تأسيس مدارس و نسبت آن با مساجد و خانۀ دانشمندان: نقد دیدگاه¬های مَقدِسی و شَلَبی
محورهای موضوعی : تاریخ و تمدن اسلامی
کلید واژه: تاریخ آموزش اسلامی, مسجد, خان, مدرسه, خانۀ دانشمندان,
چکیده مقاله :
در این مقاله دو دیدگاه¬ جاافتاده دربارۀ چرایی و چگونگی بنیاد نهاد «مدرسه»، مهم¬ترین نهاد آموزشی در تمدن اسلامی، بازخوانی، ارزیابی و نقد شده است. برپایۀ همین دو دیدگاه، غالب محققان ریشۀ تأسیس مدرسه¬ها را در نهادهایی همچون مساجد، خانها و مانند آن جستجو کردهاند که تا پیش از تأسیس مدارس عهده دار فعالیتهای آموزشی بودند. بنابر دیدگاه جورج مقدسی مدارس، محصول ادغام دو نهاد مسجد و خان بودند؛ از نظر او مدرسه وجه آموزشی را از مسجد و جنبهٔ سکونت را از خان اقتباس کرده است. در دیدگاه احمد شلبی، حلقههای درس بیشمار و مزاحمت ضروری برخاسته از درس و مطالعه مانع از توجه شایسته به نیایش در مساجد بود؛ شلبی این را عامل اصلی انتقال آموزش از مسجد به مدرسه دانسته است. این مقاله با ارائۀ شواهدی تازه و دیدگاهی نو این مدعا را پی¬گرفته که مدارس بیشتر شکل تغییر یافتهٔ خانۀ عالمان بوده است تا مساجد. گزارشهای موجود از نخستین مدارس افزون بر این که دو دیدگاه رایج را تایید نمیکند، نشان میدهد که مدارس نخستین ـ که اغلب به نام عالمان نامگذاری شده بودند ـ در موارد قابل توجهی محل سکونت استاد بود و نه شاگردان. در نتیجه می¬توان گفت که شکلگیری نخستین مدارس، ریشه در آموزش در منازل دانشمندان داشته است.
ابن ابی الوفا، عبدالقادر بن محمد (بی تا). الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیة، [بى جا]: مؤسسة الرسالة.
ابن اسفنديار، محمد بن حسن (1366). تاريخ طبرستان، به¬کوشش عباس اقبال آشتيانى، تهران: کلاله خاور.
ابن خلکان، احمد بن محمد (بی تا). وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان، بیروت: دارالفکر.
ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع (1421ق). کتاب الطبقات الکبیر، بهکوشش علی محمد عمر، قاهره، مکتبة الخانجی.
ابن عساكر، على بن حسن (1415ق). تاريخ مدينة دمشق و ذكر فضلها و تسمية من حلها من الأماثل أو اجتاز بنواحيها من وارديها و أهلها، به¬کوشش علی شيرى ، بيروت: دارالفكر.
ابن عماد، عبدالحى بن احمد (1406ق). شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، به¬کوشش محمود ارناووط، دمشق: دار ابنكثير.
ابن قاضى شهبه، ابو بكر بن احمد (1424ق). مناقب الإمام الشافعی و طبقات أصحابه، به¬کوشش عبدالعزيز فياض حرفوش، دمشق: دار البشائر.
ابن ماکولا، علی بن هبةالله (1381-1386ه). الإكمال فی رفع الارتياب عن المؤتلف والمختلف فی الأسماء والكنى والأنساب، به¬کوشش عبدالرحمن بن يحيى المعلمی اليمانی، حیدرآباد: دائرة المعارف العثمانية.
ابنفندق، على بن زيد بیهقی (1400). تاريخ بيهق، به کوشش سلمان ساکت، تهران: میراث مکتوب.
احمد، منیرالدین (۱۳۸۴). نهاد آموزش اسلامی: پایگاه اجتماعی دانشمندان مسلمان در پرتو تاریخ بغداد ، ترجمه محمدحسین ساکت، تهران: نگاه معاصر.
ازهری، محمد بن احمد (1421ق). تهذیب اللغة، لبنان: دار إحياء التراث العربي.
اسماعیلی، قربانعلی (1386). «پانزده مدرسۀ ناشناخته در خراسان (سده های چهارم تا ششم هجری»، تاریخ و تمدن اسلامی، ش6، پاییز و زمستان.
اسماعیلی، قربانعلی (1387). «زمینه ها و عوامل پیدایش نخستین مدارس در خراسان»، پژوهشنامه تاریخ، ش5.
اسنوى، عبد الرحيم بن حسن (1422ق). طبقات الشافعية، به¬کوشش كمال يوسف الحوت، بيروت: دارالكتب العلمية.
باخرزى، على بن حسن (1414ق). دمية القصر و عصرة أهل العصر، به¬کوشش محمد تونجى، لبنان: دار الجيل.
بیهقی، محمد بن حسین (1383). تاریخ بیهقی، به کوشش علی اکبر فیاض، مشهد: دانشگاه فردوسی.
تنوخی، محسن بن علی (1391ق). نشوار المحاضرة و أخبار المذاکرة، به¬کوشش عبود شالجی، [بی جا]: [بی نا].
ثنائی، حمیدرضا (1391). وضع علمی و آموزشی نیشابور در سده های 3-7ق با تأکید بر زمینه های اقتصادی، رساله دکتری، دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران.
ثنائی، حمیدرضا (1395). «اثر سطح طبقاتی و معیشتی پیروان مذاهب در نیشابور بر تأسیس مدارس در سده های 6-4ق.»، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، ش25، صص. ۱۱۷-۱۴۴.
جامى، عبد الرحمن (1858م). نفحات الأنس. به¬کوشش وليام ناسوليس، کلکته، مطبعه ليسى.
حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (1375). تاریخ نیشابور، ترجمه و اضافات محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، به¬کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه.
حسینزاده شانهچی، حسین (۱۳۸۸). تاریخ آموزش در اسلام، قم: جامعة المصطفی ص العالمیة.
خطیب بغدادی، احمدبن علی (1417ق). تاریخ بغداد، به¬کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الكتب العلمية
خويى، سید ابوالقاسم (1413ق). معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة، [ بى جا]، [ بى نا].
ذهبی، محمد بن احمد (1405ق). سير أعلام النبلاء. تحقیق مجموعة من المحققين بإشراف شيخ شعيب أرناؤوط، بی جا: مؤسسة الرسالة.
ذهبی، محمد بن احمد (1424ق). تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، به کوشش بشار عوّاد معروف، بیروت: دار الغرب الإسلامي.
رحمتی، محمدکاظم (1385). «چند نسخۀ خطّی باقی مانده از یک مدرسۀ کرامیۀ نیشابور»، آینه میراث، ش.۳۲، بهار، صص. ۱۶۷-۱۷۷.
زامباور، ادوارد فن (2536). نسب نامه خلفا و شهریاران و سیر تاریخی حوادث اسلام، ترجمه محمد جوادمشکور، تهران: خیّام.
سبکی، عبدالوهاب بن علی (1413ق). طبقات الشافعية الكبرى، به¬کوشش محمود محمد طناحی، قاهره: دار إحياء الكتب العربية.
سبکی، علی بن عبد الکافی (1412ق). فتاوی السبکی، به¬کوشش حسام الدین قدسی، بیروت: دار الجیل.
سمعانی، عبد الكريم بن محمد (١٤١٧ ق). المنتخب من معجم شيوخ السمعاني، به¬کوشش موفق بن عبد الله بن عبد القادر، الرياض: دار عالم الكتب.
سمعانی، عبدالکریم بن محمد (1382ق). الانساب، به¬کوشش عبدالرحمن بن یحیی معلمی، حیدرآباد: مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانية.
شلبی، احمد (1370). تاریخ آموزش در اسلام، ترجمه محمد حسین ساکت، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم (1415ق). الملل و النحل، به کوشش علی حسن فاعور، لبنان: دار المعرفة.
صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد (۱۴۱۴ق). المحیط فی اللغة، به¬کوشش محمد حسن آل یاسین، لبنان: عالم الکتب.
صفدى، خليل بن ايبک (1401ق). الوافي بالوفيات، به¬کوشش هلموت ريتر، بیروت: دار النشر فرانز شتاينر.
عتبی، محمد بن عبدالجبار (1424ق). الیمیني فی شرح أخبار السلطان یمین الدولة و امین الملة محمود الغزنوي، به¬کوشش احسان ذنون ثامری، لبنان: دار الطلیعة للطباعة و النشر.
غنیمه، [محمد] عبدالرحیم (1394). تاریخ دانشگاه های بزرگ اسلامی، ترجمه نورالله کسایی، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران.
فاجالو، محمد (1421ق). الحیاة العلمیة فی نیسابور خلال الفترة (290 – 548ه/901-1153م)، پایان¬نامه کارشناسی ارشد، مکه: جامعة ام القری.
فارسی، عبدالغافر بن اسماعیل (1384). المختصر من کتاب السیاق لتاریخ نیسابور، به-کوشش محمد کاظم محمودی، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب.
فارسی، عبدالغافر بن اسماعيل (1403ق). المنتخب من السیاق لتاریخ نیسابور، انتخاب ابواسحاق ابراهیم بن محمد صریفینی، به¬کوشش محمد کاظم محمودی، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
فراهیدی، خلیل بن احمد (1409ق). العین، به کوشش مهدی مخزومی، قم: مؤسسة دار الهجرة.
کسائی، نورالله (1363). مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آنها، تهران: امیرکبیر.
مدرس رضوی (1363). تعلیقات بر تاریخ بخارا. نک.: نرشخی.
معروف، ناجی (1385ق). نشأة المدارس المستقلة فی الاسلام، عراق: مطبعة الازهر.
معروف، ناجی (1393 الف). علماء النّظامیات و مدارس المشرق الاسلامی، بغداد: مطبعة الارشاد.
معروف، ناجی (1393 ب). مدارس قبل النظامیه، عراق: مطبعة المجمع العلمی العراقی.
معلوف، لویس(2000). المنجد في اللغة العربیة المعاصرة، لبنان: دار المشرق.
مقریزی، احمد بن على(1418ق). المواعظ و الإعتبار بذكر الخطط و الآثار، بیروت: دار الكتب العلمية.
ناجی، محمدرضا (1378). تاریخ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان. تهران: مجمع علمی تمدن، تاریخ و فرهنگ سامانیان.
ناجی، محمدرضا (۱۳۸۷). اصطلاحنامه نظام آموزشی در فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
ناصر خسرو (بی تا). سفرنامه، به¬کوشش محمود غنی زاده سلماسی، تهران: کتابفروشی محمودی.
نجاشى، احمد بن على(1365). رجال النجاشي، به¬کوشش موسی شبيرى زنجانى، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
نرشخی، محمد بن جعفر(1363). تاریخ بخارا، ترجمه احمد بن محمد قباوی، به¬کوشش محمدتقی مدرس رضوی تهران: توس.
یاقوت حموی (1993). ارشاد الاریب الی معرفة الادیب (معجم الادباء)، به کوشش احسان عباس، بیروت: دارالغرب الاسلامی.
یاقوت حموی (1995). معجم البلدان، بیروت: دار صادر.
Makdisi, George (1981). The Rise of Colleges: Institutions of Learning in Islam and the West, Edinburgh University Press.
Vámbéry, Arminius (1873), History of Bokhara from the Earliest Period Down to the Present, London: Henry S. King & Company.
تاريخ و تمدّن اسلامى Islamic History and Civilization
سال 20، شماره 48، پاییز 1403 Vol.20, No.48, Autumn 2024
صص 23-59 (مقاله پژوهشی)
تأسيس مدارس و نسبت آن با مساجد و خانۀ دانشمندان:
نقد دیدگاههای مَقدِسی و شَلَبی1
ایمان اربابی
کارشناس ارشد تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
مهدی مجتهدی2
استادیار گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
حمیدرضا ثنائی
استادیار گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
چکیده
در این مقاله دو دیدگاه جاافتاده دربارۀ چرایی و چگونگی بنیاد نهاد «مدرسه»، مهمترین نهاد آموزشی در تمدن اسلامی، بازخوانی، ارزیابی و نقد شده است. برپایۀ همین دو دیدگاه، غالب محققان ریشۀ تأسیس مدرسهها را در نهادهایی همچون مساجد، خانها و مانند آن جستجو کردهاند که تا پیش از تأسیس مدارس عهده دار فعالیتهای آموزشی بودند. بنابر دیدگاه جورج مقدسی مدارس، محصول ادغام دو نهاد مسجد و خان بودند؛ از نظر او مدرسه وجه آموزشی را از مسجد و جنبهٔ سکونت را از خان اقتباس کرده است. در دیدگاه احمد شلبی، حلقههای درس بیشمار و مزاحمت ضروری برخاسته از درس و مطالعه مانع از توجه شایسته به نیایش در مساجد بود؛ شلبی این را عامل اصلی انتقال آموزش از مسجد به مدرسه دانسته است. این مقاله با ارائۀ شواهدی تازه و دیدگاهی نو این مدعا را پیگرفته که مدارس بیشتر شکل تغییر یافتهٔ خانۀ عالمان بوده است تا مساجد. گزارشهای موجود از نخستین مدارس افزون بر این که دو دیدگاه رایج را تایید نمیکند، نشان میدهد که مدارس نخستین ـ که اغلب به نام عالمان نامگذاری شده بودند ـ در موارد قابل توجهی محل سکونت استاد بود و نه شاگردان. در نتیجه میتوان گفت که شکلگیری نخستین مدارس، ریشه در آموزش در منازل دانشمندان داشته است.
کلیدواژهها: تاریخ آموزش اسلامی، مسجد، خان، مدرسه، خانۀ دانشمندان.
مقدمه
طی قرون متمادی، آموزش مسلمانان در مراکز مختلفی مانند مکاتب، مساجد و سایر مکانها صورت میگرفت. اما در این میان مرکزی به نام مدرسه که آن را از پدیدههای قرن چهارم هجری دانستهاند (غنیمه، 1394: 106) حائز اهمیت ویژه است و از لحاظ تمدنی جوامع اسلامی را وارد دورهای جدید نمود.
کلمه «المَدرَس» که به جایگاه تدریس اطلاق میگردد از مادۀ «دَرَس» اشتقاق یافته است و چنین است کلمۀ مِدراس یعنی جایی که در آن درس خوانند و خانهای که در آن قرآن خوانند و مُدراسالیهود کسی است که به تدریس کتابهای ایشان میپردازد؛ و مِدراس جایگاه درس یهود میباشد. این کلمه برجایی که در آن قرآن خوانده میشد نیز اطلاق میگردد و مَدرس به معنی مکتبخانه هم آمده است. (غنیمه،1394: 102) در برخی از کتب لغت از مدرسه به عنوان خانهای جهت آموزش گروهی یا عمومی و یا تخصصی یاد شده که به دو نوع مدارس دولتی (رسمی) و مدارس خصوصی (غیر رسمی) تقسیم میشده است. (معلوف، ۲۰۰۰: 458) 3
با وجود آنکه مدرسه از پدیدههای نیمۀ دوم سدۀ سوم یا نیمۀ اول سدۀ چهارم هجری است اما این پدیده در حقیقت محصول گام هایی بود که تا پیش از این سده برداشته شده بود. به بیان بهتر میتوان اذعان داشت که مدرسه نتیجۀ تمامی مظاهر تعلیمات اسلامی پیش از خود از جمله خانههای دانشمندان بود که برخی از ویژگیهای آن در این نهاد محفوظ ماند. همچنین تأسیس کتابخانه در مدارس که به اقتباس از دارالعلمها صورت گرفت از دیگر مظاهر تعلیمات اسلامی است. در واقع، مدرسه پاسخی به نیاز برای ایجاد فعالیتهای آموزشی سازمانیافتهتر و مستقل از مسجد و جبران کاستیهای موجود در مراکز آموزشی پیشین بود. این نهاد جدید به صورت مؤسساتی مخصوص نشر علم و توجه به حال طلاب در زمینۀ تأمین مسکن، گسترش دامنۀ علم و رسیدگی به وضعیت دانشجویان تأسیس گردید.
باید توجه داشت که مراکز آموزش خصوصی در تکوین آن دسته از مدارسی که در قرن پنجم هجری با سبک و سیاق جدید تأسیس گردید تأثیر قابل توجهی داشت. این مراکز خصوصی آموزشی که میتوان آنها را به عنوان نخستین مدارس اسلامی قلمداد کرد به همت عالمان و بعضاً حاکمان در برخی از شهرها راه اندازی شدند. کلمۀ مدرسه تقریباً از نیمۀ دوم سدۀ سوم یا نیمۀ اول سدۀ چهارم هجری در فرهنگ مسلمانان رایج گردید و تا پیش از این تاریخ گزارشی از استعمال آن در خصوص سایر مراکز آموزشی در منابع مشاهده نمیشود. به همین منظور در این پژوهش ضمن پرداختن به موضوع مورد بحث، گزارشهایی دربارۀ تاریخ تأسیس این مراکز آموزش خصوصی و فعالیت استادان آنها نیز بیان شده است.
هدف نخست از تدوین این مقاله، پاسخ به این پرسش است که: مدارس چگونه تأسیس شدند؟ برای یافتن پاسخ درست، ابتدا به دو نگاه رایج و مشهور که با هدف پاسخگویی به این پرسش از سوی دو پژوهشگر معاصر، جورج مقدسی و احمد شلبی مطرح شده میپردازیم. با نقد و ارزیابی این دو نگاه، مشخص میشود که هیچ شاهد قطعی برای تبدیل مستقیم مساجد به مدارس یا مزاحمتهای برخاسته از تدریس در مساجد بهعنوان علت شکلگیری مدارس ارائه نشده است و استدلالهای ناظر به دیدگاههای آنان بدون استناد به متون کهن و صرفا حدسیات این مؤلفان است.
هدف پسین، ارائهٔ نظریه جایگزین است که با پاسخ به این پرسش آغاز میشود که: نقش خانۀ عالمان در فرایند تأسیس مدارس چه بود؟ جهت پاسخ به این پرسش ضمن ارائۀ گزارشهای متعدد منابع، با چشمپوشی از موارد استثناء، میتوان این نگاه را مطرح و تقویت کرد که از سویی تسمیۀ بسیاری از مدارس به نام یک عالم، دلیل و شاهدی بر این باشد که این مدارس احتمالا یا خانۀ عالمان بودهاند و به مرور زمان تغییر کاربری پیدا کرده و به عنوان یک نهاد جدید با نام مدرسه به حیات علمی خود ادامه دادهاند ویا از ابتدا برای آن عالم تاسیس شده و ساخت آن هیچ نسبتی با مسجد نداشته است.
دو دیدگاه دربارۀ تاسیس مدارس
آنچه پژوهشگران را معمولاً دربارۀ مدارس دچار خطا نموده است مربوط به تأسیس این مراکز آموزشی است. در اینباره نظریات متعددی بیان شده است كه همگی در این که تاسیس مدارس مبتنی بر کارکرد و محدودیتهای مساجد بودهاند همداستان هستند.
یکی از مشهورترین نظرات متعلق به جورج مقدسی است. او که مدرسه را نمونۀ تمام عیار نهاد آموزشی مسلمانان دانسته است، معتقد است مدرسه به معنای دقیق کلمه محصول گسترش طبیعی دو نهاد است: مسجد، که نقش مرکز آموزش فقه را داشت و خانِ مجاور آن، که در حکم محل اسکان فراگیران فقه بود. سیر تکاملی این دانشکده در سه مرحله صورت گرفته است: مسجد > مجموع مسجد ـ خان > مدرسه ( .(Makdisi,1981: 27-28
مسجدی این سیر تکامل را پشت سر میگذاشت که تدریس فقه موضوع اصلی آن بود. ازآنجاکه دورۀ فقه مقدماتی در مسجد معمولاً به مدت چهار سال به طول میانجامید و برای اقامت دانشجویان فقه که از خارج شهر میآمدند، مکانی نیاز بود، از دل آن، مجتمع مسجد ـ خان گسترش یافت. از مجتمع مسجد ـ خان تا مدرسه، تنها یک گام ساده باقی بود. تفاوت اصلی بین مرحلهٔ دوم و سوم این سیر تکاملی، باید در جایگاه حقوقی مسجد و مدرسه دیده شود. هر دو نهاد، مبتنی بر قانون وقف بود. زمانی که مسجد وقف میشد، از تصرف واقف خارج میشد. گفته میشود این نوع وقف را «وقف تحریر» یا «وقف آزاد شده» میخواندند. برایناساس، رابطۀ بین وقف و واقف آن، به روابط موجود بین برده و ارباب، پس از آزادی برده توسط ارباب وی، تشبیه شده است که از حقوق خود نسبت به او دست میکشد. مدرسه، برخلاف مسجد، چنانکه واقف میخواست، به صورت دائمی تحت سرپرستی وی و فرزندان وی قرار میگرفت (Makdisi,1981: 27-28).
2. دیدگاه احمد شلبی
شلبی معتقد است از روزگار پدیداری اسلام تعداد دانشپژوهان کمکم روبهافزایش نهاده است و به دنبال آن شمار حلقههای درس نیز فزونی گرفته است. عقیده بر آن است که حلقههای درس بیشمار و مزاحمت ضروری برخاسته از درس و مطالعه، مانع از توجه شایسته به پرستش و نیایش گشته است. با وجود اینکه مساجدی همچون «الازهر» تقریباً به طور خاص به تدریس اختصاص یافته است و جز نماز جمعه در آن نمازی برگزار نمیشد، اما این راهحل و راهگشای مسئله نبود، چرا که مسجدها در اصل برای پرستش ساخته شده بودند و پرستش در هر صورت نمیبایست تعطیل شود. گذشته از آن، تدریسها و بررسیها گستردگی یافتند و موضوعهای تازهای چون بحثها و مناظرهها پا به عرصه نهادند. چنین موضوعهایی نمیتوانست بهگونهای بسنده و شایسته در مسجد که هر کسی باید آرام و با احترام باشد، برگزار گردد. در چنین شرایطی انتقال از مسجد به مدرسه طبیعی بود. به عقیدۀ شلبی تفکیک مسجد و مدرسه از لحاظ ماهیت علمی ـ عبادی آن کاری دشوار بود. (شلبی،1370: 98-99).
زمان پریشی در کاربرد واژه مدرسه
پیش از پرداختن به گزارشهای تاسیس نخستین مدارس، لازم است به یکی از آسیبهای موجود در این زمینه اشاره شود. برخی از پژوهشگرانی که به این حوزه از تمدن اسلامی پرداختهاند، کلمۀ مدرسه را به هرگونه مرکز آموزشی، حتی مساجد نیز اطلاق کردهاند. برای مثال هنگام صحبت در خصوص امویان اندلس به مدارس این منطقه نیز اشاره میکنند در صورتی که در این دورۀ تاریخی(۱۳۸-۴۲۲ه) هیچ گونه مدرسه و نظام آموزش مدرسهای در اندلس وجود نداشت. اولین مدارسی که در این منطقه پدید آمد حدود سیصد سال پس از آن و در زمان حکومت بنی نصر در غرناطه بوده است(حسین زاده، 1388: 94). با بررسی دقیقتر آن چه ناجی معروف به عنوان مدرسۀ اسماعیل بن احمد بن اسد بن سامان(د.295ه) در بخارا یاد کرده است مشخص میشود که او در فهم لفظ مدرسه در قرن سوم دچار اشتباه شده است. ریشه این اشتباه در استفاده او از منبعی متاخر یعنی اثر وامبری است (معروف، 1393ب: 8). این اثر نیز بدون ارجاع به منبعی، عبارت مدرسه «Medresses» را برای توصیف مکتب علمی بخارا در عصر اسماعیل سامانی به کار برده است (Vambery, 1873: 69). به نظر میرسد ناجی معروف افزون بر عدم استناد به منبعی متقدم، در فهم لفظ مدرسه نیز دچار لغزش شده است. او به جای معنای جریان فکری رایج و غالب در یک منطقۀ جغرافیایی یا مجموعهای از اندیشمندان با رویکردی واحد (معلوف، ۲۰۰۰: 458) که امروزه در فارسی برای تبیین آن از واژهٔ «مکتب» استفاده میشود، واژهٔ مدرسه را به معنای نهاد علمی و مکان آموزشی تصور کرده است.
از برخی متون کهن نیز ممکن است چنین برداشت شود که نویسندگان مایل به گسترش مفهوم مدرسه بودهاند. برای نمونه، مقریزی در مقدمهٔ بحث از مدارس مصر، میکوشد تاریخی کهنتر برای آن تبیین کند لذا پس از اشاره به عصر رسول خدا (ص) و آنچه «دارالقراء» مینامد، از تمایل معتضد عباسی (خلافت: 279-289ق: زامباور، ۲۵۳۶: ۳) برای ساخت مجموعهای آموزشی در کنار قصر خبر میدهد ( مقریزی، ۴/۱۹۹). با این همه مقریزی تصریح میکند نخستین مدارس را اهل نیشابور چهارصد سال پس از هجرت بنیان نهادهاند (همانجا).
توجه به این نکته لازم است که هنگام بحث درباب تاریخ مدارس اسلامی از عباراتی که دلالتهای عمومی و نامحدود دارند پرهیز کنیم چرا که برخی از نویسندگان عادت دارند به تصور عصر خود، در نگارش گزارشهای تاریخی، کلمۀ مدرسه را به هرگونه مؤسسۀ علمی اطلاق کنند. به عنوان مثال: حاکم نیشابوری (د.405ه) از مسجدی به نام ابواسحاق ابراهیم بن محمود مالکی قطان (د.299ه) در محلۀ میاندهینۀ نیشابور یاد کرده و وی را واپسین مدرس فقه مالکی در نیشابور دانسته است. در این گزارش، مسجد ابواسحاق در آن محله بهواسطهٔ تدریس ابواسحاق قطان «مدرسه» نیز خوانده شده است (حاکم نیشابوری، 1375: 107). نباید فراموش کرد که این متن موجود و منسوب به حاکم نیشابوری، روایت و تلخیصی است که در حدود قرن هشتم هجری به دست خلیفه نیشابوری (زنده در تبریز به سال ۷۱۷ه) به انجام رسیده است (شفیعی کدکنی،1375، مقدمه تاریخ نیشابور، ۴۴ و ۴۵). از مقایسه متن خلیفه نیشابوری4 با نقل سمعانی5 (د. ۵۶۲ق.) (سمعانی، ۱۳۸۲، 12/ 49) میتوان به چند نکته رسید. نخست تفاوت «میان دهیه» با «میان دهینه» که احتمال تصحیف در نقل سمعانی قطعی است زیرا همو در کتاب دیگرش از حضور ابوسعد ریوندی در مسجد «میان دهی» یاد کرده است.( سمعانی، ۱۴۱۷، من معجم الشیوخ، ۸۳۴). از سوی دیگر به نظر میرسد متن سمعانی که دوره زندگی او مقدم بر خلیفه نیشابوری است، وفاداری بیشتری به متن حاکم نیشابوری دارد. بر این اساس تفاوت جایگاه کلمه مدرسه در دو نقل میتواند قابل تامل باشد. یکی در میان متن به صورت «مدرسته» و دیگری در انتها به صورت «المدرسة». اگر با فرض پیشگفته، عبارت سمعانی معتبرتر باشد، در عبارات «... للمالكية مدرس، وكان يدرس فقه مالك بتلك المدرسة » در توالی سه واژهٔ مدرّس، یدرّس و مدرسة این احتمال مطرح میشود که کلمه مدرسة به معنای لغوی از ریشه د ـ رـ س به کار رفته و نه معنای اصطلاحی آن. آنچه بیتردید نشان میدهد که سمعانی کلمه مدرسه را از جانب خود بر این گزارش افزوده، متنی کهنتر یعنی الاکمال ابنماکولا (د. ۴۵۷ق.) است که شاید منبع او بوده است. در گزارش او راجع به قطان واژهٔ مدرسه به کار نرفته است6 (ابن ماکولا، ۱۳۸۱-۱۳۸۶: 6/395) و جالب این که با بررسی کل کتاب حتی یک بار هم واژهٔ مدرسه دیده نشد. گفتنی است منبع تاریخ مدینة دمشق راجع به قطان هم کتاب الاکمال بوده است 7 (ابن عساکر، ۱۴۱۵: 7/220).
سمعانی (د. 562ق) و ابن ابی الوفا (د. 775ق)، به نقل از حاکم نیشابوری، از تدریس ابو بکر محمد بن احمد بن علی بن شاهویه (د. 361ق) در مدرسهای منسوب به ابوحفص فقیه یاد کردهاند.( سمعانی، ۱۳۸۲، 8/ 46؛ ابن ابى الوفا، بی تا: 3/ 49-50). با این حال، این انتساب محل تامل است، زیرا ابن ابی الوفا و دیگر مورخان، در شرح حال احمد بن حفص معروف به ابوحفص کبیر (150-217ق) و فرزندش محمد بن احمد ملقب به ابوحفص صغیر(د. 26ق)، ذکری از این مدرسه به میان نیاوردهاند.(نرشخی، 1363: 108؛ ذهبی، ۱۴۰۵، 10/159-157؛ ابن ابى الوفا، بی تا: 1/166، 3/29، 4/62) با توجه به عدم ذکر این مدرسه در منابع دیگر، میتوان نتیجه گرفت که تنها منبع سمعانی و ابن ابی الوفا در این خصوص، گزارش حاکم نیشابوری بوده است. در واقع، اگر ابوحفص کبیر یا پسرش صاحب این مدرسه بودند، بیتردید مورخان در شرح حال آنها به این موضوع اشاره میکردند. بنابراین، انتساب این مدرسه به ابوحفص فقیه، با توجه به منابع موجود، قابل تردید است. این فرض با گزارش ابن ابی الوفا از تداوم فعالیت این مدرسه تا نیمه اول قرن هفتم هجری و تدریس صدرالدین احمد بن مسعود صاعدی (متوفی 665ق) – از نوادگان ابوحفص کبیر – در آن، تقویت میشود. با توجه به اینکه تدریس این افراد در این نهاد آموزشی به بعد از قرن چهارم بازمیگردد و ابن ابی الوفا در شرح حال ابوحفص کبیر و پسرش، به این مدرسه در سدۀ سوم اشارهای نمیکند، میتوان احتمال داد که این نهاد آموزشی، با تعریف مدرسه در معنای اصطلاحی آن متفاوت بوده است.
ابن اسفندیار (زنده در 613ه) دربارۀ ناصر کبیر (230-304ه) به فضل، علم و زهد و کرامات او اشاره کرده و این که مردم گیل و دیلم به مذهب او اعتقاد داشتند. وی در ادامه از مدرسه و دارالکتبی با اوقافی آباد در آمل و مزار متبرک ناصر کبیر در این شهر یاد کرده است (ابن اسفندیار، 1366: 97). همچنین در گزارشی دیگر ذکر کرده است که داعی صغیر (د.316ه) حاکم زیدی طبرستان در مدت حکمرانی خود بر آمل به عدل و داد معروف بود و به علما و اندیشمندان توجه خاصی داشت و مدرسه و خانقاهی در این منطقه بنا کرد (ابن اسفندیار، 1366: 286).
برخی از معاصران از دو نهاد یادکردهاند و یکی را با نام دارالسنة صبغی و دیگری را دارالحدیث بسطامی خواندهاند (معروف، 1393ب : 9). سبکی از دارالسنة ابوبکر احمد بن اسحاق صبغی یاد کرده (سبکی، بی تا: 4/ 159) اما به نقل از عبدالغافر فارسی (د. 529ه) آن را مدرسه هم نامیده است. این همان مکانی است که ابوعبدالرحمن عبدالله فرزند ابوبکر بن اسحاق صبغی بعد از فوت پدرش در آن مینشست و فتوا میداد. حاکم نیشابوری از او حدیث شنیده و گفته که ما نزد او در مدرسه پدرش جمع میشدیم (سمعانی،1382: 8/ 278) 8. این همان مکانی است که ابوبکر بستی مدتی در آن جلسات املاء داشت (فارسی، 1403، 111).
جامی، شاعر و عارف نامدار قرن نهم هجری، از مدرسهای در بوزجان به روزگار ابوذر بوزَجانی یاد میکند. ابوذر بوزَجانی، عارف صاحب کرامات، مورد توجه سَبُکتَکین (د. 387ق)، پدر سلطان محمود غزنوی، بود و سبکتکین به دیدار او میرفت. این نشان میدهد که این نهاد آموزشی در قرن چهارم هجری دایر بوده است. (جامى، 1858: 405) جالب توجه است که ابوذر بوزجانی، طلاب ساکن در این مدرسه را «اولیاء» میخواند و داستان گفتگوی او با خادم مدرسه و اخبار او از گرسنگی طلاب (نک: جامى، 1858: 405)، نشان میدهد که این نهاد بیشتر شبیه خانقاه بوده است تا مدرسه به معنای متعارف آن که مکانی برای فراگیری علوم رایج در آن زمان بود.
از لحاظ زمانی، استفاده از واژهٔ مدرسه در عصر حیات مؤلفان این متون امری عادی و طبیعی بوده است. عنوان مدرسه در این قرون تقریباً شناخته شده است زیرا تأسیس مراکز آموزش رسمی تحت عنوان مدرسه رواج یافته بود. واضح است که دانشمندان قرن چهارم تا نهم مانند حاکم نیشابوری، سمعانی، فارسی، ابن اسفندیار، ابن ابی الوفا و جامی گزارشها را مبتنی بر درک خود ارائه دادهاند. تسری این عنوان به مرکزی آموزشی در اوایل قرن چهارم بدون پشتوانهای از گزارشهای قابل اتکا، امریست که در پذیرش آن باید احتیاط کرد.
بازخوانی گزارشهای تاسیس نخستین مدارس
خواجه نظام الملک نخستین وزیری بود که با موافقت سلطان وقت در برخی از شهرها و بلاد اسلامی مدرسه دایر كرد. ادارۀ این مدارس از نظم خاصی برخوردار بود؛ حجرههای متعدد برای اقامت شبانۀ مدرسان و طلاب، برقراری خوراک روزانه و مستمری ماهانه، اختصاص این مدرسه به شافعیمذهبان، تعیین متولی، کتابدار، دربان، خدمتکار و مدرس براساس شرایط مندرج در وقفنامه مدرسه، حضور استاد با لباس مخصوص در کلاس درس، برگزاری کلاسها در ساعتی معین بدیع و بی سابقه بود و این نوآوریها سبب شد تا چنین پنداشته شود که مدرسه به معنی اصطلاحی خود باید از چنین شرایطی برخوردار باشد و از همین رو، خواجه نظام الملک را نخستین بانی مدارس و نظامیه بغداد را نخستین مدرسه در جهان اسلام معرفی کردند (کسایی،1363: 76ـ77). این که برخی از مورخان و تذکرهنویسان مسلمان، خواجه نظام الملک را بنیانگذار نخستین مدرسه در جهان اسلام میدانستند (ابن خلکان، بی تا: 2/ 129) میتواند ناشی از عدم دقت آنان باشد. سبکی به مخالفت با این نظر پرداخت و برای صحت مدعای خویش به تعدادی از مدارس خراسان و به طور خاص نیشابور اشاره کرد (سبکی، بی تا: 4/ 314). وی به درستی، خواجه نظام الملک را به عنوان اولین برقرارکننده مستمری برای طلاب معرفی كرده ولی دربارهٔ این که پیش از نظامیهها نیز این روش وجود داشته اظهار بی اطلاعی کرده و بیشتر بر این نظر است که این امری بیسابقه بودهاست (کسایی،1363: 75). کسایی به ذکر علل انتساب نخستین مدارس به نظام الملک با تکیه بر دیدگاه بيشتر تذکره نویسان پرداخته است. به اذعان او تأسیس نخستین مدارس خواه توسط دانشمندان مسلمان و خواه از سوی پادشاه، خلفا و سایر ارکان دولت، همگی جنبۀ خصوصی داشته است نه دولتی. دوم آنکه تعداد آنها محدود و برای تدریس یک دانشمند و یا فقیه و استفادۀ معدودی از طلاب دایر میشده است. سوم آنکه مستمری مدرسان و طلاب هم اگر سابقه داشته باشد، تقریباً نادر و استثنایی بوده و از محل هزینههای شخصی و موقوفات خصوصی افراد خیرخواه تأمین میشده است(کسایی،1363: 76).
ازآنجاکه سال تأسیس مدرسۀ نظامیه نیشابور در حدود سال 456هجری9 بهعنوان نقطۀ عطفی در تثبیت مدارس بهعنوان نهادی جدید در کنار سایر مراکز آموزشی بود، ملاک ما برای ارائۀ فهرستی از نخستین مدارس جهان اسلام10 تا پیش از تأسیس این مدرسۀ دولتی است. به عبارت دیگر، اگر بتوان تاریخ مدارس را به دو دورهٔ پیش از نظامیهها و پس از نظامیهها تقسیم کرد، حدود یک قرن و نیم تاریخ مدارس پیش از نظامیه میتواند ملاک مناسبی برای ارزیابی نظریات رایج درباب تاسیس مدارس باشد. از آنجا که تاریخ دقیق تأسیس برخی از این مدارس مشخص نیست، لذا تاریخ تأسیس آنها به پیش از وفات عالمانی که مدارس به آنها نسبت داده شده یا در این مدارس تدریس کردهاند باز میگردد. این فهرست که در دو بخش به مدارس قرن چهارم و پنجم هجری اختصاص دارد و به مدرسه نظامیه نیشابور ختم می شود، کمک میکند تا بتوانیم نظرات مطرح شده درباره تاسیس مدارس را بازخوانی کنیم و به نظری دقیق دست یابیم.
مدارس قرن چهارم هجری
مدارس این سده در مراحل نخست از حیات خود متشکل از خانهای بود که استاد با دانشجویان خود در آنجا اجتماع می کردند و در صورتی که استاد توانایی مالی داشت غالباً از محل دارایی شخصی خود اقدام به این کار می کرد و چنانچه شخصاً قادر به انجام این کار نبود توانگران شهر به تأسیس چنین نهادی برای تدریس استاد اقدام میکردند. تاریخ تأسیس مدرسه در این مرحله به درستی معلوم نیست اما آنچه در گزارش ها ذکر شده است تصریح میکند که شهر نیشابور از دیر باز به سبقت در تأسیس مدارس خصوصی شهرت داشته است و مردم ادب دوست و دانش پرور این منطقه به تحصیل علم علاقۀ فراوان داشتند (غنیمه، 1394: 111). در ذیل به ارائۀ فهرستی از مهمترین مدارس این سده تا ابتدای قرن پنجم میپردازیم و کوشیدهایم این مدارس به ترتیب تاریخ ذکر شوند:
1. مدرسه بیهقیه (کوی سیار) (پیش از 324ه)11. محمد بن شعيب بيهقى(د.324ه) مفتی شافعیان بود و در کوی سیار نیشابور مدرسهای به نام مدرسۀ بیهقی یا کوی سیار بنا نهاد. وزیر ابوعلی بلعمی به او ارادت خاصی داشت و معمولا مجالس علمی وزیر با حضور ابوالحسن بیهقی برپا میشد (ابن فندق،1400: 223). این مدرسه به دلایل نامعلومی در عصر محمود غزنوی (421-387ه) از فعالیت بازمانده تا این که بیهقی دیگری به نام ابوالحسن علی بن حسین بیهقی(د.414ه)، آن را نوسازی کرد و از دارایی شخصی مسکن و هزینه زندگی و ابزار رایگان تحصیل در اختیار استادان و دانشجویان این مدرسه قرار داد (ابن فندق،1400: 242).
2. مدرسه فارجک (پیش از 325ه). به گزارش مؤلف تاریخ بخاری در ماه رجب سال 325ه در روزگار امیر نصر بن احمد بن اسماعیل سامانی در شهر بخارا آتش سوزی ایجاد شد که در این حادثه مدرسۀ «فارجک» در محلۀ بکار در آتش سوخت (نرشخی، 1363: 131).
3. مدرسه ابوالولید نیشابوری (مدرسۀ حسان قرشی) (نیمۀ نخست سدۀ 4ه). ابوالولید حسّان بن محمد نیشابوری(277-349ه) از فقها و بزرگان عصر خود در خراسان به مدرسه و خانۀ خود پای بند بود (سمعانی،1382: 10/371؛ سبکی، بی تا: 3/226).
4. مدرسه ابواسحاق بسطامی رئیس (پیش از 3۳۰ه) . حاکم نیشابوری ضمن شرح حال ابواسحاق ابراهیم بن محمد رئیس بسطامی12 از سکونت او در محله باغ الرازیین نیشابور سخن گفته است (حاکم نیشابوری، 1375: 134). وی افزوده است که در این محله، مدرسه و خانۀ او قرار داشته و تصریح میکند این بنا را برای اهل حدیث ساخته است. متن عربی عبارت اخیر ـ یعنی «بها مدرسته و داره التى بناها لأهل الحديث» ـ حاوی نکته مهمی است که نیاز به دقت دارد. «التی» و ضمیر «ها» پس از کلمه «دار» آمده که مؤنث مجازی است. از آنجا که هر دو به صورت مفرد آمده و نه تثنیه، میتوان این طور نتیجه گرفت که از نظر نویسنده، مدرسه و دار هر دو یک مکان بوده است.13 این که برخی از معاصرین چنین پنداشتهاند که این خانه شامل حجرههای رایگان برای سکونت دانشجویان و اهلعلم بوده است (ناجی، ۱۳۸۷: ۴۶) از گزارش متون کهن قابل اثبات نیست و به نظر میرسد تنها سخن از آموزش است نه سکونت.
5. مدرسه حَدّاد (پیش از 336ق). حسن بن یعقوب بن یوسف نیشابوری معروف به حَدّاد (د.336ق) یکی از زاهدان و صوفیان برجستهای بود که در خارج از شهر نیشابور خانقاهی داشت. این مکان دست کم از اوایل قرن چهارم هجری به عنوان محلی برای تجمع زاهدان و صوفیان مورد استفاده قرار میگرفته است. (حاکم نیشابوری، 1375: 159) به نظر میرسد این خانقاه همان مکانی باشد که فارسی از مرکز آموزشی پیوسته به آن به نام مدرسۀ حَدّاد یاد کرده است. به گزارش او، ابوالعباس صوفی که در خدمت محمود صوفی بود سالها خدمتگزار فقرا در این مدرسه بوده است. (فارسی، 1403: 146)
6. مدرسه کولارتکین(پیش از 348ه) 14. این مدرسه توسط «قدر خان جبرئیل بن عمر بن طغرل خان» که نامش طغرل بیگ و تخلصش کولارتکین بود به روزگار امارتش بر بخارا ساخته شد. بنای این مدرسه در نزدیکی بازار بقالان بود و در ساخت آن اموال بسیاری خرج شد (نرشخی، 1363: 20).
7. مدرسه ابن حبان بستی(پیش از 354ه) . ابوحاتم محمد بن حبان بُستی(د.354ه) در سال 337ه در محله باب الرازیین نیشابور خانقاهی بنا کرد؛ سپس در سال 340ه نیشابور را ترک کرد و به وطن خود شهر بست بازگشت. پیکرش را در نزديكی خانهاش که بعدها به عنوان مدرسهای برای شاگردانش، فقها و محدثان ساکن در آنجا اختصاص یافته بود، به خاک سپردند. گویا این مدرسۀ خصوصی مواجبی نیز داشت و کتابخانۀ آن در دست فردی معتمد قرار داشته که کتابها را بدون آنکه حق خروج آنها از کتابخانه به فراگیران داده شود، جهت استنساخ در اختیار طلاب جویای علم قرار میدادند (سمعانی،1382: 2/225؛ ابن عساکر،1415: 52/249-254).
8. مدرسه قراتکین اِسپَهبُدی(مدرسۀ کنار مسجد رجاء ) (حدود اوایل سدۀ 4ه). به گزارش ابنفندق، قراتکین اسپهبدی، پدر منصور قراتکین که در سپاه سامانی خدمت میکرد، در کنار مسجد رجاء، مدرسهای برای امام یوسف بن جعفر نیشابوری ساخت (ابنفندق، 1400: 146).
9. مدرسه احمد بن حسن عُتبی (حدود نیمۀ نخست سده 4ق). نقل است در دوران امارت «امیر رشید» عبدالملک بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل (د.۳۴۳-۳۵۰ق)، وزیر او، احمد بن حسن بن عُتبی15 که نویسنده کتاب یمینی است16 و آرامگاهش در محله دروازه منصور، در جوار گرمابه خان واقع شده است؛ در مقابل مدرسه، مسجدی بسیار زیبا بنا کرد، به گونهای که آن مکان به واسطۀ این مسجد، جلوهای خاص یافت. (نرشخی، 1363: 36-37) از آنجا که مؤلف تاریخ بخارا توضیح بیشتری در خصوص نام و مکان این مدرسه ارائه نمیدهد؛ این مدرسه برای ما ناشناخته باقی مانده است.
10. مدرسۀ ابن فورک (پیش از 377ه)17. در گزارشی آمده است که حاکم نیشابوری به همراه گروهی از عالمان نیشابور نزد امیر ناصرالدوله، ابوالحسن محمد بن ابراهیم(د.3۷۷ ه) (زامباور، ۲۵۳۶: ۳۱۰) رفتند و از وی تقاضا کردند که نامهای به ابن فورک اصفهانی(د.406ه) بنویسد و او را به نیشابور دعوت کند و پس از آنکه به نیشابور آمد، خانه و مدرسهای از خانقاه ابوالحسن بوشنجی برای او بنا نهادند (سبکی،بی تا: 4/128). از متن سبکی که به نقل از حاکم نیشابوری است چنین برداشت میشود که خانه و مدرسه در کنار هم یا چه بسا هر دو یک مکان بوده اند. ابن عماد حنبلی (1406: 5/42) به نقل از اسنوی (۱۴۲۲: 2/ 127) نام ناصرالدوله سیمجوری را حذف کرده و با فعل مجهول از ساخت مدرسه یاد کرده است. مشخص نیست که چرا برخی از معاصران با ارجاع به ابن عماد، بنای مدرسه را به خود ابن فورک نسبت دادهاند (نک . حسین زاده، 1388: 95).
11. ابوجعفر محمد بن احمد سَلیطی نیشابوری (پیش از 381ق). ابوجعفر محمد بن احمد بن ابی الحسن محمد سَلیطی نیشابوری (د. 381ق) یکی از محدثان برجستۀ نیشابور و از خاندانی اهل حدیث بود و از چهرههای تأثیرگذار در ترویج این علم بود. او مؤسس مدرسهای بود که به نظر میرسد بهطور خاص برای آموزش طلاب حدیث تأسیس شده بود. حاکم نیشابوری گزیدهای از احادیث سلیطی را گردآوری کرده است. پیکر سَلیطی در قبّهای که در مجاورت این مدرسه ساخته بود، به خاک سپرده شد. (سمعانی، 1382: 7/194-195).
12. مدرسۀ الحَمشادی (پیش از 388ق). ابومنصور محمد بن عبدالله حَمشادی (316-388ه) از عابدان و زاهدان مسجد و مدرسهای داشته است (سبکی، بی تا: 3/180).
13. مدرسه دَقّاقیه(مدرسۀ قُشَیریه)(391ه). ابوعلی دقاق نیشابوری (د.405ه) ملقب به ابوعلی نحوی (دربارۀ او نک : فارسی، 1384: 3) در سال 391ه که دخترش حُرّه چشم به جهان گشود، این مدرسه را بنا نهاد و از آنجا که حره به همسری ابوالقاسم قشیری (376ـ465ه) درآمد (فارسی، 1403: 636)، ادارۀ این مدرسه بعدها بدو واگذار شد و بهتدریج به مدرسۀ قشیریه18 تغییر نام داد (نکـ : سبکی، بی تا: 154، 156، 159).
14. مدرسه ابو علی سمرقندی (نیمۀ دوم سدۀ 4ه). حسن بن داود بن رضوان ابوعلی سمرقندی(د.395ه) از فقها و اندیشمندان برجستۀ سمرقند بود که پس از رحلۀ علمی خود، در نیشابور اقامت گزید و مدرسهای بنا نهاد و پنج سال به تدریس پرداخت (فارسی، 1384: 8).
15. مدرسه ابوصالح تَبانی (پیش از 400ق). هنگامی که محمود غزنوی، سپهسالار سامانیان در نیشابور بود، به یکی از فقهای حنفی به نام ابوصالح تَبانی (د.400ق) دستور داد تا در سال 385ق به غزنه برود و رهبری حنفیان آن شهر را برعهده گیرد. این شیخ که ازخاندان برجستۀ تَبانیان بود به غزنه رفت و در مدرسهای نزدیک درِ بُستیان که دست کم تا زمان ابوالفضل بیهقی پا برجا بود به تدریس پرداخت. (بیهقی، 1383: 208)
16. مدرسه سعیدیه/صاعدیه19 (اواخر سده 4ه) . نصر بن ناصر الدین ابی منصور سبکتکین(د.412ه) برادر سلطان محمود و والی خراسان مدرسه سعیدیه را برای قاضی ابوالعلا صاعد(د.432ه) بنا کرد (فارسی، 1384: 397؛ فارسی، 1403ه: 707؛ عتبی، 1424ه: 435-437) قاضی امام ابوالعلاء صاعد در سال 402ه هنگامی که برای دومین بار به حج می رفت ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن عمرو زیادى را به تدریس در مدرسهاش گماشت(فارسی، 1403: 438). تدریس در این مدرسه حدود یک قرن در خاندان صاعدیه باقی ماند و ریاست آن نسل اندر نسل به فرزندان و نوادگان ابوالعلاء منتقل شد.(فارسی، 1384: 372، 133).
17. مدرسه امام ابوذر محمد بن محمد مطوعی نیشابوری(پیش از 401ه). براساس نقل منابع تاریخی ابوالقاسم عمرو برای ابوذر محمد بن محمد مُطَوِّعی نیشابوری (د.401ه)، در محلۀ شادراه مدرسهای بنا نهاد و این مدرسه تا مدتی به حیات علمی خود ادامه داد (ابن فندق، 1400: 307).
18. مدرسه سهل صعلوکی(نیمۀ دوم سدۀ 4ه). ابوالطیب سهل بن محمد بن سلیمان صُعلوکی(د.404ه) از فقهای شافعی برجستۀ نیشابور ملقب به شمسالاسلام (سبکی،بی تا: 4/393) که عبدالغافر فارسی ضمن سخن دربارۀ محمد بن یحیی مزکّی (د.474ه) مدرسهای را به نام وی پیوند زده است (فارسی، 1403: 61).
مدارس تا نیمهٔ قرن پنجم هجری
روند شکلگیری مدارس خصوصی در نیمۀ اول سدهٔ پنجم همچنان تداوم داشت. نیمۀ این سده سرآغاز تحولی نوین در تاریخ علمی و وظایف آموزشی مدارس محسوب میشود. مدرسه که تا آن زمان از جمله پدیدههای نهضت علمی مردم و بخش خصوصی به شمار میآمد و از سوی حاکمان وقت توجه زیادی به آن مبذول نمیشد؛ زیر حمایت و توجه دولت قرار گرفت. از این تاریخ مدارس اسلامی به صورت پایگاه مهمی جهت بسط و اشاعۀ افکار مذاهب اهل سنت درآمد (غنیمه، 1394: 113).
از آنجا که هدف این پژوهش معرفی نخستین مدارس اسلامی است در این قسمت به ارائه فهرستی اجمالی از مهمترین مدارس تا نیمۀ قرن پنجم که نظام الملک طوسی اقدام به تأسیس نظامیه نیشابور کرد میپردازیم. اگر چه مدارس قرن چهارم برای تبیین نگاه این پژوهش کافی است، به این ترتیب شواهد بیشتری در اختیار محققان قرار میگیرد.
1. مدرسه ابوعثمان صابونی (نیمۀ نخست سدۀ 5ه). کهنترین گزارش دربارۀ این مدرسه در شرح سفر ابوالحسین شبلی پوشنگی به نیشابور در سال 405ه آمده است. (فارسی، 1403: 432).
2. مدرسۀ ابوالحسن قطان(پیش از 405ه). او سالها به تدریس و خطبهخوانی در مسجد جامع قدیم پرداخت و در مدرسهای که به او منسوب بود و در بازار حُصَریین قرار داشت املا میکرد (فارسی، 1384: 287).
3. مدرسه ابوسعد خرگوشی (پیش از 407ه). او در محلۀ خود خرگوش مدرسهای بنا نهاد و کتابخانهای بزرگ و موقوفات خاص به آن اختصاص داد (فارسی، 1384: 220؛ ابن قاضی شهبه، 1424: 339).
4. مدرسه ابنطیب (410ه). خواجه ابوالقاسم عمرو برای علی بن عبدالله نیشابوری معروف به ابن طیب، در محلۀ اسفریس سبزوار مدرسهای ساخت. (ابن فندق، 1400: 260). ساخت این مدرسه در سال 410ه ( یاقوت حموی، 1993: 4/1781) یا 418ه رخ داد (ابن فندق، 1400: 260).
5. مدرسه ابوالحسن علی بن محمد حنانی(پیش از 416ه). خواجه ابوالقاسم عمرو در محله نوکوی سبزوار مدرسهای برای ابوالحسن حنانی(د.416ه) بنا نهاد و در همان مدرسه نیز به خاک سپرده شد (ابن فندق، 1400: 287).
6. مدرسه ابوالقاسم عبدالعزیز بن یوسف نیشابوری(حدوداً اوایل سدۀ 5ه). خواجه ابوالقاسم عمرو در بیهق مدرسهای برای عبدالعزیز نیشابوری ساخت(ابن فندق، 1400: 146، 272).
7. مدرسه ابواسحاق اسفراینی (پیش از 418ه). او پس از مدتی اقامت در عراق، عازم موطنش نیشابور شد و در آنجا مدرسهای بینظیر برای او ساخته شد (سبکی، بی تا: 4/257؛ صفدی، 1401: 6/105).
8. مدرسه خواجه ابوبکر کرّامی(پیش از 421ه). مدرسه ابوبکر کرامی به دستور سلطان محمود غزنوی(387-421ه) برای محمد بن اسحاق مَحمَشاد کرّامی در شط الوادی بنا شد (فارسی، 1403: 13).
9. مدرسه گرگان (پیش از 422ه). ابناسفندیار از تدریس سیدابوطالب یحیی بن حسین (340-422ه) در مدرسۀ گرگان خبر داده است (ابن اسفندیار، 1366: 101).
10. مدرسه احمد ثعالبی(پیش از 427ه). او مدرسهای داشته است که ابوجعفر شاماتی (د.474ه) در آن به خاک سپرده شده است (فارسی، 1403: 69).
11. مدرسه ابوعثمان زعفرانی(پیش از 427ه). او در نیشابور مدرسهای داشت که پس از وفات در آنجا به خاک سپرده شد (فارسی، 1384: 88).
12. مدرسه ابو صادق خَفّاف پریابادی (پیش از428ه). او از محدثان نیشابور بود و مدرسهای داشت که حسکانی بر او در مدرسهاش قرائت کرده بود (فارسی، 1403: 528).
13. مدرسه ابوبکر بُشتی(پیش از 429ه). او فقیه برجستۀ شافعی بود که در کوی مسیّب نیشابور و در ورودی خانهاش مدرسهاى ساخت و بخشی از مالش را وقف آن کرد (فارسی، 1403: 111؛ سبکی، بی تا: 4/80).
14. مدرسه ابوسعید بسطامی(پیش از 430ه). او از شاگردان ابو احمد حافظ و صاحب مدرسهای بوده است (فارسی، 1384: 31).
15. مدرسه سلطان(حدود 437ه). ناصرخسرو در گزارش ورود خود به نیشابور در حدود سال 437ه از ساخت مدرسهای به دستور طغرل بیک (455-429ه) در نزدیکی بازار سرّاجان این شهر خبر داده است (ناصرخسرو، بی تا: 4).
16. مدرسه مرست (نیمۀ نخست سده5ه). سبکی در شرح حال قفّال كبير شاشى (د.365ه)، به مدرسۀ مَرَست20 اشاره کرده است (سبکی،بی تا: 3/200). تاریخ این مدرسه به ابوطاهر زراد مربوط است. از آنجا که ابونصر کلاباذی(360-398ه) استاد ابوطاهر زراد بوده (سمعانی،1382: 11/179) و با توجه به اینکه زراد بین سال های 451تا460ه از دنیا رفته است (ذهبی،1424: 10/133)، نمی توان حضور زراد در مدرسۀ مرست را به قبل از حدود سال 400ه مربوط دانست.
17. مدرسه ابوالنضر سالم قُرّشی نیشابوری (نیمۀ نخست سده5ه). او در نیشابور صاحب مدرسهای بود (فارسی، 1384: 113).
18. مدرسه کوی زنبیل فروشان(اوایل سده 5ه).حسنک وزیر در سال 414ه پس از بازگشت از حج به دستور سلطان محمود غزنوی برای ابوصادق تَبّانی مدرسهای در کوی زنبیلفروشان نیشابور ساخت (بیهقی، 1383: 218).
19. مدرسه ابوعلی عَلُّوی(حدود نیمۀ نخست سدۀ 5ه). او در نیشابور مدرسهای ساخته بود که پسرش ابوالقاسم عَلُّوی ابیوردی (418-497ه) در آن به تدریس میپرداخت (فارسی، 1384: 304).
20. مدرسه ابومحمد حامد بن احمد طَحیری(دست کم از اوایل سده5ه). او در محلۀ باب العَزرۀ نیشابور مدرسهای داشت که تولیت آن برعهدۀ عمر بن محمد حامدی (د.516ه) و احتمالاً پدرش، ابوبکر محمد بن حسن حامدی بوده است (فارسی، 1403: 323؛ رحمتی، 1385: 167، 174-173).
21. مدرسه کَرّامیه تُونیه (حدود نیمۀ اول سدۀ 5ه). در حدود نیمۀ نخست سدۀ 5ه کرّامیان تونیۀ (شهرستانی، 1415: 1/124) نیشابور مدرسهای داشتند که گلخن حمام بود (ابن ابى الوفا، بی تا: 2/ 556).
22. مدرسه ابوسعد استرآبادی(پیش از 440ه) . او در نیشابور مدرسهای برای شافعیان ساخت (سبکی، بیتا: 4/293).
23. مدرسه سوری/ سیوری(پیش از 441ه). از کهنترین گزارشها دربارۀ این مدرسه ضمن شرح حال ابوبکر بیهقی (384- 458ه) آمده است (فارسی، 1403: 128).
24. مدرسه ابوالحسن متوثی(پیش از 444ه). او مدرسهای در نیشابور داشت که در آن سکونت گزیده و تدریس میکرد (فارسی، 1384: 288).
25. مدرسه خواجه امیرک (پیش از 448ه). او در غزنه مدرسهای بنا کرد (ابن فندق، 1400: 168).
26. مدرسه حمزة بن غاضرة اسدی بغدادی (پیش از 450ه).21 او به پوشنگ عزیمت کرد و در آن جا مدرسهای برای وی ساخته شد (باخرزى، 1414: 1/399).
27. مدرسه ابو منصور بیشکی (پیش از 453ه). یاقوت حموی، او را صاحب مدرسه دانسته است (یاقوت حموی، 1993: 1/296).
28. مدرسه مشطی (نیمۀ نخست سدۀ 5ه). ابوسعد مقری شاماتی (د.454ه) در مدرسه مشطی مجلس املاء داشته است (فارسی، 1403: 117).
29. مدرسه أبو نصر خدامى سرخسى (پیش از 454ه). او در سرخس مدرسهای داشت (فارسی، 1403: 356).
30. نظامیۀ نیشابور(456ه). برخلاف نظر ناجی معروف که تاریخ تأسیس این مدرسه را سال 450ه میداند (معروف، ۱۳۹۳الف، ۴۱؛ معروف، 1393ب ، 49)، از آنجا که گفته شده جوینی قریب به 30 سال تدریس در نظامیۀ نیشابور را بر عهده داشت (ابن خلکان، بیتا : ۳/168 ؛ سبکی، ۱۴۱۳ : 5/171) و در ۲۵ ربیع الآخر ۴۷۸ه از دنیا رفته است (سبکی، ۱۴۱۳ : 5/181) به نظر میرسد تاسیس نظامیه را میتوان ۳۰ سال قبل آن یعنی حدود 448ه دانست. با این حال کِسائی با ارائۀ شواهدی به درستی سال تأسیس آن را 456ه دانسته است (کسائی، 1363: 89). مهمترین دلیل این است که سال ۴۴۸ه یا ۴۵۰ه مقارن قدرت عمیدالملک کندری (مقتول در ۴۵۷ه (ابن جوزی، 1412 : 16/92و۹۳)) است در حالی که به تصریح منابع پس از قدرت یافتن نظام الملک در سال ۴۵۶ق (ابن جوزی، 1412 : 16/86) بود که نظامیه نیشابور برای جوینی ساخته شد (سبکی، ۱۴۱۳ : 5/17۰). در نتیجه او تا فوتش حدود ۲۲ سال در نظامیه تدریس کرده است.
تحلیل گزارشهای تأسیس نخستین مدارس
از نظر چهارچوب مفهومی باید به این نکته اشاره کرد که عوامل مختلفی در نامگذاری نهادها از جمله مدارس نقش داشته است. برخی از نویسندگان، رسم معمول نامگذاری مدارس را چنین برشمردهاند: 1- به نام سازندۀ آنها باشد. مانند: مدرسۀ نظامیه، منسوب به وزیر نظام الملک، مدرسهٔ مستنصریّه منسوب به خلیفۀ عباسی مستنصر بالله، و مدرسه نوریه منسوب به نورالدین محمود زنگی. 2- گاهی به مکانی یا محلهای که در آن قرار داشتند نسبت داده میشدند، مثل مدرسۀ دربالقیار، مدرسۀ سوق العمید، و مدرسه بینالدربین. 3- گاهی نیز به دانشمندی منتسب میشدند که مدرسه برای او و به افتخارش ساخته شده بود، مثل مدرسۀ جیلی. 4- و گاهی مدارس به استادی مشهور نسبت داده میشدند که در آنها تدریس میکرد مانند، مدرسۀ ابنالخل. (معروف، 1385، 19).
از میان مدارسی که از نظر گذشت، 35 مدرسه به اسم عالم نسبت داده شده، 7 مدرسه به مکان مدرسه اشاره دارند که از آنها، 1 مدرسه با نام عالم (بیهقیه) و یک مدرسه به نام یک مذهب (کرّامیه) نیز شناخته شده است. سرانجام 5 مدرسه به نام سازندهٔ آنها منتسب شدهاند. بر این اساس میتوان گفت ۳6 مدرسه به نام عالم و ۱۱مدرسه به نام مکان یا سازنده آن نامگذاری شده است. به بیان دیگر طی کمتر از ۱۵۰ سال، سه چهارم مدارسی که از سوی مسلمانان ساخته شده به نام یک عالم یا فقیه بوده است.
با نظر به شواهد ذکرشده، آشکار است که هیچ گزارشی از پیوستگی تأسیس این مدارس با مساجد خبر نمیدهد و با این وصف، نظر شلبی و مقدسی نادرست مینماید. به عبارت سادهتر، مدارسی مانند مدرسۀ ابن حبان و مدرسه دَقّاقیه که با نام عالمان مشهور شدهاند و از پیوند آنان با منازل حکایت میکنند، این حقیقت را به ذهن متبادر میسازند که مدارس در اصل خانۀ عالمان بودهاند. چنانکه گذشت، از میان 7 مدرسۀ منتسب به مکان یا شهری خاص، 1 مدرسه با نام عالم ذکر شدهاند؛ با وجود این، نبود گزارشی حاکی از انتساب 6 مدرسۀ دیگر به نام برخی عالمان ناقض آن نیست که این مدارس برای تدریس استادی برجستۀ برپا شده بودهاند. همچنین این فرضیه برای 5 مدرسهای نیز که به نام سازندۀ آنها که غالبا حکمرانان و سلاطین بودهاند مطرح است. جالب توجه است که در میان مدارس مورد بررسی، حدود 19 مدرسه به شافعیان تعلق داشته است. علاوه بر این، 4 مدرسه توسط عالمان حنفی مذهب ساخته شده بود یا سازندگان آنها به این فرقه تمایل داشتند. با این حال، کمبود اطلاعات در خصوص مدرسان یا سازندگان مدارس دیگر، مانع از طبقهبندی دقیق مذهبی آنها شد. با وجود این، بررسی شواهد و گزارشهای موجود در مورد این مدارس، نشان از تأثیر قابل توجه هر یک از فرق مذهبی در تأسیس آنها دارد و شمار مدارس مرتبط با هر فرقه، بیانگر میزان نفوذ آن مذهب در روند تأسیس مدارس است. تحلیل شواهد و آمارهای موجود حاکی از آن است که روند تأسیس مدارس شافعی در منطقه خراسان، به ویژه نیشابور، عمدتاً توسط عالمان دینی و به صورت خصوصی صورت پذیرفته است. در مقابل، مدارس حنفی در این منطقه بیشتر مرهون حمایتهای مالی و سیاسی سلاطین بوده و با هدف ترویج و گسترش مذهب حنفی تأسیس شدهاند. این یافتهها زمینهساز بحثهای عمیقتری در مورد نقش مذاهب در شکلگیری نظام آموزشی آن دوران خواهد بود22.
نقد دو دیدگاه در باب تاسیس مدارس
با بررسی منابعی که به گزارش تاسیس نخستین مدارس پرداختهاند میبینیم که هیچ گونه جزئیاتی که دو نظر رایج را تایید کند ارائه نمیدهند. در هیچکدام از این گزارشها شواهدی در تأیید دیدگاه شلبی و ذکر علل انتقال آموزش به این نهادها نیامده است. در برخی موارد جایگاه علمی استاد را علت تأسیس نهادی جهت تدریس وی برشمرده اند.23 همچنین در هیچ یک از این گزارشها شاهدی بر وجود سکونتگاه در مدارس نخستین نیامده است و در موارد نادر نیز به سکونت استاد اشاره دارد که این بنا به هدف تدریس وی ساخته شده چراکه استاد به آن شهر نقل مکان کرده است و یا محل سکونت خانۀ استاد بوده که در آن تدریس نیز میکرده است. با بررسی دقیقتر این گزارشها به ضعف دیدگاههای این پژوهشگران و دلایل قوّت نگاه این پژوهش نزدیکتر میشویم.
چنانچه پیشتر بیان شد شلبی حلقههای درس بیشمار و مزاحمت ضروریِ برخاسته از درس و مطالعه را مانع از توجه شایسته به پرستش و نیایش دانسته است. به عقیدۀ او موضوعهایی چون بحث و مناظره نمیتوانست بهگونهای بسنده و شایسته در مسجد که هر کسی باید آرام و با احترام باشد، برگزار گردد. برای تبیین دیدگاه شلبی که انتقال از مسجد به مدرسه را در چنین شرایطی طبیعی دانسته لازم است تا نگاهی به ساعات برگزاری جلسات آموزشی و محتواهای آموزشی در مساجد بیندازیم.
نگاهی به ساعت و محتوای آموزش در مساجد
مسجدها از دیر باز مکانی برای پرستش، قضاوت و دیگر امور بوده است. اوج کارکرد های عبادی این نهاد در ساعات نماز بود. آنچه تاکیدش حائز اهمیت مینماید بهره وری از آن برای مقاصد فرهنگی است. شواهد موجود حاکی از این است که در دورۀ پیش از مدارس، آموزشی که در مساجد انجام میشد تابع اوقات نماز بوده است. معمولاً زمان برگزاری کلاسها به تصمیم استادان بستگی داشت. برخی از آنها در بامدادان زود و چه بسا در مواردی پیش از نماز صبح برگزار میشد. دور دوم کلاس ها تا نیمروز ادامه می یافت. سومین دوره از زمان برگزاری کلاس بعد یا اندکی پیش از نماز ظهر آغاز میشد و تا نماز عصر و گاه تا غروب به طول میانجامید. امکان داشت دور سوم کلاسها گاهی به دو قسمت تقسیم شود. در برخی موارد نیز از برگزاری کلاسها در ابتدای شب یاد شده است؛ این کلاسها احتمالاً منظم نبوده است. (احمد، 1384: 140، 207)
گزارشها از عدم تداخل زمانی میان کارکردهای عبادی مساجد با کارکردهای آموزشی آنها حکایت دارند. چرا که اگر این تداخل سبب مزاحمت در عبادت بود در همان قرون اول انگیزۀ تأسیس نهاد مستقل آموزشی را در مسلمانان تقویت میکرد. از سوی دیگر شلبی به این مهم توجه نداشته است که علوم کلام، جدل و مناظره از قرون اولیه وجود داشته است و توسط معتزله در مسجد جامع بصره پایهریزی شد و در قرن سوم به اوج خود رسید. در حقیقت هدف اصلی تدریس در مساجد پیرامون مباحث فقهی بوده است و حلقههای درسی اکثراً به این علم تعلق داشته نه سایر علوم. از آنجا که گزارش تأسیس نخستین مدارس به اوایل سدۀ چهارم میرسد میتوان دریافت که دیدگاه شلبی در انگیزۀ تأسیس مدارس و انتقال آموزش به این نهاد، بسیار ضعیف است چرا که لزوم گذشت چهار قرن تا دریافت تزاحم میان عبادت و آموزش کمی غیر منطقی است. نباید فراموش کرد در حالی که نظر شلبی بر چالشهای عملی برگزاری آموزش در مساجد تاکید میکند، توضیح روشنی در مورد فرایندی که طی آن مدارس به عنوان نهادهای متمایزی پدیدار شدند، ارائه نمیدهد.
ارزیابی دیدگاه جورج مقدسی
همانطور که پیشتر بیان شد مقدسی مدرسه را نمونۀ تمام عیار نهاد آموزشی مسلمانان دانسته است. او معتقد است مدرسه به معنای دقیق کلمه محصول گسترش طبیعی دو نهاد است: مسجد، که نقش مرکز آموزش فقه را داشت و خانِ مجاور آن، که در حکم محل اسکان فراگیران فقه بود. برای ارزیابی نظریۀ مقدسی لازم است به مفهوم خان و سکونت در نخستین مدارس نگاهی بیندازیم.
مفهوم خان
لغتنامههای کهن واژۀ خان را مترادف الفُنْدقُ آوردهاند که در زبان اهل شام به عنوان مکانی جهت سکونت مسافران در راهها و شهرها بوده است (فراهیدی، ۱۴۰۹ه: 5/261 ؛ ازهری،۱۴۲۱ه: 9/306 ؛ صاحب بن عباد، ۱۴۱۴ه: 6/102 ). این مکان در سدههای میانه کاربردهای فراوانی داشته است. در برخی موارد به عنوان کاروانسرا و مکانی جهت اقامت مسافران به کار میرفته (تنوخی، 1391ه: 1/97) و گاهی نیز به عنوان انبار یا مرکزی تجاری با مغازههای متعدد استفاده میشده است (بغدادی، 1417ه: 16/ 133؛ تنوخی، 1391ه: 2/99(.
شکلگیری مدارس از طریق تجمیع خان و مسجد تنها به جورج مقدسی اختصاص دارد و سایر پژوهشگران (برای نمونه احمد، 1384: 346-347) تحت تأثیر دیدگاه او از این نظر یاد کردهاند. مقدسی انگیزۀ ایجاد بافت مسجد و خان را مدت زمان تحصیل دروس فقه مقدماتی که معمولاً چهار سال به طول میانجامید و عدم وجود سکونتگاه برای دانشجویانی که از خارج شهر میآمدند میداند. وجود خان به عنوان یک نهاد مستقل از مسجد که مقدسی در ذکر برخی از کارکردهای آن به اقامت طلاب در آنجا اشاره کرد است ( (Makdisi,1981: 23,30نشان دهندۀ آن است که سکونت در مسجد رواج نداشته است. گزارش سکونت ابوزکریا تبریزی در گلدستۀ جامع دمشق (احمد، 1384: 327-328) حاکی از عدم وجود مکانی مستقل برای اقامت در مساجد است.
عدم اشاره به سکونت در مدارس نخستین
مقدسی لازمۀ تشکیل نهاد مدرسه را داشتن مکانی جهت سکونت فراگیران علوم میداند. چنانچه در بخشهای قبل اشاره شد در گزارشهای مربوط به مدارس قرن چهارم هیچ شاهدی بر سکونت در این نهاد به چشم نمیخورد. در موارد استثنا نیز به سکونت استاد در مدرسه اشاره دارد نه سکونت طلاب. از این شواهد می توان دریافت که مقدسی در طرح دیدگاه خود تحت تأثیر مدارس نظامیه قرار گرفته است. چرا که در بخشهای قبل، از وجود سکونتگاه و مستمری ماهانه در این مدارس صحبت شد. او در ادامۀ مباحثش به عدم داشتن ابتکار در تأسیس شبکههای گستردۀ آموزشی توسط نظام الملک اشاره میکند و اینکه وی در این امر به تکمیل نهادی موفق که پیشتر وجود داشت پرداخته است .(Makdesi,1981: 32) طرح این مسئله از سوی مقدسی خود گواه بر این حقیقت است که حرکت های اینچنینی تا پیش از تأسیس مدارس وجود داشته است؛ اما این اقدامات اکثراً توسط مردم و به صورت داوطلبانه بوده است. میتوان اینگونه تصور کرد که نظام الملک اولین فردی بود که مجموعهای کامل از نهادهای آموزشی که تا پیش از این تاریخ هر کدام کارکردهای مخصوص به خود را داشتند به شکل یکپارچه درآورد. وضع قوانین خاص و حمایت دولت از این مدارس سبب منظم ساختن نهاد جدید بود. اینک ترکیبی که نهادهای آموزشی پیشین از آن بهرهای نداشتند یعنی محل سکونت و مستمری طلاب، علتی بود تا تأسیس نخستین مدارس اسلامی به نظام الملک نسبت داده شود.
گفتنی است که آنچه مقدسی(1981: 33) درباره استفتاء از تقی الدین سبکی(د.756ه) آورده است، یکسره به بحث دیگری مربوط میشود و آن مدرسهای است که با تاسیس مسجدی در آن، به مجتمع مدرسه و مسجد تبدیل شده است. در آن دوره، یعنی قرن هشتم هجری این سوال مطرح شده بود که آیا همچنان این بنا میتواند به عنوان سکونتگاه دانشجویان مورد استفاده قرار گیرد؟ «المَدرَسَةِ هَل تَستَمِرُّ سَکَنًا بَعدَ صَیرُورَتِهَا مَدْرَسَةً وَمَسجِدً؟». البته پاسخ منفی بود و به حرمت استفاده از مسجد به عنوان محل اسکان اشاره داشت (سبکی، 1412ه: 2/99).
تمایز مسجد و مدرسه
ناجی معروف بر آن است که بنای مدارس از مساجد مجزا و تفکیکشده بوده است و برای صحت ادعای خود دو دلیل به این شرح ارائه کرده است: 1ـ این مدارس محل دفن مؤسس، خاندان او و برخی از عالمان بوده است که چنین چیزی در مورد مساجد معمول نبوده است. وی با استناد به منابع، شواهدی از دفن افراد در مدرسه را ذکر کرده است. 2ـ تصریح منابع بر جدا بودن محل مدرسه از مسجد. او شواهد متعددی را برای تایید این مطلب ارائه داده که در آنها به مکان دقیق مدرسه اشاره شده است (معروف، 1393ب: 16-۱۷).
این دیدگاه نیز نشان میدهد که ارتباطی میان بنای مسجد و مدرسه وجود نداشته و به نظریههای شلبی و مقدسی اشارهای نمیکند. در نتیجه گامی در تقویت فرضیۀ این پژوهش است زیرا مستقل بودن بنای مدرسه از مسجد نخستین گام برای تبیین منشاء تاسیس مدارس خواهد بود.
آموزش در خانهٔ عالمان و فرضیهای برای تاسیس مدارس
حال که تمایز میان مسجد و مدرسه مشخص شد و نمیتوان رابطهای مستقیم میان نخستین مدارس با مساجد تبیین کرد، این سوال مطرح میشود که آیا فرضیهای جایگزین وجود دارد؟ دیدیم که در منابع تاریخی گزارشی مبنی بر تغییر کاربری و یا تبدیل مسجد، دارالعلمها و یا سایر مکانهای آموزشی به مدرسه در دست نداریم؛ اما در مورد منازل عالمان گزارشهای متعددی به چشم میخورد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود و این باور را قوت میدهد که در ابتدا مدارس همان خانههای عالمان بودند که توسط خودشان یا فرد دیگری به مدرسه تبدیل شدهاند. از بررسی گزارشهای موجود میتوان به این نتیجه رسید که دانشمندانی بنا به دلایل مختلف همچون مسائل سیاسی، اعتقادات مذهبی، تدریس در شاخۀ علمی خاص یا بیماری، قادر به تدریس در مراکز آموزش رسمی نبودند و لذا در خانههای خود به تدریس محتوای درسی به طلاب اقدام میکردند. برای اینکه تصویر روشنی از فرضیه فوق داشته باشیم لازم است به صورت مختصر درباره نقش خانه عالمان در آموزش گزارشهایی ذکر شود.24
پیش از تأسیس مساجد، منازل شخصی به صورت مراکزی جهت نشر معارف اسلامی مورد استفاده قرار میگرفته است. سنت استفاده از منازل شخصی برای اهداف علمی_تربیتی به صدر اسلام باز می گردد. پیامبر اکرم (ص) در خانۀ ارقم به نشر معارف دینی و تربیت اصحاب میپرداخت (ابن سعد، ۱۴۲۱: 3/224). جالب آنکه این روش حتی پس از بنای مساجد نیز تداوم یافت. در طول حیات ائمۀ اطهار نیز به علت شرایط سیاسی حاکم بر جامعه تعلیم در مراکز رسمی آموزشی همچون مساجد امکان پذیر نبود. در این شرایط ایشان به تعلیم در منازل شخصی و تربیت شاگردان پراختند. در طی سدههای بعد نیز این کانون آموزشی جایگاه خود را حفظ کرد و در کنار سایر مراکز علمی به رسالت خود ادامۀ داد.
در واقع خانههای علما و اندیشمندان پیش از پیدایش مراکز آموزش رسمی، اولین و مهمترین مراکز آموزشی بودهاند که طالبان علم جهت کسب معرفت و تلمذ نزد استاد در آنجا حاضر میشدند. البته این خانهها جایگاه و اهمیت خود را حتی پس از تأسیس مراکز آموزش رسمی نیز حفظ نمودند. آموزش در این مراکز گاه به صورت خصوصی و انفرادی صورت میگرفت که این مهم بیشتر مخصوص آموزش بانوان بود که از حضور در مراکز آموزش رسمی محروم مانده بودند و گاه به صورت جمعی اتفاق میافتاد. اغلب، علومی در خانههای علما تدریس میشد که شرایط آموزش آنها در مراکز آموزش رسمی وجود نداشت؛ مانند علوم مذهبی شیعیان که جایی برای آموزش آنها در مدارس دولتی و بیشتر مساجدی که تحت نظر اهل سنت بودند وجود نداشت. علوم تجربی و نظری مانند ستاره شناسی، ریاضیات و یا فلسفه که مورد مخالفت شمار زیادی از علمای دین بودند نیز در شمار این دسته از علوم محسوب می شدند.
در منابع تاریخی شواهدی از فعالیتهای آموزشی گسترده و رفت و آمد طلاب به خانۀ اندیشمندان ذکر شده است. خطیب بغدادی ضمن بیان احوالات سلیمان بن مهران اعمش(د.148ه) او را ازجمله اندیشمندانی دانسته است که منزل وی در کوفه محل رفت و آمد طلاب و مرکز یادگیری بوده است (بغدادی، 1417: 9/ 14). فراء (د.207ه) ادیب مشهور، از جمله افرادی بود که نشست های ویژهای در آستانه و داخل منزلش برگزار میکرد و شاگردانش به حضور وی میرسیدند و از او بهرهمند میشدند (همان، 14/ 155-158). ابوبکر مروزی(د.210ه) ـ یکی از فقهای برجستۀ حنفی ـ در منزل خود مجالس علمی برگزار میکرد و یارانش نزد وی جمع می شدند (همان، 6/ 71).
خانۀ برخی علما از چنان اعتبار و اهمیتی برخوردار بود که در منابع تأکید فراوانی بر آنها نمودهاند مانند خانۀ محمد بن مسعود بن محمد بن عیاش سلمی سمرقندی (د.نیمه سده چهارم) ابونضر معروف به عیاشی، که انبوه رفت و آمد طلاب به این مکان آن را به یکی از کانونهای برجستۀ آموزش تشیع تبدیل کرده بود. عیاشی در آغاز سنی مذهب بود و احادیث اهلسنت را میشنید. او سپس مستبصر و شیعه شد. بر اساس نقل منابع تاریخی وی صاحب تألیفات متعددی است که تعداد آنها به بیش از دویست اثر میرسد و باقی مانده میراث پدرش را که سیصد هزار دینار بود صرف علم و حدیث کرد. نکتۀ حائز اهمیت اینکه طبق فهرست نجاشی، کارهایی که در خانهٔ او انجام میشد از قبیل رونویسی، پیشخوانی، قرائت و تفسیر را به فعالیتهایی که در مسجد انجام میشد تشبیه کرده است (نجاشی،1365: 350؛ خویی،1413: 18/237).
عبدالرحمن بن محمد بن احمد بن بالویه ابومحمد مزکی(410ه)، به اصرار مشایخ در خانهاش مجالس آموزشی برپا کردهبود و به مدت یک سال یا کمتر محتوای آموزشی را بر فراگیران املاء میکرد (فارسی، 1403: 471). نکتۀ حائز اهمیت اینکه در برخی از منابع اذعان شده است که ابن بالویه این خانه را به مدرسهای تبدیل نموده بود که در آن مجالس املا برپا میشد (فاجالو، 1421: پاورقی284).
این روند همچنان ادامه داشت و برای نمونه ابن ابی الوفا در شرح حال عبدالله بن محمد بن سعد الله، ابومحمد بغدادی25 (د.584ه) از تدریس وی در مدرسۀ حنفیان قاهره ـ که به سیوفیه مشهور بود ـ یاد کرده است (ابن ابى الوفا، بی تا: 2/ 334). آنچه در این میان اهمیت دارد تصریح منابع بر این واقعیت است که بنای این مدرسه در اصل خانۀ عباس وزیر خلیفه الظافر (خلافت ۵۴۴-549ه) بوده است. این خانه پیش از تبدیل شدن به مدرسهٔ حنفیان، به دار یونس) ابن خلکان، بی تا: 1/ 237( و دار مأمون ابن بطائحی (همان، 3/ 493) نیز معروف بوده است. ابن خلکان در گزارش خود تصریح کرده است که این خانه به روزگار وی به مدرسهای برای حنفیان قاهره تبدیل شده بود که با نام سیوفیه شناخته می شد ( همانجا).
نتیجه
تاسیس مدرسه به عنوان یکی از پدیدههای نیمۀ دوم سدۀ سوم یا نیمۀ اول سدۀ چهارم هجری نقطهٔ عطفی در تاریخ آموزش مسلمانان محسوب میشود. فرضیاتی راجع به علت تأسیس مدارس وجود دارد که از جملهٔ آنها نظر دو پژوهشگر مطرح در تاریخ آموزش مسلمانان یعنی احمد شلبی و جورج مقدسی، امروزه مورد تردید جدی است. به عقیدهٔ شلبی حلقههای درس بیشمار و مزاحمت برخاسته از درس و مطالعه، مانع از توجه شایسته به امور عبادی بود. همچنین او معتقد است بحث و مناظره نمیتوانست بهگونهای شایسته در مسجد ـ که باید آرامش آن لحاظ میشد ـ برگزار گردد. این در حالی است که بررسیها نشان میدهد، ساعات برگزاری جلسات آموزشی در مساجد تابع اوقات نماز بود و تداخلی از این نظر با امور عبادی وجود نداشت. از سوی دیگر محتوای دروس که اغلب فقهی بود، مانعی برای برگزاری جلسات آموزشی در مساجد، پیش روی خود نداشت وگرنه نیازی به گذشت چهار قرن نبود تا این تداخل به تأسیس نهادی جایگزین منجر شود. مقدسی مدرسه را محصول گسترش طبیعی دو نهاد دانسته است. یکی مسجد، که نقش مرکز آموزش فقه را داشت و دیگری خان، که در حکم محل اسکان فراگیران فقه بود. با بررسیهای صورت گرفته میتوان دریافت، خان نهادی مستقل از مسجد بود که کارکردهای متعددی داشت. یکی از آنها محل سکونت افراد مختلف از جمله طلاب بود و نشان دهندۀ آن است که سکونت در مسجد رواج نداشته است. از آن سو با بررسی گزارشهای موجود دربارهٔ مدارس از قرن چهارم تا نیمه قرن پنجم نیز به عدم وجود مکانی جهت اقامت طلاب در مدارس پی میبریم. به نظر میرسد مقدسی که لازمهٔ تأسیس مدرسه را داشتن مکانی جهت سکونت دانسته، تحت تأثیر مدارس نظامیه قرار گرفته است که بعدها تاسیس شد و دارای سکونتگاه بودهاند.
میدانیم که از اوایل تاریخ اسلام شواهدی از تدریس عالمان در خانه به دلایل مختلف وجود دارد. تحلیل گزارشهای موجود از نخستین مدارس نیز فرضیهٔ ارتباط تاسیس مدارس بر پایهٔ رخدادهای آموزش در منازل علما را مطرح میکند. این فرضیه از آنجا قوت میگیرد که در منابع تاریخی هیچ شاهدی بر انتقال آموزش از مساجد به مدارس دیده نمیشود. با بررسی بیش از 40 مدرسه از اوایل قرن چهارم تا نیمهٔ قرن پنجم هیچ اشارهای مبنی بر وقوع رخدادی یا شرایط خاصی که لزوم خروج از مسجد و تأسیس نهادی به نام مدرسه را نشان دهد وجود ندارد. از طرف دیگر شاهدیم که تقریباَّ تمامی این مدارس یا از سوی عالمان تاسیس و وقف آموزش شده یا برای تدریس عالم و در مواردی حتی سکونت او از سوی بانی مدرسه ساخته شده است. در نتیجه نزدیکترین و شبیهترین مکان آموزشی به مدارس میتواند همان خانهٔ عالمان باشد.
ابن ابی الوفا، عبدالقادر بن محمد (بی تا). الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیة، [بى جا]: مؤسسة الرسالة.
ابن اسفنديار، محمد بن حسن (1366). تاريخ طبرستان، بهکوشش عباس اقبال آشتيانى، تهران: کلاله خاور.
ابن خلکان، احمد بن محمد (بی تا). وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان، بیروت: دارالفکر.
ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع (1421ق). کتاب الطبقات الکبیر، بهکوشش علی محمد عمر، قاهره، مکتبة الخانجی.
ابن عساكر، على بن حسن (1415ق). تاريخ مدينة دمشق و ذكر فضلها و تسمية من حلها من الأماثل أو اجتاز بنواحيها من وارديها و أهلها، بهکوشش علی شيرى ، بيروت: دارالفكر.
ابن عماد، عبدالحى بن احمد (1406ق). شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، بهکوشش محمود ارناووط، دمشق: دار ابنكثير.
ابن قاضى شهبه، ابو بكر بن احمد (1424ق). مناقب الإمام الشافعی و طبقات أصحابه، بهکوشش عبدالعزيز فياض حرفوش، دمشق: دار البشائر.
ابن ماکولا، علی بن هبةالله (1381-1386ه). الإكمال فی رفع الارتياب عن المؤتلف والمختلف فی الأسماء والكنى والأنساب، بهکوشش عبدالرحمن بن يحيى المعلمی اليمانی، حیدرآباد: دائرة المعارف العثمانية.
ابنفندق، على بن زيد بیهقی (1400). تاريخ بيهق، به کوشش سلمان ساکت، تهران: میراث مکتوب.
احمد، منیرالدین (۱۳۸۴). نهاد آموزش اسلامی: پایگاه اجتماعی دانشمندان مسلمان در پرتو تاریخ بغداد ، ترجمه محمدحسین ساکت، تهران: نگاه معاصر.
ازهری، محمد بن احمد (1421ق). تهذیب اللغة، لبنان: دار إحياء التراث العربي.
اسماعیلی، قربانعلی (1386). «پانزده مدرسۀ ناشناخته در خراسان (سده های چهارم تا ششم هجری»، تاریخ و تمدن اسلامی، ش6، پاییز و زمستان.
اسماعیلی، قربانعلی (1387). «زمینه ها و عوامل پیدایش نخستین مدارس در خراسان»، پژوهشنامه تاریخ، ش5.
اسنوى، عبد الرحيم بن حسن (1422ق). طبقات الشافعية، بهکوشش كمال يوسف الحوت، بيروت: دارالكتب العلمية.
باخرزى، على بن حسن (1414ق). دمية القصر و عصرة أهل العصر، بهکوشش محمد تونجى، لبنان: دار الجيل.
بیهقی، محمد بن حسین (1383). تاریخ بیهقی، به کوشش علی اکبر فیاض، مشهد: دانشگاه فردوسی.
تنوخی، محسن بن علی (1391ق). نشوار المحاضرة و أخبار المذاکرة، بهکوشش عبود شالجی، [بی جا]: [بی نا].
ثنائی، حمیدرضا (1391). وضع علمی و آموزشی نیشابور در سده های 3-7ق با تأکید بر زمینه های اقتصادی، رساله دکتری، دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران.
ثنائی، حمیدرضا (1395). «اثر سطح طبقاتی و معیشتی پیروان مذاهب در نیشابور بر تأسیس مدارس در سده های 6-4ق.»، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، ش25، صص. ۱۱۷-۱۴۴.
جامى، عبد الرحمن (1858م). نفحات الأنس. بهکوشش وليام ناسوليس، کلکته، مطبعه ليسى.
حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (1375). تاریخ نیشابور، ترجمه و اضافات محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، بهکوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه.
حسینزاده شانهچی، حسین (۱۳۸۸). تاریخ آموزش در اسلام، قم: جامعة المصطفی ص العالمیة.
خطیب بغدادی، احمدبن علی (1417ق). تاریخ بغداد، بهکوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الكتب العلمية
خويى، سید ابوالقاسم (1413ق). معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة، [ بى جا]، [ بى نا].
ذهبی، محمد بن احمد (1405ق). سير أعلام النبلاء. تحقیق مجموعة من المحققين بإشراف شيخ شعيب أرناؤوط، بی جا: مؤسسة الرسالة.
ذهبی، محمد بن احمد (1424ق). تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، به کوشش بشار عوّاد معروف، بیروت: دار الغرب الإسلامي.
رحمتی، محمدکاظم (1385). «چند نسخۀ خطّی باقی مانده از یک مدرسۀ کرامیۀ نیشابور»، آینه میراث، ش.۳۲، بهار، صص. ۱۶۷-۱۷۷.
زامباور، ادوارد فن (2536). نسب نامه خلفا و شهریاران و سیر تاریخی حوادث اسلام، ترجمه محمد جوادمشکور، تهران: خیّام.
سبکی، عبدالوهاب بن علی (1413ق). طبقات الشافعية الكبرى، بهکوشش محمود محمد طناحی، قاهره: دار إحياء الكتب العربية.
سبکی، علی بن عبد الکافی (1412ق). فتاوی السبکی، بهکوشش حسام الدین قدسی، بیروت: دار الجیل.
سمعانی، عبد الكريم بن محمد (١٤١٧ ق). المنتخب من معجم شيوخ السمعاني، بهکوشش موفق بن عبد الله بن عبد القادر، الرياض: دار عالم الكتب.
سمعانی، عبدالکریم بن محمد (1382ق). الانساب، بهکوشش عبدالرحمن بن یحیی معلمی، حیدرآباد: مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانية.
شلبی، احمد (1370). تاریخ آموزش در اسلام، ترجمه محمد حسین ساکت، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم (1415ق). الملل و النحل، به کوشش علی حسن فاعور، لبنان: دار المعرفة.
صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد (۱۴۱۴ق). المحیط فی اللغة، بهکوشش محمد حسن آل یاسین، لبنان: عالم الکتب.
صفدى، خليل بن ايبک (1401ق). الوافي بالوفيات، بهکوشش هلموت ريتر، بیروت: دار النشر فرانز شتاينر.
عتبی، محمد بن عبدالجبار (1424ق). الیمیني فی شرح أخبار السلطان یمین الدولة و امین الملة محمود الغزنوي، بهکوشش احسان ذنون ثامری، لبنان: دار الطلیعة للطباعة و النشر.
غنیمه، [محمد] عبدالرحیم (1394). تاریخ دانشگاه های بزرگ اسلامی، ترجمه نورالله کسایی، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران.
فاجالو، محمد (1421ق). الحیاة العلمیة فی نیسابور خلال الفترة (290 – 548ه/901-1153م)، پایاننامه کارشناسی ارشد، مکه: جامعة ام القری.
فارسی، عبدالغافر بن اسماعیل (1384). المختصر من کتاب السیاق لتاریخ نیسابور، بهکوشش محمد کاظم محمودی، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب.
فارسی، عبدالغافر بن اسماعيل (1403ق). المنتخب من السیاق لتاریخ نیسابور، انتخاب ابواسحاق ابراهیم بن محمد صریفینی، بهکوشش محمد کاظم محمودی، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
فراهیدی، خلیل بن احمد (1409ق). العین، به کوشش مهدی مخزومی، قم: مؤسسة دار الهجرة.
کسائی، نورالله (1363). مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آنها، تهران: امیرکبیر.
مدرس رضوی (1363). تعلیقات بر تاریخ بخارا. نک.: نرشخی.
معروف، ناجی (1385ق). نشأة المدارس المستقلة فی الاسلام، عراق: مطبعة الازهر.
معروف، ناجی (1393 الف). علماء النّظامیات و مدارس المشرق الاسلامی، بغداد: مطبعة الارشاد.
معروف، ناجی (1393 ب). مدارس قبل النظامیه، عراق: مطبعة المجمع العلمی العراقی.
معلوف، لویس(2000). المنجد في اللغة العربیة المعاصرة، لبنان: دار المشرق.
مقریزی، احمد بن على(1418ق). المواعظ و الإعتبار بذكر الخطط و الآثار، بیروت: دار الكتب العلمية.
ناجی، محمدرضا (1378). تاریخ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان. تهران: مجمع علمی تمدن، تاریخ و فرهنگ سامانیان.
ناجی، محمدرضا (۱۳۸۷). اصطلاحنامه نظام آموزشی در فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
ناصر خسرو (بی تا). سفرنامه، بهکوشش محمود غنی زاده سلماسی، تهران: کتابفروشی محمودی.
نجاشى، احمد بن على(1365). رجال النجاشي، بهکوشش موسی شبيرى زنجانى، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
نرشخی، محمد بن جعفر(1363). تاریخ بخارا، ترجمه احمد بن محمد قباوی، بهکوشش محمدتقی مدرس رضوی تهران: توس.
یاقوت حموی (1993). ارشاد الاریب الی معرفة الادیب (معجم الادباء)، به کوشش احسان عباس، بیروت: دارالغرب الاسلامی.
یاقوت حموی (1995). معجم البلدان، بیروت: دار صادر.
Makdisi, George (1981). The Rise of Colleges: Institutions of Learning in Islam and the West, Edinburgh University Press.
Vámbéry, Arminius (1873), History of Bokhara from the Earliest Period Down to the Present, London: Henry S. King & Company.
[1] . تاریخ دریافت: 31/04/1403؛ تاریخ پذیرش: 10/08/1403
[2] . رایانامه (مسؤول مکاتبات): mmojtahedi@um.ac.irac.ir
[3] . در برخی موارد به تعداد کل دانش آموزان و معلمان حاضر در آن خانه نیز مدرسه گفته میشود. همچنین به گروهی از متفکران، دانشمندان، نویسندگان یا هنرمندانی که یک جهت فکری خاص داشتند اطلاق می شده است.(معلوف، 2000: 458-459) لازم به ذکر است که این دو تعریف ناظر به کاربرد معاصر کلمهٔ مدرسه است.
[4] . «ابراهيم بن محمود بن حمزة الفقيه، ابو اسحاق المالكى المعروف بالقطّان. و مسجده و مدرسته المعروف ب «مياندهيّه» و لم يكن بعده للمالكيّة بنيسابور مدرّس.».
[5] . «وأبو إسحاق إبراهيم بن محمود بن حمزة الفقيه القطان المالكي، كان بنيسابور يسكن مسجد ميان دهينه، ولم يكن بنيسابور بعده للمالكية مدرّس، وكان يدرس فقه مالك بتلك المدرسة، ...».
[6] . «وإبراهيم ابن محمود بن حمزة أبو إسحاق الفقيه المالكى، يعرف بالقطان، لم يكن بعده للمالكية مدرس بنيسابور، تفقه على عبد الله بن عبد الحكم، وسمع أبا عبيد الله ابن أخى ابن وهب ويونس بن عبد الأعلى وقبلهم أحمد بن منيع ومحمد بن رافع، توفى سنة تسع وتسعين ومائتين.».
[7] . «قرأت على أبي محمد السلمي عن أبي نصر ماكولا ..».
[8] . این که در الانساب سمانی تاریخ فوت عبدالله صبغی سال 305 ه ذکر شده است باید تصحیف باشد زیرا او بعد از فوت پدرش در ۳۴۲ه ( سمعانی، 1382: 8/ 276)، زنده بوده و تدریس میکرده و حاکم نیشابوری (متولد ۳۲۱ه) همعصر او بوده، وی را درک کرده و از او حدیث شنیده است . از آنجا که درگذشت حاکم ۴۰۵ه (سبکی، 1413: 4/ 161) بوده است این احتمال وجود دارد که سال مرگ عبدالله صبغی هم ۴۰۵ ه بوده که در الانساب به ۳۰۵ه تصحیف شده است.
[9] . برای بررسی نظرات مختلف دربارهٔ سال تاسیس مدرسه نظامیه نیشابور نک ادامه مقاله.
[10] . لازم به ذکر است که برخی از پژوهشها در زمینۀ تاریخ مدارس بعضی از مدارسی را که در این مقاله آمدهاند را معرفی نکردهاند و دادههای آنها دربارهٔ برخی از مدارس نیز ناقص یا نادرست است. قس: معروف، مدارس قبل النظامیة، 25-61؛ اسماعیلی، «زمینه ها و عوامل پیدایش نخستین مدارس در خراسان»، 5-8؛ اسماعیلی،«پانزده مدرسۀ ناشناخته در خراسان (سده های چهارم تا ششم هجری»، 65-74؛ ثنائی، «اثر سطح طبقاتی و معیشتی پیروان مذاهب در نیشابور بر تأسیس مدارس در سده های 6-4ق.»، 131-136)
[11] . ناجی معروف در تاریخ تأسیس این مدرسه دچار اشتباه شده و آن را به سال 408ق دانسته است (معروف، 1393ب: 40).
[12] . این بسطامی برای ما ناشناخته است و تنها منبعی که از او یادکرده همین تلخیص تاریخ حاکم است. از آن جا که حاکم او را در طبقة ششم کتاب خود جای داده (حاکم نیشابوری، 1375: 134) پس وی را درک نکرده است.(ثنائی، 1391: 305) .میدانیم که حاکم نیشابوری متولد سال ۳۲۱ه است و نخستین سماع او در سال ۳۳۰ه رخ داده است. (سبکی،۱۴۱۳: 4/ 156) بنابراین، مرگ بسطامی پیش از سال 330ق خواهد بود.
[13] . این نتیجه مبتنی بر این فرض است که حاکم نیشابوری کلمه مدرسه را از جانب خود به گزارش نیافزوده باشد.
[14] . این مدرسه در مقالۀ پانزده مدرسۀ ناشناخته درخراسان (سدههای چهارم تا ششم هجری) به اشتباه «کالارتکین» خوانده شده است.(اسماعیلی، 1386: 65)
[15] . محمد رضا ناجی در کتاب خود ضمن صفحات 193 تا 197 از این وزیر با نام ابوجعفر احمد بن حسین عُتبی یاد کرده است اما از این مدرسه در شرح احوالات او گزارشی ذکر نکرده است. (ناجی، تاریخ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان، 193-197) همچنین در صفحات 333 تا 335 هنگام شرح گزارش مدارس بخارا از این مدرسه در این منطقه گزارشی ذکر نمیکند. (ناجی، تاریخ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان، 333-335)
[16] . همانطور که در شرح و تعلیقات کتاب تاریخ بخارا آمده است؛ اینکه عتبی وزیر و مؤلف تاریخ یمینی یک نفر پنداشته شدهاند، اشتباهی آشکار است. مؤلف تاریخ یمینی، محمد بن عبدالجبار است که اگرچه به عتبی شهرت دارد، اما با عتبی وزیر متفاوت است. این اشتباه به احتمال قوی از مترجم کتاب ابونصر محمد بن نصر قباوی ناشی میشود که در اصل تاریخ نرشخی دخل و تصرف کرده و مطالبی را به آن افزوده یا از آن کاسته است. زیرا نرشخی مدتی پیش از مؤلف تاریخ یمینی می زیسته و در تاریخ 332 که تاریخ خود را نوشته، نامی از محمود یمین الدوله و تاریخ یمینی نبوده است تا نام مؤلف تاریخ یمینی را ذکر کند. (مدرس رضوی، تعلیقات بر تاریخ بخارا، 215). برای توضیحات بیشتر نک: نرشخی، تاریح بخارا، 215-216.
[17] . ناجی معروف به اشتباه تاریخ تأسیس این مدرسه را سال 406ق ذکر کرده است.(معروف، 1393ب: 38) در مقاله «زمینه ها و عوامل پیدایش نخستین مدارس در خراسان»، نیز این اشتباه تکرار شده است.(اسماعیلی، 1387: 8). حسین زاده (1388: 95) که این مدرسه را نخستین مدرسه دانسته و تاسیس آن را به خود ابن فورک و نه ناصر الدوله نسبت داده است.
[18] . ناجی معروف به اشتباه مدرسۀ قشیریه را مدرسه ای جدا تلقی کرده است.(معروف، 1393ب: 55)؛ در مقاله «زمینه ها و عوامل پیدایش نخستین مدارس در خراسان»، نیز این اشتباه مشهود است.(اسماعیلی، 1387: 8)
[19] . ناجی معروف به اشتباه این مدرسه را مدرسه ای جداگانه تلقی کرده است( معروف، 1393ب: 28،30)
[20] . مرست یکی از روستاهای پنجگانۀ پنج ده بوده است(یاقوت حموی، 1995، 5/106).
[21] . این گزارش در متن باخرزی به صورت: «... بنيت فيها مدرسة برسمه ...» آمده است در صورتی که صفدی با احتمال تحریف واژۀ «رسمه» در این منبع آن را به صورت: «... و بنيت فيها مدرسة باسمه ...» آورده است.(صفدی، 1401 : 13/ 183). ناجی معروف نیز از این اشتباه تأثیر پذیرفته و گزارش باخرزی را ملاک قرار داده است. (معروف، 1393ب: 49).
[22] . برای نمونه نک. ثنایی، «اثر سطح طبقاتی و معیشتی پیروان مذاهب در نیشابور بر تأسیس مدارس در سده های 6-4ق.» .
[23] . برای نمونه: مدرسه قراتکین اسپهبدی(مدرسۀ کنار مسجد رجاء )، مدرسۀ ابن فورک، مدرسه سعیدیه/صاعدیه، مدرسه امام ابوذر محمد بن محمد مطوعی نیشابوری، مدرسه ابوالحسن علی بن محمد حنانی، مدرسه ابوالقاسم عبدالعزیز بن یوسف نیشابوری، مدرسه اسفراینی، مدرسه خواجه ابوبکر کرّامی، مدرسه کوی زنبیل فروشان، مدرسه حمزة بن غاضرة اسدی بغدادی.
[24] . شرح تفصیلی این بحث در مقاله دیگری در دست نگارش است.
[25] . در متن تاریخ مدینة دمشق «أربع مائة» به عنوان تاریخ درگذشت بغدادی حنفی (ابن عساکر، 1415: 32/ 188-189( درست به نظر نمیرسد و خود مصحح در پانویس تصریح کرده که این عبارت در چاپهای پیشین نبوده است. لذا آنچه در الجواهر المضيئة في طبقات الحنفية آمده درست است.