هدف پژوهش حاضر ارزیابی چالشهای اجتماعی ناشی از بحران خشکسالی بر توسعه پایدار روستایی و ارائه راهکارهای جهت کاهش این پیامدهاست. این تحقیق از نوع تحقیقات توصیفی میباشد و روش گردآوری اطلاعات نیز اسنادی و پیمایشی میباشد. نمونهگیری در این تحقیق در دو سطح انجامگرفته ، ا أکثر
هدف پژوهش حاضر ارزیابی چالشهای اجتماعی ناشی از بحران خشکسالی بر توسعه پایدار روستایی و ارائه راهکارهای جهت کاهش این پیامدهاست. این تحقیق از نوع تحقیقات توصیفی میباشد و روش گردآوری اطلاعات نیز اسنادی و پیمایشی میباشد. نمونهگیری در این تحقیق در دو سطح انجامگرفته ، ابتدا در سطح منطقه که واحد تحلیل نقاط روستایی است که 4 روستای میانده، نصیرآباد، رحیمآباد و سده انتخابشدهاند و در سطح روستاهای نمونه که واحد تحلیل خانوارهای ساکن در مناطق روستایی میباشند که بر اساس آخرین سرشماری در سال 1390 جمعیتی برابر با 2101 خانوار را دارا میباشند. در تحقیق حاضر برای تعیین حجم نمونه مناسب از فرمول کوکران استفادهشده که نمونه مناسب برای این جامعه آماری برابر با 325 خانوار میباشد. در تجزیهوتحلیل دادهها، چالشهای اجتماعی ناشی از بحران خشکسالی در پنج عامل اثرات عمومی اجتماعی، امنیت، کیفیت زندگی، آموزشوپرورش، سلامت و تندرستی قرارگرفتهاند که کل مجموعه چالشهای اجتماعی قادر است 57.190 درصد از کل واریانس چالشهای اجتماعی در مناطق روستایی دهستان میانده را تبین کند. نتیجه حاصل از پژوهش لزوم توجه به بخش اجتماعی و آسیبپذیری آن در هنگام بروز خشکسالی را آشکار میکند زیرا که بدون توجه به این بخش هنگام بروز خشکسالی توسعه مناطق روستایی با چالشهایی روبهرو میشود
تفاصيل المقالة
مقدمه و هدف پژوهش: رشد روزافزون شهرنشینی و ظهور فضای کلانشهری اغلب جریانهای اقتصادی و اجتماعی بین المللی و ملی را متوجه این فضاها نموده است. این رشد علاوه بر بازدهی های اقتصادی و نقاط مثبت آن باعث به وجود آمدن مشکلات متعددی از جمله در حوزه حمل و نقل و ترافیک شده است. یک أکثر
مقدمه و هدف پژوهش: رشد روزافزون شهرنشینی و ظهور فضای کلانشهری اغلب جریانهای اقتصادی و اجتماعی بین المللی و ملی را متوجه این فضاها نموده است. این رشد علاوه بر بازدهی های اقتصادی و نقاط مثبت آن باعث به وجود آمدن مشکلات متعددی از جمله در حوزه حمل و نقل و ترافیک شده است. یکی از راه حل هایی که محققان شهری در پاسخگویی به مشکلات پیش آمده پیشنهاد داده اند، احداث زیرگذرهای شهری است. در چند سال گذشته نیز در محدوده چهار راه ولیعصر تهران مشکلات ناشی از رفت و آمد و ازدحام سواره و پیاده به بالاترین میزان خود رسید به گونه ای که ترافیک و دسترسی ها را با مشکل روبرو ساخت. در واقع، ساخت زیرگذر چهارراه ولیعصر، پاسخی به مشکلات به وجود آمده بود. این پژوهش نیز با هدف سنجش میزان کارایی زیرگذر چهار راه ولیعصر و ارتباط آن با پایداری تدوین شده است.
روش پژوهش: روش پژوهش بصورت توصیفی-تحلیلی و از لحاظ هدف کاربردی-توسعه ای می باشد. داده ها به دو صورت کتابخانه ای و میدانی (پرسشنامه) گردآوری شده اند. اطلاعات پرسشنامه وارد نرم افزار spss شده و در تحلیل آن علاوه بر آمار توصیفی، از آزمون های آماری پیرسون و تحلیل واریانس استفاده شده است.
یافتهها: نتایج پژوهش حاکی از آن است که میزان کارایی زیرگذر چهار راه ولیعصر بالاتر از حد متوسط است.در هفت شاخص مطرح شده، میانگین ها بالاتر از 3 می باشد و بیشترین میانگین مربوط به ایمنی و امنیت با مقدار 3.8 می باشد. در ادامه ارتباط میان کارایی و پایداری با ضریب 0.395 مثبت و معنی دار بدست آمده است. همچنین بر اساس جدول آنالیز واریانس، رابطه رگرسیونی بین شاخصهای کارایی و پایداری وجود دارد. زیرا p- مقدار از 05/0 کمتر است.
نتیجه گیری: زیرگذر چهار راه ولیعصر را می توان به عنوان یک پروژه موفق شهری محسوب نمود هر چند با کاستی هایی همراه است و شاید مهم ترین چالش این باشد که چرا باید شهروندان از زیرزمین عبور کنند و خودروها از بالای زمین؟. اما به ناچار این پروژه در پاسخ به مشکلات بوجود آمده احداث شده است و تاکنون نسبتا موفق عمل کرده است. در نهایت نیز جهت کارایی بیشتر پیشنهاداتی مانند ایجاد بالابر های مجهزتر برای استفاده معلولان و گروه های خاص جهت افزایش کارایی زیرگذر چهار راه ولیعصر پیشنهاد شده است.
تفاصيل المقالة
مقدمه و هدف پژوهش: مشارکت در اجتماع محلی عامل مهم و موثری در مدیریت شهری جهت نیل به توسعه پایدار شهری است. بسترسازی لازم برای افزایش و تمایل میزان مشارکت مردم در امور محله از متغیرهای مدیریت بهینه شهری است. تحقیق حاضر، میزان مشارکت ساکنان محله جماران در مدیریت محله را ب أکثر
مقدمه و هدف پژوهش: مشارکت در اجتماع محلی عامل مهم و موثری در مدیریت شهری جهت نیل به توسعه پایدار شهری است. بسترسازی لازم برای افزایش و تمایل میزان مشارکت مردم در امور محله از متغیرهای مدیریت بهینه شهری است. تحقیق حاضر، میزان مشارکت ساکنان محله جماران در مدیریت محله را بر اساس گروه گرایی، حس تعلق، سرمایه اجتماعی، تعاملات اجتماعی، احساس هویت، مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و راهکارهایی برای جذب مشارکت مردمی در مدیریت محله پیشنهاد می کنند.
روش پژوهش: روش پژوهش توصیفی- تحلیلی و از لحاظ هدف کاربردی-توسعه ای می باشد. جمع آوری اطلاعات به دو شیوه کتابخانه ای و پیمایشی (پرسشنامه) انجام گرفته است. حجم نمونه بر اساس فرمول کوکران، 360 نفر انتخاب شده است.
یافتهها: میزان مشارکت ساکنان محله جماران در مدیریت محله، در سطح پایینی است؛ درحالیکه تمایل به مشارکت در سطح بالایی قرار دارد. در میان افرادی که مشارکت می کنند بیش از 50 درصد مربوط به بعد مشورتی است و مشارکت اقتصادی و فیزیکی کمترین میزان مشارکت را به خود اختصاص داده است. بین متغیرهای اجتماعی و مشارکت در مدیریت محله، ارتباط مثبت و معنی داری به دست آمده است به این معنی که با افزایش متغیرهای اجتماعی، میزان مشارکت نیز افزایش خواهد یافت.
نتیجه گیری: امروزه شکل گیری اجتماعات محلی بر مبنای مشارکت مردم قرار دارد. در محله جماران بسترسازی لازم برای مشارکت ساکنان در مدیریت محله به عمل نیامده است، این در حالی است که ساکنان به مشارکت علاقه مندند و این نکته مهم به نظر می رسد که باید از توانهای اجتماعات محلی علی الخصوص در زمینه مشارکت بهره جست. در این زمینه باید راهکارهایی ارائه شود که مردم به ویژه نخبگان توانایی مشارکت را داشته باشند و مدیریت محله در دست افراد خاصی قرار نگیرد و تمام مردم در مدیریت محله سهیم باشند.
تفاصيل المقالة
مقدمه و هدف پژوهش: مولفه شهروند هوشمند در سایه نظریه رشد هوشمند شهری به فراموشی سپرده شده است بگونه ای که در قالب این نظریه، اغلب برنامهریزان و طراحان شهری تنها به بررسی شاخص های اقتصاد و خدمات هوشمند در شهر می پردازند و سبک زندگی و فرهنگ شهروندان را به کمتر مورد توجه أکثر
مقدمه و هدف پژوهش: مولفه شهروند هوشمند در سایه نظریه رشد هوشمند شهری به فراموشی سپرده شده است بگونه ای که در قالب این نظریه، اغلب برنامهریزان و طراحان شهری تنها به بررسی شاخص های اقتصاد و خدمات هوشمند در شهر می پردازند و سبک زندگی و فرهنگ شهروندان را به کمتر مورد توجه قرار می دهند. در همین راستا در این پژوهش محله ولنجک به عنوان یکی از محلات چندکارکردی و برنامه ریزی شده شهر تهران در منطقه یک، به عنوان مطالعه موردی انتخاب شده است تا شاخص های شهروند هوشمند و مولفه های تاثیرگذار بر آن مورد ارزیابی قرار گیرد.
روش پژوهش: روش پژوهش بصورت توصیفی-تحلیلی و از لحاظ هدف کاربردی-توسعه ای می باشد. حجم نمونه با توجه به شیوه نمونه گیری غیرتصادفی-دردسترس به تعداد 60 نفر انتخاب شده اند. داده ها و اطلاعات به دو صورت کتابخانهای و میدانی گردآوری شده است. داده های گردآوری شده وارد نرم افزار spss شده و در تحلیل آن از آزمون های T مستقل، همبستگی اسپرمن و رگرسیون استفاده شده است.
یافتهها: یافته های پژوهش حاکی از آن است که محله ولنجک دارای سطح متوسطی از شهروندان هوشمند است. نتایج آزمون T نشان می دهد که شاخص اجتماع محوری با میانگین 2.58 دارای کمترین میانگین و شاخص طبیعت دوستی با میانگین 2.40 دارای بیشترین میانگین است. همچنین بر اساس نتایج آزمون اسپرمن و رگرسیون بین متغیرهای فردی و رفتار هوشمند شهروندان همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد.
نتیجه گیری: ضرورت دارد تا با تکیه بر ظرفیت های اجتماعی، پیشنهاداتی همانند توانمندسازی شهروندان برای حضور در نهادهای مردم محور ارائه گردد که عاملی موثر در تقویت هوشمندی شهروندان است.
تفاصيل المقالة
جغرافیا و مطالعات شهری و منطقه ای (جغرافیا و مطالعات محیطی سابق)
,
العدد5,السنة
4
,
زمستان
1394
جهانیشدن تأثیرات مختلفی را بر کلانشهرها بر جای نهاده است که از مهمترین آنها میتوان به تغییر در شیوه مصرف اشاره کرد. تغییرات در شیوه مصرف موجب تغییر در کاربری اراضی (از شکل سنتی به مدرن) و بروز مشکلات فراوانی میشود. در همین راستا، پژوهش حاضر، محله سعادتآباد در منط أکثر
جهانیشدن تأثیرات مختلفی را بر کلانشهرها بر جای نهاده است که از مهمترین آنها میتوان به تغییر در شیوه مصرف اشاره کرد. تغییرات در شیوه مصرف موجب تغییر در کاربری اراضی (از شکل سنتی به مدرن) و بروز مشکلات فراوانی میشود. در همین راستا، پژوهش حاضر، محله سعادتآباد در منطقه 2 شهرداری تهران را بهعنوان نمونه موردی برگزیده است تا عوامل تأثیرگذار بر تغییر در شیوه مصرف ساکنان را مورد بررسی قرار دهند. حجم جامعه آماری 30 هزار نفر است که با استفاده از فرمول کوکران تعداد 380 نمونه بهصورت غیراحتمالی انتخاب شدهاند. روش پژوهش توصیفی- تحلیلی و از لحاظ هدف کاربردی- عملی میباشد. دادهها و اطلاعات به دو صورت کتابخانهای و میدانی جمعآوری شده است. در تحلیل دادهها علاوه بر مباحث کیفی و توصیفی از آزمونهای استنباطی پیرسون و رگرسیون نیز استفاده شده است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که کاربریهای با اولویت اول و ضروری (خردهفروشیها، نانواییها، سوپریها و...) کمترین سهم را در سال 1393 با مقدار 9.16 درصد به خود اختصاص دادهاند درحالیکه کاربریهای با اولویت چهارم و کاربریهای غیرضروری (پیتزافروشی، کافیشاپ و ...) سهم خود را با 48 درصد، نسبت به سال 1385 و ماقبل افزایش دادهاند. متغیرهای جهانیشدن، شیوه مصرف را تحت تأثیر قرار داده است؛ بطوریکه بیشترین ضریب همبستگی میان رفتوآمد به خارج از کشور و استفاده از کاربریهای جدید با مقدار 0.527 مشاهده میشود.
تفاصيل المقالة
طراحی و برنامه ریزی در معماری و شهرسازی
,
العدد3,السنة
2
,
بهار
1403
در هزاره سوم چالشهای مرتبط با نواحی بازمانده از توسعه به یکی از ابربحرانهای شهری بدل گشته که چارهجویی و کندوکاو برای ساماندهی و حل آن در دستور کار سیاستگذاری و مدیریت شهری، منطقه ای و ملی قرار دارد. آمریکا، چین و کشورهای سوسیالیستی اروپا از جمله جوامع پیشرو در این أکثر
در هزاره سوم چالشهای مرتبط با نواحی بازمانده از توسعه به یکی از ابربحرانهای شهری بدل گشته که چارهجویی و کندوکاو برای ساماندهی و حل آن در دستور کار سیاستگذاری و مدیریت شهری، منطقه ای و ملی قرار دارد. آمریکا، چین و کشورهای سوسیالیستی اروپا از جمله جوامع پیشرو در این زمینه هستند که تعدد و کثرت برنامههای آنها مورد توجه بسیاری از اندیشمندان قرار گرفته است. این کشورها طیف وسیعی از برنامهها را بخصوص بعد از جنگ جهانی دوم در دستور کار قرار دادهاند بر همین اساس این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی و به صورت کتابخانهای و با درک اهمیت این مساله و چالشهای روبه تزاید شهری در ایران درصدد صورت-بندی و تحلیل و بررسی این برنامهها است تا از یک سو موجب غنای علمی این مباحث در داخل کشور شود و از سوی دیگر ساختار اجرایی آنها را استخراج نماید. نتایج پژوهش که بر پایه نه برنامه اجرایی است نشان میدهد که ابتکار عملهای بخش دولتی (و بخصوص دولتهای محلی) و بهرهگیری از استعدادهای بخش خصوصی از اصلیترین محرکهای بازآفرینی نواحی بازمانده از توسعه با تاکید بر مناطق حاشیهنشین، راکد و بافت فرسوده است و در تمامی مدلهای ارتقا؛ توسعه از بالا (بخش دولتی و خصوصی و گاها نهادهای غیرانتفاعی) و توسعهپذیری از پایین (ساکنان محلی) رخ داده است و حتی رویکردهای مشارکتی بر پایه ظرفیت اجتماعات محلی کمتر مورد توجه قرار دارد. نتایج پژوهش که بر پایه نه برنامه اجرایی است نشان میدهد که ابتکار عملهای بخش دولتی (و بخصوص دولتهای محلی) و بهرهگیری از استعدادهای بخش خصوصی از اصلیترین محرکهای بازآفرینی نواحی بازمانده از توسعه با تاکید بر مناطق حاشیهنشین، راکد و بافت فرسوده است.
تفاصيل المقالة
سند
Sanad is a platform for managing Azad University publications