نقش آموزههای معنوی در توانمندسازی اجتماعی و سبک زندگی: تحلیل تطبیقی مثنوی معنوی و آثار کاترین پاندر
محورهای موضوعی : فرهنگفاطمه زینالی 1 , کامران پاشاییفخری 2 * , پروانه عادلزاده 3
1 - گروه زبان و ادبیاتفارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاداسلامی، تبریز، ایران.
2 - گروه زبان و ادبیاتفارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاداسلامی، تبریز، ایران.
3 - گروه زبان و ادبیاتفارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاداسلامی، تبریز، ایران.
کلید واژه: توانمندسازی, سبک زندگی, عشق الهی, کاترین پاندر, مثنوی معنوی,
چکیده مقاله :
تحول سبک زندگی و توانمندسازی اجتماعی از جمله دغدغههای مهم جوامع معاصر است. آموزههای معنوی، بهویژه در متون عرفانی و روانشناسی مثبتنگر، میتوانند نقش مؤثری در ارتقای کیفیت زندگی فردی و اجتماعی ایفا کنند. این پژوهش با رویکردی تطبیقی، به بررسی مفاهیم توانمندسازی، خودباوری، دعا، عشق الهی و سبک زندگی در مثنوی معنوی مولانا و آثار کاترین پاندر میپردازد. هدف اصلی، تحلیل چگونگی تأثیر این آموزهها بر رفتار فردی، تعاملات اجتماعی و نگرش فرهنگی افراد است. روش تحقیق کیفی و تحلیلی بوده و با بهرهگیری از منابع معتبر، تلاش شده است تا نقاط اشتراک و تفاوت این دو منظومه فکری در زمینه تحول اجتماعی و فرهنگی تبیین شود. یافتهها نشان میدهد که هر دو منبع، با تأکید بر اتصال به منبع هستی، نقش مهمی در ایجاد نگرش مثبت، افزایش مشارکت اجتماعی و ارتقای سبک زندگی دارند. این نتایج میتواند در طراحی برنامههای فرهنگی و آموزشی مؤثر واقع شود.
کلیدواژه ها
توانمندسازی، سبک زندگی، عشق الهی، کاترین پاندر، مثنوی معنوی
The transformation of lifestyle and social empowerment is among the key concerns of contemporary societies. Spiritual teachings—particularly those found in mystical texts and positive psychology—can play a significant role in enhancing the quality of individual and social life. This study adopts a comparative approach to examine the concepts of empowerment, self-belief, prayer, divine love, and lifestyle in Masnavi-e Ma’navi by Rumi and the works of Catherine Ponder. The main objective is to analyze how these teachings influence personal behavior, social interactions, and cultural attitudes. Using a qualitative and analytical method, and drawing upon credible sources, the study seeks to identify the similarities and differences between these two intellectual frameworks in relation to social and cultural transformation. The findings reveal that both sources, through emphasis on connection with the divine, contribute significantly to fostering positive outlooks, increasing social participation, and promoting enriched lifestyles. These insights may inform the development of effective cultural and educational programs.