پارادایم های امنیتی_سیاسی مشترک روسیه و جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با تروریسم و بنیادگرایی در منطقه خاورمیانه
محورهای موضوعی : مجله پژوهش های سیاسی و بین المللیجابر منیرپور 1 , مالک ذوالقدر 2 , مهدی خوش خطی 3 , حسن عیوض زاده 4
1 - دانشجوی دکترای روابط الملل،گروه روابط بین الملل، دانشکده علوم انسانی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.
2 - استادیار بین الملل، گروه روابط بین الملل، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد زنجان، زنجان، ایران. (نویسنده مسئول)
3 - استادیار بین الملل،گروه روابط بین الملل، دانشکده علوم انسانی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.
4 - استادیار بین الملل، گروه روابط بین الملل، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد زنجان، زنجان، ایران.
کلید واژه: ایران, روسیه, تروریسم, امنیت.,
چکیده مقاله :
بازیگران غیردولتی بود که نقش نیابتی و اجرایی اهداف قدرتهای جهانی و منطقهای را بر عهده گرفتند؛ بر این اساس، پرسش مطرح میشود که، چگونه موضوع تروریسم و بنیادگرایی همکاری میان روسیه و ایران را تقویت نموده است؟ فرضیهای که پژوهش بر اساس آن به نگارش درآمده، این است که، اهداف یکسان دو کشور در مقابله با بنیادگرایی سطح همکاری را ارتقاء داده و سبب تحوّل در روابط تهران_مسکو شده است؛ در همین راستا هدف مقاله؛ واکاوی رویکردهای سیاسی_امنیتی و سطح همکاری دو کشور در مقابله با بنیادگرایی و تروریسم است؛ نتایج مهم پژوهش نشان از آن دارد هرچند سطح همکاری ارتقاء یافته است؛ ولیکن پیچیدگی عوامل و رویکردهای واقعگرایانه ساختاری جهانی و منطقهای دافع پیوند راهبردی ویژه دو کشور شده است. درهمینراستا پژوهش حاضر با باگردآوری دادههای لازم از طریق دادههای کتابخانهای و اینترنتی و با روش توصیفی_تحلیلی به بررسی، تجزیه و تحلیل روابط دادههای مزبور میپردازد.
Based on this, the question is raised, how has the issue of terrorism and fundamentalism strengthened the cooperation between Russia and Iran? The hypothesis based on which the research was written is that the two countries' common goals in confronting fundamentalism have increased the level of cooperation and caused a transformation in Tehran-Moscow relations. In this regard, the purpose of the article; Analyzing the political-security approaches and the level of cooperation between the two countries in dealing with fundamentalism and terrorism; The important results of the research show that although the level of cooperation has been improved; However, the complexity of factors and realistic global and regional structural approaches have hindered the special strategic link between the two countries. In this regard, the present research investigates and analyzes the relationships of the aforementioned data by collecting the necessary data through library and internet data and using a descriptive-analytical method.
فصلنامه پژوهش های سیاسی و بین المللی دوره 15، شماره 58، شماره پیاپی (58)، بهار 1403، ص 92 ـ 69 |
مقاله پژوهشی
پارادایم های امنیتی_سیاسی مشترک روسیه و جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با تروریسم و بنیادگرایی در منطقه خاورمیانه
جابر منیر پور1، مالک ذوالقدر* 2مهدی خوش خطی3حسن عیوض زاده4
تاریخ دریافت: 08/06/1402 تاریخ پذیرش: 14/08/1402
واژگان اصلی: ایران، روسیه، تروریسم، سیاست خارجی، قدرت، امنیت.
مقدمه
با پیروزي انقلاب اسلامی در ایران که استقرار سیستم حکومتی نوینی را در کشور به دنبال داشت، دگرگونیهاي اساسی در سیاستهاي داخلی و خارجی، جایگاه منطقهاي و جهانی ایران پدید آمد. پس از پیروزي انقلاب تاکنون، روند سیاستگذاري کلی کشور بهصورت یکنواختی تداوم نیافته است، بلکه تغییر و تحولات مهمی در این عرصه رويداده است. اینتغییرات بعضا یا از مقتضیات داخلی نشأت گرفتهاند و یا حاصل تحولات کلیتر در عرصه بینالمللی و جهانی بودهاند، به همین نسبت گفتمانهاي امنیت ملی به تبعیت از تحولات نوین در عرصههاي مختلف سیاسی، اقتصادي، فرهنگی و نظامی دستخوش تغییر گشتهاند. ورود معیارهاي ایدئولوژیک به عرصه سیاستگذاري نظام موجب تغییرات عمدهاي در ملاحظات امنیتی ایران شد. همچنین پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جاذبه های ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک منطقه، قدرتها و بازیگران منطقه دیگری را نیز به این منطقه جلب کرد. بازیگران منطقه ای که در حاشیه و همجوار با آسیایمرکزی قرار داشتند، همانند ایران، روسیه، و چین، علاوه بر هدف توسعه و نفوذ خود در منطقه، دارای بعضی نگرانی های امنیّتی نیز بودند و بخشی از نقشآفرینی این کشورها متوجه کسب توانایی بازدارنده تهدیدات در آسیایمرکزی بود، در حالی که حضور ترکیه در منطقه تنها با هدف کسب منابع و توسعه صورت گرفت (نوریان، 1388: 82). بنابراین، از ديدگاه ژئوپولیتیك اصطلاح بازي بزرگ جديد را می توان براي برخوردهای قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای در منطقه آسیایمرکزی به كار برد. این رویداد که بر خلاف جریان بازی بزرگ که در قرن نوزدهم بین دو كشور روسیه و انگلستان شکل گرفت، باید میان بازيگران منطقهاي و فرامنطقه ای (مشخصاً روسیه در این منطقه) دانست که هر یک در پی دستیابی به اهداف و منافع خود دراین منطقه هستند. از این روی، پس از فروپاشی شوروی سابق، ایالات متحده دراین منطقه حضور یافت؛ درحالیکه کشورهای منطقه آسیایمرکزی تاقبل از به استقلال رسیدن، جزئی از کشور روسیه و قبلتر از آن جزئی از ممالک محروسیه قاجار محسوب میشدند؛ امروزه روسیه هم به آسیایمرکزی پس از دو دهه از فروپاشی شوروی با حسّاسیت ویژه ای توجّه دارد. باتوجّه بهتلاش رقیبان بینالمللی عمده نظیر ایالاتمتحدهآمریکا، روسیه که این منطقه را خارج نزدیک خود قلمداد و تلاش میکند، تاهمچنان نقش نخست را در این منطقه داشته باشد. دراینارتباط، مهمترین هدف استراتژیک آنها در آسیایمرکزی این است که این منطقه برای آنها اهمیت امنیّتی دارد و این کشورها را عمق استراتژیک خود میدانند و معتقد هستند که برای اینکه مرزهای این کشور، مرزهای امنی باشند باید حضور مستمری در این منطقه داشته باشد. ازاینرو، حضور قدرتی دیگر را در منطقه برنمیتابد؛ یعنی برای روسیه حضور و نفوذ قدرتهای رقیب در منطقه از اهمیت زیادی برخوردار است که بر خود لازم میداند که حضور گستردهای در آسیایمرکزی داشته باشند تا از تهدیدها بر ضد امنیّت ملّی خود جلوگیری کنند. گذشته از این در حوزه اقتصادی و مهمتر از همه در بحث انرژی، روسیه به دنبال آن است که سیطره خود را بر مساله انرژی در منطقه حفظ کند و کنترل امور در این زمینه را مانند مسیر ترانزیت به خارج از منطقه در اختیار داشته باشد(هوشنگی،181:1389). در این میان اکنون باید گفت افراطگرایی چیست؟ "راجر اسکروتن" در فرهنگ اندیشه سیاسی افراطگرایی را چنین تعریف مینماید که «اصطلاحی مبهم که میتواند حاوی این معانی باشد: نخست اندیشهای را به حد افراط کشاندن بدون توجه به عواقب ناگوار جنبههای غیر عملی بحثها و احساسات مخالف که هدف از آن نه تنها مقابله بلکه درهم شکستن هر نوع مخالف باشد؛ دوم عدم رواداری نسبت به همه دیدگاهها غیر از دیدگاههای خود؛ سوم توسل به وسایلی برای کسب اهدافسیاسی که حاکی از بی حرمتی نسبت به زندگی، آزادی و حقوق انسانی دیگران است.» درحقیقت این موضوع به ما نشان میدهد که افراطگرایی تبدیل به یک سبک و مدل شده است تا اینکه یک محتوا باشد؛ گرچه این سبک خالی از یک اندیشه جزم اندیشانه نیست و دقیقاً همین موضوع مسأله را پیچیده و سخت مینماید؛ حال که این سبک در جهان در حال گسترش است و منافع و امنیت قدرتهای بزرگ با آن مرتبط شده است و باتوجه به اینکه اغلب فعالیت این گروهها در خاورمیانه میباشد، لذا بررسی راهبردهای امنیتی روسیه و ایران در همکاری متقابل مهم تلقی میگردد؛ دریکنگاه کلان این تصور را باید درنظر داشت که روسیه نخست به دنبال منافع ملی خود هستند و درایننگاه امنیتملیروسیه در جایگاه اول قرار میگیرد(نوری،61:1398)؛ درحقیقت این مسائل تحتتأثیر عواملی مانند رویکردها، منافع، اهداف و سیاستهای متفاوت و متعارض بازیگران دولتی و غیر دولتی جدید قرار میگیرد؛ بهعنواننمونه امروز تهدید اصلی بازیگران دولتی نظامبینالملل از جانب بازیگران غیر دولتی نوظهور است؛ بنابراین درحدود 15 سال اخیر مش غالب سیاست درحول محور تروریسم و بنیادگرایی حرکت مینماید؛ دقیقا در همین نقطه همکاری امنیتی دو کشور ایران و روسیه به یکدیگر گره میخورد؛ در این میان روسیه نیز گرچه بیشتر توانش درگیر مسائل حوزه پیرامونیاش بوده است؛ ولیکن یکی از دغدغههای روسیه و جمهوریاسلامی نیز خطر رشد افراطگرایی و بنیادگرایی در همین مناطق بوده است؛ بر این اساس، پرسش مطرح میشود، چگونه موضوع تروریسم و بنیادگرایی همکاری میان روسیه و ایران را تقویت نموده است؟ فرضیهای که پژوهش بر اساس آن به نگارش درآمده، این است که؛ اهداف یکسان دو کشور در مقابله با بنیادگرایی سطح همکاری را ارتقاء داده و سبب تحوّل در روابط تهران_مسکو شده است؛ در همین راستا هدف مقاله؛ واکاوی رویکردهای سیاسی_امنیتی و سطح همکاری دو کشور در مقابله با بنیادگرایی و تروریسم است؛ همچنین رویکرد واقعگرایانه ساختاری مبتنی بر دفع تهدیدات و تامین منافع نسبی از نقاط تشابه و مهار جهانی تروریسم و استفاده از قدرت هوشمند در برابر مقابله نظامی محدود و عملگرایی منطقهای روسیه و ایران از مهمترین وجوه راهبردهای دو کشور در مقابله با تروریسم و بنیادگرایی به شمار میآید. برهمیناساس ضرورت دارد که ذکر شود لذا روسیه و ایران هر دو بازیگران غیر دولتی نوظهور را یک تهدید امنیتی قلمداد نموده درحقیقت آنچه در کلان برای روسیه و ایران مهم است حفظ امنیت ملی هست؛ درهمینراستا پژوهش تلاش دارد که با گردآوری دادههای لازم که غالباً در این فضای جهانی سیال و در حال تغییر است، به توصیف، تجزیه، تحلیل، استنباط روابط یافتهها پرداخته و میزان اثرگذاری متغیرها را موردسنجش قرار دهد.
پیشینه و ادبیات پژوهش
در سالهای اخیر با توجه به شرایط و تحولات منطقه ای و جهانی روابط ایران و روسیه اهمیت فزاینده ای یافته و باعث شده که پژوهش های متعددی در ارتباط با ماهیت و اهداف رابطه دو کشور انجام بگیرد و از آنجایی که همواره نوشتههای علمی و پژوهشی به جهت کمک به بیان مسأله پژوهش به بررسی پیشینه و ادبیات موضوع پرداختهاند، لازم به ذکر است که به دلیل وسعت پژوهشها نمیتوان همه آنها را بیان نمود؛ لذا با توجه به محدودیت، برخی از آثار مهم به شکل مختصر ذکر شده است. هرچند ذکر این نکته ضروری که با توجه به موضوع پژوهش تحقیقات قابل ملاحظهای یافت نشده است؛ برهمین اساس پژوهش به چند اثر مرتبط شامل سه حوزه نظری پژوهش، جایگاه تحولات بنیادگرایی و افراطگرایی در نظام بین الملل و سطح همکاری های ایران و روسیه میپردازد. لذا در ارتباط با موضوع این مقاله ادبیات مناسب و متنوعی در حوزه نظری وجود دارد؛ چرا که چارچوب مفهومی نظری پژوهش براساس نوواقعگرايي که از عناصر واقعگرايي كلاسيك و نوكلاسيك به عنوان نقطه شروع استفاده میکند، که نظریه پردازان متعددی در ارتباط با آن قلم زده اند، بنابراین ادبیاتی غنی در حوزه نظری در دسترس است. از جمله آثار والت، والتز، مورگنتا و در سالهای اخیر هم پژوهشهای متنوعی بر محور این مفهوم صورت گرفته است.
"ایق بالدار5"یک مطالعه مقایسهای میان نظریههای والتز و والت سطح همکاری را در مطالعه سیاست بین الملل بسیار مهم تلقی کرده لذا به بررسی نظریه توازن قدرت و توازن تهدید با هدف تبیین گفتمان شکل گیری همکاری پرداخته و معانی و کاربردهای آن را بررسی مینماید.
"دیوید"در نظریه روابط بین الملل به بررسی همکاری بازیگران پرداخته است. پژوهشگر به جهت تبیین نحوه شکل گیری و مدت زمان این سطح از همکاریها از نظریه توازن قوا شروع نموده و با نظریه توازن تهدید به اتمام میرساند از نظر وی این شکل از همکاریها نوع خاصی از واکنش به محیط بین المللی بوده که با سایر واکنشها در این حوزه تفاوت خاص خود را دارند.
"برگمن6"در مفهوم همکاری نظامی میان بازیگران روابطبینالملل ضمن بررسی نظری، با تمرکز بر همکاریهای نظامی آنها را پدیدهای مرکزی و ثابت در یک فرآیند تاریخی که در طول تاریخ وجود داشته میداند؛ وی همچنین بیان میدارد که باوجود تحقیقات مختلف در این حوزه همچنان تعریفی مختصر و کاربردی از این مفهوم وجود ندارد. "ابراهیمنیا و نبوی"در پژوهشی تحت عنوان داعش حقیقی و حقیقت داعش؛ عنوان می کنند که ناتوانی حامیان در کنترل و مدیریت بازیگر غیردولتی فرصتطلبی همچون داعش بر پیچیدگی ابعاد امنیتی منطقه افزوده است. لذا خاورمیانه شاهد بروز و ظهور موازنه قوای جدیدی است که ترکیبی از بازیگران دولتی و غیردولتی را بر اساس مؤلفههای سخت (ابعادعملیاتی) و نرم (ابعاد مجازی و روانی) در برمیگیرد، بر همین اساس بازیگران با ابزارهای قومیتی، هویتی، معیشتی و مذهبی به بازی قدرت و ایجاد موازنه در این محیط بیثبات میپردازند.
"شهروز ابراهیمی"با عنوان بررسی تطبیقی رویکرد امنیتی اسلام با رویکرد امنیتی رئالیسم و لیبرالیسم محققان به این موضوع می پردازند که دیدگاه بدبینانه رئالیسم نسبت به انسان و ماهیت نظامبینالملل (جنگ محور بودن) که از مبانی هستی_شناسی این نظریه، متأثر است، به اتخاذ نوعی رویکرد امنیتی تقابلی و تقلیلگرا (تأکید بر بعد نظامی امنیت و سطح تحلیل ملی_گرا) انجامیده است.
"نوروزی و رومی" در پژوهش چشم اندازی روسی به روابط روسیه و ایران با بررسی روابط دو کشور در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد عقیده دارند که افزایش سطح روابط دو کشور تحت عامل پرونده هستهای بوده، بنابراین از دسته و جنس مناسبات راهبردی نیست و صرفاً واکنشی به شرایط بینالمللی به حساب میآید؛ به تعبیر دیگر اولویتهای فدراسیونروسیه سطح روابط دو کشور را تعیین مینماید. "جعفری و ذوالفقاری" در روابط روسیه و ایران سطح همگرایی یا واگرایی پس از بررسی کنش روابط دو کشور عامل ناپایداری و شکنندگی روابط میان دو کشور را ناشی از تفاوت پارادایم و ادراک دو کشور به مسائل بینالمللی و منطقهای آنها میدانند و لذا با توجه به این تفاوت رویکردها همگرایی راهبردی میان دو کشور را مردود می شمارند.
در خاتمه این بخش باید اشاره نمود که با توجه به دادههای مطرحشده مشاهده میشود در این حوزه به لحاظ آکادمیک و اهمیت آن به صورت علمی و عملی اقدام چندی صورت نگرفته است و در مراحل ابتدایی در این زمینه قرار داریم. بنابراین باتوجه به محدودیتهایی که در رابطه با منابع هست سعی شده که از آثار باارزشی که در این رابطه به چاپ رسیده است، بهترین استفاده صورت گیرد. همچنین باید اشاره نمود در رابطه با این موضوع ادبیات فارسی بر پایه تحلیل نظری اندک بوده و اغلب نوشتهها به صورت گزارشی و فاقد پایه تحلیل مناسب نظری هست.
روش پژوهش
پژوهش یا تحقیق یک روند فعالانه، هوشیارانه و سامانمند برای کشف، تعبیر و بازنگری پدیده ها، رخدادها، رفتارها و فرضیه ها است. در رویکردهای مطالعات همکاریهای راهبردی امنیتی خصوصاً مفاهیم جدید تاکید اصلی بر این مفهوم که پایدار بودن و برقراری امنیت در مدت زمان طولانی نیازمند دیدی مسئلهگرا و پیشگیرانه بوده، این پژوهش تلاش دارد که به شکل جامع و باتاکید برروش توصیفی_تحلیلی طرح را به سرانجام برساند. پژوهش حاضر با باگردآوری دادههای لازم از طریق دادههای کتابخانهای و اینترنتی و با روش توصیفی_تحلیلی به بررسی، تجزیه و تحلیل روابط دادههای مزبور میپردازد و به همین منظور از رویکرد نظری نوواقعگرایی بهرهگرفته شده است؛ تا با ارائه پیشنهادها، ماهیت نظری، راهبردی و عملیاتی آن نیز ملموستر باشد. لیکن در کل فرآیند پژوهش تلاش میشود؛ ازهرگونه جانبداری خودداری نموده و مجموع دادهها را خارج نموده تا پژوهش استانداردهای تحقیقات علمی را داشته باشد. همچنین باید بیان داشت که در علوم انسانی و به طور کلی رشتههای که با مسائل و پژوهشهای انسانی روبرو هستند؛ دو متدروشی کاربرد دارد که معمولاً باهم بهکاربرده میشود، پژوهشهای"ایدوگرافیک" و"نوموتتیک" که موقعیتی میانهای دارند یعنی بدین صورت که پژوهشها در علوم مرتبط با انسان، اغلب محدودیت زمانی و مکانی دارند و در رشتههای مرتبط با جامعه و سیاست این گونه است که پژوهش روی یک پدیده صورت میگیرد؛ و به یک دوره یا موضوع محدود خاص اختصاص دارد (رحیق اغصان،167:1384).
• موضوعی: واکاوی رویکردهای سیاسی و امنیتی روسیه با همکاری جمهوری اسلامی ایران در مقابله با بنیادگرایی و تروریسم در منطقه خاورمیانه؛
• مکانی: نگاهی به خاورمیانه و اثرات بر نظم بینالمللی؛
• زمانی: تحولات شکل گرفته ده سال گذشته (2010م) در نظام بینالملل؛
• روشی: جمعآوری اطلاعات نیز به روش نخست: اسنادی_آرشیوی، کتابخانهای
• تجزیه و تحلیل: روش تجزیه تحلیل دادههای گردآوری شده: تاریخی، آماری (توصیفی_استنباطی).
همچنین موضوع پژوهش بهدلیل درجریان بودن قابل مشاهده بوده و سعی شده آثار باارزشی که در رابطه با موضوع پژوهش بوده مورد استفاده و بهره برداری قراردهد. همچنین در اغلب چنین موضوعاتی همواره پژوهشگران در تحقیقات خود با محدودیتهایی مواجه هستند که بخشی از آنها حتی در ابتدای کار نیز خود را نشان میدهند؛ که یکی از عمدهترین ارکان پژوهش دسترسی به آمار و اطلاعات است؛ در این زمینه مشکلاتی وجود دارد که موجب شده دسترسی به آثار و بانکهای اطلاعاتی در کشور به راحتی ممکن نباشد؛ لیکن به جهت اغلب محرمانه بودن برخی منابع دسترسی به برخی از اطلاعات به دلایل امنیتی نیز در آرشیوها و کتابخانهها ممکن نیست؛ از آنجا که در این مورد نیز گاهاً اطلاعات چندانی به صورت دقیق کسب نشده بود؛ صرفاً به اطلاعات در گذشته که دارای نمود عینی و مشابه بوده اکتفا و بر همان اساس به ارزیابی پرداخته است.
چارچوب مفهومی و نظری پژوهش
زمانی که منافع امنیتی و ملی بازیگران مطرح باشد، نظریه واقع گرایی بیان می دارد که اين امكان وجود دارد كه کشورها به خدعه و فريب متوسل شوند. اين گروه بر خطرهاي ناشي از فريب تأكيد مي كنند و نشان مي دهند كه اين موضوع، به ويژه در حوزه امنيت مانع از ايجاد همكاري خواهد بود با اين وجود، همکاري از نظر رئاليست ها غيرممکن نيست. دولت ها تنها در صورتي دست به همکاري خواهند زد که اين سياست در خدمت منافع ملي به منزله قدرت آنها باشد و اين کار قدرت ملي آن ها را افزايش دهد. مثلاً منطق توازن قدرت اغلب موجب مي شود کشورها عليه دشمنان مشترک، اتحادهايي تشکيل دهند و با هم همکاري نمايند؛ بنابراین براساس مفروضات رئالیسم، همکاری در روابط بین الملل یک متغیر وابسته به قدرت است و تلاش دولت ها برای کسب قدرت و منافع نسبی و همچنین اقتدارگریزی حاکم بر نظام بین المللی ازجمله عوامل محدود کننده همکاری هستند و تاکید می کنند که همکاری بدون توجه به دستاوردهای نسبی آن می تواند امنیت و بقای دولت را به خطر اندازد؛ اما نوواقعگرايي از عناصر واقعگرايي كلاسيك و نوكلاسيك به عنوان نقطه شروع استفاده میکند؛ اين نظريه به طور محوري روي ساختار نظام بینالملل، واحدهاي متعامل آن و تغيير و تداوم هاي نظام متمركز میشود؛ در واقعگرايي كلاسيك، رهبران كشور و ارزيابي ذهني آنها از روابط بینالملل در محور توجه قرار دارند اين در حالي است كه در واقعگرايي نو يا ساختاري ساختار نظام و به طور خاص توزيع نسبي قدرت كانون محوري تحليل هستند(مورگنتا،89:1385). بازيگران از اهميت كمتري برخوردار بوده زيرا ساختارها آنها را وادار مي كنند به گونه خاصي رفتار كنند؛ ساختارها به طور كموبيش افعال يااقدامات و رفتارها را شكل مي دهند(مشیرزاده،52:1395). ساختار يك سيستم با تغيير توزيع توانايي ها ميان واحد هاي نظام بینالملل تغيير میکند؛ در حقيقت كنت والتز به عنوان واضع اين نظريه مدت هاي مديدي منتقد اين ايده بود كه میتوان با رام كردن ماهيت بشر يا ايجاد نظام هاي سياسي مشروع داخلي جنگ را ريشه كن كرد؛ والتز اذعان میکند كه اقتصاد، سياست و فرهنگ درهم بافته هستند، اما ميافزايد كه يك نظريه روابط بینالملل را میتوان با انتزاع سيستم يا نظام بینالملل از ديگر قلمروها بسط داد(علی بابایی،69:1385). لیکن نوواقعگرايي بااين فرض شروع میشود كه نظريه روابط بینالملل و نظريه سياست خارجي، يك چيز نيستند بلكه دو چيز هستند؛ به نظر وي منتزع كردن سيستم بینالملل از قلمرو وسيعتر سياسی_اجتماعي ممكن است واقعيت را قلب كند، اما تضمين میکند كه نيروهاي محرك در سياستبینالملل به درستي شناخته شوند و احتمالات آينده پيشبيني شوند؛ بنابراین قاعدهمنديها و تكرارها در سياستبینالملل نشانههاي فعاليت موانع ساختاري عميق هستند؛ استدلال ميشود كه بزرگترين پيشروي آن نسبت به واقعگرايي تصميم براي مفهومي كردن سياستبینالملل به عنوان سيستمي بايك ساختار دقيقاً تعريف شده است(دهقانی فیروزآبادی،71:1391)؛ از نظر والتز ساختار سيستم بینالملل متمايز از ساختار سيستم هاي سياسي داخلي است و براساس سه معيار:
- اصل نظام بخش سيستم؛
- كاراكتر واحدها؛
- توزيع قابليت هاي آنها.
در نظام هاي سياسي داخلي اصل سازمان دهنده عبارت از سلسله مراتب است و در سيستم بینالملل اصل موثر (عامل يا عمل كننده) آنارشي است(بهزادی،81:1384). در نظامهاي سياسي داخلي روابط فرماندهي و اطاعت حاكم است و افراد آزادند كه در يك تقسيم كار اجتماعي پيچيده، متخصص شوند؛ در سيستم هاي آنارشيك كه روابط فرماندهي و فرمانبري وجود ندارد، واحدهاي اصلي تمايل به سوي شباهت كاركردي دارند. افراد در داخل نظم هاي سلسله مراتبي به لحاظ كاركردي مشابه هستند در حالي كه دولتها در قلمرو آنارشيك قابليت هاي نابرابري به ازاي انجام دقيقاً همان وظيفه يا وظيفه يكسان دارند؛ اصل نظم دهنده روابط بینالملل طي قرن ها ثابت مانده است و دولتها در هنگام مواجهه با معماي امنيتي كه در آنارشي نهفته است به خود ياري تكيه كردهاند (لينكليتر،71:1385). اصل سازمان دهنده روابطبينالملل دولتها را وادار ساخته است كه واحدهاي مشابهي شوند؛ نوواقعگرايي بر تداوم ها تاكيد ميكند اما انكار نمیکند كه تحول نيز وجود دارد؛ تغيير در داخل نظامبينالملل رخ داده به علت آنكه تناوبهايي در شاكله قدرت نظامي رخ داده اما اصل سازماندهنده تغيير نكرده و بعيد هم به نظر ميرسد تغییر نماید. بنابراین استقرار امنیت را براساس این مکتب ابتدا شش مفروض اصلی مکتب رئالیسم را متذکر می شویم:
· محیط آنارشیک نظام بینالملل: هیچ قدرت فائقهای در نظام بینالملل برای منع کردن از کاربرد زور یکی بر علیه دیگری وجود ندارد(سیف زاده،51:1381).
· دولتسالاری: دولتها بازیگران اصلی سیاست بینالملل هستند.
· قدرت: ویژگی تعریفشدهی محیط بینالملل که دولتها از آن بهرهمندند.
· عقلانیت: دولتها محاسبهی هزینه- فایده انجام کارهای خود را قبل از انجام عمل میکنند.
· بقا: که پیش شرط دسترسی به همهی اهداف ملی است.
· خودیاری: برای بقا نمیتوان به تضمین دیگران متکی بود(مشیرزاده،23،1395).
از نظر واقعگرایی امنیت «بهمعنای یک جهان نسبتا کمتر خطرناک و خشن است تا جهانی امن، عادلانه و صلحآمیز». امنیت مطلق غیر قابل دسترس است، چون کارکرد آنارشی بینالمللی اجازه و امکان آن را نمیدهد(ابراهیم نیا،51:1399). بر اين بنیان امنيت را بر پايه برهانهای آن چه عینی و چه ذهنی به واحدهای مختلف يعني ارزشهاي اصلی و حياتي واحد مورد نظر، بیمها و خطرها، عوامل بیم و خطر و نيز آسيبپذيريهاي واحدها در برابر تهدیدات و بیمها، از يكديگر متمایز نمود(دهقانی فیروزآبادی،84:1391)؛ به بيان ديگر امنيت دربردارنده همگی اجزاي شمرده شده است. از سوي ديگر از نظر بیم و تهدید به عنوان يكي از بخشهای حاضر در امنيت ميتوان دو گونه بررسی و تحليل در نظر گرفت؛ نخست تحليل بيروني يا نگاه از بيرون به واحد مورد نظر است كه در اينجا بیشترین تمركز بر تهدیدات و خطراتی كه از محيط خارج آن واحد را تهديد ميكند و دوم، تحليل دروني كه در اينجا تمركز بر بیمها و تهدیدات دروني واحد و يا به بياني بهتر، نقطههای آسيب پذيري است كه در مقابل وروديهاي محيط بيرون دارد و سرانجام اينكه امنيت را ميتوان از یک دیدگاه گستره مطالعاتي به دو حوزه امنيت منطقهای و امنيت بینالمللی بخش بندی نمود؛ افزون بر این باید گفت که امروزه شاهد دگرگونيهاي مفهومي در امنيت بينالملل هستیم؛ بنابراین هنگامی ساختار نظام بينالملل با تغییرات و دگرگوني همراه میشود، طبيعي كه نشانههاي امنيتي سياست بينالملل نيز با دگرگونی و تغييرات همراه شود(عبداله خانی، 1388: 150).
موارد زیر را می توان از مباحث بالا استنتاج نمود:
1.رویکرد امنیتی فدراسیون روسیه در مقابله با بنیادگرایی و تروریسم مبتنی بر ژئوپلیتیک تامین منافع ملی
همه بازیگران در نظام بین الملل براساس رهیافتهای روابط در سیاست خارجی خود متأثر از دو متغیر عمده میباشند: متغیر غیرمادی یا ذهنی که در واقع همان باورها، هنجارها و دیدگاههای نخبگان تصمیم گیرنده آن کشورهاست؛ و متغیر مادی یا عینی که بوجود آورنده شرایط نظاممند یا سیستمی هستند؛ و در موارد مختلف بوجود آورنده احتمالی هم محدودیتها و هم فرصتها میباشند. درواقع همین محیط است که شرایط و محدوده ممکن برای کنش دولتها را در عرصه سیاست خارجی به وجود میآورد. در خصوص عامل محیطی باید اشاره نمود که هم محیط داخلی و هم محیط بین المللی در دو سطح منطقهای و جهانی تأثیرگذار هستند؛ عملاً این متغیر محیطی است که معین میکند دولتها قادر به انجام چه اقداماتی هستند و همان است که محدودیتها و فرصتهای گوناگونی را فراسوی آنها به وجود میآورند؛ در این میان راهبرد مبارزه با تروریسم در روسیه توسط کمیته ملی ضد تروریست موسوم به ناک١ که در سال ٢٠٠٦ ایجاد و در سال ٢٠١٢ بافرمان ریاست جمهوري گسترش یافت، راهبري میشود. این کمیته، نقش اصلی در مبارزه با تروریسم را به سرویس امنیتی فدرال داده است. در حال حاضر، ٣٠ گروه در این لیست قرار دارند که در بین آنها، نام هایی همچون "اخوان المسلمین"، "لشکر طیبه"، "طالبان"، "داعش"، "جبهه النصره" به چشم میخورد. در میان این٣٠ گروه، ١٨ گروه از منطقه خاورمیانه، ٨ گروه از منطقه قفقاز، ٣ گروه از منطقه آسیاي میانه و یک گروه ژاپنی به چشم میخورد. وجود ١٨ گروه خاورمیانايه لیست شده در ناک که اکثرا داراي ارتباطات مستقیم با گروههاي فعال در قفقاز هستند، بهخوديخود سطح اهمیت امنیتی خاورمیانه را براي روسها مشخص میکند. علاوه بر این، در دکترین سال٢٠١٠، تروریسم و افراطگرایی بزرگترین خطر و تهدید براي ثبات و امنیت روسیه تعریفشده بود. بر اساس این دکترین، هرچند احتمال حمله گسترده نظامی به خاک روسیه کاهشیافته بود، اما در برخی حوزهها مانند تروریسم - با افزایش روبهرو بوده است و هدف اصلی این تهدیدات را، ضربه زدن به استقلال، تمامیت ارضی و نقش وحدت ملی برشمرده است (٢٠١٤.(Trenin, همچنین راهبرد امنیت ملی ٢٣ روسیه که در ٣١ دسامبر ٢٠١٥ به تأیید پوتین رسید، "فعالیت سازمانهاي تروریستی و افراطی" را پس از فعالیت سرویسهاي جاسوسی کشورهاي خارجی در جایگاه دوم لیست تهدیدات امنیت دولتی و عمومی طبقهبندي کرده است. رده سوم این جایگاه به فعالیتهاي گروههاي رادیکال" اختصاصیافته است (بند ٤٣). این سند در ادامه، به تشریح تغییرات اخیر در انواع تهدیدات تروریستی پرداخته و با اشاره به تلاش براي سرنگونی رژیمهاي مشروع" توسط "گروهها و سازمانهاي نوظهور تروریستی که بر خود نام دولت اسلامی گذاشتهاند"، تقویت نفوذ و دامنه قدرت آنان را ناشی از سیاست معیارهاي دوگانه برخی دولتها در زمینه مبارزه با تروریسم اعلام میکند (بند ١٨). سند مذکور همچنین به توصیف تهدیدات امنیتی روسیه از جانب فعالیتهاي جهانی ناتو پرداخته و مدعی است که ایالاتمتحده و ناتو با یکدیگر بهمنظور تشکیل و تقویت داعش همکاري داشتهاند. چنانچه سرگئیاستانکویچ، یکی از نظریه پردازان رفرمیستی روسیه معتقد است که مفهوم امنیت در منافع ملی است. موضوعاتی از جمله دفاع از خود، جلوگیری از فروپاشی مجدد، تشکیل سیستم فدرال دمکراتیک که از دیکتاتوری و جدایی طلبی جلوگیری نمایدلذا تضمین امنیت برای اقلیتهای روسی که درخارج نزدیک زندگی می نمایند، همه وهمه باید از اهداف سیاست خارجی روسیه باشد.به باور اوراسیاگرایان، روسیه نباید در پی یک جهت گیری یک سویه در سیاست خارجی بسوی شرق و یا غرب باشد بلکه باید یک سیاست خارجی متوازن را پی گیری کند.
* تامین منافع ملی: سیاست خارجی او بود، را به عنوان نشانهای از تلاش نخبگان کرملین برای امنیتی کردن میدانستند تا از این طریق با تحریک احساسات همچنان ضدآمریکایی بسیاری از مردم بتوانند آراء آنها را به سوی فردی امنیتی از طیف «سیلاویک های» کرملین و به طور ویژه سرگئی ایوانف سوق دهند. پوتین تسریع فرآیند نوسازى روسیه به منظور جبران پسرفتهای آن از جایگاه بایستهی خود در نظام بینالملل را هدف بلند مدت این کشور میداند و در این راستا بر همکاری، عدم تقابل و تعامل مثبت با جامعة جهانی به عنوان پیششرطهای اساسی تحقق آن تأکید میکند(Dmitri Trenin,2013:49). لذا استمرار موفقیت های روسیه در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تنها از طریق همگرایی با جامعة بینالملل قابل تحقق است و براین اساس توسعة روسیه بدون همکاری با غرب به عنوان جزء اصلی این جامعه با مشکلات و تأخیر زیاد همراه خواهد بود. لذا اساس سیاست خارجی روسیه در این دوره، به شرح زیر خلاصه کرد:
1. حاکم شدن ترکیبی از نگرش اسلاوگرایی و اوراسیاگرایی بر دستگاه سیاست خارجی روسیه؛
2. باز تعریف هویت این کشور در عرصه ی خارجی؛
3. نو سازی اقتصادی و پیشبرد منافع اقتصادی روسیه در قالب سازواری با نظام بینالملل؛
4. دستیابی به جایگاهی بایسته در فرآیند رقابت جهانی؛
5. بازسازی جایگاه روسیه به عنوان یک «قدرت بزرگ»؛
6. اتخاذ رویکرد عمل گرایی درقالب نظریه «قدرت بزرگ هنجارمند».
سیاست خارجی روسیه براساس فضای بینالمللی توانست رویکردی جدیدی را اتخاذ نماید. لذا پوتین با تبعیت کردن ازگفتمان های امنیتی اوراسیاگرایی معتقد که روسیه منافع دائمی دارد ولی دوستان و دشمنان به صورت دائمی ندارد(Fyodor Lukyanov,2012:42).
* رویکرد ژئوپلیتیک روسیه: روسيه در دوران پوتين با هدف بازيابي جايگاه گذشته خود در نظام بینالملل، رويكرد تهاجمي در سياست خار جي در پيش گرفته است. در اين راستا، پوتين ابتدا 2000 زمينه هاي نظري اين رويكرد جديد را در قالب اسناد در سال هاي ۱۹۹۹ چهارگانه اي كه در مجموع دكترين پوتين ناميده ميشود؛ طراحي كرد. پوتين پس از به قدرت رسیدن مهمترین هدف خود را پس از هموار ساختن چالش های داخلی، در جهت ارتقای جایگاه کشور روسیه در سطح نظام بینالملل قرار داد و در اين راستا تلاش کرد، با طرح برنامه هايي سياست خارجي روسيه را متحول سازد. مهمترین اقدامات پوتین در راستای تحول سیاست خارجی روسیه تدوین چهار سند است؛ اسناد فوق دکترین جدیدی در عرصه ی سیاست خارجی روسیه با عنوان «دکترین پوتین» در قرن بیست و یکم محسوب می شوند و در واقع واکنشی در مقابل سیاست های یکه تازانه ایالات متحده آمریکا و جهت گیری های برخی از کشورهای حوزه ی قفقاز در اعتراض به قدرت روسیه و سلطه ی آن می باشد. علاوه بر این اين اسناد ظهور جهان تك قطبي با محوريت سلطه ايالات متحده را به باد انتقاد مي گيرند. دكترين پوتين در اين راستا مدعي است از حوزه نفوذي برخوردار است كه اكثر مناطق نيم كره شرقي را دربرمي گيرد. براي مثال، سند امنيت ملي مناطق اروپا، ماورای قفقاز، آسياي ميانه، حوزه آسيا پاسيفيك و خاورميانه را حوزه هاي نفوذ روسيه مي نامد؛ اين موضع گيري در دولت پوتين نشان مي دهد كه دگرگوني ريشه اي در قياس با اسناد سياست خارجي در دوران يلتسين پديد آمده است.در اسناد سياست خارجي در دوران يلتسين آمده بود كه روسيه هيچ دشمن خارجي ندارد و خطر عمده فراروي دولت روسيه به دغدغه هاي داخلي از قبيل جرم و بزهكاري، فساد و افراط گرايي سياسي مربوط میشود. محوريت تأكيد بر تهديد خارجي به جاي تهديد داخلي حكايت از آن دارد كه پوتين حتي تهديدهاي داخلي را نيز متأثر از پويشهاي خارجي مي داند؛ در اين راستا، میتوان گفت كه روسيه اولويت را به مقابله با تهديدات خارجي حتي با رويكرد تهاجمي داده است. دكترين امنيت ملي روسيه با برداشتي موسع تر، تهديدات عليه دولت روسيه را مشخص مي سازد و در اين ميان برخلاف گذشته، استقرار پايگاه هاي نظامي خارجي در مجاورت مرزهاي روسيه را براي روسيه تهديد آفرین میداند و هشدار میدهد در صورتي كه روسيه با تسليحات كشتار جمعي غيرهسته اي از قبيل كلاهك هاي شيميايي يا تسليحات بيولوژيكي يا با يك نيروي متعارف كوبنده مورد حمله قرار گيرد از تسليحات هسته اي براي مقابله استفاده خواهد كرد(بلامی،54:1386). برهمین مبنا مهمترین دلیل حمایت روسیه از سوریه، نگرانی مسکو از روی کار آمدن یک دولت اسلامی مبتنی بر عقاید سلفی _وهابی در سوریه است؛ زیرا در این صورت نه تنها روسیه منافعی را که در حال حاضر در سوریه دارد از دست خواهد داد، بلکه این دولت تهدیدی علیه امنیت و ثبات مناطق مسلماننشین روسیه است؛ حمایت آمریکا و برخی کشورهای عربی، از جمله عربستان، از اسلام وهابی _سلفی در سه دهه گذشته، که از افغانستان شروع شد و به قفقاز شمالی، بالکان، خاورمیانه عربی و در حال حاضر سوریه کشیده شده است، هزینههای زیادی بر روسیه تحمیل کرده است. حال بحران در سوریه که بیشتر به سمت فعالیتهای سلفی7 گرایش پیدا کرده است در صورت پیروزی سلفیها در سوریه موجب تقویت فعالیت و اقدامات این گرایشهای افراطی در آسیایمرکزی و در نتیجه فراهم کردن زمینه برای مداخلات بینالمللی در این منطقه خواهد شد(Fisher,2013)، از این رو، روسیه با تمام توان مصمم است که از پیروزی سلفیها در سوریه جلوگیری کند. در نگاه روسیه، تهدیدات اسلامگراهای رادیکال در داخل مرزهای روسیه و همچنین در جمهوریهای سابق شوروی از مهمترین چالشهای امنیتی روسیه است؛ بیشتر جمعیت این جمهوریهای که روسیه آنها را به عنوان «خارج نزدیک» حیات خلوت خود میداند. بنابراین یکی از مؤلفههاي سیاست روسیه در تقابل با تروریسم بنیادگرا، حمایت از ساختار دولتها و حکومتهاي موجود در مقابل مداخله خارجی و شورش داخلی است که درواقع، دنباله اصل حمایت از ثبات در این منطقه است. در نگاه روسها، تغییر، صرفا بایستی از طریق سازوکارهاي قانونی موجود و پیشبینیشده انجامگرفته و نبایستی این امر بهوسیله خیزشهاي مردمی پیگیري گردد. روسیه، غرب را در قبال وضعیت نا به سامان خاورمیانه مسئول دانسته و مدعی است که مداخله غرب در عراق و لیبی، فاجعهآفرین است (٢٠١٥.(Kremlin, در مقابل، روسیه حمایت خود را از اصل اساسی حمایت از حاکمیت قانونی دولتها مطابق با حقوق بینالملل ادامه داده و مخالف هرگونه مداخله خارجی است. تحقق این امر نیازمند همکاري با کشورهاي همسو در مبارزه با تروریسم است. روسیه در حال حاضر میکوشد تا با نزدیکی بیشتر به ایران بتواند در منطقه ژئواکونومیک و ژئواستراتژیک خاورمیانه نفوذ کند (آدمی و آخرالدین، ١٣٩٢). حفظ روابط با ایران در شرایط کنونی تحت هر عنوانی براي روسیه یک ضرورت بهحساب میآید زیرا این کشور تلاش دارد باکارت برنده ایران در مقابل آمریکا و اتحادیه اروپا امتیاز بگیرد روسیه مرزهاي امنیتی خود را همان مرزهاي سابق اتحادیه جماهیر شوروي دانسته و با همین تفکر توانسته است قلمرو استراتژیک سابق را تا حدودي احیا کند و در همین راستا میکوشد تا با نزدیکی به ایران، با غرب به ستیزهجویی برخیزد. در نگرش نظریهپردازان روسیه، همواره این بیم و هراس وجود دارد که کشورهایی مانند ایران و ترکیه، با برقراري ارتباط با جهان غرب و آمریکا به جمع محاصره کنندگان این کشور بپیوندند به همین منظور و با توجه به ادراک عمومی مردم و نخبگان روسیه در چگونگی تعامل با ایران، نشانههایی از عملگرایی راهبردي در برخورد با جمهوري اسلامی ایران مشاهده میشود عملگرایی راهبردي نشانگر الگویی میباشد که بازیگران مسلط تلاش دارند تا اهداف امنیتی خود را از طریق سازوکارهاي معطوف به موازنه گرایی، ائتلاف، همکاري و یا تعارض با بازیگران منطقهاي پیگیري نمایند (پوستین چی، ١٣٩٨: ١٣٥). در ماده ٩٤ سند راهبردي روسیه که در سال ٢٠١٦میلادي مجددا تبیین گردیده است آمده است »روسیه خطمشی توسعه همهجانبه همکاري با جمهوري اسلامی ایران را دنبال میکند .«... در خصوص تلاش بریا همکاري منطقهاي براي مقابله با تروریسم بنیادگرا، مواضع کشور روسیه را تا حدي میتوان نزدیک به مواضع ایران دید (رحیمپور، ١٣٨١: ٥٩). جلوگیري از انتشار تروریسم تکفیري در خاک روسیه یکی از انگیزههاي این کشور براي اقدام نظامی در سوریه بود. البته یکی از دلایل دیگر، کاهش حضور آمریکا در خاورمیانه است. هنگامیکه آمریکا ائتلاف بینالمللی ظاهري ضد تروریسم را در منطقه ایجاد کرد به نحوي قصد دور زدن شوراي امنیت و روسیه را داشت تا یکی از اهرمهاي فشار مسکو، یعنی حق وتوي آن را از او سلب کند و اگر توانست این را به یکرویه جدید بینالمللی تبدیل کند تا در آینده چین و روسیه نتوانند مزاحمتی براي آمریکا ایجاد کنند. با این اقدام روسیه توانست پاسخی به سنتشکنی آمریکاییها بدهد.
2. رویکرد امنیتی جمهوری اسلامی ایران در مقابله با بنیادگرایی و تروریسم مبتنی بر بازدارندگی
پس از پیروزي انقلاب اسلامی ایران و روي کار آمدن یک حکومت شیعی در منطقه، رویکرد آل سعود به فعال شدن هر چه بیشتر در کشورهاي منطقه، بهویژه کشورهاي وارث تمدن ایرانی (پاکستان و افغانستان در همسایگی شرق ایران قبل از فروپاشی شوروي و همسایگان شمالی ایران در آسیاي مرکزي و جمهوريهاي قفقاز پس از فروپاشی شوروي) تغییر یافت. این تغییر رویکرد باعث تأسیس طالبان (١٩٩٦ م) و القاعده (١٩٨٨ م) در افغانستان شد که بخشی از افراطگراییهاي عقیدتی و رفتاري خوارج را احیا کردند؛ اما با تأسیس القاعده عراق و سپس دولت اسلامی عراق و شام (داعش) افراطگرایی مجهز به قدرت دوباره در منطقه سر برآورد که هرچند افکار و اعمال آن در جهان معاصر تقریبا یب سابقه بود، اما براي مسلمانان تداعیگر جریان »خوارج« صدر اسلام بود. یکی از مفاهیم مورد اهتمام بنیادگرایان، مفهوم رافضیهاست. منظور از این مفهوم شیعیانی است که به عقیده آنها از دین خارجشده و دین اسلام را منحرف کردهاند، گر چه اصل اختلاف شیعه و سنی بر سر جانشینی حضرت محمد صلیالله علیه و آله است. به نظر میرسد ریشه اصلی اختلاف به هویت شیعیان میرسد (مستقیمی، ١٣٨٩: ٣٥١). آنچه سبب میشود بنیادگرایان هویت شیعیان را منبع اصلی اختلاف بدانند، به نظر آنان برگشت تفکر شیعی به تفکر زرتشتی، یهودي یا مسیحی بودن آن است. نگاه تروریسم بنیادگرا، بر اساس دیدگاه فقهی وهابیون درباره شیعیان است.»تشیع از روي بغض و لجاجت به وجود آمده است. اینان از ته دل به اسلام گرویدهاند، لیکن از روي ترس مسلمانان یا براي فریب آنان به تکالیف اسلامی تظاهر میکنند« (مولانا ضیاء الرحمن،١٣٦٩: ١٢١). در اینجا باید به انشعاب جریان فکري وهابیت آل سعود و تروریسم بنیادگرا اشاره کرد. اگرچه دولت سعودي بهزعم خود یک جریان تکفیري با مبانی فکري محمد بن عبدالوهاب محسوب میگردد و درواقع ریشههاي جریان تکفیري از طریق محمد بن عبدالوهاب به ابن تیمیه بازمیگردد، بااینحال جریان آل سعود یک جریان دولتی بوده و این جریان در قالب یک دولت نمیتوانست از محدوده قوانین بینالمللی خارج شود. ازاینرو باوجوداین تغییرات که یک جریان افراطی تکفیري را در قالب یک دولت محدود میکرد، جریانهاي رادیکالی و افراطیتر از جریان آل سعود بروز کردند که با نگرش دولت وهابی مخالفت کرده و حتی خواستار مقابله با آن شدند؛ درواقع باید گفت تفاوت جریان تروریسم بنیادگرا با جریان وهابیت آل سعود این است که هرچند این دو گروه در مبادي و مبانی داراي نقاط اشتراک فراوانی هستند، اما جریان وهابیت آل سعودي یک نوع جریان تکفیري محض است؛ حال آنکه جریانهاي نوظهور تکفیري با برداشتهاي سطحی خواستار جهاد با کفار با الگو گیري از جریانهاي نخستین صدر اسلام هستند که این نوع تفکر و جهاد علاوه بر شیعیان دولتهاي حاکم بر کشورهاي منطقه را هم شامل میشود؛ نظیر فجایع داعش در عراق و سوریه که نوعی رقابت را میان تکفیريهاي نوظهور با دولت تکفیري عربستان در از میان بردن نمادهاي شیعی ایجاد میکرده است. تکفیر شیعیان و حتی سایر مسلمانان و حلال کردن قتل آنان و غارت اموال و هتک حرمت نوامیس و فروختن آنان در بازار بردهفروشان حرکتی بود که از فقه وهابیون به الگوي رفتاري تروریسم بنیادگرایی مانند داعش سرایت کرده است. نابودي کعبه باهدف نابودي آثار و نمادهاي بتپرستی صورت گرفت امري بود که وهابیون نخست را در زمره مخالفان سرسخت اعمال حج قرار داده بود و این امر با ممانعت مردم از حج و تحریک عشایر و قبایل به غارت قافلههاي حجاج شکلی سازماندهی شده در تاریخ حملات وهابیون به اماکن مذهبی و تاریخی مسلمانان داده بود، ازاینرو گروه داعش بهعنوان نماد تروریسم بنیادگرا نیز بر مبناي همین تحلیل سلفی - وهابی به شرک نامیدن اعمال حج توسط حجاج فتوا داده است. تا آنجا که فریضه حج را از اعمال مشرکان دانسته و قبلهگاه مسلمین را تهدید به ویرانی کردند. در بعد منطقهاي تروریسم بنیادگرا بعدي از منافع جمهوري اسلامی ایران را با تهدید مواجه میکند که میتوان آن را منزلت ایدئولوژیک نامید. مهمترین منزلت جمهوري اسلامی ایران در شرایط کنونی در منطقه، جایگاه و منزلت ایدئولوژیک آن است بر این اساس تروریسم بنیادگرا، اولا همزیستی میان شیعه و سنی را در منطقه بهشدت به هم زده در این صورت شکاف شیعه - سنی در برابر شکاف اسلام - غرب تقویت میشود؛ بنابراین ظهور و بروز بازیگرانی مانند گروههای بنیادگرا و تروریستی افراطی در حوزه پیرامونی ایران، یک نمونه پیچیده و امروزی از چالشها جنگ های نیابتی و پیامدهای امنیتی دوران معاصر است که دیگر نظریات و راهبردهای سنتی گذشته پاسخگوی مقابله با آنان نیست؛ چراکه امروز این دسته از گروهها با ابهام درون گروهی که ایجاد نمودهاند تلاش دارند به بازیگران دولتی نظیر ایران این حس را القاء نمایند که همیشه آماده، غیرقابل پیشبینی در اقدامات عملیاتی تروریستی هستند؛ رفتارها و نوع ترورهایی که در کشورهای مختلف جهان از جمله در اروپا انجام دادند، نشان دهنده این موضوع هست که دائماً تلاش دارند که بیان کنند ما هر لحظه اقدام به عمل مینماییم(کامروا،41:1390)؛ همچنین این بازیگران غیردولتی در جنگهای نیابتی آینده در مقام یک بازیگر غیردولتی به تهاجم میگذارد تا ابعاد قدرت و دفاع خود را پوشش دهد، در واقع بر اساس نظریات واقع گرایی تهاجم_دفاع در سیاستها و راهبردهای امنیتی، آسانی تهاجم و دفاع اغلب در ایجاد بیثباتی و منازعه نقش مهمی ایفا مینماید، تفوق تهاجم موجب تهدیدآمیز تلقی شدن امکانات دیگران میگردد و بازیگران را به کسب امنیت از طریق تهاجم تشویق مینماید و در حوزه پیرامونی کشور ایران به این نکته بایستی توجه داشت که ساختار امنیتی منطقه بهشدت متعارض است و اتحادها بهسرعت متحول میگردند؛ دراینمیان جمهوری اسلامی ایران نیز همانند سایر واحدهای سیاسی، نیازمند بازشناسی، تقویت و کاربست قدرت سخت و نرم خصوصا ابعاد نرم آن در راهبردهای بازدارندگی خود است تا به این وسیله توان قدرت ملی خویش را در حوزه بازدارندگی ارتقاء بخشد. برهمین اساس باید اشاره نمود که نکته با اهمیت و دارای ضرورت این هست که از آنجایی که جمهوری اسلامی ایران همواره دارای ماهیتی اسلامی، شیعی، انقلابی، فرهنگی است(Haass,2016:52)؛ لذا باید در دنیای امروزی که قدرت نرم بیش از قدرت سخت دارای اثرگذاری و بازدارندگی است؛ بهرهگیری از این ابزار را در دستور کار خود قرار دهد؛ بنابراین برنامه ریزی و اتخاذ راهبردهای بازدارندگی در سیاست خارجی، امنیتی و دفاعی و پیوند دادن این راهبردها با اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی ارتباط نزدیکی دارد؛ از آنجایی که همواره نظام انقلابی و اسلامی ایران تلاش کرده بااتخاذ سیاستها و بهره گیری از نهادها و ابزارهای مرتبط اهداف و ارزشهای انقلاب اسلامی را در میان افکار عمومی سایر ملل به عنوان یک راهبرد بازدارنده اشاعه و گسترش دهد؛ مواضع ایران در عرصه خارجی در این دوره بر مبناي سیاست نه شرقی نه غربی، محوریت اسلام، صدور انقلاب، حمایت از ملل محروم، مبارزه با امپریالیسم و تقابل با نظام بینالملل اتخاذ میگردید. در عرصه داخل نیز روشهاي انقلابی در جهت تأمین مصالح کلی انقلاب و نظام به کار گرفته میشد، ازجمله سیاست استقلال و خوداتکایی اقتصادي، مساوات و عدالت اجتماعی از سوي انقلابیون از مهمترین مراحل حفظ ثبات نظام و قطع وابستگیهاي ساختاري به جهان خارج که میتوانست سرمنشأ هرگونه تهدید امنیتی باشد، تلقی میگردیدند (رنجبر، ١٣٩٤: ٤٥). جمهوري اسلامی ایران در طول در طول چند دهه اخیر، براي سرکوبی و نابودي تروریسم از »راهبرد سرکوب بهرهمند شده« (افتخاري و شبستانی، ١٣٩٠: ١٦) و (مارتین،52:1390). البته همواره بر مقابله باریشههاي تروریسم بهویژه تروریسم بنیادگرا و همکاري در تقابل با این نوع تروریسم تأکید داشته است.
بنابراین در چارچوب نظریات رئالیسم همکاري بهترین راهحل براي رفع تضاد منافع و اختلافات معرفی میباشد، تحرکات ایران در منطقه غرب آسیا، اتحاد با عراق، سوریه و روسیه را میتوان تلاش براي ایجاد توازن و شکست داعش تعبیر نمود. به تعبیر دیگر، هرگونه تحول منطقهاي میتواند بر چگونگی توازن قدرت بین کشورهاي منطقه غرب آسیا و خلیجفارس تأثیر بگذارد. بنابراین، همانطوري که با رفتن بشار اسد از قدرت، قدرت منطقهاي ایران کاهش مییابد (نجات و جعفري ولدانی ، ١٣٩٣: ٩٣٦). با ماندن در قدرت هم قدرت ایران حتی اگر افزایش پیدا نکند در وضعیت فعلی باقی میماند. این ائتلاف چهارگانه (شامل ایران، عراق، سوریه و روسیه در مقابل ائتلاف موسوم به ائتلاف ضد داعش به رهبري آمریکا تعریف شد و پیامدهاي منطقهاي و بینالمللی زیادي به همراه داشت (حقیقی و آرم، ١٣٩٥: ٥). جمهوري اسلامی کوشید تا با بهرهگیري از حمایتهاي روسیه بهعنوان متحد فرا منطقهاي ضمن افزایش توان مقابله گري خود در سوریه بهنوعی موازنه ضد هژمونیک را در برابر آمریکا به وجود آورد. در اواسط سال ٢٠١٥ نیروهاي بشار اسد در برابر گروههاي تکفیري که کنترل شهر حلب را در اختیار داشتند، میجنگیدند(کامروا،43:1391). باوجود این آنها نیز نیاز به حمایت کشوري قدرتمندتر با امکانات و تواناییهاي قابلملاحظه هوایی داشتند. به همین دلیل در اتفاقی نادر در ژوئیه ٢٠١٥ سپهبد سلیمانی براي گفتگو با ولادیمیر پوتین و کسب حمایت مسکو براي حمایتهاي هوایی از نیروهاي تحت هدایتش به مسکو سفر کرد. بر اساس اطلاعاتی که از این جلسه دوساعته منتشرشده است، سپهبد سلیمانی کوشیده است تا پوتین را مجاب به حضور جديتر در جنگ داخلی سوریه کند. درنتیجه این سفر، چند هفته بعد روسیه در سپتامبر ٢٠١٥ پس از کسب مجوز حضور نظامی در سوریه از مجلس این کشور، حملات هوایی متعددي را برعلیه مناطق اشغالشده انجام داد (وزیریان، ١٣٩٩: ٧٧-٧٨). حمایت پوتین از سوریه هم به معناي بازگشت واقعی روسیه به صحنه بینالملل و مهمترین تغییر ژئوپلیتیک این کشور در چند سال اخیر محسوب میشود. پوتین که فروپاشی شوروي را یک اشتباه تاریخی میداند دیگر حاضر نیست بعد از سقوط نظامهاي وابسته به روسیه (عراق و لیبی) آخرین پایگاه و منطقه نفوذ روسیه در غرب آسیا یعنی سوریه را از دست بدهد (چوگانی و صفري، ١٣٩٥: ١٥). ائتلاف ایران، روسیه، سوریه و عراق نشان داد که با تمام توان از سوریه در برابر تروریسم تکفیري و اهداف نامشروع ائتلاف آمریکایی حمایت میکند (مسعود نیا و کشتکار، ١٣٩٩: ٩٢-٩٣). این خاصیت نظام بینالملل است که کشورهاي همسو را در قبال موازنه قدرت به سمت همکاري و ائتلاف میکشاند اما نه از بابت افزایش قدرت نسبی بلکه به خاطر حفظ وضع موجود است(ابراهیم نیا:32:1395). روسها قصد دارند از گسترش ناامنی و تروریسم به مرزهاي خود در ناحیه قفقاز جلوگیري کنند. عراق قصد دارد از ظرفیت و توانایی روسیه براي مقابله با داعش در عراق استفاده نماید. ایران میتواند باوجود روسیه علاوه بر شکست داعش، متحد استراتژیک خود، سوریه را حفظ کند. بنابراین در یک جمع بندی تعبیر دیگر در واقعیت سیال بودن تحولات و بحرانها در منطقه غرب آسیا و شکلگیری بحران در سوریه، یمن و ظهور داعش (تروریسم تکفیری) زمینهای شده که «راهبرد بازدارندگی» بر پایه گسترش و اتکا بر سه مفهوم (1) ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک، (2) ارزشهای هویت طلبانه شیعی، (3) استقلال طلبی ملی همراه با دفع تهدیدات امنیتی در نگاه جمهوری اسلامی ایران تقویت گردد.
نتیجه گیری
براساس رهیافتهای روابط بین الملل در رویکرد بازیگران خود متأثر از دو متغیر عمده میباشند: متغیر غیرمادی یا ذهنی که در واقع همان باورها، هنجارها و دیدگاههای نخبگان تصمیم گیرنده آن کشورهاست؛ و متغیر مادی یا عینی که بوجود آورنده شرایط نظاممند یا سیستمی هستند؛ و در موارد مختلف بوجود آورنده احتمالی هم محدودیتها و هم فرصتها میباشند. درواقع همین محیط است که شرایط و محدوده ممکن برای کنش بازیگران به وجود میآورد. در خصوص عامل محیطی باید اشاره نمود که هم محیط داخلی و هم محیط بین المللی در دو سطح منطقهای و جهانی تأثیرگذار هستند؛ عملاً این متغیر محیطی است که معین میکند دولتها قادر به انجام چه اقداماتی هستند و همان است که محدودیتها و فرصتهای گوناگونی را فراسوی آنها به وجود میآورند؛ بازیگری کشورها در عرصه روابط بین الملل در واقع کنش خارجی آنها قلمداد میشود، ولی اقدام متقابل کشورها یا بازیگران در عرصه جهانی است که هندسه ساختار روابط بین المللی آنها را شکل میدهد.
بنابراین در یک جمع بندی کلی باتسامح میتوان گفت در جهان امروز پدیده تروریسم و بنیادگرایی به عنوان عاملی محرک برای تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... جایگزین پدیدههای شناخته گذشته شده و سبب چالشهایی برای بازیگران دولتی نظام بینالملل شده است؛ در این خصوص پژوهش با طرح این پرسش که، چگونه موضوع تروریسم و بنیادگرایی همکاری میان روسیه و ایران را تقویت نموده است؟ پی آمد طرح این پرسش با طرح این فرضیه که، اهداف یکسان دو کشور در مقابله با بنیادگرایی سطح همکاری را ارتقاء داده و سبب تحوّل در روابط تهران_مسکو شده است؛ در همین راستا مقاله با واکاوی رویکردهای سیاسی_امنیتی و سطح همکاری دو کشور در مقابله با بنیادگرایی و تروریسم است؛ به نتایج فوق دست یافت که هرچند سطح همکاری ارتقاء یافته است؛ ولیکن پیچیدگی عوامل و رویکردهای واقعگرایانه ساختاری جهانی و منطقهای دافع پیوند راهبردی ویژه دو کشور شده است و صرفاً یک پیوند راهبردی بر حسب تحمیل شرایط ناامنی منطقهای و همسویی منافع در یک منطقه از دنیا بوده است. به تعبیر دیگر رویکرد و راهبرد واقعگرایانه ساختاری مبتنی بر دفع تهدیدات و تامین منافع نسبی بر حسب شرایط از نقاط تشابه و مهار جهانی تروریسم و استفاده از قدرت هوشمند در برابر مقابله نظامی محدود و عملگرایی منطقهای روسیه و ایران از مهمترین وجوه راهبردهای دو کشور (روسیه: مبتنی بر ژئوپلیتیک تامین منافع ملی و جمهوریاسلامیایران: مبتنی بر بازدارندگی) در مقابله با تروریسم و بنیادگرایی به شمار میآید.
در واقعیت امر، تروریسم بنیادگرا، نگرانی مشترک دو کشور روسیه و ایران البته با درجات مختلف اهمیت است. اندیشه تروریسم بنیادگرا بیانگر این نکته است که ارزشها در یک بستر عقلانی، اندیشهي سیاسی را تشکیل ندادهاند و بیشتر چارچوب فکري آنان را متأثر از حافظهي تاریخی کرده که جایگاهی براي عقلگرایی و خردورزي مدنی در جامعه تعریف نمیکند و بر خشونت و تقابل کاملا خشن با مخالفان اصرار دارد. نتایج نشان داد که تروریسم بنیادگرا هم براي اانقلاب اسلامی و هم براي روسیه از منظر امنیت ملی و ثبات منطقهاي نوعی تهدید جدي است. تروریسم بنیادگرا براي انقلاب اسلامی تهدید ایدئولوژیک نیز محسوب میشود زیرا رویکرد تکفیري گروههاي تروریستی بنیادگرا، تشیع و انقلاب اسلامی به عنوان برآمده از اندیشههاي شیعی در حکومتداري کاملا در تضاد بوده و قتل شیعیان را مباح میدانند. همین رویکرد و دیدگاه تروریسم بنیادگرا، تهدیدي وجوي علیه انقلاب اسلامی است. تروریسم بنیادگرا براي روسیه نیز تهدید تلقی میشود. از دید روسیه بسیاري از رهبران و افراد شبهه نظامی گروهاي تروریسم بنیادگرا؛ متشکل از افراطیون و بنیادگرایان جمهوريهاي چچن اینگوش در روسیه و جمهوريهاي آسیاي مرکزي بوده و تقویت آنها و بازگشت به سرزمینهایشان، امنیت ملی روسیه را به خطر خواهد انداخت. در همین حال، روسیه هرگونه تغییر حکومت در کشورهاي غرب آسیا بهخصوص سوریه و عراق را دخالت غرب در امور داخلی این کشورها دانسته و تروریسم بنیادگرا را موردحمایت مالی و لجستیکی و دیپلماتیک کشورهاي عربی و غربی حتی آمریکا میداند که هدف آن تغییر حکومت در برخی کشورهاي منطقه و تقویت گروههاي تروریستی در جمهوريهاي اطراف روسیه میداند. در خصوص راهبردها نیز باید گفت که تقابل نظامی و ائتلاف و همکاري منطقهاي از مهمترین وجوه مشترک راهبردهاي روسیه و انقلاب اسلامی در تقابل با تروریسم بنیادگراست. انقلاب اسلامی براي مقابله با تروریسم بنیادگرا، توجه به سازوکارهاي راهبردي و درنتیجه امنیت سازي منطقهاي را در پیش گرفت. با توجه به الزام حضور ایران در مقابله با جریان تروریسم بنیادگرا، ایران با حضور نظامی در قالب عملکرد مستشاري در سطوح مختلف راهبردي، عملیاتی، تاکتیکی و فنی، در همکاري نظامی با روسیه موفق به پاکسازي مناطق گسترده سوریه و عراق و بازپسگیري مناطق اشغالشده توسط تروریسم بنیادگرا شده است. روسها از طریق سازوکارهاي امنیتی مشخصی که با همراهی کشورهاي جمهوري اسلامی ایران، عراق و سوریه ایجاد کردهاند، میکوشند تا فعالیتهاي تروریستی را در نظر گرفته و آن را در مراحل اولیه کنترل کنند. روسیه تلاش خواهد کرد تا نفوذ شکل گرفته خود را که از طریق مداخله در سوریه شکل گرفته، حفظ کرده و آن گسترش دهد. این بسط نفوذ، هم زمان با ادامه تحکیم شرایط امنیتی و در حوزههاي اقتصادي، نظامی، انرژي و سیاسی دنبال خواهد شد. روسیه در سال هاي آینده تلاش خواهد کرد تا ارتباط خوبی را با اسلام غیر رادیکال برقرار نموده و با نگرشهاي افراطی از اسلام، مقابله کند.
منابع و مأخذ
- ابراهیم نیا، حسین (1399). «ماهیت رقابت بازیگران منطقهای و فرامنطقهای (ترکیه، روسیه و مصر) در تحولات لیبی در چشمانداز 2021. کتاب آفریقا مرکز مطالعات آفریقا و ابرار معاصر. شماره2، ص 31-58
- ابراهیمنیا، حسین (1395). تونس و مصر در تلاطم، تهران: نشر عصر دانش ماد.
- اغصان، علی رحیق (1384). دانش نامه در علم سیاست، تهران: فرهنگ صبا.
- بلامی، الکس (1386). جوامع امن و همسایگان. ترجمه محمود یزدان فام. تهران: نشر پژوهشکده مطالعات راهبردی.
- بهزادی، حمید (1384). اصول روابط بینالملل و سیاست خارجی. تهران: نشر دهخدا.
- دهقانی فیروزآبادی، سیدجلال (1391). نوواقعگراییوسیاستخارجیجمهوری اسلامیایران. فصلنامه سیاستخارجی، سال 26، شماره1. ص156
- سیف زاده، حسین (1381). اصولسیاستخارجیوسیاستبینالملل. تهران: نشر دادگستر.
- عبداله خانی، علی (1388). نظریههای امنیت، تهران: نشر موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران.
- علی بابایی، غلام رضا (1385). فرهنگ روابط بین الملل. تهران: انتشارت وزارت امورخارجه.
- کامروا، مهران (1390). خاورمیانه معاصر: تاریخ سیاسی پس از جنگ جهانی اول. ترجمه محمدباقر قالیباف و سیدموسی پورموسوی. تهران: فرهنگ قومس.
- کامروا، مهران (1391). گفتمانهای بنیادگرایی جدید در باب جامعه مدنی و کثرتگرایی و مردمسالاری. ترجمه محمدتقی دلفروز. تهران: فرهنگ جاوید.
- لينكليتر، آندرو (1385). نوواقعگرایی، نظریه انتقادی و مكتب برسازی. ترجمه علیرضا طیب، تهران: نشر وزرات امورخارجه.
- مارتین،لی.جی (1390). چهرهجدید خاورمیانه. ترجمه قدیر نصری. تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)
- مشیرزاده، حمیرا (1395). تحول در نظریههای روابط بینالملل. تهران: نشر سمت.
- مورگنتا، هانسجی (1385). سیاستمیانملتها. ترجمه حمیرامشیرزاده. تهران: دفتر مطالعات سیاسی بینالمللی.
- نوری، علیرضا (1398). ارتقای جایگاه روسیه در عرصه جهانی و تنش با آمریکا در دوران پوتین. فصلنامه مطالعات آسیای میانه و قفقاز، شماره61بهار، ص58-69.
- نبوی، عبدالامیر و ابراهیم نیا، حسین (1395). داعش حقیقی و حقیقت داعش. تهران: نشر پژوهشکده مطالعات راهبردی قلم.
- نوریان، اردشیر(1388). منازعه و همکاری در روابط بینالملل: نقش قدرت در حفظ صلح و امنیت جهانی. فصلنامه سیاست خارجی، سال 23،شماره1بهار، 80-101.
- هوشنگی، حسین (1389). نقش مدرنیته در توسعه بنیادگرایی در جهان اسلام. فصلنامه دانش سیاسی. شماره11-6، ص181-۲۱۱.
- Tsygankov P. Andrei. (2017). Finding a Civilizational idea: West _ Euroasia and Euro- East in Russia’s Foreign Policy. Geopolitics, Vol. 12, No. 3, p. 51-83.
- Bergsmann, Stefan. (2001). the, Concept of Military Alliance, in small state and Alliance. Heidelberg, Vol.11, sep, pp. 25-37.
- Dmitri Trenin & Maria Lipman. (2013). The End of an Era in EU-Russia Relations Paper of Carnegie Moscow Center. Available at: carnegie.ru/2013/05/30/end-of-era-in-eu-russiarelations/g7fw.
- Lukyanov. Fyodor. (2012). The End of the Post-Soviet Period in Russian Foreign Policy: What is next. Center for strategic international studies. Vol.8, sep, pp.42-61.
- Iqbaldar, Arshid and others. (2017). Alliance in International Politics: A Comparative Study of Kenneth Waltz’s and Stephen Walt’s Theories of Alliances. kaav international journal of arts, humanities & social sciences, Vol.4 ,sep ,pp.44-51.
- Adomanis. Mark. (2017). Is Russia Supporting Syria Because It 'Needs The Money? . Forbes. Available at: www.forbes.com/sites/markadomanis/2017/09/07/is-russia-supportingsyria-because-it-needs-the money/print/.
- Fisher. Max. (2013). The four reasons Russia won’t give up Syria, no matter what Obama does. The Washington Post. available at: www.washingtonpost.com /blogs/worldviews/wp/2013/09/05/the-four-reasons-russia-wont-give-up-syria-no-matter-what -obama-does/? Print=1, 2013.
- Haass. Richard N. (2016). Russia’s Tactical Triumph Does Not Signify a New Cold War . Available at: http://www.cfr.org/russian-federation/russiastactical-triumph-does-not-signify-new-cold-war/p31385#.
[1] دانشجوی دکتری روابط بین الملل، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان،ایران. dr.jaaber.monirpour@gmail.com
[2] گروه علوم سیاسی،واحد زنجان،دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران(نویسنده مسوول). malek.zolgadr@yahoo.com
[3] گروه علوم سیاسی،واحد زنجان،دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایرانm.khoshkhatti55@gmail.co
[4] گروه علوم سیاسی،واحد زنجان،دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران. hassanayazzadeh@yahoo.com
[5] . Iqbaldar
[6] . Bergsmann
[7] . Salafi