تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی (دهخدا)
,
العدد3,السنة
15
,
پاییز
1402
حماسۀ کهن هندیان (مهابهارات) با حماسۀ برجسته و جهانی ایرانیان (شاهنامه) اشتراکاتی دارد که از تشابهات فرهنگی و تمدنی بین هندیان و ایرانیان حکایت میکند. پژوهش حاضر میکوشد تا این دو اثر حماسی و ماندگار را بکاود و دو موجود اسطورهای از این دو اثر را از منظر اسطورهای بازش أکثر
حماسۀ کهن هندیان (مهابهارات) با حماسۀ برجسته و جهانی ایرانیان (شاهنامه) اشتراکاتی دارد که از تشابهات فرهنگی و تمدنی بین هندیان و ایرانیان حکایت میکند. پژوهش حاضر میکوشد تا این دو اثر حماسی و ماندگار را بکاود و دو موجود اسطورهای از این دو اثر را از منظر اسطورهای بازشناسد و وجوه اشتراک و افتراق آن ها را دریابد. نتایج این پژوهش به روش تحلیلی-توصیفی، درصدد پاسخ به اشتراکات و افتراقات در وجوه دو موجود اسطورهای از آثار مذکور و معیارهای نزدیکیِ بین این دو اثر است و نشان از این دارد که در میان شخصیتهای پرشمار این دو اثر حماسی، مشابهتهای میان سیمرغ و گارودا شایان توجه است. مشترکات و مشابهات این دو در زمینههای گوناگونی قابل بررسی هستند؛ از جمله: جایگاه ویژۀ آن دو میان پرندگان اسطورهای، شکل ظاهری، حضور یافتن به محض طلبیده شدن و زندگی بر فراز کوهی مقدس. از نتایج دیگر این تحقیق آن است که وجوه افتراق قابل توجهی نیز بین این دو موجود اسطورهای وجود دارد؛ برای مثال تفاوت چشمگیری میان این دو پرندۀ اسطورهای یافت میشود: در سیمرغ تکیه بر دانایی و خردمندی اوست، اما گارودا دارای قدرت بدنی سرشار معرفی میشود.
تفاصيل المقالة
پژوهش در قلمرو اساطیر، آن هم از طریق تطبیق ادبیّات ملل، کشف نمادهای جهانشمول را در پی خواهد داشت. اسطورهها، افسانهها و حماسههای ملل هندواروپایی بازتاب جهانبینی مشترکی هستند که میتوان آن را در لابهلای متون ادبی رصد کرد. یکی از درونمایههای مهم این قلمرو، زنان و أکثر
پژوهش در قلمرو اساطیر، آن هم از طریق تطبیق ادبیّات ملل، کشف نمادهای جهانشمول را در پی خواهد داشت. اسطورهها، افسانهها و حماسههای ملل هندواروپایی بازتاب جهانبینی مشترکی هستند که میتوان آن را در لابهلای متون ادبی رصد کرد. یکی از درونمایههای مهم این قلمرو، زنان و ویژگیهای خاص ایشان، در خلال قرنها دگرگونی، در اعتقادات و آئینهای اسطورهای است. این مقاله بر آن است تا با دیدگاهی اسطورهای و روشی تطبیقی، به قیاس نقش زنان در دو حماسۀ اودیسه و دارابنامۀ طرسوسی بپردازد. در این بررسی، کارکردهای برجستۀ شخصیتهای اصلی زن در این دو اثر و شباهتهای ایشان شمرده شده است. نگارنده برای بررسی این شباهتها، پس از برشمردن ویژگیها و خویشکاریهای آتنا الهۀ جنگاوری و خردورزی یونانی، و بوراندخت پهلوانبانوی خارقالعادة دارابنامه، اثبات میکند که بوراندخت، بازآفرینی متأخر آناهیتا، الهۀ ایرانی است که با آتنای یونانی، همعرض و همسان است. این نوع همسانی و اینهمانی در بستر حماسههای دو فرهنگ مختلف، نشانگر ریشهها و خاستگاههای یکسان اساطیر در ادبیّات ملل است.
تفاصيل المقالة
این پژوهش به تحلیل منظومة مانلی نیمایوشیج بر پایة نقد کهنالگویی یونگ میپردازد. نقد کهنالگویی (اسطورهای)، از رویکردهای نوین در حوزة نقد ادبی معاصر است که با دیدگاه روانشناسانه به اسطورهها، ماهیت کهنالگوها را کشف میکند و نقش آنها را در آثار ادبی نشان میدهد. از ا أکثر
این پژوهش به تحلیل منظومة مانلی نیمایوشیج بر پایة نقد کهنالگویی یونگ میپردازد. نقد کهنالگویی (اسطورهای)، از رویکردهای نوین در حوزة نقد ادبی معاصر است که با دیدگاه روانشناسانه به اسطورهها، ماهیت کهنالگوها را کشف میکند و نقش آنها را در آثار ادبی نشان میدهد. از این رو بحث اسطوره و کهنالگو در ادبیات معاصر(شعر)، به نوعی با بحث روانشناسی (بر پایة نظر یونگ) گره خورده است. در این منظومه، مانلی نمودی از اسطورهقهرمان است که طی یک سفر درونشناختی، با گذر از من به خود، موفق به فردیتیابی میشود، و در سایة این دگرگونی از دیگران ممتاز میگردد؛ همچنین کردار مانلی با مراحلی از الگوی قهرمان شامل کاوش و نوآموزی تطبیق داده میشود. کهنالگوهای مرگ و باززایی، پیر دانا و نماد آب، در ارتباط با اسطورهقهرمان در منظومه مانلی معنا مییابند. یافتههای پژوهش نشان میدهد که مانلی شخصیت اصلی منظومه، فردی از طبقة فروتر جامعه است که با تدابیر پیر دانا در این سفر، به شناخت درستی از خویش میرسد و هماهنگ با طبیعت، به دامن جامعه باز میگردد.
تفاصيل المقالة
چکیده سهراب یکی از شخصیتهای اسطورهای حماسۀ ملی ایرانیان، شاهنامه، از وجوه متعدد، شباهتهای فراوان با ببهروواهن، شخصیت حماسۀ مهابهارات دارد. مشترکات و مشابهات این دو در زمینههای گوناگونی قابل بررسی است. ریشۀ مشترک نام هر دو شخصیت، نسبنامۀ خانوادگی، سرگذشت مشابه، داست أکثر
چکیده سهراب یکی از شخصیتهای اسطورهای حماسۀ ملی ایرانیان، شاهنامه، از وجوه متعدد، شباهتهای فراوان با ببهروواهن، شخصیت حماسۀ مهابهارات دارد. مشترکات و مشابهات این دو در زمینههای گوناگونی قابل بررسی است. ریشۀ مشترک نام هر دو شخصیت، نسبنامۀ خانوادگی، سرگذشت مشابه، داستان ازدواج پدر و مادر این دو با نکات و جزئیات مشابه، اقامت هردو نزد خانوادۀ مادری و به دور از پدر، نقش یک اسب ویژه در پیشبرد داستان، رویارویی با پدر در میدان نبرد پس از سالیان بسیار، نقش نیروهای فراطبیعی در داستان، کشته شدن یکی از طرفین جنگ در آوردگاه و کوشش برای به دست آوردن نوشدارو، از شاخصترین اشتراکات این دو شخصیت حماسی ایران و هندوستان بهشمار میآیند. با این حال با بررسی ژرف و دقیق سرگذشت سهراب و داستان ببهروواهن، به وجوه افتراق قابل توجهی نیز بین دو شخصیت دست مییابیم که حتا گاه مسیر دو داستان را به طور کلی از یک دیگر متمایز میکند و سرنوشتهای کاملاً متفاوتی را برای این دو شخصیت رقم میزند. نویسندگان در این پژوهش درصدد هستند تا با بهرهگیری از شیوۀ تطبیقی، وجوه اشتراک و افتراق میان این دو شخصیت را بررسی کنند و به این پرسش پاسخ دهند که مبانی اشتراک و اختلاف مهابهارات و شاهنامه در داستانهای مربوط به این دو شخصیت کدام است؟
تفاصيل المقالة
سند
Sanad is a platform for managing Azad University publications