رابطه ی بین کاربست مؤلفههای سازمان یادگیرنده و کیفیت زندگی کاری اعضای هیأت علمی
محورهای موضوعی : فصلنامه مهارت های روانشناسی تربیتیمحمد هادی عسگری 1 , فرحناز توکلیان 2
1 - استادیار گروه مدیریت بازرگانی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تنکابن، تنکابن، ایران
2 - کارشناس ارشد مدیریت آموزشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تنکابن
کلید واژه: ؤلفههای سازمان یادگیرنده, کیفیت زندگی کاری, دانشگاههای آزاد اسلامی, اعضای هیأت علمی,
چکیده مقاله :
هدف اصلی این پژوهش بررسی رابطه ی بین به کارگیری مؤلفههای سازمان یادگیرنده و کیفیت زندگی کاری اعضای هیأت علمی دانشگاه های آزاد اسلامی غرب استان مازندران بود. روش تحقیق از نوع همبستگی و جامعه ی آماری کلیه ی اعضای هیأت علمی تمام وقت دانشگاههای آزاد اسلامی غرب استان مازندران در نظر گرفته شد که از این تعداد 214 نفر از طریق نمونهگیری تصادفی طبقه ای انتخاب شد. در این تحقیق، دو پرسشنامه ی سازمان یادگیرنده و پرسشنامه ی کیفیت زندگی کاری تنظیم شد. روایی پرسشنامه طبق نظر تعدادی از صاحبنظران تأیید شد. و با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ، پایایی پرسشنامه ی سازمان یادگیرنده معادل 81/0 و پرسشنامه ی کیفیت زندگی کاری 84/0 محاسبه گردید. یافتههای پژوهش با استفاده از آزمون تحلیل رگرسیون گام به گام و آزمون ضریب همبستگی پیرسون و آنووا تجزیه و تحلیل شد. نتایج پژوهش نشان داد که بین کاربست مؤلفههای سازمان یادگیرنده و کیفیت زندگی کاری اعضای هیأت علمی رابطه ی معنیداری وجود دارد. بین تکتک مؤلفههای سازمان یادگیرنده اعم از قابلیتهای شخصی، مدلهای ذهنی، آرمان مشترک، یادگیری تیمی و تفکر سیستمی با کیفیت زندگی کاری اعضای هیأت علمی رابطه ی مثبت و معنیداری وجود دارد. طبق نتایج آزمون رگرسیون، در میان مؤلفههای سازمان یادگیرنده، مؤلفه مدلهای ذهنی، میتواند بهترین پیشبینیکننده کیفیت زندگی کاری اعضای هیأت علمی باشد. بنابراین توجه به مدلهای ذهنی استادان دانشگاه به منظور بهبود کیفیت زندگی کاری آنان بسیار حایز اهمیت است.
This study aimed to study the relationship between using learning organization components (personal mastery, mental models, shared vision, team learning and system thinking) and the quality of work life of the faculty members in the Islamic Azad University branches of the west of Mazandaran. The research method in this study was a ‘correlation’ type. The population included all full-time faculty members of the Islamic Azad university branches of the west of Mazandaran among which 214 people were selected through stratified random sampling appropriate to the population. Two researcher-made questionnaires were formed: Learning Organization and Quality of Work Life questionnaires. The validity of the questionnaires was determined by a number of theoreticians in management, psychology, education fields. The reliability of Learning Organization questionnaire was 0.81 and the reliability of Quality of Work life questionnaire was measured as 0.84 by applying Cronbach Alpha coefficient. The findings of this study were analyzed by descriptive and inferential methods of statistics (the Multiple Variables Regression Analysis Test and the Pearson Correlation Coefficient Test as well as the ANOVA). The results of the study indicated that there was a meaningful relationship between the application of the learning organization components and the quality of faculty members’ work life in the Islamic Azad universities of the west Mazandaran. There was a meaningful relationship between the learning organization components (personal mastery, mental models, shared vision, team learning and system thinking) and quality of faculty members’ work life in the Azad Universities of west of Mazandaran. Further, among learning organization components, mental models was shown to be the best predictor for faculty members' quality of work life. Thus, the mental models of faculty members were suggested to be used in order to improve their quality of work life.