گفتمان پسا استعماری در ادبیات جهان(تحلیل گفتمان رمان ریشه ها)
محورهای موضوعی : مدیریت رسانهافسانه مظفری 1 , مونا اسدیان 2 , فرزانه شریفی 3
1 - استادیار و مدیر پژوهش و عضو هیئت علمی گروه ارتباطات، واحد علوم و تحقیقات تهران، دانشگاه آزاد
2 - دانشجوی دکتری علوم وتحقیقات
3 - دانشجوی دکتری علوم تحقیقات
کلید واژه: لاکلاو و موفه, تحلیل گفتمان, ادبیات, پسا استعمارگرایی, ریشه ها,
چکیده مقاله :
تحلیل گفتمان از جمله روش های علوم انسانی است که به واکاوی مفاهیم قدرت و ایدئولوژی نهفته در متون مختلف می پردازد. این شناخت از طریق تکنیک های متفاوت گفتمانی صورت می گیرد. از جمله مهم ترین رویکردهای گفتمانی رویکرد لاکلاو و موفه است که با به کارگیری مفاهیمی نظیر تفکیک دال های ثابت و شناور، مفصل بندی، وقته ها و عناصر، ضدیت و غیریت به واکاوی اهداف پنهان در متون می پردازد. در این پژوهش نیز با استفاده از رویکرد لاکلاو و موفه سعی بر تحلیل گفتمان رمان ریشه ها با هدف بازشناسی رویکردهای موجود در ادبیات پسااستعماری است. دیدگاه های افرادی نظیر ادوارد سعید، فرانتس فانون و هومی بابا به تبیین و تفسیر تحلیل گفتمان پسااستعماری موجود در این مقاله یاری خواهد رساند. هدف اصلی این پژوهش، شناخت دال های موثر بر نزاع بین دو گفتمان استعماری و برده داری است. از آن جایی که مبنای گفتمان پسااستعماری، نزاع دو گفتمان استعمار و برده داری است، تقابلهای دوتایی و ساخت شکنی ای که لاکلاو و موفه به تقلید از دریدا آن را به کار برده اند کاربرد ویژه ای پیدا میکنند. این رمان، عناصر مختلفی از فرهنگ امریکایی استعمارگر و فرهنگ افریقایی مستعمره را شناسایی میکند.دالهای شناوری که از طریق مفصلبندی گفتمانیای که مد نظر لاکلاو و موفه است از طریق زنجیره همارزی به دال اصلی یا گره-گاه متصل میشوند.
Discourse analysis is one of the humanities methods which analyzes the implicit concepts of power and ideology in different contexts. This understanding is conducted through different techniques of discourse. One of the most important approaches of discourse, is Laclau and Mouffe’s which adopts the concepts such as the separation of fixed and floating signifier, articulation, moments and elements, opposition and otherness to explore the implicit purposes in the texts. In this study, by using Laclau and Mouffe’s, we tried to analyze the “roots” novel discourse to indentify the approaches in the postcolonial literature. The views of people like Edward Said, Frantz Fanon and Homi Bhabha explain and interpret the post-colonial discourse analysis that would help us in this article. The main objective of this study is to determine the effective signifiers on the dispute between the two discourses: colonial and slavery. The novel, studies on several elements of American culture colonial and colonial African culture and their different.Slabs floating through the articulation of a discourse that is considered Laclau and Mouffe through a chain of equivalence to the original slab or nodes-are connected. In fact, each of these slabs of by the clamp in place and revolves around a specific discourse, its meaning is fixed and everything in this area of discussion diversity rather than be rejected and the discursive field drives. Evidence such as racism, modernity, wisdom, slavery and forced US language and culture around the nodes main articulation of colonial and colonial discourse of the day skeptics.
_||_
گفتمان پسا استعماری در ادبیات جهان
( تحلیل گفتمان رمان ریشهها)
چکیده
تحلیل گفتمان از جمله روشهای علوم انسانی است که به واکاوی مفاهیم قدرت و ایدئولوژی نهفته در متون مختلف میپردازد. این شناخت از طریق تکنیکهای متفاوت گفتمانی صورت میگیرد. از جمله مهمترین رویکردهای گفتمانی رویکرد لاکلاو و موفه است که با به کارگیری مفاهیمی نظیر تفکیک دالهای ثابت و شناور، مفصل بندی، وقتهها و عناصر، ضدیت و غیریت به واکاوی اهداف پنهان در متون میپردازد. در این پژوهش نیز با استفاده از رویکرد لاکلاو و موفه سعی بر تحلیل گفتمان رمان ریشهها با هدف بازشناسی رویکردهای موجود در ادبیات پسااستعماری است. دیدگاههای افرادی نظیر ادوارد سعید، فرانتس فانون و هومی بابا به تبیین و تفسیر تحلیل گفتمان پسااستعماری موجود در این مقاله یاری خواهد رساند. هدف اصلی این پژوهش، شناخت دالهای موثر بر نزاع بین دو گفتمان استعماری و بردهداری است.
واژگان کلیدی: تحلیل گفتمان، لاکلاو و موفه، ، پسا استعمارگرایی، ادبیات، ریشهها
مقدمه
ادبیات و به دنبال آن رمان، در طول تاریخ همواره جزء ابزارهایی بودهاند که خاطرات و فرهنگ شفاهی نسلها را در خود جای دادهاند. این قالب ادبی مأمن فراز و نشیبهای تاریخی است، بحرانهایی که نسلهای مختلف انسانی از آن عبور کردهاند و نویسندگان به نمایندگی از انسانها و فرهنگهای پیش از خود، این حوادث را به رشته تحریر درآوردهاند. کاربرد زبان در بستر قالب ادبی رمان این فرصت را برای نویسنده فراهم خواهد کرد تا با دیدی واقع گرایانه و آمیخته به تخیل، آنچه را بر گروههای مختلف در قرون متمادی رفته است را با استفاده از ابزار زبان بازنمایی کند. از سویی دیگر برای درک جایگاه رمان و بیرون کشیدن معنایی از آن باید رمان را در وابستگی به زمینه تاریخی، شرایط اقتصادی و ایدئولوژیکی ارزیابی کنیم(مصباحی پور ایرانیان، 1385 به نقل از ساعی ارسی و صالحی، 1392: 51). چرا که رمان، بازنمایی و بازتاب رخدادهای اجتماعی زمان و دوره ویژهای از زندگی اجتماعی انسان است و اندیشه و احساس رمان نویس، بازنماینده و بازتولید کننده آن رخدادها است که در نهایت میتواند در قالب ادبی ویژهای چون رمان منعکس شود(ساعی ارسی و صالحی، 1392: 51). ادبیات با استفاده از زبان و کلمات قادر به توصیف حوادث و رخدادهای پیرامونی است. این کلمات و مفاهیم که اجزای تشکیل دهنده ساختار زبان هستند ثابت و پایدار نبوده و در زمانها و مکانهای متفاوت، ارتباطات آنها دگرگون شده و معانی مختلفی را القا میکنند(عضدانلو، 1380: 16). زمانی که کلمات در قالب متن را با رویکردی جامعه شناختی تبیین کنیم و بتوانیم آن را فراتر از یک اثر ادبی در نظر بگیریم به حوزه گفتمان گام نهادهایم. به باور فوکو گفتمان همان چیزی است که میان قید وبندهای زبانی و امکانات ارتباطی نهفته در نظام زبان رخ میدهد(همان: 52). گفتمان این امکان را فراهم میآورد تا با واکاوی زمینههای قدرت در متن به شناخت نزاع و تسلط میدانهای گفتمانی مختلف و چگونگی هژمونیک شدن آنها روی بیاوریم. از جمله حوزههای مهم گفتمانی که از ابزار زبان در قالب ادبیات برای بازنمایی میدانهای گفتمانی استعمار و برده داری استفاده میکند، حوزه گفتمانی پسااستعمارگرایی است. از آنجایی که گفتمان پسا استعمارگرایی مبتنی بر زبان است، این گفتمان زمینهای را فراهم میکند تا حقیقت بر مبنای آن شکل بگیرد. زبان را میتوان فرهنگ و هویت ملتهای تحت سلطه دانست. با تسلط فرهنگی و زبانی ملل غربی بر مشرق زمین، نویسندگان پسا استعماری، زبان را تنها ابزار و وسیله برای حمایت از حقوق ملت خود در برابر استعمارگران به کار بردند. از طرف دیگر، زبان در جوامع پسا استعماری این امکان را فراهم میکند تا حقیقت جامعه و قدرت و استعمار درون آنها به خوبی آشکار و بیان شود( ناظمیان و شکوهی نیا، 1392: 7). از جمله رمانهای پسا استعماری زبانزد در ادبیات داستانی فارسی و عربی، میتوان به رمان سووشون نوشته سیمین دانشور، رازهای سرزمین من اثر رضا براهنی و در زبان عربی به موسم هجرت به شمال اثر طیب صالح و سباق المسافات الطویله اثر عبدالرحمن منیف اشاره کرد( ناظمیان و شکوهی نیا، 1392: 7). با تکیه بر تحلیل گفتمان و دیدگاههای موجود در مطالعات پسااستعماری، هدف اصلی این پژوهش، تحلیل گفتمان رمان ریشهها1 اثر الکس هیلی 2با رویکرد گفتمانی لاکلاو و موفه است. این رمان در باب نزاع گفتمانهای استعمار و بردهداری در قرن هجده و نوزده در امریکا به رشته تحریر درآمده است. با استفاده از این رویکرد گفتمانی و نظریههای مربوط در زمینه پسااستعمارگرایی، به چگونگی مفصل بندی مفاهیم موجود در این دو میدان گفتمانی خواهیم پرداخت.
هدف تحقیق
بدون شک یکی از مهمترین تجلیهای هر فرهنگ، ادبیات آن است. ادبیات، بازتاب آرزوها و انتظارات فرد از جامعه و فرهنگ است. با مطالعه ادبیات هر جامعه میتوان عناصر بدیعی از فرهنگ و اوضاع اجتماعی آن جامعه را دریافت که به سختی در حوزههای دیگر یافت میشوند. در این میان، رمان جایگاه ویژهای دارد(ساعی ارسی و صالحی، 1392: 50). ادبیات و رمان به دلیل حقیقت مانندی و توجه به دگرگونیها و ترسیم حقایق، نگرش نویسنده را در بر دارد زیرا رمان، جدی ترین قالبها از جهت درآمیختگی با ابعاد فرهنگی و اجتماعی به شمار میرود و اهمیت آن در عرصه ادبیات آنگاه بیشتر میشود که جوامع دچار دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی شوند. رمان بیش از هر قالب ادبی، توان توصیف این تحولات را دارد. از این رو شاید بتوان گفت عنصر حقیقت مانندی بیش از هر عنصر ادبی دیگر در حوزه رمان مصداق دارد.(میرصادقی، 1376 به نقل از آقا گل زاده: 153). استفاده از روش تحلیل گفتمان برای نقد آثار ادبی، مستلزم تلقی ادبیات به عنوان گفتمان و تاکید بر نقش تعاملی زبان ادبی است. به این منظور باید به ارتباط دو سویه میان ادبیات و بافت اجتماعی حاکم بر اثر ادبی خلق شده توجه کرد(حسینی سروری، 1392: 99).
از جمله حوزههای مهم ادبی که همواره خاستگاه به تصویر کشیدن رنج انسانها و عصیان آنها در برابر سلطه بوده است ادبیات استعماری است. ادبیاتی که با توجه به شرایط اجتماعی و ایدئولوژیکی حاکم بر مستعمرهها و افرادی که باقی عمر خود را به عنوان برده گذراندهاند با اتکا به ساختار زبانی پسااستعمارگرایی و گفتمان قدرت نهفته در آن، به یکی از رویکردهای ادبیای تبدیل شده که حاصل آن خلق آثاری فاخر از نویسندگان دوران استعمار و نسلهای پس از آن است. از جمله این آثار، رمان ریشهها از الکس هیلی است که با روایتی واقعگرایانه به فراز و نشیبهای زندگی بردهداری در امریکا میپردازد. طرح این رمان بر جدال همیشگی استعمارگران امریکایی و مقاومت بردگان سیاهپوست افریقایی در مزارع جنوب امریکا جریان دارد. تقابل دو گانهای که مطالعات پسااستعماری با شالوده شکنی مفاهیم آن در بستر ادبیات در پی شناخت میدان مسلط و هژمونیک است. مطالعات پسا استعماری یکی از حوزههای مطالعاتی جدید درباره مسایل کشورهای جهان سوم است. این نگرش انتقادی به مجموعهای از رهیافتهای نظری اشاره دارد که با تاکید بر پیامد استعمارگرایی به تحلیل گفتمان استعماری میپردازد. از جهتی نقد پسا استعماری در پی فهم موقعیت کنونی از طریق بازاندیشی و تحلیل انتقادی تاریخ گذشته است؛ تاریخی که بیش از آنکه درباره هند، افریقا، امریکای لاتین و اروپا باشد در برگیرنده دریافتهای یکجانبه غربی در مورد غرب و شرق است(ساعی، 1373:134). هدف اصلی پژوهش حاضر شناخت چالشهای گفتمانی موجود در بستر ادبیات پسااستعماری است. رمان ریشهها با به تصویر کشیدن فراز و نشیبهای سبک زندگی بردگان در امریکا و جدال معنایی و گفتمانی این گروه بر مسئله قدرت با سفیدپوستان استعمارگر، نمونه ادبی فاخری است که میتوان با استفاده از رویکرد تحلیل گفتمان پساساختارگرایانه لاکلاو و موفه به چگونگی مفصل بندی مفاهیم حوزه استعمار و بردهداری پی برد.
ادبیات تحقیق:
چارچوب نظری
مهمترین دیدگاههایی که بنیان نظری گفتمان پسااستعماری را هدایت میکنند نظریههای مرتبط با تحلیل گفتمان و رویکردهای نظری پسااستعمارگرایانه است. نظریه گفتمان لاکلاو و موفه 3 مهمترین رویکردی نظری در باب گفتمان است که در تحلیل گفتمان این پژوهش به کار خواهد رفت. این دو متفکر، نظریه خود را با استفاده از سنت مارکسیستی به خصوص اندیشههای گرامشی، ساختارگرایی آلتوسر و پساساختارگرایی دریدا و فوکو بسط دادند. گفتمان از دیدگاه آنان نظام معنایی بزرگتر از زبان است و هر گفتمان، بخشهایی از حوزه اجتماع را در سیطره خود گرفته و به واسطه در اختیار گرفتن ذهن سوژهها به گفتارها و رفتارهای فردی و اجتماعی آنان شکل میدهد. آنها همچنین مفهوم قدرت فوکو را نیز وارد نظریه گفتمان خود کردهاند اما به نظر میرسد آنها به جای «حکم» فوکو از مفهوم «نشانه» سوسور برای توضیح ساختار گفتمان استفاده کردهاند. بنابراین از دیدگاه گفتمانی لاکلاو و موفه، گفتمان نه مجموعهای از احکام بلکه مجموعهای از نشانههاست. مفهوم صورتبندی گفتمانی فوکو نیز با مفهوم مفصل بندی در گفتمان لاکلاو و موفه همخوانی دارد چرا که مفصلبندی فرایندی است که به واسطه آن نشانهها با هم جوش خورده و یک نظام معنایی را شکل میدهند(هوارث، 1377 به نقل از هنری و آزرمی، 1392: 99). لاکلاو و موفه با استفاده از مفاهیمی نظیر مفصلبندی، نشانه و وقته، میدان گفتمانی، عناصر و حوزه گفتمانگونگی و نیز با به کارگیری مفاهیم ضدیت و غیریت(دیگری) سعی در به چالش کشیدن میدانهای گفتمانی و به تصویر کشیدن نحوه هژمونیک شدن گفتمانهای مسلط دارند. با توجه به کاربرد مفاهیمی نظیر دیگری سازی و تعریف ما در مقابل آنها در ساختارهای گفتمانی، مهمترین نظریهای که میتواند در این حوزه، دیدگاه لاکلاو و موفه را تکمیل کند نظریه شرق شناسی 4ادوارد سعید5 است. با توجه به گفتمان پسااستعمارگرایی و تقابل دو گفتمان استعمار و بردهداری، به کار بردن نظریه شرق شناسی ضروری به نظر میرسد.
ادوارد سعید از جمله نظریه پردازان حوزه مطالعات پسا استعماری است که با مفهوم شرق شناسی به میدان میآید. سعید در کتاب شرق شناسی خود، بازنمایی شرق توسط غرب و ارتباط آن به سیستم و تاریخ استعماری را به نقد کشیده است(وطن آبادی، 1382: 30). شرق در مقابل غرب استعارهای است که سعید برای دیدگاه بر ساخت گرایانه خود از روند استعمارگری و تحت استعمار بودن استفاده میکند. به باور سعید، شرق شناسی را فقط میتوان از طریق حوزه گفتمانی ای که فوکو از آن برای تبیین روابط قدرت استفاده میکند، بازشناخت. در ساختار این چارچوب گفتمانی است که میتوان چگونگی اعمال سلطه فرهنگی غرب اروپایی نیز تولید گفتمان شرق شناسی با استفاده از ابزارهای ایدئولوژیکی، میلیتاری، علمی و جامعه شناختی را شناسایی کرد. به باور ادوارد سعید گرایش نژادپرستانه شرق شناسی، یک واقعیت درونی نیست بلکه رویکرد ساخته شده به دست بشریت است که در طول تاریخ شکل گرفته است(Achcroft et al, 2007: 87). وی در مقدمه شرق شناسی به این نکته اشاره میکند که شرق تقریبا یک ابداع اروپایی بوده است؛ شرق به اروپا یا غرب کمک کرده که خود را از نظر شکل، شخصیت و تجربه به صورت نقطه مقابل شرق تعریف کند. با این وجود، هیچ بخشی از شرق صرفا تخیلی نیست. شرق، بخشی از تمدن و فرهنگ مادی اروپا است(ساعی، 1383: 143). سعید هم چنین به خنثی نبودن ادبیات و متون باور دارد. به زعم وی ادبیات و خوانش متون یک امر خنثی نیست. این متون باید از جانب گروهها و نیز گروههای جنسی مختلف مورد مطالعه و دقت نظر قرار گیرند. از طرفی دیگر، متون، محل اعمال قدرت گروههای قدرت است(شیرزادی، 1388: 149). به دنبال دیدگاه شرق شناسی سعید و بیان تقابل شرق در مقابل غرب میتوان به رویکرد نظری فرانتس فانون نیز اشاره داشت که مسئله قطب بندی سیاه در مقابل سفید را مطرح میکند.
از دیدگاه فرانتس فانون مسئله سیاه و سفید از جمله قطب بندی های عمدهای است که ذیل فرهنگ پسا استعماری جای گرفته و از خود بیگانگی ای است که در طول فرایند استعمار گونه در شخصیت سیاهپوستان شکل گرفته است. فانون از جمله نظریه پردازانی است که عامل رفع از خودبیگانگی سیاه پوستان را آگاهی و شعور آنها نسبت به واقعیتهای اقتصادی و اجتماعی میداند(فانون، 1353: 18). از دیدگاه وی هر کشور استعماری کشوری نژاد گرا هم هست. تجلی نژاد گرایی از رویکرد فانون را میتوان در دیدگاه تئون ون دایک نیز جست و جو کرد. به باور ون دایک، نژاد پرستی در مقام شکلی از انواع سلطه گروهی است. سلطه قومی سوء استفاده گروههای سفید پوست اروپایی از قدرت است یا به بیانی دیگر سلطه قومی، کنترل منابع به لحاظ اجتماعی ارزشمند به نفع خود و محدود سازی دسترسی به آنهاست. این سلطه را میتوان در سطح کلان گروهها و نهادها و نیز در سطح خرد تعاملهای روزمره تعریف کرد: سلطه در سطح کلان به نابرابریهای اجتماعی دامن میزند و در سطح خرد در قالب نژاد پرستی روزمره متجلی میشود(وندایک، 1383 به نقل از مهدی زاده، 1387: 149). فانون به راه حل خشونت بار و به عبارتی دیگر شورش فرهنگی و زبانی در مقابل ملل استعمارگر برای باز پس گیری هویت نژادی و ملی خویش و سایر استثمارشدگان معتقد است تا جایی که در کتاب پوست سیاه صورتکهای سفید مینویسد:« ما عقیده داریم که به سبب رو در رو قرار دادن نژادهای سفید و سیاه، یک عقده نفسانی- وجودی جمعی ایجاد شده است. ما با تجزیه و تحلیل این عقده در صدد نابودی آن بر خواهیم آمد»(فانون، 1353: 12). از دیگر اصطلاحاتی که فانون به آن اشاره میکند کاربرد " جهان دو پاره" است. به باور وی، استعمارشدگان نه تنها از نظر فیزیکی و سرزمینی از فضای اروپایی حذف شدهاند و نه تنها از نظر حقوق و امتیازات دچار محرومیت هستند بلکه از نظر اندیشه و اخلاق نیز مشمول قاعده حذف شدهاند. سوژه استعمارشده تا آنجا که ممکن است از دایره شمول ارزشهای متمدن اروپایی خارج میشود(مهدی زاده، 1391: 206).
هومی بابا 6 اندیشمند مکتب مطالعات پسااستعماری(1994) یکی از ویژگی های مهم گفتمان استعماری را وابستگی آن به مفهوم ثبات یا تغییر ناپذیری در ساختن ایدئولوژیکی " دیگربودگی" میداند؛ چرا که از دید وی، ثبات به عنوان نشانه تفاوت نژادی، تاریخی و فرهنگی در گفتمان استعماری بر انعطاف ناپذیری و نظم بدون تغییر دلالت دارد بنابراین او کلیشهسازی را نوعی راهبرد گفتمانی و شکلی از معرفت و شناسایی هویت میداند(مهدی زاده، 1387: 70). استعمار غرب پیکرههای دیگربودگی را ساخته و پرداخته کرده است و جریانهای آن را به صورت یک ساختار دیالکتیکی پیچیده راهبری میکند. شالوده منفی دیگران غیر اروپایی سرانجام، همان چیزی است که خود هویت اروپایی را میسازد و حفظ میکند.
مفهوم شناسی گفتمان
واژه گفتمان از واژه فرانسوی discourse و واژه لاتین discursus به معنای گفت و گو، محاوره، گفتار و از واژه discurer/ discursum به معنای طفره رفتن، سرباز زدن و دویدن در جهات مختلف مشتق شده است. این مفهوم به معنای تجلی زبان در گفتار و نوشتار نیز به کار برده میشود. به عبارتی کلمات و مفاهیم که اجزای تشکیل دهنده ساختار زبان هستند ثابت و پایدار نبوده و در زمانها و مکانهای متفاوت معانی مختلفی را القا میکنند و این خود معلول شرایط اجتماعی و فرهنگی متفاوت است. از این رو گفتمان فقط منحصر به کلمات نیست بلکه علایم و کنایههای غیر کلامی را هم در بر میگیرد(سرایی و دیگران، 1387: 86). در معنای اصطلاحی، گفتمان، رویکردی ساختاری به متن است که امکان اتصال متن به جنبههای جامعه شناختی را فراهم میکند(فرقانی، 1382:62). اگر یک عالم زبان قصد کند که به سیماها و ویژگیهای مختلف ارتباطات پی ببرد یا آنها را طبقه بندی کند گفتمان میتواند هم هدف و هم موضوع مطالعه وی قرار بگیرد. از دیگر سو میتوان گفتمان را به عنوان نمایانگر تبیین زبان در ورای مقیاسهایی بزرگتر از جمله بررسی نماییم. ساختار گفتمان به گونهای است که هر سخنران میبایست طوری سخن بگوید که سخنش معنا داشته باشد. از این رو مفهوم گفتمان تأکید بر فرایندهایی اجتماعی دارد که مولد معناست. از درون گفتمانهای متفاوت، جهان متفاوت درک میشود. گفتمان نه تنها مربوط به چیزهایی است که میتواند گفته یا دربارهاش فکر شود بلکه درباره این نیز هست که چه کسی در چه زمانی و با چه آمریتی میتواند صحبت کند(عضدانلو،1391: 16). از جمله تعاریف دیگری که میتوان برای گفتمان برشمرد تعریف استوبز است که گفتمان را زبان، ورای جمله و عبارت میداند. فاسولد نیز مطالعه هر جنبه ای از کاربرد زبان را گفتمان میداند. به نظر جیمز پل گی، گفتمان متضمن چیزی بیش از زبان است. گفتمان همواره متضمن هماهنگ کردن زبان با شیوه عمل، تعامل، نمادهای غیر زبانی، تکنولوژی و... است. یاروسکی و کاپلان تعریف جامعه شناختی تری از گفتمان ارائه میکنند. به اعتقاد این دو: گفتمان عبارت است از کاربرد زبان در رابطه با صورتبندی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و زبانی که بازتاب دهنده نظم اجتماعی است و در عین حال به نظم اجتماعی و کنش متقابل افراد یا جامعه شکل میدهد(فاضلی: 1383: 83).
مطالعات پسا استعماری
در تعریف اصطلاح پسا استعمارگرایی7 ابهام و آشفتگی زیادی دیده میشود. این آشفتگی به ویژه به دلیل دامنه وسیع موضوعات مورد علاقه مطالعات پسا استعماری است که از نظریه و نقد ادبی تا مطالعات اقتصاد سیاسی، پژوهش درباره حکومتهای استعماری، مسئله هویت و مطالعات فرهنگی و... را در بر میگیرد. از طرفی دیگر، مطالعات پسا استعمارگرایی را بدون توجه به دو مفهوم استعمارگرایی و امپریالیسم نمیتوان به درستی توضیح داد. استعمارگرایی و امپریالیسم عموما و به اشتباه در یک معنا به کار برده میشوند. استعمارگرایی سیاست و عمل یک قدرت بزرگ است که کنترل خود را بر سرزمین یک ملت یا مردم ضعیفتر گسترش میدهد. کلمه لاتین "کولونیا"8 در اصل به معنای ملک روستایی است. در حقیقت، استعمارگرایی به معنای تسخیر و کنترل سرزمین و اموال مردمان دیگر است. استعمارگرایی بدون وجود مستعمره قانونی و جریانهای مستعمره سازی نمیتواند وجود داشته باشد اما امپریالیسم بدون وجود مستعمرههای رسمی میتواند عمل کند. در واقع بر خلاف دوره به اصطلاح "امپریالیسم نوین" که به تحمیل حکومت استعماری کشورهای اروپایی در اواخر قرن نوزدهم بازمیگردد، مفهوم "امپریالیسم غیر رسمی" ، کنترل مستقیم را غیر ضروری ساخته است. امپریالیسم غیررسمی، شیوههای دیگر اعمال سلطه نظیر برتری تکنولوژیک، سلطه اقتصادی و امپریالیسم فرهنگی را به کار میگیرد. در واقع تا زمانی که روابط نابرابر اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی، کشورهای کمتر توسعه یافته را تابع کشورهای توسعه یافته بکند نمیتوانیم از پایان امپریالیسم سخن بگوییم(ساعی، 1385: 134). اصطلاح پسا استعماری به پایان دوره استعمارگرایی اشاره میکند. از این دیدگاه، غربی سازی به شکل استعماریاش در آستانه جنگ جهانی اول به پایان راه خود رسید، با این حال، غربی سازی جهان به شکل پسا استعماری ادامه یافته است. نگرش پسا استعمارگرا و پسا ساخت گرا ضمن ساختگشایی و شالوده شکنی از گفتمان استعماری به طرح پرسش مجدد از مفهوم غرب میپردازد(همان: 135).
مطالعات پسا استعماری یکی از حوزههای پژوهشی میان رشته ای درباره آثار فرهنگی استعمار بر مستعمرات و آگاهی بر مناسبات قدرت میان فرهنگ غرب و شرق است. از جمله انگیزههای اساسی در مطالعات پسا استعماری، ارائه خوانشی مقاومت آمیز در برابر قدرت در اشکال استعماری، نو استعماری، پدرسالارانه، گفتمانی و مادی آن برای بر هم زدن شناخت شناسی این قدرت، دعاوی حقیقت و راهبردهای بازنمایی آن است. به عبارت دیگر نظریه پسا استعماری، تجربههای سرکوب مقاومت، نژاد، جنسیت، بازنمایی، تفاوت، آوارگی و مهاجرت را در ارتباط با گفتمانهای تاریخی، فلسفی، علمی و زبانشناختی بر غرب میکاود(سردار و ون لون، 1388 به نقل از مهدی زاده، 1391: 197).
مطالعات پسا استعماری به دلیل سیاست پیدایش آن و ماهیت مسائلی که به آنها میپردازد در تنش با دانش نهادینه شده موجود قرار میگیرد. این مطالعات میکوشد ساختارهای تاریخی تولید دانش را که ریشه در تاریخ و جغرافیای گوناگون مدرنیته دارد از بین ببرد و تغییر دهد( شوم و هیج، 1383 به نقل از مهدی زاده، 1391: 197). پری9 نقد را محور اصلی بازاندیشی ادبیات پسا استعماری میداند و هدف آن را تضعیف متون نوشته شده توسط قدرتهای استعماری و نیز فاصله گرفتن از مفاهیم نظریه ضد استعماری دانسته و این نقد بازاندیشانه را تحلیل گفتمان استعماری میداند. از دیدگاه پری، محور اصلی تحلیل گفتمان استعمار، افشای چگونگی پیدایش ایدئولوژی استعماری و نحوه عمل این ایدئولوژی و تاثیرات آن است(همان: 198). این در حالی است که مطالعات پسا استعماری در شکل رایج شرقیاش و از لحاظ تئوریک با انتشار کتاب شرق شناسی توسط ادوارد سعید10، منتقد فلسطینی- امریکایی در سال 1978 آغاز میشود(برنتس،1384: 327). ادوارد سعید در کتاب شرق شناسی خود، تصویر بازنمایی شده غرب از شرق با عنوان " غیر" یا " دیگری"11 را به تصویر میکشد تا تصویری متمدن و مثبت را از جامعه غربی به جای بگذارد. این بازنماییها از طریق قالبهای گفتمانی خاص و به منظور تولید دیگری سازی به کار گرفته میشوند. تحلیلی که سعید از مفهوم قدرت دارد آمیخته با دیدگاههای فوکو و گرامشی است. هنگامی که سعید از اهداف استیلا گرایانه غرب درباره مستعمرات خویش سخن میگوید- استیلا به معنای سلطه رضایتمند- وامدار ادبیات هژمونیک گرامشی است و زمانی که از گفتمان استعماری و قدرت و نیز چگونگی برساخت خود و دیگری در شبکهای از مفاهیم هژمونیک سخن میگوید، از ادبیات دانش/ قدرت فوکو استفاده میکند.
به طور کلی گفتمان پسا استعماری را میتوان چنین معنی کرد که سعی بر نظمی دوباره دادن و دوباره ساختن فرمهای دانشی دارد که از طریق تسلط غرب بر نیم بیشتر جهان و تفکر اروپا محوری نوشته و تعریف شدهاند. این گفتمان به مسایل بین فرهنگی در چارچوب ترکیبات نابرابر قدرتی میپردازد و پیوسته سعی بر ساختارزدایی تئوریهای اروپا / امریکا محوری تاریخنگاری، فلسفه و مطالعات ادبیات و دیگر رشتهها دارد. مطالعات اخیر فرض بر این دارند که مدلهای آنان توانایی کاربردی فرا زمانی و فرا مکانی داشته و میتوانند الگوهای جهانی باشند. بر خلاف ادعاهایی که از تفکرات استعماری ناشی میشود و فرهنگ استعماری را در مرکز و مستعمرات را در حاشیه میانگارد، گفتمان پسا استعماری به وجود دنیایی چند مرکزی از نظر فرهنگ و تمدن باور دارد و هیچ کدام از این مرکزها را استثنایی، خاص و برتر نمیانگارد(وطن آبادی، 1382: 31).
ادبیات و گفتمان پسا استعماری
در دو دهه 1920 و 1930 همراه با رنسانس هارلم12 و معرفی مفهوم سیاهی، نژاد به عنوان عاملی مهم در ادبیات و مطالعات ادبی شناخته شد. نویسندگان فرانسوی زبان و افریقایی-امریکایی از کارائیب و افریقا با امتناع از تعریف شدن بر اساس نژاد و توسط فرهنگ سفید غالب، شروع به تعریف کردن خود و فرهنگشان در واژگان خود نمودند. پس از جنگ جهانی دوم این پروژه خودتعریفی فرهنگی همگام با پروژه خود مختاری سیاسی توسعه پایان یافت. به بیان دیگر خودتعریفی فرهنگی و خود مختاری سیاسی به موازات یکدیگر حرکت کردند به گونهای که جنبشهای هنری سیاه افریقایی-امریکایی تبار، خود را به عنوان بازوی فرهنگی جنبش سیاسی قدرت سیاه در دهه 1960 معرفی کردند و نویسندگانی نظیر فرانتس فانون13 ادبیات و به طور خاص، رمان را به عنوان ابزار مهم برای مبارزه برای استقلال سیاسی به شمار میآورد(برتنس،1384 : 315). در حقیقت آنچه رمان را به عنوان قالب خاص ادبی متمایز میکند این است که اگر چه رمان، به تقلید از واقعیت، آدمی، عادات و حالات بشری نوشته میشود و به شیوهای خاص، ساختار جامعه را در خود بازتاب میدهد اما نویسنده آن میکوشد تا به یاری تخیل و قدرت هنری خویش به آفرینش ماجرایی که در آن غرایز و عواطف انسانی بیان شده یا رویدادهای کم و بیش شگفت انگیز به توصیف درآمده است توجه خواننده را برانگیزد(غلام، 1383: 152).
از جمله نویسندگان دیگری که نظیر فانون ادبیات و رمان را به منزله ابزاری برای خود مختاری فرهنگی تلقی کردند: مبوالو گوم(مالی، مستعمره سابق فرانسه)، چینوا آچبه(نیجریه)، وول سونیاکا(نیجریه و برنده جایزه نوبل ادبیات 1986). در طول دهه 1970 مطالعات ادبی رویکردهای جدیدی را به خود دید که اکنون آن را مطالعات پسا استعماری مینامیم. این تغییر رویکرد در بستری رشد یافت که آن را از مطالعات مشترک المنافع جدا کرد. در حالیکه این مطالعات، زمینههای مشترک را به طور تلویحی بین محصولات فرهنگی مستعمرات پیشین و فرهنگ کلان شهرها تصور کرده بود و فرهنگهای مستعمراتی و کالاهای فرهنگی آنان با محوریت مراکز مهم استعماری و در بستر آنها پیش میرفت. نقد و نظریه پسا مستعمراتی بر تنش میان کلان و مستعمرات(پیشین) تاکید میورزد. این نظریه پسا استعماری بر جایگزینهای فرهنگی و عواقب آن برای هویتهای شخصی و جمعی که به طور اجتناب ناپذیری نتیجه حکومت و فتوحات استعماری بوده تمرکز میکند و این کار را از طریق یک دیدگاه غیر اروپایی محور انجام میدهد(همان: 322).
نوشته های پسا استعماری مانند ادبیات پسا مدرن، مقاومتی را در برابر گفتمان مسلط آشکار میکند. نوشتار پسا استعماری در پی آن است که در برابر دریافتی ثابت، یکه و پذیرفته شده مقاومت کند، تفسیری ویژه و مرکزی از تاریخ را مورد بازاندیشی قرار دهد و یا بینشی فراگیر و قدرتمند حیات سیاسی را به چالش بخواند(ساعی، 1385: 140).
روش تحقیق
روش شناسی گفتمان
نظریه گفتمان لاکلاو و موفه بر آن است تا از همه امور اجتماعی برداشتی گفتمانی ارائه دهد. از دیدگاه این نظریه گفتمان، امور اجتماعی به مثابه ساختهایی گفتمانی قابل فهم هستند. در واقع همه پدیدههای اجتماعی را میتوان با ابزارهای تحلیل گفتمانی تحلیل و بررسی کرد(سلطانی، 1384: 70). لاکلاو و موفه با الهام از نوشتههای دیرینه شناختی فوکو و نقد هژمونی گرامشی و مباحث آلتوسر درباره ایدئولوژی، نظریهای در باب گفتمان به دست دادهاند که پیامدهای بسیاری برای نظریه اجتماعی و سیاسی به دنبال داشته است. در یک نگاه کلی مفهوم گفتمان در نظر لاکلاو و موفه به شدت از سنت سوسوریای که در نظام نظری دریدا رادیکال میشود متاثر است و به این معنا ناظر است که تمام دالها، ابژهها، اشیاء و کنشها معنای خود را نه در ارجاع به یک معنای فراگفتمانی 14 که از یک نظام تفاوتها در چارچوب یک گفتمان مشخص کسب میکنند. آنها در رویکردی پسا سوسوری با رد دال متعالی، معنای دالها را ثابت ندانسته و سخن از دال شناور میرانند که مدلول و معنای موقتی خود را از متن تعارضات اجتماعی مییابد و همواره در معرض تغییر هستند. به باور این دو نظریه پرداز، ساختارهای گفتمانی15، خود برساختههای سیاسی و اجتماعی هستند که ابژهها و اعمال متفاوت را به وجود میآورند. مهمترین مفاهیمی که در این پژوهش بر اساس رویکرد لاکلاو و موفه مورد بررسی قرار میگیرند عبارتاند از:
1- دال مرکزی
2- وقته/ نشانه
3- مفصلبندی
4- عناصر
5- گفتمان گونگی
7- سوژه
برای فهم ساختارهای گفتمانی از دیدگاه لاکلاو و موفه باید ابتدا مفهوم مفصل بندی 18را درک کرد(کلانتری، 1391: 135). آنها مفصل بندی را هر عملی تعریف میکنند که میان گره گاهها و نشانهها پیوند برقرار میکنند. به عبارت دیگر یک گفتمان از طریق تثبیت نسبی معنا حول گره گاههای19(دالها) خاص شکل میگیرد. دال مرکزی، نشانه ممتازی است که سایر نشانهها حول آن منظم میشوند و سایر نشانههای دیگر معنای خود را از رابطه شان با گره گاه یا دال اخذ میکنند. لاکلاو با استفاده از دیدگاههای لاکان20 از اصطلاح دالهای اصلی 21در مطالعه سوژه استفاده کردهاست که میتوان آن را معادل گره گاه در نظر گرفت(یورگنسن و فیلیپس، 1389 به نقل از حسینی سروری و طالبیان، 1392: 189). برای مثال: «دموکراسی» در گفتمان سیاسی و «مردم» در گفتمان ملی، دال محسوب میشوند. به اعتقاد لاکلاو و موفه گفتمان، کلیتی است که در آن هر نشانهای در قالب یک بعد و به واسطه رابطهاش با سایر نشانهها(درست مثل تور ماهیگیری) تثبیت شده است. این عمل از طریق طرد22 تمامی سایر معناهایی که نشانه میتوانست داشته باشد انجام میگیرد: یعنی کلیه دیگر روابطی که ممکن است که نشانهها با یکدیگر داشته باشند(یورگنسن و فیلیپس، 1389: 57). در حقیقت جایگاههای تفاوت را زمانی که در درون یک گفتمان مفصل بندی شده باشند وقته23 یا بعد و بر عکس هر تفاوتی را که از نظر گفتمانی مفصل بندی شده نیست عنصر مینامیم(راودراد، سلیمانی و حکیمی، 1291: 71). به عبارت دیگر هر نشانهای که وارد این شبکه شود و در آنجا به واسطه عمل مفصل بندی با نشانههای دیگر جوش بخورد یک وقته است. از دیدگاه این نظریه پردازان، معنای نشانهها سیال است و به علت تفاوتشان با یکدیگر درک میشوند(سلطانی، 1384: 76). این به این ترتیب گفتمان، عبارت است از تقلیل حالتهای ممکن(یورگنسن و فیلیپس، 1389: 57). به گفته لاکلاو و موفه: « ما مفصل بندی را هر گونه عملی به شمار خواهیم آورد که رابطهای را میان مولفهها تثبیت میکند، به نحوی که هویتشان در نتیجه عمل مفصل بندی دستخوش تغییر شود. آن کلیت ساختار یافته ناشی از عمل مفصل بندی را گفتمان خواهیم خواند(لاکلاو و موفه، 1985 به نقل از یورگنسن و فیلیپس، 1389: 56).
میدان گفتمانی از دید لاکلاو و وموفه در مقابل مفهوم حوزه گفتمان گونگی 24قرار میگیرد. این دو نظریه پرداز، اصطلاح حوزه گفتمان گونگی را از مفهوم نظم گفتمانی فرکلاف وام گرفتهاند. تمام معانی و نشانههایی که حول یک دال مرکزی شکل گرفته و معنای آنها در ارتباط با آن دال تعریف میشود حوزه گفتمانی را تشکیل میدهند. در مقابل، هر معنی احتمالی یک نشانه که از حوزه گفتمانی طرد شود در میدان گفتمانی قرار میگیرد. میدان گفتمانی در واقع معنایی است که از یک گفتمان سرریز شده یعنی معنایی که یک نشانه در گفتمانهای دیگر دارد ولی از گفتمان مورد نظر حذف شده است. مفهوم عنصر در این قسمت کاربرد پیدا میکند: عنصرها نشانههایی هستند که خارج از حوزه گفتمان گونگی قرار دارند و دارای چندگانگی معنایی هستند(سلطانی، 1384: 78).
از جمله مهمترین مفاهیمی که ذیل مؤلفههای گفتمانی لاکلاو و موفه جای میگیرند مفاهیم غیریت و ضدیت هستند. در نظریه گفتمان، غیریت سازی یعنی نزاع بر سر خلق معنا. نزاع و تقابل در جامعه، نیروی پیش راننده آن است و هر گفتمانی با گفتمانهای دیگر در حال نزاع است و سعی میکند واقعیت را آن گونه که خود میخواهد تعریف کند. از این رو گفتمانها همواره در برابر خود غیریت سازی میکنند(عضدانلو، 1380: 24). در حقیقت، این غیریت سازی اجتماعی وقتی پیدا میشوند که هویتهای متفاوت همدیگر را نفی و طرد میسازند. این مسئله زمانی اتفاق میافتد که گفتمانها با هم برخورد میکنند. اما از طرفی دیگر، گفتمانها از طریق مداخله هژمونیک محو میشوند و روند غیریت سازی همیشه تداوم ندارد. مداخله هژمونیک، مفصلبندی ای است که وضعیتی غیر مبهم را به زور بازسازی میکند و بدین ترتیب باعث تثبیت جزئی معنا میشود(سلطانی، 1384: 94). از نظر لاکلاو، هژمونی و ساختارشکنی25 دو روی یک سکهاند. هژمونی باعث نزدیک شدن دالی به مدلولی خاص و ثبات نسبی معنای یک نشانه میشود ولی ساختار شکنی با انتساب مدلول و معنایی متفاوت به آن دال، مدلولی را که گفتمان رقیب به آن دال چسبانده بود دور میسازد و آن دال را بازتعریف میکند و به این ترتیب، هژمونی گفتمان مورد نظر را میشکند. به عبارت دیگر، مداخله هژمونیک، مفصلبندی خاصی را طبیعی میسازد(همان: 95). بنابراین در هر جامعهای تعدادی از گفتمانها در حال نزاع هستند که یکی از آنها خصلتی هژمونیک مییابد و دیگر گفتمانها را به حاشیه میراند. وجود و هویت یک ماهیت، ناشی از بیرون است. این بیرون یا غیر، نقش اصلی را در هویت بخشی و فعلیت گفتمانها ایفا میکند. هیچ گفتمانی بدون تمایز و غیریت سازی ایجاد نمیشود(هنری و آزرمی، 1392: 101). مفهوم نهایی در بحث لاکلاو و موفه که در این پژوهش به کار خواهد رفت مفهوم سوژگی در رویکرد پساساختارگرایانه گفتمان است. رویکردهای تحلیل گفتمان انتقادی نگرش سنتی به فرد به عنوان سوژه خودمختار را نمیپذیرند. از نظر لاکلاو و موفه هیچ چیز به خودی خود دارای هویت نیست بلکه هویتش را از گفتمانی که در آن قرار دارد میگیرد. آنها مثل آلتوسر معتقدند که افراد، فراخوانده میشوند و به واسطه شیوههای سخن گفتن، در موقعیتی معین قرار میگیرند اما آنها بر خلاف آلتوسر که روابط میان افراد را امری واقعی میداند، معتقدند که روابط اجتماعی واقعی وجود ندارد بلکه انسانها به عنوان سوژه از سوی گفتمانها فراخوانده و به موقعیتهایی در یک گفتمان بدل میشوند(لاکلاو موفه، 1985 به نقل از حسینی سروری، 1392: 102).
خلاصه رمان ریشهها
رمان ریشهها از جمله رمانهایی است که در حوزه ادبیات پسااستعماری به قلم الک سهیلی نگاشته شده و توسط علیرضا فرهمند به ترجمه روان درآمده است. الکس هیلی(1921-1992) نویسنده افریقایی تبار امریکایی در این داستان سعی در به تصویر کشیدن تاریخ بردگان افریقایی در امریکا دارد. او با دیدی واقع گرایانه، داستان را از نیای هفتم خود کونتا کینته در افریقا و خانوادهای مسلمان آغاز میکند. هیلی در آغاز رمان خود به آداب و رسوم موجود در دهکده نیاکان و پایبندی آنها به دین اسلام اشاره کرده و سخن از تمدنی قدیم در غرب افریقا- گامبیا- میراند. راوی داستان از طریق شخصیتپردازی جذاب و توصیف ویژگیهای افراد و نیز روایت دقیق سبک زندگی سیاهان در قبایل افریقایی بر جذابیت داستان میافزاید. از ابتدای رمان شاهد نشانههایی از دوقطبی شدن گروههای سیاه و سفید یا سیاهان و غریبهها هستیم. قبایل افریقایی، آنها را "توبوب" مینامند و ترس از ربوده شدن توسط توبوبها یا غیر سفیدها بر زندگی آنان سایه افکنده است. نقطه عدم تعادل پیرنگ داستان زمانی اتفاق میافتد که کونتا(نیای الکس هیلی) توسط سفید پوستها ربوده میشود و با وضعیتی اسفناک همراه با دیگر بردگان با کشتی به امریکا برده میشود. نویسنده سالهای زندگی کونتا کینته و نوادگان او را در امریکا روایت میکند و از حفظ میراث افریقایی و تمدن کشور خود سخن میراند. حس شورش و مقاومت در برابر امریکاییان تا رخ دادن جنگ داخلی امریکا در جای جای رمان به چشم میخورد. طرح داستان تا زندگی نویسنده کتاب، الکس هیلی ادامه مییابد تا حاصل آن خلق گونهای فاخر از ادبیات پسااستعماری و به چالش طلبیدن گفتمانهای استعماری و بردهداری باشد. از این نویسنده کتابهای دیگری نظیر اتوبیوگرافی مالکوم ایکس، ملکه: داستان یک خانواده امریکایی و خانواده مادر فلورا به چاپ رسیده است.
تحلیل گفتمان رمان ریشهها
رمان ریشهها روایتگر زندگی بردگان در قرن هجده و نوزده میلادی است. نقطه آغازین پیرنگ داستان، دهکده ژوفوره، غرب افریقا، گامبیاست. داستان با تولد نیای هفتم الکس هیلی، کونتا کینته آغاز میشود. شخصیتهای مختلفی که راوی از آنها نام میبرد از پدر و مادر کونتا تا افراد مختلفی که در دهکده زندگی میکنند سوژههایی هستند که ویژگیهای شخصیتی و سبک زندگی، آنها را در یک زنجیره همارز حول محور اصلی یا گرهگاه فرهنگ افریقایی جای داده است. این فرهنگ و عناصر مرتبط با آن به گونهای است که تا نسلهای بعد هنگامی که کونتا کینته برای بردگی به امریکا برده میشود و نیز نوادگان وی به صورت شفاهی انتقال پیدا میکند. ایدئولوژی اصلی این رمان بر پایه نزاع دو گفتمان استعمار مبتنی بر فرهنگ امریکایی و گفتمان بردهداری مبتنی بر فرهنگ افریقایی بنا شده است. آنچه به شناخت عناصر نزاع این دو گفتمان یاری میرساند رویکرد پساساختارگرایانه لاکلاو و موفه است. نوع مفصل بندی که نشانههای موجود در هر گفتمان را به هم متصل میکند بیانگر حوزه گفتمان گونگی خاصی است که در بستر این مفصل بندی و اتصال و نیز حول دال اصلی یا گرهگاه اصلی شکل میگیرد. حوزههای گفتمان گونگی موجود در رمان ریشهها عبارتاند از گفتمان استعمار و بردهداری که هر کدام حول محوری خاص شکل گرفتهاند و با مفصلبندی نشانهها یا وقتههایی خاص گرد خود به شکلگیری نظم گفتمانی یاری رساندهاند و عناصری که در این حوزه گفتمانگونگی جای نمیگیرند را طرد کرده و به میدان گفتمانی میرانند. این امر موجب تسلط هژمونیک یک گفتمان خاص خواهد شد. گفتمان هژمونیک داستان، گفتمان استعماری است که به سبب نوع مفصل بندی و جای دادن نشانههای خاص در خود به گفتمان مسلط تبدیل شدهاست. گرهگاه اصلی گفتمان استعماری، استعمار است که وقتهها یا نشانههایی به آن متصل شدهاند و در حوزه گفتمان گونگی استعمار جای گرفتهاند و معناشان در بستر این نظم گفتمانی تثبیت شده است. بردهداری، نژاد پرستی، خردباوری و منطق، مسؤولیت پذیری، مدرنیته و پیشرفت، بهرهکشی، زبان انگلیسی، تحمیل فرهنگ امریکایی، تحقیر، تبعیض و سوادآموزی از جمله این نشانهها هستند.
از جلوههای تحقیر فرهنگ افریقایی در امریکا تحمیل زبان انگلیسی بر ساختار فکری آنها و جایگزین کردن این زبان به جای فرهنگ و زبان افریقایی است. برای مثال، تغییر نام بردگان به نامهای انگلیسی: هنگامی که مرد به کونتا اشاره کرد و گفت: اسم تو توبی. ارباب میگوید اسم تو توبی است. وقتی کونتا فهمید او چه میخواهد بگوید میخواست فریاد بکشد من کونتا کینته هستم پسر اول اومورو که پسر کیرابا کونتا کینته مقدس است!(هیلی، 1394: 255). از جمله تبعیضهایی که سفید پوستان در مقابل سیاهان اعمال میکردند قوانینی بود که علیه آنان به تصویب میرسید مثل: یک برده نمیتواند تفنگ داشته باشد و در صورت نداشتن جواز سفر، سی ضربه شلاق میخورد. خواندن و نوشتن سیاهپوستان خلاف قانون است. این بیاعتمادی و تبعیض نسبت به سیاهان تا جایی پیش میرود که در صورت کوچکترین اقدام خلاف قانونی توسط برده، وی را به فروش رسانده و از خانواده خویش جدا میکنند. از دیگر دالهای موجود در این گفتمان، علاقه سفیدپوستان به تجدد و مدرنیته است. این مفهوم در مقابل عقبماندگی که به سیاهپوستان نسبت داده میشود قرار میگیرد. هنگامی که سیاهان در ضیافتهای سفید پوستان شرکت میکنند تعبیر آنها از زندگی تجملاتی و مدرن به گونهای دیگر است. به باور آنها سفیدپوستها به این شکل زندگی نمیکنند تمام این چیزها بسیار غریب و مصنوعی است. مثل دروغی که به خودشان میگویند که نیکی میتواند از بدی زاده شود که امکانپذیر است کسانی نسبت به یکدیگر متمدن باشند اما افراد دیگر را انسان ندانند. علاقه اربابان به خواندن و نوشتن و استفاده از تکنولوژیهای جدید نظیر تلگراف و منع بردگان از داشتن امکانات جدید برای زندگی از جمله مصداقهای میل به تجدد و مدرنیته است. نگرشی که اربابان نسبت به بردگان سیاهپوست داشتند برخاسته از دیدگاههای انتزاعی آنان از قاره افریقا بود. به باور آنها هر گاه کسی بخواهد بردگان را اداره کند اول باید بداند که این بردگان با توجه به گذشته شان که در افریقا و جنگلها و با جانوران زندگی کردهاند طبیعتا بیمنطق و فاقد قوای تفکر تربیت شدهاند و تنبلی و عادتهای پلید و نجس را به ارث بردهاند. در این جا وظیفه مسیحیت که خداوند به آنها برتری عنایت کرده این است که به این موجودات روحیه اخلاق، انضباط و احترام را بیاموزند چرا که سفید پوستان افرادی مسؤولیت پذیرند.
انگارههایی که امریکاییان نسبت به بردههای سیاهپوست داشتند موجب شکلگیری تبعیض و ایجاد دو گروه ما و آنها شده است. همراه کردن خصلتهایی نظیر خشونت و میل به شورش و غارتگری و قتل عام، از حضور سیاهپوستان در حوزه گفتمانی فرهنگ امریکایی جلوگیری کرده و دالهای شناوری نظیر برده و سیاهپوست را از این بستر گفتمانی طرد و به حاشیه میراند. از جمله عناصر دیگر که به میدان گفتمانی رانده میشوند عبارتند از: مقاومت در برابر تسلط سفید پوستان، شهوت پرستی سیاهان، عدم ذکاوت و بیمنطق بودن آنها، عقبماندگی و عدم میل به پیشرفت، مسؤولیتناپذیری. این صفات، ویژگیهایی هستند که سفیدپوستان به سیاهپوستان اطلاق میکنند و برساخته انگارههای استعمارگران نسبت به بردگان است. دیگربودگی که هومی بابا به آن اشاره میکند و حقیقتی که از جانب گروهی برای گروه دیگر تعریف میشود بنیانی است جهت تعریف ما و آنها. در حقیقت، تولید معنایی این واژگان از طریق روابط قدرت و تثبیت تفاوتها شکل میگیرد؛ تقابلهای دوتاییای که رویکرد پساساختارگرایانه لاکلاو و موفه وامدار نظریات دریدا در این حوزه است. گفتمان پسااستعمارگرایی از طریق شالوده شکنی و قرار دادن مفاهیم متضاد در مقابل هم، سعی در شناخت معنایی واژگان از طریق درک تفاوتها دارد: ما در برابر آنها، سفید در برابر سیاه، استعمارگر در برابر مستعمره، ارباب در برابر برده، بردگی در برابر آزادی.
نمودار1- مفصل بندی هویت سفیدپوستان بر اساس گفتمان استعمار
گفتمان دیگری که در مقابل گفتمان استعماری شکل میگیرد گفتمان بردهداری مبتنی بر فرهنگ افریقایی است. دالهای شناوری که در این گفتمان از طریق مفصلبندی به گرهگاه اصلی فرهنگ افریقایی متصل شده و تبدیل به وقته یا نشانه میشوند عبارتند از: انتقال فرهنگ شفاهی، تعصب، پایبندی به مذهب، مردسالاری، تقدیرگرایی و پایبندی به سنتها. نویسنده از سنتهای افریقایی روایت میکند: بنابر رسم قدیمی، اومورو(پدر کونتا) پس از تولد فرزندش تا هفت روز فقط یک وظیفه مهم داشت: برگزیدن نامی برای نوزادش نامی تاریخی و نوید بخش. چون افراد قبیله "مندینکا" معتقدند که به فرزند، هفت خصلت از کسی یا چیزی را که نامش از اوست برخواهد گرفت(هیلی، 139: 13). اومورو نام نوزاد را سه بار در گوشش نجوا کرد چرا که عقیده داشتند هر انسانی باید اولین کسی باشد که نام خود را بشنود و بداند که کیست. سنت دیگر در باب احترام به دیگران است: اگر کودکی گستاخانه به پدر یا مادر و یا هر انسان دیگری که بزرگتر از او باشد خیره شود فورا سیلی میخورد. مردسالاری از دیگر دالهایی است که در گفتمان افریقایی به کار گرفته میشود: فرزند اول که پسر باشد برکت خداوند نه تنها نصیب پدر و مادر بلکه نصیب همه خویشاوندان خواهد شد. از طرفی دیگر هویت زنان در سایه همسران آنها شکل میگیرد و این مردان هستند که محور اصلی خانواده و اقتدار در قبایل را تشکیل میدهند. پایبندی به مذهب نیز در جای جای رمان به چشم میخورد. برای مثال راوی از مردان قبیله میگوید که به صورت دسته جمعی برای نماز صبح برمیخیزند و آن را اقامه میکنند. هنگامی که کونتا در امریکا به بردگی گرفته میشود نیز در انجام اصول دینی خود مصمم است: کونتا کاری نداشت که دیگران درباره او چه فکری میکنند به شرط اینکه او را تنها بگذارند تا به اصطبل برود و رو به نخستین پرتوهای روز که از میان دو کپه بزرگ کاه پیدا میشد نماز صبح خود را به درگاه خدا بخواند. در قسمتهای دیگر به امتناع کونتا از خوردن گوشت خوک به عنوان غذای طبخ شده امریکاییان اشاره میکند. تعصب در فرهنگ افریقایی، بیشتر در زمینه رنگ پوست بارز میشود و تا جایی ادامه پیدا میکند که رنگ پوست خود را افتخاری برای قبایل محسوب میکنند: برخی از سیاهان اصیل برای اینکه بیشتر سیاه دیده شوند دوده و گرد زغال به صورتشان میمالند و معتقدند آنها که نژادشان با سفیدها مخلوط نشده زیبایی وحشی و طبیعیشان را حفظ کردهاند و یا هنگامی که از ازدواج سیاهپوستان با دورگهها و افرادی که رنگ پوست روشنتری دارند ممانعت میشود تعصب آنها نمود بیشتری پیدا میکند. دال شناور دیگر که حول گرهگاه فرهنگ افریقایی شکل گرفته است انتقال فرهنگ شفاهی است که بین افریقاییان رواج داشته و به بردگانی که در امریکا بزرگ شدهاند نیز منتقل شدهاست. برای مثال داستانهایی که بردگان از نیاکان خود در قاره افریقا برای فرزندان و نوههای خود تعریف میکردند تا اصالت خود را فراموش نکنند و یا نحوه تربیتی که بین فرزندان بردهها به چشم میخورد مثل رعایت ادب و احترام در مقابل بزرگترها آنگونه که در افریقا نیز دیده میشد. آواز خواندن و رقصیدن به سبک افریقاییها در مزارع نیز از جمله آداب و رسومی است که نسل به نسل بین آنها انتقال یافته است. تقدیرگرایی بردگان نمادی از تسلیم آنها در برابر تقدیر خداوند و شرایطی است که او برای آنها رقم زده است. هنگامی که کونتا به اتفاقاتی که برایش رخ میدهد نگاه میکند احساس میکرد که همه رنجها بیتردید معنا و مفهومی دارند و یقینا به اراده خداوند است هر چند که او نمیدانست چرا و هر چه بعدها بر سر سفیدها و سیاهان بیاید مشیت الهی است. انگارههایی که برساخته گروه سیاهان در مقابل سفید پوستان است، از جمله عناصری است که از حوزه گفتمانگونگی سیاهان طرد شده و به میدان گفتمانی به حاشیه رانده میشوند که عبارتند از: کافر بودن، آشتی ناپذیری، مقابله با فرهنگ افریقایی، خصومت و سنگدلی. نخستین رگههای شکل گیری نزاع بین دو گفتمان، کاربرد مفهوم ما در برابر آنهاست. دادن نامهایی که به مثابه برچسب برای گروه مقابل عمل میکند. "کاکاسیا" اصطلاحی است که در جهت تحقیر و تمایز از جانب سفیدپوستان برای سیاهان استفاده میشود و "توبوب" اصطلاحی است که از جانب سیاهان به امریکاییها داده شده است؛ بیگانگانی که به سبب تفاوت در رنگ پوست و اعمال غیر انسانی، موجب خشم و نفرت بردگان هستند. زمانی که کونتا به عنوان برده قدم در خاک امریکا میگذارد درباره سفیدپوستان میگوید آدمهای این سرزمین لعنت شده آفریده خدا نیستند، توبوبها انسان نبودند. این تمایز بین ما و آنها موجب درک تفاوت بین سبک زندگی سفیدپوستان و سیاهپوستان است. به عقیده بردگان، اربابان سفید پوست معتقدند که تمام بردهها باید آزاد و به افریقا بازگردند. این دو گروه آنقدر با هم تفاوت دارند که نمیتوانند در کنار هم زندگی کنند.
آنچه با عنوان ضدیت و غیریت در گفتمان لاکلاو و موفه به آن اشاره میشود در نزاعهای گفتمانی استعمارگرایانه و برده داری به خوبی مشهود است. ضدیت در بستر تقابلهای دوتایی شکل گرفته که موجب تعریف دالها از طریق مفصلبندی و دال مقابل آن است. معنای هر کدام از این دالهای متضاد در بستر گفتمانی خود تثبیت شده و سرانجام به بحث غیریت سازی(ما در مقابل آنها) و دیگربودگی دامن میزند. بحث ادوارد سعید درباره شرقشناسی نیز به همین مسئله اشاره میکند. بستر گفتمانیای که ادوارد سعید از روابط شرق و غرب ترسیم میکند- در این رمان شرق و غرب را استعارهای از مستعمره و استعمارگر میدانیم- شبیه به بحث فوکو درباره برساخت قدرت از طریق شبکهای از روابط است. به باور فوکو، قدرت در شبکهای از روابط شکل میگیرد و پایدار میماند. در رمان ریشهها شاهد شکلگیری شبکهای از روابط بین اربابان و بردگان هستیم که با گذشت زمان و تعریف گونههای خاصی از روابط و ساختارها این قدرت میان امریکاییان به عنوان ارباب انتقال پیدا کرده و به صورت هژمونیک تثبیت میشود. قدرت، گاه به صورت روابط عینی شبیه بهرهکشی و استثمار بردگان، شکنجه جسمی و یا فروش آنها ترسیم میشود و یا به صورت غیر عینی نظیر گذاشتن نام خانوادگی اربابان بر بردگان، جلوگیری از انجام سنتهای افریقایی و صحبت به زبانهای قبیلهای خود و به جای آن تحمیل فرهنگ امریکایی و سخن گفتن به زبان انگلیسی نمود پیدا میکند. بنابراین شاهد شکلگیری "دیگریای" هستیم که از طریق روابط هژمونیک استعماری در بستر گفتمانی استعمار شکل میگیرد و فرهنگ افریقایی را به حاشیه میراند. در حقیقت، غیریت شکل گرفته از طریق برساختههای ذهنی هر گفتمان نسبت به یکدیگر موجب ایجاد جایگاههای سوژگی متفاوت نیز شدهاست. لاکلاو و موفه مفهوم سوژه در نظریه خود را وامدار دیدگاههای آلتوسر در این زمینه هستند. به باور آلتوسر، مهمترین کار ویژه ایدئولوژی، سوژه سازی است. ایدئولوژی، افراد را به مثابه سوژه "فرا میخواند". عملی که جان فیسک از آن با عنوان صدا زدن یا "استیضاح" نام میبرد. این وضعیت به معنای پذیرش جایگاه خاص سوژگی از طرف خطابشونده است. ایدئولوژی با صدا زدن افراد، آنها را در رابطهای اجتماعی قرار میدهد که عمدتا مبتنی بر فرادستی و فرو دستی است و سوژهها با پاسخ دادن به آن صدا آن رابطه نابرابر را بازتولید کرده و بر خلاف منافع واقعیشان عمل میکنند(مهدی زاده، 1391: 107). در گفتمان بردهداری نیز سوژه-ها یا افراد افریقایی تبار، بر اساس سنت افریقایی استیضاح شده و حول محور آن شکل گرفتهاند. این در حالی است که گفتمان استعماری مبتنی بر فرهنگ امریکایی، آنها را به صورت بردگانی سیاهپوست، بیمسؤولیت، فاقد قوای عقلی و استعداد یادگیری همراه با خوی خشونت، شورش و خیانت فرا میخوانند. این استیضاح هنگامی فرد را دچار تناقض در جایگاه سوژگی میکند که هم پایبند به اصول دینی و سنتی خود است و هم به عنوان فردی برده و تابع، فراخوانده میشود. در حقیقت، ایدئولوژی استعماری، افریقاییان را در وضعیت فرودستی سوژگی قرار میدهد و گفتمان آنها را طرد میکند. بنابراین، طبیعی سازی روند سوژگی در میان بردگان و پذیرش موقعیت بردگی از سوی آنها، حاصل هژمونیک شدن گفتمان استعماری است؛ وضعیتی که به باور گرامشی در آن ائتلافی موقت از برخی گروههای اجتماعی میتواند به اقتدار اجتماعی تام آنها بر سایر گروههای فرودست منجر شود. اعمال این اقتدار صرفا از طریق کاربرد زور یا تحمیل مستقیم افکار حاکم نیست بلکه از راه تامین رضایت و شکل دادن به آن است تا آنکه طبقات مسلط هم طبیعی و هم مشروع جلوه کنند. هژمونی را تنها تا زمانی میتوان حفظ کرد که طبقات مسلط در شکل دادن به همه تعاریف رقیب در چارچوب مورد نظر خودشان موفق باشند؛ یعنی باید همواره سعی در دائمی و طبیعی جلوه دادن آن داشته باشند(گرامشی، 1388: 105). هنگامی که نویسنده از تسلیم بردگان به شرایط خود در مقابل سفیدپوستان سخن میگوید به روند طبیعی سازی شرایط از جانب اربابان اشاره میکند. روابط قدرت و سلطه به گونهای تنظیم میشود که بردگان، وضعیت فعلی خود را بپذیرند و تسلیم آن شوند. به باور هیلی، نسل سیاهانی که در امریکا به دنیا آمدهاند کمتر احساس تعلق به افریقا دارند تا نسلهای اولیه که با کشتی وارد امریکا شدهاند. بین این دو نسل بیگانگی وجود دارد. افرادی که خود را متعهد به انجام سنتهای افریقایی میدانند، افریقاییهای امریکایی تبار و دورگه را افرادی از خود بیگانه و تسلیم شرایط فرض میکنند چرا که در همه حال در حال خدمت به سفیدپوستانند. آنها احساس نمیکنند که قبیله از دست رفتهای دارند ظاهرا حس میکنند زندگیشان باید همین باشد که هست. در چنین شرایطی است که طبیعی سازی موقعیتها و هژمونیک شدن روابط میان سفید پوست و سیاهپوست به تسلط صورت بندی گفتمانی استعمار یاری میرساند.
نمودار 2- مفصل بندی فرهنگ افریقایی در گفتمان برده داری
نتیجهگیری
رمان و ادبیات داستانی، بیش از دیگر گونههای ادبی به انسان و مناسبات او در اجتماع پرداختهاند. رمان و دیگر گونههای ادبی نه صرفا بازتاب و انعکاس آیینه وار واقعیتهای اجتماعی که بازنمایی آن به شیوهای گفتمانی است. رمان از مهمترین ابزارهای بازنمایی است که هدف اصلی در نهایت آشکار ساختن روایت ویژهای از جهان و روابط و مناسبات انسانی ویژهای است که در خلال آثار ادبی شکل میگیرد(حسینی سروری و طالبیان، 1392: 180). روایتهای ادبی از طریق کاربرد زبان به بازتولید ساختارهای حاکم بر نظام اجتماعی پرداخته و از طریق عناصر داستانی آنها را ترسیم میکنند. گفتمانها از جمله ابزارهایی هستند که زبان را در بستر جامعه مورد تحلیل قرار میدهند. پیوند ادبیات و گفتمان از طریق زبان و کاربردهای آن در ایجاد معانی مرتبط با قدرت و سلطه در اجتماع شکل میگیرد. ویژگی منحصر به فرد تحلیل گفتمان به قول میشل فوکو، آن است که ماهیت امور مورد بررسی از پیش تعیین نمیشود؛ بلکه توأم با صورتبندیهای گفتمانی پا به عرصه حیات میگذارد که امکان صحبت درباره آنها را فراهم آوردهاند( تاجیک، 1379 به نقل از کسرایی و پوزش شیرازی، 1388: 344). صورتبندیهای گفتمانی به واسطه دالها و مدلولهای نهفته در آن ایجاد میشود. این دالها هر کدام نشانههایی هستند که در صورت قرار گرفتن در حوزه گفتمانی خاص و در مقابل دالی دیگر معنا پیدا میکنند. از مهمترین نظریاتی که از طریق رویکرد پساساختارگرایانه گفتمانی نشانهها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و روابط قدرت را به تصویر میکشد نظریه گفتمان لاکلاو و موفه است. از دیدگاه این دو نظریه پرداز، نشانهها با توجه به جایگاهشان در مفصل بندی با نشانههای دیگر و نیز در تقابل با دالهایی که معنایی متضاد دارند ثبات پیدا میکنند. نشانهها و مفاهیم در نظریه لاکلاو و موفه به تقلید از نظریه نشانه شناسی سوسور، حکم دالهای شناور را دارند که گفتمانهای مختلف میکوشند به آنها معنا دهند. مدلول این دالها شناور(غیر ثابت) است. هر گفتمان بر مبنای ساختار نظام معنایی خود مدلول سازگار با آن را برجسته میسازد و مدلولهای دیگر را به حاشیه میراند(کسرایی و پوزش شیرازی،1388: 346). در این پژوهش، شالوده گفتمان پسااستعماری در رمان ریشهها بر پایه رویکرد لاکلاو و موفه به گفتمان و چگونگی جای گیری نشانهها در کنار هم و در تقابل با هم بنا شده است. از آنجایی که مبنای گفتمان پسااستعماری، نزاع دو گفتمان استعمار و برده داری است، تقابلهای دوتایی و ساخت شکنیای که لاکلاو و موفه به تقلید از دریدا آن را به کار بردهاند کاربرد ویژهای پیدا میکنند. این رمان، عناصر مختلفی از فرهنگ امریکایی استعمارگر و فرهنگ افریقایی مستعمره را شناسایی میکند. دالهای شناوری که از طریق مفصلبندی گفتمانیای که مد نظر لاکلاو و موفه است از طریق زنجیره همارزی به دال اصلی یا گرهگاه متصل میشوند. در حقیقت هر کدام از این دالها از به واسطه جای گیره در مکان خود و حول محور یک گفتمان خاص، معنایش را تثبیت میکند و هر آنچه را در این حوزه گفتمانگونگی جای نداشته باشد طرد کرده و به میدان گفتمانی میراند. دالهایی نظیر نژادپرستی، تجدد و مدرنیته، خردباوری، برده داری و تحمیل فرهنگ و زبان امریکایی حول گره گاه اصلی استعمار مفصلبندی شده و گفتمان استعمار را شک میدهند. در مقابل دالهای سنتگرایی، پایبندی به فرهنگ و مذهب، مردسالاری و انتقال فرهنگ شفاهی حول گره گاه اصلی فرهنگ افریقایی، گفتمان بردهداری را ایجاد میکنند. تقابل دو گفتمان بر مفهوم ضدیت لاکلاو و موفه مبتنی است؛ مفهومی که خود، ایجاد کننده غیریت و شکل گیری دیگربودگی است. این دیگر بودگی به اصطلاح جهان دو پاره هومی بابا، اندیشمند مطالعات پسااستعماری نیز اشاره میکند. جهان دوپارهای که بر اساس انگارههای هر گروه نسبت به دیگری بنا شده است و هر کدام در پی اعمال قدرت هژمونیک خود و تسلط ساختاری گفتمانی خویش است. در رمان ریشهها هژمونیک شدن گفتمان استعماری از دو طریق اصلی ایجاد شدهاست: طرد و استیضاح. طرد به معنای به حاشیه راندن گفتمان برده داری از طریق عادی سازی اعمال قدرت بر گروه سیاهپوست و استیضاح به معنای فراخواندن افریقاییها در جایگاه بردگی، وضعیتی که گاه آنها را دچار تناقض در جایگاه سوژگی کرده و میل به افریقایی بودن در آنها فروکش میکند و در نهایت پذیرش فرهنگ امریکایی را بر طغیان و شورش ترجیح میدهند چرا که تسلط فرهنگی و ابزاری در دست استعمارگران است. به باور فرانتس فانون، هر کجا که استعمار هست نژادپرستی هم وجود خواهد داشت و راه رهایی بردگان تنها آگاهی آنان است. آنگونه که در این داستان به تصویر کشیده شده است بردگی حاصل وضعیتی است که سفیدپوستان با جلوگیری از توان خواندن و نوشتن برای سیاهپوستان ایجاد کرده بودند؛ غفلت نتیجه ناآگاهی ایجاد شده توسط طبقه مسلط است.
جدول زیر خلاصهای از چگونگی صورت بندی دو گفتمان و تثبیت معنایی نشانهها در رمان ریشهها را به تصویر میکشد.
ایدئولوژی مرکزی رمان |
نزاع گفتمان استعمار و بردهداری( روند هژمونیک شدن گفتمان استعمار) |
وقتههای حوزه گفتمانی استعمار (مدلولهای ثابت مفصل بندی شده) | نژاد پرستی- برده داری- بهره کشی و استثمار- تحمیل فرهنگ امریکایی- تحمیل زبان انگلیسی- تحقیر- تبعیض- میل به تجدد مسؤولیتپذیری- توانایی خواندن و نوشتن- خردباوری و منطق |
عناصر موجود در میدان گفتمانی استعمار (نشانههای طرد شده از گفتمان گونگی) | عقبماندگی- تسلیم- شهوت پرستی- عدم ذکاوت- خشونت مسؤولیت ناپذیری- غارتگری و قتل عام |
وقتههای حوزه گفتمانی بردهداری (مدلولهای ثابت مفصل بندی شده) | تقدیرگرایی- پایبندی به مذهب- انتقال فرهنگ شفاهی- تعصب مردسالاری- پای بندی به سنت |
عناصر موجود در میدان گفتمانی برده داری (نشانههای طرد شده از گفتمان گونگی) | آشتی ناپذیری- کافر بودن- مقابله با فرهنگ افریقایی- خصومت و سنگدلی |
Abstact
Discourse analysis is one of the humanities methods which analyzes the implicit concepts of power and ideology in different contexts. This understanding is conducted through different techniques of discourse. One of the most important approaches of discourse, is Laclau and Mouffe’s which adopts the concepts such as the separation of fixed and floating signifier, articulation, moments and elements, opposition and otherness to explore the implicit purposes in the texts. In this study, by using Laclau and Mouffe’s, we tried to analyze the “roots” novel discourse to indentify the approaches in the postcolonial literature. The views of people like Edward Said, Frantz Fanon and Homi Bhabha explain and interpret the post-colonial discourse analysis that would help us in this article. The main objective of this study is to determine the effective signifiers on the dispute between the two discourses: colonial and slavery.
Keywords: discourse analysis, Laclau and Mouffe, post-colonialism, literature, Roots
منابع
1- برتنس، هانس(1384). « نظریه و نقد پسامستعمراتی». ترجمه بختیار سجادی. فصلنامه فرهنگی- ادبی زریبار، سال نهم، شماره پنجاه و ششم و پنجاه و هفتم.
2- حسینی سروری، نجمه و طالبیان، حامد(1392). « بازنمایی هویت طبقه متوسط مدرن شهری در آثار مصطفی مستور: تحلیل گفتمان رمانهای استخوان خوک و دستهای جذامی و من گنجشک نیستم». فصلنامه مطالعات فرهنگ و ارتباطات، سال چهردهم، شماره بیست و یکم.
3- حسینی سروری، نجمه(1392). « " نیمه غایب" و بازنمایی جدال سنت و تجدد در ایران دهه شصت تحلیل گفتمانی رمانی از حسین سنا پور». پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت، دوره دوم، شماره اول.
4- راودراد، اعظم و سلیمانی، مجید و حکیمی، رویا(1391). « تحلیل بازنمایی گفتمانهای دینی در سینمای ایران؛ مطالعه موردی فیلم کتاب قانون». فصلنامه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، دوره اول، شماره اول.
5- ساعی ارسی، ایرج و صالحی، پرویز(1392). پژوهشی در جای خالی سلوچ اثر محمود دولت آبادی. تهران: انتشارات بهمن برنا.
6- ساعی، احمد(1385). « مقدمهای بر نظریه و نقد پسااستعماری». مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، شماره هفتاد و سوم.
7- سرایی، حسن و فتحی، سروش و زارع، زهرا(1387). «روش کیفی در مطالعات اجتماعی با تاکید بر روش تحلیل گفتمان و تحلیل گفتمان انتقادی». پژوهشنامه علوم اجتماعی، سال دوم، شماره سوم.
8- سلطانی، سید علی اصغر(1384). قدرت، گفتمان و زبان(ساز و کارهای جریان قدرت در جمهوری اسلامی ایران). تهران: انتشارات نی.
9- شیرزادی، رضا(1388). « مطالعات پسااستعماری؛ نقد و ارزیابی دیدگاههای فرانتس فانون، ادوارد سعید و هومی بابا». فصلنامه مطالعات علوم سیاسی، سال دوم، شماره پنجم.
10- عضدانلو، حمید(1391). گفتمان و جامعه. تهران: انتشارات نی.
11- غلام، محمد(1383). « جامعه شناسی رمان معاصر فارسی». مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، شماره چهل و پنجم و چهل و ششم.
12- فاضلی، محمد(1383). « گفتمان و تحلیل گفتمان انتقادی». پژوهشنامه علوم انسانی و اجتماعی، شماره چهاردهم.
13- فانون، فرانتس(1355). پوست سیاه، صورتکهای سفید. ترجمه محمد امین کاردان. انتشارات خوارزمی.
14- فرقانی، محمد مهدی(1382). راه دراز گذار. تهران: انتشارات فرهنگ و اندیشه.
15- فلیک، اووه(1391). درآمدی بر تحقیق کیفی. ترجمه هادی جلیلی. تهران: انتشارات نی.
16- قبادی، حسینعلی و آقاگل زاده، فردوس و دسپ، سید علی(1388). « تحلیل گفتمان غالب در رمان سووشون سیمین دانشور». فصلنامه نقد ادبی، سال دوم، شماره ششم.
17- کسرایی، محمد سالار و پوزش شیرازی(1388). « نظریه گفتمان لاکلاو و موفه ابزاری کارآمد در فهم و تبیین پدیدههای سیاسی». فصلنامه سیاست، دوره سی و نهم، شماره سوم.
18- کلانتری، عبدالحسین(1391). گفتمان از سه منظر زبان شناختی، فلسفی و جامعه شناختی . تهران: انتشارات جامعه شناسان.
19- گرامشی، آنتونیو(1388). « نظریه هژمونی«. ترجمه حبیب راثی تهرانی. کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره شانزدهم.
20- مهدیزاده، سید محمد(1387). رسانهها و بازنمایی. تهران: انتشارات دفتر مطالعات و توسعه رسانهها.
21- مهدیزاده، سید محمد(1391). نظریههای رسانه، اندیشههای رایج و دیدگاههای انتقادی. تهران: انتشارات همشهری.
22- ناظمیان، رضا و شکوهی نیا، مریم(1392). « مقایسه و تحلیل جلوههای پسااستعماری در رمانهای موسم هجرت به شمال طیب صالح و سووشون سیمین دانشور». فصلنامه پژوهش زبان و ادب فارسی، شماره بیست و نهم.
23- وطن آبادی، شعله(1382). « گفتمان پسااستعماری». مجله بایا، دوره دوم، شماره ششم، هفتم و هشتم.
24- هنری، یدالله و آزرمی، علی(1392). « بررسی و تحلیل فرایند استقرار و انسجام یابی گفتمان انقلاب اسلامی ایران بر اساس نظریه گفتمان لاکلاو و موفه». پژوهشنامه انقلاب اسلامی، سال دوم، شماره هشتم.
25- هیلی، الکس(1394). ریشهها. ترجمه علیرضا فرهمند. تهران: انتشارات امیرکبیر.
26- یورگنسن، ماریان و فیلیپس، لوئیز(1389). نظریه و روش در تحلیل گفتمان. ترجمه هادی جلیلی. تهران: انتشارات نی.
27- Ashcoft, Bill and Griffiths, Gareth and Tiffin, Helen(2007). Post-colonial studies, The key concepts. New York: Routledge Publication.
[1] .Roots
[2] .Alex Haley
[3] .Laclau and Mouffe
[4] .Orientalism
[5] .Edward Said
[6] .Homi Bhabha
[7] .Post-colonial
[8] .Colonia
[9] . Parry
[10] .Edward Said
[11] .Other
[12] . Harlem Renaissance
[13] .Frantz Fanon
[14] .Metadiscursive meaning
[15] .Discursive structures
[16] .Antagonism
[17] .Otherness
[18] .Articulation
[19] .Nodal points
[20] .Lacan
[21] . Master Signifiers
[22] .Exclusion
[23] .Moment
[24] . Discursivity
[25] .Deconstruction