بررسی واژهها و اصطلاحات مربوط به نخل و نخلداری در لهجۀ جهرمی
محورهای موضوعی : زبان، گویش ها و ادبیات مناطق مرکزی (اصفهان، فارس، تهران، سمنان و غیره))
1 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه جهرم، جهرم، ایران.
کلید واژه: جهرم, خرما, گویششناسی, نخل, نخلداری.,
چکیده مقاله :
واژگان یک زبان یا گویش، با نوع زندگی، جغرافیا و محیط اطراف گویشوران آنها ارتباط دارد. شهر جهرم در جنوب غربی ایران و استان فارس قرار دارد که در گذشته، آن را به دلیل کثرت نخل و نخلستانهایش، جنگل نخل نامیدهاند. به دلیل کاربردهای بسیار نخل و اجزای آن در زندگی روزمرۀ مردم جهرم، اجزا و اصطلاحات مربوط به این درخت در این شهر نامگذاری شدهاند. همچنین، نخل در تمام شاخههای فرهنگ اعم از زبان، سنن و باورهای مردم این شهر که اغلب نیز ریشهای اسطورهای دارند وارد شده است. در این تحقیق، 200 واژه و اصطلاح نخل و نخلداری در جهرم به صورت اسنادی و میدانی جمعآوری و در هفت دسته تقسیمبندی شدهاند: انواع نخلهای محلی، اجزای نخل و حالات آن، امور مرتبط با نخلداری، ابزار ساختهشده، مشاغل مرتبط، آفات و امراض و فراوردههای خوراکی. بررسی توصیفی-تحلیلی این واژهها، بیانگر باور به انسانپنداری نخل در جهرم است. بر اساس نتایج این تحقیق، اغلب واژهها و اصطلاحات جهرمی دربارۀ نخل و نخلداری، فارسی کهن هستند و لغات عربی در آنها، انگشتشمار و معدودند. این واژگان متنوعاند و 45 درصد از آنها دارای حروف فارسی « گ، پ، چ، ژ» هستند. از آنجا که این واژگان از مظاهر مهم فرهنگ عامه در جهرم هستند، واکاوی آنها به شناختن زمينههای ذهنی و روانی مردم این شهر نیز کمک میکند.
The vocabulary of a language or dialect is connected to the lifestyle, geography, and environment of its speakers. The city of Jahrom, located in the southwest of Iran in Fars Province, was historically referred to as "Date Palm Forest" due to the abundance of date palms and palm groves. Due to the numerous uses of date palms and their components in the daily lives of the people of Jahrom, parts and terms related to this tree have been named in this city. Furthermore, the date palm has permeated all branches of culture, including language, traditions, and beliefs of the people of this city, many of which have mythological roots. In this research, 200 words and terms related to date palms and date palm cultivation in Jahrom have been collected through documentary and field studies and categorized into seven groups: types of local date palms, parts of the date palm and its states, matters related to date palm cultivation, manufactured tools, related occupations, pests and diseases, and food products. A descriptive-analytical examination of these words indicates a belief in the anthropomorphism of the date palm in Jahrom. Based on the results of this study, most of the Jahromi words and terms regarding date palms and cultivation are of ancient Persian origin, with Arabic words being few and far between. These words are diverse, and 45 percent of them contain the Persian letters "پ، گ، چ، ژ." Since these words are significant manifestations of popular culture in Jahrom, analyzing them also aids in understanding the mental and psychological backgrounds of the people of this city.
- ابنابیالخیر، شهمردان(1362). نزهتنامۀ علایی. تصحیح فرهنگ جهانپور. تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- ابن بلخی(1363). فارسنامه. به سعی گای لسترنج و رینولد نیکلسون. تهران: دنیای کتاب.
- ابن سینا، ابوعلی (1383). رساله در حقیقت و کیفیت سلسلۀ موجودات. با مقدمه و حواشی موسی عمید. همدان: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و دانشگاه بوعلی همدان.
- تاورنیه، ژان باتیست(1358). سفرنامۀ تاورنیه. مترجم ابوتراب نوری. به تصحیح حمید شیروانی. تهران: سنائی و تأیید اصفهان.
- تسلیم جهرمی، فاطمه(1399). جایگاه نخل در اشعار غنایی عامیانۀ مردم جهرم. مطالعات زبان و ادبیات غنایی، 10(35)، 9-29.
- تسلیم جهرمی، فاطمه(1400). تحلیل جایگاه نخل در کنایات و ضرب المثلهای جهرمی. ادبیات و زبانهای محلی ایران زمین، 11(1)، 20-۱. 10.30495/IRLL.2021.682493 :Doi
- حسینی فسایی، محمدحسن میرزا(1378). فارسنامهٔ ناصری. بهکوشش منصور رستگار فسایی. تهران: امیرکبیر.
- حقایق جهرمی، حسین(1375). کتاب جهرم(مجموعۀ اشعار). تهران: وحید.
- خلف تبریزی، محمدحسین(1342). برهان قاطع. تصحیح محمد معین. تهران: کتابفروشی ابنسینا.
- دُزی، ر.پ.آ. (1345). فهرست البسۀ مسلمانان. ترجمۀ حسینعلی هروی. تهران: دانشگاه تهران.
- دهخدا، علی اکبر(1377). لغتنامه. تهران: دانشگاه تهران.
- رئیسی، مسعود(1392). واژهها و اصطلاحات مربوط به خرما در گويش كتيچی. ویژهنامۀ گویششناسی نامۀ فرهنگستان، 2(2)، 175-188.
- سلامی،عبدالنبی(1382). خرما در فرهنگ مردم خشت و دلوار. ویژهنامۀ گویششناسی نامۀ فرهنگستان، 6(1)، 53-75.
- سلامی،عبدالنبی(1383). خرما در فرهنگ مردم کرمان. ویژهنامۀ گویششناسی، 1(2)، 37-53.
- شاردن، ژان(بیتا). میکروفیلم ترجمۀ سفرنامۀ شاردن. مسودۀ مترجم. مترجم سیدمحمد. شمارۀ 4535. تهران: کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران.
- صداقتکیش، جمشید(1389). جهرم در پویۀ تاریخ. شیراز: فرهنگ پارس؛ بنیاد فارسشناسی.
- ضیایی، محمدرفیع(1385). نخل خرما،درخت خرما و آنچه از آن میسازند. فرهنگ مردم، 14(17)، 31-52.
- طاووسی، محمود(1365). واژهنامۀ شایستنشایست. شیراز: دانشگاه شیراز.
- طوفان، جلال(1380). شهرستان جهرم. شیراز: کوشامهر.
- طوفان، جلال(1399). تاریخ اجتماعی جهرم. شیراز: تختجمشید.
- عقیلی، عبدالرسول(1393). با نسیم تارونه(مجموعۀ شعر). جهرم: بونیز.
- فردوسی، ابوالقاسم(۱۳۸۴). شاهنامه. تصحیح سعید حمیدیان. تهران: قطره.
- فرزیننیا، صمد(۱۳۹۰). فرهنگ فارسی جهرمی. شیراز: دانشگاه آزاد اسلامی واحد شیراز.
- فرصت شیرازی، محمدنصیر (1377). آثار عجم. تصحیح منصور رستگار فسایی. تهران: امیرکبیر.
- فرهوشی، بهرام(1355). واژهنامۀ خوری. تهران: وزارت فرهنگ و هنر، مرکز مردمشناسی ایران.
- فیگوئروا، گارسیا سیلوا(1363). سفرنامۀ دن گارسیا سیلوا فیگوئروا. مترجم غلامرضا سمیعی. تهران: نشر نو.
- قزلی جهرمی، ایرج(1394). فرهنگ آداب و رسوم شهرستان جهرم. جهرم: بونیز.
- کارنامۀ اردشیر بابکان (۱۳۶۹). تصحیح محمدجواد مشکور. تهران: دنیای کتاب.
-کیا، صادق(1354). خرمابن و واژههای وابسته به آن در فارسی جهرم. پژوهشنامۀ فرهنگستان زبان ایران. 1(1)، 83-9.
- مجدی، محمدبن ابیطالب(1362). زینةالمجالس. به تصحیح احمد احمدی. تهران: کتابخانه سنایی.
- مقدسی، ابوعبدالله.(1361). احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم. ترجمۀ علینقی وزیری. تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان.
- مکنزی، دنیل نیل(1373). فرهنگ کوچک زبان پهلوی. ترجمۀ مهشید میرفخرایی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- منصوری، مهرزاد(1386). واژهها و اصطلاحات مربوط به خرما در خاوران فارس. گویششناسی، 5(6)، 184-194.
- نجیبی فینی، بهجت.(1392). واژه و اصطلاحات مربوط به درخت نخل، گیاهان و درختان مخصوص شهر فین. ویژهنامۀ گویششناسی نامۀ فرهنگستان، 13(1)، 161-173.
- هدایت، رضاقلیخان (بیتا). فرهنگ انجمنآرای ناصری. تهران: کتابفروشی اسلاميه.
بررسی و مطالعۀ واژهها و اصطلاحات مربوط به نخل و نخلداری در گویش جهرمی
چکیده
واژگان یک زبان و گویش، با نوع زندگی، جغرافیا و محیط اطراف گویشوران آن مرتبط است. جهرم شهری در جنوب غربی ایران و استان فارس است که به دلیل انبوه نخل و نخلستانهایش، آن را در گذشته، جنگل نخل نامیدهاند. به دلیل کاربردهای بسیار نخل و اجزای آن در زندگی روزمره مردم جهرم، انواع اجزا و اصطلاحات مربوط به این درخت در این شهر نامگذاری شده است. نخل همچنین در تمام شاخههای فرهنگ اعم از زبان، سنن، باورهای مردم این شهر وارد شده است که اغلب نیز ریشهای اسطورهای دارند. این تحقیق 195واژۀ و اصطلاحات نخل و نخلداری را در جهرم را به صورت اسنادی و میدانی جمعآوری و آن را در هفت دستۀ: انواع نخلهای محلی، اجزای نخل و حالات آن، امور مرتبط با نخلداری، ابزار ساخته شده، مشاغل مرتبط، آفات و امراض و فراوردههای خوراکی، دستهبندی کرده است. بررسی توصیفی-تحلیلی این واژگان، بیانگر باور به انسانپنداری نخل در جهرم است. بر اساس نتایج این تحقیق، اغلب واژگان و اصطلاحات جهرمی دربارۀ نخل و نخلداری، فارسی کهن هستند و لغات عربی در آنها، انگشتشمار و معدود است. این واژگان متنوعند و 45درصد این واژگان دارای حروف فارسی: پ، گ، چ و ژ هستند. از آنجا که این واژگان از مظاهر مهم فرهنگ عامه در جهرم است، واکاوی آن به شناختن زمينههای ذهنی و روانی مردم این شهر نیز کمک میکند.
کلمات کلیدی:
جهرم، خرما، گویششناسی، نخل، نخلداری.
1.مقدمه
شهرستان جهرم در استان فارس در فاصلۀ 193 کیلومتری از جنوب شرق شیراز قرار دارد و شامل سه بخش مرکزی، سیمکان و کردیان و سه شهر جهرم، قطبآباد و دوزه است. جهرم بزرگترین و پرجمعیتترین شهر نیمهٔ جنوبی استان فارس، دومین شهر وسیع و سومین شهر پرجمعیت در کل استان و هشتمین شهر بزرگ جنوب ایران است. بنای شهر جهرم به اردشیر اول پسر خشایارشاه، پنجمین پادشاه هخامنشی نسبت دادهاند(ابنبلخی، 1363: 54). برخی محقان معتقدند نامجای زَر°هَم در کارنامۀ اردشیر بابکان، همان جهرم است(کسروی، 1382: 115). فردوسی در شاهنامه، در چند داستان، بهویژه دربارۀ جنگ اردشیر بابکان با مهرک نوشزاد، از جهرم نام برده است. این شهر در شاهنامه به عنوان محل نشست بزرگان و شاهزادگان، مردمان بخشنده، جنگاوری، کمآبی و... توصيف است. همچنين در متون مختلف تاریخی، جغرافیایی و ادبی چون احسن التقاسیم، صورةالارض(ابنحوقل، 1345: 33، 66)، الممالک و المسالک(استخری، 1373: ، 125،، 145، 127، 96) و... نيز نام اين شهر و محصولات و موقعیت جغرافیایی آن آمده است.
زبان مردم این شهرستان، زبان فارسی است و شماری از واژههایی که در جهرم به کار میگیرند با زبان پارسی میانه نزدیکی دارد. گویش جهرمی به لهجۀ شیرازی و تا حدودی به لری بسیار نزدیک است.
کشاورزی و باغداری از مشاغل اصلی این شهرستان است که به صورت سنتی و نیمهصنعتی انجام میشود، اما به علت موقعیت خاص جغرافیایی، باغداری پایۀ اصلی اقتصاد این شهرستان را تشکیل میدهد. در این میان، باغهای مرکبات و خرمای نخلستانهای جهرم از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. خرمای شاهانی این شهر شهرت جهانی دارد و از نظر تجاری به ثبت ملی رسیده است. ارتفاع نخلهای شاهانی جهرم گاهی تا 30متر نیز میرسد. هر درخت خرما بین 5 تا 15 خوشه دارد که وزن هر خوشه بین 10 تا 30 کیلوگرم است. شهرستان جهرم با 350 هزار اصله نخل، سالانه حدود 30 هزار تن خرما تولید و صادر میکند. واحدهای اندازهگیری خرما در جهرم، مَن برابر سه کیلو بوده است و برای شمارش خرما از واحد نفر استفاده میکردهاند.
2.پیشینۀ پژوهش
دربارۀ واژگان و اصطلاحات نخل و نخلداری در گویش جهرمی به جز ثبت برخی واژهها در فرهنگها به صورت ذوقی و ناقص و بدون رویکرد پژوهشی، کوششی انجام نشده است. در زمینۀ لغات و اصطلاحات جهرمی، جلال طوفان در کتاب شهرستان جهرم (1351)، صمد فرزیننیا در فرهنگ جهرمی(1393) و ایرج قزلی در فرهنگ آداب و رسوم شهرستان جهرم(1394) تلاش کردهاند برخی لغات گویش جهرمی را جمعآوری کنند. در مقالات نیز، صادق كيا در مقالهای با عنوان «خرمابُن و واژههای وابسته به آن در فارسی جهرم»(1354) حدود 25 واژۀ مرتبط با نخل را در زبان جهرمی گردآوری کرد که با توجه به تنوع این واژگان در شهرستان جهرم، عدد ناچیزی است. تسلیم جهرمی در مقالهای با عنوان «تحلیل جایگاه نخل در کنایات و ضربالمثلهای جهرمی»(1400)، ضمن جمعآوری 45ضربالمثل و کنایۀ جهرمی دربارۀ نخل، ضمن آوانگاری و بیان معنا، آن را با نمونههای مشابه در شهرهای جنوبی ایران مقایسه کرده است. مهرزاد منصوری نیز در پژوهشی با عنوان: «واژهها و اصطلاحات مربوط به خرما در خاوران فارس»(1386) حدود 132واژه و اصطلاحات نخلداری متعلق به شهر خاوران را جمعآوری کرده که بیش از نیمی از آن واژگان آبیاری و واژگانی است که به طور عمومی برای کشاورزی به کار میرود.
با توجه به گستردگی واژگان، روشمندنبودن تحقیقات اولیه و نقصهای گوناگون تحقیقات انجامشده، این مقاله، دادههای مربوط واژههای نخل را مجدد گردآوری و ساماندهی کرده و بر اساس نوع کاربرد آنها، آوانویسی، طبقهبندی، معنا و تحلیل کرده است.
3. اهمیت پژوهش
گويشها و زبانهای محلّی بخش مهمی از ميراث فرهنگ بشری به شمار میآيند و به دلیل مرور زمان و رشد فناوری بسیاری از واژههای محلی و گویشها رو به فراموشیاند. پژوهش و ثبت دادههای گويشی زبانهای ايرانی هم میتواند از سرعت زوال آنها بكاهد و هم میتواند منبعی برای تحقيق و پژوهشهای تطبيقی بر روی گویشهای ايرانی باشد. ضمن اینکه این دادهها میتواند ریشه و خویشاوندی زبانها را با یکدیگر نشان دهد. با اینکه دربارۀ اصطلاحات نخل در مناطق مختلف ایران، کوششهای بسیاری انجام شده است، متأسفانه با وجود نخلخیز بودن استان فارس، پژوهشهای چندانی دربارۀ واژگان و اصطلاحات نخل و نخلداری در این استان انجام نشده است.
4. روش تحقیق
پیکرۀ دادههای این تحقیق به دو روش اسنادی و میدانی جمعآوری شده است. دادههای اسنادی از کتابهای شهرستان جهرم(1381)، فرهنگ فارسی جهرمی(1390) و فرهنگ آداب و رسوم شهرستان جهرم(1394) گردآوری شده است. اما قسمت عمدۀ دادهها از راه میدانی و مصاحبۀ حضوری با گویشوران بومی بوده است. جامعۀ پژوهش شامل کشاورزان، نخلداران، کارگران کشاورزی، استادان نخلساز و تعدادی کهنسالان میشود که در آن با بیش از پنجاه گویشور مرد و زن، بین 30 تا 80ساله در جهرم مصاحبه شده و گویش آنها ضبط و آوانگاری شده است. جمعآوری این دادهها در بازه زمانی بین سال 1398تا 1401انجام شده است. همچنین به دلیل مشترک بودن اصطلاحات آبیاری و زراعت محصولات کشاورزی در جهرم، از آوردن این اصطلاحات در اینجا خودداری شده است. بعد از جمعآوری دادهها، این واژگان طبقهبندی، آوانویسی، معنا و تحلیل شده است.
5.بحث و بررسی
5. 1. نخل و نخلداری در جهرم
شهرستان جهرم1 از گذشته تا کنون به دلیل وجود نخلستانهای بزرگ و تولید خرمای باکیفیت به جنگل نخل و شهر چتر سبز مشهور بوده است. محمد بن ابیطالب مجدی در کتاب زینتالمجالس در سال 1004قمری مینویسد: «جهرم شهری وسط است، بهمن بن اسفندیار بنا کرده و مواضع بسیار از توابع آنجاست. هوایش گرم است و خرمای شاهانی آن بلده به غایت نفیس است»(مجدی، 1362: 795). این موضوع که تاریخنگاران و جغرافینویسان تا قرن یازدهم از خرمای جهرم نام نبردهاند، این سؤال را پیش میآورد که اگر کاشت نخل پیش از این تاریخ در جهرم معمول نبوده است، این فهرست بلندبالا از واژگان کهن فارسی و منحصربهفرد که جهرمیها برای نامیدن تکتک اجزای نخل و نخلداری استفاده میکنند، از کجا آمده است. شاید یکی از پاسخها این باشد که برخی موّرخان و جغرافینویسان کهن اغلب گزارش شهرهای دوردست را از روی شنیدهها یا فهرست فرآوردههایی که بازرگانان برای فروش بیشتر به عنوان محصول شهری مشهور جا میزدند مینوشتند. بنابراین نبود گزارشهای مکتوب در این زمینه گواهی بر نبودن نخل در جهرم کهن نیست(رک: طوفان، 1399: 46).
در دورۀ صفویه به دلیل گسترش رابطۀ دربار ایران با اروپاییان و قرارداشتن جهرم در مسیر جادۀ ابریشم که در قسمت جهرم، جادۀ ادویه نامیده میشد، بسیاری از سفرای و جهانگردان اروپایی از این شهر عبور میکنند و به دلیل شگفتزدگی از دیدن نخل، در سفرنامههای خود مطالب فراوانی را دربارۀ به جهرم و نخل مینگارند. در سفرنامههای مشهوری از دورۀ صفویه مثل سفرنامۀ گارسیا فیگوئرا، توماس هربرت، کرونی لوبوین، آنتونیو تنریروا، آلبرت ماندلسلو، ژان شاردن، ژان تاورنیه و ژان فرایر دربارۀ وضعیت نخل و نخلستان و محصول خرمای جهرم سخن گفته شده و بیشتر اینان از بلندی و بزرگی قامت نخلهای جهرم، انبوهی نخلستانهای جهرم، فصل رسیدن خرما و خرماپزان، کیفیت عالی خرمای جهرم، محصول فراوان، نوع و شکل خرمای جهرم شرحهای مفصلی دادهاند و اغلب جهرم را «جنگل نخل» نامیدهاند(فیگوئروا،1363: 387؛ شاردن، 1336: ج سوم: 267 و ج چهارم: 80؛ فرایر، 1915: 14؛ ماندلسلو به نقل از طوفان، 1380: 11؛ تاورنیه، 1358: 671-673، لوبوین به نقل از طوفان، 1380: 63 و تنریروا به نقل از صداقتکیش، 1389: 73).
یکی از اینان، کرونی لوبروین بود که در سال 1082خورشیدی از جهرم عبور کرد و در سفرنامۀ خود دربارۀ نخلهای جهرم نوشت:
«شهر جهرم پر از درخت خرماست و از دور به صورت جنگل به نظر میرسد. این درخت تمام درختهای دیگر این منطقه پرارزشتر است، زیرا خرمای آن بهترین خرمای ایران است. میگفتند: قیمت خرمای هر درخت در سال هفت فلورین و هر یک از این درختها تقریباً 300لیور میوه میدهد و ظاهراً به نظر نمیرسد که ساقۀ باریک و ارتفاع خارقالعادۀ این درخت قادر به نگهداری چنین وزنی باشد. خرما رقم درشتی از منابع تجاری ساکنین محل بوده و رفاه اهالی را از لحاظ زندگی فراهم کرده است»(لوبروین به نقل از طوفان، 1380: 63).
شاردن جواهرساز فرانسوی نیز در سفرنامۀ خود خرمای شاهانی جهرم را ستوده و آن را بهترین خرمای جهان دانسته است(رک: شاردن، نسخۀ عکسی شماره 4535). حسینی فسایی در فارسنامه دربارۀ خرمای جهرم مینویسد:
«نخل این بلوک از عموم نخلهای گرمسیرات فارس و بصره و بغداد و حجاز و مسقط و بحرین تنومندتر و بارآورتر است. شاید خرمای یک درخت نخل قصبۀ جهرم به ۱۸۰ من، به وزن یک من ۷۲۰ مثقال شود و عموم نخلهای بلده جهرم شاهانی است که لطافت و شیرینی آن بهتر از همه خرماهای روی زمین باشد. شیرینی آن از سنخ شیرینی شکر و قند است، نه چون شیرینی عسل و دوشاب انگوری و این خرما چنان روشن است که هستۀ آن از میانش نمایان است»(حسینی فسایی، ج2: 1278-1277)
شهرت خرما و نخل جهرم از گذشته تاکنون زبانزد بوده و منجر به ساخت واژگان، آداب و سنن و باورهای مختلفی راجع به این درخت در این شهرستان شده است و حتی به ضربالمثلهای سایر نقاط، مثل کرمان نیز راه یافته است(سلامی، 1381: 39).
نخل، اجزا و صنایع دستیهای حاصل از آن به شیوههای مختلف در زندگی جهرمیها جا دارد و در ادبیات شفاهی و فرهنگ عامه نیز راه یافته است.
در گذشته برای گذران زندگی در جهرم، بسیاری از وسایل با استفاده از اجزای مختلف نخل ساخته میشد و حتی ظرفهای حمل خرما نیز در گذشته با استفاده از برگ درخت نخل که جهرمیها به آن پیش(piš)میگویند، ساخته میشد. به این ترتیب هیچ یک از اجزای نخل دورریز نداشت، مثلاً از برگ آن انواع حصیرها بافته میشد، پیراهنچۀ نخل به عنوان حشو زین ستوران بود، چوب نخل برای تکیۀ شاخههای درختان یا عصا به کار میرفت، حتی خرماهای خراب و خشک نیز به برای خوراک دامها مصرف میشد و اگر بازهم چیزی از شاخه، برگ و تنههای خشک باقی میماند، به عنوان هیزم میسوزاندند. هنوز هم در جهرم، هنرمندانی هستند با برگهای خشک نخل، انواع کلاههای حصیری، سبد و وسایلی دیگر یا با استفاده از هستههای خرما و برگهای بافتهشده نخل، صنایع دستی معرّق و گرانبها میسازند و حتی از چوب نخل، مجسمههای چوبی میتراشند.
همچنین در گذشته بسیاری از وسایل بازی کودکان مثل تَقْتَقْو که نوعی جغجغه بود یا تنگی، با استفاده از اجزای نخل ساخته میشد. گاهی هم کودکان با زدن یک قوطی بر سر یک شاخۀ بریدهشدۀ نخل، آن را به شکل موتورسیکلت تصور میکردند و ساعتها با آن بازی میکردند. نوجوانان نیز تنۀ بریدهشدۀ درخت خرما را گاهی با ایستادن بر روی آن گروهی یا فردی میغلتاندند که به دلیل حفظ تعادل، کاری دشوار بود. یکی دیگر از وسایل بازی جوانان، ایستادن بر چوبهای بلند نخل و راه رفتن با آن بود که حفظ تعادل با آن دشوار بود.
5. 1. 1.انواع نخلهای محلی در جهرم
از نظر مرغوبیت و کثرت، بهترین نوع نخل در جهرم، خرمای شاهانی یا شُونی(šowni)است که از گذشته شهرت جهانی داشته است. در حال حاضر ارقام دیگری از خرما مثل پییَرُم، ربیعی، مضافتی، مَجول و... نیز در جهرم کاشته میشوند که در اغلب نقاط ایران به همین نام مشهورند، اما نامهای زیر بهطور ویژه در جهرم به کار میرود. نامهای محلی خرما در جهرم عبارت است از:
اَلوُون(alvūn): در جهرم بهجز خرمای شاهانی، همۀ انواع خرما را در اصطلاح، اَلوان یا اَلوون میخوانند.
پنجه عروسی( panga arusi/ :(penga arusiخرمای شبیه خرمای شاهانی که بلند و کشیده است و به انگشتان کشیدۀ عروس تشبیه شده است. مصوت آغازین این کلمه در جاهای مختلف شهرستان به صورت a یا e تلفظ میشود.
توَرز(towvarz): خرمای گردشکل و طلاییرنگ که از خارک آن نیز استفاده میشود.
حاج قنبری(hāj-i-qanbari): این خرما نیز مانند خرمای حنایی است و روی درخت خشک میشود.
حنایی(hanaei): خرمایی که اندکی کشیده و رنگی چون حنا دارد.
خاسویی((xāsuei: خرمایی با شکل گرد و کوچک که یکی از انواع مرغوب خرمای جهرم است.
خشت(xešt): نوعی خرمای بیضیشکل به اندازۀ یک گردوی کوچک به رنگ قهوهای روشن که نسبت به سایر خرماها زودتر میرسد.
خشخاشو(xašxāšu): خرمایی گرد شکل که سر نخل خشک میشود و طعمی مانند خشخاش دارد.
خوشخوار(xočxār): نوعی خرما که خارک بسیار ترد و شکنندهای دارد.
دگل شاهانی ((dagl-šāhāni: خرمایی شبیه خرمای شاهانی که رطبی مرغوب دارد.
زاهدی(zāhedi): نوعی خرمای خشک گرد و خوشمزه است که به صورت خشک از درخت میروید و به آن زاهدی نیز گفته میشود. در جاهایی نیز به آن قَصْبَک گفته میشود. ← قصب(ghasb).
زرد(zard):نوعی خرما که محصول آن به رنگ زرد است.
شونی((šowni: شاهانی. بیشترین نوع درخت خرما در جهرم که خرمای آن کشیده و طلاییرنگ است و دارای شهد و ترد است.
قصب(qasb): نوعی خرمای خشک گرد و خوشمزه است که به صورت خشک از درخت میروید و به آن زاهدی نیز گفته میشود. در جاهایی نیز به آن قَصْبَک گفته میشود. ← زاهدی
کهکا/کبکا(kahkā/kabkā): کبکاب. این خرما از تمام خرماهای محلی جهرم درشتتر است و شکلی گرد دارد. این خرما از خرمای مضافتی اندکی بزرگتر است و طعم و عطری خوب دارد.
گچخوار(gačxār): خرمایی کمیاب که مانند خرمای خشت، اما کوچکتر است و قبلاً در منازل نیز کاشته میشد.
گیوونی/ گیومی/دیوونی (divuni //giumi givuni): طعم این نوع خرما نسبت به سایر خرماها شیرینتر است. شکلی گرد دارد و اندکی از خرمای هلیلهای کوچکتر، اما از خرمای تورز بزرگتر است و قیمت آن نسبت به سایر خرماها بالاتر است. به نسبت زودتر از سایر خرماها در جهرم میرسد. در گذشته در اغلب منازل جهرم این نوع نخل کاشته میشد، زیرا مانند نخل شاهانی بلند نمیشد. این کلمه با دو املای گیومی یا گیونی نیز نوشته میشود.
میزیی(mizei): میرزایی. نوعی خرمای باریک و کشیده است.
نَلَسون((nalasun این خرما روی درخت به رنگ سبز کمرنگ باقی میماند، ولی مزۀ خرمای رسیده میدهد و طعم و رطب آن نیز بسیار شیرین است.
هیلیلِی (hililey): خرمای گردشکل که از خرمای گیومی بزرگتر و مانند خرمای مضافتی است.
5. 1. 2.اجزای مختلف نخل و حالات آن
آوردنvordan)ā(: شکوفه کردن نخل به صورت تارونه. بیرون آمدن تارونه در فصل بهار از نخل.
اَبرَهabrƏ)): گرد سفیدرنگی که از خوشۀ نخل نر میگیرند و در عمل لقاح نخل ماده که در اصطلاح، ساختن گفته میشود، به کار میبرند.
اَسه(assƏ): هستۀ خرما.
بالا اِنداختن(bālā-endāxtan): به پدیدارشدن خوشههای نوررس خرما از دل تارونه در آغاز بهار گفته میشود.
بچ(bač): مخفف بچه. پاجوشهایی که کنار ریشۀ نخل بیرون میآید و میتوان آنها را بیرون آورد و در جای دیگری کاشت.
بَختهکَن(baxte-kan): پاجوشهایی که در کنار ریشۀ نخل میروید.
بَر ماده(bar-e-mādƏ): برگ دوم نخل بعد از جوانۀ اول.
بین فسیل(bein-fasil): فاصلۀ بین دو درخت خرما. بخش دوم این کلمه با دو املای فسیل و فصیل نوشته میشود.
پنگ(pang): خوشۀ خرما که تعداد آنها در انواع نخل متفاوت است. اگر نخلی بيش از توانایی و ظرفيت خود خوشۀ خرما یا پَنْگ بیاورد، در موقع باروری، پنگ اضافی را بيرون میآورند. اگر به نخلی بيش از تحمل آن بار داده شود، بر اثر بار بيش از حد دانههای خرما میریزد یا خشک و كمشيره میشود.
پودوز(pūdūz): خرمای سبزرنگ و کال. خرمای نارس و سفت که طعمی گس دارد.
پیازکَن(peiāzkan): درختچۀ نخلی که از پای درخت مادری بیرون میآورند و به فاصلۀ تقریبی 10متری از آن میکارند تا رشد کند و به کُرسیکَن تبدیل شود.←کرسیکن.
پیریچه(piričƏ): لیف خرما. الیاف باریک و درهمفشردهای که در محل پیوستن شاخههای درخت خرماست.
پیز(peiz): پنیر نخل. پِیْز یا پنیر نخل در واقع ماده اولیۀ تشکیل تنه و برگهای نخل پیش از مرحلۀ چوبیشدن است←کَچ.
پیشِ خشک(e-xošk-piš): شاخه و برگ خشک نخل که در پایینترین بخش شاخهها قرار دارد و هنگام پیشبری آن را میبرند.
پیشِ سُوز(piš-e-sowz): شاخه و برگ خرما که اطراف سر نخل را گرفته است و خوشۀ خرما را هنگام باروری روی آن میگذارند و برگهای سبز آن برای بافتن وسایل مختلف استفاده میشود.
پیش(piš): برگ و شاخۀ اصلی بزرگ نخل که تعداد زیادی از آن اطراف سر نخل را به صورت دایره فراگرفته و طول هریک از آن در نخلهای بالغ معمولاً بیش از سه متر است. شاخبرگ نخل.
پیشانداز(andāz-piš): شاخه و برگ نخل که کاملاً خشک نشده و تنها دنبالۀ آن به نخل چسبیده و سال بعد خشک میشود. این گونه برگها بالاتر از برگ خشک قرار دارد.
تُر°م(torm): تُرم رشتهای است که چون بند ناف بچۀ نخل را به نخل مادر میپیوندد و راه تغذیۀ درختچه است.
تَرُکِ خُودرو(tarok-e-xodrū): نخلي كه از هستۀ خرما به صورت خودرو روييده باشد، خواه اين هسته را انسانی كاشته باشد و خواه اين هسته بر خاك بيفتد و سبز شود. معمولاً محصول اين نوع نخلها، بیكيفيت یا نر است.
تَرُک(tarok): درخت خرما. نخل. فسیله. مخ.
تُرُنه اُوردن( :(torenƏ-ovordanروییدن غلافهای خرما از میانۀ سر نخل که در این غلافها، خوشههای نر و ماده خرما وجود دارد.
تُرُنه(toronƏ): طارونه یا تارونه. طلعانه. غلاف سبزرنگ و دوکی شکل معطّر که خوشههای نخل درون آن قرار دارند.
تَغَلَه((taγala: قسمت آخر خوشۀ خرما و دنبالۀ دارپنگ که معمولاً چوبی نارنجی رنگ دارد. گاهی هم بر روی درخت میماند و خشک میشود و بعد از مدتی به آسانی کنده می شود و مصرف سوختی دارد. تغله، کمانی شکل است و برای تکاندن پنگ خرما نیز به کار میرود.
تُوَختَک :(tovaxtak)دنبالۀ شاخه و برگ نخل که پس از بریدن سر شاخه بر روی تنۀ نخل باقی میماند. تهشاخههای برگ نخل.
تَه دُمبازی(tah-dombāzi): خارکی که از قسمت دم یا ته آن رسیده باشد.
تیپیش(ti piš): 30 تا 40 ساتنیمتر از انتهای برگ نخل.
جُنگ(jong): نخل جوان حدود سه ساله.
حلق انداختن((halq-endāxtan: برآمدن برگچههای نازک، لطیف و سپید در سر نخل در اسفندماه، پیش از آنکه تارونه ظاهر شود.
خار دندون(xār-dandun): ریشۀ نازک تازهروییدۀ نخل.
خارمره(xārmarƏ/xārmorƏ): خار نخل بعد از بزرگ شدن که از شکل خار بیرون رفته باشد. ترتیب اجزای روی شاخۀ نخل ابتدا خار بعد خارمره و بعد برگ سبز است. خارمره، برگهای نازک و لطیفی است که در اطراف خوشۀ خرما ظاهر میشود و پس از گردهافشانی، پنگ خرما را با آن میبندند تا عمل لقاح به خوبی انجام پذیرد. به این منظور خارمره را به صورت رشتههای باریکی درمیآورند و در اطراف خوشه میپیچند. این واژه در مناطق مختلف جهرم به صورتهایی چون خارماره، خارمَرَه، یا خارمُرَه تلفظ میشود.
خُرَک(xorak): خارک. خرمای نرسیده که سفت و زردرنگ است.
خَشَمی(:(xašam خانه و سایبانی که از چوب و برگ نخل برپا کنند. «خُونِی خَشَمی» خانهای بوده که کولیان از شاخه و برگهای نخل میساختهاند.
دارپنگ(dārpang): دنبالۀ خوشۀ خرما که به تنۀ نخل وصل است. خوشۀ خشکشدۀ نخل بعد از بریدهشدن که مصرف سوختی دارد یا از آن جارو درست میکنند.
دُمباز(dombāz): یکی از مراحل رسیدن خرما که در آن نیمی از سر خارک رسیده باشد.
دوبَرَک(dubarak): نخلی که هرسال خرمای خوب بدهد. درختان خرما معمولاً یک سال در میان محصول خوب میدهند.
رُطَ(rota): رطب.خرمای تازهرسیده و طلایی که هستۀ آن را بیرون آورده باشند.
رنگ اومدن/انداختن (endanaxtan/rang umadan): زردشدن خارک، تغییر رنگ خرما از سبزی به زرد در فصل گرما.
سَردُمبازی(sar-dombāzi): خارکی که سر آن رسیده باشد←کلّه دومبازی.
سُوزکِردن((sowz-kerdan: صفت خوشههای خرما وقتی از غلاف بیرون زده است، اما گردهافشانی نشده باشند و به اصطلاح محلی، ساخته نشده باشند.
سپش/سپس(sapes/sepeš): خرمای سبز نارسی که به خرما تبدیل نشود و پیش از رسیدن از درخت میافتد. این واژه در برخی جاها سَپِش و بعضی جاهای دیگر شهرستان جهرم شَپِش تلفظ میشود.
شکافتَن(šekāftan): بازشدن غلاف خوشه خرمای یا تارونه، که به معنی فرارسیدن موعد باروری نخل است.
شیش یَک(šiš-yak): یا شیشیَکی. سهم استاد نخلساز از ثمر نخلستان. طبق قرارداد بین مالک و ماهر، وقت برداشت خرما مالک باید یک ششم محصول را به عنوان دستمزد و سهم ماهر به وی بپردازد.
فسیل/فسیله(fasila/ fasil): نخل. درخت خرما. فسیله یا فسیل واژهای عربی برای درخت خرما است.
قسر(qeser): نخلی که اندکی بزرگتر از نخل کُرُپه باشد.
کَپَر(kapar): سایبانی از جنس برگ نخل که ستون آن نیز از تنۀ خشک نخل است و معمولاً در باغها و نخلستانها برای استراحت ساخته میشود.
کَچ(kač): کاچ. پنیرک نخل. پنیر نخل که در میان سر نخل است.
کُرُپَه(koropae): نخل کوچک.
کُرسیکَن(korsi-kan): پاجوشهای بزرگ نخل که پس از نشا بیرون میآورند و در جای اصلی میکارند.
کُرُنگ(korong/korong): خرمای سیاه خشک و فاسدشده.
کلفه(Əkalafa /kolofaƏ): کلاهک چوبی مدور کوچکی که به هر دانۀ خرما چسبیده و محل اتصال خرما به خوشه است. مصوت آغازین این کلمه در محلات شرقی کُلُفَه و در محلات غربی کَلَفه تلفظ میشود.
کَلَه دمبازی(kallaƏ-dombāzi): خرمای زرد و نیمه سفتی که سر آن رسیده باشد←سر دمبازی.
کَلّه(kallaƏ): واحد خرما به معنی دانه و یک سر خرما.
کَمَربَسه(kamar-basƏ): نوعی دمباز و خارک نیمه رسیده است.
گرز(gorz): شاخۀ نخل که برگ آن کنده باشند.
لِگ(leg): تار یا رشتۀ برگ نخل.
لِگاره(legâraƏ): هر یک از رشته و شاخههای کوچک خوشۀ خرما که خرما با کلاهکی چوبی به آن متصل است. گلشاخۀ نخل.
مادَه(mādƏ): اولین جوانۀ برگ نخل که معمولا سفیدرنگ است و به علت مرغوبیت برای درست کردن صنایعی دستی حصیری باکیفیتتر مثل: بادبزن، طَبَق و سبدهای محلی به کار میرود.
مُخ(mox): مغ. نخل. درخت خرما. مخک یعنی نخل کوچک.
مِخِنه/میخینه(mixinƏ/mexenƏ): تنۀ قطور و ساقۀ استوانهای و چوبی درخت خرما پس از قطع کردن.
مُس(mos): تفالۀ مگهای نیمآسیابشده و جوشیده شده در آب را مُس میگویند.
مُکُش(mokoš): نوعی درخت خرمای کوچک که به طور زاید از گلو یا تنۀ نخل بیرون میآید و حتماً باید بریده شود تا نیروی نخل را برای رشد نگیرد.
مِگ بَخته/ /(meg-baxtaƏ): به مگهای درشت، مگ بخته میگویند که گاهی از خارک هم بزرگترند. وجه تسمیه این مگها از آنجاست برخی چهارپایان را درگذشته اَختَه میکردند تا انرژیشان صرف زاد و ولد نشود و بیشتر کار کنند. این نوع چهارپایان از بقیه قدرتمندترند و اندامهایشان نیز از بقیه بزرگتر است. به این خرماهای ناررس نیز بنا به وجه مشابهت مگ بخته میگویند.
مِگ(meg): وقتي به سبب بارورنشدن و یا عوامل دیگر، خرما نيمهرس باقی مانده و رشد آن متوقف شده به آن خرما، مِگ میگویند. مِگ ممکن است سبز یا زرد باشد یا از درخت بیفتد. مگ در بعضي انواع نخل، تلخ و در بعضی دیگر شيرین و قابل خوردن است.
نَروک(naruk): خرمای ناررسی بسیار کوچک که به علت بارورنشدن از درخت میافتد. نروک اگر بر سر خوشۀ نخل بماند تبدیل به مِگ میشود.
5. 1. 3.امور مرتبط با نخل
اَسه درآوردن(assa-dar-ovordan)//: اسه دربیار یا دوتی: ابزاری است شبیه درفش که سر آن دالبُر است و برای بیرونآوردن هستۀ خرما و به اصطلاح رطبکردن خرما استفاده میشود.← Doti
اَسه کردن(assa-kerdan): به عمل بیرون آوردن هستۀ خرما با دُوتی/doti که نوعی درفش است،گفته میشود.
اِرِی مُهری(ere-i-mohari): ارهای کوچک برای بریدن خوشۀ خرما. به آن ارۀ پنگبُری هم گفته میشود.
اِرِی کَچبری(ere-i-kačbori): ارهای با دندانههای بزرگ برای بیرون آوردن پنیر و بریدن تنۀ نخل.
اِنداختَ(endaxta): انداختن به معنی بریدن یا قطع نخل است.
بَرکت کردن(barkat- kerdan): به فروختن محصول نخلستان یا باغ گفته میشود.
بُریدن ترنه(boridan-e-toronƏ): بعد از ترنهآوردن نخلها در فصل بهار، استاد نخلساز با بریدن ترنههای نخل نر، ابره یا گردۀ آن را بیرون میآورد و در میان رشتههای لگارۀ نخل ماده قرار میدهد و به این ترتیب نخل ماده را بارور میکند.
بریدن(boridan): به عمل بریدن خوشههای نخل برای برداشت محصول و چیدن خرما توسط استاد نخلساز گفته میشود. بریدن مصدر جانشین اسم نیز است: ترک بریدن یا پنگ بریدن.
پَر کردن((pār-kerdan: هرس کردن نخل. بریدن برگهای خشکشده و اضافی نخل.
پریزpariz)): پرهیزکردن. کلمهای که استاد نخلساز پس از هر بار پایینفرستادن زنبیل خرما یا بریدن و انداختن برگ نخل، پیش، و به طور کلی پایینانداختن سایر اجزای نخل از بالای نخل میگوید. استاد نخلسازی پس از بریدن خوشۀ خرما آن در زنبیلی از بالای نخل به پایین میفرستد و با گفتن کلمه پریز به افراد دور و بر نخل هشدار میدهد که مواظب باشید این زنبیل سنگین به شما اصابت نکند.
پنگ اُوردَن(pang-ovordan): خوشه کردن نخل.
پنگ تَکُوندن (pang-takondan): فروش خرمای رسیده یا نارس که با تکاندن خوشه از آن ریخته میشود.
پنگ رو پیش گذاشتن (pang-ro-pish-gozoshtan): خوشهآرایی نخل. استاد نخلساز، میزان ثمر خوشههای نخل تنظیم و خوشههای اضافی حذف میکند تا زمان فصل برداشت این خوشهها به علت افزایش وزن، شکسته نشوند.
پنگبُر (pang-bor): فروش خرمای روی درخت به صورت خوشهای.
پنگبُری (pang-bori): بریدن خوشههای خرما در وقت رسیدن یا وقتی خرما نارس است برای سبک کردن بار نخل.
پُیزه/پیزی (poiyzi): به کارهایی که زنان در فصل پاییز چون ظرف کردن خرما، تهیۀ شیره، به بندکشیدن خارک و سایر امور مرتبط با نخل برای تهیۀ خوراکیهای مخصوص با خرما، پُییزی گفته میشود. در معنای اعم آن به تمام کارهای زنان جهرم در پاییز برای فرآوری خوراکیها و انبارکردن آذوقه گفته میشود.
پیشبُری (piš-bori): به عمل آرایش نخل و بریدن برگهای اضافی آن که معمولاً در فصل بهار انجام میشود، گفته میشود. هرس برگهای خشک نخل.
تاشکندن (taškondan): عمل ساختن تا را تاشکندن میگفتند. ←تا.
تال ترک رفتن(tāl-e-tarok raftan): بالای درخت نخل رفتن.
ترک ساختن (tarok-sāxtan): انجام عمل گردهافشانی و لقاح نخل ماده با استفاده از گردۀ نخل نر به وسیلۀ استاد نخلساز. ساختن نخل. به صورت اختصاری، ساختن نیز گفته میشود.
ترکبُری (tarok bori): بریدن خوشههای خرما هنگام رسیده شدن خرما در فصل پاییز.
تَه زمبیلی (tah-zambili): مقدار معینی خرما به اندازهای که ته زنیل مُهَری را پر کند. در فصل رسیدن خرما، این میزان خرما هر روز پس از پاککردن خرما و دست از کارکشیدن کارگران به استاد نخلساز داده میشود.
توختکبری (tovaxtak bori): به عمل بریدن تهشاخههای نخل گفته میشود.
چپوندن (apondanč): به فشاردادن خرمای روی هم برای نگهداری طولانی مدت در جُلت، قوطی فلزی یا کارتن گفته میشود.
خارگیری (xārgiri): گرفتن خارهای اضافی نخل برای اینکه مزاحم بالارفتن از آن نشود.
خُرَک بندکردن (band-kerdan-xorak): خارک به بند کشیدن. خارک خرمای نرسیده و سفت و زردرنگی است که هنگام بریدن خوشۀ خرما همراه با خرمای رسیده است. این خرمای نارس را میشویند و در دیگهای بزرگ مخصوص که به آن دیگ خارکپزی میگویند، میریزند و آن را میجوشانند. سپس خارکهایی را که روی آب میآید، مگ میدانند و با کفگیر میگیرند و به کناری میریزند. بعد از اندکی جوشاندن خارک، آن را در آبکشهای بزرگ میریزند تا خنک شود. سپس زنان کارگر اطراف آن مینشینند و با درفشهای مخصوص که دوتی نامیده میشود، هستۀ خارکها را بیرون میآورند. آنگاه خارکها را مانند تسبیح به بند میکشند و در سایه آویزان میکنند تا خشک شود.
خُرَک بَندکُن (band-kon-xorak): سوزنی فلزی بلند و کلفت در حدود 25 سانتیمتر است که برای به رشته کشیدن خارک به کار میرود.
خرماپزون (xormā-pazūn): اوج گرمای تابستان بهویژه در ماه مرداد که وقت رسیدن خرماست. از واژۀ پختن، ارادۀ رسیدن شده است.
خرماچَپون (Xormā-čapondan): برای قالب زدن کارتن خرما از قالب چوبی یا فلزی دردار که در آن داخل قالب میرود، استفاده میشود که به آن خرماچَپُون میگویند. کارتنهای سه کیلویی خرما را در خرماچپون قرار میدهند سپس خرما را مرطوب میکنند و با در فلزی یا چوبی، خرمای مرطوب را فشار میدهند تا به هم بچسبد و هوای بین آن خارج و از کرمزدگی جلوگیری شود. خرماچَپُون باعث میشود که کارتن خرما پاره نشود و شکل اصلی آن حفظ شود.
خُرمِی دَلی (Xorme-i-dalli): خرمایی که در قوطی فلزی نگهداری میشد. در قدیم که جعبۀ کاغذی و کارتن برای نگهداری خرما نبود، آن را در قوطیهای بزرگ 17کیلویی روغن، معروف به دَلی، میگذاشتند.
خوش اومَ پَنگِ اَول (xoš-u-omad-pang-aval): اصطلاحی است که استاد نخلساز از فراز نخل پس از بریدن خوشۀ نخل و فرستادن آن به پایین میگوید. پس از اینکه خوشۀ اول خرمای رسیده از فراز نخل به پایینآمدن چند نفر در زیر نخل برای گرفتن آن ایستادهاند.
دَسکش کردن (das kaš kerdan): به عمل جدا کردن خرما از رطب، خارک و مگ در سر مشا گفته میشود.
دوتی (doti): ← assa-dar-beiar
رطب کردن (rotab kerdan): به عمل بیرون آوردن هستۀ خرما و بیهسته کردن آن، رطب کردن گفته میشود.
رو پیش گذاشتن (ro piš gozaštan): برای اینکۀ خوشۀ سنگین خرما سر درخت نشکند؛ استاد نخلساز آن را روی برگ نخل میگذارد تا وزن آن را تحمل کند.
ساختن (sāxtan): ←تَرُک ساختن
سر مُشا/مشه رفتن (sar-e-maŝƏ-raftan/sar-e-moŝā-raftan): سَرِ مُشا رَفتن، سَرِ مَشا رَفتن یا سَرِ مَشَه رَفتَن به رفتن کارگران به محل تجمع خرماهای چیدهشده برای تمیزکردن خرما گفته میشود. پس از چیدن خوشههای خرمای یک نخلستان، آن را یکجا جمعآوری میکنند و کارگران برای تمیزکردن خرما از خاشاک، خرمای خشکیده، ناررس و خارک دور آن مینشینند.
شیشتی کردن (ŝiŝ ti kerdan): نوعی گرهزدن بند لیفهای پارهشده برای تعمیر پروند استادکاران نخل است. وقتی بند چاه که از جنس الیاف نخل بود، پاره میشد، برای وصله کردن آن، میگفتند آن را باید شیشتی کرد؛ یعنی الیاف دو قسمت را باید از هم باز و مجدد به در شش تا به هم بافت.
شیلشیل کردن(ŝil-ŝil-kerdan): رشتهرشته یا ریشریشکردن برگهای نخل با کمک سوزن یا سنجاق برای ساختن برخی وسایل حصیری.
غرس کردن (yars-kerdan): تخمین، نقویم و برآوردکردن محصولات خرما و مرکبات. این کار را معمولاً افراد خبره انجام میدهند و طبق تخمین آنان، معامله سرمیگیرد.
کچیکردن ترک(kači-kerdan-tarok): نخلهایی که پیر شدهاند یا ثمر خوبی ندارند را قطع و پس از کندن برگ و الیاف آن، پنیرک یا کچ آن را خارج میکنند که به این عمل به اصطلاح کچیکردن تَرُک میگویند.کشاورزان جهرمی از به کاربردن اصطلاح کشتن یا قطع کردن برای نخل ابا دارند و به جای آن از اصطلاح کچیکردن استفاده میکنند.
کشکارد(kaškard): کژ یا کجکارد. کاردی بزرگ و کج که برای بریدن خارهای خرما استفاده میشود.
لگلگکردن(leg-leg-kerdan): کَنْدَنِ رشتهبرگهای کوچک سبز مجزا از روی شاخۀ بزرگ نخل.
5. 1. 4.ابراز و وسایل ساخته شده از نخل
در گذشته در جهرم انواع وسایل خانه، صنایع دستی و دستافزار مشاغل با استفاده از اجزای نخل ساخته میشد. برخی از این وسایل به قرار زیرند:
اَرَشی (areši): نوار پهن 10 تا 15متری ساخته شده از برگ نخل که مانند کمربند است و با رشتههای گیاهی به نام خُنْگ به هم میدوزند و با آن وسایل مختلف حصیری میسازند. این کلمه با دو املای اَرِش یا عَرِش نگاشته میشود.
بادبیزَ (bād-biza): بادبیزن، بادزَن یا بادبِزَن، وسیلهای برای بادزدن و خنککردن است که از برگ ماده یعنی برگ نازک، سفید و تازهروییدۀ نخل برای بافتن آن استفاده میشود.
بَندِ چا (band-e-čā): طنابی بافته شده با الیاف نخل که برای پایین رفتن و بالا آمدن از چاه استفاده میشود.
پَرَته (peretƏ/paratƏ): رشتۀ باریک بافتهشده با الیاف نخل که حالت آتشگیره یا کبریت داشت و در چاه میگذاشتند و مُقنیان و کسانی که در چاه کار میکردند برای روشنکردن سیگار یا چپق از آن استفاده میکردند. پرته دوام طولانی داشت و به سادگی خاموش یا خاکستر نمیشد. مصوت آغازین این واژه هم به صورت –َ یا –ِ تلفظ میشود.
پَروَند (parvand): طناب محکم و ضخیمی از جنس الیاف خرما به طول تقریبی 5متر که دور کمر نخل و فرد میکنند و با آن به بالای نخل میروند. از نزدیکترین الیاف به مغز نخل استفاده برای بافتن پروند استفاده میکنند که معمولاً زردرنگند و نسبت به سایر الیاف نخل محکمترند.
پُشتَو (poštu): کمربند نسبتاً پهنی بود از جنس الیاف خرما، دارای دو حلقه در طرفین که به بند چاه متصل است و مرد چاهکن یا آبکش برای تسهیل در بالاآمدن از چاه به دور خود میبست.
پُوره (powrƏ): بخشی از چرخ آبکشی در قدیم. دو قطعه چوب موازی که پایههای آن روی چوبی از جنس تنۀ نخل(میخنیه) بود. دو سر پوره در قسمت بالا به چوبی به نام چوَل/čoval بسته میشد و به وسیلۀ طنابی به نام پورهبند که از جنس الیاف نخل بود محکم میشد. دو محور چرخ آبکشی روی پوره قرار داشت.
پُورهبند(powrƏband): طنابی از جنس الیاف نخل که دوسر پوره را به چوب چرخ چاه میبست.←پوره.
تا (tā): طناب محکم و ضخیمی از الیاف نخل که چند لایه است و در گذشته برای آبکشی در چرخ چاه به کار میرفت.
تُخ (tox): ظرف گرد و مسطح بافته شده از برگ نازک نخل و شبیه سینی که در آن آرد میبیزند.
تَقتَقو(taq-taqu): نوعی اسباب بازی کودکانه که با برشی در دارپنگ به وجود میآمد و وقتی کودکان آن را تکان میدادند دو لبۀ آن به هم میخورد و صدا میداد.
تُنگی(tongi): محفظۀ خالی خوشۀ خرما(تُرُنَه) به ویژه نخل نر که حالت تُنْگ آبخوری دارد و معطر است و به عنوان اسباببازی کودکان استفاده میشد. کودکان در آن آب میکردند و به عنوان ظرف آبخوری با آن بازی میکردند.
تیرکمو(kamu-tir): تیرکمان.نوعی کمان اسباببازی کودکانه بود که با استفاده از گزر نخل و بستن کِش یا نوارهای بریده شده از تیوپ لاستیک دوچرخه، موتور یا خودرو ساخته میشد. وسط این چوب را هم برای پرتاب تیر سوراخ میکردند. تیر آن نیز از تکههای صاف برگ نخل برش داده میشد.
جارو پنگی(jaru-i-pangi): جارویی از جنس خوشۀ خشکشده نخل است و برای نظافت حیاط و حوض به کار میرفت.
جارو پیشی(jaru-i-piši ): جارویی که از برگ نخل برای نظافت داخل و حیاط منزل میسازند.
جُلَت(jolat): سبدهای مخصوصی که از برگ نخل به شکل کیسه میبافند و خرما را برای مدت طولانی در آن نگه میدارند و سر آن را نیز با الیاف خرما محکم میدوزند. جلت در وزنهای سه مَنی، ششمنی و نُه منی بافته میشود.
خَشَم(xašam): خانه و سایبانی از جنس شاخه و برگ نخل بود که کولیان میساختند.
دُرُنه(doronƏ/dārana): رشتههای باریکی از برگ نخل که برای دوختن وسایل ساختهشده از برگ نخل به کار میبرند. این کلمه با دو تلفظ دُرُنه و دارَنه خوانده میشود. رشتههای بافتهشده از الیاف نخل.
دوروک(duruk): سبدی استوانهای شکل دارای دسته که از برگ نخل بافته میشود و برای چیدن خرما از نخل است.
زَمْبیلِ مُهَری(mohari-zambil-e): زنبیل مخصوص استاد نخلساز از جنس برگ نخل است که بزرگتر و پهنتر از زنبیلهای خانگی و بقالی است.
زمبیل(zambil): زنبیل. سبدی بافته شده از برگ نخل که برای نگهداری میوه، اشیاء و.. به کار میرفت و دارای انواعی چون زنبیل: بقالی، مُهَری، معمولی و... است.
سُپ(sop): نوعی سینی گرد لبهدار که کف آن از برگ نخل بود و برای پاککردن حبوبات و برنج به کار میرفت و دور از ته خوشۀ خرما یا تغله ساخته میشد.
سُر سُودی (sar-sowdi): سری استوانهای شکل که برای جلوگیری از ورود گردوخاک و حشرات به کوزه از برگ نخل بافته میشد. این در گاهی تک رنگ و گاهی چند رنگ بود و منگلولهای از لیف خرما از آن آویزان بود← سَرْکوزی.
سُر کوزِی(sar-kozei): درپوش بافته شده از برگ نخل برای روی کوزه← سَرسُوْدی.
سَلَه(salƏ): نوعی فرش بافته شده از برگ نخل است که برای نشستن افراد یا خشککردن خارک، رطب و سبزی از آن استفاده میشود.
شاخبند(šāxband): بندی که برای بستن خوشههای شکستۀ خرما به کار میرود.
قلبه سنگ(qolba-sang): قلاب سنگ یا قلوهسنگ یا فلاخن. وسیلهای بافته شده از الیاف و برگ نخل برای پرتاب سنگ است.
کَپَر(kapar): نوی سایبان و اطاقمانندی است که از برگ یا پیش و تنۀ درخت خرما یا میخنیه، برای ساختن آن استفاده میشود←خونۀ خشمی.
کَپَه پَرسُمی(kapƏ-parsomi): ظرف بافتهشده پهن مدور کوچکتر از کپه که برای نگهداری مایۀ خمیر نان از آن استفاده میشود.
کَپَه(kapƏ): ظرف بافته شده پهن مدور که برای برداشتن آرد از آن استفاده میشود.
کُلِی پیشی(kolei-piši):کلاهی مدوّر از جنس برگ نخل که آفتابگیر دارد.
کُندَه(kondaƏ): تکهای نیممتری تا یکمتری از تنۀ بریدهشدۀ نخل که به عنوان پایه یا میز برای ساختن و کوبیدن رویۀ گیوه و تخت آن در جهرم به کار میرفت.
گرزا(gorzā): سبدی بافته شده از برگ نخل که از چهارطرف آن بندی از الیاف خرما وصل است و درون آن گوشت یا میوه میگذاشتند و از قلاب سقف در جایی خنک برای دورماندن از حشرات، آویزان میکردند.
نَنَی(nani): ننو. نوعی گهواره برای نوزدان که از برگ نخل بافته میشد و به وسیلۀ دو تکه چوب یا بند به دو طرف دیوار وصل میکردند.
5. 1. 5.مشاغل مرتبط با نخل
پنگگیر(pang-gir): کسی که هنگام بریدن نخل زیر آن میایستاد و خوشههای بریدهشدۀ نخل را از در زنبیلها میگرفت.
خُرماپاکُن(xorma-pāk-kon): کسی که که در باغها یا سر مشا، به جداکردن خرما از خوشه، تمیزکردن خرما از برگ و خاشاک یا چپاندن خرما مشغول است.
غارس(yares): فردی که درختان خرما را غرس یا ارزیابی میکند و تخمین میزند که هر نخلستان چقدر ثمر دارد.
لودهکَش(lowda-kaš): کسی که لوده یا سبدهای بزرگ پر از خرما را از زیر درخت تا محل پاک کردن خرما(سرِ مشا) به دوش میکشیده است.
مالک(mālek): صاحب نخل یا نخلستان.
مُهَر(mohar): استاد نخلساز و فردی که وظیفۀ رسیدگی به تمام امور نخل اعم از گردهافشانی، خارگیری، روپیشگذاشتن، توختکبری، پیشبری و بریدن خوشههای خرما را بر عهده دارد. برخی گفتهاند اصل این کلمه ماهر و برخی معتقدند از مُخگَر آمده است.
5. 1. 6.آفات و امراض نخل
نخل نیز مانند سایر گیاهان و درختان آفات مختلفی دارد. گاهی هم خرابی نخل ناشی از حشرات یا حیوانات وحشی است، مثلاً برخی حیوانات وحشی مانند گراز که در گذشته در جهرم فراوان بودند نیز خوشههای نخلهای کوچک یا محصول انگور و... را به صورت نصفه میخوردند و آن خوشه و محصول دیگر قابل استفاده نبود. به این عمل حیوانات وحشی در اصطلاح جهرمی، پوزآوُردن(pouz-āvordan) گفته میشد. در جهرم آفات نخل به نامهای زیر معروفند:
بلبل خُرمی(bolbol-e-xormei): نوعی بلبل که بزررگتر از گنجشک و اطراف نوک او سیاه است. دو سوی گونۀ او سفید است و پرهای زیر دمش زرد رنگ است. چون علاقۀ بسیاری به خوردن خرما دارد و به محصول خرما آسیب میزند، به این نام موسوم شده است.
تُوَختکیشدن(tovaxtaki-šodan): به حالت خشکشدن خوشههای نخل و خرما بر سر درخت میگویند. همچنین به حالت پیداشدن رگههای خشکیدگی روی خرمای رسیده، تُوَختَکیشدن میگویند.
چوله(čūlƏ): خارپشت. حیوانی است که محصول تازۀ نخل های کوچک یا مغز سفیدرنگ شیرین آن را میخورد.
خرمسکی(xermosaki): نوعی آفت علاجناپذیر نخل.
شیرهزدن(šire-zadan): روی شاخه و برگ نخل موادی چسبنده مانند شیره بیرون میزند که برای رفع آن درخت را میشستند.
کَرِیشدن(karei-šodan/kara): کَرَه در گویش جهرمی نوعی سوسک سیاه بزرگی است که در بهار ته خوشههای خرما را میخورد و در نتیجه خوشه خشک میشد. برای درمان این آفت مقداری خاک نرم ته خوشۀ نخل میریختند. کَرَه به صورت کَرا نیز در جهرم تلفظ میشود.
گریشدن(gare-šodan): روی برگ نخل و خوشۀ خرما شپشک سفیدرنگی میزند که باعث آسیب به ثمر میشود و به آن گریشدن نخل میگویند. برای از بینبردن این آفت، درختان را میشستند.
گناشدن(gena-šodan): گناشدن تَرُک به این صورت است که سر نخل آنقدر رو به پایین خم میشود تا از تنه جدا شود. این مرض پیشگیری یا درمانی ندارد و معمولاً نخلهای دیوانه را آتش میزدند.
لِشارشدن(lešar-šodan): صفت خوشۀ خرما وقتی تُنُک و کممحصول باشد.
لههکردن(lahæ-kerdan): سیاه و فاسدشدن محل اتصال برگ به تنۀ نخل. در قدیم برای از بین بردن این آفت، این بخش بیمار درخت را میسوزاندند.
مرغ شُو(morgh-šow): پرندهای که چنگلهای تیزی دارد و شبهنگام روی نخل مینشیند و با چنگالهایش، خرماها را خراب میکند.
موش میزری(moš-e-mizari): نوعی موش بزرگ باغی با دم بلند است که در زیر زمین زندگی میکند و هنگام رسیدن خرما از درخت نخل بالا میرود و خرما را میخورد.
5. 1. 7.فراوردههای خوراکی از نخل و خرما
خوراکیهایی که با خرما در جهرم درست میشوند به دلیل شیرین بودن خرما اغلب به صورت دسر یا عصرانه استفاده میشوند. بعضی از این خوردنیها در سراسر کشور رواج دارند، مانند خرما اَرده که ترکیبی از خرما و ارده است و در جهرم به عنوان غذای سبک با خود به کوه و صحرا نیز میبرند. یا املت خرما که غدایی غنی است. عسل یا شهد خرما و کلوچههای خرمایی نیز با استفاده از گوشت خرما در منازل و کارخانههای مختلف تهیه میشوند. تارونۀ نخل نیز برای معطرکردن در جهرم کاربرد دارد. در فصل بهار، تکههای تارُونَه را نیز برای معطرشدن داخل چای میاندازند و به آن چِی تُرُنه میگویند. همچنین تکههای تازۀ تارونه را در گذشته بین لباسها در صندوق قرار میدادند تا لباسها معطر شود.
بعضی خوراکهای حاصل از نخل و خرما مثل: مثل املت خرما به منظور افزایش قوت جسمانی یا ترکیب تخممرغ و اَبرۀ نخل به منظور افزایش قدرت باروری تهیه میشوند و نامی خاص ندارند. سایر خوراکیهای زیر از گذشته در جهرم تهیه میشد:
اُوِ خُرَک(ow-e-xorak): عصارهای که از خارک خیسخورده در آب گرفته شود و زرد کمرنگ است.
اوک(evak/avak): آب شیرینی که از خیساندن و لهکردن خرما در آب به دست میآید و از آن برای طبخ انواع شیرینی و حلوا استفاده میشود. تلفظ مصوت آغازین این کلمه در بعضی جاها با ـَ و در بعضی جاهای شهرستان -ِ است.
چَنگال (čangal): نوعی غذاست که بیشتر در زمستانها خورده میشود و ترکیبی از شیرة خرما و روغن حیوانی است که نان را ریزریز کرده و این مواد را روی آن میریزند، سپس با انگشت به چنگ میزنند تا مخلوط شود. در بعضی مواقع پودر زنجبیل به آن اضافه میکنند. اگر شیرة خرما موجود نباشد از قند کوبیده و شکر هم استفاده میکنند. چون این غذا گرم و انرژیزاست بیشتر در زمستان استفاده میشود.
حَلوی خُرَک(halvoi-xorak): حلوایی تهیهشده از آرد برنج، روغن، گلاب، زعفران، هل، پودر نارگیل و خارک خشکپخته شده.
حَلوی خُرمی(halvei-xormei): بعد از گرفتن اوک خرما آن را در دیگ میجوشانند و برنج، دارچین، هل، گلاب، زعفران و روغن را طی مراحلی به آن میافزایند و از آن حلوای خرما درست میکنند. به این نوع حلوا موقع نذر محرم، حلوای سیدالشهدا (ع) گفته میشود.
خُرَک خُشک(xorak-e-xošk): خارک زرد رنگ را پس از بریدن خوشۀ خرما جدا میکنند و بعد از جوشاندن در آب، با سوزن مخصوص مانند تسبیح به بند میکشند و آویزان میکنند.
خُرَک و خشخاش(xorak-o-xašxaš): پودری شیرینمزه که با خارک خشک کوبیدهشده، خشخاش و مغز بادام تفتداده تهیه میشود.
خُرمِی کنجدی(xorma-kongedi): خرمای هستهگرفتهشده را با آرد گندم تفت میدهند و بعد آن را به صورتهای مختلف شکل میدهند و روی آن کنجد میپاشند.
خُر°مُ و ماس(xormo-vo-mās): دسری جهرمی که خرما را همراه با ماست میخورند.
رنگینک(ranginak): دانههای خرمای هستهگرفتهشده(رطب) را در ظرفی کنار هم میچینند و بعد آرد و روغن تفتداده شده را روی آن میریزند. سپس شکر ساییده و هل و دارچین روی آن میپاشند.
سرکۀ خرما(xormā-serke-i): برای تهیۀ این نوع سرکه در جهرم، ابتدا خرما و به ویژه خرمای زاهدی یا قصب و خرماهای درجۀ سه را شسته و با نمک، سرکه طبیعی در بشکه یا خمره میریزند و و بعدتا 10 سانتیمتر مانده که ظرف پر شود به آن آب اضافه میکنند. مواد را در محیطی گرم و و تاریک به مدت 25 تا 50 روز قرار میدهند و طی این مدت چندبار آن را هم میزنند. هنگامی که خرماها تهنشین شده آن را صاف میکنند تا تفالههای خرما از سرکه جدا شود و سرکۀ به دست آمده را در ظرفی جداگانه میریزند تا جا بیفتد.
شیرۀ جوشیدۀ مِگ(širei-jošide-i-meg): مقداری خارکهای ناررس را که در گویش محلی به آن مگ میگویند در هاونهای سنگی بزرگ میکوفتند تا نرم شود. آنگاه آن را در دیگهای بزرگ خارکپزی میریخته و میجوشاندند تا شیرۀ آن کاملاً بیرون آید و مرتب آن را با ملاقهای بزرگ، که به آن آبگردان میگویند، هم میزدنند تا تَه نگیرد و شیرۀ محتویات دیگ کاملاً بیرون بیاید. بعد از اینکه خوب شیرۀ مگها بیرون میآمد، آن را از پارچههای مخصوص رد و صاف میکردند. این تفالهها، مُس خوانده میشد و برای خوراک حیوانات استفاده میشد. دوباره شیرۀ به دست آمده را میجوشاندند تا کاملاً سفت شود. به این نوع شیره، شیرۀ خرمای جوشانده شده یا شیرۀ مِگْ میگفتند.
شیرِۀ خرما(širei-khormā): شهد خرما که گاهی در ته ظرف خرما جمع میشود. از این شیره برای شیرین کردن غذاها یا رب انار استفاده میشود.
شیفو(šifū): خرماهایی که نیمهخارک و نیمهرطب باشد آن را از وسط نصف کرده و هستۀ آن را بیرون میآورند و پس از خشککردن در برابر آفتاب آن را به همراه زیرۀ سبز، کنجد و شیرۀ خرما در خمرههای کوچکی میریزند و در زمستان از آن میخورند.
عرق تُرُنه(araq-e-toronƏ): غلاف خوشههای نخل بسیار معطر است و در جهرم به وسیلۀ تقطیر از آن عَرَقی به نام عَرَق تُرُنه میگیرند که گرم و مقوی است و به صورت شربت استفاده میشود.
کَچ(kač): پنیر نخل که سفیدرنگ، نرم و خوشمزه است.
کچلو(kačalū): به مِگ یا خارک نیمرسی را که با سایر خارکها در آب جوشیده پخته میشد، کَچَلو میگویند.
گافته(gāftƏ): خارکی دو نیمه شده که در آفتاب خشک کرده باشند.
نون شیرین(non-e-širin): نوعی نان که با آرد گندم، اَوَک خرما و دارچین میپزند.
نون مُشت(non-e-mošt): اَوَک خرما را با آرد گندم و هل کوبیده ورز میدهند و قطعههای کوچکی از آن را در دست شکل میدهند و سپس در روغن سرخ میکنند. سپس بر روی آن شکر پودرشده با کمی هل میریزند.
5. 2. مطالعۀ واژگان نخل و نخداری در جهرم
در کنار واژگان نخل و نخلداری، باید به باورهای عامیانه،کنایهها، ترانهها، واسونکها، ضربالمثلها و متلها دربارۀ نخل در جهرم اشاره کرد که تحقیقاتی نیز دربارۀ آن انجام شده است(تسلیم جهرمی، 1400: 1؛ تسلیم جهرمی، 1399: 9). رسومی چون عروسی نخل، تهدید نمایشی نخل، نذر نخل و نخل ماتم از مهمترین رسوم مرتبط با نخل در شهرستان جهرم است. باورهایی چون تقدس نخل، نقش آن در باروری زنان، همدم انسانبودن و انسانپنداری نخل نیز از باورهای مهم عامۀ جهرم دربارۀ این درخت است(همان).
بررسی واژگان و اصطلاحات جهرمی دربارۀ نخل و نخلداری مشخص میکند اغلب این واژگان ریشه در فارسی کهن و فارسی میانه دارند و لغات عربی در آنها بسیار انگشتشمار و معدود است. مثلاً واژۀ فسیله به معنای نخل و طلعانه به معنای شکوفۀ نخل، تنها واژگان عربی دربارۀ نخل در گویش جهرمی است.
حتی اگر وجود چهار حرف فارسی پ، ژ، گ و چ را در کلمات ملاک فارسی بودن بگیریم، 55 واژه و اصطلاح مربوط به نخل در جهرم، دارای یکی از این چهار حرفند؛ مثل: پُدوز، پَنْگ، کُرُنْگ، پیش یا دارای دو حرف فارسی مثل: پیریچَه، چنگال، گچخوار. اصل این واژگان را در فرهنگهای کهن فارسی چون: لغت فرس اسدی، برهان قاطع و آنندراج میتوان دید. امروزه در بین کلمات و اصطلاحات نخل و نخلداری در جهرم هرچند حرف ژ دیده نمیشود، اما ابدال در دو حرف: چ و ش در دو واژۀ: ارۀ کچبری و کشکارد، همان ژ و کژکارد و ارۀ کژبری است.
جدول واژگان و اصطلاحات نخل و نخلداری جهرم با حروف فارسی پ، گ و چ
پ | گ | چ | ژ |
پنگ: دارپنگ،پنگآوردن، پنگبر، پنگبری، پنگ رو پیش گذاشتن، پنگگیر، پنگ تکوندن، جارو پنگی، خوشاومد پنگ اول | گری شدن | چنگال | ابدال در واژگان کشکارد و کَچبری |
پیش: پیش سوز، پیش خشک، پیشبری، جارو پیشی، تی پیش، کُلی پیشی | جُنگ | کچ، کچبری، اره کچبری |
|
پودوز | کرنگ | بچ |
|
پوره، پورهبند | لگاره | خرماچپون |
|
پُشتو | گرز | کچلو |
|
پرته | مگ، شیرۀ مگ | چپوندن |
|
پروند | گچخوار | خرماچپون |
|
پیریچه | گیوونی | چوله |
|
پیازکن | دگل شاهانی |
|
|
پیز | رنگ اومدن |
|
|
پَرکردن | گناشدن |
|
|
پیزه | رنگینک |
|
|
پنجه عروسی | گرزا |
|
|
خرما پاکن | قلبه سنگ |
|
|
پوزاُوردن |
|
|
|
سُپ |
|
|
|
کپر |
|
|
|
پریز |
|
|
|
نکتۀ دیگر آنکه شهر جهرم، دو بخش محلات شرقی و محلات غربی دارد که برخی کلمات را متفاوت از یکدیگر تلفظ میکنند. مثلاً در محلات شرقی شهر به کُلاهک خرما، کَلَفَه(kalafa) و در محلات غربی کُلُفَه(kolofa)گفته میشود. برخی دیگر از اختلاف حرکات و مصوتها در کلمات و اصطلاحات نخلداری جهرم، اینهاست: اَوَک/اِوَک؛ پَنْجَه عروسی/پِنْجَه عروسی؛ خارمُره/خارمَره؛ دُروُنه/دارَنه؛ پَرَته/پَرِته.
همچنین در جهرم برخی کلمات دو شکل دارند و به عبارت دیگر در حروف و صامتها مختلفند. به نظر میرسد این روند نتیجۀ ابدال و قلب حروف است؛ مثل: سِپِش/شِپِش/شپس؛ گیومی/گیونی/دیوونی.
اختصار و مخففسازی در تلفظ نیز در واژگان و اصطلاحات نخل و نخلداری در جهرم دیده میشود: بادبیزن/بادبِزن/ بادزن؛ میخینه/مخنه.
املای این اصطلاحات نخلداری در جهرم نیز گاهی متفاوت است؛مثل: خاسوئی/خاصوئی؛ تارونه/طارونه؛عرشی /ارشی.
اسامی منسوب نیز در نامگذاری اصطلاحات نخل و نخلداری دیده میشود؛ مثل زاهدی، میزی/میرزی/میرزایی، حاجی قنبری، حنایی. برخی امور یا اجزای نخل نیز دو اسم دارند: مثل تَرُک یا فسیله؛ زاهدی یا قصب. البته واژۀ فسیله در جهرم امروزه رواج ندارد.
در اصطلاحات نخلداری جهرم، افعال کمکی چون: کردن، شدن و آمدن نیز دیده میشود. گاهی نیز این افعال و مصدرها جایگزین اسم نیز میشوند و به تنهایی به کار میروند، مثلاً ساختن به جای ترک ساختن یا ساختن ترک، به معنای بارورکردن نخل، به کار میرود. یا مصدر آوردن در اصطلاح نخلداران جهرمی به معنی تارونه آوردن است. معمولاً حرف ن در آخر مصادر اصطلاحات مربوط به نخلداری نیز یا تلفظ نمیشود یا خفیف تلفظ میشود، مثلاً واژۀ ساختن به صورت ساختَ، خوانده میشود.
نکتۀ دیگر آنکه در گویش محلات غربی شهر جهرم، صوتی وجود دارد که در آخر کلمه میآید و اداکنندۀ پایان کلمه است؛ مثل سَلَه، پَرَتَه و... این صوت نه فتحۀ کامل و نه کسرۀ کامل و فشار صدا روی آن است و در اینجا به صورتƏ آوانگاری شده است. در تلفظ این صوت، لبها نیمهباز میماند، نه کاملاً از دوسو باز میشود که فتحۀ کامل شود و نه رو به پایین میآید تا کسرۀ کامل باشد. در گویش شیرازی و تهرانی، این صوت به صورت کسرۀ کامل است. در محلات شرقی جهرم این صوت به صورت فتحۀ باز تلفظ میشود.
مطالعه بر روی این واژگان همچنین نشان میدهد که انتهای برخی کلمات بهویژه در جمله، به صورت خفیف، تلفظ یا حذف میشود، مثلاً رطب، رُطَ یا کبکاب، کبکا، تلفظ میشود.
همچنین به نظر میرسد با توجه به دقتی که اهالی این شهر برای نامگذاری تکتک اجزا، زمان ثمردهی و صنایع دستی حاصل از نخل داشتهاند، نام برخی از اجزای نخل به دلیل مرور زمان و عدم کاربرد امروزه به فراموشی سپرده شده، مثلاً امروزه نام نوعی خرمای کوچک، نارس و سهقلو که از درختان نخل میافتد، فراموش شده است.
ذکر این نکته لازم است تعدادی اصطلاحات مربوط به نخل،چون: پنگ، خُرک، دُمباز و... در بوشهر، کرانۀ خلیج فارس و دریای عمان و به طورکلی جنوب ایران، با واژگان جهرمی دربارۀ نخل یکسان است. البته بسامد این واژگان مشترک، بسیار اندک است و چندان چشمگیر نیست. نکتۀ دیگر آنکه واژگان و اصطلاحات فارسیزبانان شهرستان خفر، به دلیل اینکه تا سال 1398 جزء این شهرستان به شمار میآمدند، به گویش جهرمی شباهت بسیاری دارد.
دربارۀ هواشناسی و تقویم عامه دربارۀ نخل در جهرم نیز میتوان به این عبارت مسجع اشاره کرد: «پرویز، پودوز/دومان، دُمباز/سهیل، پنگانداز»و در آخر هم میگفتند: «گور پدر آدم سنگانداز!»
منظور از پرویز، ستاره پرویزن و اواسط بهار است که خرما ناررس و سبزرنگ است. از زمان ستارۀ دامان، شبها کمی هوا خنک میشود، ولی روزها گرما شدت بیشتر دارد و خارک به رنگ زرد و نیمرس میشود. با آشکارشدن ستارۀ سهیل، وقت بریدن خوشههای خرماست. منظور از عبارت طنزآمیز آخر و سنگانداز هم این است که در قدیم کودکان به پودوزها یا خرمای نارس سنگ میانداختند تا مقداری ریخته شود و بروند زیر کاه یا در کولوک بگذارند تا پودوز پخته شود و بعد بخورند.
نتیجهگیری
شناخت کامل یک اقلیم بدون شناخت واژگان و زبان آن امکانپذیر نیست. از دیگر سو زبان وگویش نیز از جغرافیا تأثیر فراوان میگیرند. یکی از ویژگیهای اقلیمی فارس و شهرستان جهرم در جنوب شرقی این استان، نخلخیزی آن است که بر فرهنگ محلی تأثیر بسیاری گذاشته است. با وجود این، تحقیقات اندکی راجع به این درخت در فرهنگ و ادبیات بومی فارس شده است. مهمترین شکل بروز فرهنگ، زبان است و نخل و اصطلاحات مربوط به آن در گویش جهرمی بسامد بسیاری دارد. بر اساس نتایج این مقاله، دستکم 195 واژه و اصطلاح به صورت مستقیم برای نخل و نخلداری در شهرستان جهرم ساخته شده است. 45درصد این واژگان از حروف فارسی پ، ژ، گ و چ بهره بردهاند و بسامد واژگان عربی در این کلمات و اصطلاحات بسیار اندک است و به جز چند لغت انگشتشمار عربی مانند فسیله که به نظر میرسد به تبع فاضلان عربیدان در میان مردم رایج شده است، تمام لغات مربوط به نخل و نخلداری در جهرم از واژگان فارسی و اغلب کهن هستند. گواه این موضوع یافتن این لغات و رد پای آنها در فرهنگهای کهن فارسی مثل لغت فرس اسدی، برهان قاطع و فرهنگ آنندراج است. معدودی از این کلمات و اصطلاحات نیز با نواحی خرماخیز جنوب ایران اعم از سیستان و بلوچستان، بوشهر و خوزستان مشترک است.
دقت در ساخت این واژگان و اصطلاحات، باور اسطورهای مردم جهرم را دربارۀ نخل و انسانپنداری آن نشان میدهد، مثلاً واحد شمارش نخل، نفر و واحد شمارش خرما، کلّه یعنی سر است یا از مغز نخل یا خود نخل به مُخ تعبیر میشود. باورهای عامیانه و سنن جهرمی چون: گناشدن نخل، عاشقی نخل، عروسی نخل، تهدید نخل، ساخته شدن نخل از نخالۀ انسان و... این نظر را تأیید میکند.
کلمات و اصطلاحات نخلداری در جهرم گاهی با مصدرهای مختلف مثل: کردن، آوردن یا ساختن میآیند و گاهی نیز یک مصدر فارسی، معنای مجازی در اصطلاحات نخلداری جهرمی دارد؛ مثلاً «آوردن» در اصطلاح نخلداری جهرم به معنای، تارونه آوردن است که مصدر جانشین اسم نیز است. تنوع واژگان و اصطلاحات نخلداری جهرم به اندازهای است که آن را به طور عمده در هفت گروه شامل: انواع نخلهای محلی، اجزای نخل و حالات آن، امور مرتبط با نخداری، ابزار ساخته شده از نخل، مشاغل مرتبط با نخل، آفات و امراض نخل و فراوردههای خوراکی از نخل و خرما میتوان دستهبندی کرد.
یادداشتها
1.ابن منظور در لساناللعرب واژۀ جَر°م را تنه و کندۀ نخل معنی کرده است که به واژۀ جهرم نیز نزدیک است، چرا که نام این شهر تا قرن هشتم در متون فارسی و عربی با فتحه روی حرف ر خوانده میشد و از طرفی در سفرنامههای دورۀ صفوی نام این شهر به صورت جَرَم یا جروم نیز آمده است.
فهرست منابع
1. ابنبلخی(1363)، فارسنامه. به سعی گای لسترنج و رینولد نیکلسون. تهران: دنیای کتاب.
2. تاورنیه، ژان باتیست(1358). سفرنامۀ تاورنیه. مترجم ابوتراب نوری. به تصحیح حمید شیروانی. تهران: سنائی؛ تأیید اصفهان.
3. تسلیم جهرمی، فاطمه(1399).« جایگاه نخل در اشعار غنایی عامیانۀ مردم جهرم». مطالعات زبان و ادبیات غنایی.10(35)،صص 9-29. Doi ندارد.
4. _____________(1400). تحلیل جایگاه نخل در کنایات و ضرب المثلهای جهرمی. ادبیات و زبانهای محلی ایران زمین، دانشگاه آزاد اسلامی واحد یاسوج. 11(1). صص۲۰-۱. 10.30495/IRLL.2021.682493 :Doi
5. حسینی فسایی، محمدحسن میرزا(1378) فارسنامهٔ ناصری. بهکوشش منصور رستگار فسایی. ۲ج، تهران: امیرکبیر.
6. سلامی،عبدالنبی(1383)، «خرما در فرهنگ مردم کرمان». ویژهنامۀ گویششناسی. فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی، 1(2)، صص 37-53. Doi ندارد.
7. شاردن، ژان(بیتا)، میکروفیلم ترجمۀ سفرنامۀ شاردن. مسودۀ مترجم. مترجم سیدمحمد. شمارۀ 4535. تهران: کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، بخش دیجیتال.
8. صداقتکیش، جمشید(1389). جهرم در پویۀ تاریخ. شیراز: فرهنگ پارس؛ بنیاد فارسشناسی.
9. طوفان، جلال(1380). شهرستان جهرم. چ سوم. شیراز: کوشامهر.
10. ________(1399). تاریخ اجتماعی جهرم.ویرایش و چاپ دوم. شیراز: تختجمشید.
11. فردوسی، ابوالقاسم(۱۳۸۴). شاهنامه. تصحیح سعید حمیدیان. ۴ج. تهران: قطره.
12. فرزیننیا، صمد(۱۳۹۰). فرهنگ فارسی جهرمی. شیراز: دانشگاه آزاد اسلامی واحد شیراز.
13. فیگوئروا، گارسیا سیلوا(1363). سفرنامۀ دن گارسیا سیلوا فیگوئروا.مترجم غلامرضا سمیعی. تهران: نشر نو.
14. قزلی جهرمی، ایرج(1394). فرهنگ آداب و رسوم شهرستان جهرم. جهرم: بونیز.
15. کارنامۀ اردشیر بابکان؛ با متن پهلوی، آوانویسی، ترجمه فارسی و واژهنامه(۱۳۶۹). تصحیح محمدجواد مشکور. تهران: دنیای کتاب.
16. کیا، صادق(1354). خرمابن و واژههای وابسته به آن در فارسی جهرم. پژوهشنامۀ فرهنگستان زبان ایران. 1(1)، صص 83-9. Doiندارد.
17. مجدی، محمدبن ابیطالب(1362). زینةالمجالس، به تصحیح احمد احمدی. تهران: کتابخانه سنایی.
18. مقدسی، ابوعبدالله.(1361). احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم. ترجمۀ علینقی وزیری. تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان.
19. منصوری، مهرزاد(1386). «واژهها و اصطلاحات مربوط به خرما در خاوران فارس». گویششناسی، 5(6). صص 184-194. Doi ندارد.
References (In English)
1. Chardin, J. (?). microfilm of the translation of Chardin's travelogue. translator's draft. translator Seyed Mohammad. No. 4535, Tehran: Central Library and Document Center of Tehran University, digital section.
2. Farzinnia, Sa. (2019), Jahormi Persian dictionary. Shiraz: Islamic Azad University.
3. Ferdowsi, A. (2004). Shahnameh. edited by Saeed Hamidian., 4 vols. Tehran: Qatr.
4. Figueroa, G. S. (1984). the travel book of Dan Garcia Silva Figueroa. translated by Gholamreza Samii. Tehran: Nashr Now.
5. Ghazli Jahormi, I. (2014). Culture of customs and customs of Jahorm city. Jahorm: Boniz.
6. Hosseini Fasaei, M. (1999) Naseri Farsnameh. By the efforts of Mansour Rostgar Fasai. 2vol, Tehran: Amirkabir.
7. Ibn Balkhi. (1984), Farsnameh. edited by Guy Lestrange and Reynold Nicholson. Tehran: Duniya Ketab.
8. Karnameh-i of Ardeshir Babkan; With Pahlavi text, transliteration. Persian translation and glossary. (1990). proofread by Mohammad Javad Mashkoor. Tehran: Duniya Ketab.
9. Kia, S. (1975), Khormaban and related words in Jahrom Farsi. Journal of Iran Language Academy, 1(1), pp. 9-83. It does not have a DOI.
10. Majdi, M. (1983). Zaina al-Majalis, edited by Ahmad Ahmadi. Tehran: Sanai Library.
11. Mansouri, M, (2016). Words and terms related to dates in eastern Fars. Dialects. 5(6). pp. 184-194. It does not have a DOI.
12. Moghdisi, A. (1981). Ahsan al-Taqasim fi Ma'rafa al-Aqalim. translated by Alineghi Vaziri. Tehran: Authors and Translators Company.
13. Salami, A (2013), Dates in the culture of the people of Kerman. special issue of dialectology.Persian Language and Literature Academy. 1(2). pp. 37-53. It does not have a DOI.
14. Sedaghat Kish, J. (2009), Jahrom in the history .Shiraz: Farhang Pars; Persian Studies Foundation.
15. Taslim Jahormi, F. (2021). Analysis of the position of the palm in Jahormi proverbs and innuendos. Iranian Zamin Literature and Local Languages. Islamic Azad University. Yasouj.11(1). pp. 1-20. Doi: 10.30495/IRLL.2021.682493
16. ________________.(2019). The place of the palm tree in the folk songs of the people of Jahrom. studies of the language and lyrical literature, 10( 35), pp. 29-9. It does not have a DOI.
17. Tavernier, J. (1979). Tavernier's travel book. translated by Abu Tarab Nouri. edited by Hamid Shirvani. Tehran: Sanai; Taaeid of Isfahan.
18. Tofan, J. (2001). Jahorm city, 3rd edition. Shiraz: Kushamehr.
19. ______. (2019). Social history of Jahorm. second edition and edition. Shiraz: Takht Jamshid.
Review and study of words and terms related to palm and palm farming in Jahormi dialect
Abstract
The vocabulary of a language and dialect is related to the lifestyle, geography and environment of its speakers. Jahrom is a city in the southwest of Iran and Fars province, which was called the palm forest in the past because of its abundance of palm trees and palm groves. Due to the many uses of the palm tree and its parts in the daily life of the people of Jahrom, various parts and terms related to this tree have been named in this city. The palm tree is also included in all branches of culture, including language, traditions, and beliefs of the people of this city, which often have mythological roots. . This research collected 195 words and terms of palm and palm farming in Jahrom in the form of documents and fieldwork and divided them into seven categories: local palm types, palm components and their conditions, matters related to palm farming, manufactured tools, related jobs, pests and diseases. and categorized food products. The descriptive-analytical study of these words shows the belief in the anthropomorphism of the palm tree in Jahrom. According to the results of this research, most of Jahrami words and terms about palm trees and palm cultivation are old Persian, and the Arabic words in them are few and far between. These words are diverse and 45% of these words have the Farsi's letters P, G, č, Zh. Since these words are one of the important manifestations of popular culture in Jahrom, its analysis helps to know the mental and psychological backgrounds of the people of this city.
Keywords: Jahrom, date, dialectology, palm, palm farming.