واکاوی نقش فرهنگ سیاسی در توسعه سیاسی خاورمیانه
محورهای موضوعی : فصلنامه علمی تحقیقات سیاسی و بین المللیمحمود مصلی نژاد 1 * , شیوا جلال پور 2 , فریدون اکبرزاده 3 , بهرام یوسفی 4
1 - دانشجوی دکتری علوم سیاسی، گرایش مسائل ایران، دانشگاه آزاد اسلامی، اهواز. ایران
2 - استاديار گروه علوم سياسي، واحد اهواز،دانشگاه آزاد اسلامي، اهواز، ايران
3 - دکتر فریدون اکبرزاده گروه علوم سیاسی، واحد اهواز، دانشگاه آزاد اسلامی، اهواز، ایران
4 - استادیار گروه علوم سیاسی، واحد اهواز، دانشگاه آزاد اسلامی، اهواز، ایران
کلید واژه: نقش, فرهنگ سیاسی, توسعه سیاسی, خاورمیانه,
چکیده مقاله :
خاورمیانه نسبت به دیگر مناطق جهان سوم،ازروندهاي مسلط جهانی درزمینهي سیاسی به دورمانده است.آنچه خاورمیانه را نسبت به دیگر مناطق استثنا میسازد، نتیجهی تجمع شماري از ویژگیهای فرهنگی، قومی ومذهبی است که محیطی بسیار نامناسب ونامطلوب براي کثرتگرایی حقوقی وتوسعه سیاسی ودموکراسی فراهم آورده است.رویدادهاي کنونی درمنطقهی خاورمیانه، دیدگاهی راموجب شده است که برطبق آن، خاورمیانه درتطبیق بارونددمکراتیک شدن شتابان، بسیار کند وتاحدي مقاوم بوده است، این منطقه اساساً شاهد حکومت پیوسته رهبران اقتدارگرا بوده است. پژوهش حاضر باهدف واکاوی و شناخت نقش فرهنگ سیاسی درتوسعه سیاسی خاورمیانه به روش توصیفی ـ تحلیل به انجام رسید. نتایج حاکی ازآن است که،تحولات سیاسی خاورمیانه طی سالهای جنگ جهانی اول و دوم، متأثر از جریانهای بینالمللی و غربی شکل گرفت وحرکتی خودجوش ومستقل و ازدرون نبود،اما چون دموکراسی و توسعه سیاسی ودموکراتیک، نیازمند مجموعهای از ارزشهای سیاسی و جهتگیریهای شهروندان مانندتعادل، تساهل، مدنیت، اثربخشی، دانش و مشارکت است، فرهنگ سیاسی عاملی مهم و اصلی در تحکیم توسعه سیاسی قلمداد میشود. فرهنگ سیاسی اکثر گروههای حاکم درمنطقه خاورمیانه، مبتنی برنگرش پاتریمونیالیستی (پادشاهی، موروثی، سنتی) است که به دلایل عمیق تاریخی و اجتماعی وروانشناسی، ریشه در«شیوه استبداد شرقی»دارد. مطابق این فرهنگ، مردم، اتباع حاکم تلقی شده و حقی براي رقابت و مشارکت سیاسی ندارند.
Compared to other regions of the third world, the Middle East is far from the dominant global trends in the political field.The current events in the Middle East region have given rise to the view that the Middle East has been very slow and somewhat resistant in adapting to the accelerated democratization process, the region has basically witnessed the continuous rule of authoritarian leaders.The results indicate that the political developments in the Middle East during the years of World War I and II were influenced by international and Western currents and were not a spontaneous and independent movement from within, but because democracy and political and democratic development require a set of political values.And the orientations of citizens are such as balance, tolerance, civility, effectiveness,knowledge and participation, political culture is considered an important and main factor in the consolidation of political development. The political culture of most of the ruling groups in the Middle East region is based on the patrimonialist attitude (royal, hereditary, traditional),which is rooted in the "style of eastern tyranny" due to deep historical, social and psychological reasons. According to this culture, people are considered sovereign citizens and have no right to compete and participate politically.
آل غفور، سید محمدتقی (1380). خاستگاه فرهنگ سیاسی ایران معاصر، دانشگاه باقرالعلوم (ع)، شماره 16، صص 35 تا 60.
احمدی، یعقوب؛ نمکی، آزاد (1391). سرمایه اجتماعی و گونه دموکراتیک فرهنگ سیاسی، فصلنامه علوم اجتماعی، شماره59. صص 300-244.
اخوان کاظمی، مسعود (1377). توسعه سیاسی و جامعه مدنی، شماره 127 و 128، اطلاعات سیاسی -اقتصادي، تهران.
بشیریه، حسین (1380). موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران: گام نو.
بشیریه، حسین (1382). عقل در سیاست، چاپ سوم، تهران: نشر نگاه معاصر.
بشیریه، حسین (1386). دولت عقل: ده گفتار در فلسفه و جامعه شناسی سیاسی، جلد 1، تهران: مؤسسه نشر علوم نوین
پاي، لوسین (1996 م.). جنبه هاي رشد سیاسی؛ مفهوم رشد سیاسی؛ ترجمه عزت الله فولادوند،تهران: نشر ماهی.
ﭼﻠﯿﮑـﻮت، روﻧﺎﻟـﺪ (1377). ﻧﻈﺮﯾـﻪﻫـﺎي ﺳﯿﺎﺳـﺖ ﻣﻘﺎﯾﺴـﻪاي، ﺗﺮﺟﻤـﻪي وﺣﯿـﺪ ﺑﺰرﮔـﯽ و ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﻃﯿﺐ، ﭼﺎپ اول، ﺗﻬﺮان، ﻣﻮﺳﺴﻪي ﺧﺪﻣﺎت ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ رﺳﺎﻧﻪ
دهشیار، حسین (1389)، دولت در خاورمیانه عربی: رخنه ناپذیري نظام سیاسی، شماره 61، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، تهران.
دهقانی، سیدجلال الدین (1383). طرح خاورمیانه بزرگ و امنیت ملی جمهوري اسلامی ایران، شماره 25، فصلنامه مطالعات راهبردي، تهران.
راد، ﻓﯿﺮوز(1382). ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺗﻮﺳﻌﻪي ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ، ﭼﺎپ اول، ﺗﻬﺮان، اﻧﺘﺸﺎرات ﭼﺎپ ﭘﺨﺶ.
زمانی، هادي (1386). توسعه اقتصادي و امنیت ملی، جلد دوم، تهران: نشر لندن.
سریع القلم، محمود، (1393). فرهنگ سیاسی ایران، نشر پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، تهران.
سیف زاده، حسین (1388). پانزده مدل رقیب و بدیل؛ نوسازي، توسعه و دگرگونی سیاسی در نظم حقوق بشري فردي ـ بومی ـ جهانی شده، تهران: نشر قومس.
سیفزاده، حسین؛ روشندل، جلیل (1382). تعارضات ساختاري در منطقه خلیج فارس، تهران: مرکز پژوهشهاي علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه.
شومپیتر، جوزف (1375). کاپیتالیسم، سوسیالیسم، دموکراسی؛ ترجمه حسن منصور، تهران: نشر مرکز.
عبداللهی، محسن (1391). رویکردي پست مدرن به سه ضلع توسعه سیاسی: دولت، جامعه مدنی و شهروندي، شماره 1، فصلنامه سیاست، تهران.
ﮔﻞ ﻣﺤﻤﺪي، اﺣﻤﺪ (1386). درآﻣﺪي ﺑﺮ ﺗﺒﯿـﯿﻦ ﻓﺮﻫﻨﮕـﯽ ﺳﯿﺎﺳـﺖ، ﻧﮕـﺎﻫﯽ ﺑـﻪ رﻫﯿﺎﻓـﺖ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺳﯿﺎﺳﯽ در ﻋﻠﻢ ﺳﯿﺎﺳﺖ، ﭘﮋوﻫﺸﻨﺎﻣﻪ ﻋﻠﻮم ﺳﯿﺎﺳﯽ، ﺷﻤﺎره6.
قالیباف خراسانی، محمد باقر (1389). فرهنگ سیاسی: رویکردي مغفول در فرایند دموکراسی سازی و شناخت جوامع، تهران: انتشارات بینالمللی الهدي.
قوام، عبدالعلی(1389)، چالشهای توسعه سياسي، تهران: نشر قومس، چاپ چهارم
کلایو اسمیت، برایان (1384). فهم سیاست جهان سوم: نظریه هاي توسعه و دگرگونی؛ ترجمه امیر محمد حاجی یوسفی، محمد سعید قائنی نجفی، تهران: وزارت امور خارجه مؤسسه چاپ و انتشارات.
گیدنز، آنتونی (1378). تجدد و تشخص؛ ترجمه ناصر موفقیان، تهران: نشر نی
مصلی نژاد، عباس، (1396). دولت و توسعه اقتصادی در ایران، تهران: نشر نی
نظري، علی اشرف؛ قنبري، لقمان (1392). کالبد شکافی و آسیب شناسی مردم سالاري و مشارکت سیاسی در کشورهاي عربی خاورمیانه، شماره 288، فصلنامه پژوهشی اطلاعات سیاسی- اقتصادي،تهران.
Al-Najar, Ghanim(1994), Democracy and the Civil Society in Egypt, Algeria.
Axtmann,Ronald(1998),Globalization & Europe, London & Washington: Printer.
Barry,Norman(2000),An Introduction to Modern Political Theory,U.S.A,St Martin Press.
Chilton,S(1999), Grounding Political Development, 2nd Edition, University of Minnesota, Lynne Rienner Publishers.
Esposito,John,Piscatory, Jams(1991),"Democratization and Islam", Middle East Jornal,N 45.
Huntington.S.P(1993)," Clash of Civilizations", Foreign Affars,NO. 3.
Hermassy, Abdelbaki(1994), Civil Society in Tunisian, M.S.Report,No.178.
Ignatief, Michael(2003), State Failuer and Nation Building in J.L, Combridge: Cambridge University Press.
Kamele, Gharib(1993), Libraliation and Democracy in the Middle East, M.S. Report, No. 174.
Klingemann,Hans-Dietey,Fuchs,Dieter(1995),Citizens and the State, London, Oxford Univ.Press.
Lipset, Seymour Martin,(1994),"The social requisites of democracy", American sociological review, vol 59.
Lumsden, Eleanor(2004), An Uneasy Pleace, New York Journal of International Peace and Politics. No .795.
Meier,Gerald,M(1991),Politics and Policy Making in Developing Countries, Sanfransisco, California: International Center for Economic Growth.
Norton,Agust, Richard(1995),Civil Soiety in Middle East New York: NP.
Pye,Lucian(1966), Aspects of Political Development, Boston:Brown and CO.
Rorton,Richard(1995),Civil Society in the Middle East,Buill:Leiden:New York.
Analyzing the Role of Political Culture in the Political Development of the Southern Countries of the Persian Gulf (Case Study of Saudi Arabia)
Mahmoud Mosalanejad 1, Shiva Jalalpour 2*, Feredoun Akbarzadeh 3, Bahram Yousefi4
|
[1] Ph.D. student in political science, Iranian issues, Islamic Azad University, Ahvaz. Iran. Wordemperator@gmail.com
[2] Assistant Professor , Department of Political Science , Ahvaz Branch,Islamic Azad University, Ahvaz, Iran.(Corresponding Author).Shiva-jalalpour@iauahvaz.ac.ir
[3] Assistant Professor , Department of Political Science , Ahvaz Branch,Islamic Azad
University,Ahvaz ,Iran. drferedounakbarzadeh2@gmail.com
[4] Assistant Professor, Department of Political Science, Ahvaz Branch, Islamic Azad University, Ahvaz, Iran. email address: byousefi105@gmail.com
Accepted:2024/09/19 |
| Research Article |
Abstract
Keywords: Political Culture, Political development, Persian Gulf, Role, Southern margin, Saudi Arabia |
Mosalanejad, M., Jalalpour, Sh., Akbarzadeh, F., & Yousefi, B. (2024). Analyzing the Role of Political Culture in the Political Development of the Southern Countries of the Persian Gulf (Case Study of Saudi Arabia). Journal of Political and International Research, 16(59), pp.51-64. |
واکاوی نقش فرهنگ سیاسی در توسعه سیاسی کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس (مطالعه موردی عربستان)
محمود مصلینژاد1، شيوا جلال پور 2*، فریدون اکبرزاده 3، بهرام یوسفی4 |
[1] دانشجوی دکتری علوم سیاسی، گرایش مسائل ایران، دانشگاه آزاد اسلامی، اهواز. ایران. Wordemperatoor@gmail.com
[2] استاديار گروه علوم سياسي، واحد اهواز،دانشگاه آزاد اسلامي، اهواز، ايران. (نويسنده مسئول). Shiva-jalalpour@iauahvaz.ac.ir
[3] استادیار گروه علوم سیاسی، واحد اهواز، دانشگاه ازاد اسلامی، اهواز، ایران. drferedounakbarzadeh2@gmail.com
[4] استادیار گروه علوم سیاسی، واحد اهواز، دانشگاه آزاد اسلامی، اهواز، ایران. byousefi105@gmail.com
مقاله پژوهشی | تاریخ دریافت: 10/05/1403 تاریخ پذیرش: 29/06/1403 |
چکیده پژوهش حاضر باهدف واکاوی و شناخت نقش فرهنگسیاسی در توسعهسیاسی کشورهای حاشیهجنوبی خلیجفارس (مطالعه موردی عربستان) به روش توصیفی ـ تحلیل به انجام رسید. نتایج حاکی از آن استکه، در عربستان، فرهنگسیاسی به دلایلی مانند رانتخواري، قومیت قبیلهاي و سلطنت پیشرفت چندانی نکرده است. فرهنگسیاسی مردم این کشور متأثر از فرهنگعمومی سیاسی مسلط بر عربستان، تاکنون رغبت زیادی به حقوق بشر و آزاديهاي فردي و اجتماعی نداشته است. در نظام سیاسی اجتماعی عربستان دید تودهها از پایین به بالا است و یکی از برجستهترین خواستههاي تودهي مردم در این کشور داشتن امنیت و رفاه اقتصادي است. ایندیدگاه را حتی بین جامعه علمی عربستان و نخبگان فکري نیز میتوان دید. لذا این موضوع بر نوع چارچوب سیاسی حاکم بر این کشور اثری مستقیم دارد. اززمان ایجاد دولت سعودي، این حکومت ازجمله مستبدترین و محافظهکارترین پادشاهیها در خاورمیانه عربی بوده است. ساختار سیاسی عربستان از ابتدا تاکنون برمبنای مردسالاري سیاسی و مذهبی بناشده است و تا به امروز هم همینطور بوده است. باتوجه به اینکه رابطه بین فرهنگ و نظام سیاسی در عربستان دوطرفه است، نظام سیاسی عربستان داراي یک فرهنگ محدود است هر چند در سالهاي اخیر اصلاحات فرهنگی و اجتماعی در این کشور صورت گرفته است. بهخصوص از زمان روي کار آمدن محمد بن سلمان تأثیر فرهنگ بر نظامسیاسی این کشور دستخوش تغییراتی شده است. این فرهنگ که از تعامل و نفوذ سه محیط سلسله آلسعود، فرهنگ عمومی عربستان سعودي و نظم محیط بینالمللی ناشی شده است، توانسته جامعهسنتی عربستان را به سمت جامعهاي توسعهیافته سوق دهد. واژگان کلیدی: نقش، فرهنگ سیاسی، توسعه سیاسی، حاشیه جنوبی، خلیجفارس، عربستان |
مصلینژاد؛ محمود، جلال پور؛ شيوا، اکبرزاده؛ فریدون، یوسفی؛ بهرام (1403). واکاوی نقش فرهنگ سیاسی در توسعه سیاسی کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس (مطالعه موردی عربستان) . فصلنامه تحقیقات سیاسی و بینالمللی، شماره 59، صفحات 64-51. |
مقدمه
فرهنگ سیاسی لایهی زیرین یک نظام سیاسی و در اصل یک نظام سیاسی حاضر در ذهن مردم آن جامعه است. افزایش ظرفیت یک ساختار سیاسی بدون افزایش ظرفیت فرهنگ سیاسی همسنخ با آن، ظرف مدت کوتاهی کار آیی خود را ازدستداده و با چالشهای گوناگونی مواجه خواهد شد. فراتر از آن چیلتون معتقد است که اگر توسعه را معادل ایجاد تحول در چیزي بدانیم درواقع آثار و پیامدهاي این تغییر هستند. وي معتقد است که در سهنظام مربوط به دنیاي مفاهیم علمی - اجتماعی مورداشاره توسط تالکوت پارسونز و شیلر شامل، نظام فردي، نظام اجتماعی و نظام فرهنگی، توسعه سیاسی در نظام فرهنگی واقع میشود، او استدلال میکند که این نظام فرهنگی است که به علت شمول بر دریافتهای ذهنی، تغییر در آن متضمن تغییر نهادي نیز هست. وي معتقد است که نهادهاي توسعهیافته بدون مردمی که قادر به حفظ آنها باشند، وجود ندارد.
گرچه فرهنگ سیاسی همواره داراي یک ارتباط متقابل با ساختار سیاسی بوده و این دو داراي تأثیر و تأثر مستمر میباشند، اما تجربه تاریخی و نظریههای علمی به ما آموختهاند که ایجاد تحول در فرهنگ سیاسی مقدم است، درغیراین صورت ظهور تحولات اجتماعی و انقلابها قابل توجیه نبود. نقش و جایگاه ارتباطات نوین در عصر حاضر، بهعنوان یک عامل مؤثر در تحول فرهنگ سیاسی شاهدي است براین مدعا.
اینکه در یک کشور توسعهیافته سیاسی، قانون حاکمیت دارد و ملاک عمل در برنامهریزی و تصمیمگیری است گویای توسعهیافتگی همهجانبه است که بهگونهای انداموار ابعاد مختلف توسعه در بستری از شرایط، رشد و نمو کردهاند و در این فرآیند هر یک مکمل دیگری بودهاند. اما برخی از تصمیم گیران کشورهای توسعهنیافته برای برونرفت از وضعیت توسعهنیافتگی و کم کردن فاصله با کشورهای توسعهیافته الگوهایی را در پیش میگیرند که فحوای مسلط آن اقتصادی است. البته برخی هم با این نظر که توسعه اقتصادی فراهمساز زمینههای تحقق توسعه سیاسی است، بهکارگیری الگوهای اقتصادی را توجیه مینمایند.
امانگاهی عمیقتر به واقعیات جهان توسعهنیافته تا حدودی خلاف نظریات اقتصادمحور دهد. بدین معنی که برخورداری از سطحی از رفاه عمومی کسب درآمد بالا و توسعه صنعتی همواره تضمینکننده ثبات سیاسی یک کشور نبوده است. البته نمیتوان از تأثیرات مثبت آن در کوتاهمدت چشمپوشی کرد ولی در درازمدت اثرات سوء و تحت شرایطی اثرات معکوس خود را نمایان خواهد کرد.
توسعه سیاسی بهصورت افزایش توانایی برای اتخاذ تصمیمات سازمانی است که شامل انتخابهای ارزشی میشود از پارهای جهات توسعه سیاسی شامل رشد توانایی برای مشروعیت ساختن روابط گوناگون شونده قدرت میباشد (قوام، ۱۳۷۱ : ١٠٦).
ازاینرو، در فهم و تبیین مسائل خاورمیانه1 عامل و متغیر فرهنگ سیاسی نقشی تعیینکننده دارد. این عامل در چارچوب مسائل فرهنگ سیاسی نیز، ماهیت و نوع ارتباط میان جامعه و دولت، سرنوشت توسعهیافتگی و یا توسعهنیافتگی را مشخص خواهد نمود. در متون خاورمیانه شناسی، عموماً تبیین مشکلات و نارساییها به حوزه فرهنگ، فرهنگ سیاسی، دولت سالاري، اقتدارگرایی دولت، فقدان تفکر و اعتقاد به دموکراسی اشاره دارد. این ترتیب پذیرش اصول تحول در اقصی نقاط مناطق درحالتوسعه قابلمشاهده میباشد.
فرهنگ سیاسی کشورهای عربی منطقه را نمیتوان یکدست و همگون درنظر گرفت؛ چرا که در کشورهایی مانند مصر، تونس مراکش و ... به دلایلی مانند سابقهی تاریخی، نوسازی و تحولات آموزشی، وجود نهادهای مدنی و احزاب سیاسی، هرچند با محدودیتهای زیاد سیاسی، جهت فعالیت تعارض ایدئولوژیکی و فکری بین سکولارها و اسلامگرایان و همچنین گرایش روزافزون طیفهای گستردهای از اسلامگرایان بهسمت میانهروی و اعلام سازگاری اسلام با دموکراسی، میتوان جهتگیری زیاد شهروندان از فرهنگ سیاسی تابعیتی به طرف فرهنگ سیاسی مشارکتی را مشاهده کرد؛ این امر در بسیاری ازنظر سنجیهای معتبر جهانی دیده شده است.
اما در شیخنشینهای عربی خلیجفارس در دو دهه گذشته علائم اساسی و مهمی از گسترش فرهنگ سیاسی مشارکتی در طبقه متوسط جدید و شهرنشین مشاهده شده است که حکومت عربستان در پاسخ به این روند و چالشهای منبعث از آن یعنی آگاهیهای سیاسی و نگرش و باورهای دموکراتیک، اصلاحات سیاسی کمی را در چارچوب سیاسی به انجام رسانده است؛ بااینوجود در این منطقه خصوصا عربستان به دلایلی هنوز نشانهی چشمگیری از ایستایی فرهنگ سیاسی در سطح تابعیتی هست که البته به دلیل تحولات دموکراتیک در جهان و انقلاب ارتباطات ادامه پیدا نمیکنند.
فرهنگ سیاسی در عربستان دارای ویژگیهای منحصربهفردی است که شکلگیری و تثبیت یک نظام سیاسی دموکراسی پایه را دور از ذهن نشان میدهد. در این نوع فرهنگ سیاسی مردم نقشی جز اطاعت از اوامر را ندارند و از مشارکت سیاسی مردم در انتخاب یا تعویض حاکمان اثری دیده نمیشود. در پژوهش حاضر به دنبال بررسی نقش فرهنگ سیاسی در توسعه سیاسی کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس (مطالعه موردی عربستان) هستیم.
1-پیشینه تحقیق
اسدی افشار(1400) در پژوهشی با عنوان «بررسی میزان عمل به وظایف شهروندی و رابطة آن با فرهنگ سیاسی» مینویسد: با فراهم نمودن مؤلفههایی چون مشارکت اجتماعی، مشارکت سیاسی، تأثیر و دخالت شهروندان در تصمیمات اداری و ... میتوان هرچه بیشتر نقش و حقوق شهروندی را در جامعه تحقق بخشید که لازمة همة اینها برقراری نوعی فرهنگ سیاسی مشارکتی و دموکراتیک است.
احمدی و نمکی (1391) در پژوهشی با عنوان «سرمایه اجتماعی و گونه دموکراتیک فرهنگ سیاسی» به انجام رساندهاند. اين مطالعه در راستاي ارزيابي پيوند شاخصهاي سرمايه اجتماعي و مطالعات فرهنگ سياسي، البته با طرح نظريات و تجربيات نو درباره ارزشها انجام پذيرفته است.
جان اسپوزيت، مهران كامروا و جان واتربوري (1391) در تالیف خود با عنوان جامعه مدني و دموكراسي در خاورميانه بیان میکنند كه خاورميانه و خصوصا دولتهای عرب، در مورد مسائلي مثل مقاومت در مقابل ايجاد فضاي باز سياسي، احترام به حقوق بشر و اقدامهای دموكراتيك رسمي، منطقهای استثنايي هستند؛ در اين كتاب تلاش بر این بوده كه درجة اعتبار اين ادعا و دلايل اين مقاومت منطقهای ارزیابی گردد. نويسندگان بر این باورند كه اگر آخرين موج دموكراسي از اوايل تا اواسط دهة 1980 جرياني جهاني بوده، در خاورميانه، هنوز اقتدارگرايي مطلق، حاكم بوده و نظامهای سياسي غیردموکراتیک با استحكام در مسند قدرتاند.
اساسیترین نوآوري و وجه تمايز این پژوهش در مقايسه با آثاري كه در اين زمينه، تحقیقاتی داشتهاند، پيوند دو مؤلفه فرهنگ سياسي و توسعه سیاسی و ارزيابي آن در عدم تحقق فرايند دموكراسي در كشورهاي حاشیه خلیجفارس است كه سعی شده دلایل آن مورد بررسی و ارزیابی قرار بگیرد؛ همچنين اين مقاله در پی این است که با واكاوي دقيق فضاي مسلط بر فرهنگ سياسي کشورهای جنوبی حاشیه خلیجفارس، نقش فرهنگ سیاسی در توسعه سیاسی عربستان را استخراج كند.
2-مبانی مفهومی و نظری
1-2-فرهنگ سیاسی
واژهی «فرهنگ» در حوزهی علوم اجتماعی و سیاسی و همچنین محاورات ملل گوناگون از کاربرد بسیار بالایی برخوردار است. در مطالعات آکادمیک، فرهنگ از وسیعترین مفاهیمی است که در آثار گذشتگان و معاصرین، در زبانهای گوناگون و در شاخههای متعدد دانش بشری، کاربردهای معنایی متنوعی داشته است (راد، فیروز، 1382: 25؛ شیبانی، 1386: 113). فرهنگ سیاسی2 از جمله شاخههای فرهنگ به مفهوم کلی آن است و میتوان آن را استمرار فرهنگ عمومی جوامع تلقی نمود (مصلی نژاد، 1388: 7). لذا این دو با هم برابر نیستند (چلیکوت،1377: 260) و میتوان گفت بین این دو رابطهی عموم و خصوص مطلق وجود دارد (گل محمدی، 1386: 117). فرهنگ سیاسی دارای قدمتی دیرینه است و از آن هنگام که علم سیاست پدیدار گشت، بحث از تأثیرات متقابل فرهنگ و سیاست نیز وجود داشته است (سریع القلم، 1393: 11). بر این اساس میتوان گفت که «فرهنگ سیاسی» هم زاد «فرهنگ» و این دو نیز هم زاد زیستِ جمعیِ بشری هستند. فرهنگ سیاسی، تابعی از فرهنگ عمومی و مفهومی است که سعی در ترکیب رهیافتهای روانشناختی، مردم شناختی، جامعهشناختی و تاریخی براي پر کردن خلأ موجود بین سطح تحلیل خرد رفتار سیاسی فرد و سطح تحلیل کلان رفتار سیاسی مبتنی بر متغیرهاي مشترك جامعه دارد (آل غفور، 1380: 36). به همین دلیل مطالعه دقیق فرهنگ سیاسی، فرایند تبدیل تقاضاها و خواستها را به تصمیمات، استراتژيها و سیاستها نشان میدهد (قوام، 1389: 71).
2-2- توسعه سیاسی
هابرماس3 توسعه را «عقلانیت ابزاري»4 مینامد که شامل رشد اقتصادي و گسترش تواناییهای ابزاري و افزایش تولید و ارتقا سطح رفاه مادي میباشد. «عقلانیت فرهنگی»5 یا « عقلانیت ارتباطی»6 را نیز در برمیگیرد که به معناي گسترش زمینههای عقل و منطقگرایی، مفاهیم و ایجاد ارتباط، و افزایش ظرفیتهای گفتمانی میباشد که از وجوه عمدهی توسعه سیاسی به شمار میرود (بشیریه، 1380: 13).
بنا به تعریف جیمزکلمن7 از نظریهپردازان معروف در زمینهي توسعه «توسعه سیاسی دستیابی به موقعیتی است که در آن، یک نظام سیاسی به جستجوي آگاهانه و موفقیتآمیز براي افزون شدن کیفی ظرفیت سیاسی خود، از طریق ایجاد نهادهاي مؤثر و موفق بپردازد» ( کلمن، 1971: 1).
لوسین پاي8 یکی دیگر از صاحبنظران معتقد است که توسعهی سیاسی عبارت است از «تغییر وضع مردم از صورت اطاعتکنندگان پرشمار بهصورت شهروندان مشارکتکننده در تعداد زیاد، گسترش مشارکت تودهها، حساسیت بیشتر به اصل برابري و پذیرش روزافزون قوانین و حقوق جهانشمول» (پاي، 1996: 39). این نکته بهخوبی آشکار است که واژههای مشارکت، دموکراسی، جامعه مدنی و ... از مفاهیم اصلی توسعه سیاسی به شمار میرود.
معناي دخالت افراد و گروههای اجتماعی، در تصمیمگیریهای سیاسی و امکان اثرگذاري آنان بر نظام سیاسی و سیاستگذاریهای آن است (اخوان کاظمی، 1377: 93).
3-2-چارچوب نظری
لوسين پای يکی از پژوهشگران برجستهی نظريه فرهنگ سياسی و توسعه سياسی به شمار میرود. پای فرهنگ سياسی را در رابطه با توسعه سياسی جوامع بررسی کرده است. پای برای تبيين فرهنگ سياسی و چگونگی شکل گيری آن معتقد است: رهيافت تاريخی این امکان را فراهم میکند تا تکامل نهادها و الگوهای ارزشی را که بنياد فرهنگ سياسی معاصر را شکل میدهند، پیگیری نمود. با توجه به الگوهای اجتماعی شدن سياسی میتوان چگونگی دخالت اين نهادها بر زندگی افراد را جستجو کرده و با فرايند اجتماعی شدن میتوان اثر ابعاد آشکار سياسی و همه ابعاد غيرسياسی زندگی را در پیدایش و تعيين رفتار سياسی دید... .
به باور پای، در هيچ جامعهای يک فرهنگ سياسی واحد و يک پارچه نبوده و در همه جوامع تمايزی اساسی بین فرهنگ حاکمان و قدرتمندان و فرهنگ تودهها هست، اين تودهها میتوانند شامل افراد تابع محلی يا شهروندان فعال و دخيل در امور سياسی باشند.
از همينرو ديدگاه لوسين پای بيشتر از ساير نظريات در خصوص فرهنگ سياسی و تاثير آن بر توسعه سياسی و بهصورت اخص تاثير آن بر روند دموکراسی در کشورهای خاورمیانه همخوانی بيشتر داشته و روند پژوهش را آسان و قابل فهم میسازد، بهعنوان چارچوب نظری پژوهش انتخاب میگردد؛ چون پای برای اينکه بتواند مباحث مربوط به توسعه در کشورهای جهان سوم را به گونه دقيق پیگيری کند، ابتدا شاخصههای مهم و عمده کشورهای در حالگذار را تشخيص کرده و بعداٌ مسير دستيابی به توسعه سياسی را بازگو میکند. از آنجا که تحليل و بررسی که در اين اثر صورت ميگيرد، مبتنی بر تئوری لوسين پای است.
برداشت نويسنده از تئوری پای اين است که وی رابطه فرهنگ سياسی و ساخت اجتماعی را با توسعه سياسی در کشور ها و جوامع در حال گذار تبيين کرده است؛ او در تحليل آغازين خود رابطه فرهنگ سياسی و توسعه سياسی را توضيح میدهد و معتقد است که آنچه که به شکل بنيادين میتواند روند توسعه و نوسازی سياسی را به تحرک بيندازد؛ همانا فرهنگ سياسی است و بالعکس؛ يعنی همين فرهنگ سياسی خود میتواند بهعنوان سد و موانع در برابر اين فرايند مهم عمل کند. در کشورهای در حال گذار چنين وضعيتی حاکم بوده و فرهنگ سياسی با مولفههای و شاخصهای متصلب، چالش جديد در برابر توسعه سياسی خوانده میشود.
با توجه به اين موارد میتوان گفت، ديدگاه لوسين پای بيشتر از ساير نظريات در باب چالشهای توسعه سیاسی در کشورهای جنوبی خلیجفارس، همخوانی دارد، عمدهترين دليل برای انتخاب اين ديدگاه بهعنوان چارچوب نظری پژوهش است. با توجه به اين ديدگاه، بحث تجدد گريزی و سنت گرايی، خشونت گرايی، پايين بودن ميزان اعتمادی سياسی، قوم و قبيله گرايی، عدم تمايل به مشارکت سياسی، پايين بودن ميزان آگاهی سياسی، مرد سالاری، تمرکز گرايی، فقر و عوامل اقتصادی بهعنوان شاخصههای مهم فرهنگ سياسی خاورمیانه به بررسی گرفته می شود.
3-اضلاع توسعه سیاسی
1-3-ضلع نخست: دولت
دولت، اولین ضلع توسعه و پرمسئلهترین مفهوم سیاسی و دربردارندهی نقشهای قانونگذاری، اجرایی و قضایی میباشد که بیشینه و نظارت بر منابع قدرت و اعمال قدرت را بر عهده دار است. از منظر مارکسیستی، کمیته اجرایی طبقه حاکم و از دیدگاه لیبرالیستی انعکاس خواست مردم در سیاستگذاری است. در تئوریهای پستمدرن،9 دولت وظیفه اقتصادي نیز دارد؛ این وظیفه داراي اشکال حمایتی، تولیدي و استفصالی است (میرر،10 1991، 9-1).
اگرچه دولت، اصلی اساسی است؛ اما مردم به همان میزان حق تعیین سرنوشت دارند. این مردم گامهای اصلی را براي استعمارزدایی برداشتند و این معیاري مطلوب جهت کاهش اولویت و تفوق حاکمیت دولت است. پایگاه اخلاقی و بشردوستانه، به ارتباط فرد و دولت و اهمیت جامعه بینالملل به حقوق بشر نیز هست. جامعه بینالملل، نوعی جامعه جهانی اخلاقی را میگستراند که همه اعضا دارای حقوق و تکالیف بهینه شده و رفتار دولتها بهوسیله معیارهاي جهانی اخلاقی مورد ارزیابی قرار گیرد (اکستمن،11 1998: 8).
در خاورمیانه دولت در تحقق وظایف چهارگانه خود بهشدت ناکارآمد عمل کره است، ارتباط شبکهای بین دولت و جامعه وجود ندارد. در یک جغرافیاي تعامل محور، دولت و جامعه درهمتنیدهاند، اما در جغرافیایی که خاورمیانه عربی نام دارد، این ارتباط وجود ندارد. در شرایط تعامل، دولت خودمختار است؛ چراکه تمامی گروهها، طبقات و ساختارهاي درونداد را ارائه مینماید. اما در شرایطی که دولت خودمحور است و عناصر حیاتبخش جامعه نقشی محدود در تحقق وظایف دولت که هدف آن کنترل اجتماعی است، دارند، دولت در انزواي کامل از جامعه است. جامعه درپی تعامل با دولت نیست، به همین خاطر عملاً دولت باید جامعه موردنظر را ابداع و اینجا باید صحبت از جامعه ابداعشده، کرد (باري،12 2000: 752).
در کشورهاي خاورمیانه عربی به خاطر اینکه جامعه نقشی بهشدت محدود و نامحسوس در فرایند اجرای وظایف دولت برعهده دارد، موجب میشود که در عمل، دولت به نیازهاي تودهها توجهی نکند. به لحاظ اینکه دولت در چارچوب ملاحظات و الزامات سیاسی اقدام به تصمیمگیری میکند. درصورتیکه در راستاي تحقق کنترل اجتماعی، به این نتیجه برسد که حضور مردم ضرورتی ندارد، تقاضاها را در سطح جامعه نادیده میگیرد. در این حالت چون دولت از حمایت مردم بهرهای نمیبرد، به جامعه در کلیت آن بهعنوان رقیب، مدل حداقل و یا به چشم دشمن در شکل حداکثر آن مینگرد. ناتوانی مردم در جلبتوجه دولت به خواستههایشان، آنان را بهسوی بیتفاوتی در شرایط عادي میکشاند. در این شرایط، ازآنجاییکه دولت جامعه را در تعارض باسیاستهای خود میبیند، به توازن جامعه اقدام میکند.
در کشورهاي عربی خاورمیانه رابطه مستقیم بین ضعف دروندادها و نامطلوب بودن بروندادها واقیعی غیرقابل انکار است (دهشیار، 1389: 138). به همین دلیل میبینیم که مخرجهای فکري مشترك خودنمایی نمیکنند. حوزه عمومی و خصوصی حیات خود را بر ارزشهای بهشدت متعارض برقرار نمودهاند. رفتارها، اقدامات و شیوه زیست و تفکر در دو حوزه متعارض میباشند. مردم و نخبگان در دو حوزه به شکل همسو رفتار نمیکنند. چهره عمومی و خصوصی هم براي مردم و هم براي نخبگان در ساختار الگوهاي متفاوت شکل میگیرند. در چنین فضایی پرواضح است که دولت از ظرفیتهای لازم براي شکل دادن به مناسبات اجتماعی برخوردار نیست.
عربستان سعودی به مانند دیگر کشورهای پسا استعماری در بحران هویت ملی به سر میبرد و روند دولت - ملتسازی آن از بالا و بهدشواری انجام میشود؛ یعنی دولت ممکن است براثر برخی فشارهای داخلی و خارجی به اصلاحات اندکی در حوزهی نهادسازی اجتماعی و یا رعایت حقوق شهروندی دست پیدا کند و مسیر ملتسازی را هرچند هموار نماید، اما، به دلیل عدم مشروعیت دموکراتیک، دولت تسلط نظام ترکیبی پاتریمونیالی - پدرشاهی –وهابی، این گامهای بهظاهر مبنایی و زیربنایی نمیتواند به حل بحران یکپارچگی و همبستگی ملی که ثمره آن برخورداری کشور از دولت ملی و هویت ملی است، منجر گردد؛ توزیع قدرت و رقابت بین حدود هفت هزار شاهزاده سعودی به همراه توتالیتاریسم سیاسی و اقتصادی حاکم بر کشور فرصتی برای ایجاد و تنفس نهادهای اجتماعی و مدنی نگذاشته است؛ بنابراین شیوع فساد در نهاد دولت اقتدارگرا تنها با پشتوانه ایدئولوژی وهابیت، استفاده از درآمد و ثروت سرشار نفت و اتحاد با آمریکا، نظام سلطنتی را از خطر فروپاشی مصون میکند. در این شرایط تقویت روند ملتسازی و حل بحران یکپارچگی و همبستگی ملی میتواند سقوط یا تغییر این نظام را به دنبال داشته باشد؛ به دیگر سخن ملتسازی در عربستان میتواند به فرآیندی جدید در دولت سازی نیز منجر شود یعنی دولت برآمده از ملت را نیز میطلبد (کمالی ۱۳۹۱ : ۸۲).
2-3-ضلع دوم: شهروندي
ضلع دیگر توسعه سیاسی، شهروندي13 است، جایگاه حقوق، تکالیف، هویت و امنیت شهروندي در نگاه به توسعه متفاوت از گذشته است. این تفاوت با پدیده جهانیشدن و بروز چارچوبهای فکري جدید براي اندیشه و عمل رابطهاي مستقیم دارد.
در دنیایی که هم حاکمیت مردم و هم حاکمیت ملت – دولت14 با شروع فرایند مدیریت جدید حکومتی در جهت دور شدن از حاکمیت ملت – دولت با موانعی روبهرو شده است و نیروهاي جهانی، زیست مردم را با اعمال فشارها و محدودیتهایی بر نهادهاي جامعه، به صورت دموکراتیک و بدون اجازه دادن به شهروندان که بر آن نهادها اعمال کنترل کنند، متاثر میسازند؛ تحول در مفهوم شهروندي، موضوعی طبیعی و تداخل دو مفهوم حقوق شهروندي و حقوق انسانی امري بسیار روشن است. با گسترش عوامل و نیروهاي جهانی، مانند، سرمایهداری جهانی، ازدیاد سلاحهای هستهای، وسایل ارتباطجمعی و فرهنگ جهانی و درنتیجه نابودی اثربخشی سازمان اجتماعی دولت، ارتباط شهروند با آن رو به ضعف میگراید و ملت – دولت خود را در پاسخگویی به خواستههای شهروندان در حوزههای آزادي سیاسی، امنیت، رفاه و تقاضاهاي فرهنگی؛ با عنایت به گسترش روزافزون سازمانها و مؤسسات بینالمللی، فراملی و منطقهای، با چالش روبرو میبیند. چرا که دایره حقوق شهروندي به حوزه حقوق انسانی تسري مییابد.
تغییر وضعیت شهروندي، خصوصا در دموکراسیهای نمایندگی، در جهتگیری شهروند نسبت به نهادهاي معین، سازوکارها و بازیگران گروهی اصلی در ساختار حکومت اثر گذاشته و تقاضا را بهجای حوزههای رسمی و نهادینهشده امکانپذیر مینماید (کینگمن و دیتري،15 1995: 421).
روند رو به افزایش مهارتهای فردي، تغییر در سیستم ارزشی، جهتگیريها، نظام اخلاقی و طریق میان خواستهها، تقاضاهاي جدید و طرح مشارکت، عمدتا از مسیر مشارکت سیاسی غیر نهادینهشده و محلق شدن به بازیگران گروهی جدید، مانند جنبشهای اجتماعی نوین و گروههای معطوف به حقوق شهروندي، برانگیخته میشود. در این وضعیت، کاهش مشارکت سیاسی، عدم تمایلات سیاسی، کاهش عضویت در سازمانهای ذینفع، کاهش عضویت در احزاب سیاسی؛ افزایش الحاق به بازیگران گروهی جدید، کاهش اعتماد و حمایت نسبت به سیاستمداران، کاهش حمایت از سازمانهای حکومتی و کاهش حمایت از نظام دموکراتیک و افزایش حمایت از ارزشهای فردي متبادر میگردد (عبداللهی، 1391: 236). و این موضوع کاهش مشارکت سیاسی را در پی دارد.
1-2-3- مشارکت سیاسی
سطح مشارکت سیاسی در کشورهاي خاورمیانه در مقایسه با کشورهاي دیگر جهان بسیار پایین است. استمرار و استحکام مردمسالاری، نیازمند در پیش گرفتن راههایی چون برگزاري انتخابات آزاد و منصفانه، برپا شدن نهادهاي ویژه براي آموزش رهبري و تقویت جامعه مدنی و... است (دهقانی، 1383: 478).
در رژیمهای سنتی، هیچ مبناي مشارکتی ازلحاظ درخواست و پشتیبانی سیاسی براي شهروندان در نظر گرفته نمیشود؛ در رژیم دمکراتیک است که انسانها، توان و شایستگی رقم زدن سرنوشت خود را پیدا میکنند (روشندل و سیف زاده، 1382: 105). دستگاه حکومتمداری در کشورهاي خاورمیانه، حالتی میان رژیم سنتی و اقتدارگرا و در پارهاي موارد، شبه اقتدارگرا است.
شاخص بانک جهانی نشاندهندهی آن است که کشورهاي خاورمیانه و به لحاظ اندازهی دست داشتن مردمان در تعیین سرنوشت سیاسی خود، بدترین دستگاههای حکمرانی را داشتهاند (زمانی، 1386: 44). نبود آزادیهای سیاسی، غیرقانونی بودن فعالیت احزاب، محرومیت سیاسی زنان و... موجبات محدودیت مشارکت شهروندان در فرایند سیاسی باشد. فرهنگ قبیلهای و پاتریمونیالیستی سایهافکن بر خاورمیانه، درکنار سنت زندگی قبیلهای و قبول اصل ریشسفیدی و گرایشهای کاریزماتیک16 که آمریت را نیز به همراه دارد، زمینهي ذهنی شهروندان در این منطقه را ایجاد میکند. فرهنگ پذیرش شاه یا پسر و مرشد در این کشورها که در سایهی کارکرد تاریخی دولتهای حاکم شکل گرفته، خصوصیت استبدادپذیري و آمریت را نیز در مردمان پدیدار کرده است. بر مبنای این رویکرد، شاه نماد اقتدار ملی و فرهایزدي با ماهیتی کاریزماتیک است که میبایست سربه فرمانش دهند، بیتردید این دیدگاه با مردمسالاری سازگار نیست و مشارکت سیاسی را به صفر میرساند (نظري و قنبري، 1392: 7).
در فرهنگ سیاسی حاکمان عربستان، مردم هیچ نقشی جز اطاعت از دستورات ندارند و مشارکت سیاسی مردم در انتخاب یا جایگزینی حاکمان تحت تأثیر قرار نمیگیرد. به نظر میرسد گروههایی که میخواهند تغییراتی را در عربستان به وجود آورند، در صورتی قادر خواهند بود مبارزه اصولی و پی گیر را علیه رژیم عربستان سعودي سازماندهی کنند که نخست براي تغییر باورهاي غلط مردم کشور بکوشند.
3-3- ضلع سوم: جامعه مدنی
جامعه مدنی، ضلع سوم توسعه سیاسی است. شومپتر،17 اصطلاح نظم نهادي را متعلق به جامعه مدنی و نماد برجستهی دموکراسی تلقی کرده و معتقد است، روش دموکراتیک، عبارت از آن چارچوب نهادي جهت رسیدن به تصمیمات سیاسی است که بهواسطه وجود مردم به تصمیم درباره مسائل خود از راه انتخاب افرادي که باید بهمنظور تحقق بخشیدن به اراده او جمع شوند، به خیر عمومی رنگ میدهد ( شومپتر، 1375: 318).
در مدلهای اجتماعی امروزی، جامعه مدنی و دولت همچون فرایندهاي همبسته در مسیر تحول مستمر توسعه یابند. شرط تحقق این موضوع، هرچند متناقض به نظر میرسد؛ توانایی دولت در اثر بر بسیاری از جنبههای رفتار روزمره است. ساختار جامعه مدنی اینگونه است که گویی روي دیگر مداخله دولت در زندگی روزمره است. هم دولت و هم جامعه در بطن نظامهای بازتابی منبعث از دورهی تجدد، برخوردار از نوعی کنترل درونی هستند (گیدنز،18 1378: 214). برخی از نظریهپردازان، جامعه مدنی را اصل و دولت را فرع در نظر گرفتهاند؛ در این زمره، انتونیوگرامشی دولت را «ساختار سیاسی جامعه مدنی» تعریف میکند (چاندوك،1377: 20).
1-3-3-تأثیر فرهنگ سیاسی عربستان سعودی بر توسعه سیاسی
فرهنگ سیاسی هر ملتی آیینهای از اندیشهها و باورهای آن ملت است که به طرق مختلف نسل به نسل منتقل میگردد و در بستر خودنگرشی به ساختارها و نهادهای مختلف را حفظ یا دستخوش تحول میگرداند برای مشارکت سیاسی احتیاج به آگاهی سیاسی وجود دارد و آگاهی سیاسی خود قسمتی از فرهنگ سیاسی است. فرهنگ سیاسی مجموعهای از نگرشها و طرز برخوردهای کموبیش ثابت درباره قدرت و سیاست است و ازاینرو محتوای فرهنگ سیاسی ممکن است مساعد یا نامساعد به حال توسعۀ سیاسی باشد (مجله نامه فرهنگ ۱۳۳۰ : ۲۵).
میتوان گفت در دیدگاه اعراب عربستان آنچه در درجه اول حائز اهمیت است؛ مفهوم قدرت است، نه عدالت. عدالت از دیدگاه آنان تا آنجا موردتوجه است که در خدمت قدرت و افتخار باشد. آنها به اجرای ظاهری حدود و احکام تا زمانی که مانع از تظاهر به فسق و فجور گردد، میاندیشند و مهم نیست که این کار چگونه و به چه قیمتی و به دست چه کسی صورت گیرد. به عبارتی، مهم آن است که در جامعه سخن از اسلام باشد و ظواهر اسلام در جامعه رعایت شود و رنگ اسلامیت داشته باشد. حالا اگر دارندگان قدرت، خود ظالم، فاسق و سرسپرده باشند و حضورشان موجب دخالت و تسلط بیگانگان گردد اهمیتی ندارد (آقایی، ۱۳۶۸ : ۳۸).
ویژگی منحصربهفرد مردم عربستان آن است که تا زمانی که یک عالم مذهبی در مقام و منصب خود باقی است سخنانش هرچند که در مخالفت با وضع موجود باشد، موردتقدیر و تحسین مردم است. اما بهمحض آنکه از مقام و منصب خود برکنار میشود، همه ارزشهای خود را از دست میدهد و مردم دیگر کوچکترین اعتنایی به او و سخنانش ندارند. جهل و بیسوادی عمومی و فقدان نهادهای سیاسی فعال و مردمی در عربستان باعث شده است که حکام این کشور با استفاده از سنتهای قبیلهای مملکت را اداره کنند و مردم هم با نوعی اطاعت دینی از تصمیمات سردمداران رژیم پیروی نمایند. بنابراین فرهنگ سیاسی عامه مردم عربستان فرهنگ اطاعت از حاکم است که این فرهنگ ناشی از عدم آگاهی سیاسی مردم است.
طبیعی است که در فرهنگ سیاسی حاکمان عربستان سعودی، مردم نقشی جز اطاعت از اوامر را ندارند و از مشارکت سیاسی مردم در انتخاب یا تعویض حاکمان اثری دیده نمیشود. به نظر میرسد گروههایی که میخواهند تغییراتی را در عربستان به وجود آورند، در صورتی قادر خواهند بود مبارزه اصولی و پی گیر را علیه رژیم عربستان سعودی سازماندهی کنند که نخست برای تغییر باورهای غلط مردم کشور بکوشند. بهعنوانمثال یکی از مطبوعات وابسته به رژیم به نام «المسلمون» عنوان کرده بود که قیام علیه حاكم فاسق و حتی زمامداری که مرتکب زنا و شراب خوری میگردد و اموال دیگران را غصب میکند و خون دیگران را بهناحق میریزد حرام است! چون مدعی است که صحابه پیامبر(ص) هم بر آن تأکید کردهاند.
در نهایت، تعداد زیادی از اندیشمندان سیاسی معتقدند، فرهنگ سیاسی در عربستان سعودی، ویژگیهای منحصربهفردی دارد که شکلگیری و تثبیت یک نظام سیاسی دموکراسی پایه را دور از ذهن مینمایاند، بیراه نگفتهایم؛ اگر ساختارهای فرهنگی موجود در این جامعه مثل فرهنگ پدرسالاری استبدادی و اقتدارگرایی را در مواجه مستقیم با مفهوم دموکراسی درنظر بگیریم، که شاید بیشتر متاثر از تقابل اصطلاحات سنت و مدرنیته در این کشور است. از ویژگیهای بارز جامعه عربستان سعودی حاکمیت فرهنگ پدرسالاری پدرشاهی و قبیلهای حاکم بر زندگی روزمره مردم آن است اقتدارگرایی که بهگونهای پدرسالارانه در تمامی ابعاد و سطوح کشور حاکم است از بروز نشانههای دموکراتیک جلوگیری میکند.
مشاهده تاریخ عربستان سعودی از بدو تأسیس نشان میدهد، ایــن نـظـام سیاسی از مقتدرترین و محافظهکارترین حکومتهای سلطنتی در خاورمیانه بوده است؛ عربستان از زمان تاسیس پی در پی بر مبنای پدرسالاری سیاسی و مذهبی حاکمیت کرده است، که تا امروز بهگونهای یکنواخت، تداوم دارد؛ در این کشور، اساساً رابطه مردم و حاکمیت رابطهای استوار بر ساختار قبیلهای و عشیرهای است که بیشتر بیانگر رابطه اربابورعیتی است تا رابطه دولت و شهروندی حاکمان این کشور برای حفظ موقعیت خویش، لاجرم کمترین حق را برای شهروندان قائلاند (کرمی، ۱۳۸۹).
با اندکی اغماض میتوان سه اصل زیر را برای نظام سیاسی قبیلهای عربستان سعودی، در نظر گرفت:
تحكيم ذهنیت فرمانبرداری شهروندان و توجهی هر چند محدود به حقوق سیاسی اجتماعی و مدنی آنها؛
حفظ تفاوت هویتها و فرهنگهای قبیلهای؛
تمركز سیستم تصمیمگیری سیاسی در یک یا چند قبیله
بر اساس همین ویژگیهای عربستان سعودی است که میتوان فرهنگ سیاسی این کشور را تلفیقی از فرهنگ سیاسی محدود تبعی دانست. این فرهنگ سیاسی ناشی از عوامل متعدد تاریخی است که بافت اجتماعی سنتی و قبیلهای از مهمترین این عوامل است. از دیگر موارد تأثیرگذار نیز میتوان به اقلیم، مذهب ساختار اقتصادی، ساختار سیاسی، نبود جامعه مدنی و ... اشاره کرد.
4-نتیجه
فرهنگ سیاسی عاملی مهم واصلی در تحکیم توسعه سیاسی قلمداد میشود. فرهنگ سیاسی اکثر گروههای حاکم در منطقه خاورمیانه، مبتنی بر نگرش پاتریمونیالیستی (پادشاهی، موروثی، سنتی) است که به دلایل عمیق تاریخی و اجتماعی و روانشناسی، ریشه در «شیوه استبداد شرقی» دارد. مطابق این فرهنگ، مردم، اتباع حاکم تلقی شده و حقی براي رقابت و مشارکت سیاسی ندارند.
به نظر میرسد در دو دهه گذشته در زندگی سیاسی و اقتصادي، سخنان بسیار در خصوص «کمتر داشتن دولت» و «برداشتن دولت از روي دوش خود» گفته میشود. این بحثها به خاورمیانه، نیز واردشده است، اما در این منطقه که دولت تسلط آشکار بر منابع قدرت اقتصادي و سیاسی دارد و جامعه چندان نیرومند نیست، شاید بتوان ادعا کرد که نقش خود دولت در کمتر کردن نقش در اقتصاد و جامعه مهمترین نقش آن در خاورمیانه معاصر باشد تا بدینوسیله راه براي توسعه اقتصادي و سیاسی در این منطقه هموار شود. همزمان بهویژه از دهه 1990 با افزایش شمار حکومتهای دموکراتیک در سطح جهانی در کشورهایی که پیشینه بلندمدت اقتدارگرایی داشتهاند، توجه به نقش نخبگان سیاسی در طراحی، هدایت و مدیریت فرایند گذار به دموکراسی بسیار افزایشیافته است. به همین خاطر، هرچند خاورمیانه اساساً از فرایندهاي جهانی در حال وقوع نسبت به دیگر مناطق بسیار به دور بوده است، نمیتوان تأثیرات روندهاي یادشده را در این منطقه نادیده گرفت.
برمبنای تئوری لوسین پای در ارزیابی توسعه ملی در ساختار فرهنگهای سیاسی کشورها میتوان بر رهیافتهای تحلیل کلان و پویاییشناسی همهی سیستم مشترکا تمرکز داشته و افرادی را که بهنظام سیاسی شکل میدهند عنوان نمود؛ در راه پیجویی ریشههای فرهنگ سیاسی سروکار داشتن با توسعه تاریخی نظام سیاسی بهعنوان یک مجموعه و تجربه زندگی افرادی که معمولاً در محدوده فرهنگ هستند، لازم میباشد. بارهیافت تاریخی، این امکان وجود دارد که، تکامل نهادها و الگوهای ارزشی را که بنیاد فرهنگهای سیاسی معاصر را قالب میدهند، جستجو کرد، با دقت در الگوهای اجتماعی شدن سیاسی که اشخاص از مسیر آنها در فرهنگ، جایگاه خود را مییابند، میتوان به چگونگی دخالت این نهادها بر زندگی افراد پیبرد. رابطه میان فرایندهای فردی اجتماعی شدن و اعمال نهادهای عمومی نشاندهندهی بخش اعظمی از پویاییشناسی پیوستگی و تحول در نظامهای سیاسی است.
فرهنگ سیاسی در عربستان داراي ویژگیها و ویژگیهای منحصربهفردي است که ایجاد سیستم سیاسی دموکراتیک را تا حدودي دشوار و امري پیچیده مبدل میسازد. این بدان معناست که ساختارهاي فرهنگی این جامعه مشتمل بر فرهنگ مردسالار، استبدادي، سلسله مراتبی و اقتدارگرا در تضاد با اصطلاح دموکراسی است که نتیجه تقابل سنت و مدرنیته در این کشور است. یکی از اساسیترین ویژگیهای این جامعه که موردتوجه شرق شناسان هم بوده است، فرهنگ مردسالاري، پدرشاهی و قبیلهای مسلط بر مردم این مملکت است و در عوض اختیارات و وظایفشان، به پاسخگویی در مقابل مردم و نمایندگان نیازي احساس نمیکنند. همانگونه که برخی کارشناسان میگویند؛ به مفهوم فرد و فردگرایی در خاورمیانه زیربنایی توجهی مشده است، که نمونه بارز آن ساختار سیاسی عربستان است که بر فامیل و قوم و گروه خاصی مبتنی است و بر اساس دیدگاه این نوع نظامهاي سیاسی، گسترش دموکراسی میتواند تهدیدي براي شرایط ممتاز خانوادگی آنها در کشورشان باشد. بازیگران سیاسی همواره بر پایهی هویت خانوادگی از هم تمییز داده میشوند و اقتدار سیاسی حتی در بیرون از خانواده اغلب پدرسالارانه است، بر این اساس در همهجا شاهد سیستمی اقتدارگرا هستیم که مانع از بروز تجلیات دموکراسی چه در سطح خرد و چه در سطح کلان هست.
از دیگر سو، فرهنگ سیاسی شهروندان این کشور، متأثر از فرهنگ عمومی سیاسی حاکم بر عربستان، تاکنون رغبتی آنچنان به صحبت در حوزهی حقوق بشر و آزادیهای فردي و اجتماعی نشان نداده است. نگاه تودهها در سیستم سیاسی اجتماعی عربستان از پایین به بالا است و یکی از برجستهترین خواستههای تودههای این کشور داشتن سطح معینی از امنیت و رفاه اقتصادي است. این دیدگاه حتی در میان جامعه علمی عربستان و نخبگان فکري نیز رایج است. و این امر بر نوع سیستم سیاسی حاکم بر کشور مطروحه اثر مستقیمی دارد.
تردیدی وجود ندارد که ساختار قبیلهای در شبهجزیره عربستان بر روابط مردم و حاکمان تأثیری ژرف بر جای گذاشته است. در طول تاریخ، بیشتر دولتهایی که در شبهجزیره عربستان مسند قدرت را در دست داشتهاند. رابطه حاکم با مردم را بهعنوان رابطه ارباب و رعیت در نظر داشتهاند و براي استمرار قدرت و حفظ خویش کمترین حق را براي شهروندان و یا به تعبیر خود «رعیت» قائل شدهاند. خصوصیت چنین نظامهای سیاسی ـ قبیلهای را میتوان اینگونه مطرح کرد: 1. ذهنیت فرمانبرداری مردم و کمتوجهی به حقوق سیاسی. 2. تنوع هویتها و فرهنگهای قبیلهای؛ 3. تمرکز قدرت تصمیمگیری سیاسی در یک یا چند قبیله.
با توجه به فرهنگ سیاسی محمد بن سلمان و اشارات مختصر به عملکرد وي درزمینه سیاست خارجی عربستان، میبینیم که وي استراتژي منطقهای و فرا منطقهای را براي حفظ، تحکیم و افزایش قدرت خود در منطقه دنبال میکند. امروزه از طریق مباحثی چون شناخت مسئله شهروندي، تجدید انتخابات و مشارکت سیاسی، اولین گامهاي آزمایشی بهمنظور عمیقتر کردن اشکال دموکراسی و حرکت بهسوی جامعه مدنی برداشتهشده است. اما تاریخ یادآوري میکند؛ همیشه اولین حرکتها بهطرف دموکراسی غالباً مشکلترین آنها هستند. اما با عنایت به تحولات اخیر در خاورمیانه و رشد جنبشهاي اجتماعی از طرف دیگر افزایش مشارکت امکان دستیابی به توسعه سیاسی را ممکن کرده است. در این چشمانداز فرآیند توسعه سیاسی درگرو فرهنگ سیاسی در راستای دموکراتیک صورت پذیرفته است که جنبشهاي سیاسی جدید ارمغان آن به شمار میروند.
اخیرا، افراد، گروهها و انجمنها و فعالان مدنی و سیاسی بهعنوان اصلیترین منتقدین حکومت سعودي در حیات سیاسی و اجتماعی پدیدار گشتهاند و شاید بتوان اذعان داشت که این طبقه، سرچشمهی اصلی و مهم چالشها و اعمال فشارهاي سیاسی و تضعیفکننده مشروعیت سیاسی خاندان سعودي و نیز منبع اساسی براي نشر باورهاي مدنی و آگاهی سیاسی و پدیداری شک جدي در فرهنگ سیاسی تبعی بوده است و ضرورت اصلاحات ساختاري در فرهنگ و نظام سیاسی را میطلبد؛ اما ساختار حکومتی این کشور بهگونهای است که مردم در آن هیچ نقشی ندارند. بهتبع ساختار دیکتاتور گونه حکومت، موارد نقض حقوق بشر بسیار زیاد بوده و شامل موارد متعددي از قبیل نقض حقوق زنان و کودکان تا حقوق اقلیتهای دینی را دربر میگیرد. آنچه عربستان را در پیگیري اصلاحات دموکراتیک از دیگر کشورهاي منطقه متمایز میکند، درجه آسیبپذیری کشور در برابر اینگونه اصلاحات است. بهعبارتدیگر، ساختار دولت و فضاي اجتماعی عربستان بهگونهای است که چهبسا انجام اصلاحات بدون در نظر گرفتن برخی ملاحظات، منجر به ازهمگسستگی سیاسی و اجتماعی و بروز نتایج معکوس و غیرقابلپیشبینی شود.
منابع
-آل غفور، سید محمدتقی (1380). خاستگاه فرهنگ سیاسی ایران معاصر، دانشگاه باقرالعلوم (ع)، شماره 16، صص 35 تا 60.
-احمدی، یعقوب؛ نمکی، آزاد (1391). سرمایه اجتماعی و گونه دموکراتیک فرهنگ سیاسی، فصلنامه علوم اجتماعی، شماره59. صص 300-244.
-اخوان کاظمی، مسعود (1377). توسعه سیاسی و جامعه مدنی، شماره 127 و 128، اطلاعات سیاسی -اقتصادي، تهران.
-بشیریه، حسین (1380). موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران: گام نو.
-بشیریه، حسین (1382). عقل در سیاست، چاپ سوم، تهران: نشر نگاه معاصر.
-بشیریه، حسین (1386). دولت عقل: ده گفتار در فلسفه و جامعه شناسی سیاسی، جلد 1، تهران: مؤسسه نشر علوم نوین
-پاي، لوسین (1996 م.). جنبه هاي رشد سیاسی؛ مفهوم رشد سیاسی؛ ترجمه عزت الله فولادوند،تهران: نشر ماهی.
-ﭼﻠﯿﮑـﻮت، روﻧﺎﻟـﺪ (1377). ﻧﻈﺮﯾـﻪﻫـﺎي ﺳﯿﺎﺳـﺖ ﻣﻘﺎﯾﺴـﻪاي، ﺗﺮﺟﻤـﻪي وﺣﯿـﺪ ﺑﺰرﮔـﯽ و ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﻃﯿﺐ، ﭼﺎپ اول، ﺗﻬﺮان، ﻣﻮﺳﺴﻪي ﺧﺪﻣﺎت ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ رﺳﺎﻧﻪ
-دهشیار، حسین (1389)، دولت در خاورمیانه عربی: رخنه ناپذیري نظام سیاسی، شماره 61، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، تهران.
-دهقانی، سیدجلال الدین (1383). طرح خاورمیانه بزرگ و امنیت ملی جمهوري اسلامی ایران، شماره 25، فصلنامه مطالعات راهبردي، تهران.
-راد، ﻓﯿﺮوز(1382). ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺗﻮﺳﻌﻪي ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ، ﭼﺎپ اول، ﺗﻬﺮان، اﻧﺘﺸﺎرات ﭼﺎپ ﭘﺨﺶ.
-زمانی، هادي (1386). توسعه اقتصادي و امنیت ملی، جلد دوم، تهران: نشر لندن.
-سریع القلم، محمود، (1393). فرهنگ سیاسی ایران، نشر پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، تهران.
-سیف زاده، حسین (1388). پانزده مدل رقیب و بدیل؛ نوسازي، توسعه و دگرگونی سیاسی در نظم حقوق بشري فردي ـ بومی ـ جهانی شده، تهران: نشر قومس.
-سیفزاده، حسین؛ روشندل، جلیل (1382). تعارضات ساختاري در منطقه خلیجفارس، تهران: مرکز پژوهشهاي علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه.
-شومپیتر، جوزف (1375). کاپیتالیسم، سوسیالیسم، دموکراسی؛ ترجمه حسن منصور، تهران: نشر مرکز.
-عبداللهی، محسن (1391). رویکردي پست مدرن به سه ضلع توسعه سیاسی: دولت، جامعه مدنی و شهروندي، شماره 1، فصلنامه سیاست، تهران.
-ﮔﻞ ﻣﺤﻤﺪي، اﺣﻤﺪ (1386). درآﻣﺪي ﺑﺮ ﺗﺒﯿـﯿﻦ ﻓﺮﻫﻨﮕـﯽ ﺳﯿﺎﺳـﺖ، ﻧﮕـﺎﻫﯽ ﺑـﻪ رﻫﯿﺎﻓـﺖ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺳﯿﺎﺳﯽ در ﻋﻠﻢ ﺳﯿﺎﺳﺖ، ﭘﮋوﻫﺸﻨﺎﻣﻪ ﻋﻠﻮم ﺳﯿﺎﺳﯽ، ﺷﻤﺎره6.
-قالیباف خراسانی، محمد باقر (1389). فرهنگ سیاسی: رویکردي مغفول در فرایند دموکراسی سازی و شناخت جوامع، تهران: انتشارات بینالمللی الهدي.
-قوام، عبدالعلی(1389)، چالشهای توسعه سياسي، تهران: نشر قومس، چاپ چهارم
-قوام، عبدالعلی (1371). توسعه سیاسی و تحول اداری، تهران، نشر قومس
-کمالی، حمیدرضا (1391)، خاورمیانه 9 (ویژه مسائل داخلی عربستان). تهران: موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر، تهران.
-کرمی، کامران (1389). ساختار سیاسی قدرت در عربستان سعودی: دورنمای تحولات؛ قابل دسترس در http://www.peace-ipsc.org
-کلایو اسمیت، برایان (1384). فهم سیاست جهان سوم: نظریه هاي توسعه و دگرگونی؛ ترجمه امیر محمد حاجی یوسفی، محمد سعید قائنی نجفی، تهران: وزارت امور خارجه مؤسسه چاپ و انتشارات.
-گیدنز، آنتونی (1378). تجدد و تشخص؛ ترجمه ناصر موفقیان، تهران: نشر نی
-مصلی نژاد، عباس، (1396). دولت و توسعه اقتصادی در ایران، تهران: نشر نی
-نظري، علی اشرف؛ قنبري، لقمان (1392). کالبد شکافی و آسیب شناسی مردم سالاري و مشارکت سیاسی در کشورهاي عربی خاورمیانه، شماره 288، فصلنامه پژوهشی اطلاعات سیاسی- اقتصادي،تهران.
Al-Najar, G. (1994). Democracy and the Civil Society in Egypt, Algeria.
Axtmann, R. (1998).Globalization & Europe, London & Washington: Printer.
Barry, N. (2000). An Introduction to Modern Political Theory,U.S.A,St Martin Press.
Chilton, S. (1999). Grounding Political Development, 2nd Edition, University of Minnesota, Lynne Rienner Publishers.
Esposito, J., & Piscatory, J. (1991). "Democratization and Islam", Middle East Journal, N 45.
Huntington, S. P. (1993). " Clash of Civilizations", Foreign Affairs, NO. 3.
Hermassy, A. (1994). Civil Society in Tunisian, M.S. Report, No.178.
Ignatief, M. (2003). State Failuer and Nation Building in J.L, Cambridge: Cambridge University Press.
Kamele, G. (1993). Libraliation and Democracy in the Middle East, M.S. Report, No. 174.
Klingemann, H-D., & Fuchs, D. (1995). Citizens and the State, London, Oxford Univ, Press.
Lipset, S. M. (1994). "The social requisites of democracy", American Sociological Review, vol 59.
Lumsden, E. (2004). An Uneasy Peace, New York Journal of International Peace and Politics. No .795.
Meier, G. M. (1991). Politics and Policy Making in Developing Countries, Sanfransisco, California: International Center for Economic Growth.
Norton, R. (1995). Civil Society in the Middle East New York: NP.
Pye, L. (1966). Aspects of Political Development, Boston: Brown and CO.
Rorton, R. (1995). Civil Society in the Middle East, Buill: Leiden: New York.
[1] Middle East
[2] Political culture
[3] Habermas
[4] Instrumental rationality
[5] Cultural rationality
[6] Communicative rationality
[7] James Coleman
[8] Lucin Pye
[9] Postmodern
[10] Meier
[11] Axtmann
[12] Bary
[13] Citizenship
[14] Nation-state
[15] Klingeman&Dietery
[16] Charismatic
[17] Schumpeter
[18] Giddens