پالت خط مشی گذاری عمومی: مطالعه تلفیقی فراترکیب با فن دلفی
محورهای موضوعی : خطمشیگذاری عمومی در مدیریتنیما اسکندری نیا 1 , کرم اله دانش فرد 2 , ابوالحسن فقیهی 3
1 - گروه آموزشی مدیریت دولتی، دانشکده مدیریت و اقتصاد، دانشگاه علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
2 - گروه مدیریت دولتی، دانشگده مدیریت و اقتصاد، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
3 - دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران، دانشکده مدیریت و اقتصاد
کلید واژه: 'رویکرد اشاعه نوآوری', 'رویکرد مرحله ای', 'رویکرد انطباقی', 'شبکه خط مشی گذاری عمومی',
چکیده مقاله :
هدف: ارائه چارچوبی اقتضائی به منظور انتخاب رویکرد خط مشی گذاری مناسب از بین رویکردهای مرحله ای، انطباقی، شبکه ای و اشاعه نوآوری تحت شرایط مختلف روش: به لحاظ ابعاد پژوهش، این تحقیق دارای مخاطب بنیادی می باشد و نتایج آن برای جامعه علمی قابل کاربرد است. هدف پژوهش توصیف شرایط بکارگیری هر یک از رویکردهای مرحله ای، انطباقی، شبکه ای و اشاعه نوآوری است. داده های گردآوری شده از نوع داده های کیفی هستند و به کمک روش فراترکیب سندلوسکی و باروسو(2007) تلفیق شده با تکنیک دلفی بدست آمده اند. پس از انجام فراترکیب و استخراج کدهای عملیاتی، مفاهیم سازنده و مقوله های فراگیر، مدل اولیه بدست آمده در اختیار 15 نفر خبره دانشگاهی قرار داده شد و پس از اتفاق نظر در دور چهارم روش دلفی، مدل تحقیق نهایی شد.یافته ها: به کمک سه متغیر محیطی قدرت پیش بینی، مشارکت گرایی و نوآوری گرایی، می توان شرایط استفاده و بکارگیری هر یک از رویکردهای مرحله ای، انطباقی، شبکه ای و اشاعه نوآوری را تبیین نمود.نتیجه گیری: هیچ یک از رویکردهای مرحله ای، انطباقی، شبکه ای و اشاعه نوآوری برای استفاده در تمامی محیط های خط مشی گذاری، مناسب نیستند. بلکه کاربردپذیری هر یک از این رویکردها، وابسته به شرایط اقتضائی خاص می باشد.
Abstract Background: Nowadays, Public Policy Knowledge has been faced many new approaches including adaptive policy approach, public policy network approach, closed innovation diffusion policy approach & open innovation diffusion policy approach. The ability to choose the right approach between adaptive policy approach, public policy network approach, closed innovation diffusion policy approach & open innovation diffusion policy approach in this condition is very important Objective: Proposing a contingency framework to choose the right approach between Stage process model, policy network approach, policy innovation diffusion and adaptive approach Method: Qualitative Research Method by means of mixed metasynthesis and Delphi technique. Metasynthesis has been conducted by Sandelowski and barroso (2007) technique & Delphi technique has been recurred 4 times in this research. Findings: Three variables including predictability, participatory and innovativeness can define applicability conditions of each approaches including stage, network, innovation diffusion and adaptive Conclusion: The applicability of each approach is not general and each of them has a unique condition Key Words: Stage Model, Network Approach, Adaptive Approach, Innovation Diffusion
_||_
پالت خط مشی گذاری عمومی: مطالعه تلفیقی فراترکیب با فن دلفی
چکیده
زمینه: دانش خط مشی گذاری عمومی در حال حاضر با انبوه رویکردهای جدید مرحله شامل رویکردهای انطباقی، شبکه خط مشی، اشاعه نوآوری بسته و اشاعه نوآوری باز مواجه شده است. در چنین شرایطی توانایی انتخاب رویکرد مناسب برای خط مشی گذاری از بین مجموعه ای از رویکردهای متنوع، بسیار حائز اهمیت می باشد.
هدف: ارائه چارچوبی اقتضائی به منظور انتخاب رویکرد خط مشی گذاری مناسب از بین رویکردهای مرحله ای، انطباقی، شبکه ای و اشاعه نوآوری تحت شرایط مختلف
روش: به لحاظ ابعاد پژوهش، این تحقیق دارای مخاطب بنیادی می باشد و نتایج آن برای جامعه علمی قابل کاربرد است. هدف پژوهش توصیف شرایط بکارگیری هر یک از رویکردهای مرحله ای، انطباقی، شبکه ای و اشاعه نوآوری است. داده های گردآوری شده از نوع داده های کیفی هستند و به کمک روش فراترکیب سندلوسکی و باروسو(2007) تلفیق شده با تکنیک دلفی بدست آمده اند. پس از انجام فراترکیب و استخراج کدهای عملیاتی، مفاهیم سازنده و مقوله های فراگیر، مدل اولیه بدست آمده در اختیار 15 نفر خبره دانشگاهی قرار داده شد و پس از اتفاق نظر در دور چهارم روش دلفی، مدل تحقیق نهایی شد.
یافته ها: به کمک سه متغیر محیطی قدرت پیش بینی، مشارکت گرایی و نوآوری گرایی، می توان شرایط استفاده و بکارگیری هر یک از رویکردهای مرحله ای، انطباقی، شبکه ای و اشاعه نوآوری را تبیین نمود.
نتیجه گیری: هیچ یک از رویکردهای مرحله ای، انطباقی، شبکه ای و اشاعه نوآوری برای استفاده در تمامی محیط های خط مشی گذاری، مناسب نیستند. بلکه کاربردپذیری هر یک از این رویکردها، وابسته به شرایط اقتضائی خاص می باشد.
واژگان کلیدی: رویکرد مرحله ای، رویکرد انطباقی، رویکرد اشاعه نوآوری، شبکه خط مشی گذاری عمومی
مقدمه
پس از ارائه رویکرد مرحله ای خط مشی گذاری یا همان چرخه خط مشی گذاری عمومی توسط لاسول، جونز، اندرسون، بروئر و جمعی از افراد صاحبنظر دیگر، انتقادات بسیار شدیدی بر این رویکرد وارد شد(ساباتیر 1393، 25)، به گونه ای که ساباتیر در دهه 90 میلادی اعلام کرد دوره عمر مفید چرخه خط مشی گذاری عمومی به پایان رسیده است و لازم است رویکردهای نوین تری، جای این رویکرد را بگیرند(ساباتیر 1991، 149). انتقادات وارد بر رویکرد مرحله ای را می توان به چهار دسته کلی به شرح زیر تقسیم نمود:
انتقادات فرآیندی و مرحله ای که متمرکز بر فرآیند به دقت مرزبندی شده در رویکرد مرحله ای می باشد که جداسازی دقیق مراحل شکل گیری، اجرا و ارزیابی از یکدیگر و همچنین در نظر گرفتن توالی منظم برای مراحل شکل گیری، اجرا و ارزیابی را مورد انتقاد قرار داده اند. بعلاوه اینکه رویکرد مرحله ای، امکان ادغام مراحل، امکان حذف یک مرحله و یا تغییر ترتیب منظم مراحل خط مشی گذاری را نادیده می گیرد(ناکامورا و اسمال وود 1980، 41،; ناکامورا 1987، 144، 7; هاولت و راینر 2006، 6)
انتقادات دستوری-غیرتعاملی که در ارتباط با رویکرد بالا به پایین است و شامل سوگیری بالا به پایین در رویکرد مرحله ای، نادیده گرفتن تعاملات و ارتباط پایین به بالا و افقی، دستورمحوری، اقتدارگرایی، سلسله مراتبی، غیرتعاملی و تک کانونی بودن رویکرد مرحله ای است. در رویکرد مرحله ای، نقش مشارکت شهروندان و سایر ذینفعان در خلق ارزش عمومی نادیده گرفته شده است(ساباتیر 1986، 3; جنکینز-اسمیت و ساباتیر 1994، 177،; ویبل و دیگران 2011، 353)
انتقادات عقلانیت گرایی که مبتنی بر رویکرد پیش بینی و اقدام است و نقش عدم قطعیت در محیط خط مشی گذاری را نادیده می گیرد(تیسن و واکر 2013،441)
انتقادات تدریج گرایی در رویکرد مرحله ای که ماهیت خطی و گذشته نگر رویکرد مرحله ای را مورد انتقاد قرار داده و مدعی است رویکرد مرحله ای نسبت به نوآوری در خط مشی گذاری، غفلت می کند.(واکر 1969، 890،; بری 1994، 325; ساباتیر 2007، 270)
بر اساس چهار دسته انتقاد وارد بر رویکرد مرحله ای، افراد صاحبنظر، چارچوب های نظری نوین تری را ارائه دادند که سعی در پوشش ضعف های رویکرد مرحله ای دارد. این رویکردهای نوین را می توان در قالب های کلی رویکرد انطباقی، شبکه خط مشی عمومی و اشاعه نوآوری تقسیم بندی نمود. رویکرد انطباقی، با در نظر گرفتن نقش عدم قطعیت محیط، مراحل اجرا و ارزیابی را به صورت همزمان لحاظ کرده و در حین اجرا از طریق گردآوری اطلاعات لازم، تدوین خط مشی بهبود پیدا می کند. شبکه خط مشی گذاری عمومی به پوشش انتقاد دستوری-غیرتعاملی بودن رویکرد مرحله ای پرداخته است و رویکرد اشاعه نوآوری نیز ماهیت غیرتدریجی و نوآور بودن خط مشی ها را مدنظر قرار داده است.
همانطور که ملاحظه می شود، هیچ کدام از سه رویکرد انطباقی، شبکه خط مشی عمومی و اشاعه نوآوری، قادر نیستند تمامی انتقادات وارد بر رویکرد مرحله ای را به طور کامل پوشش دهند، به عبارت دیگر در پوشش ضعف های رویکرد مرحله ای، به صورت بخشی عمل می کنند لذا توجه به شرایط اقتضائی کاربردپذیری هر یک از رویکردهای نوین، کاملاً ضرورت و اهمیت پیدا می کند.
بنابراین هدف این مقاله ارائه یک رویکرد جدید دیگر برای خط مشی گذاری عمومی نمی باشد بلکه تلاش شده است جعبه ابزاری تحت عنوان پالت خط مشی گذاری به منظور ایجاد توانایی در انتخاب یک رویکرد از بین سایر رویکردها و همچنین قدرت تشخیص عدم انتخاب یک رویکرد تحت شرایط محیطی خاص ارادئه گردد. با توجه به ازدیاد رویکردهای نوین خط مشی گذاری، ارائه یک جعبه ابزار که انتخاب رویکرد مناسب را بهبود ببخشد لازم و ضروری می باشد.
موضوع فرآیند خط مشی گذاری عمومی با مطالعات اولیه لاسول آغاز شد و مدل مرحله ای فرآیند خط مشی گذاری عمومی یا همان چرخه خط مشی عمومی شروع به شکل گیری نمود. با نگاهی به فرآیند مرحله ای چرخه خط مشی عمومی، می توان رویکرد گام به گام، متوالی و منظمی را شناسایی کرد که دارای مرزبندی مشخصی می باشد و به صورت کلی دارای مراحل متوالی تدوین خط مشی، اجرای خط مشی و ارزیابی آن می باشد. از جمله افراد صاحبنظری که در شکل گیری فرآیند مرحله ای خط مشی نقش داشتند می توان به سایمون(1945)، لاسول(1956)، مک(1971)، جنکینز(1978)، هاگ وود و گان(1984) و درور(1989) اشاره نمود(الوانی و شلویری 1394، 18).
لاسول به عنوان آغاز کننده مفهوم فرآیند مرحله ای خط مشی در سال 1951، اولین گام این فرآیند را شناسایی مساله عمومی نام گذاری کرد. رویکرد لاسول کاملاً تجویزی است و شامل 7 مرحله کسب شناخت از مساله، اعلام و ترویج، تجویز، گزینه های معرفی شده، اجرا، خاتمه و ارزیابی می باشد(بورینز 2001، 11). پس از مطالعه لاسول، افراد صاحبنظری از جمله جونز(1970)، بروور(1974) و اندرسون(1975) تعداد مراحل فرآیند را از 7 مرحله به 6 و نهایت 5 مرحله کاهش دادند. در حال حاضر مدل فرآیند مرحله ای که دارای 5 قدم می باشد شامل مراحل تنظیم دستور کار، فرموله کردن خط مشی، مشروعیت بخشی یا قانونی کردن خط مشی، اجرا و ارزیابی است ارائه شده است(کولک و اوزگور1 2017، 146).
هر چند که فرآیند مرحله ای خط مشی دارای حامیان زیادی از جمله پارسونز است که اشاره کرده مزیت چارچوب فرآیندی و مرحله ای، نظامند بودن و مشخص بودن مراحل و توالی کار ها است(الوانی و شلویری 1394، 21) اما ناکامورا(1987)، این رویکرد را غیرواقعی و نادرست خوانده است. نقد وارد بر فرآیند خط مشی گذاری، مرتبط با رویکرد عقلایی آن است زیرا در دنیای واقعی، مراحل فرآیند، قابل تمیز و جداسازی نیستند و عدم قطعیت های موجود باعث می شود که مراحل و توالی آن ها در هم تنیده و متداخل باشد و ترتیب مراحل در عمل تغییر کند(هیل و هوپ 2014، 41)
نقد دیگر وارد بر فرآیند مرحله ای خط مشی عمومی، در مورد موضوع توالی مراحل تدوین و اجرای خط مشی می باشد. تدوین و اجرا در عمل می توانند متوالی نباشند بلکه بر روی یکدیگر اثر می گذارند و امکان دارد خط مشی همچنان که اجرا می شود، تنظیم و تدوین گردد(الوانی و شلویری 1394، 21). همچنین وارن واکر در پژوهش های خود فرآیند مرحله ای چرخه خط مشی را نقد کرده و اشاره می کند که عدم قطعیت های دنیای واقعی باعث می شود که فرآیند مرحله ای خط مشی گذاری، جای خود را به رویکردهای چابک تر انطباق پذیری پویا بدهد(تیسن و واکر1394، 420). ساباتیر نیز اشاره می کند که فرآیند مرحله ای خط مشی باید در اجرا توسط تعدادی از افراد خبره به عنوان شیوه پایدار تصور گردد و با توجه به اینکه شواهد کافی دال بر این موضوع یافت نشده است لذا فرآیند مرحله ای مورد انتقاد شدید قرار گرفته است(ساباتیر 1393، 26).
فرآیند اشاعه نوآوری در خط مشی عمومی
رویکردهای مبتنی بر اشاعه خط مشی های نوآورانه شامل رویکرد دولت نوآور(بکرز و تامرز 2018، 210)، رویکرد نوآوری باز در خط مشی گذاری(بوگرز، چسبرو و موداس 2018، 5) و نوآوری در ارزش عمومی از طریق جنبش اقیانوس آبی(ذاکاریا، ایدریس و اسماعیل 2017، 85) هستند و قصد دارند انتقادات مربوط به خطی بودن و تدریج گرایی در رویکرد مرحله ای را پوشش دهد.
منظور از مدل اشاعه نوآوری در خط مشی گذاری عمومی، همان اختیار کردن یا اقتباس کردن یک برنامه جدید توسط دولت است. در ادبیات خط مشی گذاری، نوآوری به عنوان برنامه ای تعریف می شود که برای دولت اقتباس کننده ی نوآوری، جدید باشد. برخی از مطالعات نوآوری در خط مشی عمومی، حالت میان کشوری دارند، برخی در سطح تحلیل محلی هستند، برخی دیگر نیز منطقه ای هستند(ساباتیر 1394، 413).
نظریه اشاعه یا انتشار نوآوری برای اولین بار در سال 1995 توسط راجرز مطرح شد. راجرز، پدیده نشر یا انتشار نوآوری در بین کاربران یک تکنولوژی جدید را بکار برد. از نظر راجرز، اشاعه نوآوری یعنی فرآیندی که از طریق آن، نوآوری در بین اعضای یک سیستم اجتماعی در طی گذر زمان، پخش می شود. پس از ارائه این تعریف توسط راجرز، در همان سال ها پریسکات و کنگر این تعریف را در مورد سازمان های فناوری اطلاعات بکار بردند(لیتینن و دمسگارد 2001، 179).
در طی سال های 1999 و 2000 میلادی، ادبیات اشاعه نوآوری که توسط راجرز در سطح تحلیل شرکت های فناوری اطلاعات و کسب و کارها مطرح شده بود، وارد فضای علوم سیاسی، خط مشی گذاری عمومی، حوزه سلامت عمومی، آموزش و اقتصاد شد(ساهین 2006، 17). از سال 2002، حجم مطالعات بر روی موضوع اشاعه نوآوری در حوزه سلامت عمومی افزایش یافت. افزایش کاربردهای مدل اشاعه نوآوری در حوزه سلامت عمومی، می تواند منجر به ارتقاء سطح سلامت جوامع، جلوگیری از بیماری ها در سطح جهانی و کمک به بهبود خط مشی گذاری در حوزه سلامت عمومی شود. اشاعه نوآوری، پذیرش آن و یا عدم استقبال از آن وابسته به چهار عنصر ماهیت نوآوری، کانال های مخابره و اشاعه نوآوری، سیستم های اجتماعی اقتباس کننده نوآوری و گذر زمان می باشد. همچنین می توان اقتباس کنندگان نوآوری را بر اساس چابکی در پذیرش نوآوری به 5 گروه نوآوران، پذیرندگان اولیه، اکثریت اولیه، اکثریت موخر و عقب ماندگان یا موخرین تقسیم بندی کرد(هایدر و کرپس 2004، 5).
با شکل گیری ادبیات نوآوری در سلامت عمومی و سپس در خط مشی گذاری عمومی و اداره دولت ها، موضوع دولت الکترونیک به عنوان عنصر اصلی نوآوری دولت ها مطرح شد. در سطح آسیا، اروپا و آمریکا، موضوعات دولت الکترونیک، اتوماسیون، ساده سازی فرآیندها و ساختاربندی مجدد دولت مطرح شد. بنابراین شاهد تغییر رویکرد در مدیریت دولتی از روش سنتی به مدیریت دولتی نوین بودیم که شامل تمرکز زدایی دولت، افزایش رقابت با بخش خصوصی، برون سپاری، مهندسی مجدد فرآیندها، بکارگیری مدیران حرفه ای، تمرکز بر نیازهای جامعه و شهروندان و مدیریت عملکرد دولت است(ناوارا و کورن فورد 2005، 15). همچنین مطالعاتی نیز در مورد عوامل تقویت کننده رویکرد اشاعه نوآوری در خط مشی گذاری انجام شده است. فرانک استوکس بری و ویلیام دی بری در مورد اشاعه نوآوری مطالعات متعددی انجام داده اند. میزان نوآور بودن یک دولت یا ایالت به میزان زیادی وابسته به سطح پذیرش عمومی یا میزان استقبال عمومی از نوآوری می باشد. سطح پذیرش عمومی و میزان استقبال از نوآوری وابسته به سطح تحصیلات جامعه و دولت مردان، میزان درآمد و ثروت دولت، وسعت و بزرگی ایالت، اخلاق، مذهب، هنجارهای عمومی جامعه، نخبه گرایی دولت، حساسیت و شدت مساله عمومی، زمان بروز مساله عمومی، بازی های سیاسی، رقابت بین دولتمردان، میزان توسعه یافتگی اقتصادی(درآمد سرانه، تولید ناخالص و شهرگرایی)، کارآفرینان خط مشی و ترجیحات و اولویت های دولت مردان می باشد(ساباتیر 1393، 425).
شبکه خط مشی عمومی
رویکردهای مبتنی بر شبکه خط مشی عمومی شامل خلق مشترک ارزش عمومی با شهروندان از مرحله شکل گیری خط مشی تا اجرا و ارزیابی(ووربرگ، بکرز و تامرز 2015، 1335; آزبورن، رادنور و استراکوش 2016، 642; آزبورن 2018، 229 و اریکسن 2019، 293)، خلق مشترک ارزش عمومی با مشارکت سطوح چندگانه دولت، خلق ارزش عمومی چندبازیگری، حکمرانی مشترک، شبکه های فرادولتی و فراشبکه ها(اوتوله 2015، 366; سیلیسیا و دیگران 2016، 11; برایسون و دیگران 2017، 648; کلاستر، ویلدروم و مانستلگ 2018، 5)، هستندکه قصد دارند انتقاد مربوط به بالا به پایین بودن، تک کانونه بودن و اقتدارگرایانه بودن رویکرد مرحله ای را پوشش دهند. در رویکردهای مبتنی بر شبکه سازی، تعاملات افقی و پایین به بالا بازیگران، شهروندان و سازمان ها در نظر گرفته می شود و وسعت شبکه می تواند از مرزهای یک دولت نیز عبور کند(ساباتیر 2007، 350).
تاریخچه موضوع خلق مشترک خط مشی و خدمات عمومی با مشارکت شهروندان و جامعه در مدیریت دولتی به دهه 1970 برمی گردد که استروم در سال 1977 آن را مطرح کرد. اما ایده خلق مشترک خدمات عمومی با مشارکت شهروندان در آن زمان در حد یک تئوری باقی ماند. در سال 2008، همراه با شروع بحران های مالی و اقتصادی، دولت ها بیشتر به این تئوری توجه کردند. در دهه 1980 و در سال 1984 نیز، ریچارد نورمان اشاره کرد که خدمات دولتی تنها زمانی می تواند اثربخش باشند که در مشارکت فعال با شهروندان و جامعه شکل بگیرند. در طی سال های 1996 تا 2004 نیز، افراد صاحبنظری از جمله استروم و مور در مورد رابطه دو طرفه بلند مدت بین دولت و شهروندان در شکل دهی به خدمات عمومی صحبت کردند. در طی سال های 2007 تا 2012 نیز مفهوم حکمرانی مشترک با شهروندان توسط افرادی مانند بوچل و پستوف مطرح شد(بووایرد و دیگران 2014، 6).
آزبورن و همکارانش(2016)، مفاهیم مرتبط با خلق مشترک با مشتری را در حوزه مدیریت دولتی و خط مشی گذاری عمومی مورد استفاده قرار دادند. به اعتقاد آزبورن و همکارانش، اگر دولت بخواهد به صورت اثربخش، خدمات خود را ارتقاء دهد، عملکرد کلی خود را بهبود دهد و ارزش عمومی بیشتری برای شهروندان خلق کند، نیازمند مشارکت فعال شهروندان و جوامع در خط مشی گذاری می باشد. آزبورن و همکارانش از عبارت تولید مشترک خدمات عمومی2، به معنی هر گونه مشارکت داوطلبانه و یا غیرداوطلبانه کاربران خدمات عمومی(شهروندان) در هر یک از مراحل طراحی خدمات، مدیریت خدمات، تحویل خدمات و ارزیابی آن، استفاده کردند. این رویکرد تحت عنوان مشارکت با مصرف کنندگان خدمات عمومی و یا حمایت مشارکتی از حقوق مصرف کنندگان خدمات عمومی3 نیز نام گذاری شده است. در چنین رویکردی دیگر از رویکرد متعارف بالا به پایین خط مشی گذاری توسط دولت و ارائه خدمات عمومی توسط سازمان های دولتی و سپس استفاده از خدمات توسط شهروندان، خبری نیست. ظهور و پیشرفت تکنولوژی باعث شده است که برخی از کنترل ها از پایین به بالا شکل بگیرند. تعامل و مشارکت بین سازمان ارائه دهنده خدمات عمومی و کاربران تحویل گیرنده این خدمات در نقطه تحویل خدمت تحت عنوان لحظه حقیقت4 شناخته می شود(آزبورن و دیگران 2016، 642).
برایسون و همکارانش(2017) تئوری چند بازیگری خلق مشترک ارزش عمومی را مطرح کردند. به اعتقاد آن ها، مثلث استراتژیک خلق ارزش عمومی که متشکل از سه وجهه خط مشی گذاران، مدیران بخش دولتی و خصوصی و جوامع می باشد باید جای خود را به مدل چند وجهی خلق ارزش عمومی بدهد. لازم است که به منظور ایجاد ارزش عمومی اثربخش برای شهروندان از شیوه مدیریت رو به پایین5، استفاده شود تا تمامی بازیگران، ذینفعان و بوروکراسی های مجری در مورد نحوه خلق ارزش بهینه مشارکت کننند. بنابراین مدل خلق مشترک ارزش عمومی باید چند بخشی، چند سطحی، چند بازیگری، چند رسانه ای، بین سازمانی و برخوردار از مشارکت فعال شهروندان باشد(برایسون و دیگران 2017، 645).
در سال 2018 دولت هلند به منظور مدیریت اثربخش خلق ارزش عمومی و ارائه خدمات عمومی بهتر به شهروندان، مدل فراشبکه6 خط مشی گذاری عمومی را طرح ریزی کرد. در مدل فراشبکه خط مشی گذاری عمومی، دولت از طریق مشارکت فعال با تمامی بخش ها، وزارتخانه ها، نهادهای دولتی، جوامع، گروه های ذینفع، بخش خصوصی، بوروکرات ها و حتی شهروندان که خط مشی بر آن ها تاثیرگذار است، پروژه هایی را در سطوح مختلف دولت، وزارتخانه هاف سازمان ها و غیره تعریف می کند و یک خط مشی کلان به مجموعه ای از سیاست ها و سپس مجموعه ای از برنامه ها خرد می شود. به کمک مدل فراشبکه خط مشی گذاری، مشارکت فعال تمامی گروه های ذینفع و شهروندان در خط مشی گذاری شکل می گیرد و علاوه بر آن، یک خط مشی کلی با همکاری تمامی ذینفعان آن و شهروندان، به سیاست ها و برنامه هایی تقسیم می شود که قابل اجرا باشند(کلاستر، ویلدروم و مانستلگ 2018، 5).
خط مشی گذاری انطباقی
رویکردهای مبتنی بر انطباق شامل رویکرد انطباقی(واکر، رحمان و کیو 2001، 284)، طراحی استوار انطباقی(هامارات، کواکل و پروت 2012، 3)، تحلیل خط مشی بر مبنای تعریف سطوح مختلف عدم قطعیت(کواکل، واکر و مارچو 2010، 304)، مسیر انطباقی پویا(کواکل و دیگران 2013; کواکل، هسنوت و واکر 2016)، رویکرد یادگیری انطباقی(هاولت و نایر 2016، 7) و ترسیم نقشه ارزش نشانه های انطباق پذیری-نیاز به انطباق(راسو، کواکل و تیمرمانز 2019، 6)، هستند و پیام کلی آن ها لزوم انطباق پذیری خط مشی در شرایط عدم قطعیت شدید و تغییرات سریع محیط می باشد که منجر به از بین رفتن توالی فرآیندی در رویکرد مرحله ای می شود.
در حوزه خط مشی گذاری عمومی، لیندبلوم در دهه 1950 میلادی، رویکردی تحت عنوان تدریج گرایی در تصمیم گیری ها را مطرح کرد که اشاره به این موضوع دارد که خط مشی گذاران و تصمیم گیرندگان با توجه به عدم قطعیت ها، غیرقابل پیش بینی بودن روندها، دردسترس نبودن اطلاعات و فقدان دانش نسبت به موضوعات، برای تصمیم گیری از رویکرد تدریج گرایی بهره می برند. تدریج گرایی بر این اصل استوار است که تصمیم گیرنده به جای جستجوی اطلاعات تفصیلی و تحلیل گزینه های جدید، یک گزینه نزدیک به گزینه موجود را انتجاب می کند و سپس در گذر زمان با توجه به اطلاعات جدید و دانش جدیدی که به دست آورده می شود و کاسته شدن از عدم قطعیت ها، تصمیم خود را با توجه به شرایط، انطباق می دهد(اتزیونی 1967، 386). از دیگر افراد صاحبنظری که در دهه 1960 بر روی خط مشی گذاری انطباقی تحقیق کرده اند می توان به سایرت و مارچ اشاره کرد(مارچ 1962، 668). اساتید دانشگاه کارنگی ملون شامل سایرت، سایمون، مارچ و اولسن، غیرساختارمند بودن، تدریجی و انطباقی بودن تصمیمات را بررسی کردند(مینتزبرگ، رایزینگانی و تئورت 1976، 251).
در حوزه خط مشی گذاری، رویکرد انطباقی در ارتباط با خط مشی گذاری یادگیرنده است. به این صورت که خط مشی گذار و بازیگران مختلف در طی زمان و همراه با کسب تجارب جدید، دریافت اطلاعات جدید و کم شدن از عدم قطعیت ها، بازخوردهای جدیدی از محیط پیرامون دریافت می کنند و خود را با شرایط جدید بهتر انطباق می دهند(مک لین و لی 1996، 440).
وارن واکر و همکارانش (2001)، برای اولین بار، گام های اجرایی و فرآیند خط مشی گذاری انطباقی را توضیح دادند و اشاره کردند که رویکرد انطباقی در خط مشی گذاری به معنی بی نظمی و مجموعه ای از تصمیمات آشفته نیست بلکه خط مشی گذاری انطباقی دارای مراحل خط مشی گذاری اولیه، تعریف مفروضاتی که خط مشی اولیه بر مبنای آن ها استوار است، تعریف اطلاعاتی که باید در طول زمان تعیین شوند، تعریف اقدامات کاهنده و حذف کننده اثرات مخرب خط مشی، اقدامات کاهنده ریسک ها، اقدامات اصلاحی و ارزیابی مجدد خط مشی(واکر و دیگران 2001).
وارن واکر در ادامه مطالعات خود در رابطه با عدم قطعیت و خط مشی گذاری انطباقی، در سال 2003، سطوح گوناگون عدم قطعیت را در 5 سطح تحلیل نمود. اولین سطح عدم قطعیت، توصیف کننده حالتی است که خط مشی گذار تا حدی نسبت به روندها و آینده آگاه است و از طریق تخمین می تواند تصمیم گیری کند. سطح دوم عدم قطعیت، تبیین کننده میزانی از عدم قطعیت است که نیازمند احتمالات و درخت تصمیم است. سطح سوم عدم قطعیت، بیان کننده حالتی است که احتمالات و گزینه ها مشخص نیستند اما محتمل ترین حالت قابل تشخیص است و باید از برآوردهای نقطه ای و احتمالات ادراک شده استفاده کرد. سطح چهارم شامل سطحی از عدم قطعیت است که احتمال رخداد ها مشخص نیست و محتمل ترین حالت نیز قابل برآورد نیست و سطح پنج تحت عنوان حالتی که می دانیم که نمی دانم و یا آینده ناشناخته نام گذاری شده است(تیسن و واکر 1394، 430).
مارچو و همکاران (2010)، خط مشی گذاری انطباقی پویا را در حوزه حمل و نقل عمومی مورد استفاده قرار دادند. به اعتقاد این محققان، تصمیماتی که در حوزه خط مشی گذاری در حوزه حمل و نقل عمومی گرفته می شود بر اساس این مفروضات استوار است که دامنه آینده محتمل به خوبی شناخته شده است و تغییرات آن کاملاً قابل پیش بینی هستند، دانش کافی در مورد سیستم حمل و نقل صحیح وجود دارد، دانش کافی در مورد تمامی ذینفعان و اقدامات و بازخوردهای آن ها وجود دارد. اما این در حالی است که تمامی این مفروضات، با عدم قطعیت رو به رو هستند. رویکرد رایج در خط مشی گذاری حوزه حمل و نقل عمومی، پیش بینی و اقدام است که لازم است رویکرد انطباقی جایگزین آن شود. . مدل پیشنهادی این محققان شامل سه مرحله کلی به شرح زیر است:
مرحله یک: تعریف چارچوب خط مشی، اهداف، محدودیت ها و گزینه ها، مرحله دو: تنظیم خط مشی اولیه شامل اقدامات قطعی که با عدم قطعیت مواجه نیستند و اقداماتی که با توجه به روندها، احتمالات، عدم قطعیت ها و ضرورت ها باید تعریف شوند، مرحله سه: تعریف اقدامات از بین برنده اثرات منفی، اقدامات کاهنده ریسک ها، اقدامات اصلاحی و اقداماتی که شکل دهنده خط مشی اولیه به حالت جدیدی از خط مشی هستند(مارچو، واکر و ون وی 2010)
سه محقق به نام های هامارات، کواکل و پروت (2012)، در ادامه پژوهش های انجام شده بر روی طراحی خط مشی انطباقی پویا، الگوی جدیدی در رابطه با الگوی خط مشی انطباقی پویا ارائه دادند و این الگوی جدید را تحت عنوان طراحی انطباقی استوار تحت شرایط عدم قطعیت کامل7 نام گذاری کردند. این الگو از این جهت با الگوی پیشین خط مشی گذاری انطباقی پویا تفاوت دارد که دارای یک حلقه چهارمرحله ای تکرار شونده است تا بتواند خود را به صورت دائمی، استوار، پویا و به روز شده با عدم قطعیت ها، اطلاعات جدید و شرایط جدید انطباق دهد. در الگوی قبلی انطباقی پویا، مرحله ای تحت عنوان ارزیابی مجدد وجود داشت اما در این الگو، یک حلقه تکرار شونده پیشنهاد شده است(هامارات و دیگران 2012).
یکی از حوزه های خط مشی گذاری عمومی که می تواند به صورت طرحریزی انطباقی پویا اقدام نمود، حوزه خط مشی گذاری راه اندازی تاکسی های تمام اتومات است. وارن واکر و وینسنت مارچا (2017)، خط مشی گذاری عمومی در حوزه راه اندازی تاکسی های تمام اتوماتیک در اروپا را دارای فرآیند انطباقی پویا، توصیف نموده اند. در سال های اخیر در اروپا، امکان بررسی و راه اندازی تاکسی های تمام اتوماتیک بدون راننده در دست بررسی قرار گرفته است. اعمال این خط مشی، دارای عدم قطعیت های فراوان از جمله وضعیت شغلی رانندگان تاکسی، پذیرش و استقبال عمومی از این تکنولوژی جدید، تاثیرات احتمالی بر وضعیت تولیدکنندگان خودرو و تاثیر بر روی شرکت های بیمه خورد می باشد. بنابراین اگر دولتی قصد تصمیم گیری و خط مشی گذاری در خصوص اتوماتیک سازی تاکسی ها را داشته باشد ابتدا باید یک خط مشی اولیه را اجرا نماید، پس از گذشت مدت زمانی، با توجه به اطلاعات گردآوری شده و تجربیات بدست آمده، خط مشی اولیه را تعدیل نماید، اجرای مجدد را در دستورکار قرار دهد و این موضوع را تا زمانی ادامه دهد که سطح عدم قطعیت کم شود و یا شرایط تغییر کند(واکر و مارچو 2017)
تغییرات ناگهانی آب و هوایی و شرایط جوی، نگرانی های زیادی را برای تصمیم گیرندگان و خط مشی گذاران ایجاد کرده است زیرا به وقوع پیوستن بحران هایی مثل سیل، قابل پیش بینی نمی باشد. بنابراین تصمیم گیرندگان در این حوزه ها نیازمند سازوکارهایی هستند تا بتوانند موفقیت بلندمدت خط مشی های خود را تضمین کنند. در چنین شرایط عدم قطعیت کاملی، از مسیرهای خط مشی گذاری انطباقی پویا استفاده می شود. بنابراین به منظور مواجهه با عدم قطعیت های شدید در حوزه های جوی و شرایط آب و هوایی از نقشه های نشانه های شروع(نشانه های بیدارکننده)-احتمال وقوع و همچنین نشانه های شروع(نشانه های بیدارکننده)-نتایج(عواقب)8 استفاده می شود. این مهم از طریق شبیه سازی عدم قطعیت ها، سناریوها و عواقب احتمالی امکان پذیر است(راسو و دیگران 2019).
روش شناسی پژوهش
روش پژوهش از نوع کیفی و مبتنی بر روش فراترکیب 7 مرحله ای سندلوسکی، باروسو و وویلس است(سندلوسکی، باروسو و وویلس 2007، 101) که با فن دلفی ادغام شده است. فراترکیب، یکی از انواع روش کیفی فرامطالعه است که از طریق بررسی یافته های پژوهش های مرتبط و ایجاد مفاهیم کلی تر از طریق یکپارچه سازی یافته های پژوهش های گذشته به ساخت نظریه های علمی کمک می کند(کمالی، 1395، 723). فراترکیب، روشی مشابه فراتحلیل به منظور یکپارچه سازی چندین مطالعه با یکدیگر و دستیابی به یافته های تجمیعی و تفسیری از مجموع مطالعات می باشد. تفاوت فراترکیب با فراتحلیل در این است که فراتحلیل، رویکردی کمی است که بر استفاده از داده های کمی و تحلیل آماری تکیه دارد اما فراترکیب بر داده های کیفی و یکپارچه سازی نتایج مطالعات کیفی استوار است(مانیان و رونقی، 1394، 905).
در این پژوهش از روش فراترکیب سندلوسکی و بارسو دارای گام های: 1. تنظیم سوال پژوهش 2. مرور نظامند مبانی نظری پژوهش 3. جستجو و انتخاب متون مناسب 4. استخراج اطلاعات از متون 5. تجزیه و تحلیل و ترکیب یافته ها 6. کنترل کیفیت 7. ارائه یافته ها (رحمانی، پورکریمی، دیالمه و خنیفر، 1397، 31) به شرح جدول شماره 1. استفاده شده است.
جدول شماره 1. مراحل اجرای فراترکیب در این پژوهش
نام مرحله | توضیحات و نحوه اجرا |
تنظیم پرسش پژوهش | ابعاد محیطی تبیین کننده شرایط اقتضائی خط مشی گذاری عمومی که تعیین کننده نوع خط مشی(مرحله ای، انطباقی، نوآورانه و شبکه ای) هستند، کدامند؟ |
بررسی نظامند متون مرتبط با پرسش پژوهش | مرور تاریخی مبانی نظری مرتبط با نظریه های اقتضائی مدیریت از سال 1960 که اولین نظریه اقتضائی مدیریت مطرح شد تا سال 2018 مرور نظامند مبانی نظری پژوهش طرح ریزی شده به کمک سه کلید واژه Adaptive Policy Making، Network Policy Making و Innovative Policy Making |
جستجو و انتخاب متون مناسب | محدودسازی مقالات استخراج شده از مرحله قبل به کمک سه معیار "سطح تحلیل کلان خط مشی گذاری عمومی"، "محدود نبودن عنوان مقاله به حوزه خاص خط مشی گذاری و کشور خاص" و "محدود نبودن چکیده مقاله به حوزه خاص و کشور خاص" |
استخراج اطلاعات از متون | کد گذاری اولیه متغیرهای محیطی استخراج شده و شناسایی متغیرهای عملیاتی |
ترکیب نتایج | ترکیب کدهای اولیه(عملیاتی)، تشکیل مفاهیم(سازنده) و ساختن مقولات(فراگیر) |
کنترل کیفی | مصاحبه با افراد خبره دانشگاهی شامل اعضای هیات علمی دانشگاه ها که در زمینه مدیریت دولتی و خط مشی گذاری خبره هستند. به این صورت که کدها، مفاهیم و مقوله در اختیار افراد خبره دانشگاهی قرار گرفت و به تایید آن ها رسید. |
ارائه نتایج | سه مقوله قدرت پیش بینی، مشارکت گرایی و نوآوری گرایی به عنوان مهمترین عوامل محیطی شکل دهنده به شرایط اقتضائی استخراج شدند |
شکل شماره 1. مکانیزم فراترکیب و نحوه محدودسازی دامنه مبانی نظری پژوهش را به کمک سه معیار ذکر شده در جدول شماره 1. نشان می دهد.
شکل شماره 1. مراحل فراترکیب و محدودسازی مبانی نظری
فن دلفی با مشارکت 15 نفر خبره دانشگاهی با ویژگی هایی اشاره شده در جدول شماره 2. و با هدف دستیابی به توافق نظر در مورد الگوی مفهومی استخراج شده از روش فراترکیب، انجام شد و پس از چهار مرحله تکرار، توافق نظر در خصوص مدل مفهومی ایجاد شد. نحوه اجرای فن دلفی تا دستیابی به توافق در جدول شماره 3. تلخیص شده است.
نحوه دسترسی به افراد خبره برای تحقق فن دلفی، روش نمونه گیری غیراحتمالی هدفمند است و شامل انتخاب 15 نفر خبره دانشگاهی می باشد که بیشترین میزان سازگاری با معیارهای اشاره شده در جدول شماره 2. را دارند.
جدول شماره 2. معیارهای انتخاب افراد خبره برای اجرای فن دلفی
ردیف | معیارهای مدنظر برای انتخاب افراد خبره دانشگاهی |
1 | عضو هیات علمی در یکی از دانشگاهای معتبر در رشته مدیریت دولتی |
2 | دارای حداقل مرتبه علمی دانشیار |
3 | دارای حداقل 10 سال سابقه تدریس دانشگاهی |
4 | صاحب اثر علمی(مقاله و کتاب) در زمینه نظریه ها و تئوری های مدیریت، تصمیم گیری عمومی و خط مشی گذاری دولتی |
5 | دارای سابقه اجرایی در دستگاه های دولتی |
جدول شماره 3. نحوه اجرای فن دلفی
روش انتخاب | نمونه گیری غیراحتمالی هدفمند با توجه به بیشترین تناسب با معیارهای جدول شماره 2. |
تعداد افراد خبره مشارکت کننده | 15 نفر خبره در مرحله اول فن دلفی |
نحوه برقراری ارتباط | انجام هماهنگی قبلی و ارسال مدل اولیه بدست آمده از روش فراترکیب از طریق ایمیل |
ابزار گردآوری داده ها | ارسال مدل بدست آمده از فراترکیب به افراد خبره، جمع آوری نظر افراد خبره و ارسال بی نام و نشان آن برای سایر افراد خبره جهت اظهار نظر |
تعداد تکرارها تا دستیابی به توافق نظر | 4 مرحله تکرار |
یافته های پژوهش
یافته های اولیه پژوهش که از طریق ساخت مقوله های فراگیر به کمک روش فراترکیب حاصل شده، نشاند دهنده این است که سه مولفه قدرت پیش بینی، مشارکت گرایی و نوآوری گرایی به شرح جدول شماره 4.، تبیین کننده محیط خط مشی گذاری عمومی هستند و از طریق تعیین میزان هر یک از این مولفه ها می توان به پالت انتخاب رویکرد خط مشی گذاری دست یافت.
جدول شماره 4. کدها، مفاهیم و مقوله های بدست آمده از فراترکیب
مقوله ها(فراگیر) | مفاهیم(سازنده) | کدها(عملیاتی) |
قدرت پیش بینی | عدم قطعیت خارج از کنترل(دارای عامل بیرونی یا تحمیل شده) | پیچیدگی محیط، پویایی محیط، ابهام، عدم دسترسی به منابع، وجود سناریوهای مختلف امکان پذیر در مورد آینده |
عدم قطعیت های قابل کنترل(ناشی از ضعف و ناتوانی داخلی) | عقلانیت محدود، عدم یادگیرندگی خط مشی، عدم انعطاف پذیری خط مشی، کمبود اطلاعات و دانش، نزدیک بینی استراتژیک | |
مشارکت گرایی | وابستگی عمومی | پراکندگی قدرت و اختیارات در بین طیف گسترده ای از بازیگران و ذینفعان به منظور حل یک مساله عمومی مشترک، دسترسی به منابع و امکانات، گسترده شدن دانش و اطلاعات در بین مجموعه ای متنوع از بازیگران، شکل گیری ارزش ها و اهداف مشترک بین بازیگران، ماهیت مساله عمومی گسترده و پیچیده و مرتبط با طیف گسترده ای ذینفعان با نیازهای مختلف |
رویکرد نئوبوروکراسی(رویکرد شهروندگرایی) | خلق ارزش عمومی از طریق همزیستی دولت و بازار و جامعه، مشارکت عمومی در خلق ارزش عمومی، خلق مشترک خط مشی با شهروندان، خلق مشترک خدمات عمومی با شهروندان، حکمرانی مشترک و افقی، مدیریت افقی و پایین به بالا، تمایل دولت برای افزایش دموکراسی و توسعه شهروندان و جامعه | |
نوآوری گرایی | عوامل تعیین کننده داخلی اشاعه نوآوری | اراده و تمایل دولت(حمایت دولت از نوآوری)، وجود کارآفرینان و نخبگان در بدنه دولت، تقویت و مشارکت بخش خصوصی، سطح تحصیلات جامعه و تصمیم گیرندگان، وسعت کشور، سرانه درآمد ملی، وضعیت مالی و اقتصادی دولت، حمایت افکار عمومی از نوآوری، همسویی نوآوری با هنجارها و اعتقادات اخلاقی و مذهبی، حقوق شهروندی(اشتغال و مسکن)، دانشی بودن شهروندان و بخش خصوصی، قوانین و مقررات داخلی جامعه، میزان یادگیرندگی دولت(اقدامات دولت در راستای گردآوری دانش، سرمایه گذاری بر روی کسب دانش و توانمندسازی دولتمردان و جامعه به لحاظ دانشی، تاثیر رسانه ها، رقابت های انتخاباتی و سیاسی، وقوع یک بحران خاص، ماهیت مساله عمومی، توسعه یافتگی اقتصادی، ظرفیت نوآوری |
عوامل تعیین کننده خارجی اشاعه نوآوری | دیجیتالی شدن اقتصاد جهانی، دانشی شدن اقتصاد جهانی، رقابت پذیری بین دولت ها برای بهبود عملکرد، اقتباس نوآوری از دولت های همسایه، تقلید از نوآوری های موفق سایر دولت ها، فراوانی و تکرار نوآوری ها در بین دولت ها |
با توجه به سه مولفه جدول شماره 4.، مدل اولیه پژوهش به صورت شکل شماره 2. ساخته شد. پس از اینکه افراد خبره دانشگاهی به روش دلفی بر روی مدل ارائه شده در شکل شماره 2. اظهارنظر نمودند، نهایتاً در تکرار مرحله چهارم، اتفاق نظر بین افراد خبره حاصل شد و مدل نهایی به صورت شکل شماره 3. تشکیل شد
شکل شماره 3. مدل نهایی پژوهش |
شکل شماره 2. مدل اولیه پژوهش |
بحث و نتیجه گیری
دو متغیر محیطی مشارکت گرایی و نوآوریت گرایی تحت شرایطی که آینده و روند خط مشی گذاری قابل پیش بینی باشد(سطح عدم قطعیت کم باشد)، تبیین کننده چهار رویکرد مختلف نسبت به خط مشی گذاری عمومی هستند. رویکرد مرحله ای یا همان فرآیند چرخه خط مشی عمومی، تحت شرایطی که دولت اقتدارگرا باشد یعنی با رویکرد سلسله مراتبی بالا به پایین دستوری عمل کند و میزان پذیرش نوآوری نیز کم باشد، یعنی استقبال عمومی از نوآوری کم باشد، مفید است. در حالتی که سطح مشارکت گرایی عمومی بالا باشد، به عبارت دیگر تصمیم گیری به شکل تک کانونه نباشد و حالت تعاملی داشته باشد و میزان پذیرش عمومی نوآوری نیز کم باشد، رویکرد شبکه ای مفید می باشد.
تحت شرایطی که سطح پذیرش عمومی نوآوری(استقبال عمومی از نوآوری) بالا باشد و نوآوری به صورت اقتدارگرایانه شکل بگیرد، یعنی بدون مشارکت کامل شهروندان، بوروکراسی ها، بخش خصوصی و سایر گروه های ذینفع، رویکرد اشاعه نوآوری بسته، مورد کاربرد است و تحت شرایطی که سطح پذیرش عمومی نوآوری بالا باشد و سطح مشارکت عمومی در فرآیند نوآوری نیز باشد، یعنی نوآوری از طریق مشارکت فعال شهروندان، جامعه مدنی، بوروکراسی ها، بخش خصوصی و سایر ذینفعان و بازیگران شکل بگیرد، رویکرد اشاعه نوآوری باز کارساز می باشد.
در شرایطی که محیط خط مشی گذاری عمومی، قابل پیش بینی نباشد، فارغ از اینکه دو متغیر مشارکت گرایی و نوآوریت گرایی در چه سطحی قرار داشته باشند، لازم است به کمک تکنیک های انطباق پذیری شامل رویکردهای انطباقی پویا، یادگیری انطباقی و طراحی استوار انطباقی، که توسط افراد صاحبنظر تشریح شده اند اقدام شود و استفاده از رویکردهای مرحله ای، شبکه ای و اشاعه نوآوری، اثربخش نخواهد بود.
مرزبندی متغیرهای نوآوری گرایی و مشارکت گرایی، در عمل می تواند بیش از دو متغیر را شامل شود و مرزبندی ارائه شده در شکل شماره 3، صرفاً جهت دستیابی به درک بهتر از شرایط اقتضائی شکل گیری هر یک از رویکردها می باشد. به عنوان مثال، متغیر نوآوری گرایی می تواند شامل یک پیوستار از اقتدارگرایی تا سطوح مختلف مشارکت مانند همکاری، پیمانکاری و حتی خلق مشترک(با شهروندان) یا حکمرانی مشترک باشد.
مراجع
1. الوانی، سید مهدی و شلویری، میثاق(1394)، اجرای خط مشی عمومی: دیدگاه های نظری و راهکارهای عملی، تهران: مرکز آموزش مدیریت دولتی
2. تیسن، ویل ای اچ و واکر، وارن ای (1394)، تحلیل خط مشی عمومی: پیشرفت های جدید، ترجمه حسن دانایی فرد و هانیه احمدی، تهران: صفار
3. رحمانی، نیره، پورکریمی، جواد، دیالمه، نیکو و خنیفر، حسین(1397)، مولفه های رهبری حکمت محور: یک مطالعه فراترکیب، فصلنامه مدیریت سازمان های دولتی، دوره 7، شماره 1
4. ساباتیر، پول ای (1393)، نظریه های فرآیند خط مشی عمومی، ترجمه حسن دانایی فرد، تهران: صفار
5. کمالی، یحیی(1395)، روش شناسی فراترکیب و کاربرد آن در سیاستگذاری عمومی، فصلنامه سیاست دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 47، شماره 3
6. مانیان، امیر و رونقی، محمدحسین(1394)، ارائه چارچوب جامع پیاده سازی بازاریابی اینترنتی با استفاده از روش فراترکیب، مجله مدیریت بازرگانی، دوره 7، شماره 4
7. Bekkers, Victor & Tummers, Lars (2018), Innovation in the Public Sector: Towards an Open and Collaborative Approach, International Review of Administrative Sciences, 84(2), 209-213
8. Berry, Frances Stokes (1994), Innovation in Public Management: The Adoption of Strategic Planning, Public Administration Review, 34(4), 322-330
9. Bogers, Marcel, Chesbrough, Henry & Moedas, Carlos(2018), Open Innovation: Research, Practices and Policies, California Management Review, 60(2), 5-16
10. Borins, Sandford (2001), Public Management Innovation: Toward a Global Perspective, American Review of Public Administration, 31(1), 5-21
11. Bovaird, T., Van Ryzin, G.G., Loeffler, E., & Parrado, S., (2014), Activating Citizens to Participate in Collective Co-Production of Public Services, Cambridge University Press, 44(1), 1-23
12. Bryson, John, Sancino, Alessandro, Benington, John and Sorensen, Eva(2017), Toward a Multi-Actor Theory of Public Value Co-Creation, Public Management Review, 19(3), 640-654
13. Eriksson, Erik M. (2019), Representative Co-Production: Broadening The Scope of The Public Service Logic, Public Management Review, 21(2), 291-314
14. Etzioni, Amitai (1967), Mixed-Scanning: A Third Approach to Decision-Making, Public Administration Review, 27(5), 385-392
15. Haider, Muhiuddin & Kreps, Gary L.(2004), Forty Years of Diffusion of Innovations: Utility and Value in Public Health, Journal of Health Communication, 9(1), 3-11
16. Hamarat, Caner, Kwakkel, Jan H., & Pruyt, Erik (2012), Adaptive Robust Design Under Deep Uncertainty, Technological Forecasting & Social Change, 80(3), 1-11
17. Hill, Michael & Hupe, Peter(2014), Implementing Public Policy: An Introduction to the Study of Operational Governance, New York: SAGE Publication
18. Howlett, Michael & Nair, Sreeja (2016), Policy Myopia as a source of Policy Failure: Adaptation and Policy Learning Under Deep Uncertainty, Policy & Politics, 45(1), 1-16
19. Howlett, Michael & Rayner, Jeremy (2006), Understanding The Historical Turn in The Policy Sciences: Critique of Stochastic, Narrative, Path Dependency and Process-Sequencing Models of Policy-Making Over Time, Policy Sciences, 39(1), 1-18
20. Jenkins-Smith, H., & Sabatier, P. (1994). Evaluating the Advocacy Coalition Framework. Journal of Public Policy, 14(2), 175-203.
21. Klaster, Esther, Wilderom, Celeste and Muntslag, Dennis(2018), Beyond the Network Border: The Emergence of Regional Meta-Networks and Their Effects on Dutch Public Policy Projects, Project Management Journal, 49(2), 1-14
22. Kulac, Onur & Ozgur, Huseyin (2017), An Overview of The Stages(Heuristics) Model as a Public Policy Analysis Framework, European Scientific Journal, 13(12), 144-157
23. Kwakkel, Jan, Haasnoot, Marjolijn, & Walker, Warren (2016), Coping With the Wickedness of Public Policy Problems: Approaches for Decision Making Under Deep Uncertainty, Journal of Water Planning & Management, 142(3), 1-5
24. Kwakkel, Jan, Haasnoot, Marjolijn, Walker, Warren & Ter Maat, Judith (2013), Dynamic Adaptive Policy Pathways: A method For Crafting Robust Decisions For a Deeply Uncertain World, Global Environment Change, 23(1), 485-498
25. Kwakkel, Jan, Walker, Warren & Marchau, Vincent (2010), Classifying and Communicating Uncertainties in Model-Based Policy Analysis, International Journal of Technology, Policy and Management, 10(4), 299-315
26. Lyytinen, Kalle & Damsgaard, Jan (2007), What’s Wrong With the Diffusion of Innovation Theory, International Federation for Information Processing, 22(1), 173-190
27. March, James G. (1962), The Business Firm as a Political Coalition, The Journal of Politics, 24(4), 662-678
28. Marchau, Vincent, Walker, Warren and Van Wee, G.P. (2010), Dynamic Adaptive Transport Policies for Handling Deep Uncertainty, Technological Forecasting & Social Change, 77(6), 940-950
29. Mclain, Rebecca, and Lee, Robert G. (1996), Environment Management, 20(4), 437-448
30. Mintzberg, Henry, Raisinghani, Duru & Theoret, Andre (1976), The Structure of Unstructured Decision Processes, Administrative Science Quarterly, 21(2), 246-275
31. Nakamura, Robert & Smallwood, Frank(1980), The Politics of Policy Implementation, New York: St. Martin’s Press
32. Nakamura, Robert (1987), the Textbook Policy Process and Implementation Research, Review of Policy Research, 7(1), 142-154
33. Navarra, Diego D., & Cornford, Tony (2005), ICT, Innovation and Public Management: Governance, Models and Alternatives for Egovernment Infrastructures, European Conference on Information Systems(ECIS)
34. O’ Toole, Jr, Laurence (2014), Networks and Networking: The Public Administrative Agendas, Public Administration, Review, 75(3), 361-371
35. Osborne, S.P., Radnor, Z. & Strokosch, K.(2016), Co-Production and The Co-Creation of Value in Public Service: A Suitable Case for Treatment?, Public Management Review, 18(5), 639-653
36. Osborne, Stephen P., (2018) From public service-dominant logic to public service logic: are public service organizations capable of co-production and value co-creation?, Public Management Review, 20(2), 225-231
37. Raso, Luciano, Kwakkel, Jan and Timmermans, Jos (2019), Assessing the Capacity of Adaptive Policy Pathways to Adapt on Time by Mapping Trigger Values to Their Outcomes, Sustainability Journal, 17(1716), 1-16
38. Sabatier, Paul A. (1986), Top-down and Bottom-up Approaches to Implementation Research: A Critical Analysis and Suggested Synthesis, Journal of Public Policy, 6(1), 21-48
39. Sabatier, Paul A., (2007), Theories of the Policy Process, Boulder, CO: Westview Press
40. Sabatier, Paul(1991), Toward Better Theories of The Policy Process, Political Science and Politics, 24(2), 147-156
41. Sahin, Ismail(2006), Detailed Review of Rogers Diffusion of Innovations Theory and Educational Technology-Related Studies Based on Rogers Theory, The Turkish Online Journal of Educational Technology, 5(2), 14-23
42. Sandelowski,Margarete, Barroso, Julie & Voils, Corrine(2007), Using Qualitative Metasummary to Synthesize Qualitative and Quantitative Descriptive Findings, Research in Nursing & Health,30(1), 99-111
43. Voorberg, W.H., Bekkers, V.J.J.M. & Tummers, L.G.(2014), A Systematic Review of Co-Creation and Co-Production: Embarking on The Social Innovation Journey, Public Management Review, 17(9), 1333-1357
44. Walker, JL. (1969), The Diffusion of Innovation among the American States, American Political Science Review, 63(3), 880-899
45. Walker, Warren and Marchau, Vincent(2017), Dynamic Adaptive Policymaking for the Sustainable City: The Case of Automated Taxis, International Journal of Transportation Science and Technology, 1(6), 1-19
46. Walker, Warren Rahman, S. Adnan and Cave, Jonathan(2001), Adaptive Policies, Policy Analysis and Policy Making, European Journal of Operational Research,12(2), 282-289
47. Weible, Christopher M., Sabatier, Paul A. Jenkins-Smith, Hank C., Nohrstedt, Daniel, Douglas Henry, Adam & Deleon, Peter (2011), A Quarter Century of the Advocacy Coalition Framework: An Introduction to the Special Issue, Policy Studies Journal, 39(3), 349-360
48. Zakaria, Zaki, Idris, Khairudin & Ismail, Mohd Bakhari (2017), Blue Ocean Leadership Practices Towards Promoting Employee Engagement in Public Service, International Journal of Academic Research in Business and Social Sciences, 7(3), 85-98
[1] Kulac & Ozgur
[2] Co-Production
[3] Association with Consumerism
[4] Moment of Truth
[5] Manage Down
[6] Meta-Networks
[7] Adaptive Robust Design Under Deep Uncertainty
[8] Trigger-Probability Mapping & Trigger-Consequences Mapping