سرسختی در نجد: بررسی مناسبات قبایل غَطَفانی با پیامبر
محورهای موضوعی : تاریخ و تمدن اسلامیمهران اسماعیلی 1 , مریم بهداروند 2
1 - عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران
2 - فارغ التحصکارشناس ارشد تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایرانیل
کلید واژه: تاریخ صدر اسلام, عصر نبوت, نجد, قبایل عرب کوجروی,
چکیده مقاله :
به رویدادها و تحولات منطقه نَجْد، در شبه جزیره عربستان، در مطالعات تاریخ صدر اسلام و سیره نبوی، کمتر پرداخته شدهاست. تمرکز روایت سیره بر نزاعهای میان پیامبر و قریش از سویی و پیامبر و قبایل یهود از سویی دیگر است. این در حالی است که نجد در شرق حجاز، یکی از مناطق بسیار بااهمیت از منظر سیاسی و اجتماعی است و تعداد درخور توجهی از غزوات و سرایای پیامبر هم در مواجهه با ساکنان نجد روی داده و گسترش اقدامات تبلیغی بدان سو نیز در برنامه پیامبر قرار داشتهاست. نجد منطقه نسبتا بزرگی حدفاصل حجاز در غرب و صحراهای نَفود و دَهناء در مرکز شبهجزیره است و قبایل متعدد و بزرگی را در خود جای دادهاست که قبایل غطفانیتبار، یکی از آن مجموعهها هستند و به لحاظ جغرافیایی بیشترین تماس را با حوزه قلمرو حکومت پیامبر در مدینه داشتند. این مقاله در پی آن است که نشان دهد واکنش قبایل نجد نسبت به دعوت و گسترش فعالیت پیامبر در نجد چگونه بوده و اقدامات پیامبر در این منطقه به چه نتایجی رسیدهاست. نتایج نشان میدهند که قبایل غطفانی عمدتا تا پایان دوره نبوی، در برابر گسترش دعوت پیامبر در نجد سرسختی نشان دادند و علاوه بر ایجاد تهدیدهای فراوان امنیتی نسبت به مدینه، با قریش و قبایل یهودی هم همکاری فعالی داشتند.
Despite its significant political and social importance, the region of Najd in the Arabian Peninsula has received little attention from researchers of early Islamic history and the Prophet's biography (Sira). The focus of traditional narratives has been on the conflicts between the Prophet and the Quraysh, as well as the Prophet and the Jewish tribes. However, Najd, located in eastern Hijaz, was a crucial region where many of the Prophet's military campaigns took place, and some of his missionary activities occurred. This paper aims to investigate the reaction of Najd tribes to the Prophet's call and expansion in Najd, and the outcomes of the Prophet's actions in this region. The findings suggest that the Ghatafani tribes, one of the major tribal groups in Najd, largely resisted the spread of the Prophet's call in Najd until the end of the prophetic period, posing significant security threats to Medina and actively collaborating with the Quraysh and Jewish tribes.
ابنابیالحدید، عبدالحمید (1404). شرح نهج البلاغة. به کوشش محمد ابراهیم، قم: کتابخانه مرعشی نجفی.
ابنابیحاتم، عبدالرحمن (1419). تفسیر القرآن العظیم. به¬کوشش اسعد طیب، ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.
ابناثیر، علی (1965). الکامل فی التاریخ. بیروت: دار صادر.
همو (1989). اسد الغابة فی معرفة الصحابة. بیروت: دار الفکر.
ابناسحق، محمد (1976). سیرة ابناسحق. به¬کوشش محمد حمید الله، فاس: معهد الدراسات و الابحاث للتعریب.
ابناعثم، احمد (1991). الفتوح. به¬کوشش على شیرى، بیروت: دارالاضواء.
ابنجوزی، عبدالرحمن (1992). المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک. به¬کوشش تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة.
ابنحبیب بغدادی، محمد (بیتا). المحبر. به¬کوشش ایلزة لیختن شتیتر، بیروت: دار الآفاق الجدیدة.
ابنحجر عسقلانی، احمد (1325ق). تهذیب التهذیب. بیروت: دار صادر.
همو (1995). الاصابة فى تمییز الصحابة. به¬کوشش عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیة.
ابنحزم الاندلسی، علی (1983). جمهرة أنساب العرب. به¬کوشش گروهی از محققان، بیروت: دارالکتب العلمیة.
ابنخلدون، عبدالرحمن (1988). تاریخ ابنخلدون. به¬کوشش خلیل شحادة، بیروت: دارالفکر.
ابنخیاط، خلیفة (1995). تاریخ خلیفة. به¬کوشش مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت: دارالکتب العلمیة.
ابنسعد، محمد (1990). الطبقات الکبرى. به¬کوشش محمد عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة.
ابنعبدالبر، ابوعمر (1992). الاستیعاب فى معرفة الأصحاب. به¬کوشش على محمد البجاوى، بیروت: دارالجیل.
ابنعساکر، علی (1415). تاریخ مدینة دمشق. به¬کوشش علی شیری، بیروت: دارالفکر.
ابنقتیبة دینوری، عبدالله (1424). الواضح. بیروت: دار الکتب العلمیة.
همو (1990). الامامة و السیاسة. به¬کوشش علی شیری، بیروت: دارالاضواء.
ابنکلبی، هشام (1362). الاصنام. به¬کوشش احمد زکى باشا، القاهرة. افست تهران: نشر نو.
همو (1407). جمهرة النسب. به کوشش ناجی حسن، بی جا: عالم الکتب.
ابنهشام، عبدالملک (بیتا). السیرة النبویة. به¬کوشش مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت: دار المعرفة.
ابوالفتوح رازی، حسین (1408). روض الجنان. به¬کوشش محمدجعفر یاحقی و محمد مهدی ناصح، مشهد: آستان قدس رضوی.
ابوالفرج اصفهانی، علی (1415). الاغانی. به¬کوشش مکتب تحقیق داراحیاء التراث العربى، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
همو (1417). مقاتل الطالبیین. به¬کوشش احمد صقر، بیروت: موسسة الاعلمی للمطبوعات.
ابوداود، سلیمان (بیتا). سنن. به¬کوشش حمد محیی الدین عبدالحمید، بی جا: دارالفکر.
بغوی، حسین (1420). معالم التنزیل. به¬کوشش عبدالرزاق مهدی، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
بکری، عبدالله (1404). معجم ما استعجم. به¬کوشش مصطفی سقا، بیروت: عالم الکتب.
بلاذری، احمد (1988). فتوح البلدان. بیروت: دار و مکتبة الهلال.
بلاذری، احمد (1996). انساب الاشراف. به¬کوشش سهیل زکار و ریاض الزرکلی، بیروت: دارالفکر.
بیهقی، احمد بن الحسین (1994). سنن الکبری. به¬کوشش محمد عبد القادر عطا، مکة: مکتبة دارالباز.
ثعلبی، احمد (1422). الکشف و البیان. ابومحمد بن عاشور، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
زیدان، جرجی (بیتا). تاریخ آداب اللغة العربیة. به¬کوشش شوقی ضیف، قاهرة: دارالهلال.
سمعانی، عبدالکریم (1962). الانساب. به کوشش عبدالرحمن بن یحیى معلمى یمانى، حیدرآباد: مجلس دائرة المعارف العثمانیة.
شُرّاب، محمد (1411). المعالم الاثیرة فی السنة و السیرة. بیروت: دارالقلم.
صالحی شامی، محمد (1993). سبل الهدى و الرشاد. به کوشش عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت: دار الکتب العلمیة.
طبرانی، سلیمان (2008). التفسیر الکبیر. اربد: دارالکتاب الثقافی.
طبری، ابنجریر (1967). تاریخ الأمم و الملوک. به¬کوشش محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث.
طبری، محمد جریر (1412). جامع البیان. بیروت: دارالمعرفة.
کحالة، عمر رضا (1994). معجم قبائل العرب القدیمة و الحدیثة. بیروت: مؤسسة الرسالة.
مسعودی، علی بن الحسین (1409). مروج الذهب و معادن الجوهر. به¬کوشش اسعد داغر، قم: دار الهجرة.
مقاتل بن سلیمان، ابوالحسن (1423). تفسیر مقاتل. به¬کوشش عبدالله محمود شحاته، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
میدانی، احمد (2004). مجمع الامثال. به کوشش نعیم زرزور، بیروت: دار الکتب العلمیة.
واقدی، محمد بن عمر (1989). المغازى. به¬کوشش مارسدن جونس، بیروت: مؤسسة الأعلمى.
یاقوت حموی (1995). معجم البلدان. بیروت: دار صادر.
یعقوبی، احمد (بیتا). تاریخ الیعقوبى. بیروت: دار صادر.
Fuck, J.W. (1991). “Ghatafan”. EI2, Leiden: Brill. V. II, 1023-1024.
Landau-Tasseron. Ella (1993). “Murra”. EI2, Leiden: Brill. V. VII, 628.
Watt, W. M. (1991). “Fazara”. EI2, Leiden: Brill. V. II, 873.
تاريخ و تمدّن اسلامى Islamic History and Civilization
سال 20، شماره 46، بهار 1403 Vol.20, No.46, Spring 2024
صص 3-19 (مقاله پژوهشی)
سرسختی در نجد: بررسی مناسبات قبایل غَطَفانی با پیامبر1
مهران اسماعیلی2
عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران
مریم بهداروند
کارشناس ارشد تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها: تاریخ صدر اسلام، عصر نبوت، نجد، قبایل عرب کوجروی.
مقدمه
غَطَفان بن سعد، نام نیای تعداد قابلملاحظهای از قبایل عدنانی منطقه نجد است (ابنسعد، 1990: 2/26) که با عدنان، جد اعلا و مشترکشان با قریش، شش نسل فاصله دارد (ابنحزم، 1983: 255). غطفان نامی است که ذیل آن قبایل متعددی شکل گرفتهاند: عَبس، اَشجَع، ذُبیان، فَزارَه، مُرَّه و مازن (همان، 424، 428، 440، 453). اهمیت قبایل غطفانی زمانی بهتر شناخته میشود که بدانیم این قبایل تأثیرگذارترین مجموعه بزرگتری به نام قَیس عَیلان بودند؛ در واقع قیس پدربزرگ غطفان بود و قبایلی که در نسل او شکل گرفتند به قبایل قَیسی شهرت یافتند که در دوره اموی، با قبایل یمنی رویارو شدند و این رویاروییها یکی از مهمترین مسائل داخلی دوره اموی را رقم زد و به تضادهای قیسی – یمنی شناخته شد. چنانچه به دوره خلفای راشدین بازگردیم، باز ملاحظه خواهیم کرد که یکی از کانونهای اصلی قیامهای رده، منطقه نجد بود و قبایل این منطقه فردی به نام طُلَیحَة اسدی را بهعنوان پیامبر خود برگزیده بودند. نبردهای متعدد قبایل غطفانی در دوره پیشااسلامی هم نشانگر موقعیت آنان در نجد است. این شواهد گویای قدرت، اهمیت و میزان تأثیرگذاری قبایل غطفانی در سدههای نخستین اسلامی است و ضرورت پرداختن به تاریخ قبایل این منطقه را به وضوح نشان میدهد. طبیعی است که بازشناسی شرایط سیاسی-اجتماعی شبهجزیره در دوره اسلام نخستین، بدون در نظر گرفتن کانونهای قدرت در شبهجزیره، ناتمام خواهد بود.
بررسی وضعیت سیاسی-اجتماعی منطقه نجد نسبت به دیگر مناطق شبهجزیره، دشوارتر است، زیرا نویسندگان از سدههای آغازین اسلامی نسبت به برخی مناطق شبهجزیره چون حجاز یا یمن توجهی ویژه داشتند و آثاری در این زمینهها نگاشتند، اما مناطق دیگری چون نجد از چنین توجهی برخوردار نبودند. در نتیجه اطلاعات کمتری از وضعیت سیاسی-اجتماعی و حتی جغرافیایی چنین مناطقی ثبت شده و تاریخ سیاسی و اجتماعی قبایل آن موردتوجه جدی و جداگانه قرار نگرفته و به موضوعی مستقل برای نگارش تبدیل نشدهاست. روایت سیره نبوی بهطور کلی روایت تعامل میان سه مجموعه مسلمانان، قریش و یهود است و از آن فراتر نمیرود؛ گویا مجموعههای دیگر را نادیده گرفتهاست. بنابراین مقاله حاضر در پی ترسیم تصویری از قبایل غطفانی در نجد، موقعیت جغرافیایی آنان و روند تحولاتشان در ارتباط با قدرت نوظهور پیامبر در حجاز است. شکلگیری چنین تصویری، فهم رویدادهای دوره پیامبر بهویژه دوره مدنی را بهبود خواهد بخشید و تاریخ قبایل این منطقه را از ابهام و نادیدهانگاری برون خواهد آورد.3
قبایل غطفانی در دوره پیشااسلامی
همانگونه که گفته شد، اطلاعات ما از قبایل نجد اندک است. گزارشهای موجود از نبردهای دوره پیامبر نشان میدهد که قبایل غطفانی در جهت شمال شرقی مدینه در نزدیکی خیبر، کوههای طی و همچنین وادی القری سکونت داشتند (ابنخلدون، 1988: 4/364). منابع جغرافیانگارانه ذیل نامهایی از حضور غطفانیان سخن گفتهاند؛ موقعیتهایی چون اَعیار (یاقوت حموی، 1995: 1/223) و ذو اَمَرّ در حوالی حَرَّه لَیلی که امروزه به نام حرّۀ خیبر شناخته میشود (بکری، 1404: 1/252)، کوه بَرد در نزدیکی تَیماء (همان: 1/377)، ذیقَرَد در کیلومتر 35 مسیر مدینه به خیبر، ضَرغَد (ضرغط کنونی) در شمال غربی خیبر و شمال فدک، کوه رَحرَحان در 120 کیلومتری شرق مدینه (شُرّاب، 1411: 160).
اگر وادی القری (العُلای کنونی) را بهعنوان نقطهای در قلمرو قبایل غطفانی در نظر بگیریم، فاصله آنان تا شهر مکه بر اساس برنامه نقشه گوگل، حدود 900 کیلومتر خواهد شد. طبیعی است که در چنین فاصلهای نمیتوان انتظار داشت که روابط آنان با قریش روابطی تنگاتنگ باشد؛ بهعکس شواهد ناکافی در این زمینه این فرضیه را تقویت میکند که روابط آنان با قریش در سطوح پایینی قرار داشتهاست؛ کمااینکه در گزارشهای سیره، شواهد چندانی از این روابط مشاهده نمیشود. از طرف دیگر قبایل غطفانی که همچنان اقتصادی دامی داشتند، با دیگر قبایل ساکن منطقه ارتباط داشتند که در منابع تاریخی بیش از همه به روابط آنان با قبایل منطقه خیبر و وادی القری اشاره شدهاست.
ازآنجاکه غطفانیان در مجموعه قبایل عدنانی طبقهبندی شدهاند، میتوان ردهایی از آئین حضرت ابراهیم را در فرهنگ آنان جویا شد. به گزارش ابنکلبی، آنان کعبه را اندازه گرفتند و معبدی مشابه با معبد کعبه در مناطق خود ساختند و دو سنگ از کوههای صفا و مروه با خود بردند تا همچون معبد قریش، صفا و مروه داشته باشند. معبد آنان به بُسّاء یا بُسّ شهرت داشت (ابنکلبی، 1407: 421؛ ابوالفرج اصفهانی، 1415: 14/258). احتمالا قبایل عدنانی در طول تاریخ و در پی مهاجرت به مناطق شمالیتر و فاصله گرفتن از مکه، از انجام حج ابراهیمی در شهر مکه صرف نظر کرده و چنین مناسکی را در معابدی مشابه اما مستقل انجام میدادند.
به گفته ابنحبیب بغدادی (د 245ﻫ) قبایل غطفانی عُزّی را نیز میپرستیدند؛ درختی که کنارش معبدی بنا شده بود و پس از فتح مکه در سال هشتم هجری و به دستور پیامبر قطع و معبدش ویران شد (ابنحبیب بغدادی، بیتا: 315). نامگذاری یکی از پسران غطفان، به نام عبدالعزی مویدی بر توجه غطفان به عزّی است (ابنکلبی، 1407: 189، 414). ابوالفرج اصفهانی هم از معدود منابعی است که چنین مدعایی را مطرح کردهاست (ابوالفرج اصفهانی، 1415: 21/138-139). برخی مفسران قرآن و در تفسیر آیات متعددی موضوع پرستش عُزّی از سوی قبایل غطفانی را مطرح کردهاند. متن گزارشهای مفسران در این باره غالبا متن یکسانی است که نشان میدهد آنان در تفسیر آیات 23 سوره نوح و 19 و 49 سوره نجم، از منبع مشترکی استفاده کردهاند (طبرانی، 2008: 6/357).
از سوی دیگر ابنکلبی (د 204ﻫ) در کتاب الاصنام که منبعی تخصصی در حوزه خدایان عرب پیشااسلامی است، عُزّی را از خدایان موردتوجه قریش معرفی کرده و اشارهای نکرده که قبایل غطفانی نیز عزّی را میپرستیدند (ابنکلبی، 1362: 17-23). با توجه به فاصله فراوان قبایل غطفانی با معبد عزّی در نزدیکی مکه، اهتمام غطفان به عزی به تاریخ پیشین غطفان و هنگامی باز میگردد که هنوز به مناطق شمالی شبهجزیره مهاجرت نکرده بودند؛ بهویژه آنکه در شجره نسب غطفان، غطفانیان معاصر پیامبر با جد اعلایشان غطفان و فرزندش عبدالعزی، دوازده نسل فاصله است.
همچنین به نظر میرسد قبایل غطفانی در پی آن بودند که نشان دهند قبایلشان خاستگاه ظهور پیامبران الهی بودهاست. بنابر گزارشهایی فردی از تبار غطفان به نام خَالِد بن سِنَان، به پیامبری رسید و در صدد هدایت قوم خود برآمد تا آنان را به یگانه پرستی دعوت کند؛ از پرستش خدایان دیگر، دریافت ربا، نوشیدن الکل و انجام قمار باز دارد و در اختلافاتشان داورشان باشد (ابنکلبی، 1407: 449؛ سمعانی، 1962: 11/29).4
بخشی از اطلاعات بازمانده از قبایل غطفانی در دوره پیشااسلامی، اطلاعات مرتبط با نبردهای آنان است. تعدادی از این نبردها نبردهایی است که میان قبایل غطفانی با دیگر قبایل قیس عیلانی که در جنوب قلمرو قبایل غطفانی سکونت داشتند، در گرفته از جمله نبرد رَحرَحان (ابناثیر، 1965: 1/556)، نبرد ساحوق (ابناثیر، 1965: 1/644)، نبرد رَقَم (ابنکلبی، 1407: 454)، نبرد قُرنَتَین (یاقوت حموی، 1995: 4/331) و نبرد طُوالَه (میدانی، 2004: 2/407). همچنین قبایل غطفانی در مواجهه با برخی قبایل شرق نجد با مجموعههایی وارد نبرد شدند که عدنانی نیا بودند اما از قیس عیلان نبودند که از جمله این نبردها میتوان به نبرد صَرائم اشاره کرد (کَحّالَة، 1994: 1/126).
علاوه بر این نبردهایی نیز در میان قبایل غطفانی درگرفته است که عبارتند از عُراعُر (ابناثیر، 1965: 1/578)، هُباة (بلاذری، 1996: 13/134)، مُرقَیب (ابوالفرج اصفهانی، 1415: 17/127) و شِعب جَبَلَه (ابناثیر، 1965: 1/583). شناختهشدهترین نبرد درون غطفانی، نبرد دنبالهدار داحِس و غَبراء بود که به دلیل اهمیت و دامنهدار بودنش، آن را مبدأ گاهشماری تاریخ شمردهاند (ابوالفرج اصفهانی، 1415: 17/123). به نظر تعیین نبرد داحس و غبراء به عنوان مبدا گاه شماری محدود به نجد و مناطق پیرامونی آن باشد و در تمامی شبهجزیره عمومیت نداشته باشد.
گزارشهایی از روابط قبایل غطفانی با دولت آلمُنذِر در عراق (300-602م) در اختیار است. به گفته ابناثیر روابط زُهیر بن جَذیمه، رئیس قبیله عَبس، با نعمان، شاه حیره، به مرحله خویشاوندی رسیده بود (ابناثیر، 1965: 1/556). نابغه ذبیانی از شاعران دربار نعمان بن منذر بود (یعقوبی، بیتا: 1/211) و سه تن دیگر از غطفان یعنی رَبیع بن زیاد عبسی، سِنان بن ابی حارثه مُرّی و حارث بن ظالم مُرّی به دربار آل منذر رفت و آمد داشتند (ابوالفرج اصفهانی، 1415: 11/71).
مواجهه قبایل غطفانی از آغاز تا نبرد احزاب
در گزارشهای موجود، اطلاعاتی از روابط قبایل غطفانی با پیامبر در دوره مکی در اختیار نیست. این مسئله با توجه به فاصله جغرافیایی سکونت گاههای آنان با مکه قابل تفسیر است. در دوره مدنی درگیریهایی میان قبایل غطفانی با نیروهای مسلمان روی داد. گزارش این رویدادها میان دو مورخ مسلمان یعنی ابناسحق (د 151ﻫ) و واقدی (د 207ﻫ) متفاوت است. واقدی در این دوره به سه رویداد پرداختهاست.
به گفته واقدی نخستین درگیریها میان قبایل غطفانی و نیروهای مسلمان در ماه محرم، بیست و سومین ماه هجری، در غزوهای به نام غزوه بنیسُلیم یا قَرقَرة الکُدر اتفاق افتاد. بنابر این گزارش به پیامبر خبر دادند که نیروهایی از قَیس عَیلان شامل گروهی از بنیسلیم و گروهی از غطفان که مشخص نشده از کدام قبایل غطفان بودند، نیروهای خود را در کنار آبی به نام «قَرقَرة الکُدر» (شُرّاب، 1411: 231) در مسیر مدینه به قَصیم حدفاصل صُوَیدَره و حَنّاکیه در چند منزلی شرق مدینه جمع کردهاند که پیامبر به محض اطلاع از این خبر، با دویست تن از نیروهای خود به آنجا رفت. گرچه نیروهای قیسی متواری شده بودند و درگیری صورت نگرفت اما گله 500 نفری شتران آنها به غنیمت گرفته شد و پس از جداسازی خمس غنایم، به هر رزمنده دو شتر رسید (واقدی، 1989: 1/182).
گزارش ابناسحق از این رویداد گزارشی متفاوت است. بنابر این گزارش نیروهای مسلمان صرفا برای مواجهه با نیروهای تجمع یافته بنیسلیم به منطقه «کَدَر» اعزام شدند و بنابراین نمیتوان این اعزام را در تاریخ روابط مسلمانان با قبایل غطفانی در نظر گرفت (ابنهشام، بیتا: 2/43). واقدی روایت این رویداد را با چند واسطه از یعقوب بنعُتبَة (د 128ﻫ) نقل کرده که خود استاد ابناسحق بودهاست (ابنحجر عسقلانی، 1989: 11/392) و انتظار میرود روایات ابناسحق با روایتهای باواسطه واقدی از یعقوب بن عتبه همسان باشد بهویژه آنکه این رویداد منبع دیگری ندارد. بنابر این روایت ابناسحق در این موضوع ترجیح خواهد داشت.
بر اساس روایت واقدی، دو ماه بعد یعنی در بیست و پنجمین ماه هجری، مجددا اعزامی علیه نیروهای غطفانی شکل گرفت. در این اعزام پیامبر همراه با 450 نفر از مسلمانان روانه نجد شد. در پی فرار نیروهای غطفانی و قیس عیلانی به ارتفاعات منطقه، پیامبر مدتی در اقامتگاه آنان، «ذیاَمَرّ»، اردو زد ولی درگیری اتفاق نیفتاد و پیامبر مدتی بعد به مدینه بازگشت. خبر رسیده بود مجموعه ای از بنیذُبیان از غطفان به نام بنىثَعلبَه و همراه با مجموعه دیگری از قَیس عیلان به نام بنیمُحارب، در جایی به نام «ذیاَمَرّ»، گرد هم آمده و قصد حمله به مدینه و مناطق پیرامونی آن دارند. واقدی این گزارش را با عنوان غزوه غطفان در ذیاَمَرّ و با چند واسطه از راویان مدنی چون عثمان بن ضحاک بن عثمان، ابومحمد عبدالله بن ابیبکر (د 135ﻫ) نقل کردهاست (واقدی، 1989: 1/193-194).
سومین برخورد میان قبایل غطفانی و مسلمانان، بر اساس روایت واقدی در ماه چهل و هفتم هجری روی داد که واقدی از آن با عنوان غزوه ذاتالرِّقاع نام بردهاست. بنا بر گزارش وی در این اعزام که تقریبا دو هفته (از حدود دهم تا بیستوپنجم محرم) طول کشید، پیامبر در پی دو قبیله انمار و بنیثعلبه از غطفان بود که در حال تدارک حملهای علیه مسلمانان بودند و از مسیر المَضیق و وادی الشُقرَة به منطقه ذاتالرِقاع در نجد رسید ولی آنان به ارتفاعات مجاور گریخته بودند و نبردی روی نداد (واقدی، 1989: 1/395).
در برابر گزارشهای واقدی از سه اعزام قرقرة الکدر، ذیاَمَرّ و ذاتالرقاع، ابناسحق تنها یک گزارش از برخورد مسلمانان با غطفانیان ارائه کردهاست. گزارش ابناسحاق موجز است و اطلاعات چندانی را ارائه نمیکند. طبق این گزارش اعزام در ماه صفر و در سال سوم هجری روی داده و حدود یک ماه ادامه داشته؛ مقصد نجد و رویارویی با غطفان بوده ولی درگیری هم میان دو طرف روی ندادهاست. در این گزارش جزئیات بیشتری از موقعیت هدف در منطقه نجد، شمار جنگجویان، دلیل اعزام و مواردی از این شمار ارائه نشدهاست (ابناسحق، 1976: 293).
گزارش ابناسحق و گزارشهای سه گانه واقدی نشان میدهد نخستین مواجهههای قبایل غطفانی با نیروهای مسلمان، در نجد میانی و در شرق مدینه روی دادهاست. منطقه نخل یا ذات الرقاع که امروزه به نام حناکیه شناخته میشود، در مسیر مدینه به قصیم قرار دارد. منطقه کَدر که در گزارش نخست واقدی بدان اشاره شده، در همان مسیر است اما فاصله کمتری با مدینه دارد. نامهای دیگری چون ذیاَمَرّ، نخل یا نخیل و ذاتالرقاع که در گزارشهای پیش گفته به آنها اشاره شد، نامهایی از یک منطقه هستند که بین 75 تا 100 کلیومتر با مدینه فاصله دارد (شُرّاب، 1411: 128).
مواجهه قبایل غطفانی در نبرد احزاب و پس از آن
در سال پنجم که نبرد احزاب روی داد، قبایل غطفان پذیرفته بودند در ازای دریافت محصول یکساله خرمای خیبر، به اتحادیه مخالفان پیامبر بپیوندند و با قریش و یهودیان همراه شوند. نیروهای غطفانی در سه دسته مجزا در این نبرد شرکت کردند. شمار نیروهای غطفانی حاضر در این نبرد را 1800 نفر دانستهاند که سه تن فرماندهی آنان را بر عهده داشتند: عُیَینَه بن حِصن فَزاری، مسعود بن رُخَیلَه اَشجَعی و حارث بن عَوف مُرّی (واقدی، 1989: 2/443؛ ابنسعد، 1990: 4/210). این گزارش نشان میدهد که برخی قبایل غطفانی در این نبرد شرکت نکردهاند و یا اینکه در ضمن مجموعههای دیگری به سپاه احزاب پیوستهاند.
آمار سپاهیان احزاب وحشت عظیمی در میان سپاهیان مسلمان ایجاد کرده بود. به بیان قرآن چشمها به قدری باز شده بود که سفیدی آنها بیشتر دیده میشد و از پلک زدن افتاده بودند؛ نفسها بالا نمیآمد؛ گویا قلبها به گلو رسیده بود و احساس خفگی به نیروهای مسلمان دست داده بود (احزاب، 11). در قرآن از چنین وحشتی با تعبیر «تکانههای شدید مؤمنان» یاد شده (احزاب، همان) و در پی آن بود که میان نیروهای مسلمان دودستگی روی داد (احزاب: 12، 23). در پی طولانی شدن محاصره و دشوار شدن کار (ابناثیر، 1965: 2/180) پیامبر تصمیم گرفت اتحادیه احزاب را تضعیف کند و با ارسال پیکی به عُیَینَه بن حِصن فَزاری و حارث بن عَوف مُرّی، به آنان پیشنهاد داد در ازای یک سوم خرمای سالانه مدینه، از اتحادیه احزاب خارج شوند و به سرزمینهای خود بازگردند. سران غطفان پیشنهاد پیامبر را پذیرفتند ولی هنگامی که پیامبر چنین توافقی را با سران اوس و خزرج در میان گذاشت، با آن مخالفت شد (واقدی، 1989: 2/477).
به روایت ابناسحاق یکسال بعد از نبرد احزاب، در ربیع الاول یا ربیع الثانی سال ششم هجری، عُیَینَه بن حِصن، رئیس قبیله فَزارَة، همراه با چهل سوار به گله شتران پیامبر که در الغابَة، در حومه مدینه حمله کرده و بیست شتر شیرده را دزدیده و چوپان گله، پسر ابوذر را کشته و همسر ابوذر را با خود به اسارت بردند اما نیروهای مسلمان در پی تعقیب آنان تا آبی به نام ذیقَرَد در 35 کیلومتری شمال مدینه (شُرّاب، 1411: 224) توانستند تعدادی از شترها و به روایت واقدی ده شتر (واقدی، 1989: 2/542) را پس بگیرند و همسر ابوذر را آزاد کنند. در این تعقیب، حبیب پسر عیینة بنحصن کشته شد (ابنهشام، بیتا: 2/281).
در نیمه دوم سال ششم هجری، پیامبر تصمیم گرفت عملیاتی علیه برخی قبایل غطفانی انجام دهد و نیروهایی را به رهبری زید بن حارثه گسیل داشت. درباره دلیل این اعزام گزارشهای یکسانی در اختیار نیست. ابناسحاق در این زمینه توضیحی نداده و صرفا به شهادت تعدادی از یاران پیامبر در قلمرو قبایل غطفانی اشاره کردهاست (ابنهشام، بیتا: 2/617). پیش از آنکه چنین عملیاتی برنامهریزی شود، نیروهای غطفانی زید بن حارثه و همراهانش را که عازم سفری تجاری به شام بودند، به شهادت رسانده و به گمان این که زید بن حارثه کشته شده، او را به حال خود رها کردند (واقدی، 1989: 2/564). یعقوبی هم این اعزام را واکنشی به اقدام چهل نفر از بستگان نزدیک ام قِرفَة، از زنان اشرافزاده غطفان دانسته که تصمیم داشتند وارد مدینه شوند (یعقوبی، بیتا: 2/71). در هر صورت، زید بن حارثه در این ماموریت موفق شد ام قرفة و تعدادی از اعضای قبیلهاش را به قتل رسانده و با موفقیت بازگردد (ابنهشام، بیتا: 2/618).
قبایل غطفانی از هم پیمانان منطقهای اهالی خیبر بودند و طبیعی بود که در نبرد خیبر به یاری آنان بیایند. به روایت ابناسحاق در عملیات خیبر در سال هفتم هجری، پیامبر در وادی رجیع مستقر شد که حدفاصل سکونت گاه قبایل غطفانی و منطقه خیبر بود و این امر مایه نگرانی نیروهای غطفانی نسبت به امنیت خانواده و داراییشان شد و از این رو در سکونت گاههای خود باقی ماندند و به نیروهای خیبری نپیوستند (ابنهشام، بیتا: 2/330).
روایت واقدی از نیروهای غطفانی در نبرد خیبر اندکی متفاوت است. بنابر گزارش او سه روز پیش از آغاز نبرد خیبر، نیروهای قبایل غَطَفانی به استعداد چهار هزار نیرو در یکی از قلعههای خیبر به نام ناعم مستقر شدند و پیشنهاد پیامبر مبنی بر کنارهگیری از نبرد در ازای نیمی از محصول خرمای آن سال خیبر را نپذیرفتند (واقدی، 1989: 2/650) اما در روز نبرد مشخص شد غطفانیان خیبر را ترک کرده به سرزمینهای خود بازگشتهاند. واقدی دلیل کنارهگیری ناگهانی غطفانیها را صدایی از منبعی ناشناخته دانسته که آنان را نسبت به خانواده و داراییشان نگران میکرد (واقدی، 1989: 2/652).
بنا به گفته واقدی، پیامبر در نیمههای سال هشتم هجری به ابوقَتادة انصاری و حدود 15 نفر همراهانش مأموریت داد به برخی مجموعههای غطفانی حمله کنند. در گزارش اشارهای به حجم غنایم نشده ولی با توجه به آن که به هرکدام از مسلمانان دوازده شتر غنیمت رسید، کل غنایم ۲۴۰ شتر بودهاست. گزارش دیگری غنایم را ۲۰۰ شتر و ۱۰۰۰ گوسفند برآورد کرده (واقدی، 1989: 2/778) که مبالغهآمیز به نظر میرسد. شامی به نقل از ابناسحاق، دلیل این حمله را قصد آنان برای حمله به مدینه دانستهاست (شامی، 1993: 6/185).
در سال هشتم هجری یکی از اعضای قبیله اشجع از غطفان، توسط مسلمانان کشته و اموالش ضبط شد. این اتفاق زمانی افتاد که پیامبر ابو قتادة بن ربعى انصارى را برای انجام ماموریتی به وادى اِضَم در شمال غربی مدینه فرستاد بود. فردی اشجعی به نام عامر بن اضبط که خردهباری بر شتر داشت، از کنار نیروهای مسلمان گذر و به سبک مسلمانان احوال پرسی کرد. نیروهای ماموریت یافته متعرض او نشدند ولی یکی از آنها به نام مُحَلِّم بن جَثَّامَة لَیثی به دلیل کینهای پیشینی، عامر بن اضبط را کشت و داراییاش را تصاحب کرد. به روایت ابنابیحَدرَد در منابع تفسیری و ابناسحق در منابع تاریخی، آیه 94 سوره نساء در این ارتباط نازل شد. در این آیه به مؤمنان توصیه شده به کسی نسبت بیایمانی نزنند. در شان نزولهای این آیه، نام مقتول مرداس گفته شدهاست (ابنهشام، بیتا: 2/626؛ طبری، 1414: 5/140-141).
همه غطفانیها یکباره و هم زمان مسلمان نشدند. قلمرو برخی قبایل غطفانی همانند قبیله اشجع، به مدینه نزدیکتر بود و بنابر این زودتر اسلام را پذیرفتند. طبق گزارشها در سال ششم هجری، اعضای قبیله اشجع شامل 700 نفر اسلام را پذیرفتند (ابنسعد، 1990: 1/233) در حالی که دیگر قبایل غطفانی تا دو سال بعد همچنان در برابر پیامبر سرسختی میکردند. به نظر میرسد پس از برخوردهای متعددی که میان قبایل غطفانی و پیامبر روی داد، آنان تصمیم گرفتند در برابر قدرت روزافزون پیامبر، موقعیت خود را در منطقه نجد حفظ کرده و به درگیریها پایان دهند (ابناثیر، 1965: 2/242). به رغم اهمیت قبایل غطفانی، گزارش واضحی از تاریخ و چگونگی اسلام پذیری آنان و همچنین ویرانی معبدشان ثبت نشدهاست؛ گزارشهای بعدی از تحولات سال هشتم هجری گویای آن هستند که گفتگو و توافق سران غطفان با پیامبر باید پیش از فتح مکه روی داده باشد هر چند گزارشی از ملاقات هیئت نمایندگان قبایل غطفانی با پیامبر در اختیار نیست.
گزارش ابناسحق از حضور عُیَینَة بن حِصن فزاری در فتح مکه، نبرد حنین و محاصره طائف و دریافت یکصد شتر از غنایم حنین (ابنهشام، بیتا: 2/561) میتواند گواهی بر حضور نیروهای فزاری یا غطفانی در این رویدادها باشد. گزارش واقدی از حضور معقل بن سنان اشجعی به عنوان بیرقدار قبیلهاش در فتح مکه نیز گویای حضور قبیله اشجع است (ابنسعد، 1990: 4/212). از حضور بنیمُرَّه و بنیعبس و دیگر قبایل غطفانی اطلاعتی در اختیار نیست. احتمالا آنان نیز در این سه رویداد پی در پی شرکت کرده بودند.
به رغم همراهی عیینة با پیامبر و دریافت سهمی از غنایم حنین، وی در مواردی بر خلاف تصمیم پیامبر رفتار میکرد؛ از جمله مقاومت او در برابر دستور پیامبر به رها کردن اسرای حنین (ابنهشام، بیتا: 2/490) و به نظر میرسد در پی ناراحتی او از آزادی اسرا، کوشید مردم طائف را در برابر محاصره پیامبر به مقاومت دعوت کند (واقدی، 1989: 3/932).
مشخص نیست که حضور عیینة در هیئت قبیله تمیم به چه خاطر روی دادهاست. مطابق با برخی گزارشها، هدف از این حضور، گفتگو با پیامبر برای گسترش اسلام در میان غطفانیها بوده و در پی آن از پیامبر حکمی دریافت کردهاست (ابوداود، بیتا: 2/117) اما این گزارش مورد تردید است زیرا تمیم از قبایل رقیب غطفان بود و ملاقات و گفتگوی عیینه با پیامبر به عنوان یکی از همراهان هیئت تمیم قابل قبول نیست؛ مگر آنکه گزارش را به گونهای دیگر تفسیر کنیم و حضور عیینة را به عنوان واسطه ملاقات تمیم با پیامبر و اقدام عیینه به عنوان تسویه حساب غطفان با تمیم در نظر بگیریم. میدانیم که در سال هشتم هجری نزاعی میان اقرع بن حابس، رهبر تمیم و عیینة بن حصن از اشراف غطفان بر سر دیه یکی از مسلمانان درگرفت که پیامبر به آن فیصله داد. شاهد دیگر، ماموریت پیامبر به عیینة برای حمله به قبیله تمیم است. علاوه بر ابهامهای موجود، موقعیت جغرافیایی ملاقات هیئت بنیتمیم با پیامبر مشخص نیست. از سویی گزارشهایی از ملاقات آنان در مسجد مدینه وجود دارد و از سویی دیگر کاتب حکم پیامبر یکی از مکیان تازه مسلمان ساکن مکه بود (ابوداود، همان). بنابراین نه موقعیت ملاقات مشخص است و نه جزئیات هیئت نمایندگی غطفان.
در مجموع به نظر میرسد قبایل غطفانی در سالهای پایانی زندگانی پیامبر ناچار به پذیرش اسلام شدند و رغبت چندانی به تن دادن به قدرت در مدینه نداشتند. همسو نبودن قبایل غطفانی با پیامبر در آثار تفسیری هم بازتاب یافتهاست. در آیه 101 سوره توبه به قبایلی بیابانگرد اشاره شده که منافق شدهاند. دینوری مقصود این آیه غطفان و بهویژه فزاره دانستهاست (دینوری، 1424: 1/327) ولی برخی مفسران به دلیل آنکه در میان قبایل غطفانی، قبیله اشجع به مدینه نزدیکتر بود، تنها به نفاق قبیله اشجع اشاره کردهاند (مُقاتل، 1423: 2/192؛ ثعلبی، 1422: 5/87؛ ابوالفتوح رازی، 1408: 10/23؛ بغوی، 1420: 2/382).
غطفان پس از رحلت پیامبر
پس از رحلت پیامبر قبایل غطفانی به حمایت از طُلَیحة اسدی، فردی که در منطقه نجد ادعای پیامبر داشت برخاستند. قبایلی چون عَبس و ذُبیان، به مدینه حمله کردند. آنان در یورش دیگری، نیروهای مسلمان مستقر در نجد را به شهادت رساندند. بسیاری از قبایل غطفانی در بُزاخَة، جایی در نجد، به طلیحة پیوستند و با سپاهیان مسلمان روبهرو شده و شکست خوردند. عیینه بن حصن رهبر نیروهای فزاری، به عنوان اسیر به مدینه فرستاده شد ولی ابوبکر از مجازاتش درگذشت (طبری، 1967: 3/243-250).
غطفانیها در فتح دمشق (14هجری)، نبرد یرموک (15هجری)، نبرد قادسیه (15هجری) حضور داشتند (ابنعساکر، 1415: 57/206). برخی از افراد قبایل غطفان فرمانده سپاه مسلمانان برای فتح شهرهای جزیره شامل رقَّه، حَرّان، رَها، نَصیبین، میافارقین و قرقیسیا بودند (بلاذری، 1988: 173-175). در زمان علی بن ابیطالب(ع) برخی شخصیتهای غطفانی امام را یاری کردند و در سه جنگ ایشان شرکت داشتند (طبری، 1967: 5/86). یکی از خوراج بنام شَبیب بن بَجَرَة خارجی، همکار عملیاتی ابنملجم مرادی نیز غطفانی بود (ابنسعد، 1990: 3/26). برخی از رهبران خوراج چون فروه بن نَوفَل اشجعی (ابنحجر عسقلانی، 1995: 2/303) و عکاشه بن ایوب (رهبر خوارج صُفریه) نیز از غطفان بودند (ابنخیاط، 1995: 231).
نتیجه
یکی از مجموعههای بزرگ نجد، قبایل قَیسی هستند که اخبار درگیریهای آنان با قبایل یمن، در رویدادهای دوره اموی انعکاس یافتهاست. غطفان یکی از زیر مجموعههای قیسی، خود از چند قبیله تشکیل شده بود: عَبس، اشجعی، ذُبیان، فَزارَه، مُرَّه و مازن. درباره تاریخ پیشااسلامی آنان اطلاعات چندانی در اختیار نیست جز معبدشان بُسّاء (یا بُسّ)، منابع اختصاصی آب، موقعیت جغرافیایی و جنگهایی که داشتند.
تاریخ روابط قبایل غطفانی با پیامبر را میتوان در چند مقطع تاریخی بررسی کرد؛ نخست از سال اول تا پیش از نبرد احزاب. گزارشهای ابن اسحق در این باره با گزارش واقدی متفاوت است. ابن اسحق تنها یک رویارویی را ثبت کرده در حالی که واقدی به سه مواجهه اشاره کردهاست. مقایسه جزئیات گزارشها هم نشانمیدهد که ابن اسحق جزئیات چندانی ارائه نکرده و به محورهای مهمی چون موقعیت جغرافیایی هدف، شمار جنگجویان، دلیل اعزام نپرداختهاست در مقابل واقدی از سه رویارویی که به درگیری نرسیده، اطلاعات قابل توجهی ارائه کردهاست. بررسی راویان اخبار نشان میدهد که حداقل یک مواجهه میان قبایل غطفانی و نیروهای اسلامی مدینه اتفاق افتاده که موقعیت آن در نجد میانی بوده و حداقل 75 کیلومتر با مدینه فاصله داشتهاست.
در مقطع دوم و از نبرد احزاب بهبعد، شاهد مواجهه جدیتر قبایل غطفانی با قدرت نوظهور مدینه هستیم. بر اساس فرماندهان غطفانی حاضر در نبرد احزاب، سه مجموعه فَزارَة، مره و اشجع در این نبرد شرکت کردند و آمار نیروهایشان به حدود 1800 نفر میرسید. پس از احزاب رویارویی نیروهای مدینه با قبایل غطفانی بالا گرفت و تلفات جانی درخور از مسلمانان بر جای داشت بهگونهای که میتوان گفت پس از نبرد احزاب، رویارویی پیامبر با قریش کاسته شد و در مقابل رویاروییها با قبایل نجدی رو به فزونی گذاشت.
سرسختی قبایل نجدی و بهویژه قبایل غطفانی در برابر پیامبر و گسترش نفوذ حکومتش به مناطق دیگر ظاهرا تا پایان حیات ایشان ادامه یافتهاست بهگونهای که گزارشی مستقل از حضور هیئت قبایل غطفانی در مدینه ثبت نشدهاست. حضور برخی از بزرگان غطفان در نبرد حنین و برخورداری آنان از هدایای پیامبر را نیز نمیتوان بهتمامی قبایل غطفانی تعمیم داد. پیوستن قبایل غطفانی به جریانهای رویارو با مدینه به رهبری پیامبرخواندهای به نام طُلَیحَه، که پس از وفات پیامبر اتفاق افتاد، مویدی بر این سخن است. سیاست ابوبکر در برخورد با برخی سران غطفان و منافع مشترک غطفانیان با خلفای نخست، زمینه فعالیت قبایل غطفانی را در سطح فرماندهی فتوحات اسلامی فراهم آورد هر چند در مواردی معدود شخصیتهای غطفانی بهعنوان رهبران گروههای خوارج، قد علم کردند.
کتابنامه
ابنابیالحدید، عبدالحمید (1404). شرح نهج البلاغة. به کوشش محمد ابراهیم، قم: کتابخانه مرعشی نجفی.
ابنابیحاتم، عبدالرحمن (1419). تفسیر القرآن العظیم. بهکوشش اسعد طیب، ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.
ابناثیر، علی (1965). الکامل فی التاریخ. بیروت: دار صادر.
همو (1989). اسد الغابة فی معرفة الصحابة. بیروت: دار الفکر.
ابناسحق، محمد (1976). سیرة ابناسحق. بهکوشش محمد حمید الله، فاس: معهد الدراسات و الابحاث للتعریب.
ابناعثم، احمد (1991). الفتوح. بهکوشش على شیرى، بیروت: دارالاضواء.
ابنجوزی، عبدالرحمن (1992). المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک. بهکوشش تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة.
ابنحبیب بغدادی، محمد (بیتا). المحبر. بهکوشش ایلزة لیختن شتیتر، بیروت: دار الآفاق الجدیدة.
ابنحجر عسقلانی، احمد (1325ق). تهذیب التهذیب. بیروت: دار صادر.
همو (1995). الاصابة فى تمییز الصحابة. بهکوشش عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیة.
ابنحزم الاندلسی، علی (1983). جمهرة أنساب العرب. بهکوشش گروهی از محققان، بیروت: دارالکتب العلمیة.
ابنخلدون، عبدالرحمن (1988). تاریخ ابنخلدون. بهکوشش خلیل شحادة، بیروت: دارالفکر.
ابنخیاط، خلیفة (1995). تاریخ خلیفة. بهکوشش مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت: دارالکتب العلمیة.
ابنسعد، محمد (1990). الطبقات الکبرى. بهکوشش محمد عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة.
ابنعبدالبر، ابوعمر (1992). الاستیعاب فى معرفة الأصحاب. بهکوشش على محمد البجاوى، بیروت: دارالجیل.
ابنعساکر، علی (1415). تاریخ مدینة دمشق. بهکوشش علی شیری، بیروت: دارالفکر.
ابنقتیبة دینوری، عبدالله (1424). الواضح. بیروت: دار الکتب العلمیة.
همو (1990). الامامة و السیاسة. بهکوشش علی شیری، بیروت: دارالاضواء.
ابنکلبی، هشام (1362). الاصنام. بهکوشش احمد زکى باشا، القاهرة. افست تهران: نشر نو.
همو (1407). جمهرة النسب. به کوشش ناجی حسن، بی جا: عالم الکتب.
ابنهشام، عبدالملک (بیتا). السیرة النبویة. بهکوشش مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت: دار المعرفة.
ابوالفتوح رازی، حسین (1408). روض الجنان. بهکوشش محمدجعفر یاحقی و محمد مهدی ناصح، مشهد: آستان قدس رضوی.
ابوالفرج اصفهانی، علی (1415). الاغانی. بهکوشش مکتب تحقیق داراحیاء التراث العربى، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
همو (1417). مقاتل الطالبیین. بهکوشش احمد صقر، بیروت: موسسة الاعلمی للمطبوعات.
ابوداود، سلیمان (بیتا). سنن. بهکوشش حمد محیی الدین عبدالحمید، بی جا: دارالفکر.
بغوی، حسین (1420). معالم التنزیل. بهکوشش عبدالرزاق مهدی، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
بکری، عبدالله (1404). معجم ما استعجم. بهکوشش مصطفی سقا، بیروت: عالم الکتب.
بلاذری، احمد (1988). فتوح البلدان. بیروت: دار و مکتبة الهلال.
بلاذری، احمد (1996). انساب الاشراف. بهکوشش سهیل زکار و ریاض الزرکلی، بیروت: دارالفکر.
بیهقی، احمد بن الحسین (1994). سنن الکبری. بهکوشش محمد عبد القادر عطا، مکة: مکتبة دارالباز.
ثعلبی، احمد (1422). الکشف و البیان. ابومحمد بن عاشور، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
زیدان، جرجی (بیتا). تاریخ آداب اللغة العربیة. بهکوشش شوقی ضیف، قاهرة: دارالهلال.
سمعانی، عبدالکریم (1962). الانساب. به کوشش عبدالرحمن بن یحیى معلمى یمانى، حیدرآباد: مجلس دائرة المعارف العثمانیة.
شُرّاب، محمد (1411). المعالم الاثیرة فی السنة و السیرة. بیروت: دارالقلم.
صالحی شامی، محمد (1993). سبل الهدى و الرشاد. به کوشش عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت: دار الکتب العلمیة.
طبرانی، سلیمان (2008). التفسیر الکبیر. اربد: دارالکتاب الثقافی.
طبری، ابنجریر (1967). تاریخ الأمم و الملوک. بهکوشش محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث.
طبری، محمد جریر (1412). جامع البیان. بیروت: دارالمعرفة.
کحالة، عمر رضا (1994). معجم قبائل العرب القدیمة و الحدیثة. بیروت: مؤسسة الرسالة.
مسعودی، علی بن الحسین (1409). مروج الذهب و معادن الجوهر. بهکوشش اسعد داغر، قم: دار الهجرة.
مقاتل بن سلیمان، ابوالحسن (1423). تفسیر مقاتل. بهکوشش عبدالله محمود شحاته، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
میدانی، احمد (2004). مجمع الامثال. به کوشش نعیم زرزور، بیروت: دار الکتب العلمیة.
واقدی، محمد بن عمر (1989). المغازى. بهکوشش مارسدن جونس، بیروت: مؤسسة الأعلمى.
یاقوت حموی (1995). معجم البلدان. بیروت: دار صادر.
یعقوبی، احمد (بیتا). تاریخ الیعقوبى. بیروت: دار صادر.
Fuck, J.W. (1991). “Ghatafan”. EI2, Leiden: Brill. V. II, 1023-1024.
Landau-Tasseron. Ella (1993). “Murra”. EI2, Leiden: Brill. V. VII, 628.
Watt, W. M. (1991). “Fazara”. EI2, Leiden: Brill. V. II, 873.
[1] . تاریخ دریافت: 26/9/1402؛ تاریخ پذیرش: 5/3/1403
[2] . رایانامه (مسؤول مکاتبات): me_esmaeili@sbu.ac.ir
[3] . درباره غطفان و قبایل غطفانی مطالعات اندکی صورت گرفته، از آن جمله است مدخلهای بسیار کوتاهی در ویرایش دوم دایرة المعارف اسلام؛ نک.
Fuck, 1991:1023-1024; Watt: 1991, 873; Landau-Tasseron, 1993:628.
[4] . جالب آن که در شمال شرقی شهرستان کلاله در استان گلستان، زیارتگاهی به نام خالد نبی (خالد بن سنان) شهرت دارد و روایاتی نیز در درباره ایشان جعل شدهاست.