سیاست نادرشاه افشار در کوچ کُردهای کُرمانج از خراسان به گیلان و پیامدهای آن
محورهای موضوعی : تاریخ و تمدن اسلامی
1 - دانشیار گروه تاریخ ، دانشکده علوم اجتماعی ، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران.
کلید واژه: چمشگزک, ایلات کُرد کُرمانج, نادرشاه افشار, عمارلو, گیلان.,
چکیده مقاله :
قوم کُرد کُرمانج به دلایل متعددی از نواحی مرزی ایران و عثمانی به داخل ایران از جمله آذربایجان و خراسان کوچانده شدند. موقعیت جغرافیایی و مرزی ایلات کُرد کُرمانج و سیاست دولت ایران و عثمانی در دوره صفویه، نقش به سزایی در کوچ این ایلات داشت. در دوره نادرشاه افشار، سیاست کوچ ایلات ادامه یافت و ایلات کُرد کُرمانج از خراسان به گیلان کوچ داده شدند. در این مقاله علل و چگونگی کوچ ایلات کُرد کُرمانج به گیلان، بررسی شده است. فرضیۀ پژوهش این است که کوچ ایلات مذکور به گیلان، بر خلاف نظر رایج، تنها باهدف جلوگیری از تهاجم روسها به گیلان نبوده، بلکه بیشتر همسو با سیاست نادرشاه افشار در جهت کنترل، کاهش نفوذ و استفاده ابزاری از آنان بوده است. نادرشاه افشار، به دلیل اختلاف ایلات کُرد کُرمانج با خوانین قوچان و برای جلوگیری از شورشها آنها علیه حکام نادری و کاهش نفوذ آنها در خراسان، آنها را به غرب گیلان کوچاند. هدف اصلی از این کوچ، استفاده ابزاری از ایلات مذکور جهت برقراری امنیت و جلوگیری از شورش داخلی در منطقه غرب گیلان و حفظ نیروی نظامی ایلات مذکور بود. وی با این سیاست، هم ایلات کُرد کُرمانج را از منطقه نفوذ خود در خراسان دور میکرد و هم از نیروی نظامی و قدرت جنگندگی آنها علیه مخالفان خود استفاده مینمود.
The Kormanj Kurds, from the border areas of Iran and the Ottoman Empire, were relocated to the interior regions of Iran, including Azerbaijan, Khorasan, and Guilan, for various reasons.This study focuses on the reasons and how the migration of the Kormanj Kurds from Khorasan to Guilan during the reign of Nader Shah Afshar. Based on this, the hypothesis is presented that the main reason for this migration was not, as commonly believed, to prevent Russian invasions and attacks on Guilan, rather, it was primarily linked to Nader Shah’s policy of relocating tribes to exert control, reduce their influence, and utilize them as a strategic tool. This study answers the research question through a descriptive-analytical approach.The findings show that the forced relocation of the Kormanj Kurds to Guilan by Nader Shah Afshar was due to their conflicts with the Khans of Quchan, to prevent their union and revolts against the governors in Khorasan, to suppress internal uprisings in Guilan, and to maintain the region's security for Nader Shah's government. Nader Shah employed this policy not only to distance the Kurds from his area of influence but also to utilize their military strength and combat skills against his opponents. The consequence of the forced emigration of Kurds to Guilan region had results political, economic and social and led to the formation of racial mixing of Kurds with Turks, Gil and Daylam in the region
ابالاس، ادگار، (1377).جنبش کردها. ترجمة اسماعیل فتّاح قاضی، تهران: نگاه .
آرونوا م. ر. و اشرفیان. ک. ز. ( 1356). دولت نادرشاه افشار. ترجمه حمید امین، تهران: انتشارات شبگیر.
استرآبادی، میرزا مهدی خان (1390). تاریخ جهانگشای نادری. بهکوشش میترا مهرآبادی ، تهران: دنیای کتاب.
اسپناقچی پاشازاده، محمدعارف(1379). انقلاب الاسلام بین الخواص و العوام. بهکوشش رسول جعفریان، قم: دلیل.
افوشتهای نطنزی، محمود بن هدایت الله (1373). نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار. بهکوشش احسان اشراقی،تهران: علمی و فرهنگی.
اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان (1363). مطلع الشمس. بهکوشش تیمور برهان لیمودهی، تهران: یساولی و فرهنگ سرا.
اوتر،ژان (1363). سفرنامه ژان اوتر. ترجمه علی اقبالی، تهران: جاویدان.
بازن،پادری(1340). نامههای طبیب نادرشاه. ترجمه علی اصغر حریری، بهکوشش حبیب یغمائی، تهران: انجمن آثار ملی ،چاپ تابان.
باقرزاده فلاح،علی و دلبری، شهربانو (1402). «ایل کرد چمشگزک و حفاظت از مرزهای شمال شرق ایران پس از قرن یازدهم». پژوهشنامه تاریخ، سال هیجدهم،شماره 71،تابستان ،صص90-106.
بدلیسی، شرف الدین بن شمس الدین (1343). شرفنامه یا تاریخ مفصل کردستان،بهکوشش محمد عباسی، تهران: علمی.
بهتویی، حیدر،(1377). کرد و پراکندگی او در گسترة ایران زمین. تهران: خجسته.
ترکمان منشی، اسکندربیگ (1383). تاریخ عالم آرای عباسی. بهکوشش ایرج افشار،ج2، تهران: امیرکبیر.
ترکمان منشی، اسکندربیگ (1377)، تاریخ عالم آرای عباسی، بهکوشش محمد اسماعیل رضوانی،ج2، تهران: دنیای کتاب.
توحدی، کلیمالله، (1371). حرکت تاریخی کرد به خراسان. ج1، مشهد: سروش.
ستوده،منوچهر،(1374)، از آستارا تا استارباد، جلد اول (گیلان بیه پس)،تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی .
رابینو،یاسنت لویی،(1374). ولایات دارالمرز ایران :گیلان. رشت: طاعتی.
ربیعی، منیژه (1393). «چمشگزک». دانشنامه جهان اسلام. ج.12، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی.
زکیبیگ، محمّد امین (1381). زبدة تاریخ کرد و کردستان. ترجمه یدالله روشن اردلان، ج2، تهران: توس.
زکیبیگ، محمّد امین (1377). تحقیقی درباره کرد و کردستان. ترجمه حبیب الله تابانی ،تبریز: آیدین.
شامی،نظام الدین (1363). ظفرنامه. بهکوشش احمد پناهی سمنانی،تهران: بامداد.
شعبانی،رضا (1369). تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه. ج1، تهران: انتشارات نوین.
شوقی جیرنده، صمد(1396). گیلتات. ج1، رشت: نشر فرهنگ ایلیا.
طهرانی،ابوبکر (1356). تاریخ دیاربکریه. بهکوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر،جزء اول و ثانی،تهران: طهوری.
عظیمی، کیومرث و چلونگر، محمّدعلی (1391). پراکندگی فرق و مذاهب تشیّع در کردستان. شیعهشناسی، دوره 10، شماره 39، صص 81- 100.
فیلد،هنری،(1343). مردمشناسی ایران. ترجمه عبدالله فریار،تهران: ابن سینا با همکاری فرانکلین.
کلوندی، مهناز، دلیر، نیره، و شعبانی، رضا (1398). «بررسی تطبیقی الگوی نظم پذیری اجتماعی ایلات چگنی و زعفرانلو در مهاجرت از غرب ایران به خراسان در عصر صفوی». پژوهشنامه خراسان بزرگ، شماره 37،زمستان،صص 31- 46.
کجباف،علی اکبر،دهقان نژاد،مرتضی و هادیان، کوروش،(1390). « تبیین و مقایسه کارکرد نخبگان سیاسی و ایلی کرد در دوره های صفویه و قاجار». پژوهشهای تاریخی. دوره جدید، سال سوم، شماره سوم ( پیاپی 11)، پاییز، صص29-58.
لکهارت،لارنس (1357). نادرشاه. ترجمه و اقتباس مشفق همدانی،تهران: امیرکبیر.
مروی وزیر مرو، محمدکاظم (1364). عالمآرای نادری. بهکوشش محمد امین ریاحی، تهران: نشر زوار.
متولی حقیقی،یوسف (1389).«تأملی پیرامون علل و چگونگی مهاجرت کردها به خراسان». فقه و تاریخ و تمدن. سال ششم،شماره بیست و سوم ،بهار، صص 68-83.
مینورسکی، و. (1363).تاریخچه نادرشاه. ترجمه رشیدیاسمی،تهران: کتاب های سیمرغ وابسته به امیرکبیر.
هنوی، جونس (1383). زندگی نادرشاه. ترجمه اسماعیل دولتشاهی، تهران: علمی و فرهنگی.
یاری، سیاوش و دیگران (1400).« واکاوی علل و عوامل سیاست جا به جایی کردها در دوره شاه عباس اول »، فصلنامه علمی فرهنگ ایلام، دوره 22، شماره 72و73 ، پاییز و زمستان، صص 7-30.
تاريخ و تمدّن اسلامى Islamic History and Civilization
سال 21، شماره 50، بهار 1404 Vol.21, No.50, Spring 2025
صص 21-44 (مقاله پژوهشی)
سیاست نادرشاه افشار در کوچ کُردهای کُرمانج از خراسان به گیلان و پیامدهای آن1
محمد شورمیج 2
دانشیار گروه تاریخ، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه پیامنور، تهران، ایران.
چکیده
قوم کُرد کُرمانج به دلایل متعددی از نواحی مرزی ایران و عثمانی به داخل ایران از جمله آذربایجان و خراسان کوچانده شدند. موقعیت جغرافیایی و مرزی ایلات کُرد کُرمانج و سیاست دولت ایران و عثمانی در دوره صفویه، نقش به سزایی در کوچ این ایلات داشت. در دوره نادرشاه افشار، سیاست کوچ ایلات ادامه یافت و ایلات کُرد کُرمانج از خراسان به گیلان کوچ داده شدند. در این مقاله علل و چگونگی کوچ ایلات کُرد کُرمانج به گیلان، بررسی شده است. فرضیۀ پژوهش این است که کوچ ایلات مذکور به گیلان، بر خلاف نظر رایج، تنها باهدف جلوگیری از تهاجم روسها به گیلان نبوده، بلکه بیشتر همسو با سیاست نادرشاه افشار در جهت کنترل، کاهش نفوذ و استفاده ابزاری از آنان بوده است. نادرشاه افشار، به دلیل اختلاف ایلات کُرد کُرمانج با خوانین قوچان و برای جلوگیری از شورشها آنها علیه حکام نادری و کاهش نفوذ آنها در خراسان، آنها را به غرب گیلان کوچاند. هدف اصلی از این کوچ، استفاده ابزاری از ایلات مذکور جهت برقراری امنیت و جلوگیری از شورش داخلی در منطقه غرب گیلان و حفظ نیروی نظامی ایلات مذکور بود. وی با این سیاست، هم ایلات کُرد کُرمانج را از منطقه نفوذ خود در خراسان دور میکرد و هم از نیروی نظامی و قدرت جنگندگی آنها علیه مخالفان خود استفاده مینمود.
کلیدواژهها: چمشگزک، ایلات کُرد کُرمانج، نادرشاه افشار، عمارلو، گیلان.
مقدمه
بررسی علل مهاجرت و چگونگی پراکندگی قوم بزرگ کُرد که به دلایل مختلف به مناطق دیگری کوچ داده شدند، در شناخت هویت تاریخی این قوم مهم و ضروری است. یکی از انواع کوچ کُردهای مرزنشین به مناطق داخلی ایران، ورود آنها به گیلان است. در دوره نادرشاه، مهاجرت کردهای کرمانج خراسان به گیلان، تحتتأثیر عوامل مختلف سیاسی، جغرافیایی و زیستمحیطی انجام گرفت. اهمیت و ضرورت بررسی این پدیدۀ تاریخی به دلیل تأثیر متقابلی است که دو قوم کُرد و گیلک در نتیجه پیامد این کوچ اجباری بر همدیگر گذاشتهاند. مسئله اصلی تحقیق، بررسی علل و چگونگی کوچ کُردهای کرمانج از خراسان به گیلان بهخصوص عمارلو در دورۀ نادر افشار است. فرضیه پژوهش این است که دلیل اصلی کوچ اجباری کردهای کرمانج به گیلان برخلاف نظر رایج برخی از کتب تاریخی، تنها باهدف جلوگیری از تهاجم و تجاوز روسها به گیلان نبوده است؛ بلکه بیشتر همسو با سیاست نادرشاه در جهت کنترل، کاهش نفوذ آنها در محل سکونت و استفاده ابزاری برای سلطه بر منطقه هدف بوده است.
پیشینه تحقیق
میکاییل رحمانی (1399) در کتاب کردها و گیلانیها با رویکردی عمومی و کلنگر از پیوندهای تاریخی کردها و گیلانیها از زمان باستان تا دوره کنونی از لحاظ فرهنگی و اجتماعی سخن رانده است. صمد شوقی جیرنده (1396) در کتاب گیلتات، پیرامون تاریخ، زبان و فرهنگ عامه رایج در بین ساکنان عمارلو رودبار گیلان تحقیق میدانی انجام داده است. نویسنده درباره علل کوچ کردهای عمارلو به گیلان توسط نادرشاه معتقد است که نادرشاه از آنها به عنوان سدمقاوم در برابر نفوذ و تهاجم روسها به داخل ایران استفاده کرد (شوقی جیرنده، 1396: 1/26). محمد امین زکیبیگ در کتاب تحقیقی درباره کرد و کردستان (1377) و یوسف متولی حقیقی در مقاله «تأملی پیرامون علل و چگونگی مهاجرت کردها به خراسان»، (1389)، معتقدند، نادرشاه افشار، از میان چهار ایل بزرگ کُرد چمشگزک، ایل عمارلو که در برگیرنده طوایفی چون قرانلو، شمسکانلو، بهادرلو و شاهکولانلو بودند، را برای مقابله با تجاوزات روسها در ایالات شمالی و مناطقی بین گیلان و قزوین کوچ داده است (زکیبیگ، 1377: 28؛ متولی حقیقی، 1389: 79). کلیمالله توحدی در کتاب حرکت تاریخی کرد به خراسان (1371)، به کوچ عدهای از طوایف کُرد کرمانج از قوچان به حدفاصل تالش تا خلخال در دوره نادرشاه افشار اشاره دارد و معتقد است ایلات کرد با استقرار در حدفاصل مراتع بین شرق و غرب کوههای تالش، دیواره دفاعی انسانی جدیدی به وجود آوردند تا از تنش و درگیری میان تالشان و ایلات شاهسون جلوگیری نمایند(توحدی،1371: 1/ 470). همچنین یک پایاننامه در مقطع ارشد توسط آقای ابوالفضل کاظمی (1392) در پژوهشکده گیلانشناسی دانشگاه گیلان با عنوان «نقش کُردها در تاریخ سیاسی و اجتماعی گیلان از آغاز سلسلهٔ صفویه تا پایان دورهٔ زندیه» نوشته شده است که در مورد علل و پیامدهای کوچ کُردهای کرمانج به گیلان دوره افشاریه مسئله خاصی را طرح و بررسی نکرده است. به نظر نویسنده مذکور، کردها عمدتاً با مقاصد سیاسی ـ نظامی، وارد گیلان شدند و در فتح گیلان دورهٔ صفویه، نقش اساسی ایفا نمودند و در سرکوب شورشهای پس از آن نیز حضور گسترده و پررنگی داشتند. وی بیشتر به فعالیت آنها در دوره صفویه پرداخته است و قزلباشهای صفوی را با کُردها متمایز نکرده است؛ لذا تحقیق حاضر ازاینحیث که با رویکرد تازه به کوچ ایلات کُرد کُرمانج از خراسان به گیلان در دوره نادرشاه میپردازد؛ حایز اهمیت است. در مقاله حاضر ضمن بررسی و نقد دیدگاههای نویسندگان فوق، کوشش بر آن بوده که تحلیلی دقیقتر و دیدگاههایی نو درباره سیاست نادرشاه افشار در کوچ کُردهای کُرمانج از خراسان به گیلان و پیامدهای آن به دست داده شود.
جغرافیای سیاسی ایلات کُرمانج
کُردهای کرمانج جمعیت زیادی از قوم کرد را تشکیل میدهند که در روزگار سلجوقیان و تیموریان در کردستان عثمانی، شمال عراق کنونی و مرز ایران و عثمانی بهخصوص منطقه چمشگزک (چمشکزک3) زندگی چادرنشینی داشتند. در مدخل «چشمگزک» در دانشنامه جهان اسلام، مسکن اولیه ایلات کُرد چمشگزک تا پیش از سده یازدهم هجری، منطقه دیاربکر و جنوب ارزنجان در ترکیه امروزی ذکر شدهاست (ربیعی،1393، «چمشگزک»، در دانشنامه جهان اسلام). وسعت منطقه چمشگزک4 طبق نوشته بدلیسی گسترده بود و لفظ کردستان بر ولایت آنها اطلاق میشد (بدلیسی،1343: 215).
موقعیت جغرافیایی زندگی کردها، نقش تعیینکنندهای در سرنوشت آنان در طول تاریخ داشته است. جغرافیای خشن و کوهستانی و درههای عمیق و کوههای برفگیر مانع ارتباط آسان میان شهر و مناطق کوهستانی کردنشین میشد. فقدان راههای ارتباطی مناسب و فرهنگ ایلی و دوری مناطق کردنشین از مرکز، سبب میشد تا منطقه مستعد درگیری و مرکزگریزی شود.
با تشکیل دولت عثمانی و صفوی در غرب و شرق مناطق کردنشین و رقابت و درگیری شدید نظامی و مذهبی آنها علیه همدیگر، جغرافیای سیاسی کردها وارد مرحله بسیار حساس و پیچیدهای شد و کردستان تبدیل به یکی از مسیرهای اصلی لشکرکشی بین دو طرف متخاصم گردید. دولت صفوی در زمان تهماسب اول (930 تا 984 ق)، به سیاست تدافعی زمین سوخته در مقابل عثمانی روی آورد. این سیاست باعث مشکلاتی در زندگی و اقتصاد منطقه مرزی کردنشین شد و بهاجبار، کردها به نقاط دیگر کوچ کردند. علاوهبرآن، تحرکات کردها و ناامنی در مناطق مرزی با عثمانی، منجر به کوچ اجباری آنها توسط فرمانروایان صفویه بهویژه شاهعباس اول گردید. همچنین، اختلافات دامنهدار عثمانی و صفویه، سبب انسداد راههای تجاری میان ایران و اروپا از مرز عثمانی و مناطق کردنشین شد و این امر بر اوضاع اقتصادی منطقه مرزنشین کُرد تأثیرگذار بوده است. سیاست شاهعباس اول برای تجارت با اروپا از طریق جنوب و انتخاب هرمز و بندرعباس بهعنوان محل تجاری، سبب شد، مناطق کردنشین غرب ایران از عواید و درآمدهای ناشی از تجارت با اروپا و عثمانی محروم گردد و این امر در مهاجرت کردها به داخل کشور تأثیرگذار بوده است (یاری و همکاران، 1400: 23).
چگونگی مهاجرت کردها بهویژه کُرد کُرمانج به داخل ایران از دوره صفویه تا عصر نادرشاه
از زمان یورش مغولان و تیمور لنگ، ایلات کُرد در مناطق مرزنشین با آسیبهای مواجه شدند. کردهای کردستان در دوره تیمور لنگ در برابر حملات لشکریانش آسیب فراوان دیدند و برخی نیز دچار آوارگی شدند (شامی، 1363 :129-130 و 141 و 245). شامی در این زمینه مینویسد:«... القصه از طرفی دیگر امیرزاده جهان محمد سلطان در کوهستان و دربند کردستان لشکر کشید و بسیاری از اعدا را کشته و بعضی را بقید مطاوعت درآورده ...»(همان: 141).
در دوره ترکمانان نیز شرایط ایلات کُرد کرمانج منطقه چمشگزک تغییری نکرد و همواره از سوی نمایندگان ترکمن و عثمانی مورد تعرض قرار میگرفتند (طهرانی،1356: 93-94). حسنبیک آققوینلو، در تسخیر سرزمین چمشگزک و سرکوبی حکام آن اقداماتی انجام داد، ولی موفقیتآمیز نبوده است (بدلیسی،1343: 216)؛ بنابراین، تعرضات متعدد به سرزمین آنها، سبب کوچ اجباری کردها به نواحی دیگر شد.
با قدرتگیری دولت عثمانی و صفوی در غرب و شرق مناطق کردنشین و خصومت و جنگ بین دو قدرت، کوچ اجباری کُردها به سمت ایران و مرزهای عثمانی بیشتر شد. کُردهای که در منطقه چِمِشگَزک (چمشکزک) سکونت داشتند، بیش از هر گروه دیگر از این اختلافات آسیب دیدند و در نهایت کوچ اجباری نمودند.
شاه اسماعیل اول صفوی برای تحکیم سلطه بر مناطق مرزی کردنشین، حملاتی به مناطق آنها انجام داد و بعد از سرکوب و تنبیه برخی سران کرد، حکمرانی مناطق کردنشین را به قزلباشها داد، از جمله نورعلی خلیفه استاجلو به حکمرانی مناطق کردنشین چمشگزک رسید (همان: 217). در این زمان گروهی از کردهای چمشگزک به رهبری امیر پیرحسین با حمایت سلطان سلیم عثمانی دوباره به حکمرانی مناطق کردنشین تحت نفوذ عثمانی رسیدند و نورعلی خلیفه سلطان را شکست دادند (بدلیسی،1343: 217؛ زکیبیگ، 1381: 2/ 242).
سیاست مذهبی شاه اسماعیل اول در برخورد با کُردهای سنیمذهب، سبب گرایش ایلات کُرد سنی به عثمانی گردید. ایلات کُرد، غالباً اهلسنت و شافعی مذهب هستند؛ ولی ایل چمشگزک که کرمانجها هم از آنها هستند، دارای مذهب تشیع5بودند (زکی بیگ، 1377: 163؛ بهتویی، 1377: 43). سکونت اولیه آنها در آناتولی شرقی و در جنوب ارزنجان (ولایت تونج ایلی کنونی ترکیه) و نفوذ طریقت صفویه در آن مناطق، باعث گردید، تحتتأثیر تبلیغات مریدان شیوخ صفوی، شیعه شوند (احمدیاقی،1391: 52؛ باقرزاده فلاح و دلبری ،1402: 96). به همین دلیل در سال 912 هجری رستمبیگ از سران کُرد، منطقه چمشگزک را به نورعلی خلیفه تسلیم کرد و خود به خدمت شاه اسماعیل صفوی درآمد.سلیم عثمانی بعد از جنگ چالدران (920ق/ 1514م)، رستمبیگ و چهل نفر از فرماندهان کُردش را به جرم همکاری با صفویه به قتل رسانید (اسپناقچی پاشازاده،1309: 46-54). بعدازاین نبرد، استیلای نیروهای قزلباش صفوی بر ولایت کردستان رو به انحطاط نهاد، دیاربکر و کردستان به تصرف حاکم وابسته به عثمانی درآمد (بدلیسی،1343: 344-345). در نتیجه با بزرگان کُردی که با دولت صفوی همکاری داشتند، از سوی رقبای کُرد طرفدار عثمانی و نیروهای عثمانی بدرفتاری شد و عدهای به قتل رسیدند و عدهای به داخل ایران کوچ کردند (همان: 345 و 220-222). در نتیجه، مسئله انتقال ایلات کُرد کرمانج به خراسان از زمان شاه اسماعیل اول صفوی شروع شد.
در زمان شاهتهماسب اول، کردهای مهاجر در مناطقی بین حدفاصل آذربایجان و عراق به رهبری خلیلبیگ سیاه(سپاه) منصوری سکونت داشتند و به دلیل زندگی دامداری و کوچنشینی، مشکلات زیادی برای ساکنان مناطق مذکور ایجاد کردند. شاهطهماسب اول به ناچار خلیلبیگ را به همراه گروهی از سیاه منصوریها به خراسان کوچ داد(بدلیسی،1343: 426). چگینیها هم در مناطق غربی ایران مشکلاتی برای حکومت صفویه ایجاد کردند که به دستور شاه قلع و قمع شدند و حدود پانصدنفر از بزرگان آن طایفه به خراسان و منطقه بین نیشابور و قوچان ساکن شدند(بدلیسی،1343: 429؛ ترکمانمنشی، 1377،ج2: 807).
در زمان شاهعباس اول صفوی، سیاست کوچ اجباری ایلات گسترش یافت و در این راستا، تغییرات گستردهای در بافت جمعیتی ایلات کُرد منطقه مرزی غرب ایران صورت گرفت و آنها به نواحی دوردست شرق ایران بهویژه خراسان منتقل و ایلات قزلباش ترک از جمله افشار جانشین آنها در منطقه کردنشین مرزی غرب ایران شدند (ترکمان منشی، 1383، ج2: 506-512؛ افوشتهای نطنزی،1350 : 607- 608). زیرا در این زمان، شاملو و استاجلوها در خراسان، قدرت زیادی داشتند و با همدیگر بر سر کسب قدرت نزاع میکردند. لذا برای کاهش قدرت آنها در خراسان، ایلات کُرد مرزی غرب کشور به خراسان کوچ داده شدند تا توازن قوا صورت گیرد و از آنها جهت امنیت مرزی شرق استفاده گردد(ترکمان منشی، 1383، ج2: 506-512 و 559-574 ؛ کلوندی و دیگران، 1398: 39).
محمدکاظم مروی نویسنده عالمآرای نادری از کوچ ایلات آذربایجان به خراسان، برای مقابله با ازبکها اشاره دارد که بیشتر از اکراد کرمانج بودند و مینویسد: «... بعد که تسلط به نواحی ارضروم و بلباس به هم رسانیده، قریب به سی هزار خانوار از طایفه اکراد کوچانیده و آنها را نیز روانه خراسان نمود که از نواحی خبوشان الی الهداغ سکنی نمودند» (مروی،1364: 1/ 4–5). همچنین ایل کُرد چمشگزک شیعه را از مهاباد به اطراف تهران و بعد خراسان کوچ دادند (توحدی، 1371: 1/ 28-29). با این اقدام شاهعباس اول، هم از سرکشی و نفوذ کُردها در مناطق کردنشین کاسته میشد و هم از نیروی جنگی آنها علیه ازبکها استفاده میگردید و مرزها نیز مستحکمتر میشدند و هم به رقابت بین قزلباشها در خراسان پایان میداد.
در اواخر سلطنت شاه سلطان حسین صفوی (1135 قمری)، با ضعف دولت صفوی و افزایش حملات ازبکان و ترکمنان اورگنج و بخارا به خراسان، تغییراتی در استقرار کردهای خراسان صورت گرفت.کردها از مرز خراسان به سمت داخل خراسان و نواحی قوچان، شیروان، بجنورد و اطراف آن ساکن شدند.چهلهزار خانوار کُرد چمشگزک که شامل زعفرانلو، شادلو،کاوانلو(کاویانلو)،عمارلو و قراچورلو بودند،در یورتهای قوچان، شیروان، بجنورد و مضافات آن ساکن شدند (اعتمادالسلطنه،1363: 153 و 163).
در نتیجه باتوجهبه سیر مهاجرت کُردهای کرمانج به خراسان، میتوان نتیجه گرفت، خانوار زیادی از کردهای کرمانج در خراسان دوره صفوی ساکن بودند و به دلیل توان نظامی، میتوانستند در آینده تهدیدی برای قدرت مرکزی ایران باشند، همانطوری که شاملوها و استاجلوها در زمان صفویه تهدیدی برای دولت صفویه محسوب میشدند. همچنین قسمت اعظم عشایر کُردی که در شهرهای خراسان بودند، در اداره امور داخلی خود مستقل بودند و قانون و محاکمی مخصوص به خود داشتند. ارتباط آنها با حکومت مرکزی ایران محدود به خراج سالانه بود (زکیبیگ،1381: 2 / 278)، لذا خطر بالقوهای برای دولت مرکزی محسوب میشدند که در دوره نادر افشار چنین شد و نادر تصمیم به جابهجایی آنها گرفت.
کُردهای کرمانج خراسان در دوره نادرشاه افشار و چگونگی زمینه ورود آنها به گیلان
حمایت و درعینحال نظارت حکومت مرکزی نسبت به کردها همیشه مانند تیغی دو دم عمل میکرد. در زمان سلطنت نادرشاه افشار (1148-1160ق)،سیاست دوپهلوی حاکمیت نسبت به کُردها ادامه یافت. در این دوره، کُردهای چمشگزک به دلیل تراکم جمعیتی و تنوع ایلی و طایفهای، نقش بیشتری در تحولات سیاسی خراسان دوره نادری داشتند. عمده طوایف چمشگزک متشکل از زعفرانلو، شادلو، کیوانلو، سعدانلو، قراچورلو و عمارلو بودند.
در آغاز تکاپوی سیاسی و نظامی نادرشاه، نخبگان سیاسی و نظامی کُرد خراسان به دلیل جمعیت زیاد و توانمندی نظامی، رفتاری مغرورانه و جنگطلبانه داشتند؛ ولی با قدرتگیری نادر و تثبیت جایگاهش، به اتحاد و همدستی با نادر روی آوردند. \یش از تسلط کامل نادرشاه منابع از رفتارهای متناقض کُردها، چون شورشهای مختلف در خراسان و سرکوبی آنها توسط نیروهای نادر گزارش میدهند (مروی،1364: 1/ 61-62 و 68-70 و 76-77 و 80 و غیره؛ استرآبادی، 1390: 64-66 و 70-72 و 82-84 و غیره).
شورش و ناآرامی کردهای مقیم خراسان، زمینه بدبینی و عدم اعتماد آنها را در نزد نادرشاه فراهم نمود. نادرشاه در سال 1137ق با حمله به قوچان مرکز کردهای چمشگزک، جعفرقلی بیگ شادلو از رؤسای آنان را کشت(استرآبادی ،1390: 64 ؛ مروی،1364،ج1 : 74). بعد از این کردهای چمشگزک اظهار اطاعت نمودند و نادر افشار را در جنگ با ترکمانان در سال 1147 ق و تسخیر بلخ در 1149 ق و تسخیر قندهار در سال 1150 ق یاری کردند(استرابادی،1390: 248و 298-299؛ مروی ،1364،ج2 :547).همچنین، نیروهای نظامی کُرد به تعداد شش هزار نفر در لشکرکشی به هند حضور داشتند( اوتر، 1363: 151؛ هنوی، 1383: 203). علاوه بر آن، در تثبیت قدرت نادرشاه در ماوراءالنهر(فرارود) و مناطق شرقی ایران نیز نقش پر رنگی ایفا نمودند. نیروهای کُرد به رهبری محمد حسین خان چمشگزک، نجف سلطان قراچورلو، محمد جعفر زعفرانلو و محمد حسین چگینی در سرکوبی شورشهای بلخ، خوارزم و ترکمانان حضور داشتند( استرابادی، 1390: 418؛ مروی،1364،ج3: 935و 967و 975).
در نتیجه با افزایش قدرت کُردها در منطقه خراسان، یکی از اهداف عمده نادرشاه از کوچ آنها، کنترل و کاهش نفوذ آنها در منطقه سکونت و جلوگیری از شورش احتمالی آنها بود. نادرشاه با کوچ اجباری آنها به مناطق هدف که اصولاً با برنامه بود،باعث کاهش نفوذ آنها و هم چنین کنترل و حفظ مناطقی میشد که امکان شورش یا بینظمی از سوی قبایل رقیب منطقه وجود داشت.لذا سیاست کوچ نادرشاه، فقط به منظور دفاعی مقابله با روسیه یا قدرت رقیب نبوده است بلکه این مورد تنها یکی از هدفهای کوچ بود.
زکیبیگ و متولی حقیقی در تحقیقات خود معتقدند، نادرشاه افشار، از میان چهار ایل بزرگ کُرد چمشگزک، ایل عمارلو که در برگیرنده طوایفی چون قرانلو، شمسکانلو، بهادرلو و شاهکولانلو بودند را برای مقابله با تجاوزات روسها در ایالات شمالی در مناطقی بین گیلان و قزوین چون رودبار و منجیل کوچ داده است (زکیبیگ ،1377: 28؛ متولی حقیقی،1389: 79). همچنین صمد شوقیجیرنده در کتاب گیلتات، درباره علل کوچ کردهای عمارلو توسط نادرشاه معتقد است که نادرشاه از آنها بهعنوان سد مقاوم در برابر نفوذ و تهاجم روسها به داخل ایران استفاده کرد و همچنین آسودگی نادر افشار از شر آنها و تضعیف آنها بهعنوان علل دیگر کوچ کردهای عمارلو ذکر میکند (شوقی جیرنده،1396: 1/ 26).
در نقد نظر آنها باید گفت، اهداف نادرشاه از کوچ کُردها مختلف بوده است. در درجه اول برای جلوگیری از شورش کُردهای ناراضی در خراسان، آنها را به مکانی دورافتاده کوچ داد تا مشکلی همانند رقابت و سرکشی قزلباشها در خراسان دوره صفوی برای او ایجاد نشود و هم بهعنوان نیرو طرفدار حکومت مرکزی در منطقه هدف، از آنها استفاده کند. دوم اینکه با استفاده از قدرت نظامی و توانمندی فیزیکی آنها، کنترل مناطق شورشی چون گیلان را به دست گیرد و همچنین آنها را مشغول درگیری و جنگ در مناطق هدف کند تا علیه وی شورش نکنند. با این شیوه، تحت حمایت و نظر حکومت قرار میگرفتند برای مقاصد حکومت مرکزی مورداستفاده قرار گیرند. در نهایت، اگر روسها قصد تهاجم به مناطق شمال ایران را داشتند، جلوی تجاوز آنها توسط طوایف جنگجوی کُرد گرفته شود. هر چند روسها به استناد پادری بازن، به دلیل قدرت نظامی نادر، مجبور به عقبنشینی و تسلیم گیلان شدند (بازن،1340: 12) و دشمن فعالی نبودند؛ ولی تهدید بالقوه محسوب میشدند. بهطوریکه ژان اوتر هم مینویسد: «روسها دیدند نمیتوانند سرزمینهای متصرفی را نگاه دارند، برتر این دیدند که آنها را پس دهند و یک قرارداد بازرگانی باصرفهای را امضا کنند» (اوتر،1363: 131).
در سال پایانی حکومت نادرشاه (1160ق)،به دلیل افزایش مالیاتها و برخورد بد عمال نادر و سختگیری در اخذ مالیات و تغییر رفتار نادر به دلیل مشکلات روحی و روانی، نارضایتی ایلات و گروههای مختلف همراه نادر افشار از وی زیاد شد( لکهارت،1357: 338 و346؛ مینورسکی،1363: 112-117؛ شعبانی،1369،ج1: 110). به روایت محمدکاظم مروی، چون هزار و چهارصد الف(هزار) برای نواحی خبوشان حواله مالیاتی در نظر گرفته شد و محصلان از کسانی که در رکاب شاهی نادر بودند،مالیات مطالبه میکردند، به همین دلیل محمد جعفرسلطان زعفرانلو، ابراهیمخانکیوانلو، محمدرضاخان بادلو از خوانین کُرد به اتفاق ریش سفیدان چمشگزک و کُردهای اردوی نادر و خانوادههای خود فرار نمودند. برخی به کوه آلاداغ پناه بردند و عدهای هم در خبوشان متحصن شدند( مروی،1364،ج3 : 1193). تمامی این حوادث، بیانگر نارضایتی ایلات از کوچ اجباری و همچنین نارضایتی آنها از تغییر رویه نادرشاه در اواخر سلطنتش بود که منجر به فرار و بازگشت برخی از ایلات به مناطق اصلی خود شد.اما ایلات کُرد کرمانج گیلان بعد از قتل نادر افشار،همچنان در منطقه بین رودبار تا منجیل به خصوص عمارلو اقامت کردند و به مرور تبدیل به بومی آنجا شدند.زیرا از سکونت در مناطق مذکور به خاطر شرایط زیستی و جغرافیایی آن راضی بودند.
اوضاع گیلان در دوره نادر افشار
گیلان اوایل قرن دوازدهم هجری برابر نیمه قرن هیجدهم میلادی در دوره نادرشاه افشار، از نظر اداری بیشتر به شکل مستقل توسط حکمرانانی از بازماندگان خاندان قدیمی چون اسحاقیه در غرب گیلان و خاندان حکومتگر محلی در شرق آن اداره میشد. گاهی هم به طور نیمهمستقل و به شکل فرماندار کل منصوب از سوی حکومت وقت اداره میشد که عمدتاً مدت فرمانروایی آنها در زمان نادر افشار و جانشینانش کوتاه بود. آنها اصولاً وظیفه جمعآوری و ارسال مالیات کل گیلان به خزانه مرکزی حکومت را برعهده داشتند. شرایط مالیاتگیری در دوره نادرشاه بهویژه چند سال آخر آن، بغرنج و سختگیرانه بود. به همین دلیل در دوره نادرشاه، در دو منطقه طالش و گسکر گیلان، اعتراضات و شورشهای علیه نحوه مالیاتگیری و رفتار سختگیرانه مأموران منسوب به حکومت نادری شکل گرفت.
منطقه طالش که در غرب گیلان و در مسیر جاده اردبیل قرار دارد، بیشتر جمعیت آن را اقوام ترک و کُرد تشکیل میدهند. کُردهای ریشوند (رشوند)، از دوره صفویه در این مناطق و اطراف آن مستقر شدند (رابینو، 1374: 21). منطقه گسکر نیز در سیکیلومتری شمال غربی رشت قرار دارد و بیشتر خانوار آن، طالشی هستند(همان: 171-172).رابینو به نقل از کوک از همراهان گالیتزین سفیر روسیه، در سال 1746-1747م/ 1159-1160 ق در مورد وضعیت گسکر مینویسد: «... از چندی پیش این ناحیه به سبب داشتن ابریشم خام و الیاف ابریشمی که تهیه میکند، شهرت یافته؛ اما شکنجه و فشار دوران حکومت نادر آن را به نابودی کشاند» (همانجا). گزارش عینی مذکور از شاهدان آن دوره، بیانگر وضع نامناسب منطقه و علت نارضایتی و شورشها علیه حکومت نادرشاه است.
از وضعیت سیاسی و فرمانروایان گیلان زمان نادرشاه، اطلاعات اندکی موجود است. رابینو، به استناد گزارشهای اداری که دسترسی داشت، اطلاعات پراکندهای در این زمینه میدهد. در آغاز دوره نادر افشار، میرزاعلی اکبرخان حکومت گیلان را برعهده داشت و در سال 1157ق/ 1744م اردو قلیخان به حکومت گیلان منصوب شد. در سال دیگر یعنی 1158ق / 1745م محمدخان بیگ حاکم گیلان بود. در سال 1160ق/ 1747م و بعد از قتل نادر افشار، شخصی به نام احمدخان از طرف علی قلیخان معروف به عادلشاه حاکم گیلان شد. بعد از مدتی امیر اصلان خان افشار حاکم آذربایجان و متحد ابراهیم شاه نادری، لشکری از سپاهیان افغانی برای تصرف رشت در سال 1161ق/ 1748م فرستاد و اموال بازرگانان خارجی از جمله انگلیسیها را در رشت غارت کردند.اما سپاهیان افغانی اعزامی در منطقه چندان دوام نیاوردند و با شورش مردم مواجه شدند و در نهایت شکست خوردند و برگشتند.احمدخان در درگیری بین عادلشاه و ابراهیم شاه، طرفدار عادلشاه بود و در نهایت توسط امیراصلانخان کشته شد. بعد از مدتی شخصی با نام عسکریخان از طرف ابراهیمشاه نادری، برای دریافت مالیات و خراج به گیلان آمد که دوره حکومت وی نیز کوتاه بود. از سال 1162ق/ 1750م گیلان دچار هرجومرج شد تا اینکه جمال فومنی به حکومت گیلان رسید و با محمدحسن خان قاجار متحد شد (همان: 544-545). در نتیجه باید گفت، در دوره نادری، خلأ یک قدرت سیاسی نیرومند در گیلان احساس میشد و همین امر، شرایط را برای خودسری و شورش در گیلان فراهم میکرد. همچنین، وضعیت مردم ایران در سالهای پایانی حکومت نادر به نقل از جونس هنوی مساعد نبود. هنوی اشاره دارد که در سال 1157-1158ق/ 1744م مردم بهطورکلی دارایی خود را ازدستداده و پریشان و حیران بودند و فقط بهخاطر قدرت نظامی نادر شورش نمیکردند (هنوی،1383: 297).
لذا با این اوصاف، بهراحتی میتوان متوجه نگرانی نادر از گیلان و اعزام کردهای کرمانج به آنجا جهت کنترل منطقه و سرکوبی شورش طالش و گسکر شد. طبق اسناد آرشیو وزارت خارجه روسیه، در تابستان 1157ق/ 1744م طالشیها شورش کردند و این شورش با تصرف آستارا شروع شد و تأثیر زیادی بر گیلان گذاشت (آرونوا و اشرفیان، 1356: 202). شورش مردم تالش تا 1159ق/ 1746م ادامه یافت. علت اصلی نارضایتی مردم، تشدید فشار مالیاتی بر آنها بود. نادرشاه برای سرکوبی شورشیان، هزار و پانصد نفر را به طالش فرستاد؛ ولی موفقیتی به دست نیاورد. وی دوباره سه هزار نیرو افغانی به گیلان فرستاد و با فریب سران طالشی و تسلیم آنها، شورش را سرکوب کرد و 25 نفر از عاملین آن را دستگیر نمود. نادرشاه بسیاری از بزرگان محلی آستارا و طالش را به جرم نپرداختن مالیات و جریمههای عقبافتاده زندانی و شکنجه کرد (اسناد وزارت خارجه روسیه به نقل از آرونوا و اشرفیان، 1356: 203). گیند فورد سفیر انگلیس در روسیه، پس از دریافت گزارشی از ایران، به لردچستر فیلد وزیر امور خارجه انگلیس از شورش منطقه طالشنشین گسکر گیلان در سال 1160ق/ 1747م خبر میدهد. علت شورش، باجوخراج و همچنین مالیاتهای پولی جدیدی بود که از طرف حکومت نادرشاه بر مردم گسکر تحمیل شده بود (اسناد ذخیره روابط روسیه با ایران،1747م، به نقل از آرونوا و اشرفیان، 1356: 203). مالیاتهای که از سوی مأموران حکومتی نادر افشار بر مردم در اواخر این دوره تحمیل شده بود، بسیار سنگین بود، بهطوریکه برخی از مأموران بومی جمعآوری مالیات در منطقه، از این کار بهخاطر تنگدستی مردم خودداری کردند و به شورشیان پیوستند (اسناد ذخیره روابط روسیه با ایران،1747م ، ج 3، برگ 267 به نقل از آرونوا و اشرفیان ،1356: 203). گزارشهای وزارت امور خارجه روسیه در سال 1747م/ 1160ق که دقیقاً واپسین زمانهای حکومت نادر افشار است، بیانگر شرایط نامساعد مردم و نارضایتی آنها از عملکرد مأموران مالیاتی بود. در نتیجه، سرکوب ناراضیان و کنترل منطقه از دغدغههای نادر افشار بود و کوچ ایلات غیربومی کُرد کرمانج به گیلان تا حدودی در راستای همین اهداف بود؛ امّا شورشهای روزهای آخر حکومت نادر در طالش و گسکر، بیانگر عدم موفقت کُردهای کرمانج در تحقق اهداف نادر افشار در گیلان است.
علل و چگونگی کوچ کُردهای کرمانج به گیلان بهخصوص منطقه عمارلو در دوره نادرشاه
علل کوچ ایلات و طوایف کُرد کرمانج خراسان به گیلان، برای دورکردن کُردهای کرمانج از منطقه سکونت و کاهش نفوذ و قدرت آنها در خراسان بود. نادر افشار با این سیاست، هم از توان نظامی کُردها برای سرکوب شورشهای منطقهای در گیلان و کنترل منطقه با کمک این اقوام مهاجر بهعنوان عامل وابسته و مزدبگیر دولت مرکزی استفاده نمود و هم با واگذاری مراتع و دادن قدرت و منصب به آنها در منطقه جدید، رضایت کُردهای مهاجر را میتوانست جلب نماید.
حضور كُردها در منطقه خلخال و کوهستانی تالش از زمان نادرشاه افشار آغاز و زمینهساز ورود کُردهای دیگر به گیلان شد. در دوره نادرشاه افشار عدهای از طوایف کُرد کرمانج از قوچان به حدفاصل تالش تا خلخال کوچ داده شدند (توحدی، 1371: 1/ 470) تا ضمن برقراری امنیت داخلی، به تحکیم قدرت افشاریه در منطقه بپردازند. به نظر توحدی از پژوهشگران کُرد، اینان با استقرار درحد فاصل مراتع بین شرق و غرب کوههای تالش، دیواره دفاعی انسانی جدیدی به وجود آوردند تا از تنش و درگیری میان تالشان و ایلات شاهسون جلوگیری نمایند (همانجا). ولی برخلاف نظر توحدی باید گفت انگیزه اصلی كوچ ایلات كرد از قوچان و اسكان آنان در مرزهای غربی تالش، بیشتر مرتبط با سیاست کنترل ایلات و قبایل کرد توسط نادر افشار و کاهش نفوذشان از طریق کوچ به منطقه غیر سکونت آنها بود. در حدود ربیعالاول سال 1147ه.ق شورشی توسط عدهای طوالش در آستارا صورت گرفت و نادرشاه با کمک حکام دولتی منطقه آنها را سرکوب کرد. عالمآرای نادری در این زمینه چنین مینویسد:
«چون جمعی از طوالش در حدود آستارا در جاهای سخت و بیشههای پر درخت مسکن داشتند. از راه زبونی بخت در اوامر خاقان فیروز بخت مخالفتگونه به ظهور رسانیدند، لذا حکام آستارا، اردبیل و گیلانات با جمعیت آن نواحی و فوجی از جزائرچیان ظفرپیشه به تنبیه ایشان معین گشته، آن گروه را... بر وجه بلیغ گوشمال دادند» (استرآبادی،1390: 232).
پیامد این شورش، باتوجهبه روحیات نادرشاه، عدم اعتماد نسبت به مردم منطقه و قرارگرفتن تالش و آستارا بهعنوان منطقه مرکزگریز و ناامن از منظر نادرشاه بود؛ لذا برای جلوگیری از شورش مجدد در منطقه تالش و همچنین به دلیل کوهستانی و صعبالعبور بودن مسیرهای منطقه، تلاش کرد تا با کوچ قبایل کُرد و ترک جنگجو و مزدبگیر از حکومت مرکزی به منطقه، موقعیت و نفوذ خود را تحکیم بخشد و از برپای شورشی دیگر جلوگیری کند. نادرشاه با چنین سیاستی توانست در سال 1153 ه.ق جهت تقویت اردوی خود برای سرکوب لکزیها از سرحد تفلیس الی خلخال، اردبیل و تبریز از خالصجات دیوانی و غیره، غله برای اردوی نظامی خودجمع آوری کند(همان: 370).
در نتیجه چنین سیاستی، تعدادی از كُردهای کرمانج به سرحد مرزی بین گیلان و قزوین در عمارلو، منجیل و لواشان کوچ داده شدند. ولایت خورگام6در 40 کیلومتری شهرستان رودبار، یکی از نواحی بود که موردتوجه قبایل کُرد کرمانج در دوره نادرشاه قرار گرفت و بعد از کوچ قبایل کُرد عمارلو به آنجا، به نام عمارلو تغییر نام یافت7 (ستوده،1374: 1/ 493).
باتوجهبه سیاست نادرشاه نسبت به قبایل کُرد در خراسان و عملکرد ایلات کرد کرمانج ناراضی در خراسان، باید چنین استنباط نمود، نادرشاه برای سرکوب شورشهای منطقهای گیلان بهویژه در تالش و کنترل منطقه و همچنین برای جلوگیری از اتحاد و شورش کردهای عمارلو با ایلات دیگر کرمانج در خراسان علیه نادرشاه، به کوچ اجباری دستهای از ایلات کردنشین از قوچان به رودبار گیلان دستور داد. با این کار هم آنها را از منطقه نفوذ خود دور میکرد و هم از نیروی نظامی و قدرت جنگندگی آنها علیه مخالفان خود استفاده مینمود؛ لذا استفاده از این نیرو جهت امنیت مرزهای گیلان برای جلوگیری از تجاوزات احتمالی روسیه جزء هدف اصلی نادرشاه برای کوچ اجباری کردهای کرمانج به گیلان نبوده است. زیرا روسیه در زمان نادرشاه به دلیل قدرت نظامی نادرشاه، سیاست توسعه مرزی به سمت ایران را دنبال نمیکرد و ترجیح میداد از سرزمینهای متصرفی ایران خارج شود و به داخل روسیه برگردد (اوتر،1363: 131).
کوچ قبایل کُرد کرمانج عمارلو به گیلان، بعد از سرکوب شورش منطقه تالش و آستارا در سال 1147 ق صورتگرفته است. هرچند این شورش در آستارا بوده و در مسیر رودبار و منجیل قرار نداشته است؛ ولی بهخاطر اهمیت مسیر ارتباطی رودبار و منجیل به الموت و قزوین، آنها را در رودبار گیلان مستقر نمودند تا گذرگاه مهم تجاری و ارتباطی منطقه را تحت کنترل داشته باشند و اگر هم شورشی در مناطق گیلان چون آستارا و تالش صورت گرفت، سریعتر از مسیر رشت به آنجا نیرو اعزام کنند. نکته دیگر اینکه در صورت اسکان عمارلوها در تالش و آستارا، آنها از توانمندی کمتری برخوردار میشدند؛ چون در آن مناطق ایلات ترک و کُرد قدیمی ساکن بودند و سبب درگیری و تنش بیشتری بین ایلات میشد. هنری فیلد معتقد است افراد طالش تا حدی از اصل ترک و از لحاظ ترکیب مذهبی نیز عدهای شیعه و عدهای سنی بودند (فیلد،1343: 202).لذا اسکان آنها درتالش، برای اجرای اهداف نادرشاه، ثمره بخش واقع نمیشد. به همین دلیل منطقه دیگر و تا حدی نزدیک به آنها، برای اسکان ایلات کرد عمارلو انتخاب گردید که خورگام رودبار یکی از آن مناطق بود.
پیامدکوچ کُردهای کرمانج به عمارلو گیلان در دوره نادرشاه افشار
کارکرد ایلات کُرد به عنوان بخشی از جامعه ایلی- عشیرهای کشور و همراهی نخبگان سیاسی آنها با حکومت مرکزی در نظر برخی پژوهشگران، کارکردی دو وجهای داشت.نخست حفظ و نگهبانی از تمامیت ارضی و جغرافیایی کشور به عنوان یکی از مؤلفههای اساسی هویت ایرانی و دوم اینکه این امر، موجب تثبیت بیش از پیش موقعیت حکومت مرکزی میشد که عنصر سازنده هویت ایرانی را فراهم میکرد(کجباف، دهقان نژاد و هادیان،1390: 31).اما کوچ اجباری کُردهای کرمانج به گیلان دوره نادری را در راستای چنین تحلیلی نمیتوان نگاه کردزیرا هر چند سبب تثبیت موقعیت منطقهای میشد ولی عامل سازنده در تحکیم امنیت ملی در راستای مؤلفه هویت ملی و ایرانی نبود.
معادله چرخش قدرت بر پایه رابطه چندوجهی عناصر دولت، نخبه ایلی – عشیری و جامعه را در سدههای متعددی از تاریخ ایران میتوان مورد تحلیل قرار داد. نخبه ایلی در کنار دولت قرار میگرفت تا از یک سو وارد چرخه و عرصه قدرت شود و از دیگر سو دولت را در مسیر تأمین امنیت همراهی کند و در نهایت خود را آماده میکرد تا در زمان ضعف دولت، بتواند با فراهم آوردن زمینههای لازم و کافی به صدر حاکمیت صعود کند. رقابتها و وصف بندیها در همین چارچوب و با هدف نهایی دستیابی به قدرت در سطح دولت شکل میگرفت و در این راستا، ویژگیهای مذهبی، زبانی و جغرافیایی در شکلدهی و جهتدهی صفبندی مذکور نقش تعیین کننده ندارد( همان: 32) اما ایلات کُرد کرمانج در این رقابت، فقط موفق به قدرتگیری در سطح محلی و منطقهای شدند و نتوانست در دولت مرکزی نفوذ کنند.
با این توصیف مختصر باید گفت،مهاجرت کردهای کرمانج به گیلان و پخش آنها در منطقه گیلان بین رودبار و منجیل پیامدهای متعددی داشت.
پیامد سیاسی، سرکوب شورشهای محلی و تأمین امنیت برای حکومت مرکزی و استحکام و تقویت دفاعی منطقه مرزی با روسها بود. همچنین کردهای مهاجر منطقه تبدیل به نیروی تحت حمایت دولت مرکزی میشدند و در راستای منافع دولت مرکزی در منطقه کار میکردند.
اصولا حکام محلی به خصوص در مناطق دور و مرزی کارکرد چندگانه دارند، از یک سو باید تصویری مقتدرانه به مهاجم بیگانه که مترصد تهاجم است، ارایه دهند و از سوی دیگر باید اطلاعات لازم در زمینه تحرکات محلی و مرزی به دولت مرکزی ارسال کنند و دیگر اینکه در مقام نمایندگان حاکمیت،تلاش برای تحکیم پایههای اقتدار دولت مرکزی در منطقه انجام دهند که اصولا ایلات مهاجر کُرد در این زمینه کارکرد روشنی داشتند.
پیامد اقتصادی، دستبرد مهاجرین کُرد به منابع اقتصادی منطقه و تصرف برخی اراضی و بهره برداری از منابع زمینداری منطقه با عنواین مختلف چون اقطاع که بیشتر جنبه منفی و خسارت به زمینداران، کشاورزان و دامداران منطقه داشت.در همین راستا، اراضی بسیاری در منطقه عمارلو به عنوان اقطاع به کردهای مهاجر در منطقه داده شد که تبعات منفی داشت.
پیامد اجتماعی، تغییر نام منطقه خورگام به عمارلو و تغییر در ترکیب جمعیتی و تغییر تدریجی در آداب و سنن منطقه بود، هر چند قبل از آنها نیز برخی از اقوام کُرد در دوره صفوی وارد این منطقه و اطراف شده بودند.
تیرههای اقوام کُرد کرمانج که به خورگام (عمارلو) کوچ کردند، متعدد بودند و رابینو اسامی آنها را این گونه معرفی میکند:«کرانلو، بیشانلو، استاجانلو، شامخانلو، انبو و جمخانلو» (رابینو،1374: 306). منوچهر ستوده در تحقیقات میدانی خود در زمان پهلوی دوم، تیرههای کرد عمارلو ساکن در منطقه رودبار و عمارلو را با نامهای قبهکرانلو، استانجانلو، بیچانلو و شمخانلو نام میبرد(ستوده،1374،ج1: 494).
با کوچ آنها، تضاد منافع بین اقوام جدید و قدیمی ساکن در منطقه رخ داد.زیرا سابقه کوچ کردها به منطقه رودبار گیلان و رودبار الموت به دوره صفوی و زمان شاه عباس اول برمیگردد.در این زمان عدهای از کردها متعلق به قبیله ریشوند(رشوند) که شاخهای از ایل بزرگ ببه(بابا)سلیمانیه عراق بودند، به فرمان شاه عباس اول به مناطق رودبارالموت(محمد زمان خانی) و عمارلو کوچانده شدند(رابینو،1374: 305). طایفه رشوند بین رودبار الموت تا گیلان و در روستاهای عمارلو، منجیل و لوشان سکونت داشتند(همانجا). با کوچ کردهای عمارلو به منطقه خورگام رودبارگیلان، نوعی تضاد منافع بین کُردهای مهاجر و مقیم آنجا صورت گرفت. چون کردهای کرمانج عمارلو از حمایت نادرشاه برخوردار بودند، توانستند مراتع رشوندها را متصرف شوند و کم کم آنها را بیرون براند. رابینو نیز در کتاب ولایت دارالمرز ایران گیلان، به این مورد اشاره دارد و مینویسد، قسمتی از زمینهای ایل رشوند توسط عمارلوها مصادره شد(همانجا).
هنری فیلد، در گزارشهای میدانی خود در سال 1920میلادی/ 1299ش از قبایل کردعمارلو یاد میکند که ساکنین پنجاه دهکده بین منجیل و پیرکوه عمارلو بودند. قبایل متعدد عمارلو را به شعبههای چون شاه قولانلو، بایشانلو ، شامکانلو، بهادولو(بهادرلو) و استاجانلو تقسیم میکند که بین نواحی عمارلو،منجیل و لوشان قشلاق و ییلاق میکردند (فیلد،1343: 202). همچنین منوچهر ستوده طبق تحقیقات میدانی خود مینویسد، جمعیت عمارلو را کردها و ترکان تشکیل میدهند و مذهب بیشتر اهالی آن هم شیعه اثنی عشری است(ستوده،1374،ج1: 494-495). در نتیجه، کوچ اجباری کُردها توسط نادرشاه افشار به گیلان، سبب اقامت طولانی آنها در منطقه، آمیختگی نژادی کُردها با ترک، گیل و دیلم گردید که به زبانهای کردی ،ترکی و فارسی صحبت میکردند و به لحاظ مذهبی هم شیعه مذهب بودند( رابینو،1374: 306).
نتیجه
کردهای کرمانج، از ساكنان بومی ناحیه مرزی ایران و عثمانی بودند كه بنا بر سیاست حکومتهای وقت به دلایل مختلفی وارد آذربایجان شدند. حکومت صفوی برای حل معضل تجاوزهای ازبکها و ترکمنها به شهرهای خراسان، آنها را به این سرزمین كوچ دادند.
مسائلی چون ترس از اتحاد اقوام مهاجرکُرد جهت توطئه علیه حکومت مرکزی و روحیه سرکشی و همچنین شورش برخی از مهاجرین کُرد علیه حکام دولتی منطقه،سبب نگرانی حکومت مرکزی و حکام وابسته به آنها از کردها گردید.در راستای این مسائل، کوچ ایلات کُرد به منطقه گیلان در دوره نادر افشار تقویت گردید. وی برای آرام سازی و کنترل ایلات مقیم گیلان از جمله ایلات منطقه تالش،ابتدا گروهی از کردهای کرمانج را در محدوده کوهستانی تالش و خلخال كوچ داد. کوچ بعدی و گسترده کردها به گیلان توسط نادرشاه، بعد از سرکوب شورش سال 1147 ه.ق آستارا صورت گرفت که در نتیجه آن تعدادی از خانوارهای کُرد کرمانج موسوم به عمارلو مقیم خراسان به منطقه خُورگام شهرستان رودبار کوچ داده شدند. این قوم با ورود به منطقه خُورگام نام آن را به عمارلو تغییر دادند. نتایج تحقیق نشان میدهد دلایل کوچ اجباری کردهای کرمانج به رودبار گیلان بهخصوص عمارلو توسط نادرشاه افشار متعدد بود و مهمترین آن عبارتند از: اختلاف آنها با خوانین قوچان و جلوگیری از اتحاد و شورشها آنها علیه حکام وابسته به حکومت مرکزی در خراسان، ماموریت برای سرکوب و جلوگیری از شورش داخلی در گیلان و حفظ امنیت منطقه گیلان برای دولت نادرشاه افشار و در نهایت آمادگی برای مقابله با تجاوزات احتمالی از جمله روسها در منطقه بود. پیامد کوچ اجباری کُردها توسط نادرشاه افشار در منطقه گیلان، دارای جنبههای سیاسی،اقتصادی و اجتماعی متعددی بود و به شکلگیری آمیختگی نژادی کردها با ترک، گیل و دیلم در منطقه منجر گردید.
کتابنامه
ابالاس، ادگار، (1377).جنبش کردها. ترجمة اسماعیل فتّاح قاضی، تهران: نگاه .
آرونوا م. ر. و اشرفیان. ک. ز. ( 1356). دولت نادرشاه افشار. ترجمه حمید امین، تهران: انتشارات شبگیر.
استرآبادی، میرزا مهدی خان (1390). تاریخ جهانگشای نادری. بهکوشش میترا مهرآبادی ، تهران: دنیای کتاب.
اسپناقچی پاشازاده، محمدعارف(1379). انقلاب الاسلام بین الخواص و العوام. بهکوشش رسول جعفریان، قم: دلیل.
افوشتهای نطنزی، محمود بن هدایت الله (1373). نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار. بهکوشش احسان اشراقی،تهران: علمی و فرهنگی.
اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان (1363). مطلع الشمس. بهکوشش تیمور برهان لیمودهی، تهران: یساولی و فرهنگ سرا.
اوتر،ژان (1363). سفرنامه ژان اوتر. ترجمه علی اقبالی، تهران: جاویدان.
بازن،پادری(1340). نامههای طبیب نادرشاه. ترجمه علی اصغر حریری، بهکوشش حبیب یغمائی، تهران: انجمن آثار ملی ،چاپ تابان.
باقرزاده فلاح،علی و دلبری، شهربانو (1402). «ایل کرد چمشگزک و حفاظت از مرزهای شمال شرق ایران پس از قرن یازدهم». پژوهشنامه تاریخ، سال هیجدهم،شماره 71،تابستان ،صص90-106.
بدلیسی، شرف الدین بن شمس الدین (1343). شرفنامه یا تاریخ مفصل کردستان،بهکوشش محمد عباسی، تهران: علمی.
بهتویی، حیدر،(1377). کرد و پراکندگی او در گسترة ایران زمین. تهران: خجسته.
ترکمان منشی، اسکندربیگ (1383). تاریخ عالم آرای عباسی. بهکوشش ایرج افشار،ج2، تهران: امیرکبیر.
ترکمان منشی، اسکندربیگ (1377)، تاریخ عالم آرای عباسی، بهکوشش محمد اسماعیل رضوانی،ج2، تهران: دنیای کتاب.
توحدی، کلیمالله، (1371). حرکت تاریخی کرد به خراسان. ج1، مشهد: سروش.
ستوده،منوچهر،(1374)، از آستارا تا استارباد، جلد اول (گیلان بیه پس)،تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی .
رابینو،یاسنت لویی،(1374). ولایات دارالمرز ایران :گیلان. رشت: طاعتی.
ربیعی، منیژه (1393). «چمشگزک». دانشنامه جهان اسلام. ج.12، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی.
زکیبیگ، محمّد امین (1381). زبدة تاریخ کرد و کردستان. ترجمه یدالله روشن اردلان، ج2، تهران: توس.
زکیبیگ، محمّد امین (1377). تحقیقی درباره کرد و کردستان. ترجمه حبیب الله تابانی ،تبریز: آیدین.
شامی،نظام الدین (1363). ظفرنامه. بهکوشش احمد پناهی سمنانی،تهران: بامداد.
شعبانی،رضا (1369). تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه. ج1، تهران: انتشارات نوین.
شوقی جیرنده، صمد(1396). گیلتات. ج1، رشت: نشر فرهنگ ایلیا.
طهرانی،ابوبکر (1356). تاریخ دیاربکریه. بهکوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر،جزء اول و ثانی،تهران: طهوری.
عظیمی، کیومرث و چلونگر، محمّدعلی (1391). پراکندگی فرق و مذاهب تشیّع در کردستان. شیعهشناسی، دوره 10، شماره 39، صص 81- 100.
فیلد،هنری،(1343). مردمشناسی ایران. ترجمه عبدالله فریار،تهران: ابن سینا با همکاری فرانکلین.
کلوندی، مهناز، دلیر، نیره، و شعبانی، رضا (1398). «بررسی تطبیقی الگوی نظم پذیری اجتماعی ایلات چگنی و زعفرانلو در مهاجرت از غرب ایران به خراسان در عصر صفوی». پژوهشنامه خراسان بزرگ، شماره 37،زمستان،صص 31- 46.
کجباف،علی اکبر،دهقان نژاد،مرتضی و هادیان، کوروش،(1390). « تبیین و مقایسه کارکرد نخبگان سیاسی و ایلی کرد در دوره های صفویه و قاجار». پژوهشهای تاریخی. دوره جدید، سال سوم، شماره سوم ( پیاپی 11)، پاییز، صص29-58.
لکهارت،لارنس (1357). نادرشاه. ترجمه و اقتباس مشفق همدانی،تهران: امیرکبیر.
مروی وزیر مرو، محمدکاظم (1364). عالمآرای نادری. بهکوشش محمد امین ریاحی، تهران: نشر زوار.
متولی حقیقی،یوسف (1389).«تأملی پیرامون علل و چگونگی مهاجرت کردها به خراسان». فقه و تاریخ و تمدن. سال ششم،شماره بیست و سوم ،بهار، صص 68-83.
مینورسکی، و. (1363).تاریخچه نادرشاه. ترجمه رشیدیاسمی،تهران: کتاب های سیمرغ وابسته به امیرکبیر.
هنوی، جونس (1383). زندگی نادرشاه. ترجمه اسماعیل دولتشاهی، تهران: علمی و فرهنگی.
یاری، سیاوش و دیگران (1400).« واکاوی علل و عوامل سیاست جا به جایی کردها در دوره شاه عباس اول »، فصلنامه علمی فرهنگ ایلام، دوره 22، شماره 72و73 ، پاییز و زمستان، صص 7-30.
[1] . تاریخ دریافت: 10/12/1403 ؛ تاریخ پذیرش: 12/03/1404
[2] . رایانامه نویسنده مسئول: m.shoormeij9@pnu.ac.ir
[3] . چامش یا چمش در اصطلاح ترکی عثمانی به معنی گاو و گزک به معنی گشتن است. نام ناحیه تحت قلمرو ایل چمشگزک، جمشید گنزک (به معنای قلعه جمشید) بوده است که غلام ثروتمند جمشید، شاه اساطیری ایران، آن را بنا کرده بود و بعدها به چمشگزک تغییر یافت (ربیعی،1393، مدخل «چمشگزک» در دانشنامه جهان اسلام ،https://rch.ac.ir/article/Details/8170 ).
[4] . امروزه چمشگزک شهری در استان تونج ایلی در آناتولی شرقی ترکیه است.
[5] . گرایش مذهبی کردهای مهاجر کرمانج به خراسان، باتوجهبه سیاست مذهبی دولت صفوی و محیط فرهنگی خراسان، تشیع دوازدهامامی بود و بهمرور تمام کردان مهاجر کرمانج شمال خراسان این مذهب را برگزیدند (عظیمی و چلونگر، 1391: 91؛ زکی بیگ، 1377: 163؛ بهتویی، 1377: 43).
[6] . Xorgom.
[7] امروزه نیز بخش خورگام در شهرستان رودبار گیلان وجود دارد که در گذشته بخشی از منطقه عمارلو بود. در خورگام کنونی دو قوم کرد کرمانج و تات با هم زندگی میکنند و دارای مذهب شیعه هستند. عمارلو در گذشته دارای وسعت بیشتری بود و از ترکیب جمعیتی بومی گیل، تات و کردهای مهاجر برخوردار بود.