این پژوهش با هدف شناسایی عوامل اثرگذار بر توانمندسازی سازمانی بر اساس مدیریت دانش در میان کارکنان شعب بانک سپه شهر تهران انجام شد. پژوهش حاضر از لحاظ هدف، کاربردی و از لحاظ نحوه گردآوری اطلاعات جزء پژوهشهای آمیخته (کیفی- کمی) است. جامعه آماری در بخش کیفی شامل خبرگان دا چکیده کامل
این پژوهش با هدف شناسایی عوامل اثرگذار بر توانمندسازی سازمانی بر اساس مدیریت دانش در میان کارکنان شعب بانک سپه شهر تهران انجام شد. پژوهش حاضر از لحاظ هدف، کاربردی و از لحاظ نحوه گردآوری اطلاعات جزء پژوهشهای آمیخته (کیفی- کمی) است. جامعه آماری در بخش کیفی شامل خبرگان دانشگاهی و سازمانی شامل مدیران ارشد بانک سپه شهر تهران و آشنا با مدیریت منابع انسانی، و در بخش کمّی شامل کلیه کارمندان شعب بانک سپه شهر تهران بود. حجم نمونه در بخش کیفی با اشباع نظری (20 نفر) و در بخش کمّی بر اساس فرمول کوکران 343 نفر برآورد شد.. ابزار گردآوری دادهها، در بخش کیفی، مصاحبه و در بخش کمّی، پرسشنامه محققساخته بر مبنای مقیاس 5 گزینهای بود. برای تجزیه و تحلیل دادهها از آزمونهای آلفای کرونباخ، ﻣﯿﺎﻧﮕﯿﻦ وارﯾﺎﻧﺲ اﺳﺘﺨﺮاج ﺷﺪه (AVE)، ماتریس جذر AVE، کولموگروفاسمیرنف، تحلیل عاملی اکتشافی، تحلیل عاملی تاییدی و t تکنمونهای استفاده شد. نتایج به دست آمده به شناسایی 14 مؤلفه اثرگذار شامل اعتماد، انگیزش، تعهد، هوش هیجانی، مشارکت، ارتباطات، ساختار، آموزش، فرهنگ، رهبری، تکنولوژی و پاداش منجر شد. نتایج دیگر نشان داد که وضعیت موجود مؤلفه های شناسایی شده در توانمندسازی سازمانی بر اساس مدیریت دانش مطلوب است. علاوه بر این، با استفاده از تحلیل عاملی اکتشافی مؤلفه ها به سه دسته فردی، سازمانی و میان فردی دسته بندی گردید. در این میان عوامل فردی با ضریب مسیر (0.88) رتبه اول، عوامل سازمانی (0.87) رتبه دوم و در نهایت عوامل بین فردی با ضریب مسیر (067) رتبه آخر را به خود اختصاص داد.
پرونده مقاله
پژوهش حاضر با هدف تحلیل تطبیقی روشهای تدریس و ارزشیابی در برنامه درسی هنر دوره ابتدایی ایران، برزیل، یونان و کره جنوبی انجام شد. روش پژوهش تطبیقی کیفی و انتخاب کشورها هدفمند بود. دادهها از طریق اسناد بالادستی و مدارک ملی آموزش و پرورش، گزارشهای پژوهشی و مقالات فصلنام چکیده کامل
پژوهش حاضر با هدف تحلیل تطبیقی روشهای تدریس و ارزشیابی در برنامه درسی هنر دوره ابتدایی ایران، برزیل، یونان و کره جنوبی انجام شد. روش پژوهش تطبیقی کیفی و انتخاب کشورها هدفمند بود. دادهها از طریق اسناد بالادستی و مدارک ملی آموزش و پرورش، گزارشهای پژوهشی و مقالات فصلنامههای علمی گردآوری گردید. تحلیل دادهها بر اساس الگوی چهار مرحلهای بِردی انجام شد. نتایج مربوط به روشهای تدریس نشان داد به طور مشترک هر چهار کشور بر استفاده از روش قصهگویی، بحث و گفتگو، موسیقی و سرودها، اجرای نمایش، بازدید از گالریهای هنری و موزهها و بهره گیری از سایتهای اینترنتی تأکید دارند، حال آن که ارائه مدل برای نقاشی، سرمشق دادن برای خوشنویسی و تعریف پروژه فردی و گروهی مختص به ایران، بازی با خاک رس و تودههای کاغذ، ساختن اشیا با چوب، ساختن عروسکهای بومی و گردش در طبیعت مختص به برزیل، بازیهای آموزشی مختص به یونان، روایت-گری، برگزاری نمایشگاه از فعالیتهای هنری دانشآموزان و استفاده از رسانههای اینترنتی مختص به کره جنوبی می-باشد. نتایج مربوط به روشهای ارزشیابی نیز مشخص کرد که ترجیح رویکرد کیفی، استفاده از پوشه کار، ثبت گزارش و مشاهده و قضاوت معلم از جمله اشتراکات است، در حالی که از نمایشگاه کاردستی، مباحثه با دانشآموزان درباره کیفیت آثار هنری و سنجش نگرشهای هنری دانشآموزان در ایران، از پرسشنامههای انشایی و نظرخواهی از والدین در برزیل، از ارزشیابی اقدامات درون کلاسی و ارزشیابی فعالیتهای خارج از کلاس در یونان و از فرایندمحوری و استفاده از چک لیستهای مصوب در کره جنوبی استفاده میشود.
پرونده مقاله
هدف پژوهش حاضر مقایسه افراد مبتلا به اختلال پرخوری و افراد غیر مبتلا از لحاظ، سبکهای مقابلهای، بامدادگرایی، خودکارآمدی در زمینه خوردن، استرس، اضطراب و افسردگی با کنترل شاخص توده بدنی بود. روش این پژوهش، توصیفی از نوع علی- مقایسهای است. جامعه آماری را کلیه دانش آموزان چکیده کامل
هدف پژوهش حاضر مقایسه افراد مبتلا به اختلال پرخوری و افراد غیر مبتلا از لحاظ، سبکهای مقابلهای، بامدادگرایی، خودکارآمدی در زمینه خوردن، استرس، اضطراب و افسردگی با کنترل شاخص توده بدنی بود. روش این پژوهش، توصیفی از نوع علی- مقایسهای است. جامعه آماری را کلیه دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه شهرستان اردبیل تشکیل میدادند که 53 نفر از افراد مبتلا به اختلال پرخوری با استفاده از پرسشنامه و مصاحبه تشخیصی، مطابق با پنجمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی به عنوان گروه بیمار و 61 نفر نیز به عنوان گروه غیر بیمار انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامههای شاخص افسردگی اضطراب و استرس لویندا (1995) ، مقیاس بامدادگرایی اسمیت، ریلی و میدکیف (1989)، پرسشنامه پرخوری گورمالی و همکاران (1982)، مقیاس خودکارآمدی در کنترل وزن کلرک و همکاران (1991) و سبکهای مقابلهای بیلینگنز و موس (1981) بود و دادهها با استفاده از روش تحلیل کواریانس چند متغیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که بعد از کنترل شاخص توده بدنی، افراد مبتلا به اختلال پرخوری اضطراب و افسردگی بیشتر و خودکارآمدی کمتری در کنترل خوردن داشتند. آنها از سبک مقابلهای هیجان-مدارتری استفاده میکردند و تمایلات عصرگرایانه آنها نسبت به افراد غیر بیمار بالاتر بود. بنابراین توجه به پریشانی هیجانی، خود کارآمدی در مدیریت تغذیه، نوع شخصیت بامدادگرایی و سبکهای مقابلهای میتواند نقش مهمی در مدیریت پرخوری این بیماران داشته باشد.
پرونده مقاله
هدف از انجام پژوهش حاضر تحلیل و تبیین مشارکت والدین به مثابه بُعد مغفول برنامه های درسی مدارس می باشد.ضرورت مشارکت والدین در برنامه درسی مدارس امری بدیهی بوده و غفلت از این مهم ، به ویژه در ایام بیماری کرونا که مدارس به دلیل تعطیلی نیاز مبرم به مشارکت والدین پیدا نمودند چکیده کامل
هدف از انجام پژوهش حاضر تحلیل و تبیین مشارکت والدین به مثابه بُعد مغفول برنامه های درسی مدارس می باشد.ضرورت مشارکت والدین در برنامه درسی مدارس امری بدیهی بوده و غفلت از این مهم ، به ویژه در ایام بیماری کرونا که مدارس به دلیل تعطیلی نیاز مبرم به مشارکت والدین پیدا نمودند ،بیش از گذشته آثار خود را آشکار و برجسته ساخت.روش پژوهش حاضر فراتحلیل و جامعه آماری شامل پژوهش ها و اسنادی بوده اند که با ملاک های پژوهش حاضر هماهنگی داشته و نمونه مورد مطالعه تعداد 23پژوهش بوده که با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند مورد بررسی قرار گرفته اند. سوالات اصلی این پژوهش عبارت بودند از اینکه 1. استلزامات مشارکت اولیاء از دیدگاه سند چگونه است ؟ 2. استلزامات پژوهش های انجام شده در خصوص مشارکت اولیاء در برنامه های درسی چگونه است ؟ 3. موانع مشارکت اولیاء در برنامه های درسی کدامند ؟ 4. جایگاه مشارکت اولیاء در برنامه های درسی کجاست ؟ بر اساس یافته های پژوهش حاضر ،باوجود بدیهی و غیر قابل انکار بودن نقش مشارکت والدین در ثمر بخش بودن برنامه های درسی،این حقیقت از شدت وضوح قابل روئیت نبوده و مشارکت والدین به مثابه بُعد مغفول برنامه های درسی مدارس محسوب می گردد درپایان راهکارهای لازم در قالب پیشنهادات پژوهش ارائه شده است.
پرونده مقاله
بخش اعظم شناخت انسان از محیط بر اساس سوابق یادگیریاش است.سرقت از انحرافات اجتماعی پرتکرار است که با تحمیل خسارتهای جانی موجب شکلگیری ترس و ناامنی در شهروندان می شود. در این تحقیق به تبیین رابطه خسارتهای جانی سرقت با نگرش به ترس و ناامنی شهروندان بر اساس نظریه یادگیر چکیده کامل
بخش اعظم شناخت انسان از محیط بر اساس سوابق یادگیریاش است.سرقت از انحرافات اجتماعی پرتکرار است که با تحمیل خسارتهای جانی موجب شکلگیری ترس و ناامنی در شهروندان می شود. در این تحقیق به تبیین رابطه خسارتهای جانی سرقت با نگرش به ترس و ناامنی شهروندان بر اساس نظریه یادگیری پرداختهشده است. این تحقیق از نوع مطالعات کمی و توصیفی از نوع پیمایشی است که به شیوه ی همبستگی اجرا شده است. جامعه آماری شامل همه شهروندان استان خراسان شمالی است که نمونه بر اساس فرمول کوکران به تعداد 384 نفر بهدست آمد و پرسشنامه محققساخته به روش طبقهای متناسب با حجم توزیع شد. روایی پرسشنامه مورد تایید چند تن از متخصصان و خبرگان این حیطه قرار گرفت و پایایی آن به روش آلفای کرونباخ به میزان 82/. تائید شد. دادهها با استفاده از نرمافزار اس.پی.اس.اس نسخه 18 تحلیل شد. بر اساس نتایج مشاهده شد از نظر شهروندان خسارتهای جانی ناشی از سرقت در معابر و اماکن، جیببری و سرقت منزل به ترتیب به نسبت سایر سرقتها بیشترین رابطه را با نگرش ایشان به ترس و ناامنی دارند. از آنجا که تنها 8.6 درصد پاسخگویان مورد سرقت قرار گرفتهاند؛ بر اساس نظریه یادگیری اجتماعی اینطور استنباط میشود که مکانیزمهای دیگری مانند مشاهده و تقلید بهجز تجربه مستقیم سرقت، تعیین کننده نگرش به ترس و ناامنی ایشان بوده است از این رو پیشنهاد می شود جهت طراحی برنامههای مداخلهای برای ارتقا امنیت اجتماعی علاوه بر اجرای طرح های پیشگیری از جرم می توان از مکانیزمهای مشاهده و تقلید مثبت بهره گرفت.
پرونده مقاله
هدف این مطالعه کشف سطوح، پیامدها و عوامل تسهیلکننده توانمندسازی مبتنی بر درسپژوهی به شیوه کیفی و بررسی نقش میانجی عوامل تسهیلکننده در تأثیرگذاری سطوح بر پیامدهای توانمندسازی به شیوه کمّی بوده است. در بخش کیفی با استفاده از راهبردهای نمونهگیری هدفمند، از بین دستورالع چکیده کامل
هدف این مطالعه کشف سطوح، پیامدها و عوامل تسهیلکننده توانمندسازی مبتنی بر درسپژوهی به شیوه کیفی و بررسی نقش میانجی عوامل تسهیلکننده در تأثیرگذاری سطوح بر پیامدهای توانمندسازی به شیوه کمّی بوده است. در بخش کیفی با استفاده از راهبردهای نمونهگیری هدفمند، از بین دستورالعملهای آموزشوپرورش، مبانی نظری و پیشینه عملی و مصاحبه با صاحبنظران(13نفر)، اقدام به استخراج متون مرتبط گردید. سپس با تحلیل محتوای استقرایی متون سطوح، پیامدها و تسهیلکنندههای توانمندسازی مشخص گردید. در بخش اول کمّی پژوهش، داده-های کیفی به پرسشنامه تبدیل گردید و روایی صوری و محتوایی آن با استفاده نظر صاحبنظران تأیید گردید و با توزیع آن در بین676 نفر از معلمان دوره ابتدایی، روایی سازه، آن نیز با استفاده از روش تحلیل عاملی تأئیدی محاسبه گردید. در قسمت دوم کمّی برای تعیین نقش میانجی عوامل تسهیلکننده، پرسشنامهی استاندارد شده در بین 223 نفر از معلمان مجری درسپژوهی، سرگروههای آموزشی، کارشناسان اداری و برخی از صاحبنظران شرکت-کننده در بخش کیفی پژوهش توزیع گردید که همگی به صورت نمونهگیری قضاوتی انتخاب شده بودند. نتایج معادلات ساختاری نشان داد که اثر متغیرهای پیشبین(سطوحتوانمندسازی وتسهیلکنندهها)بر متغیر وابسته(پیامدها) مثبت و معنادار (05/0≥P)بود. برازش کلی مدل با استفاده از معیارGOF در حد قوی(۵۸۳/0) بوده و نقش میانجی عوامل تسهیلکننده با استفاده از آزمون سوبل(18/9) به طور کامل تأیید گردید. نتیجه آزمونVAF نشان داد که متغیر میانجی، شدت اثر متوسط در مدل دارد.
پرونده مقاله
چکیده: هدف از این پژوهش بررسی رابطه الگوهای ارتباطی، انسجام و انعطافپذیری خانواده با بهزیستی روانشناختی دانش آموزان با واسطهگری سرسختی روانشناختی بود. روش پژوهش از نوع توصیفی- همبستگی بود. جامعه پژوهش شامل تمامی دانش آموزان مقطع دوم متوسطه شهر دزفول و نمونه پژوهش شام چکیده کامل
چکیده: هدف از این پژوهش بررسی رابطه الگوهای ارتباطی، انسجام و انعطافپذیری خانواده با بهزیستی روانشناختی دانش آموزان با واسطهگری سرسختی روانشناختی بود. روش پژوهش از نوع توصیفی- همبستگی بود. جامعه پژوهش شامل تمامی دانش آموزان مقطع دوم متوسطه شهر دزفول و نمونه پژوهش شامل 390 نفر از این دانش آموزان بود که با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. برای اندازه گیری متغیرها از پرسشنامههای بهزیستی روانشناختی (ریف، 1989)، الگوهای ارتباطی خانواده (ریچی و فیتزپاتریک، 1998)، انعطاف پذیری (شاکری، 1382)، انسجام خانواده (سامانی، 1381) و سرسختی روانشناختی اهواز (کیامرثی، 1377) استفاده شد. نتایج نشان داد الگوهای ارتباطی، انسجام و انعطافپذیری خانواده و سرسختی روانشناختی با بهزیستی روانشناختی دانش آموزان رابطه معناداری وجود دارد. نتایج حاصل از تحلیل مسیر نشان داد که روابط مستقیم و غیر مستقیم در مدل پیشنهادی معنادار بودند و روابط بین متغیرهای مذکور از برازش قابل قبول برخوردار بود. بنابراین بر اساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که سرسختی روانشناختی در رابطه بین الگوهای ارتباطی، انسجام و انعطافپذیری خانواده با بهزیستی روانشناختی دارای نقش میانجی می باشد.
پرونده مقاله
هدف از پژوهش حاضر مقایسه خودکارآمدی و تعهد شغلی معلمان دارای تدریس در حوزه تخصصی و غیرتخصصی در مقطع ابتدایی ناحیه یک آموزش و پرورش شهرستان سنندج بود. روش پژوهش حاضر از نوع توصیفی- مقایسهای است. جامعهی آماری شامل 1102 نفر (810 نفر زن و 292 نفر مرد) از معلمان مقطع ابتدا چکیده کامل
هدف از پژوهش حاضر مقایسه خودکارآمدی و تعهد شغلی معلمان دارای تدریس در حوزه تخصصی و غیرتخصصی در مقطع ابتدایی ناحیه یک آموزش و پرورش شهرستان سنندج بود. روش پژوهش حاضر از نوع توصیفی- مقایسهای است. جامعهی آماری شامل 1102 نفر (810 نفر زن و 292 نفر مرد) از معلمان مقطع ابتدایی آموزش و پرورش ناحیه یک شهرستان سنندج بوده که در سال تحصیلی 97-96 مشغول به فعالیت بودند. از این تعداد 95 نفر از معلمان مقطع ابتدایی که در حوزهی غیرتخصصیِ خود، مشغول به تدریس بودند، به روش تمامشماری و همچنین 262 نفر از معلمان که دارای تدریس در حوزه تخصصی خود بودند، به روش نمونهگیری تصادفی ساده انتخاب شدند. از پرسشنامههای استاندارد خودکارآمدی تشانن- موران و وولفولک هوی (2001) و تعهد شغلی بلاو (2009)، جهت گردآوری داده-ها استفاده شد. همچنین برای تجزیه و تحلیل دادهها، از آزمون t دو گروه مستقل استفاده گردید. نتایج پژوهش حاکی از آن است که خودکارآمدیِ معلمانِ دارای تدریس در حوزه تخصصی و خارج از حوزه تخصصی، تفاوت معناداری دارد. همچنین تعهد شغلیِ معلمانِ دارای تدریس در حوزه تخصصی و خارج از حوزه تخصصی نیز، تفاوت معناداری دارد.
پرونده مقاله
هدف مطالعه حاضر، بررسی رابطه کیفیت زندگی و سلامت روانی دانشآموزان دختر متوسطه دوم است. روش مطالعه حاضر کمی- پیمایشی و با ابزار پرسشنامه و بر روی جامعه دانشآموزی روستایی متوسطه شهرستان دهلران در سال تحصیلی 1397 صورت گرفته است. جامعه آماری 1176 نفر و حجم نمونه نیز بر اس چکیده کامل
هدف مطالعه حاضر، بررسی رابطه کیفیت زندگی و سلامت روانی دانشآموزان دختر متوسطه دوم است. روش مطالعه حاضر کمی- پیمایشی و با ابزار پرسشنامه و بر روی جامعه دانشآموزی روستایی متوسطه شهرستان دهلران در سال تحصیلی 1397 صورت گرفته است. جامعه آماری 1176 نفر و حجم نمونه نیز بر اساس جدول مورگان 308 نفر است. اعتبار پرسشنامه از طریق توزیع مقدماتی تعدادی پرسشنامه (25 مورد) و بر اساس آزمون آلفای کرونباخ مورد بررسی قرار گرفته است. برای بررسی فرضیات تحقیق از آزمونهای آماری همبستگی پیرسون و رگرسیون استفاده شده است. همچنین پرسشنامههای مورد استفاده شامل ترکیب پرسشنامه استاندارد سلامت روانی گلدبرگ (1978) و پرسشنامه کیفیت زندگی ویلیامز و باتن (1981) است. نتایج نشان دادند سطح کیفیت زندگی دانشآموزان روستایی در حد بالا و سطح سلامت روان نیز متوسط است. بین متغیر کیفیت زندگی و سلامت روان رابطه معناداری وجود دارد و میزان این همبستگی (70/0=r) و (05/0 ≥ P) حاصل شد. نتایج رگرسیون نیز نشان داد که متغیر کیفیت زندگی به میزان 49/0 متغیر سلامت روان را پیشبینی میکند. با توجه به اثرگذاری کیفیت زندگی بر سلامت روان دانشآموزان، وزارت آموزش و پرورش باید بیش از هر اقدام دیگری بر موضوع ارتقاء کیفیت زندگی دانشآموزان دختر روستایی که بر سلامت روان آنان نقش به سزایی دارد تمرکز نماید.
پرونده مقاله
پژوهش حاضر تحت عنوان تحلیل عوامل سه گانه توسعه ایده پردازی بر پیامدهای توسعه کیفی مراکز رشد با رویکرد آمیخته به مرحله اجرا درآمد. روش پژوهش از نظر هدف، بنیادی و از نظر نحوه گردآوری اطلاعات در دو سطح کیفی، رویکرد اشتراوس وکوربین(1998) و کمی(توصیفی از نوع پیمایشی) بود. جا چکیده کامل
پژوهش حاضر تحت عنوان تحلیل عوامل سه گانه توسعه ایده پردازی بر پیامدهای توسعه کیفی مراکز رشد با رویکرد آمیخته به مرحله اجرا درآمد. روش پژوهش از نظر هدف، بنیادی و از نظر نحوه گردآوری اطلاعات در دو سطح کیفی، رویکرد اشتراوس وکوربین(1998) و کمی(توصیفی از نوع پیمایشی) بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه مدیران شرکت های دانش بنیان مستقر در دانشگاههای استان تهران و اصفهان در سال 1398 بود. ابزار جمع آوری اطلاعات در بخش کیفی مصاحبه ساختاریافته بود که تحلیل اطلاعات آن به شیوه کُد گذاری(باز، محوری و انتخابی) روی نمونه ای مشتمل بر15 نفر صورت گرفت و در بخش کمی ابزار اصلی سنجش، پرسشنامه محقق ساخته بود. بر مبنای حداقلی نرم افزار کمترین مربعات جزئی هوشمند حجم نمونه در بخش کمی پژوهش 50 نفر در نظر گرفته شد. نتایج نشان داد که عوامل سه گانه توسعه ایده پردازی شامل شرایط علّی با6 مؤلفه(بستر سازمانی،عوامل آموزشی، عوامل مالی، الگوهای ارتباطی، کار تیمی اثربخش، تحقیقات بازار)، شرایط زمینه ای با 3 مقوله اصلی(کارکرد، اقتصاد، قوانین) و شرایط مداخله گر با4 مقوله(حمایت، توانمندسازی، نگرش،تحلیل رفتار متقابل) برپیامدهای توسعه کیفی مراکز رشد در 5 مقوله اصلی(اشتغال غنی و تقویت شده، رشد کارآفرینی، مدیریت استعداد، بازاریابی علمی و هم افزایی ملی) تاثیر داشته و نظریه اولیه مدل توسعه کیفی مراکز رشد دانشگاه های کشور بر اساس مقوله های یاد شده به صورت الگوی مفهومی تدوین و تفسیر گردید.
پرونده مقاله