3, Tehran: Book Translation and Publishing Company. [In Persian]
Qomi, Abbas. (2006). Dictionary of the Holy Quran: Translation of the book Al-Durra Al-Nazim Fi Laghat Al-Quran Al-Azeem, translated by Ghulam Hossein Ansari, Tehran: Amirkabir. [In Persian]
Ragheb Isfahani, H. M. (1991). Vocabulary in the Ghareeb of the Qur'an, Beirut: Dar Al-Ilm, Al-Dar Al-Shamiya. [In Persian]
Razmjoo, H. (1993). Literary types and their works in Persian language, Mashhad: Astan Quds Razavi Publishing House. [In Persian]
Rio, M. (2001). Motivation and Excitement, Trans. Yahya Seyed Mohammadi, Tehran: Edited. [In Persian]
Russell, B. (1992). Power, translated by Najaf Daryabandari, Tehran: Kharazmi. [In Persian]
Safa, Z. (1995). Epic Song in Iran, Tehran: Ferdowsi. [In Persian]
Sarami, Gh. (2008) .From the color of flowers to the suffering of thorns, Tehran: Scientific-Cultural. [In Persian]
Shalian, G. (1998). Treasure of world epics, Trans. Ali Asghar Saeedi, Tehran: Cheshmeh. [In Persian]
Shoghi, A. (1971). Ferdowsi Pakzad, Tehran: Atai. [In Persian]
Tabarsi, F. H. (1993). Collection of Statements in the Interpretation of the Qur'an, Volume 2, Tehran: Nasser Khosrow Publications. [In Persian]
Tajdini, A. (2003). Farhang Javidan Al-Mizan, Tehran: Mohajer Publishing. [In Persian]
Tharwatian, B. (1971). Investigation of the oven in Ferdowsi Shahnameh, Tabriz: Tabriz University Press. [In Persian]
Weber, M. (1988). Basic Concepts of Sociology, Trans. Ahmad Sadrati, Tehran: Center. [In Persian]
Articles
Al-Hayari, A. M. (2018). Study of the character of kings in the avalanche of Iranshah Ibn Abi al-Khair, Ormazd, (41), 22-4.[In Persian]
Ashrafzadeh, Reza, & Ghorbani Qarah Tappeh. L. (2017). The difference between rebellion, and revolution in Shahnameh according to its Quranic meanings, Studies in Literature, Mysticism and Philosophy, 3(1), 61-80. [In Persian]
Dashtban, Z. (2010). Examining and introducing some of the heroes of the Kush name system. Iranian Studies, 9(17), 104-87. [In Persian]
Esmaeilpour, A. (2014). About Heroes’ Gīsvari (Having Curly Hair) and Obstinacy (An Appendix to Georges Dumézil’s Theory about Warriors’ Function). Iranian Studies, 4(1), 1-15. doi: 10.22059/jis.2014.52665. [In Persian]
Ghorbani Moghadam, Gh. R, & Azizi, A. (2018). A research on stylistic elements and linguistic and literary structure of Asadi Toosi's Garshaspname. Ormazd, (47), 21-30.[In Persian]
Hashemian, L., & Atoni, B. (2010). The moral and motto instructions in Bahman nâmeh and a search in its Islamic and Iranian roots. , 1(2), 157-172. dorl:20.1001.1. 2008899.1389.1.2.8.9 [In Persian]
Jalilian, H., & Hosseini Bonab, S. A. (2014). Investigation of Spiritual Common Words for “sin’’ in the Quran and Hadiths. Seraje Monir, 5(17), 159-187. doi: 10.22054/ajsm.2015.1482. [In Persian]
Kasraie, M. S. (2010). Simultaneous rulership: governance and legitimacy in ancient iran. Political quarterly, 40(2), 189-280. [In Persian]
Kavandi-Kateb, A. (2012). Shahriari rituals and international relations in Ferdowsi's Shahnameh, Political-Economic Information, 29(293), 26-41. [In Persian]
Khaleghi Motlagh, J. (1983). An excursion in Garshasp-nameh. Irannameh, 2(3), 388-423. [In Persian]
Mohammdi, M., & Dashti, N. (2017). Garshāsb-Nāmeh: Analysis of Epic Elements. mytho-mystic literature, 13(47), 285-308. [In Persian]
Mokhtari, Kh. (1999). The image of Gershasep in Asadi Toosi's Gershasep. Faculty of Literature and Humanities, University of Isfahan, 2(52), 31-55. [In Persian]
Nahvi, A., & Rezapur, S. (2015). On Bahmannameh. Epicliterature, 11(19), 11-26. dorl:20.1001.1.23225793.1394.11.19.1.6. [In Persian]
Pezhmanfar, S., & Zakeri, A. (2021). Ferdowsi's aesthetic taste Bourdieu's measurement. Interpretation and Analysis of Persian Language and Literature Texts (Dehkhoda), 13(47), 71-100. doi: 10.30495/dk.2021.682068. [In Persian]
عصيان و براندازي در حماسههاي ملي ايراني
(بهمننامه، کوشنامه و گرشاسپنامه)
چکيده:
عصيان اساس و بنمایة حماسه و عامل پیشبرندة آن است. کارکرد عصیان در حماسه مانند پیرنگ در داستان است که توالی منطقی رخدادها را سامان میبخشد. به بیانی دیگر، در صورت فقدان عصیان، حماسه قادر به صیرورت نیست. یکی از انواع گونهگون عصیان در متون حماسی ملی ایرانی، عصیان با هدف جابجایی ساختار حاکمیتی و تحصیل قدرت است که بر پایة انگیزههای مختلف، نظیر بیداد پادشاهان، آزمندی عاصیان و... صورت میگیرد. پارهای از براندازيها وجه نظامي داشته، توسط درباريان، بزرگان، وزیران و پهلوانان تمهید و انجام میشود و برخی دیگر از براندازيها توسط اقشار عادي و عمومي جامعه محقق ميشود. در ادبيات سياسي امروز، از نوع اول ذیل عنوان «کودتا» و از نوع اخیر به نام «انقلاب» ياد ميشود. در پژوهش حاضر، هجده حماسة ملی ایرانی مورد بررسی قرار گرفته و جز در شاهنامه که جزو منظومههای مورد کنکاش در این پژوهش نیست، چنین عصیانهایی در کوشنامه، بهمننامه و گرشاسپنامه یافت شده است که نوشتار زیر، ناظر بر توصیف و تشریح آنهاست. در اين پژوهش که به شیوة توصیفی-تحلیلی انجام شده، عصيانها از منظر انواع (فردي، گروهی و اجتماعی)، ادوار، انگيزه و محرک، تعلق طبقاتي عاصي/عاصيان، نتايج نهايي عصيان و وضعيت اجتماعي بعد از آن در سه منظومة یادشده مورد بحث، بررسي و نتيجهگيري قرار گرفته است.
واژگان کليدي: بهمننامه، کوشنامه، گرشاسپنامه، عصيان، براندازی.
درآمد
عصیان، گونهای هنجارگریزی است و هنجارگریزی یعنی گریختن از دام عادات مألوف و عرفهای موجود در جامعه که باعث برجستهسازی است. یعنی وقتی رفتاری برخلاف سایر رفتارها از کسی سر میزند، موجبات شگفتی را فراهم میسازد و این شگفتیسازی باعث جلب توجه به رفتار جدید میشود.
اغلب دگراندیشان اهل عصیان بودهاند. جستجوها و تلاش برای کشف آتش، ساختن چرخ، تهیة لباس، ساختن خانهها و کاخهای بزرگ و در سر پروراندن اندیشهها و آرمانهای بلند، همه عللی بر عصیان انسان بر علیه شرایط طبیعی، آب و هوا و اقلیم است. انسان برای خود گرمایش و سرمایش مطلوب تدارک میبیند؛ امنیت خود را افزایش میدهد و حتی به مدد ممارست در انجام ورزشهای سنگین، زور بازوی خویش را از آنچه به طور طبیعی به وی داده شده، ارتقا میدهد و بدین ترتیب با چارهگری و ذوق، بر قوانین حاکم بر زمین و زندگی عصیان میکند.
حماسههای ملی ایرانی مانند همتایانشان در ادبیات ملل دیگر، حاصل عصیان است. هر متن حماسی، بازتابدهندة تقابل طرفینی است که در ذات خود برهماند و با هم بودنشان از دیدگاه فلسفی امری محال است. طرفینی که از ژرفساخت روان آدمی برآمده، در جهان متن تبلور یافتهاند. دو ساحتی بودن روان انسان که فضیلت و رذیلت را توأمان در خود جای داده، نسخة نخستین و نانوشتة جهان حماسی است که بعدها به مدد قریحة حماسهپردازان در قالب متون تجلی مییابد. تأملی در کتیبهها و تورقی در متون حماسی، مؤید این مطلب است که انسان در اعصار کهن، همواره در پی آفرینش دشمن بوده است. به این منظور حتی در صورت غیاب بدی، باید آن را آفرید تا در تقابل با نیکی قرار گرفته، توجیه کنندة هستی آن باشد. از منظر این پژوهش، حماسه چیزی نیست جز عصیان این دو طیف بر موجودیت و تمامیت همدیگر و پیشروندگی آن، محصول تسلسل در تقابل یادشده است.
برای گردآوری دادههای پژوهش حاضر، هجده منظومة حماسی ملی ایرانی به عناوین شاهنامة فردوسی، گرشاسپنامة اسدی طوسی، کوشنامه، بانوگشسبنامه، برزونامه، کککوهزاد، فرامرزنامة بزرگ، بهمننامه، شهریارنامه، جهانگیرنامه، شبرنگنامه، بیژننامه، کککوهزادنامه، ببربیاننامه، داستان پتیاره، تهمینهنامه، تهمینهنامة بلند، رزمنامة شکاوندکوه، دربردارندة بیش از صدهزار بیت، مورد مطالعه و کاوش قرارگرفته است اما عصیانهایی که با هدف ایجاد دگرگونی در حاکمیت و تحصیل قدرت باشند، بجز شاهنامه تنها در سه منظومة بهمننامه، کوشنامه و گرشاسپنامه یافت شده است.
چون اصل بر جنبة نوآورانة پژوهش است، شاهنامه را که در قیاس با منظومههای دیگر بیشتر مورد توجه و پژوهش قرار گرفته، کنار گذاشته، عصیانهای مندرج در سه منظومة دیگر را به منظور واکاوی انگیزهها و ادراک دلایل کامیابی یا ناکامی عصیانگران، مورد تحلیل قرار دادهایم.
پیشینة پژوهش
پرداختن به عصیان در متون حماسی، با رویکرد براندازی و تحصیل قدرت، مقولهای پر اقبال نبوده است. خاصه دربارة منظومههای مورد بررسی در این مقاله که پژوهشها کمشمار است، این موضوع به طور مطلق مورد بررسی قرار نگرفته است. در مورد شاهنامه، دو مقاله با عنوانی قریب به موضوع پژوهش حاضر نگاشته شده که مشخصات آنها به قرار ذیل میباشد:
- اشرفزاده، رضا؛ قربانی قرهتپه، لیلا (1398) بررسی سرکشی وزیران و موبدان در شاهنامه با استفاده از دادهکاوی، فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی، دورة 15، شماره 18
- ــــــــــــــــــــــــــــــــــ (1396) تفاوت سرکشی، عصیان و طغیان در شاهنامه با توجه به مفاهیم قرآنی آن، مطالعات ادبیات، عرفان و فلسفه، دورة سوم، شمارة 1/3، صص 80-61
باید افزود که مقاله نخست، عصیان دو گروه «وزیران» و «موبدان» بر پادشاهان را در معنای کلی آن بررسی کرده است و فقط در بخشی از عصیانها که هدف براندازی مد نظر است، با موضوع ما همپوشانی دارد. مقاله دوم نیز ناظر بر بررسی وجوه افتراق مفهوم عصیان در قرآن و حماسه با تمرکز بر شاهنامه است.
روش تحقیق
روش انجام پژوهش حاضر، (توصیفی-تحلیلی) و زیرمجموعة روش کتابخانهای است. در گام نخست هجده منظومة حماسی ملی ایرانی به عناوین شاهنامة فردوسی، گرشاسپنامة اسدی طوسی، کوشنامه، بانوگشسبنامه، برزونامه، کککوهزاد، فرامرزنامة بزرگ، بهمننامه، شهریارنامه، جهانگیرنامه، شبرنگنامه، بیژننامه، کککوهزادنامه، ببربیاننامه، داستان پتیاره، تهمینهنامه، تهمینهنامة بلند، رزمنامة شکاوندکوه، در مجموع بالغ بر صد هزار بیت مورد مطالعه قرار گرفته، عصیانهای مورد نظر استخراج شده است. سپس در گام بعد یافتههای پژوهش در سه منظومة حماسی کوشنامه، بهمننامه و گرشاسپ نامه، توصیف، تحلیل و برای حصول نتایج معنادار، طبقهبندی شدهاند.
بیان موضوع پژوهش
«قدرت» همزاد انسان است و تلاش برای تحصیل آن، به صورت غریزی در اعماق آحاد بشر وجود دارد. «قدرت عبارت است از فرصتى که در چارچوب رابطة اجتماعى به وجود مىآید و به فرد امکان مىدهد تا قطع نظر از مبنایى که فرصت مذکور بر آن استوار است، ارادهاش را حتى برخلاف مقاومت دیگران بر آنها تحمیل کند». (وبر، 1367: 139) طبق دیدگاه وبر «قدرت، مجال یک فرد یا تعدادى از افراد است براى اعمال اراده خود؛ حتى در برابر مقاومت عناصر دیگرى که در صحنه عمل شرکت دارند». (فروند، 1362: 232)
به نظر پارهای از اندیشمندان، تعاریف امروزی ارائهشده از قدرت، در دنیای مدرن مصداق داشته، در جهان پیشامدرن محلی از اعراب ندارند. به بیان دیگر «آنچه که به علم سیاست مربوط مىشود، قدرتى است که در جوامع بزرگ و پیچیده شکل پیدا مىکند و آنچه که در گروههاى ابتدایى و ساده مطرح است، نباید در علم سیاست بررسى شود؛ بلکه به محدودة روانشناسى اجتماعى مربوط خواهد بود». (دو ورژه، 1358: 30)
صرفنظر از تعاریف گوناگون عالمان سیاست از این مفهوم، همگی در اینکه قدرت از ابتدای پیدایش بشر، نمودهای بارزی در زندگی جمعی داشته، با شیوههای گوناگون به دست آمده و با علل مختلف جابهجا میشود، همعقیدهاند.
«ميل به قدرت دو صورت دارد: آشکارا در رهبران و پنهان در پيروان آنها، وقتي که مردم با ميل از رهبري پيروي ميکنند، منظورشان اين است که آن گروهي که رهبر در رأس آن قرار دارد، قدرت به دست بياورند و احساس ميکنند که پيروزي رهبر، پيروزي خود آنهاست... بنابراين سردستهاي پيدا ميکنند که به نظر ميآيد از شجاعت و توانايي لازم براي به دست آوردن قدرت، بهرهمند است». (راسل، 1371: 32)
در جوامع بشري «اميد مردم به حل يک بحران، همواره همراه با اميد به ظهور يک رهبري نيرومند يا هوشيار است که بر دشواريها و خطرات فايق آيد. بحران هرچه قويتر باشد، اشتياق به مرد شايستهاي که بر آن فايق آيد، نيرومندتر ميشود، خواه به صورت دعايي در خلوت باشد، يا يک تظاهر عمومي». (هوگ، 1357: 12)
در متون حماسی ملّی ایرانی که در درجة نخست، شاهان و پس از آنها، پهلوانان مظاهر قدرتاند، نمونههایی از خروش و شورش بر ایشان با هدف براندازی موجود است که اغلب ناشی از بیدادگری یا بیکفایتی آنهاست. به موازات این، گاهی نیز شاهد جدال بر سر تصاحب قدرت توسط زیردستانی هستیم که از آزمندی ایشان براي کسب قدرت ناشی میشود. نظامیان و وزیران عمدهترین کسانی هستند که چشم به قدرت و تمایل به تحصیل آن دارند. بویژه وزیران که «در واقع نبض تپندة دستگاه حکومتی بودهاند و شاهان کار به صوابدید آنها میکردهاند». (سرامی، همان: 820) این آزمندیها گاهی عصیانگران را به انجام اعمالی وامیدارد که توجیه عقلی ندارد زیرا «آز در فزوني جستن چنان است که خرد را از آدمي دور ميسازد و پشيماني به بار ميآورد» (شوقی، 1350: 170)
نظامیان نیز در متون حماسی ملی از ارکان قدرت هستند. «جنگاوران [که] به اقتضای کارکرد خود سرشتی ناسازگار دارند.» (اسماعیلپور، 1393: 7) گاهی با رویگردانی از پادشاهی یا پهلوانی او را از قدرت ساقط میکنند. از این امر امروزه در ادبیات سیاسی به نام «کودتا»، یعنی «سرنگونی ناگهانی و خشن دولت یا حکومت وقت توسط گروهی کوچک» (آبراهامیان، 1399: 23) یاد میشود.
مردم عادی نیز از دیگر عاصیان بر قدرت در متون حماسی هستند. «منِ» عصیانگر، همیشه من شخصی نیست و «بر خلاف عقیدة رایج و به رغم این واقعیت که زادة فردگرایانهترین عنصر وجود انسان است، مفهوم فرد را نادیده میگیرد». (کامو، 1374: 13) گاهی عصیان بر شرایطی است که به عصيانگر و سایرین تحمیل شده است. در ایران باستان از آنجا که «افکار عمومی در نتیجة ترس و تقیه هیچگونه تأثیری در رفتار شاه نداشت» (دورانت، 1343: 416) عصيانهاي اجتماعي یا سرکوب میشوند و یا به شورش و براندازي منجر میگردند. نکتة مهم در فهم تباین عصیانهای عمومی با عصیانهای فردی و گروهی، دقت در مشوقها و انگیزههاست. «مشوق، موضوعی محیطی است که فرد را برای پرداختن یا نپرداختن به یک زنجیره رفتار، جذب یا دفع میکند.» (ریو، 1380: 107) در اغلب عصیانهای عمومی، حفظ منافع اکثریت جامعه مورد نظر است در حالی که در بیشتر عصیانها و بویژه فردی، ارضای آزمندیهای شخصی و قدرتطلبی در اولویت قرار دارد. پیامد این آزمندیها، خصیصههای ناپسند دیگری است که حاصل میشود. به طور کلی «آز به مثابه درختي است که رذايل ديگر چون خشم و رشک و غيره شاخههاي آنند» (اسلامیندوشن، 1360: 183).
عصیان چیست؟
عصیان، واژهای عربی و دخیل در زبان فارسی است که «ابن فارس» از لغتشناسان سدة چهارم آن را «جدا شده؛ کسی که از مادرش در دنبالهروی جدا شود» (ابنفارس، 1422ق: 753) و «فرهنگ واژگان قرآن کریم» آن را «تحت تأثیر قرار نگرفتن» (قمی، 1385: ذیل واژه) معنی کردهاند. بر اساس این تعاریف، انسان عاصی، تحت تأثیر القائات محیطی قرار نمیگیرد، بلکه بر آنها میشورد.
علاوه بر معناهایی که امروز در مورد این واژه میشناسیم، باید عنوان کرد که معنی لغوی واژه عصیان «در اصل به معنای چوب است. در عربی میگویند جلو فلانی را با عصا گرفت. به کسی هم که از جمعیت کنارهگیری میکند، گفته میشود: شقالعصا؛ یعنی از جمعیت جدا شد» (راغب اصفهانی، 1412ق: 570).
در قرآن که 28 واژه مستقل با بار معنایی «گناه» وجود دارد (رک: جلیلیان و حسینی بناب، 1393: 187)، واژه عصیان و همردههای آن از جمله «ذنب»، «إثم»، «سیئه»و «خطیئه» نه مترادف، که با تفاوتهایی باریک در معانیشان مورد استعمال قرار گرفتهاند. بر خلاف زبان فارسی که تمامی این واژگان را اغلب هممعنی انگاشته، بیتوجه به هالة معنایی ویژهشان در زبان مبدأ، به جای هم به کار میبرند.
«ذنب، عبارت از هر عملى است که به دنبالش ضرر و یا فوت نفع و مصلحتى بوده باشد» (طبرسی، 1372: 713). مراد از إثم «انجام کاری است که حلال نیست» (ابنمنظور، 1414ق: 5). سیئه «از ریشه سوء گرفته شده و جمع آن سیئات است و به هر چیزی که بدی در آن ثابت و متصف به آن است، در هر موضوع یا کار یا عقیدهای که باشد، اطلاق میشود و از آنجا که بدی در واژه سیئه ثبوت دارد از نظر معنا از واژه سوء تأکید بیشتری دارد و از نظر لفظی معنایش بلیغتر است» (مصطفوی، 1360: 252). در نهایت خطیئه که از همه موارد یاد شده خفیفتر است، به «محتاط نبودن و مراقب نبودن در انجام کار نیک» (همان: 27) اطلاق میشود.
با ملاحظه تفاوتهای معنایی چنین برمیآید که تمامی موارد همرده، در شدت عمل و عواقب و عوارض آن از عصیان پایینتر است و عصیان مبادرت به انجام امری است که گستره و عمق تأثیر آن بسیار بالاتر است. اینکه در داستان نزدیک شدن آدم به درخت و میوة ممنوعه از واژه عصیان استفاده شده است، مؤید این مدعاست: «وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى»/ «آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت» (طه 20: 121). در همین راستا آیة 14 سورة نساء قابل تأمل است که در آن برای کیفر عصیان، آتش ابدی و عذابی خفتآور وعده داده شده است: «وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ»/ «و هر كس از خدا و پيامبر او نافرمانى كند و از حدود مقرر او تجاوز نمايد، وى را در آتشى درآورد كه همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفت آور است» (نساء 4: 14).
مستفاد دیگری که از این آیات یاد شده و سایر آیات و روایاتی که در آنها از مشتقات عصیان استفاده شده، برمیآید اینکه در تمامی موارد، معصیُبه، خدا یا فرستادة خداست. در حالی که در حماسه معصیُبههای متعددی وجود دارد که غیر از خداست و این نکته، عمدهترین تفاوت معنایی عصیان در متون دینی و حماسی است. در متون دینی «عصیان عبارت از خود معصیت است» (تاجدینی، 1382: 441). در حالی که عصیان در حماسه، کمترین قرابت را با «گناه» و «معصیت» دارد.
عصيان اساس و بنمایة حماسه و عامل پیشبرندة آن است. کارکرد عصیان در حماسه مانند پیرنگ در داستان است که توالی منطقی رخدادها را سامان میبخشد. به بیان دیگر در صورت فقدان عصیان، حماسه قادر به صیرورت نیست.
منتقدان ادبی پیرنگ را نقل وقایع داستان بر اساس علیت تعریف میکنند. «پیرنگ را نقشه داستان نیز تعریف کردهاند. ادوارد مورگان فورستر مثال میزند که «سلطان درگذشت و سپس ملکه مرد » داستان است؛ زیرا فقط ترتیب منطقی حوادث بر حَسَبِ توالی زمانی رعایت شده است. اما «سلطان درگذشت و پس از چندی ملکه از اندوه بسیار درگذشت» پیرنگ است؛ زیرا در این بیان، بر علیّت و چرایی مرگ ملکه نیز تأکید شده است. آنچه مولانا در حکایت شاه و کنیز میگوید: «گفت معشوقم تو بودستی نه آن/ لیک کار از کار خیزد در جهان، ناظر به همین رابطة علت و معلولی است» (داد، 1385: 100). در حماسه، عصیان همان جوهرة علیت است که صحنه به صحنه داستان را پیش میبرد و به فرجام میرساند.
ارسطو که نخستین بار در بوطیقا و در بحث تراژدی به مفهوم پیرنگ پرداخته، آن را متشکل از سه جزء بدایت، واسطه و نهایت میداند. «بدایت، امری است که به ذات خویش مستلزم آن نباشد که دنبال چیز دیگری آمده باشد. اما در دنبال خود او امری هست که به حکم طبیعت وجود دارد یا به وجود میآید. اما نهایت امری است که بر عکس این، یعنی بر خلاف بدایت باشد و آن عبارت است از چیزی که به ذات خویش و به حکم طبیعت همیشه و یا در بیشتر اوقات در دنبال چیز دیگر باشد اما در دنبال آن چیزی نباشد. واسطه هم عبارت است از امری که به ذات خویش، دنبال امر دیگر آید و همچنین امر دیگری هم در دنبال آن بیاید. بنابراین افسانههایی که مضمون تراژدی است، برای اینکه به حسن تألیف موصوف باشند، نباید تألیف آنها چنان باشد که بر حسب اتفاق و تصادف در یک جا شروع گردند و در جایی دیگر ختم شوند؛ بلکه باید در آنها شرایطی را که ذکر شد، مراعات کرد» (ارسطو، 1343: 43). با این انگاره، عصیان را باید به مثابة جزء واسطه در حماسه دانست. عاملی که به واسطة آن، داستانها در چارچوبی منطقی و با قاعده پیش میروند. به بیان دیگر هر عصیانی در یک داستان حماسی، معلول عصیان پیش از خویش و علت عصیان پس از خود است.
اگر عصیان نباشد، جنگهای موصوف در متون حماسی، فاقد علت تکوین میشوند و عنصر اساسی حماسه را که شرح پهلوانیهاست، باید نابوده پنداشت. علاوه بر این «در يک اثر حماسي کامل، [غیر از] توصيف پهلوانيها، مردانگيها و ميدان جنگ، عقايد و آراي اخلاقي، آداب و رسوم و مظاهر فرهنگ و تمدن يک ملت نيز منعکس است» (رزمجو، 1372: 55). عصیان در نمایاندن مظاهر فرهنگ و تمدن نیز نقش ایفا میکند. اگر عصیان سیاوش بر نفس نباشد، ارزشی به نام خویشتنداری تبلور نمییابد تا نمودار فرهنگی شود که ملتی قرنها به نسبتش با آن تفاخر کند و ببالد.
«با آنکه عصیان، چون چیزی [ملموس و محسوس در عالم مادی] نمیآفریند، به ظاهر منفی است، [اما] از آنجا که در وجود بشر چیزی را آشکار میسازد که باید از آن دفاع کرد، عمیقاً مثبت است» (کامو، 1387: 32). بر این اساس در داستان سیاوش، شاهد آفرینش ارزشی هستیم که قابل دفاع است و بی عصیان بر خواهش نفس، امکان آن نبود.
«بهمننامه»
منظومة بهمننامه دربردارندة 10443 بیت «در سرگذشت بهمن، پسر اسفندیار به نظم درآمده است. بهمن از پادشاهان مهم کیانی است که با فرمانروایی او فرّ و شکوه خاندان رستم فروشکست و از میان رفت. در سرگذشت او افسانه و واقعیت در هم آمیخته شده است. نام دیگر او را در شاهنامه و منابع تاریخی، اردشیر نوشتهاند و تاریخنگاران گاهی وی را با کوروش هخامنشی و بیشتر اوقات با اردشیر هخامنشی یکی دانستهاند» (نحوی و رضاپور، 1394: 12).
سرایندة بهمننامه، ایرانشان یا ایرانشاه ابن أبیالخیر است و تاریخ نظم آن «به یقین پیش از سال 520 هجری قمری صورت گرفته است. زیرا مجملالتواریخ که در آن به نظم اخبار بهمن اشاره شده، در همین سال تألیف شده است. بنابراین باید سال سرایش آن را اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم دانست» (الهیاری، 1397: 7).
غیر از جنبة حماسی بهمننامه، «از ویژگیهای مهم آن، این است که حکیم ایرانشاه، به مقتضای حال و مقام، از به کار گرفتن پند، اندرز، مثل و سخنان حکمتآمیز خودداری نورزیده و این امر باعث شیرینی و مقبولیت آن برای خوانندگان گردیده است» (هاشمیان و اتونی، 1389: 159).
«کوشنامه»
منظومة کوشنامه مشتمل بر 10129 بیت و شامل یک مقدمه و دو بخش تا حدودی غیرمرتبط با هم است. سرایندة این منظومه را ایرانشان یا ایرانشاه ابن أبیالخیر نوشتهاند.
«از میان اشیای فرهنگی قرن چهارم و پنجم، فردوسی با انتخاب شاهنامهسرایی تمایلش به تمایز از دیگر شاعران [مداحِ] همعصر خود را نشان میدهد» (پژمانفر و ذاکری، 1399: 91). این انتخاب اندکی پس از او اقبال و گسترش مییابد تا آنجا که «در میانة قرن پنجم تا ششم هجری داستانسرایان زیادی به پیروی از فردوسی به نظم حماسههای ملی پرداختهاند. این حماسهها، حماسههای اساطیری و پهلوانی برآمده از تاریخ و حاصل سنتی هستند که به جز اعتقاد و باورهای دینی و آگاهانة سراینده، ریشه در گذشتههای دور و دراز دارد. یکی از این حماسهها، کوشنامه یا قصة کوشِ پیلدندان است که یک هزار و پانصد سال با ستمگری، خونریزی، هوسبازی و گناه به نبرد آفریدگان نیکی چون آبتین و فریدون میپردازد و خود را آفریدگار مردمان میخواند. او در پایان منظومه، به راهنمایی پیری فرزانه از نژاد جمشید به سوی یزدان رهنمون میشود» (دشتبان، 1389: 88). به زعم پژوهشگران «این منظومه در روزگار فرمانروایی ابو شجاع محمد بن ملکشاه سلجوقی و در حدود سالهای 500 تا 504 هجری قمری به نظم در آمده است» (آیدنلو، 1388: 43).
«گرشاسپنامه»
منظومة حماسی گرشاسپنامه «که از آن به عنوان دومین اثر حماسی بعد از شاهنامه یاد میشود» (صفا، 1374: 283) شامل 7500 بیت است که توسط حکیم ابونصر علی بن احمد طوسی، مشهور به اسدی طوسی و «به تشویق، ابودلف، حاکم نخجوان به نظم درآمده است» (محمدی و دشتی، 1396: 286). موضوع این منظومه صفات و اعمال گرشاسپ، «از پرآوازهترین پهلوانان کهن سرزمین سیستان متعلق به دوران هند و ایرانی است که نژادش به جمشید میرسد» (مختاری، 1378: 34).
«به عقیدة تمام مورخان، تذکرهنویسان و پژوهشگران، در میان پیروان فردوسی، اسدی طوسی گوی سبقت را از همگان ربوده است و هیچیک از حماسهها و منظومههای رزمی، تاریخی و دینی که پس از آن سروده شده است، به پای این منظومة حماسی نمیرسد» (قربانیمقدم و عزیزی، 1398: 22).
در میان منظومههایی که به پیروی از فردوسی سروده شده، گرشاسپنامه تنها اثری است که از خط سبک حماسی شاهنامه فاصله میگیرد. به باور برخی از پژوهشگران «استقلال و ضعف گرشاسپنامه در همین خروج است» (خالقی مطلق، 1362: 101).
دلاوریهای منسوب به گرشاسپ در این اثر، از جمله کشتن اژدهایی هراسناک و نیز دیوی سهمناک، به زیبایی توصیف شده، بر مایههای حماسی اثر افزوده است تا جایی که ستیز او با اژیدهاک را «آخرین نبرد میان خیر و شر» (کریستینسن، 1368: 92) عنوان کردهاند.
بحث و ادبیات پژوهش
بر اساس مطالب ذکر شده، يکي از عصیانهای موجود در متون حماسی ملی ایرانی، عصیان با هدف براندازی است که به دو شاخة اصلي عصيانهاي فردي و اجتماعي تقسيم ميشود. شایان ذکر است که این تقسیمبندی ناظر بر مرحلة آغازین است و مواردی وجود دارد که در پی عصیان فرد، گروهی از نظامیان یا آحاد جامعه و مردم عادی نیز به ماجرا میپیوندند و در پروسة براندازی نقش ایفا میکنند.
عصيان فردي
عصیان ناسیا بر شاهصور
در اثنای نبرد سپاهیان شاهصور و بهمن، ناسیا، دستور شاهصور، نامهای به بهمن نوشت و به او پیشنهاد داد تا در ازای تسلیم شاه به بهمن، جایگاه والایی یابد. بهمن، نامه را خواند و فرمان داد تا نامهای پر از نیرنگ به ناسیا نوشته، وی را از بالارفتن جایگاهش مطمئن سازند.
ناسیا که مطلوب خود را به دست آورده بود، با داروی هوشبر شاه را بیهوش کرد و او را در گليمي پيچيد و نزد بهمن فرستاد.
نهادندش اندر میان گلیم |
| نه از شرم یاد و نه از شاه بیم |
شب تیره از شهر بگشاد در |
| به بهمن فرستادش آن خیرهسر |
(ابنابيالخير، 1370، 370: 6205-6204)
بهمن از عصیان ناسیا در شگفت ماند. به نظر او دستوری که به شاه خویش عصیان نموده بود، شایستة مجازات بود. چه «در فرهنگ گذشتة ایران، شاه دارای سه خویشکاری فاتح و فیروزگار بر بیدادگر، سامانبخش روزگار نوین و رهبر معنوی دوران خویش بود.» (کریستینسن، 1350: 56) بنابراین بدیهی است که خیانت به او از دیدگاه بهمن عملی نکوهیده تلقی شود. بنابراین دستور قتل ناسیا را صادر کرد.
شاهصور نیز بعد از این ماجرا با دادن خراج فراوان به بهمن و سردارانش بر سر قدرت باقی ماند. بدین ترتیب عصیانی که عامل آن وزیر و انگیزه از آن قدرتطلبی بود، به براندازی منجر نشد.
عصيانهای فردي- گروهي
عصیان بُهو بر مهراج
مهراج پادشاه هند و بُهو یکی از سرلشکران وی بود. هندوستان باج و خراج زیادی به ضحاک میداد و بهو که مخالف این امر بود، مهراج را از دادن مالیات نهی نمود. عدم قبول پیشنهاد بهو از جانب مهراج، انگیزهای شد تا بهو به فکر خلع مهراج افتد. خودمختاری بهو سبب شد تا در لشگر هند دودستگی پیش آید و نیمی از سپاهیان جانب بهو را بگیرند:
میانشان بدین جنگ و پرخاش خاست |
| سپه نیمهای بر بهو گشت راست |
به مهراج بر شد جهان تنگ و تار |
| شکستند لشکرش را چند بار |
(اسدی طوسی، 1354، 64: بیت 12-11)
بدین ترتیب عصیانی که در وهلة نخست، فردی بود، تبدیل به یک حرکت گروهی شد. ضحاک که از موضوع خبردار شد، گرشاسب را برای مقابله با بهو به هند گسیل کرد. سرانجام پس از جنگهای متعددی که درگرفت، بهو مغلوب شد و اقدام او برای براندازی مهراج، ناکام ماند.
عصیان اردشیر، کتایون و لؤلؤ بر بهمن
کتایون، دختر شاه صور که به اکراه تن به ازدواج با بهمن داده بود، هنگام عزیمت به نزد وی، میخواهد تا همشیرهاش، لؤلؤ نیز او را همراهی کند. با وساطت رستم این امر محقق شود. بعد از گذشت یک سال، کتایون که دل خوشی از بهمن ندارد و از نارضایتی اردشیر، سردار سپاه بهمن نیز آگاه است، به لؤلؤ پیشنهاد میکند تا اردشیر را بسیار گرامی دارد؛ زیرا اگر اردشیر اراده کند، قدرت آن را دارد که لؤلؤ را به مقام شاهی برساند. لؤلؤ نیز بزمی ترتیب میدهد و در پایان، بعد از بدرقه همه بزرگان، اردشیر را نزد خود نگه داشته، هدایای فراوانی به وی میدهد. اردشیر نیز پرده از کین خویش به بهمن برداشته، با لؤلؤ بیعت میکند که وی را شاه بخواند.
لؤلؤ و اردشیر که همداستان شدهاند، باید مهتران ایران را نیز با خود همراه کنند. به این منظور بزمی ترتیب میدهند و با دادن هدایای گران، رأی آنان را با پادشاهی لؤلؤ موافق میسازند. سپس اردشیر، اوستا و زند را به میان میآورد و یکایک سوگند میخورند تا از فرمان لؤلؤ بازنگردند.
بعد از مراجعت بهمن از سفر، چند مرحله به او سوء قصد میشود. اما بهمن با کمک پارس پرهیزگار از مهلکه میگریزد. بدین ترتیب عصیان لؤلؤ، اردشیر و کتایون بر بهمن با همراهی بزرگان ایران منجر به جابجایی در قدرت میشود. هرچند به روایت بهمننامه، بهمن پس از این ماجراها دوباره قدرت از دسترفته را بازپس میگیرد. پارس پرهیزگار در صحبتهایی که بعد از نجات بهمن با او میکند، علت عصیان بزرگان بر بهمن را خودکامگی او دانسته و سپاهیان را بیگناه میشمارد. همچنین از سوی دیگر بخشندگیهای لؤلؤ، وسوسه بزرگان و آزمندی آنها را محرکه دیگر براندازی بهمن عنوان میکند. (رک: ابنابيالخير، 1370: 186-75)
عصيانهاي اجتماعي
عصیان مردم سیستان بر زال
بهمن، فرزند اسفندیار که با انگیزة خونخواهی پدر به سیستان لشگر کشیده بود، با محاصرة شهر، آنها را تحت فشار قرار داده، خواستار تسلیم شهر بود. ادامة محاصره، موجب قحطی در شهر و نارضایتی مردم شده بود. آنها چند مرحله دست به دامان زال شدند و زال از آذوقة خویش به آنها بخشید. بار دیگر نیز پیلزوش به گلة بهمن یورش برد. گوسفندان وی را ربود و بین مردم شهر تقسیم نمود؛ اما این نیز هفتهای بیش نینجامید. سر هفته مردم عاصی نزد زال رفتند تا اگر قادر به رفع محاصره نیست، به لشکر بهمن بپیوندند. در مقابل، رفتار مدبرانه و همدلانة زال در جایگاه حاکم سیستان، اعتراض عمومی را فرونشانده، موجب دوام ساختار حاکمیتی گردید:
دل لشکر از پند دستان سام |
| بجوشید زان پند و گشتند رام |
همه بازگشتند و گشتند کوز |
| چو شاخ سمن روزگار تموز |
(ابنابيالخير، 1370، 294: 4855-4854)
عصیان مردم چین بر کوش
مردم چین که از بیداد کوش به ستوه آمدهبودند پس از ناکامی در همراهکردن نظامیان با خود، نمایندگانی را به درگاه فریدون فرستادند و از او برای سرنگونی کوش استمداد کردند. در نتیجه فریدون لشگری را به فرماندهی قارن برای جنگ با کوش گسیل کرد. لشگر قارن شبانه از دروازههای مخفی وارد شهر شدند و کوش را از تخت پادشاهی ساقط کرده، وی را به همراه گنجهایش نزد فریدون فرستادند. به فرمان فریدون، کوش در دماوند به بند کشیده شد:
به پایش یکی بند برساختند |
| به سوی دماوند پرداختند |
ببستندش آنجا به بند گران |
| به آیین ضحاک و آن دیگران |
(ابنأبیالخیر، 1377، 533: 7296-7295)
تحلیل یافتهها
بعد از بررسی منظومههاي حماسی ملّی ایرانی در گرشاسپنامه، کوشنامه و بهمننامه، نمونههایی از عصیان بر پادشاهان با هدف براندازی و جابجایی در قدرت یافت شد. تعداد نمونههای یافتشده پنج مورد بود که در مقالة حاضر مورد بررسی قرار گرفته است. در میان موارد اخیر، مردم عادی و نظامیان هر کدام دو مورد از عصیانها را به خود اختصاص دادهاند و یک مورد نیز عصیان وزیر با انگیزة قدرتطلبی است. نکته معنادار دیگر اینکه در عصر پهلوانی به دلیل حرمت جایگاه پادشاه شاهد هیچ عصیانی در جغرافیای ایران برای براندازی نیستیم. این امر از آنجا قابل تأمل است که در ایران باستان، شاه «مظهر قدرت خداوند و مهر و قهر او، همچنین نمایندة ارادة ملت به شمار میرفت». (ثروتیان، 1350: 21) همچنين «این پندار که پیوندی میان فرمانروا و خداوند وجود دارد، چنان مشروعیتی به قدرت سیاسی میبخشید که هرگونه رقابت در زندگی سیاسی، غیرحقانی شمرده میشد» (بشیریه، 1380: 31) و بر مبناي همين پندار بود که «پیروی بیچون و چرا از فرمانروایان، چه از دید سیاسی و چه از دید اعتقادی بر مردمان واجب شمرده میشد.» (کسرایی، 1389: 192) و «اطاعت از فرمانهاي شاه ارزش مذهبي خاصي داشت که با اطاعت از قانون الهي همسان شمرده ميشد.» (موله، 1363: 14) اما بالعکس و در دورة تاریخی، به علت بروز واقعيتهاي اجتماعي و سياسي در جامعه، بیشترین تعداد عصیانها را با هدف تحصیل قدرت شاهد هستیم.
جدول زیر، طبقهبندی عصیانهای برشمرده بر اساس چندین مؤلفة معنادار است. نوع عصيانها، دورة وقوع عصیانها، تعلق گروهی و طبقاتی و انگیزههای عاصیان، همچنین کامیابی یا ناکامی ایشان و میزان مطلوبیت وضعیت اجتماعی-سیاسی در دورة جدید از مشخصههایی است که میتواند در نتیجهگیری مورد توجه باشد.
ردیف | موضوع عصیان | نوع عصيان | دوره | انگیزه عصیان | عصیانگران | منجر به براندازی | علل ناکامی | نتيجة اجتماعي عصيان |
1 | ناسیا بر شاهصور | فردی | پهلوانی | قدرتطلبی | وزیر | نشد | مداخله بهمن | مطلوب |
2 | بهو بر مهراج | فردی-گروهی | پهلوانی | اصلاح امور کشور | بهو و نظامیان | نشد | مداخله ایرانیان | مطلوب |
3 | اردشیر، کتایون و لؤلؤ بر بهمن | فردی-گروهی | پهلوانی | قدرتطلبی | همسر و سردار سپاه | شد | _ | غیر مطلوب |
4 | مردم سیستان بر زال | اجتماعی | پهلوانی | قحطی و گرسنگی | مردم سیستان | نشد | تدبیر زال | مطلوب |
5 | مردم چین بر کوش | اجتماعی | پهلوانی | ستم پادشاه | مردم چین | شد | _ | مطلوب |
نوع عصيانها (فردي/غيرفردي)
در بین عصیانهای احصا شده، عصیان فردی داراي یک مصداق، عصيان فردي-گروهي داراي دو مصداق و عصيان اجتماعي نيز داراي دو مصداق است (نمودار شمارة 1). اگر دو عصیان فردی-گروهی را هم به اعتبار محرکة اولیه آنها که فرد است، در خوشة عصیانهای فردی قرار دهیم، در این صورت میتوان نتیجه گرفت که عصیانهای اجتماعی برای ایجاد تغییر در رأس قدرت به نسبت عصیانهای افراد و گروههای نظامی از شمار کمتری برخوردار است (نمودار شمارة 2).
ادوار عصیانها
دورهای که منظومههای مورد بررسی در این پژوهش به آنها پرداخته، دورة پهلوانی است لذا بدیهی است که همه عصیانهای ضبط شده در این مقاله نیز متعلق به این دوره باشد. واضح است که دورة تاریخی، دورهای است که امور انضمامی میگردد. در چنین شرایطی، هم بیداد شاهان و هم آزمندی پهلوانان و وزرا و زیردستان فزونی میگیرد. باید توجه داشت که «انسان به خودي خود آشوبزده نيست. کژروي انسان و تقدير کمکم او را از آدمي سالم و بهقاعده به آدمي آشوبزده و طغيانگر در ميآورد.» (کیا، 1369: 55)
نکتة دیگر در بررسی ادوار وقوع عصیانها این است که سه مورد از عصیانهای صورتگرفته در دورة پهلوانی خارج از جغرافیای ایران بوده، یک مورد در اثر فشار اقتصادی رخ داده، عصیان بر بهمن نیز به دلیل برخوردارنبودن او از فره پادشاهی نمیتواند مذموم تلقی شود. این امر ریشه در فرهنگ پهلوانی آن روزگار ایران دارد که «یکی از صفات پهلوان، وفاداری او نسبت به پادشاه و میهن است؛ چه در مقام جهانپهلوان، چه در مقام تیولدار». (خالقیمطلق 1386: 49)
انگیزهها و محرکها
در خصوص انگیزة عاصیان، بر پایة نتایج گزارششده در نمودار زیر عمدهترین علت اقدام به عصیان و سرکشی را باید در آزمندی و قدرتطلبی عاصیان جست. بیتردید این امر با نزدیکشدن به دورة تاریخی شدت میگیرد. همچنین تمامی عصیانهایی که با این انگیزه صورت گرفته، از نوع فردی است که عاصی در یکی از آنها وزیر است و در دیگری نیز فردی با پشتیبانی نظامیان. تحصیل قدرت انگیزة اصلی 40 درصد عصیانهای گزارش شده است. بعد از آن باید به بیدادگری شاه، اصلاح امور کشور و فقر اشاره کرد که از فراوانی یکسانی برخودارند (نمودار شمارة 3).
تعلق طبقاتی عاصیان
در میان عصیانهای گزارش شده در پژوهش حاضر، بیشترین تعداد عصیانها توسط نظامیان و مردم صورت گرفته است و یک مورد عصیان وزیر با انگیزة قدرتطلبی در مرتبه بعدی قرار دارد (نمودار شمارة 5). عصیان از جانب نظامیان و پهلوانان، به دلیل مسئولیت اجتماعی و ویژگیهای شخصیتیشان پذیرفتنی است اما عصیان وزیران که معتمد و مشاور شاهان تلقی میشوند، امری نکوهیده و سزاوار مجازات است. وزیر در ایران باستان «رابط بین پادشاه و مقامات دولتی بود». (میراحمدی، 1390: 642) و «نخستین پدیدهای است که هسته نظام دولتی از آن برآمده، در امپراتوری ساسانی واقعیت یافته است.» (کاوندیکاتب، 1392: 31) شاهان ایرانی بر این باور بودند که «وزیر جنگافزار ماست که برای فرود آوردن بر دشمن در سرزمینهای دوردست آمادهاش نگه میداریم». (کلمان، 1363: 143) بنابراین بدیهی است که سرکشی و خیانت از جانب وزیران را برنتابند؛ خاصه آنکه انگیزه وزیران فقط قدرتطلبی است. این امر در مورد نظامیان متفاوت است. نظامیان در اغلب عصیانها بر بیدادگری شاهان شوریدهاند و نیت اصلاح امور داشتهاند (نمودار شمارة 4).
نتیجة نهایی عصیانها و وضعیت اجتماعي پس از براندازی
در موارد بررسی شده، اغلب عصیانها به براندازی منجر نمیشود بلکه گاهی مداخله فرد یا افرادی و در بعضی موارد تدبیر، مذاکره و امتیازدهی حاکم موجب خنثیشدن اقدامات عاصیان میگردد (نمودار شمارة 6). از سوی دیگر در مواردی هم که عصیان به براندازی منجر میشود، الزاماً وضعیت پس از براندازی مطلوب نیست و گاهی وضعیت از آنچه هست، بدتر میشود. نمودارهای زیر مبین آمار مربوط به این دو مقوله است (نمودار شمارة 7).
نتیجه گیری
قدرت از دیرباز در انتظام جوامع بشری به عنوان مؤلفهای مؤثر به شمار میرود. میل به کسب قدرت و قرار گرفتن در حلقة حاکم در غریزة انسان ریشه دارد. این مفاهیم هرچند در ادوار متأخر به تبع پیچیدهترشدن روابط اجتماعی، از اهمیت وافری برخوردار شدهاند اما در مقاطع مختلف تاریخی نیز رگههایی از آن دیده میشود. با کنکاش در متون حماسی که ناظر بر ادوار کهن تاریخی و پیشاتاریخی است، با صرف نظر از شاهنامه، نمونههایی از سه منظومة کوشنامه، بهمننامه و گرشاسبنامه به دست میآید که متناظر مفاهیم امروزی کودتا و انقلاب است. هر چه از دورة اسطورهای به دورة تاریخی نزدیکتر میشویم، بر کثرت عصیانها با انگیزه ایجاد تغییر در نهاد قدرت افزوده میشود. بیشترین انگیزة عاصیان از مبادرت به این اقدام، قدرتطلبی و پس از آن بیداد پادشاهان است. از نظرگاه تعلق طبقاتی نیز، نظامیان و در مرتبة بعدی مردم عادی قرار دارند. از میان عصیانهای نامبرده شمار بیشتری موفق به براندازی نمیشوند و در میان عصیانهای موفق نیز الزاماً وضعیت پس از براندازی مطلوب و منطبق با اهداف اولیه نیست.
نمودارها
الف) کتابها:
(1) قرآن کریم
(2) آبراهامیان، یرواند (1399) کودتا، تهران: نی.
(3) آیدنلو، سجاد (1388) متون منظوم پهلوانی، تهران: سمت.
(4) ابن أبیالخیر، ایرانشاه (1370) بهمننامه، ویراستار رحیم عفیفی، تهران: علمی و فرهنگی.
(5) ـــــــــــــــــــــ (1377) کوشنامه، به کوشش جلال متینی، تهران: علمی.
(6) ابنفارس، ابوالحسین احمد (1422ق) معجم مقاییساللغه، الطبعهالاولی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
(7) ابن منظور، محمد بن مکرم (1414ق) لسانالعرب، ج 12، بیروت: دار صادر.
(8) ارسطو (1343) فن شعر، ترجمة عبدالحسین زرینکوب، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
(9) اسدی طوسی، حکیم ابونصر علیبناحمد (1354) گرشاسپنامه، به اهتمام حبیب یغمایی، تهران: طهوری.
(10) اسلامیندوشن، محمدعلی (1360) داستان داستانها، تهران: طوس.
(11) اکبری، منوچهر (1395) فردوسیپژوهی، تهران: خانه کتاب.
(12) بشیریه، حسین (1380) موانع توسعة سیاسی در ایران، تهران: گام نو.
(13) تاجدینی، علی (1382) فرهنگ جاویدان المیزان، تهران: نشر مهاجر.
(14) ثروتیان، بهروز (1350) بررسی فر در شاهنامه فردوسی، تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز.
(15) خالقیمطلق، جلال (1386) حماسه: پدیدهشناسی تطبیقی شعر پهلوانی، تهران: انتشارات مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
(16) داد، سیما (1385) فرهنگ اصطلاحات ادبی (واژهنامة مفاهیم و اصطلاحات ادبی فارسی و اروپایی)، چاپ سوم، تهران: مروارید.
(17) دورانت، ویل (1343) تاریخ تمدن (مشرق زمین گاهواره تمدن)، ترجمه احمد آرام و دیگران، تهران: علمی و فرهنگی.
(18) دو ورژه، موریس (1358) جامعهشناسی سیاسی، ترجمة أبوالفضل قاضی، تهران: جاویدان.
(19) دهخدا، علیاکبر (1377) لغتنامه، ج 10، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران.
(20) راسل، برتراند (1371) قدرت، ترجمة نجف دریابندری، تهران: خوارزمی.
(21) راغب اصفهانى، حسین بن محمد (1412ق) المفردات فی غریب القرآن، بیروت: دار العلم، الدار الشامیه.
(22) رزمجو، حسين (1372) انواع ادبي و آثار آن در زبان فارسي، مشهد: مؤسسة چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي.
(23) ریو، مارشال (1380) انگیزش و هیجان، ترجمة یحیی سیدمحمدی، تهران: ویرایش.
(24) سرامی، قدمعلی (1387) از رنگ گل تا رنج خار، تهران: علمی-فرهنگی.
(25) شالیان، ژرار (1377) گنجینه حماسههای جهان، ترجمه علیاصغر سعیدی، تهران: چشمه.
(26) شوقی، عباس (1350) فردوسی پاکزاد، تهران: عطایی.
(27) صفا، ذبیحالله (1374) حماسهسرایی در ایران، تهران: فردوسی.
(28) طبرسى، فضل بن حسن (1372) مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 2، تهران: انتشارات ناصر خسرو.
(29) عربیانی، اشرف (1389) مشاهیر شاهنامه با رویکرد نمادین، مشهد: ترانه.
(30) فروند، ژولین (1362) جامعهشناسی ماکس وبر، ترجمة عبدالحسین نیکگهر، تهران: نیکان.
(31) قمی، عباس (1385) فرهنگ واژگان قرآن کریم: ترجمه کتاب الدرالنظیم فی لغات القرآن العظیم، ترجمة غلامحسین انصاری، تهران: امیرکبیر.
(32) کامو، آلبر (1387) عصیانگر، ترجمة مهستی بحرینی، تهران: نیلوفر.
(33) کریستینسن، آرتور (1350) کارنامة شاهان، ترجمة باقر امیرخانی و بهمن سرکاراتی، تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز.
(34) ــــــــــــــــــ (1360) کیانیان، ترجمة ذبیحالله صفا، تهران: علمی و فرهنگی.
(35) کلمان، هوار (1363) ایران و تمدن ایرانی، ترجمة حسن انوشه، تهران: امیرکبیر.
(36) کیا، خجسته (1369) شاهنامه فردوسی و تراژدی آتنی، تهران: علمی و فرهنگی.
(37) مصطفوی، حسن (1360) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 3، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
(38) معین، محمد (1391) فرهنگ فارسی، ج2، تهران: امیرکبیر.
(39) موله، ماریان (1363) ایران باستان، ترجمة ژاله آموزگار، تهران: طوس.
(40) مهاجرانی، عطاالله (1382) گزند باد، تهران: اطلاعات.
(41) وبر، ماکس (1367) مفاهیم اساسی جامعهشناسی، ترجمة احمد صدارتی، تهران: مرکز.
(42) هوگ، سیدنی (1357) قهرمان در تاریخ، ترجمة خلیل ملکی، تهران: رواق.
ب) مقالات:
(43) اسماعیلپور، علیرضا (1393) دربارة گیسوری و سرکشی پهلوانان، پژوهشهای ایرانشناسی، سال 4، شمارة 1، صص 16-1.
(44) اشرفزاده، رضا و لیلا قربانی قرهتپه (1396) تفاوت سرکشی، عصیان و طغیان در شاهنامه با توجه به مفاهیم قرآنی آن، مطالعات ادبیات، عرفان و فلسفه، سال 3، شمارة 1/3، صص 80-61.
(45) الهیاری، عبدالمحمد (1397) بررسی شخصیت شاهان در بهمننامة ایرانشاه ابن أبیالخیر، فصلنامة اورمزد، شمارة 41، صص 22-4.
(46) پژمانفر، صبا و احمد ذاکری (1400) تحلیل بوردیویی ذوق زیباییشناختی فردوسی، فصلنامة علمی تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی(دهخدا)، دورة 13، شمارة 47، صص 100-71.
(47) جلیلیان، حمید و سید ابوالفضل حسینی بناب (1393) بررسی واژههای مشترک معنوی مربوط به گناه در قرآن کریم و روایات، مجلة سراج منیر. سال 5، شمارة 17، صص 188-159.
(48) خالقی مطلق، جلال (1362) گردشی در گرشاسپنامه 2، مجلة ایراننامه، شمارة 128 و 129، صص 121-85.
(49) دشتبان، زهرا (1389) بررسی و معرفی برخی از قهرمانان منظومة کوشنامه، مجلة مطالعات ایرانی، سال 9، شمارة 17، صص 104-87.
(50) قربانیمقدم، غلامرضا و علی عزیزی (1398) پژوهشی در عناصر سبکی و ساختار زبانی و ادبی گرشاسپنامة اسدی طوسی، فصلنامة اورمزد، شمارة 47، صص 30-21.
(51) کاوندیکاتب، ابوالفضل (1392) آیین شهریاری و روابط بینالملل در شاهنامه فردوسی، اطلاعات سیاسی-اقتصادی، سال 29، شمارة 293، صص 41-26.
(52) کسرایی، محمدسالار (1389) فرمانروایی توأمان؛ حکومت و مشروعیت در ایران باستان، فصلنامة سیاست. سال 4، شمارة 14، صص 280-189.
(53) محمدی، محتشم و نصرالله دشتی (1396) تحلیل عناصر حماسی در گرشاسپنامه، فصلنامة ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، سال 13، شمارة 47، صص 308-285.
(54) مختاری، خدایار (1378) تصویر گرشاسپ در گرشاسپنامة اسدی طوسی، مجلة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، دورة 2، شمارة 52، صص 55-31.
(55) نحوی، اکبر و سارا رضاپور (1394) ملاحظاتی درباره منظومة بهمننامه، پژوهشنامة ادب حماسی، سال 11، شمارة 19، صص 26-11.
(56) هاشمیان، لیلا و بهزاد اتونی (1389) آموزههای حکمی و اخلاقی در بهمننامه و جستاری در ریشههای ایرانی و اسلامی آن، فصلنامة تخصصی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج، سال 1، شمارة 2، صص 172-157.
Resources
A) Books:
(1) Quran
(2) Abrahamian, Yarvand. (1399). Coup, Tehran: Ney.
(3) Aidenloo, Sajjad. (1388). Pahlavani poems, Tehran: Samat.
) 4) Ibn Abi al-Khair, Iran Shah. (1370). Bahmannameh, edited by Rahim Afifi. Tehran: Scientific and cultural.
.(1377) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (5) Kushnameh, by the effort of Jalal Matini. Tehran: Scientific.
(6) Ibn Faris, Abul-Hussein Ahmed. (1422). A dictionary of language measurements. The first edition. Beirut: Arab Heritage Revival House.
(7) Ibn Manzoor, Muhammad ibn Makram. (1414 AH). Arabic Language, vol. 12, p. 5, Beirut: Dar Sader.
(8) Aristotle. (1343). The Art of Poetry, translated by Abdolhossein Zarrinkoob, Tehran: Book Translation and Publishing Company.
(9) Asadi Tusi, Hakim Abu Nasr Ali Ibn Ahmad. (1354). Garshaspanameh, by Habib Yaghmaei. Tehran: Tahoori.
(10) Islami nodushan, Mohammad Ali. (1360). Story Stories. Tehran: Toos.
(11) Akbari, Manouchehr. (1395). Ferdowsi Research, Tehran: Book House.
(12) Bashirieh, Hussein. (1380). Barriers to Political Development in Iran, Tehran: A New Step.
(13) Tajdini, Ali. (1382). Farhang Javidan Al-Mizan, Tehran: Mohajer Publishing.
(14) Tharwatian, Behrooz. (1350). Investigation of the oven in Ferdowsi Shahnameh, Tabriz: Tabriz University Press.
(15) Khaleghi motlagh, Jalal. (1386). Epic: A Comparative Phenomenology of Pahlavani Poetry, Tehran: Great Islamic Encyclopedia Center Publications.
(16) Dad, Sima. (1385). Dictionary of Literary Terms (Dictionary of Persian and European Literary Concepts and Terms), Third Edition. Tehran: Morvarid.
(17) Durant, Will. (1343). History of Civilization (East of the Cradle of Civilization), translated by Ahmad Aram et al., Tehran: Scientific and Cultural.
(18) Du Verges, Morris. (1358). Political Sociology, translated by Abolfazl Ghazi, Tehran: Javidan.
(19) Dehkhoda, Ali Akbar. (1377). Dictionary, Volume 10, Tehran: University of Tehran Publishing Institute.
(20) Russell, Bertrand. (1371). Power, translated by Najaf Daryabandari, Tehran: Kharazmi.
(21) Ragheb Isfahani, Hussein bin Muhammad. (1412). Vocabulary in the Ghareeb of the Qur'an, Beirut: Dar Al-Ilm, Al-Dar Al-Shamiya.
(22) Razmjoo, Hussein. (1372). Literary types and their works in Persian language, Mashhad: Astan Quds Razavi Publishing House.
(23) Rio, Marshall. (1380). Motivation and Excitement, translated by Yahya Seyed Mohammadi, Tehran: Edited.
(24) Sarami, Ghadamali. (1387).. From the color of flowers to the suffering of thorns, Tehran: Scientific-Cultural.
(25) Shalian, Gerard. (1377). Treasure of world epics, translated by Ali Asghar Saeedi, Tehran: Cheshmeh.
(26) Shoghi, Abbas. (1350). Ferdowsi Pakzad, Tehran: Atai.
(27) Safa, Zabihullah. (1374). Epic Song in Iran, Tehran: Ferdowsi.
(28) Tabarsi, Fazl Ibn Hassan. (1372). Collection of Statements in the Interpretation of the Qur'an, Volume 2, Tehran: Nasser Khosrow Publications.
(29) Arabiani, Ashraf. (1389). Shahnameh celebrities with a symbolic approach, Mashhad: Song.
(30) Freund, Julien. (1362). Sociology of Max Weber, translated by Abdolhossein Nikooghar, Tehran: Nikan.
(31) Qomi, Abbas. (1385). Dictionary of the Holy Quran: Translation of the book Al-Durra Al-Nazim Fi Laghat Al-Quran Al-Azeem, translated by Ghulam Hossein Ansari, Tehran: Amirkabir.
(32) Camus, Albert. (1387). Rebel, translated by Mahasti Bahraini, Tehran: Niloufar.
(33) Christensen, Arthur. (1350). Karnameh Shahan, translated by Baqer Amirkhani and Bahman Sarkarati, Tabriz: Tabriz University Press.
(34)ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1360). Kianian, translated by Zabihullah Safa, Tehran: Scientific and Cultural.
(35) Cleman, Hawar. (1363). Iran and Iranian Civilization, translated by Hassan Anousheh, Tehran: Amirkabir.
(36) Kia, Blessed. (1369). Ferdowsi Shahnameh and the Athenian Tragedy, Tehran: Scientific and Cultural.
(37) Mustafavi, Hassan. (1360). Research on the words of the Holy Quran, vol. 3, Tehran: Book Translation and Publishing Company.
(38) Moin, Mohammad. (1391). Farhang-e Farsi, vol. 2, Tehran: Amirkabir.
(39) Mole, Marian. (1363). Ancient Iran, translated by Jaleh Amoozgar, Tehran: Toos.
(40) Mohajerani, Ataullah. (1382). Gozand Bad, Tehran: Information.
(41) Weber, Max. (1367). Basic Concepts of Sociology, translated by Ahmad Sadrati, Tehran: Center.
(42) Hugh, Sydney. (1357). Hero in History, translated by Khalil Maleki, Tehran: Porch.
B) Articles:
(43) Ismailpour, Alireza. (1393). "On the bravery and rebellion of heroes", Iranian Studies, Vol. 4, No. 1, pp. 16-1.
(44) Ashrafzadeh, Reza and Leila Ghorbani Qarah Tappeh. (1396). "The difference between rebellion, rebellion and rebellion in Shahnameh according to its Quranic meanings", Studies in Literature, Mysticism and Philosophy, Vol. 3, No. 1/3, pp. 80-61.
(45) Al-Hayari, Abdul Mohammad. (1397). "Study of the character of kings in the avalanche of Iranshah Ibn Abi al-Khair", Ormazd Quarterly, vol. 41, pp. 22-4.
(46) Pejmanofar, Saba and Ahmad Zakeri. (1400). "Bourdieu Analysis of Ferdowsi's Aesthetic Taste", Scientific Quarterly of Interpretation and Analysis of Persian Language and Literature Texts (Dehkhoda), Volume 13, Issue 47, pp. 100-71.
(47) Jalilian, Hamid and Seyed Abolfazl Hosseini Bonab. (1393). "Study of common spiritual words related to sin in the Holy Quran and hadiths". Siraj Munir Magazine. Volume 17, Issue 5, pp. 159-188.
(48) Absolute Creator, Glory. (1362). "A Tour in Garshaspnameh 2", Irannameh Magazine, pp. 128 and 129, pp. 121-85.
(49) Dashtban, Zahra (1389). "Study and introduction of some heroes of the Koosnameh system", Journal of Iranian Studies, Vol. 9, No. 17, pp. 104-87.
(50) Moghaddam, Gholamreza and Ali Azizi. (1398). "A Study of the Stylistic Elements and Linguistic and Literary Structure of Asadi Tusi Garshaspanameh", Ormazd Quarterly, Vol. 47, pp. 30-21
(51) Kavendi Kateb, Abolfazl. (1392). "Shahriari Religion and International Relations in Ferdowsi's Shahnameh", Political-Economic Information, Vol. 29, No. 293, pp. 41-26.
(52) Kasraei, Mohammad Salar. (1389). "Twin rule; Governance and Legitimacy in Ancient Iran ”, Politics Quarterly. Q4, Sh14, pp. 280-189.
(53) Mohammadi, Mohtasham and Nasrullah Dashti. (1396). "Analysis of Epic Elements in Garshaspanameh", Quarterly Journal of Mystical and Mythological Literature, Vol. 13, No. 47, pp. 308-285.
(54) Mokhtari, God. (1378). "Image of Garshasp in Asadi Tusi Garshaspnameh", Journal of the Faculty of Literature and Humanities, University of Isfahan, Volume 2, Number 52, pp. 55-31.
(55) Nahvi, Akbar and Sara Rezapour. (1394). "Considerations on the System of the Avalanche", Journal of Epic Literature, Vol. 11, No. 19, pp. 26-11.
(56) Hashemian, Leila and Behzad Atoni. (1389). "Theological and moral teachings in the avalanche and an inquiry into its Iranian and Islamic roots", Quarterly Journal of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, Sanandaj Branch, Vol. 1, No. 2, pp. 172-157.
Rebellion and Subversion in Iranian National Epics
(Bahmannameh, Kushnameh, Garshaspnameh)
Abstract:
Rebellion is the basis of epic and its driving force. The function of rebellion in epic is like a plot in a story that organizes the logical sequence of events. In other words, in the absence of rebellion, the epic can not take place. One of the types of rebellion in Iranian national epic texts is rebellion with the aim of shifting the governing structure and gaining power, which is based on various motives, such as the tyranny of kings, the greed of rebels, and so on. Some of the coups have a military aspect, are prepared and carried out by courtiers, elders, ministers and heroes, and some other coups are carried out by ordinary and general sections of society. In today's political literature, the first type is referred to as "coup" and the latter type is called "revolution". In Shahnameh, which is the leader of Iranian national epic poems, the number of such rebellions is more in comparison with other poems, but in the poems studied in this article, some cases have been found that the present article seeks to describe and explain. They are. In this descriptive-analytical study, rebellions in terms of types (individual, group and social), periods, motivation and motivation, rebellious / rebellious class affiliation, the final results of rebellion and subsequent social status in three systems Bahmanameh, Koosh-Nameh and Garshaspnameh have been discussed, studied and concluded.
Keywords: Bahmannameh, Koosnameh, Garshaspanameh, Rebellion, Rebelation.