فهرس المقالات ابوالقاسم اسماعیل پور مطلق


  • المقاله

    1 - خاستگاه‌های هرمسی، افلاطونی و افلاطونی میانه مکاتب گنوسی
    پژوهشنامه ادیان , العدد 1 , السنة 16 , تابستان 1401
    مکتب گنوسی، از تأثیرگذارترین مکاتب الهیاتی و جریان‌های عرفانی و باطنی سده‌های اولیه پیشامسیحی و پس از آن است که طریق نجات و رهایی را، مبتنی بر شناخت حقیقت الوهیت می‌داند و برخی از عمیق‌ترین اندیشه‌های معرفتی و فلسفی آن روزگار در حوزه خداشناسی، جهان‌شناسی، انسان‌شناسی و أکثر
    مکتب گنوسی، از تأثیرگذارترین مکاتب الهیاتی و جریان‌های عرفانی و باطنی سده‌های اولیه پیشامسیحی و پس از آن است که طریق نجات و رهایی را، مبتنی بر شناخت حقیقت الوهیت می‌داند و برخی از عمیق‌ترین اندیشه‌های معرفتی و فلسفی آن روزگار در حوزه خداشناسی، جهان‌شناسی، انسان‌شناسی و فرجام‌شناسی را در نظام فکری خویش دارد. این عنوان بر نحله‌های کهنی اطلاق می‌شود که زیر اثر هلنیسم یا یونانی‌مآبی پس از اسکندر، ادیانی چون یهودیت، مسیحیت و زرتشتی و نیز مکاتب فلسفی و الهیاتی آن زمان، از جمله مکاتب هرمسی، افلاطونی و افلاطونی میانه، به گونه‌ کیش و طریقه عرفانی و تلفیقی گسترده‌ای در آسیای غربی رواج یافت که در تبادل آراء و اندیشه‌ها، از آن ادیان و نحله‌ها اثر پذیرفته و بر آنان نیز اثرگذار بوده است. این مقاله می‌کوشد تا با بررسی مبانی فکری و محورهای اساسی آموزه‌های هرمسی، افلاطونی و افلاطونی میانه، در موضوعاتی همچون الوهیت و ثنویت موجود در هستی، جهان و فرجام آن، انسان و قرابت او با خداوند، هبوط روح و عروج آن و مفاهیمی از این دست، به واکاوی و یافتن خاستگاه‌های اندیشگی جهان‌بینی گنوسی بپردازد و از این رهگذر، به شباهت‌ها و نیز تفاوت‌های این نظام‌های الهیاتی با یکدیگر دست یابد. تفاصيل المقالة

  • المقاله

    2 - کالبدشناسی رستم در جهان پیشاشاهنامه‌ای
    ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی , العدد 4 , السنة 17 , پاییز 1400
    رستم دریچه‌ای را می‌ماند که همواره رو به آرمان‌هایِ نوپدیدِ مردمِ این سامان گشوده می‌شود و رستاخیزهایِ مکرّرِ جنابش در اقالیمِ فرهنگ نشان می‌دهد که هنوز چهره‌ای اساطیری این توان را دارد که پاسخ‌گوی نیازهای تاریخی ایرانیان باشد. اگر بر این قول متفق باشیم که اسطوره و تاری أکثر
    رستم دریچه‌ای را می‌ماند که همواره رو به آرمان‌هایِ نوپدیدِ مردمِ این سامان گشوده می‌شود و رستاخیزهایِ مکرّرِ جنابش در اقالیمِ فرهنگ نشان می‌دهد که هنوز چهره‌ای اساطیری این توان را دارد که پاسخ‌گوی نیازهای تاریخی ایرانیان باشد. اگر بر این قول متفق باشیم که اسطوره و تاریخ می‌توانند زایانندۀ حماسه باشند، با نظربستن به شاهنامه، سؤالی که ذهن همگان را به خود مشغول خواهد داشت، این خواهد بود که برجسته‌ترین پهلوانِ حماسۀ ملّی (که خود وزنه‌ای گران برای دومین پاره از سه‌گانۀ بلندآوازۀ شاهنامه است)، از کدامین زِهدانِ تاریخی یا اساطیری (یا حتی حماسی) برون‌جسته و بازنمایانندۀ کدامین ایزد یا شخصیت ایرانی/اَنیرانی است. نگارندگان برای پاسخ به این مسئله، با تدقیق در منابعِ موجود، خویشکاری‌هایِ رستم و همتایانش را در اسطوره، تاریخ و حماسه‌هایِ ایران و ملل همجوار از نظر گذرانیده و متناسب با زمان و امکانات خود بدین پرسش پاسخی درخور داده‌اند. یافته‌های پژوهش حاضر که با تکیه بر منابع کتابخانه‌ای و به‌صورتِ تطبیقی ـ تحلیلی فراهم آمده است، نشان می‌دهد که رستمِ شاهنامه -کیفیتاً و کمیتاً- میراث‌دارِ ایندرۀ هندی (از لحاظ اسطوره‌ای)، سورنایِ حرّان (از لحاظ تاریخی) و بهیشمۀ هندی (از لحاظ حماسی) است. تفاصيل المقالة

  • المقاله

    3 - بررسی تطبیقی اسطوره «غربت روح» در سروده گنوسی مروارید و قصه غربت غربی سهروردی
    ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی , العدد 1 , السنة 19 , بهار 1402
    باور به هبوط روح به سراپردۀ هستی و بازگشت آن به موطن و منزلگاه اصیل و آغازین خویش، جوهرۀ اصلی تعالیم و آموزه‌های مکتب گنوسی و اندیشه‌های سهروردی است. این باور، در دو داستان رمزی ـ تمثیلی سرودۀ مروارید (بازتابی از اندیشه‌های معرفت‌شناختی گنوسی) و قصۀ غربت غربی (بیانگر نظ أکثر
    باور به هبوط روح به سراپردۀ هستی و بازگشت آن به موطن و منزلگاه اصیل و آغازین خویش، جوهرۀ اصلی تعالیم و آموزه‌های مکتب گنوسی و اندیشه‌های سهروردی است. این باور، در دو داستان رمزی ـ تمثیلی سرودۀ مروارید (بازتابی از اندیشه‌های معرفت‌شناختی گنوسی) و قصۀ غربت غربی (بیانگر نظام اندیشگانی شیخ اشراق) نمود و تجلی‌یافته است. این پژوهش با روش کتابخانه‌ای و رویکرد تحلیلی ـ تطبیقی، برآن است که محورهای اساسی جهان‌شناختی گنوسی و سهروردی را از خلال این دو رساله به تصویر بکشد، وجوه اشتراک و افتراق میان آن‌ها را بازخوانی کند و از این رهگذر، به دستاوردهایی در بررسی تطبیقی و بینامتنی میان این دو داستان برسد. به رغم وجود تفاوت‌های بسیار فکری میان این دو طیف اندیشه، یافته‌های پژوهش نشان از وجود اشتراکات بسیاری دارد. از درون‌مایه‌های مشترک میان این دو داستان، می‌توان به آموزه‌هایی همچون غربت‌آگاهی، جهان‌نگری شرقی ـ غربی، حضور پیر و راهنمای طریق، عنصر آگاهی‌بخشی و نیز ساختار رمزی و اسطوره‌ای هر دو داستان اشاره کرد؛ همچنین از وجوه تمایز میان این دو داستان، آموزه‌هایی چون بازگشت و تولد ثانوی، حضور مداخله‌گرانۀ الوهیت در هستی و جهان‌نگری غیر ثنوی است که در قصۀ غربت غربی بازتاب یافته است. تفاصيل المقالة