روششناسی فهم متون اسلامی از منظر اجتهاد امامیه
محورهای موضوعی : پژوهشهای زبان شناختی و معنا شناسی در سطح واژگانحسین عندلیب 1 * , پیمان عباسیان 2
1 - گروه معارف اسلامی، واحد قم، دانشگاه ازاد اسلامی ، قم، ایران
2 - استادیار، گروه حقوق، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران.
کلید واژه: روششناسی, متون اسلامی, اجتهاد امامیه, متن, مولف, مفسّر و واضح متن.,
چکیده مقاله :
هدف پژوهش حاضر پاسخ به این پرسش اساسی است که «فهم متون اسلامی از منظر اجتهاد امامیه بر چه اصول و ضوابطی استوار است؟». روش پژوهش حاضر توصیفی- تحلیلی است. برای پاسخ به این پرسش مهم باید به این ضرورت توجه داشت که فهم متون اسلامی یکی از مهمترین کارویژههای فقیهان اسلام است. در علم اصول در باب نقش اراده مولف در دلالتهای متن، مباحث گستردهای مطرح شده است، به گونهای که لزوم کشف اراده از ظاهر کلام و متعین بودن معنای متن، مورد قبول همه اصولیان است، و این را امر مسلّمی میدانند که در تفهیم و تفاهم، ضرورتاً باید معنای متعین و بنیادین متن، که همان مراد مولف است، کشف شود. همه اصولیان در باب فهم متن برآنند که نقش تفسیر و مفسّر در فهم متن، به طور عام و در فهم کتاب و سنّت نبوی به طور خاص، نقش اکتشافی است که مراد و مقصد مولف را از طریق دلالت متن بر معنا، کشف میکند. اگر مراد و مقصد مولف را از متن کشف نکند، بلکه غیر از متن کشف کند، دیگر آن را تفسیر متن نام نمینهند. یافته پژوهش آن است که، سه عنصر اساسی و اصلی در فهم متون اسلامی وجود دارد: متن، مولف، مفسّر و واضح متن. هرکدام از این سه مهم نیز بر پایه روششناسی ویژه اجتهاد امامیه، شرایط و ضوابطی را دارند و اصولی بر آنها حاکم است که در این پژوهش تبیین و تحلیل گردیده است.
The present research aims to address the fundamental question: “On what principles and regulations is the understanding of Islamic texts based from the perspective of Imami ijtihad established?” The methodology of this study is descriptive-analytical. To answer this important question, it is essential to recognize that the understanding of Islamic texts is one of the most crucial functions of Islamic jurists (fuqaha). In the science of usul (principles of jurisprudence), extensive discussions have been raised regarding the role of the author’s intention in the implications of the text, to the extent that the necessity of uncovering the intention from the apparent wording and the determination of the meaning of the text is accepted by all scholars of usul. It is a well-established fact that, in comprehension and mutual understanding, it is imperative to uncover the definite and foundational meaning of the text, which is the intended meaning of the author. All scholars of usul agree that the role of interpretation (tafsir) and the interpreter (mufassir) in understanding the text, in general, and in comprehending the Quran and prophetic traditions (sunnah) in particular, is an exploratory role that uncovers the intention and aim of the author through the text’s implications. If the intention and aim of the author are not revealed through the text, but rather something else is deduced, it is no longer termed an interpretation of the text. The findings of the research indicate that there are three essential
and fundamental elements in the understanding of Islamic texts: the text, the author, and the interpreter. Each of these three components also possesses specific conditions and regulations based on the distinct methodology of Imami ijtihad, which are elucidated and analyzed in this study.
قرآن کریم.
آخوند خراسانی، ملامحمدکاظم (1409ق). کفایه الاصول. قم: آل البیت(ع)، ج2.
انصاری، مرتضی (1428ق). فرائد الاصول. قم: مجمع الفکر الاسلامی.
تفتازانی، مسعود بن عمر (1383). مختصر المعانی. بیروت: دارالکتب العلمیه.
حسنی، محمدحسن (1393). نظریات تفسیر متن. تهران: اندیشوران.
خمينى، سید روحالله (1381). الاستصحاب. تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
خمینی، سید روحالله (1373 ب). مناهج الوصول الی علم الاصول. قم: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
خمینی، سید روحالله (1373الف). انوار الهدایه فی التعلیق علی الکفایه. قم: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج1.
خمینی، سید روحالله (1378). صحیفه امام. قم: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج21.
سبحانی، جعفر (1354). تهذیب الاصول. بینا، ج2.
صدر، سید محمد (1978م). حلقات الاصول. بیروت: دارالعلم، ج1.
صدر، سید محمدباقر (1417ق). بحوث فی علم الاصول. تقريرات سید محمود هاشمى شاهرودى. قم: موسسه دائرهالمعارف فقه اسلامي بر مذهب اهل بيت(ع)، ج3.
فیاضی، محمد (1392). درسهای اصول. قم: حکمت.
قمی، ابوالقاسم (1430ق). قوانین الاصول. قم: انتشارات اسلامی، ج1-3.
مظفر، محمدرضا (1375). اصول الفقه. قم: اسماعيليان، ج1.
مظفر، محمدرضا (1422ق). اصول الفقه. قم: اسماعیلیان.
معرفت، محمدهادی (1383). التمهید فی علوم القرآن. قم: موسسه تمهید، ج5، 3.
معرفت، محمدهادی (1385). التفسیر و المفسرون. مشهد: الجامعه الرضویه للعلوم الاسلامیه، ج1.
موسوی خویی، سید ابوالقاسم (1412ق). مصباح الاصول. قم: مکتبه الداوری، ج2.
موسوی خویی، سید ابوالقاسم (1993). اجود التقریرات. بیروت: مطبعه العرفان، ج2.
واعظی، احمد (1389). نظریه تفسیر متن. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
Methodology of Understanding Islamic Texts
from the Perspective of Imami Ijtihad1
Hosein Andalib1, Peyman Abbasian2
1 Department of Islamic Studies, Qom Branch, Islamic Azad University, Qom, Iran (Corresponding author). hoseinandalib@iau.ac.ir
2 Department of Law, Charkh Niloufari Azerbaijan Institute of Higher Education, Tabriz, Iran. Peyman.abbs@gmail.com
Abstract The present research aims to address the fundamental question: “On what principles and regulations is the understanding of Islamic texts based from the perspective of Imami ijtihad established?” The methodology of this study is descriptive-analytical. To answer this important question, it is essential to recognize that the understanding of Islamic texts is one of the most crucial functions of Islamic jurists (fuqaha). In the science of usul (principles of jurisprudence), extensive discussions have been raised regarding the role of the author’s intention in the implications of the text, to the extent that the necessity of uncovering the intention from the apparent wording and the determination of the meaning of the text is accepted by all scholars of usul. It is a well-established fact that, in comprehension and mutual understanding, it is imperative to uncover the definite and foundational meaning of the text, which is the intended meaning of the author. All scholars of usul agree that the role of interpretation (tafsir) and the interpreter (mufassir) in understanding the text, in general, and in comprehending the Quran and prophetic traditions (sunnah) in particular, is an exploratory role that uncovers the intention and aim of the author through the text’s implications. If the intention and aim of the author are not revealed through the text, but rather something else is deduced, it is no longer termed an interpretation of the text. The findings of the research indicate that there are three essential
Keywords: Methodology, Islamic Texts, Imami Ijtihad, Text, Author, Interpreter. |
روششناسی فهم متون اسلامی از منظر اجتهاد امامیه2
حسین عندلیب1، پیمان عباسیان2
1 گروه معارف اسلامی، واحد قم، دانشگاه آزاد اسلامی، قم، ایران (نویسنده مسئول). hoseinandalib@iau.ac.ir
2 گروه حقوق، موسسه آموزش عالی چرخ نیلوفری آذربایجان، تبریز، ایران. Peyman.abbs@gmail.com
چکیده هدف پژوهش حاضر پاسخ به این پرسش اساسی است که «فهم متون اسلامی از منظر اجتهاد امامیه بر چه اصول و ضوابطی استوار است؟». روش پژوهش حاضر توصیفی- تحلیلی است. برای پاسخ به این پرسش مهم باید به این ضرورت توجه داشت که فهم متون اسلامی یکی از مهمترین کارویژههای فقیهان اسلام است. در علم اصول در باب نقش اراده مولف در دلالتهای متن، مباحث گستردهای مطرح شده است، به گونهای که لزوم کشف اراده از ظاهر کلام و متعین بودن معنای متن، مورد قبول همه اصولیان است، و این را امر مسلّمی میدانند که در تفهیم و تفاهم، ضرورتاً باید معنای متعین و بنیادین متن، که همان مراد مولف است، کشف شود. همه اصولیان در باب فهم متن برآنند که نقش تفسیر و مفسّر در فهم متن، به طور عام و در فهم کتاب و سنّت نبوی به طور خاص، نقش اکتشافی است که مراد و مقصد مولف را از طریق دلالت متن بر معنا، کشف میکند. اگر مراد و مقصد مولف را از متن کشف نکند، بلکه غیر از متن کشف کند، دیگر آن را تفسیر متن نام نمینهند. یافته پژوهش آن است که، سه عنصر اساسی و اصلی در فهم متون اسلامی وجود دارد: متن، مولف، مفسّر و واضح متن. هرکدام از این سه مهم نیز بر پایه روششناسی ویژه اجتهاد امامیه، شرایط و ضوابطی را دارند و اصولی بر آنها حاکم است که در این پژوهش تبیین و تحلیل گردیده است. كلیدواژهها: روششناسی، متون اسلامی، اجتهاد امامیه، متن، مولف، مفسّر و واضح متن. |
یکی از مهمترین کارویژههای فقیهان اسلام، فهم متون اسلامی است. اجتهاد اسلامی چیزی جز فهم و استنباط دیدگاه شارع مقدس از متن متون دینی، یعنی قرآن و روایات اسلامی نیست. بنابراین، آنچه که ثمره و گنج رنج هزار سالۀ دانشمندان اسلامی است، اجتهاد فاخر و فهم و استنباط آنان از متون اسلامی است. هرچند مجتهدان، فصل جداگانهای را به تبیین روشهای اجتهادی اختصاص ندادهاند؛ لکن علم اصول فقه بهعنوان مهمترین علم که متصدی روششناسی اجتهاد عالمان است، مورد نظر و اهتمام بوده است. فهم متون دینی، دارای ویژگی و خصوصیتی است كه لزوم توجه به قصد و مراد گوینده و مؤلف آن را كاملاً ضروری مینماید؛ از این جهت، حساسیت افزونتری بر سایر متون دارد. یك شعر یا یك داستان را میتوان صرفنظر از اینكه چهكسی آن را سروده یا نوشته، مورد تفسیر و تجزیه و تحلیل قرار داد؛ امّا در باب متون دینی، همواره درپی درك و فهم مقصود گویندۀ سخن و باریتعالی هستیم؛ چون دینداری، لبیك گفتن عملی و نظری به پیام پروردگار است و گوهر ایمان دینی، تصدیق حقایقی است كه خداوند از طریق وحی، تفهیم آنها را به انسان قصد كرده است. پس، رویكرد مؤمنانه و عالمانه به متون دینی ـ بهویژه متونی كه هیچگونه تحریفی در آنها رخ نداده استـ به غرض درك و فهم و خواست خداوند متعال صورت میپذیرد و با چنین غرضی، چگونه میتوان پیوند متن را با مؤلفش نادیده انگاشت و متن دینی را همچون شعر یا نثری عادی، پیشرو نهاد و به تفسیر آزاد آن ـكه نوعی وارد شدن در بازی با متن است ـ پرداخت؟ در باب كثرتگرایی معنایی و عدم تعیّن آن، جای انكار نیست كه متن و زبان، نظیر آثار هنری، این قابلیت را دارند كه فیحد ذاته و مستقل از مؤلف و خالقشان مورد ارزیابی واقع شوند؛ اما نمیتوان به بهانۀ این قابلیت، واقعیت دیگری را نادیده گرفت. واقعیت آن است كه هر متكلم و نویسندهای كه لب به سخن میگشاید، به قصد انتقال معنا، افكار و احساساتش چنین میكند. در این فرض، سخن گفتن از ابهام ذاتی معنا و عدم تعیّن آن، سخنی كاملاً ناروا است؛ زیرا این ادّعا مرادف با آن است كه متكلم و نویسنده، خود در ابهام و سردرگمی معنایی بهسر میبرده و هیچ معنای معیّنی را در سر نمیپرورانده است. پرسشی که پژوهش حاضر درصدد پاسخ به آن است، عبارت است از اینکه: «فهم متون اسلامی از منظر اجتهاد امامیه بر چه اصول و ضوابطی استوار است؟». برای پاسخ به این پرسش، ضروری است دیدگاههای اصولیان، مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
2. مبانی فهم متون دینی در اصول فقه
از دیدگاه اصولیان، فهم متون -اعم از دینی و غیردینی- به امور زیر وابستگی دارد:
در تبیین چگونگی نقش متن در فرآیند فهم متن، مباحثی همچون «وضع»، «انواع دلالت» و «کیفیت دلالت متن بر معنا» مطرح است. لکن پرداختن به همۀ این مسائل به نظر ضروری نمیرسد. آنچه که در این بین مهم است، بررسی انواع دلالت است که مستقیماً با مقولۀ فهم متن مرتبط است.
اصولیان در یک تقسیم، دلالتهای متن را به دو قسم دلالت تصوری و دلالت تصدیقی تقسیم میکنند. در ادامه به بیان تعریف این دو نوع دلالت متن و نیز نقشی که ممکن است وضع الفاظ و جملهها در ایجاد این دو نوع دلالت، برعهده داشته باشد، میآید.
مراد از دلالت تصوری متن این است که بین تصور الفاظ متن و تصور معانی آنها تلازمی وجود دارد، که از شنیدن و خواندن الفاظ متن، معنا به ذهن خواننده یا شنونده خطور میکند. این دلالت صرفاً وابسته به «وضع» بوده و هرکسی که با «وضع» الفاظ آَشنا باشد و آن را بخواند یا بشنود، در این صورت به معانی الفاظ منتقل میشود. به بیان دیگر، خاستگاه دلالت تصوری متن، «وضع» الفاظ
بر معانی مخصوصشان میباشد که همان دلالت مفردات متن و کلام بر معانی لغوی و عرفیشان است؛ بهگونهای که حتی اگر قرینۀ متصلی در کلام وجود داشته باشد، مبنیبر اینکه متن در معنای حقیقی و وضعی خود استعمال نشده است؛ باز هم متن و کلام برای شنونده یا خواننده، دلالت تصوری خود را از دست نمیدهد؛ اگرچه شنونده یا خواننده، آن را مراد جدی مؤلف یا متکلّم نداند. بنابراین، دلالت تصوری متن، تابع «وضع» است؛ خواه قرینهای برخلاف آن در متن یا در خارج از آن موجود باشد، خواه نباشد (حسنی، 1393، ص239).
دلالت تصدیقی متن بهمعنای آن است که خواننده یا شنونده با خواندن یا شنیدن لفظ، مراد بودن آن را از جانب متکلّم تصدیق و به آن اذعان کند. پس، دلالت تصدیقی متن عبارت است از کشف ارادۀ متکلم از طریق الفاظ متن. بنابراین، اگر دلالت وضعی الفاظ، دلالت تصدیقی باشد؛ در این صورت اگر متکلم بر حسب قانون «وضع»، الفاظی را استعمال کند، کاشف از آن است که معنای الفاظ متن را اراده کرده و تحقق دلالت وضعی، مستلزم احراز ارادۀ متکلم از خارج از متن نیست. در واقع، مراد از دلالت تصدیقی متن این است که متن، بیانگر همان معنایی است که مراد استعمالی مؤلف بوده و از مجموع کلام یا متن حاصل میشود؛ زیرا چهبسا به دلیل وجود قرائن متّصل در کلام یا متن، معنای برآمده از متن با برآیند معنای حاصل از مفردات آن، تطابق نداشته باشد. از اینرو، دلالت تصدیقی بعد از اتمام سخن به دست میآید. بنابر این تعریف، وجود دلالت تصدیقی در متن، متوقف بر موارد زیر است:
1) احراز اینکه مؤلف در مقام بیان و افادۀ پیامی بوده است.
2) احراز اینکه مؤلف، ارادۀ جدّی بر افادۀ پیام خود داشته است.
3) احراز اینکه مؤلف بر معنای کلام و الفاظ خود کاملاً آگاهی داشته و آن را قصد کرده است.
4) احراز اینکه قرینهای دالّ بر اینکه مراد مؤلف برخلاف ظاهر کلامش است، وجود نداشته باشد. در غیر این صورت، دلالت تصدیقی متن، منطبق بر آن قرینه خواهد بود (ر.ک: آخوند خراسانی، 1409ق، ج2، ص247-248).
گفتنی است یکی از مقدمات حکمت که آخوند خراسانی افزوده و با مسئلۀ این پژوهش کاملاً در ارتباط است، نبودن قدر متیقّن در مقام تخاطب است. همچنین، مقدمۀ دیگری که برخی اصولیون گفتهاند، یعنی «عدم انصراف» نیز باید مورد اهتمام قرار گیرد. توضیح آنکه، با دقت در تعریف انصراف و همچنین قدر متیقّن در مقام تخاطب مشخص میشود که این دو، از ارتکاز سرچشمه میگیرند. انصراف یعنی لفظی که دارای افراد متعدد است، به حصۀ معیّن و مشخصی منصرف شود و شنونده، هنگام شنیدن آن لفظ مشترک، ناخودآگاه به آن معنای مشهور منصرف گردد. حال فرقی ندارد منشأ آن کثرت افراد باشد یا کثرت استعمال؛ مهم این است که مردم، مثلاً هنگام شنیدن واژۀ «ماء» منصرف به آب آشامیدنی میشوند. حال اگر گوینده، منظوری غیر از آب آشامیدنی دارد، باید تصریح کند و حتماً تصریح میکند؛ زیرا در غیر اینصورت، مخاطبین را اغراء به جهل کرده است. شارع حکیم نیز همین رَویه را دارد و دین را برای بهرهگیری و استفادۀ مردم تشریع کرده است. لذا، اگر منظوری خاص دارد، حتما بیان میکند؛ زیرا در غیر اینصورت، مردم میتوانند احتجاج کنند که خداوندا! تو با علم وسیع و بیبدیلت میدانستی ما چنین فهمی داشتیم، چرا به ما تذکر ندادی و مراد خاص خود را شفاف بیان نکردی؟ پس، انصراف، بر پایۀ ارتکاز صورت میپذیرد. قدر متیقّن در مقام تخاطب هم، به انصراف برمیگردد و او نیز از ارتکاز نشأت میگیرد؛ زیرا اگر آن فهم به قدری نرسیده باشد که متیقّن و مسلّم و مشهور باشد، دیگر به آن، قدر متیقّن گفته نمیشود و قابل احتجاج از سوی گوینده نیست. پس در واقع، قدر متیقّن باید به یک ارتکاز تبدیل شده باشد. البته ممکن است در بعضی موارد، فقط بین گوینده و شنونده باشد و عمومی نباشد؛ ولی نوعاً قدر متیقّنها بهصورت عمومی و همگانی است و همۀ مردم، آن تلقی را دارند.
نشأت گرفتن انصراف و قدر متیقّن از ارتکاز، نکتهای است که از دید اکثر اصولیون مخفی مانده و لذا، آنها بهطور مطلق، کثرت استعمال را منشأ انصراف میدانند (مظفر، 1375، ج1، ص189). البته شهید صدر با تیزبینی و کنکاش خود، منشأهای انصراف را مورد واکاوی قرار میدهد و «ارتکاز» را یکی از منشأهای انصراف میداند (صدر، 1417ق، ج 3، ص431). البته، سخنی دیگر از شهید صدر در همینجا وجود دارد که میتوان از فحوای آن، عینیت ارتکاز، انصراف و قدر متیقّن را فهمید. ایشان معتقد است، کثرت استعمال، زمانی حجت است که به حد «وضع تعیّنی» برسد (همان)؛ و این در واقع، همان ارتکاز است؛ زیرا وضع تعیّنی، یعنی به خاطر کثرت استعمال یک لفظ در یک معنا و یک مفهوم، به محض شنیدن آن لفظ، همان معنای مشهور به ذهن مخاطب خطور میکند و این یعنی ارتکاز.
امام خمینی نیز ارتکاز را موجب انصراف دانسته و آن را مانع از اطلاقگیری میداند. بهعنوان نمونه در بحث شکهایی که بعد از عمل بر مکلف عارض میشود؛ و این مسأله بر دو قسم است که یک قسم آن محل بحث بوده و آن صورتی است که مکلف به موضوع و حکم، علم دارد، ولی نسبت به صورت عمل انجام شده دچار سهو و اشتباه شده است. این صورت مشمول موثقه محمد بن مسلم میشود و نقش اساسی در اینجا همان ارتکاز عرفی است که وجود دارد. امام خمینی ارتکاز را بهعنوان «قرینه حافّه» برای کلام میداند که جلوی اطلاقگیری را میگیرد (امام خمینی، 1381، ص347).
مظفر نیز در بحث «قدر متیقّن در مقام تخاطب»، نظر آخوند خراسانی را پذیرفته و معتقد است اگر قدر متیقّن در مقام محاوره موجود باشد و در عینحال، مولی کلام خود را مطلق بیاورد و بیان نکند که مطلق، تمام موضوع است، معلوم میشود که موضوع مورد نظر مولی، همان قدر متیقّن است (مظفر، 1375، ج1، ص188). البته مظفر در بحث «انصراف»، همانطور که گذشت، فقط انصراف ناشی از کثرت استعمال را قبول دارد (همان، ص189-190).
ذکر این نکته ضروری است که بزرگانی همچون صاحب کفایه معتقدند اگر در موردی قدر متیقّن باشد، ولی شارع، مطلق را اراده کرده باشد، بر شارع لازم است تصریح کند که منظورش قدر متیقن نیست و موضوع حکم، «مطلق» است؛ والاً اگر تصریح نکند، مُخل به غرض مولی است و مکلف طبق همان قدر متیقّن عمل میکند (آخوند خراسانی، 1409ق، ج2، ص247-248). این سخن صاحب کفایه، از سویی حجیت ارتکاز را اثبات میکند و از سوی دیگر، بر لزوم بیان از سوی شارع در موردی که ارتکاز و قدر متیقن را قبول ندارد دلالت میکند.
2-1-2. نقش متن در فهم آن از دیدگاه میرزای قمی
از منظر میرزای قمی، متن، تجلیگاه قصد و نیت مؤلف است. مولف از متن معنایی را قصد کرده و آن معنا بستگی به چگونگی پروسه «وضع» دارد. دلالت لفظ بر معنا، دلالت وضعی است. از نظر میرزای قمی استعمال لفظ در موضوعله (معنا) برای بار اول به همراه قرینه است، لکن بعد از مدتی
از بیان قرینه بینیاز میشود. وی نام این وضع را «وضع حقیقی» میگذارد. اما استعمال لفظ
در غیرماوضع له (در غیر معنای خودش) با توجه به یک مناسبت و علاقه است و نام آن را «مجاز» میگذارد. در هر دو صورت، این الفاظ بر معنا دلالت دارد و معنا از این الفاظ، قابل فهم است (قمی، 1430ق، ج1، ص54). سپس برای تشخیص معنای حقیقی از مجازی، همان معیارهای معروف یعنی: تبادر، صحت حمل و عدم صحت سلب و اطراد را بیان میکند که با این معیارها میتوان معنای حقیقی را از مجازی تشخیص داد (همان، ص56-79).
البته، میرزای قمی در این مسئله، نظریۀ محنصربهفردی دارد. ایشان بین حجّیت «یا أَیُّهَا الذین آمنوا» و «یا أَیُّهَا النَّاس»، تفکیک قائل است. وی معتقد است خطابهایی که در قرآن و روایات، بدین شکل به ما رسیده است، برای ما حجیت ندارد؛ اگرچه در معنایی ظهور دارد و معنایی از آن فهم میشود. وی دلایلی بر مدعای خویش اقامه میکند.
الف: ما در صدر اسلام وجود نداشتیم و مخاطب قرار دادن معدوم، از نگاه عقل و نقل قبیح است؛ پس، آن خطابها برای ما حجیت ندارد.
ب: تکلیف، مشروط به فهم است. اگر چیزی قابل فهم نباشد؛ تکلیف نیست. «جواز التکلیف مشروط بالفهم فاذا لم یجز التکلیف الغافل و النائم و الساهی و الصبی والمجنون ... فالمعدوم اولی بالعدم و کل ذلک عند القائلین بتحسین العقل و تقبیحه واضح» (همان، ص517). ایشان با این مبنا نتیجه میگیرد انسانی که در هنگام خطاب نبوده است، فهم صحیحی از سخن ندارد و باید به طریق اولی، تکلیف نداشته باشد و لذا، این خطابات برای ما حجیت ندارد.
ج: الفاظ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» و «یا أَیُّهَا النَّاس» برای حاضرین هنگام خطاب وضع شده و دلیل بر این مدعا همان نص، تبادر و صحت سلب است.
البته ایشان متوجه این اشکال بوده است که اگر کسی قائل به این دیدگاه شود که این الفاظ برای حاضرین وضع شده و خطاب قرار دادن معدومین قبیح است، در این صورت خطاب به شکل حقیقی فقط برای موجودین است. اما نسبت به کسانی که در آن زمان نبوده، بعد از مدتی به دنیا میآیند و به تکلیف میرسند، این الفاظ و خطابها تعلیقی است. ایشان در پاسخ میفرماید که خطاب تعلیقی دو مشکل اساسی دارد؛ اول اینکه، خطابهایی که در قرآن و روایات است؛ بلکه همۀ آیات و روایات، مجازی میشود. دوم، اگر بگویم که این خطابها نسبت به موجودین، حقیقی و نسبت به معدومین، مجازی است و در اینصورت استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد میباشد که این استعمال محال است (همان، ص518). بنابراین، میرزای قمی به این مطلب اعتقاد دارد که متن بر معنایی دلالت دارد و این دلالت، تابع وضع الفاظ است و معنا نیز از این متن قابل فهم است؛ برخلاف هرمنوتیک رمانتیک، که فریدریش شلایر ماخر3 اذعان دارد برای کشف معنا تنها متن و روش فهم کافی نیست، بلکه عنصر حدس و گمان مفسّر نیز دخالت دارد و مفسّر باید در جایگاه مؤلف قرار بگیرد و خود را در جای مؤلف فرض نماید تا معنایی را از متن کشف نماید (واعظی، 1389، ص86-91).
2-1-3. ویژگیهای خاص متن قرآن و تأثیر علوم بلاغی در فهم آن
قرآن کریم بهعنوان یک متن دینی فاخر، ویژگیهای منحصربهفرد خود را دارد. این ویژگیها، میطلبد که از علوم دیگری در تفسیر متن قرآن بهرهگیری نمود. یکی از علومی که با توجه به فصاحت و بلاغت قرآن و با عنایت به معانی بلند قرآنی مورد کاربرد است، علم بلاغت است. علم بلاغت، تركیبی است از سه دانش «معانی، بیان و بدیع». در علم معانی، كلام از نظر فصاحت و مطابقت با مقتضای حال، بررسی میشود. علم بیان، علم استعاره و مجاز و تشبیه و كنایه و بدیع هم، علم آرایههای لفظی و معنوی زبان است (معرفت، 1383، ج5، ص83، 95-94). علم بلاغت را بهمنظور آشنایی با اسرار و رموز و پیچیدگیهای زبان عربی و ادراك اعجاز قرآن میآموزند (تفتازانی، 1383، ص10). نقش علم معانی در تجزیه و تحلیل اجزا و كلّیت جمله، نقش انكارناپذیری است. تشبیه، كنایه و مجاز نیز در سراسر قرآن، فراوان در فراوان بهكار رفته است. برخی از آرایههای علم بدیع در فهم ظاهر آیات، جدّاً مؤثرند. در بررسی نقش علوم بلاغی در تفسیر و فهم متن قرآن کریم، به بررسی نقش دو علم معانی و بیان میپردازیم. عناصر علم بلاغت در فهم و تحلیل هر متن، تأثیر بهسزایی دارد؛ ولی در عینحال، قرآن كریم خصوصیتی دارد كه وقوع مجاز و كنایه را در آن بیشتر میكند. آیتالله معرفت در توضیح این خصوصیت قرآن مینویسد: «قرآن، معانی به گستردگی آفاق را عرضه داشته و الفاظ مورد استعمال عرب ... بسی تنگ و كوتاه بوده است؛ زیرا عرب، الفاظ مورد استعمال خود را طبق نیازهای خود و در سطحی پایین وضع نموده و گنجایش افادۀ معانی بلند و گستردۀ قرآن را نداشت. قرآن، بهناچار به استعاره و كنایه و مجاز كه دامنۀ گستردهای دارند رو میآورد» (معرفت، 1385، ج1، ص110).
استاد معرفت، علاوهبر استفادۀ بسیار مفصّلی (معرفت، 1383، ج5) كه از علم بلاغت در اثبات اعجاز قرآن كرده، در جای جای آثار خود از این دانش برای تفسیر آیات الهی نیز بهره برده است. استاد معرفت، در برداشت لطیفی كه از كریمۀ «لیس كمثله شیء» ارائه میكند، مینویسد: «مفسّرین برای فرار از دام محال عقلی4، كاف را در اینجا زائده گرفتهاند ...: ولی تأویل دقیقتری نیز هست و آن اینكه آیه فقط درپی نفی «شبیه خداوند» نیست؛ چون در اینصورت مینوشت: «لیس كالله شیء یا لیس مثله شیء»؛ بلكه میخواهد علاوهبر این نفی، شبیه خداوند را با برهانی عقلپذیر همراه كند. بهطور مثال، وقتی كه شما [بهعنوان یك متكلم] میخواهید نقیصهای را از كسی نفی كنید، اگر بگویید: «فلان لا یكذب» یا «لایبخل»، سخنتان فقط یك ادعای بدون دلیل است؛ اما اگر كلمۀ «مثل» را اضافه كنید و بگویید: «مثل فلان لا یكذب» او «لا یبخل»، كلامتان را با برهان و حجت همراه كردهاید؛ چون كسی كه دارای صفات و ویژگیهای كریمانۀ او باشد، نمیتواند چنین باشد؛ زیرا وجود این صفات، مانع از هبوط او به رذائل اخلاقی است ... پس یكی از الفاظ تشبیه ركن ادعا است و دیگری برهان آن ادعا» (معرفت، 1383، ج5، ص56-58).
استاد معرفت در ذیل آیۀ «قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ» (مائده، 64)، مینویسد: «غل الید» و «بسط الید» كنایه5 هستند از «امساك» و «انفاق»، درست مثل آیه «لاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَ لاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ» (اسراء، 69)؛ چون قطعاً نه مراد از «غل الید» بستن دو دست به گردن (مثل افراد دستشكسته) است و نه مراد از بسط ید، افقی نگهداشتن دستها (مانند مرتاضان)؛ ولی صاحب ذوق اشعری با جمود بر ظاهر لفظ از ذوق عرب رقیق فاصله گرفته است» (معرفت، 1383، ج3، ص149-150). ایشان معرفت در ردّ برداشت مجسمه از «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ» (قصص، 88)، كه «وجه» را حمل بر عضو ظاهری میكنند، مینویسد: «فضای آیه نمیتواند این باشد كه بعد از فنای همۀ موجودات فقط صورت خداوند باقی است؛ بلكه مراد بقای ذات او است» (همان، ص146). حصر، یكی از مسائل علم معانی است و در اینجا استاد معرفت از طریق حصر، استدلال مجسمه را با مشكل روبهرو كرده است.
2-2. نقش مؤلف در فهم متن
از مباحث مهم و عمدهای که در علم اصول مطرح شده، پرداختن به نقش و تأثیری است که مؤلف در تشکیل متن و در نتیجه، در فهم آن ایفا میکند. در این بخش، به بررسی عواملی پرداخته میشود که در شناخت «نیّت مؤلف» اثرگذار است. در علم اصول «نقش مولف» بهمثابه مهمترین عامل شکلگیری متن و همینطور غایت از فهم آن مطرح است و مدخلیت دارد. در این بخش، دو بحث مورد توجه قرار خواهد گرفت؛ بحث استعمال و بحث مربوط به نقش ارادۀ مؤلف در دلالتهای متن.
دیدگاه رایج در میان عالمان اصول در مورد نقش زبان، این است که انسانها مفاهیم مورد نظر خود را با زبان به دیگران انتقال میدهند. نکتۀ مهم در باب این انتقال، آن است که این فرآیند با استفاده از «وضع» الفاظ برای معانی رخ میدهد. به بیان دیگر، الفاظ و متن، دالّاند و معانی بهمثابه مدلول؛ و «وضع»، ارتباط برقرارکننده بین این دالّ و مدلول است. بنابر این دیدگاه اصولی، نویسنده یا گوینده پیش از آنکه کلامی را بنگارد یا تکلم کند، معنایی را که به خودی خود ارتباطی با الفاظ و زبان ندارد، در ذهن خود دارد و آنگاه برای انتقال این مفاهیم به دیگران، از الفاظ بهره میگیرد. در واقع، با بهکارگیری الفاظ، معنای مورد نظر خود را در ذهن مخاطب یا مخاطبان خود ایجاد میکند.
اصطلاحاً در علم اصول، کاری که متکلم یا نویسنده صورت میدهد، «استعمال» نامیده میشود. مراد از «استعمال»، کاربرد لفظ از سوی متکلم یا نویسنده است؛ از آن حیث که از قابلیت دلالت بر معنای خاصی برخوردار است. متکلم یا مؤلف، الفاظ مناسب خاصی را که بر معانی مورد نظرش دلالت دارند، استعمال کرده و بهکار میبرد، بهگونهای که اگر کسی با «وضع» آن الفاظ آَشنا باشد، از طریق الفاظ به آن معانی پی میبرد و معانی مشابه با معنای مورد نظر مؤلف یا متکلم در ذهن وی شکل میگیرد. بدین ترتیب، «استعمال» بهمثابه مهمترین نقشی که مؤلف در تکوین متن ایفا میکند، مطرح است و به همین لحاظ، شناخت آن در آشنایی با عوامل متن، تأثیر بهسزایی دارد؛ زیرا از یکسو فهم معنای متن، منوط به فهم معنایی است که مؤلف، آن معانی را قبل از نگارش در ذهن خود داشته و نگارش را به نیت انتقال آن معانی انجام داده است و از سوی دیگر، مؤلف با استعمال الفاظ مناسب با معانی مورد نظرش، متن را سامان داده است.
از اینرو، بنابر مبانی مقبول در علم اصول، هر گوینده یا نویسندهای از الفاظی که استعمال میکند، معانی خاصی را اراده میکند و ارتباط زبانی صحیح بین متکلم و مخاطب و تحقق مفاهمه، در گرو «استعمال» صحیح و مناسب از سوی متکلم یا مؤلف، فهم درست و وقوع «دلالت» صحیح در ناحیۀ مخاطب است. بر این اساس، فهم درست یا نادرست متن، با مراد مؤلف و البته از طریق متن سنجیده میشود. اگر مخاطب به مقصود متکلم، که محفوف در متن است، رسید؛ به فهم درست و مطابق با واقع نائل آمده و اگر به معنای مورد نظر مؤلف نرسید، فهم او نادرست خواهد بود؛ چه مخاطب به دلیل عدم آشنایی با «وضع» الفاظ استعمالشده توسط متکلم نتواند به معانی مورد نظر گوینده یا نویسنده دست یابد و دچار بدفهمی شده باشد و چه مؤلف یا متکلم در استعمال، دچار خطا شده باشد، ولی دلالت تصوری صورتگرفته از متن، صحیح باشد. بدین ترتیب، اگر در استعمال، خطا صورت گیرد؛ فقط در بیان معنا از طریق لفظ، اشتباه صورت گرفته و لفظ استعمالشده بر معنای مورد نظر متکلم دلالت نداشته است. همینطور اگر در دلالت، خطا رخ دهد فقط در کشف مراد گوینده خطا رخ داده است و مخاطب به مراد گوینده نرسیده است؛ نه اینکه متکلم، مرادی نداشته است. بنابراین، مراد متکلم و استعمال صورتگرفته از سوی مؤلف، نقشی اساسی در فهم متن ایفا میکنند (حسنی، 1393، ص274-275).
2-2-2. نقش ارادۀ مؤلف در دلالت متن و فهم آن
در علم اصول در باب نقش ارادۀ مؤلف در دلالتهای متن، مباحث گستردهای مطرح شده است؛ بهگونهای که لزوم کشف اراده از ظاهر کلام و متعیّنبودن معنای متن، مورد قبول همۀ اصولیان است و این را امر مسلّمی میدانند که در تفهیم و تفاهم، ضرورتاً باید معنای متعیّن و بنیادین متن، که همان مراد مؤلف است، کشف شود. از این منظر، ارادۀ مؤلف در دلالتهای متن، و در نتیجه در فهم متن، از نقش تعیینکنندهای برخوردار است. از این مسئله، یعنی تأثیر داشتن ارادۀ مؤلف در فهم متن که در واقع، همان تطابق بین مراد جدّی و مراد استعمالی مؤلف است، در علم اصول با تعبیر «اصالت تطابق» یاد میشود.
2-2-2-1. مؤلف و کاربرد قرینهها
یکی از عواملی که در فهم متن، تأثیرگذار است، قرینههایی هستند که مؤلف در متن بهکار میگیرد یا بهکار نمیگیرد و با بهرهگیری از کاربرد یا عدم کاربرد آنها، مراد خویش را افاده میکند. بررسی این قرائن که به دو قسم «قرائن لفظی» و «قرائن لبی» قابل تقسیم میباشند، در علم اصول مورد توجه قرار گرفته است. پیش از بررسی اقسام قرائن، توجه به این نکته ضروری مینماید که دلالت بر سه نوع تصوری، تصدیقی اولی و تصدیقی ثانوی است. در مورد دلالت تصوری، حتی اگر قرینۀ متّصلی هم در کلام وجود داشته باشد، دال بر اینکه متن در معنای حقیقی و وضعی خود استعمال نشده است؛ باز هم متن و کلام برای شنونده یا خواننده، دلالت و ظهور تصوری خود را از دست نمیدهد (ر.ک: صدر، 1978، ج1، ص269-270). اما زمانی متن دارای دلالت و ظهور تصدیقی است که قرینۀ متّصلی برخلاف معنای حقیقی آن، وجود نداشته باشد. بنابراین، اگر قرینۀ متّصلی موجود باشد، مبنیبر اینکه معنا و مراد استعمالی متن، مراد جدّی مؤلف نیست؛ متن دارای دلالت و ظهور تصدیقی نخواهد بود. اما، اگر قرینۀ منفصلی برخلاف ظهور کلام وجود داشته باشد؛ در اینصورت، نهتنها ظهور تصوری، بلکه ظهور تصدیقی متن نیز همچنان بر قوّت خود باقی خواهد بود. از اینرو، قرینهها نقشی اساسی در کشف مراد جدّی مؤلف (مدلول تصدیقی متن) برعهده دارند و ظهور تصدیقی کاشف از مراد مؤلف، وابسته است به عدم نصب قرینۀ متّصل یا منفصل از سوی مؤلف.
کیفیت قرائن متّصل یا منفصل لفظی، معمولاً واضح و روشن بوده و ملاک اتصال یا انفصال آنها نیز عرف است. در ارتباط با بهکارگیری قرائن لفظی و نقش آن در دلالت تصدیقی متن، در علم اصول، بحثی تحت عنوان قاعدۀ «احترازیت قیود» مطرح شده است که به توضیح مختصر آن میپردازیم. اگر گفته شود: «فقیر عادلی را اکرام کن»؛ دلالت استعمالی آن و چیزی که به ذهن خطور میکند، این است که مراد از این اکرام، تنها ویژۀ فقیری است که عادل است، نه هر فقیری. بنابراین، جملۀ مذکور، هم دلالت بر قید عدالت میکند و هم دلالت بر آن دارد که متکلم، قصد و ارادۀ ابراز قید عدالت در کلام خود و ارادۀ جدّی بر این معنا را داشته است. به بیان دیگر، بنابر قاعدۀ احترازیت قیود، جملۀ مذکور با دلالت تصدیقی ثانوی، دلالت بر آن دارد که قید عدالت واقعاً داخل در مراد متکلم بوده است. آنچه سبب حصول این نتیجه میشود، ظاهر حال متکلم است بر اینکه مدلول تصدیقی ثانوی کلامش با مدلول تصدیقی اولی آن، مطابق است و آنچه را گوینده قصد احضار به ذهن مخاطبانش داشته، مراد جدّی و واقعی او نیز بوده است. بنابراین، به سبب این ظهور کشف میکنیم که قید عدالت واقعاً در مراد متکلم دخیل بوده است.
کیفیت قرائن غیرلفظی (لبّی) به این صورت است که معمولاً بهمثابه قیود و قرائن متصل تلقی میشوند؛ زیرا ظهور و دلالت متن از ابتدا براساس آنها شکل میگیرد. قرینهها و قیود غیرلفظی متّصل کلام، ازجمله قرائنی هستند که مؤلف به جهت انتقال کلام خود، به آنها اعتماد کرده و از آنها بهره میگیرد و فرض بر این است که بهطور «عرفی»، مخاطب، ملتفت و متفطن به این قرائن متّصل متن میباشد. در ادامه به پنج مورد از مهمترین این قرائن، یعنی «فهم عقلی»، «ارتکاز ذهنی»، «انصراف»، «مناسبات حکم و موضوع» و بالاخره وجود «قدر متیقّن» در کلام، اشارۀ میشود.
الف) فهم عقلی: «فهم عقلی» ازجمله قرینههای متّصل و غیرلفظی کلام محسوب میشود که اگر مؤلف از وجود چنین قرینهای بهطور قطع در نزد مخاطب یا مخاطبان خود مطمئن باشد؛ حتما از آن سود جسته و عدم تصریح وی بهطور لفظی به چنین قرینهای، باید بهمثابه ذکر آن تلقی شود و از این حیث، نباید اطلاقی برای کلام وی در نظر گرفت. برای مثال، هر امری مقیّد و مشروط به قدرت انجام آن میباشد و این قید قدرت، ازجمله قرینههای غیرلفظی است که کلام آمر با تکیه بر فهم عقلی مخاطبان خود، مقید بر آن خواهد بود. ازجمله مواردی که با تکیه بر فهم عقلی مخاطب، دلالت تصدیقی متن و ظهور آن، وابسته به عدم استعمال برخی از قرینهها در متن میباشد جایی است که ظهور اطلاق در کلام، وابسته به استفاده از معنای لغوی الفاظ نیست؛ بلکه مؤلف با بهرهگیری از شرایطی خاص و با سکوت خود و عدم ذکر قرائن، مراد مطلق خود را افاده میکند. در علم اصول از این سکوت معنادار مؤلف که مستند به فهم عقلی مخاطب است، به «قرینه حکمت» تعبیر شده است.
ب) ارتکاز ذهنی: اعتماد بر ارتکاز ذهنی مخاطبان، قرینۀ غیرلفظی و متّصل دیگری است که کلام متکلم یا مؤلف، مقیّد به آن است و باید در فهم متن مورد توجه قرار گیرد؛ زیرا در شکلگیری ظهور کلام دخیل است. برای مثال، اگر ارتکاز ذهنی عرف عام، این باشد که معامله نسیه به نسیه اصلاً بیع نیست؛ در این صورت، عبارت قرآنی «احل الله البیع» اطلاق نداشته و مقیّد به عدم چنین بیعی خواهد بود. یا اینکه براساس ارتکاز عرفی، مثلاً در ایام عقدبستگی و تا زمانی که زوجه به خانه زوج نرفته است، نفقۀ زوجه با پدر وی میباشد؛ لذا، ادلّۀ وجوب انفاق از سوی زوج، شامل این مورد نمیشود.
ج) انصراف: ازجمله دیگر قرائن لبّی که مؤلف از آن در انتقال مراد خویش سود میجوید، استفاده از انصراف ذهن مخاطب به حصهای خاص از معنای لفظ است که از آن، به «انصراف» تعبیر میشود. بنابر توضیحی که گذشت، یکی از منشأهای انصراف، ارتکازات است. در واقع چون مؤلف، آگاه است که ذهن خواننده با دیدن یا شنیدن لفظ مطلق، نه به معنای اصلی و مطلق آن، بلکه بهسوی یک فرد یا یک صنف خاص از آن، متوجه و منصرف میشود؛ از اینرو، لفظ را بهصورت مطلق ذکر میکند اما مراد و ظاهر کلامش، مقیّد است و این انصراف، مانع از تمسّک به اطلاق کلام است. عالمان اصول، اقسام فراوانی را برای انصراف برشمردهاند که عمدهترین آنها، «انصراف ظهوری» و «انصراف بدوی» است. مراد از انصراف ظهوری، آن است که منشأ انصراف ذهن مخاطبان بهسوی یک فرد یا صنف از افراد مطلق، ظهور خود لفظ در آن فرد یا صنف است که در اثر کثرت استعمال، در آن فرد یا صنف حاصل شده است. از اینرو، هرگاه آن لفظ بهصورت مطلق استعمال شود؛ به دلیل وجود قرینۀ لبی انصراف، اطلاق نداشته و ظهور در همان فرد یا صنف خواهد داشت. مراد از انصراف بدوی، آن است که منشأ انصراف ذهن مخاطبان بهسوی یک فرد یا صنف از افراد مطلق، خود لفظ نیست؛ بلکه منشأ خارجی دارد. برای مثال، به دلیل غلبۀ وجودی یک صنف یا فرد از افراد لفظ در یک محدودۀ خاص مکانی یا زمانی، اذهان مخاطبان با شنیدن آن لفظ به آن فرد یا صنف خاص، منصرف میشود. از دیدگاه اصولیان، فرق انصراف ظهوری با انصراف بدوی در این است که برخلاف انصراف ظهوری، وجود انصراف بدوی، مانع از تمسّک به اطلاق کلام نیست و ظهور لفظ را در مطلق، زائل نمیکند. این در حالی است که اگر انصراف ظهوری مستند به عرف عام، سبب تقیید معنا شود، برای مخاطب عام، معتبر است؛ حتی اگر مستعمِل، آن را قصد نکرده باشد. زیرا ملاک ظهور در خطابات عام، فهم عرفی است، که صاحب کلام نیز برای انتقال صحیح مراد خود ناگزیر از رعایت آن است. بدیهی است که تشخیص انصراف ظهوری از انصراف بدوی، کار مشکلی است و به تأمل زیادی در نحوۀ استعمال الفاظ نیازمند است (مظفر، 1422ق، ص242-243).
2-2-3. نقش مؤلف در فهم متن از دیدگاه میرزای قمی
از منظر میرزای قمی، مهمترین نقش مؤلف، ایجاد متن و استعمال است. مولف الفاظ را برای معانی استعمال میکند و از آن کلمه، جمله و متن ایجاد میکند و از آن الفاظ که برای معانی وضع شده بود برای معانی قصد میکند و در نتیجه، پیام خود را از طریق این متن به دیگران میرساند. دلیل اینکه میرزای قمی متن را حامل پیام میداند، این است که ایشان در باب حجّیت کتاب فرموده است، خداوند قرآن را به شکل چیستان و معما نازل نکرده است، «ماجعل القرآن من باب اللغز و المعمی» که انسان قادر به فهم نباشد؛ بلکه او آیات قرآن را آبستن از معانی نموده که انسان باید این معانی و پیام را دریافت نماید.
2-3. نقش تفسیر و مفسّر در فهم متن
همۀ اصولیان در باب فهم متن برآنند که نقش تفسیر و مفسّر در فهم متن بهطور عام و در فهم کتاب و سنت نبوی بهطور خاص، نقش اکتشافی است که مراد و مقصد مؤلف را از طریق دلالت متن بر معنا، کشف میکند. اگر مراد و مقصد مؤلف را از متن کشف نکند، بلکه غیر از متن کشف کند؛ دیگر آن را تفسیر متن نام نمینهند. همچنان که قبل از این بیان شد، شلایر ماخر عنصر حدس و گمان را نیز دخالت در تفسیر متن میدانست. از دیدگاه یک اصولی، وقتی مفسّر برای فهم یک متن مراجعه میکند، دو کار را باید انجام بدهد؛ اول اینکه، فهم معنا و یا دلالت تصوری الفاظ را از قواعد زبان و لغات کشف کند. دوم اینکه، دلالت تصدیقی متن را کشف کند. چون از نظر یک اصولی، دلالت تصوری (فهم متن) کفایت نمیکند؛ بلکه مراد جدی مؤلف را نیز باید کشف کرد. همچنان که حکایت شده که بوعلی سینا و شیخ طوسی به این مطلب اذعان دارند که دلالت الفاظ (دلالت متن) بر یک معنا، تابع ارادۀ متکلم و گوینده است؛ منظورشان این است که دلالت تصدیقی بر معنا، تابع ارادۀ متکلّم و گوینده است (ر.ک: آخوند خراسانی، 1409ق، ج2، ص16). اما به این نکته باید توجه داشت که بین دلالت تصوری و تصدیقی ارتباط وثیقی وجود دارد؛ که در ظرف شک دلالت تصدیقی این متن قابل کشف است. مگر قرائن عقلیه، نقلیه و حالیه از خارج بیاید که برای ما محرز شود که در این مورد خاص، بین دلالت تصوری و تصدیقی تفکیک افتاده است.
در این میان، بررسی نظریۀ میرزای قمی نیز دارای اهمیت است. میرزای قمی با گادامر در این مطلب اتفاق دارند که نقشی برای مفسّر در تعیّن معنا قائل نیستند؛ اما اختلافشان در این است که گادامر اعتقاد دارد مفسّر اصلاً به قصد و مراد مؤلف نایل نمیآید، چون او فهم مفسّر را خواسته و یا ناخواسته فهم عصری و زمانی تلقی میکند که مفسّر در تحت شرایط فرهنگی، تاریخی و روانی خاص، این فهم را از متن برداشت نموده است و ثانیاً، مفسّر با متن ارتباط دارد و از متن سؤال میکند، متن به او جواب میگوید و با مؤلف ارتباط ندارد تا قصد و نیّت او را کشف نماید (فیاضی، 1392، ص453)؛ برخلاف میرزای قمی که میگوید در دلالت تصدیقی، قصد و مراد مؤلف نهفته است که یک اصولی با بهکار بردن روش اصولی و استنباطی، میتواند نیّت و مراد مؤلف را کشف نماید. دلیل دیگر بر اینکه میرزای قمی مثل گادامر، مفسّرمحور نیست، این است که میرزای قمی در باب اجتهاد و تقلید، قائل به تخطئۀ مجتهد شده است. برخلاف اهل سنت که مجتهد را مصیب میدانند، و معتقدند هر فهمی که مجتهد از آیات و روایات داشته باشد، همان حکم الهی است. این باور، تأیید مفسرمحوری است. برخلاف اصولیان، امامیه و ازجمله میرزای قمی قائل به تخطئۀ مجتهد شدهاند؛ این شاهدی روشن بر این مطلب است که وی مفسّرمحور نیست و باور دارد که مفسّر ممکن است در برداشت از آیات و روایات خطا کند و مراد متکلم را درک نکند که در اینصورت، معذور است و گناهی بر او نیست (قمی، 1430ق، ج3، ص454-456). این عبارت نشان میدهد که میرزای قمی، مفسّرمحوری را مردود میداند.
میرزای قمی با پل ریکور6 در مورد متن اتفاقنظر دارد و متنمحوری را نمیپذیرد. اما در این قسمت، اختلاف دارند که ریکور بین متن و مؤلف واقعی7 تفکیک قائل است و به استقلال متن اعتقاد دارد (واعظی، 1389، ص453)؛ برخلاف میرزای قمی که متن را مشیر به قصد و نیت مؤلف میداند و به استقلال متن اعتقاد ندارد؛ میرزای قمی متن را تجلّیگاه قصد و نیت متکلّم میداند و معتقد است متن دلالت بر معنا میکند و این معنا از متن قابل فهم است و مفسّر میتواند به نیّت و مراد متکلم دست یابد. آری! میرزای قمی مثل سایر اصولیان، مؤلفمحور است و معتقد است متون، حامل پیامی است که مفسّر باید این پیام را از متن بگیرد و نیت مؤلف را کشف نماید. دلیل بر مؤلفمحور بودن ایشان این است که در بحث حجیت کتاب گفته است میتوانیم طبق آیات و روایاتی که دلالت و سند معتبر دارد، عمل کنیم (ر.ک: قمی، 1430ق، ج 2، ص311-312). این جملۀ میرزای قمی که میگوید: «مردم صدر اسلام آیات قرآن را فهمیدند و قطع و یقین به مراد خداوند پیدا نمودند، بدون اینکه پیامبر آیات را برای آنان تفسیر نماید»، شاهد بر این است که مفسّر و هر خوانندۀ متن، باید به مراد مؤلف و متکلم برسد و هدف از خواندن یک متن نیز رسیدن به هدف مؤلف و عمل کردن طبق دستورات آن میباشد. بنابراین، میرزای قمی، تمام متون را حامل پیام و معنایی میداند که این معنا قابل کشف از متن میباشد. اینکه متن بر معنا دلالت میکند به پروسۀ وضع الفاظ بستگی دارد و در نتیجه میرزای قمی مفسرمحور و متنمحور نیست؛ بلکه مثل سایر اصولیان، مؤلفمحور است و هنر مفسّر را در این میداند که نیّت و مراد مؤلف را از متن کشف کند و این دریافت معنا و نیت متکلم، بستگی به استفادۀ صحیح از قواعد و قوانین اصولی دارد. اگر مراد متکلم را کشف کرد در اینصورت تمام احکام برای انسان، منجّز است و در غیر این صورت باتوجه به اینکه تلاش خود را کرده، مُعذّر است.
3. بررسی، تحلیل و نقد دیدگاه میرزای قمی
نکتۀ مهمی که در سخنان میرزای قمی به چشم میخورد و با بحث پژوهش حاضر در ارتباط است، نظریۀ حجیت ظواهر الفاظ آیات و روایات برای مشافهین و حاضرین است. بر این بنیان، تنها «ارتکازات» و «ظهوری» که عرف زمان صدور روایات از الفاظ ائمه(ع) برداشت میکردند، ملاک و معیار است و نه عرف کنونی. این نظر را همۀ محققان اصولی متأخر از او، مورد انتقاد قرار داده و اشکالات فراوانی بر آن وارد کردهاند (انصاری، 1428ق، ص41؛ آخوند خراسانی، 1409ق، ج 2، ص160؛ امام خمینی، 1373 الف، ج1، ص242؛ موسوی خوئی، 1993، ج 2، ص92؛ سبحانی، 1354، ج2، ص164). دو دلیل محکم و اشکالناپذیر بر حجیت ظواهر کتاب میتوان ارائه کرد:
1. بنای عقلا همواره در طول تاریخ در همۀ ملل بر این استقرار داشته که به ظهورات گفتار و نوشتار یکدیگر عمل کنند. این واقعیت هر صبح و شام در روابط عقلا بهخوبی ملموس و مشهود است. از طرفی، این سیره تا روزگار معصومان ادامه داشته و هرگز از آن ردعی صورت نگرفته است و شارع، طریق دیگری برای تفهیم مقاصد خود برنگزیده است؛ چنانکه محقق خراسانی گوید: «لاشبهة فی لزوم اتباع ظاهر کلام الشارع فی تعیین مراده فی الجمله لاستقرار طریقة العقلاء علی اتباع الظهورات فی تعیین المرادات مع القطع بعدم الردع عنها ... کما هو واضح» (آخوند خراسانی، 1409ق، ج 2، ص58).
محقق خراسانی، پا فراتر مینهد و ادعا میکند حتی در صورتی که مخاطب، ظن شخصی داشته باشد به اینکه ظاهر سخن متکلم مراد او نیست، باز سیرۀ عقلائی بر حجیت ظهور دربارۀ او همچنان محرز است؛ زیرا در روابط عبید و موالی هرگاه عبد با ظاهر کلام مولا مخالفت کند و چنین عذر آورد گمانم بر این بود که ظهور کلام مولا مرادش نیست، در پیشگاه عقلا چنین عذری مقبول نیست. همچنین از جانب مولا هرگاه علیه عبد احتجاج شود که من خلاف ظاهر اراده کرده بودم و تو بدان گمان داشتی، باز چنین توجیهی از دید عقلا پذیرفته نیست (همان، ص59). پیش از آخوند، شیخ اعظم انصاری نیز در رسائل، این مطلب را پذیرفته است (انصاری، 1428ق، ص44). محقق نائینی نیز بنای عقلا را مبنیبر أخذ به ظواهر کلام پذیرفته، ولی حجیت آن را در فرضی که مخاطب ظن به خلاف داشته، تنها در باب احتجاجات و روابط عبید و موالی که مورد بحث ما نیز همین است، تصدیق کرده است (موسوی خوئی، 1412ق، ج 2، ص94). امام خمینی نیز در انوارالهدایه، قیام بنای عقلا را بر حجیت ظواهر، امری واضح شمرده و انکار آن را خروج از طریق عقلا نامیده است (امام خمینی، 1373 الف، ج 1، ص240).
2. دلیل دیگر بر حجیت ظواهر کتاب، اخبار متواتری است که از دستور معصومان به اصحاب خود مبنیبر استدلال به ظواهر کتاب و نیز کیفیت استظهار، پرده برمیدارد و ناگفته بر آشنایان پیدا است که جواز استدلال به ظواهر کتاب، مساوی با حجیت آنها است. شیخ اعظم، انصاری در فرازی سخنان محقق میرزای قمی دربارۀ حجیت ظواهر را نقد میکند و معتقد است بهخاطر وجود اخبار متواتره، امکان اجتهاد از متون اسلامی وجود دارد (انصاری، 1428ق، ص43). محقق خویی ثمرۀ نظریۀ میرزای قمی را انسداد باب علمی میداند و دیدگاه وی را ناصحیح قلمداد میکند (موسوی خویی، 1412ق، ج 2، ص122). اساساً انحصار «مقصودین بالافهام» به حاضرین عصر ائمه(ع) امری ناموجه است. بلکه همۀ مردمان در اعصار مختلف، مقصودین بالافهام ائمه اطهار(ع) محسوب میشود. همچنین، جهانشمولی دین مبین اسلام و عدم عصری بودن آن، این لازمه را درپی دارد که مردمان در اعصار گوناگون تا قیامت بتوانند از ظواهر قرآن و روایات اهلبیت(ع) بهرهمند شوند. هرچند برخی آیات و روایات نیاز به تبیین و تفسیر دارد؛ لکن در تفسیر مفردات و هیأت جملات، مرجع «عرف» است.
4. تفسیری جدید از نظریۀ میرزای قمی
آنچه که تاکنون گذشت، تفسیر معروف و مشهوری است که اصولیان از نظریۀ میرزای قمی ارائه کردهاند و ما نیز همان رویه را پیگیری کرده و دیدگاه میرزای قمی نقد شدند. اما اکنون این احتمال به نظر میرسد که امکان دارد میرزای قمی به جهت قرائنی که در زمان گفتوگوی امامان معصوم(ع) با مخاطبان خودشان وجود داشته است و الان و در زمانی کنونی آن قرائن برای ما مفقود شده است یا اینکه عرف زمانهای دیگر با عرف عصر معصوم تفاوت کرده است، سخن از انحصار حجیت ظواهر برای مقصودین بالافهام میگوید. سخن شیخ انصاری در تقریر منع صغروی حجیت ظواهر برای غیرمقصودین از دیدگاه میرزای قمی، احتمال پیشگفته را تقویت میکند. وی در تقریر کلام میرزای قمی میگوید: «کلام امامان بهصورت تقطیعشده به ما رسیده است و قرائنی بوده که به دست ما نرسیده است و لذا، ظهوری برای ما منعقد نمیشود» (موسوی خویی، 1412ق، ج 2، ص120). هرچند محقق خویی اِشکال فوق را با «فحص از قرائن» و «اصل عدم قرینه» پاسخ میدهد (همان، ص121). لکن، این فحص و اصل، تنها برای قرائن لفظی کارساز است و آیا امکان وجود قرائن لبّی و ذهنی که در ارتکاز مخاطبان معصوم بوده، با این فحص و اصل عدم وجود قرینه، قابل رفع است؟
بر این بنیان، باید گفت شناخت ارتکازات ذهنی عرف عصر معصوم، مهم است؛ لکن این بدان معنا نیست که عرف در عصر معصوم با عرف در اعصار دیگر، کاملاً متفاوت است و هیچ راهی برای کشف عرف زمان معصوم نیست؛ بلکه سخن در این است که اگر عرف عصر معصوم بنابر دلیل اقامهشده در خصوص پدیدهای، فهم خاصی داشته است و موضوعی را دارای شرایط و عناصر خاص میدانسته است، امام معصوم نیز حکم شرعی را براساس همان موضوع، نزد عرف بیان کرده است. در نتیجه، اگر عناصر آن موضوع تغییر کرده است یا مصادیق آن موضوع تغییر کرده است، دیگر نمیتوان همان حکم را برای موضوع و یا مصداق جدید، باقی دانست. این مسئله همان چیزی است که در اصطلاح فقهایی همچون امام خمینی به «تغییر موضوع» و تأثیر «مقتضیات زمان و مکان» در حکم شرعی شهرت یافته است و ایشان و البته فقهای دیگر، تصریح کردهاند که اگر موضوعی تغییر کرده است، حکم آن نیز تغییر میکند.8
بر این اساس، از مباحث پیشگفته دو مطلب استنتاج میشود:
1) عرف و ارتکازات عرفی مخاطبان شارع اهمیت دارد؛ هرچند عرف و ارتکازات عرفی در اعصار پس از معصوم هم در غاطبۀ موارد با عرف و ارتکاز عرفی عصر معصوم یکسان است.
2) اگر عناصر موجود در یک مصداق تغییر کرد، حکم نیز تغییر میکند و نمیتوان همان حکم مصداق پیشین را بر مصداق جدید بار کرد.
در این پژوهش، روش فهم متون اسلامی از منظر اجتهاد امامیه مورد بحث و تحلیل قرار گرفت و نتایج زیر حاصل گردید:
1) وجود دلالت تصدیقی در متن، متوقف بر موارد زیر است: احراز اینکه مؤلف در مقام بیان و افادۀ پیامی بوده است؛ احراز اینکه مؤلف، ارادۀ جدّی بر افادۀ پیام خود داشته است؛ احراز اینکه مؤلف بر معنای کلام و الفاظ خود کاملاً آگاهی داشته و آن را قصد کرده است؛ احراز اینکه قرینهای دالّ بر اینکه مراد مؤلف برخلاف ظاهر کلامش است، وجود نداشته باشد. در غیر اینصورت، دلالت تصدیقی متن، منطبق بر آن قرینه خواهد بود.
2) از منظر میرزای قمی، متن، تجلیگاه قصد و نیت مؤلف است و مؤلف از متن، معنایی را قصد کرده است و متن بر همان معنا دلالت دارد. دلالت متن بر معنا و نیز فهم معنا از آن متن، بستگی به پروسۀ وضع دارد. استعمال لفظ در موضوعله خودش برای اولین بار به همراه قرینه است و برای دفعات بعدی بدون نیاز از قرینه بوده و این وضع «وضع حقیقی» نام دارد؛ اما استعمال لفظ در غیرماوضعله (در غیر معنای خودش) باتوجه به وجود یک مناسبت و علاقه «معنای مجازی» نام دارد.
3) قرآن کریم بهعنوان یک متن دینی فاخر، ویژگیهای منحصربهفرد خود را دارد. این ویژگیها میطلبد از علوم دیگری در تفسیر متن قرآن بهرهگیری نمود. یکی از علومی که با توجه به فصاحت و بلاغت قرآن و با عنایت به معانی بلند قرآنی مورد کاربرد است، علم بلاغت است.
4) بنابر مبانی مقبول در علم اصول، هر گوینده یا نویسندهای از الفاظی که استعمال میکند، معانی خاصی را اراده میکند و ارتباط زبانی صحیح بین متکلم و مخاطب و تحقق مفاهمه، در گرو «استعمال» صحیح و مناسب از سوی متکلم یا مؤلف، فهم درست و وقوع «دلالت» صحیح در ناحیۀ مخاطب است.
5) زمانی متن دارای دلالت و ظهور تصدیقی است که قرینۀ متّصلی برخلاف معنای حقیقی آن، وجود نداشته باشد. بنابراین، اگر قرینۀ متّصلی موجود باشد، مبنیبر اینکه معنا و مراد استعمالی متن، مراد جدّی مؤلف نیست، متن دارای دلالت و ظهور تصدیقی نخواهد بود. اما، اگر قرینه منفصلی برخلاف ظهور کلام وجود داشته باشد، در اینصورت، نهتنها ظهور تصوری، بلکه ظهور تصدیقی متن نیز همچنان بر قوّت خود باقی خواهد بود. از اینرو، قرینهها نقشی اساسی در کشف مراد جدّی مؤلف (مدلول تصدیقی متن) برعهده دارند و ظهور تصدیقی کاشف از مراد مؤلف، وابسته به عدم نصب قرینه متّصل یا منفصل از سوی مؤلف است.
6) میرزای قمی مثل گادامر مفسرمحور نیست؛ زیرا وی در باب اجتهاد و تقلید، قائل به تخطئه مجتهد شده است. برخلاف اهل سنت که مجتهد را مصیب میدانند و معتقدند، هر فهمی که مجتهد از آیات و روایات داشته باشد، همان حکم الهی است؛ این دیدگاه اهل سنت، تأیید مفسرمحوری است؛ برخلاف اصولیان امامیه ازجمله میرزای قمی که قائل به تخطئۀ مجتهد شدهاند؛ که این شاهدی روشن بر این مطلب است که وی مفسّرمحور نیست و باور دارد که مفسر ممکن است در برداشت از آیات و روایات خطا کند و مراد متکلم را درک نکند.
7) میرزای قمی با ریکور در مورد متن اتفاقنظر دارد و متنمحوری را نمیپذیرد. اما در این قسمت، اختلاف دارند که ریکور بین متن و مؤلف واقعی تفکیک قائل است و به استقلال متن اعتقاد دارد؛ برخلاف میرزای قمی که متن را مشیر به قصد و نیّت مؤلف میداند و به استقلال متن اعتقاد ندارد. میرزای قمی متن را تجلیگاه قصد و نیت متکلّم میداند که متن دلالت بر معنا میکند و این معنا از متن قابل فهم است و مفسّر میتواند به نیت و مراد متکلّم دست یابد.
8) میرزای قمی تمام متون را حامل پیام و معنایی میداند که این معنا قابل کشف از متن میباشد. اینکه متن دلالت بر معنا میکند، به پروسۀ وضع الفاظ بستگی دارد و ایشان در باب هرمنوتیک مفسّرمحور و متنمحور نمیباشد؛ بلکه مثل سایر اصولیان، مؤلفمحور است و هنر مفسّر را در این میداند که نیت و مراد مؤلف را از متن کشف کند و این دریافت معنا و نیت متکلم، به استفادۀ صحیح از قواعد و قوانین اصولی بستگی دارد. اگر مراد متکلم را کشف کرد، تمام احکام برای انسان منجّز است و در صورت خطا با توجه به اینکه تمام تلاش خود را کرده، در این صورت مُعذّر است.
9) انحصار «مقصودین بالافهام» به حاضرین عصر ائمه(ع) آنگونه که میرزای قمی معتقد شده است، امری ناموجه است. بلکه همۀ مردمان در اعصار مختلف، مقصودین بالافهام ائمه اطهار(ع) محسوب میشوند؛ زیرا جهانشمولی دین مبین اسلام و عدم عصری بودن آن، این لازمه را درپی دارد که مردمان در اعصار گوناگون تا قیامت، بتوانند از ظواهر قرآن و روایات اهلبیت(ع) بهرهمند شوند. هرچند برخی آیات و روایات، نیاز به تبیین و تفسیر دارد؛ لکن در همان تفسیر و تبیین نیز مرجع در تفسیر مفردات و هیأت جملات، عرف است.
10) اگر عرف عصر معصوم بنابر دلیل اقامهشده در خصوص پدیدهای، فهم خاصی داشته و موضوعی را دارای شرایط و عناصر خاص میدانسته است، امام معصوم نیز حکم شرعی را براساس همان موضوع نزد عرف، بیان کرده است؛ در نتیجه، اگر عناصر یا مصادیق آن موضوع تغییر کرده است، دیگر نمیتوان همان حکم را برای موضوع و یا مصداق جدید، باقی دانست.
ــ منابع ــــــــــــ
قرآن کریم.
آخوند خراسانی، ملامحمدکاظم (1409ق). کفایه الاصول. قم: آل البیت(ع)، ج2.
انصاری، مرتضی (1428ق). فرائد الاصول. قم: مجمع الفکر الاسلامی.
تفتازانی، مسعود بن عمر (1383). مختصر المعانی. بیروت: دارالکتب العلمیه.
حسنی، محمدحسن (1393). نظریات تفسیر متن. تهران: اندیشوران.
خمينى، سید روحالله (1381). الاستصحاب. تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
خمینی، سید روحالله (1373 ب). مناهج الوصول الی علم الاصول. قم: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
خمینی، سید روحالله (1373الف). انوار الهدایه فی التعلیق علی الکفایه. قم: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج1.
خمینی، سید روحالله (1378). صحیفه امام. قم: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج21.
سبحانی، جعفر (1354). تهذیب الاصول. بینا، ج2.
صدر، سید محمد (1978م). حلقات الاصول. بیروت: دارالعلم، ج1.
صدر، سید محمدباقر (1417ق). بحوث فی علم الاصول. تقريرات سید محمود هاشمى شاهرودى. قم: موسسه دائرهالمعارف فقه اسلامي بر مذهب اهل بيت(ع)، ج3.
فیاضی، محمد (1392). درسهای اصول. قم: حکمت.
قمی، ابوالقاسم (1430ق). قوانین الاصول. قم: انتشارات اسلامی، ج1-3.
مظفر، محمدرضا (1375). اصول الفقه. قم: اسماعيليان، ج1.
مظفر، محمدرضا (1422ق). اصول الفقه. قم: اسماعیلیان.
معرفت، محمدهادی (1383). التمهید فی علوم القرآن. قم: موسسه تمهید، ج5، 3.
معرفت، محمدهادی (1385). التفسیر و المفسرون. مشهد: الجامعه الرضویه للعلوم الاسلامیه، ج1.
موسوی خویی، سید ابوالقاسم (1412ق). مصباح الاصول. قم: مکتبه الداوری، ج2.
موسوی خویی، سید ابوالقاسم (1993). اجود التقریرات. بیروت: مطبعه العرفان، ج2.
واعظی، احمد (1389). نظریه تفسیر متن. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
[1] Received: 2024/06/05 ; Received in revised form: 2024/07/07 ; Accepted: 2024/08/14 ; Published online: 2024/10/01
https://doi.org/10.71914/lrit.2024.08181189893
© The Author(s). Article type: Research Article Publisher: Qom Islamic Azad University
[2] استناد به این مقاله: عندلیب، حسین؛ عباسیان، پیمان (1403). روششناسی فهم متون اسلامی از منظر اجتهاد امامیه. پژوهشهای زبانشناختی متون اسلامی، 1(3)، ص89-110. https://doi.org/10.71914/lrit.2024.08181189893
تاریخ دریافت: 16/03/1403 ؛ تاریخ اصلاح: 17/04/1403 ؛ تاریخ پذیرش: 24/05/1403 ؛ تاریخ انتشار آنلاین: 10/07/1403
© نویسندگان. نوع مقاله: پژوهشی ناشر: دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم
[3] . Friedrich Schleiermacher
[4] . «اذ لو كانت الكاف باقیه علی اصلها للزم التسلیم بثبوت المثل».
[5] . مؤید برداشت كنایی از آیه «لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیَاءُ» (آل عمران، 181) است.
[6] . Paul Ricœur
[7] . Real author
[8] . «زمان و مکان دو عنصر تعیینکننده در اجتهادند. مسئلهای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده که قهراً حکم جدیدی میطلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد» (امام خمینی، 1378، ج ۲۱، ص۲۸۹).