Examining the comparative views of Imamiyyah, Mu'tazila and poetry about the nature and sources of Imam's knowledge
Subject Areas : Intellectual explorationsseyed reza mousavi 1 * , Rouhollah Khodadadi 2
1 - Department of Islamic Studies, Faculty of Medicine, Ahvaz Jundishapur University of Medical Sciences, Ahvaz, Iran
2 - Assistant Professor of Islamic EducationDepartment of Islamic Education,School of MedicineAhvaz Jundishapur University of Medical Sciences,Ahvaz,Iran
Keywords: Divine knowledge, Imamate, Imamiyyah, Mu'tazilites, Ash'arites, infallibility, ijtihad.,
Abstract :
The main issue of the research is the disagreement about the nature, quality and sources of the Imam's knowledge. From the Imamiyyah's perspective, the Imam, as the infallible successor of the Prophet (PBUH), must have infallible divine knowledge connected to the source of revelation in order to be able to meet all the religious and leadership needs of the society. In contrast, the Mu'tazilites and Ash'arites consider ijtihad knowledge conditional on error sufficient and do not consider direct connection to divine knowledge necessary. The aim of this research is to explain the theoretical foundations of each school and analyze their evidence about the Imam's knowledge, which is organized based on the descriptive-analytical method. The findings show that the Imamiyyah, citing the divine appointment of the Imamate and the narrations of the Infallibles (PBUH), considers the Imam's knowledge to be beyond human knowledge and based on inspiration and connection to the unseen. In contrast, the Mu'tazilites and Ash'arites, emphasizing ijtihad and the possibility of error, define the Imam's knowledge as that of a comprehensive mujtahid. Also, unlike the Mu’tazilites, the Ash’arites accept the possibility of non-prophets benefiting from divine knowledge, but they do not consider it exclusive to the Imam. The conclusion indicates that the differences between these schools are rooted in theological foundations such as infallibility, divine text, and the role of reason in cognition. This research paves the way for more in-depth comparative studies on the issue of Imamate.
قرآن کریم؛
1.آشتيانى، سيد جلال الدين، شرح مقدمه فصوص الحكم ابن عربى،قم، دفـتر نـشر تـبليغات اسلامى قم، 1380
2.آلوسی، سید محمود (م قرن 13 ق)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم،بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق، اول، تحقیق: علی عبدالباری عطیة
3.آمدی، سیف الدین (م 623 ق)، ابکار الأفکار فی اصول الدین، قاهره،دارالکتب، 1423 ق، به تحقیق احمد محمد مهدی
4.ابن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل (م 241 ق)، مسند احمد مخرجا، مؤسسة الرسالة، 1421 ق، محقق: شعيب الأرنؤوط- عادل مرشد
5.ایجی ، قاضی عضدالدین (م 756 ق-م 816 ق)، شرح المواقف،قم، نشر شریف رضی، اول، 1325 ق، به تصحیح نعسانی
6.بحرانی، میثم ابن میثم (م 679 ق)، قواعد المرام فی علم الکلام،قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی،1406 ق، محقق: سید احمد حسینی
7.جوینی، عبدالملک (م 478 ق)، الارشاد الی قواطع الادله فی اول الاعتقاد،بیروت، دارالکتب العلمیه، 1416، تعلیق از زکریا عمیراث
8.حجتی، سیدمحمدباقر -روانشناسی از دیدگاه عزالی و دانشمندان اسلامی، دفتر دوم،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1361 ق
9.حلی،حسن بن یوسف (م 726 ق)، انوارالملکوت فی شرح الیاقوت،قم، نشر الشریف الرضی،1363 ش.
10.ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،1386 ه-ش
11.شریف مرتضی ، رسائل الشریف المرتضی،قم، دارالقرآن الکریم، اول،4 جلدی،1405 ق، محقق: سیدمهدی رجائی
12.صدوق،محمد بن علی بن بابویه،کمال الدین و تمام النعمة،تهران، اسلامیه، 1395 ق، دوم
13.------------،كمال الدين وتمام النعمه-ترجمه کمرهای،تهران، انتشارات اسلامیه ،1374 ق، اول
14.طباطبائى، محمد حسين،ترجمه تفسیر المیزان،قم، دفتر انتشارات اسلامي( وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم)،1374
15.طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن،مشهد، انتشارات آستان قدس، بی تا، ترجمه محمد بیستونی
16.طوسی محمد بن حسن (م 460 ق)، الاقتصادفیمایتعلق بالاعتقاد، بیروت،دار الأضواء، 1406 ق.
17.فیض کاشانی (م 1091)، علم الیقین فی اصول الدین،قم،انتشارات بیدار، 1418 ق، تحقیق و تصحیح از محسن بیدارفر
18.كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي،قم، دار الحدیث، اول، 1429 ق
19.معتزلی، قاضی عبدالجبار (م 415 ق)، المغنی فی ابواب التوحید و العدل،قاهره، دارالمصریه، 1965 ـ 1962 م، تحقیق جورج قنواتی
20.مفید، محمد بن محمد نعمان،اوائل المقالات،قم، نشر کنگرهی جهانی شیخ مفید،اول، 1413 ق
21.نجاشی، أبي العبّاس أحمد بن علي (م 450 ق)، رجال النجاشی،قم، مؤسسة النشر الإسلامي، بی تا، المحقق: السيّد موسى الشبيري الزنجاني
22.هیتمی، ابن حجر أحمد بن محمد (م 974 ق) الفتاوی الحدیثه، دار الفكر، بی تا
|
ISSN: 2980-9614 | Rational Explorations Vol.4, No.2, Autumn 2025 |
|
A Comparative Study of the Views of Imamiyyah, Mu'tazila, and Ash'ariya on the Nature and Sources of the Imam's Knowledge
Rouhollah Khodadadi1, Seyed Reza Mousavi ⁕2
1- Assistant Professor, Department of Islamic Education, School of Medicine, Ahvaz Jundishapur University of Medical Sciences, Ahvaz, Iran
2- Assistant Professor, Department of Islamic Education, School of Medicine, Ahvaz Jundishapur University of Medical Sciences, Ahvaz, Iran
https://doi.org/10.71908/rational.2025.1211892
Article Info | ABSTRACT |
Article type: Research Article
Received: 2024/07/15 Accepted: 2025/09/29 | The The primary issue of this research is the scholarly disagreement concerning the nature, quality, and sources of the Imam's knowledge. From the perspective of the Imamiyyah, the Imam, as the infallible successor of the Prophet, must possess divine, inerrant knowledge that is connected to the source of revelation to be able to address all the religious needs and leadership requirements of the community. In contrast, the Mu'tazilites and Ash'arites consider conditional and potentially fallible knowledge derived from ijtihad (independent juristic reasoning) to be sufficient, and do not deem a direct connection to divine knowledge necessary. The objective of this research is to elucidate the theoretical foundations of each school and analyze their arguments regarding the Imam's knowledge, organized using a descriptive-analytical method. The findings reveal that the Imamiyyah, relying on the divine appointment of the Imamate and traditions from the Infallible Imams, regard the Imam's knowledge as transcending human knowledge and being based on divine inspiration and a connection to the unseen. In opposition, the Mu'tazilites and Ash'arites, emphasizing ijtihad and the possibility of error, define the Imam's knowledge as being on par with that of a fully qualified mujtahid. Additionally, while the Ash'arites, unlike the Mu'tazilites, accept the possibility of non-prophets benefiting from divine knowledge, they do not consider it to be specific to the Imam. The conclusion indicates that the disagreement among these schools is rooted in their theological principles, such as infallibility, divine designation, and the role of human reason in knowledge. This research paves the way for comparative studies and more in-depth critique surrounding the issue of the Imamate. |
*Corresponding Author: Seyed Reza Mousavi Address:Assistant Professor, Department of Islamic Education, Ahvaz Jundishapur University of Medical Sciences E-mail: mousavi-r@ajums.ac.ir | |
ISSN: 2980-9614 | فصلنامه علمی
کاوش های عقلی
|
|
بررسی تطبیقی دیدگاههای امامیه، معتزله و اشاعره درباره ماهیت و منابع علم امام
روح اله خدادادی1، سید رضا موسوی⁕2
1- استادیارگروه معارف اسلامی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز، ایران
2 - استادیارگروه معارف اسلامی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز، ایران
اطلاعات مقاله | چکیده |
نوع مقاله: مقاله پژوهشی
دریافت: 24/04/1404 پذیرش: 7/07/1404 | مسأله اصلی پژوهش، اختلاف نظر درباره ماهیت، کیفیت و منابع علم امام است. از دیدگاه امامیه، امام به عنوان جانشین معصوم پیامبر(ص)، باید دارای علم الهیِ خطاناپذیر و متصل به منبع وحیانی باشد تا بتواند تمام نیازهای دینی و رهبری جامعه را پاسخ دهد. در مقابل، معتزله و اشاعره علم اجتهادیِ مشروط به خطا را کافی دانسته و اتصال مستقیم به علم الهی را ضروری نمی دانند.هدف این پژوهش، تبیین مبانی نظری هر مکتب و تحلیل ادله آنها درباره علم امام است که بر اساس روش توصیفی-تحلیلی،سامان یافته است. یافته ها نشان می دهد که امامیه با استناد به نصب الهی امامت و روایات معصومین(ع)، علم امام را فراتر از علم بشری و مبتنی بر الهام و اتصال به غیب میداند. در مقابل، معتزله و اشاعره با تأکید بر اجتهاد و امکان خطا، علم امام را در حد یک مجتهد جامع الشرایط تعریف میکنند. همچنین، اشاعره برخلاف معتزله، امکان بهره مندی غیرپیامبران از علم الهی را میپذیرند، اما آن را مختص امام نمیدانند. نتیجه گیری حاکی از آن است که اختلاف این مکاتب ریشه در مبانی کلامی مانند عصمت، نصّ الهی و نقش عقل در شناخت دارد. این پژوهش زمینه را برای مطالعات مقایسه ای و نقد عمیق تر پیرامون مسأله امامت را فراهم میکند.
کلیدواژه: علم الهی، امامت، امامیه، معتزله، اشاعره، عصمت، اجتهاد
|
⁕-نشانی پست الکترونیکی نویسنده مسئول: mousavi-r@ajums.ac.ir
1- مقدمه
علم کامل و جامع به آموزه های دین و شریعت از صفات لازم امامت است که در بعضی از روایات به علم غیب و علم لدنی تعبیر شده است .مراد از علم غیب امامان ، علم غیب در حوزه دین می باشد با توضیح که یکی از شرایط امام این است که به آنچه در ایفای وظایف و اهداف امامت لازم است ، علم کافی و جامع داشته باشد .
اهل سنت ، منکر چنین علمی می باشند و ادعا می کنند علم امام ، عادی و بشری است و هیچ مزیتی بر علوم انسان های عادی ندارد و همانگونه که علم بشر خطا پذیر است علم امام نیز خطا پذیر است. بنابراین بنابر نظر اهل سنت علم امام در حد اجتهاد کافی است و البته در این اجتهاد احتمال خطا منتفی نیست .
حال باید بررسی وتحلیل کنیم که دیدگاه شیعه و اهل سنت پیرامون علم غیب پیامبران و امکان آن در غیرپیامبران چیست ؟ و درنهایت اینکه غیر پیامبران به چه وسیله ای می توانند از علم الهی بهره مند شوند ؟
لذا می بایست قبل از بیان دیدگاه های شیعه و اهل سنت ، چند مبحث مقدماتی پیرامون امکان علم الهی ،تفاوت وحی و الهام ،علم غیب در پیامبران و غیر پیامبران و منابع علم آنها را مطرح نمود .
علم الهی (لَدُنّی)، علم حضوری یا علم ناآموخته ای است که بدون تعلیم و تعلم و بیواسطه بدست آمده باشد. به عبارت دیگر علم لدنّی، مانند رحمت، علمى است كه غير خدا كسى در آن صنعى و دخالتى ندارد، و چيزى از قبيل حس و فكر در آن واسطه نيست. و خلاصه، از راه اكتساب و استدلال به دست نمىآيد(طباطبایی:1374،ج13: 474) علمی است که از طریق کشف و الهام بدست میآید و نام دیگر آن علم اعلی است. این علم، مختص اهل قرب است و تنها با تعلیم و تفهیم ربّانی به دست میآید نه با دلایل عقلی و شواهد نقلی ،خداوند در كتاب آسمانى خـويش دربـاره حضرت خضر علیه السلام فرمود:«فوجدا عبدا من عبادنا آتيناه رحمة من عندنا علّمناه من لدنا علماً»(کهف،65) بندهاى از بندگان ما را يافتند كه ما از نزد خودمان به او علم آموختيم. يعـنى از بـاطن او عـلمى را جوشانديم.فلذا مبتنی بر آیات قرآن در اصل امکان این نوع علم بحثی نیست .
برای آدمی دونوع ادراک عقلی وجود دارد ، اول از طریق یادگیری و اکتساب یعنی روش «تعلم انسانی» .
دوم: ادراک از طریق کشف و الهام یعنی روش «تعلم ربانی ».
اما تعلم انسانی عبارت است از همان طریق استدلال و یادگیری معمول و جاری و برای عموم کسانی که دارای عقل و حواس سالم هستند میسر است .
و طريق كشف عـبارت از طـريق علم لدنى است،از راه علم اكتسابى و استدلال بدست نمىآيد اين كشف شهود در اثر صـفا و وارسـتگى و نورانيت نفس،ناخودآگاه بر قـلب آدمـى يورش مـىآورد لذا نامش الهام و يا وحـى(آشتیانی:1380: 590و591) اسـت .
از نظرامام محمد غزالى سه دليل قاطع بـر صـحت وجود كشف و الهام و علم لدنى وجود دارد(حجتی:1361، 305) :
1)دلیل قرآنی : از جمله آیات ذیل: « ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها»(فاطر،2)هر رحمتى را كه خدا براى مردم گشايد، بازدارندهاى براى آن نيست.
« وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت،69)و كسانى كه در راه ما كوشيدهاند، به يقين راههاى خود را بر آنان مىنماييم.
« ِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب» (طلاق،2و3) و هر كس از خدا پروا كند، [خدا] براى او راه بيرونشدنى قرار مىدهدو از جايى كه حسابش را نمىكند، به او روزى مىرساند.
غزالی در ذیل آیه اخیر می گوید : «مخرج» یعنی راه گریز و رهایی از اشکالات وشبهات و منظور از « يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب» این است که خداوند متعال فرد متقی را بدون نیاز به تعلم و یادگیری ، عالم و آگاه می گرداند(همان) .
2) دلیل روایی: غزالی روایت زیر را حاکی از وجود و تحقق کشف و الهام می داند : «اگر کسی معلومات و آگاهیهای خویش را بکار گیرد و به علم خود عمل کند خداوند متعال او را وارث علومی می گرداند که از پیش بدانها آگاهی نداشته است و نیز وی را در سایه عمل به علم بر می افرازد که شایسته بهشت و سعادت جاوید گردد(همان:312).
3)دلیل مربوط به طیبیعت نفس ربانی: بر این اساس که مهمترین دلیل بر وجود کشف و الهام عبارت از کیفیت فطرت و سرشت نفوس انسانی است ، سرشتی که با ربوبیت پیوند دارد .
و نهایتاً دو دلیل قاطع و عاری از ابهام بر وجود و صحت کشف و ابهام ذکر می نماید.
الف)نفوس انسانى در سايه طهارت و صفاى فطرى و تجرد نـفس آئينـهاىشده براى مراتب برتر عالم وجود انـوار و صـورتها و معانىاى كه در نـفس او تـمثل مـىيابد به خاطر قابليت و اسـتعداد نفس قدسى براى دريافت نور اشراق است زيرا قلب داراى دو باب و روزنه است يكى از آن دو باب به سوى عـالم مـلكوت كه همان لوح محفوظ مىباشد و ديگرى در جهت حـواس پنـجگانه ظـاهرى كه چـنگ بـر عالم طبيعت (شـهادت)دارد جـاى گرفته است راه اول از طريق برداشتن حجابها و موانع و پردههاى ظلمانى و روحانى از جلوى قلب تحصيل مىشود و راه دوم همان راه و روش تـجربه و مـشاهده بـيرونى است(همان).
ب)در پى رؤياهاى صادقه يكسرى عوالم غيبى و رازهـايى كه از ديدگـاه حـس و عـقل نـهان اسـت كشف و پديدار مىگردد اين رؤياها خبر از آينده مىدهد وقتى كشف از پى روياهاى صادقه امكانپذير باشد مسلماً در عالم بيدارى نيز محال نخواهد بود(همان).
مهمترين تفاوت بين وحى و الهام اين است كه وحى از طرف خداوند و به واسطه فرشته و ديدن او بر نفس قـدسى نـبوى افـاضه مىشود اما الهام از جانب خـداوند بـدون واسـطه فرشته انجام مى پذيرد.مرتبه وحى از الهام برتر است بدين معنى كه وحى روشنتر و قوىتر از الهام است الهام نورى است كه از عالم غيبى بـر دل صـاف و آسـوده از غير حق از باطن انسان مىجوشد.هر دوكلام حقاند وحـى از خـصوصيات نبوت است و الهام از خواص ولايت علم امام علیه السلام بر اساس حكمت ذوقى و اشراقى از طريق علم حضورى و الهام و باطن به واسطه پيامـبرصلی الله غلیه و آله بـه امـام مىرسد(آشتیانی:1380: 590و591). فیض کاشانی در بیان تفاوت میان وحی و الهام اینچنین می گوید:
انسان علومی را كه بدیهی و ضروری نیستند، ممكن است به دو شیوه فرا بگیرد. یك شیوه، استدلال و آموختن است كه این قسم، مخصوص عالمان و حكیمان است و اصطلاحاً اعتبار و استبصار [و علم اكتسابی] نامیده میشود. قسم دیگر آن است كه خود این معارف بر دل هجوم میآورند؛ گویی از جایی كه خود شخص نمیداند، در دل او افكنده میشود. این هم دو گونه است: گاهی از سببی كه این علم را در دل افكنده است، اطلاع ندارد. این قسم الهام و دمیدن در سویدای دل نام دارد؛ به شرطی كه در دل افكنده شود و اگر در گوش طنین اندازد، سخن فرشته نامیده میشود و به اولیا و امامان اختصاص دارد. گاهی، از سبب ان هم آگاهی دارد كه وحی نامیده میشود و مخصوص پیامبران و فرستادگان الهی است… . پس تنها تفاوت الهام و سخن فرشتگان با علم اكتسابی، در طریق و كیفیت زوال حجاب و علت آن است؛ و نیز تفاوت وحی با الهام و سخن فرشتگان در امور مذكور در وضوح و روشنی بیشتر آن است و این كه در وحی، فرشتهای كه علم را افاده میكند، مشاهده میشود(کاشانی:1418ق،468).
درباره غيب داني پيامـبران به ويژه پيامبر اسلام * از نظر قرآن، روایات ومكاتب كلامي ترديدي وجود ندارد؛ زيرا معارف و معلومات پیامبران مبتني بر امدادهاي غيبي و عنايات رباني است كه با اتصال و ارتباط به سرچشمه وحـي الهـي فرا ميگيرند و به ملّت و قوم خود ابلاغ مينمايند. گواه بر اين مدعا بيش از هر چيز کتاب هاي آسماني از جمله قرآن كريم است که بخشي از آيات آن به طور خاص به علم غيب ارتباط دارد و مـورد تـوجه و عنايت پژوهشگران قرآني با رويکردهاي متفاوت قرار گرفته است.به عنوان نمونه می توان به آیه 26 سوره جن اشاره نمود که خداوند می فرماید:«عالم الغیب فلایظهرُ علی غیبه احداً الّا مَن ارتضی مِن رسولٍ» (جن،26) و هیچ احدی بر غیب خدا اطلاع ندارد مگر کسی مانند پیامبر که از او راضی باشد.
در قرآن کریم آیاتی است که ارتباط با عالم غیب را به غیر پیامبران تعمیم داده است و از وقوع آن خبر داده است که به چند مورد اشاره خواهیم نمود :
1-الهام به مادر موسی : قرآن کریم از مادر حضرت موسی × خبر می دهد که هنگام تولد حضرت موسی × ، خدای متعال به او وحی نمود که فرزندش را شیر داده و او را به دریا بیندازد .
«وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيه» (قصص،7) و « إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى أَنِ اقْذِفيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفيهِ فِي الْيَم» (طه،38 و39)
پر واضح است که نوعی الهام و ارتباط غیبی با مادر موسی × انجام گرفته است و بر اساس آنچه به او وحی شده است فرزندش را به نیل انداخته و سرنوشتی که بر همین اساس برای حضرت موسی × رقم می خورد فلذا الهام به پیامبران الهی اختصاص ندارد .
2-لقمان حکیم : مردی حکیم که اصلش حبشی بوده و در روزگار داود پیغمبر× می زیسته و در قرآن کریم نام وی آمده است:
«وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ » (لقمان،12)ما به لقمان حکمت عطا نمودیم. یعنی وی را خرد و دانش دادیم و هوش و بصیرت عطا کردیم.
در مورد اعطای حکمت از جانب خداوند به لقمان در تفسیر مجمع البیان اینچنین آمده است که:
یکی از دوستانش به وی گفت: مگر نه تو با ما چوپانی می کردی، این حکمت و دانش را از کجا و به چه سبب به دست آوردی؟! وی گفت: نخست خواست خداوند و اندازه گیری او، و دیگر صفاتی که در من وجود داشت و همان زمینه ساز لطف خدا گردید، و آنها عبارتند از: امین بودن، و راستگو بودن، و سکوت نمودن از آن چه که مرا سودی نباشد(طبرسی:بی تا،ج19، 170).
3- نزول فرشتگان الهی بر حضرت مریم سلام الله علیها
در قرآن کریم علاوه بر نزول ملائکه بر حضرت مریم سلام الله علیها بلکه از مکالمه فرشتگان با مریم مقدس و پاسخ مریم به فرشتگان و همچنین خطاب وی به خداوند خبر می دهد و بنابراین این گواهی غیر قابل تردید از نزول فرشته الهی و مکالمه با انسانی غیر پیامبر است .
4- علم مصاحب حضرت سلیمان × : حضرت سلیمان × هنگامی که از یاران خویش ، درخواست نمود تخت بلقیس را از فاصله چند صد کلیومتری نزد وی حاضر نمایند هر کدام برای آوردن تخت بلقیس یک مقدار وقتی را پیشنهاد دادند اما فردی (آصف بن برخیا) پیشنهاد کرد که من در یک چشم بر هم زدن ( یعنی قبل از آنکه پلک دوباره بسته شود ) آن را حمل و حاضر می کنم. «قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك» (نمل،40)
قرآن در مورد علت این قدرت خارق العاده می فرماید او کسی بود که علم به کتاب داشته است که قطعا علم عادی نبوده است بلکه علم خاص و مورد تایید الهی بوده است دلیل و شاهد این مدعا پیشنهاد عفریت از طایفه جن است که گفته بود من آن را قبل از آنکه از جای خود بلند شوی ، می آورم ،« قالَ عِفْريتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ» (نمل،39)پر واضح است کسی که دارای علمی از کتاب و قدرتش از عفریت جن هم بیشتر است ، می بایست علمش الهی باشد وگرنه با علوم عادی چنین امری ممکن نیست.
7- دیدگاه امامیه پیرامون لزوم علم الهی در امام
با توجه به آنکه امامیه پیرامون حقیقت و ماهیت امامت با اهل سنت اختلاف دیدگاه دارد و قائل به نصب الهی امام است نه منتخب آرای مردم و شورا فلذا امامی که از جانب خداوند انتخاب شده است از دیدگاه شیعه دارای علم مویَّد از طرف خدا در حوزه ی دین و امورات مربوط به امامت است یعنی نباید مسئله ی دینی وجود داشته باشد که امام به آن عالم نباشد البته در مورد علم غیب مطلق مثل علم امام حسین × به شهادتش و علم امام رضا × به نوشیدن زهر و موارد از این قبیل ، میان عالمان امامیه اختلاف دیدگاه وجود دارد و به دلیل آنکه شیعه چنین علمی را در امامت شرط نمی داند لذا اثبات یا نفی آن خدشه ای به اصل بحث وارد نمی کند .اما به حکم عقل و نقل باید به جمیع مسائل دینی ، علوم قرآن و بلکه تمام آنچه بشر نیازمند است عالم باشد . رسول خدا * شهر علم است و علوم نخستین و آخرین نزد اوست پس جانشینان ایشان نیز که واجد تمامی شئون پیامبر* به جز نبوت هستند باید دارای چنین علمی باشند یعنی تمام مسائل دین را بدانند و به قرآن عالم باشند تا دین الهی و کتاب خدا را از زیاده و نقصان حفظ کنند . محکم و متشابه ، ظاهر و باطن و تفسیر وحقایق دین را بدانند و برای مردم بیان کنند و به آن چه مورد نیاز بشر است در امورات رهبری و هدایت جامعه عالم باشند ودر پاسخ هیچ سوالی فرو نماند . لذا تحقق چنین علمی در امام با توجه به وجود مسائل مستحدثه در طول زمان نیاز یه اتصال به منبع الهی دارد و همانگونه که پیامبر * بدون تعلیم عادی ، واز طریق اتصال با منبع الهی، امورات دینی و هدایتی مردم را اداره می نمود امام نیز باید دارای چنین علمی باشد تا بتواند ادامه دهنده راه پیامبر * باشد.
در ادامه به دیدگاه چند تن از عالمان امامیه اشاره می کنیم.
علمای امامیه قائلند که علم امام به دو صورت است : یکی علمی که لازم است امام از آن برخوردار باشد ؛ دیگری علمی که برخوردار بودن از آن عقلاً واجب نیست ،مانند علم به حوادث آینده و صنایع و حِرَف .
شیخ مفید در اوائل المقالات به این مطلب اشاره نموده و تعبیر از علم به تمام شریعت و احکام دین را آورده است.« و اتفقت الإمامية على أن إمام الدين لا يكون إلا معصوما من الخلاف لله تعالى عالما بجميع علوم الدين» (مفید:1413ق،40)
شیخ طوسی در این باره می نویسد:«همچنین به حکم عقل واجب است که امام به تدبیر اموری که در آنها امامت دارد ، علم داشته باشد ، مثل سیاست و رعایت مصالح مردم و غیر اینها. همچنین واجب که بعد از ورود شرع به تمام شریعت علم داشته باشد؛ زیرا که در تمام آن ریاست دارد و از اینکه گفتیم واجب است امام به اموری که به وی منسوب است علم داشته باشد لازم نمی آید که به اموری هم که در آنها امام نیست مانند صنایع و دیگر امور علم داشته باشد .» (طوسی:1406ق، 311).
سید مرتضی علم الهدی هم تصریح دارد که امام در مورد دین باید آگاه باشد به این صورت بیان می کند که باید به خدا و احوال و صفات الهی علم داشته و از حالات همه ادیان آگاه باشد و تمام احکام شریعت را بداند چراکه امام حافظ شریعت نبوی است. (شریف مرتضی:1405، ج1: 105)
در این سخنان تعبیر «جمیع شریعت » و «همه احکام دین» آمده است و این مطالب مورد اتفاق و اجماع علمای شیعه است همانطور که در کلمات شیخ مفید به این مهم تصریح شده است. (مفید:1413ق،40)
ابن قبه رازی که از متکلمین امامیه است( نجاشى درباره وی مىنويسد: او متكلمى عظيم القدر، نيكو عقيده، نيرومند و قوى پنجه در علم كلام بود(نجاشی:بی تا،375)) می نویسد: «امامت در نزد ما تنها از طریق نص و فضل امام و علم وی بدون توسل به قیاس و اجتهاد منعقد می شود و ما از این طریق امامت امام را شناخته ایم . و در عبارتی دیگر می نویسد: ((الإمامة لا يتم أمرها إلا بالعلم بالدين و المعرفة بأحكام رب العالمين و بتأويل كتابه و ما رأينا إلى يومنا هذا و لا سمعنا بأحد قالت الزيدية بإمامته إلا و هو يقول في التأويل أعني تأويل القرآن على الاستخراج و في الأحكام على الاجتهاد و القياس.)) (صدوق(الف):1395،ج1: 99)
ابن قبه رازی برای اثبات لزوم علم امام به همه مسائل دینی و قرآن به روایت ثقلین (کلینی:1429،ج1: 294) استناد می کند .در روایت ثقلین« إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي» (همان) در مورد عترت بر دو نکته تاکید شده است :یکی اینکه اهل بیت علیهم السلام از قرآن جدا نمی شوند و دیگر آنکه تمسک به آنان واجب است . ابن قبه اینچنین می گوید:
«گويم كه فرمايش پيغمبر * بر ادعاى اماميه دلالتروشنى دارد براى آن كه پيغمبر * فرموده من در ميان شما ميگذارم چيزى را كه تا بدان تمسك جوئيد هرگز گمراه نشويد كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم، در اين بيان ما را دلالت كرده كه حجت بعد از او از عجم و سائر قبائل عرب نيست بلكه از عترت و خاندان او است سپس قرينه آورده كه مقصود خود را فهمانيده فرموده اين دو از هم جدا نباشند تا سر حوض بر من درآيند بما اعلام كرده كه حجت از عترت و از قرآن جدا نيست و ما هم تا بكسى كه از قرآن جدا نيست تمسك كنيم گمراه نشويم، كسى كه از قرآن جدا نيست و بر امت لازمست باو تمسك جويند لازمست بحكم عقل كه 1- قرآن را درست بداند، بر آن امين باشد ناسخ و منسوخ و خاص و عام واجب و مستحب و محكم و متشابه آن را بداند تا هر كدام را بجائى كه خدا معين كرده بگذارد مؤخر را مقدم نكند مقدم را مؤخر نكند.
2- بايد همه علوم دين را بداند تا در موقع اختلاف امت و نزاع در تأويل كتاب و سنت تمسك بوى و گفته وى ممكن باشد.
اگر يك چيزى از قرآن را نداند تمسك بوى در آن ممكن نيست و امين بر قرآن نيست و جائز است بغلط رود ناسخ را جاى منسوخ گذارد و محكم را بجاى متشابه و مستحب را بجاى واجب و غلطهاى بسيار كند و اگر چنين باشد حجت و ديگران برابر باشند و چون اين گفته فاسد باشد گفته اماميه درست آيد كه حجت از عترت همان است كه جامع علم دين و معصوم و امين بر قرآنست.» (صدوق(ب):1374،ج1: 188)
با توجه به این عبارت ها که شیخ صدوق در کمال الدین آورده است می توان نتیجه گرفت که ابن قبه رازی نیز در مورد لزوم علم امام چنین دیدگاهی دارد .
ابن میثم بحرانی از متکلمین بنام قرن هشتم مانند دیگر متکلمان شیعی معتقد است امام باید به مسائل شرعی و دینی که مورد نیاز مردم است و امور دنیاییِ مربوط به عالم سیاست عالم باشد چراکه اگر امام جاهل باشد به امور امامت اخلال وارد می شود. (بحرانی:1406ق،179)
علامه حلی نیز مانند دیگر متکلمان شیعه معتقد است علم از شرایط امامت است و استدلال می کند به قبیح بودن آنکه امام به آنچه نیاز امامت است جاهل باشد و علم نداشته باشد. و قائل به این است که تمکن از معرفت کافی نیست بلکه امام باید بالفعل عالم به شریعت و امورات امامت باشد.
«يجب فى الإمام أن لا يشذّ عنه شيء من أحكام الشّريعة و لا يتطرّق عليه خلافها لقبحه كما يقبح فى الشّاهد نصب وزير لا يقوم بإعباء الوزارة.لا يقال: التّمكن من المعرفة بالتّعلّم كاف فى ذلك.لأنّا نمنع ذلك و لهذا يقبح فى الشّاهد أن يولّى البقّال و شبهه الوزارة و إن كان متمكّنا من العلم بما يحتاج إليه.» (حلی:1363، 207)
از کلمات متکلمین شیعه ، باتوجه به مبانی آنها از جمله عصمت و منصوص بودن مقام امامت استفاده می شود که امام در اعتقاد امامیه کسی است که واجد علم کامل و بالفعل و خطاناپذیر به شریعت است و عالم به آنچه از امورات رهبری جامعه است . وچنین تصویری از علم امام میسر نمی شود مگراینکه امام به منبع علم الهی متصل شود .
8- دیدگاه اهل سنت پیرامون لزوم علم الهی امام
معتزله، علم به احکام شریعت را از صفات لازم برای امام دانسته اند . البته آنان علم بالفعل به جمیع شریعت و احکام را شرط ندانسته و گفته اند که یا امام خودش عالم به احکام شریعت باشد و یا اجتهاد کند و یا به عالمان و مجتهدان رجوع کند .
در همین راستا قاضی عبدالجبار معتزلی می گوید: «امام باید به آنچه مقام امامت او اقتضا می کند و انجام آن به وی واگذار شده است عالم باشد یا در حکم عالم به آن باشد .» (معتزلی:1965-1962م،ج20:امامت،ج1: 198)
همچنین در جای دیگر می گوید: « علم به آنچه خارج از حوزه امامت است بر امام لازم نیست ، زیرا اگر علم به چنین اموری لازم باشد ، فرقی میان علوم و صناعت های مختلف وجود ندارد. در آن صورت امام باید به همه علوم و فنون و بلکه امور غیبی نیز آگاه باشد . اما چنین نظریه ای در باب علم امام باطل است و جز کسانی که به معصوم بودن و منصوص بودن امام اعتقاد دارند ، به آن معتقد نیستند و ما درگذشته نادرستی چنین اعتقادی را اثبات کردیم . بنابراین آنچه عالم بودن امام نسبت به آن لازم است ، امور مربوط به احکام شریعت است ؛ همان گونه که در قاضی نیز علم به احکام شریعت در حوزه قضاوت لازم است . پس امام باید به احکام شریعت عالم یا در حکم عالم باشد1 .»(همان:208)
بنابراین قاضی عبدالجبار علم به احکام اسلامی را از صفات لازم برای امام می داند و البته غیر از علم به شریعت بر امام لازم نیست و همچنین امام باید مجتهد باشد تا بتوان از طریق اجتهاد ، حکم دین را بدست آورد .و هرگاه در تشخیص حکم دچار مشکل شود، به عالمان و مجتهدان رجوع می کند .
نقد دیدگاه معتزله پیرامون علم امام
متکلمان معتزلی همچون قاضی عبدالجبار هرچند در لزوم اصل امام، اشکالی ندارند اما سوالی که وجود دارد آیا دانایی امام در نظرگاه معتزلیان برای اداره جامعه اسلامی از کفایت لازم برخوردار است یا خیر؟ از این رو دیدگاه معتزله در باب علم امام با اشکالاتی مواجه است، از جمله:
1-اینکه قاضی عبدالجبار علم لازم امام را منحصر در علم به احکام دانسته است ، پذیرفته نیست ،زیرا در امور دیگری نیز که آگاهی از آنها در امامت جامعه اسلامی نقش تعیین کننده ای دارد ، باید آگاهی کافی داشته باشد .بنابراین برای امام ، دوگونه علم لازم است : علم به احکام دینی و علم به شیوه رهبری که از آن به کفایت تعبیر می شود (ربانی گلپایگانی:1386، 181).
2-اینکه برخی از معتزله همچون قاضی عبدالجبار پنداشته اند علمای شیعه در باب علم امام، قائل هستند امام می بایست به همه حرفه ها و زبان ها و نظائر آن، آگاه باشد، بی اساس است. سید مرتضی در نقد کلام عبدالجبار گفته است:«این سخن وی که برای امام تنها علومی لازم است که قوام رهبری او به آنها بستگی دارد، اما علم به لغات گوناگون و حرفه ها و نظائر آن لازم نیست، سخن استواری است؛ اما گمان وی که ما این گونه علوم را از شرایط امامت می دانیم، بی اساس است. ما به خدا پناه می بریم از اینکه برای امام جز علومی که به ولایت و امامت او مربوط می شود را واجب بشماریم.»(سید مرتضی،1407ق،ج1 :164)
3-علم اجتهادی مصون از خطا نیست، امام به عنوان حافظ شریعت و جامعه اسلامی، می بایست دارای علم بالفعل و مصون از خطا و اشتباه باشد.چراکه اساس امامت، مبتنی بر هدایت جامعه دینی بر پایه هدایت الهی است و این مهم با علم اجتهادی و بالقوه میسور نیست .
نهایتا دانستیم که معتزله علم به شریعت را لازم میدانند و لکن نه بالفعل و نه به صورت خطاناپذیر بلکه علمی که در مواردی حاصل اجتهاد خود امام و در مواردی متکی به اجتهاد دیگر علما است هـمچنین بزرگان معتزله از جمله قاضی عبدالجبار معتزلی با صراحت با غيب داني امام در حوزه شریعت مخالفت كرده اند.
متکلمان اشعری نیز علم به احکام اسلامی را از شرایط امام می دانند اما نه به صورت علم الهی دینی آنگونه که امامیه از بایستگی های امام میداند .در ادامه سخنان بزرگان اشاعره را مرور خواهیم کرد:
امام الحرمین جوینی : «یکی از شرایط امام این است که مجتهد در دین باشد ؛ به گونه ای که در تصمیم گیری در مورد حوادث از نظر حکم اسلامی ، به استفتاء از دیگران نیاز نداشته باشد . هم چنین امام باید از کفایت لازم برخوردار باشد ؛ یعنی در تشخیص مصالح امور مسلمین و تدبیر مسائل مربوط به جنگ و فرماندهی سپاه و حفظ مرزها ، از صلاحیت و کفایت برخوردار باشد (جوینی:1416ق،169).» سیف الدین آمدی نیزدر کتاب ابکار الأفکار فی اصول الدین، علم امام را در حد اجتهاد کافی می داند(آمدی:1423ق،191).
قاضی عضدالدین ایجی نیز قائل به این است که امام باید در اصول و فروع مجتهد باشد تا بتواند به امر دین قیام کند .و همچنین در رخدادها و حوادث ، استقلال در فتوا داشته باشد زیرا حفظ عقائد و فصل خصومت ها از مهم ترین اهداف امامت است(ایجی:1325ق،349).لازم به ذکر است اشاعره برخلاف معتزله، علم الهی را برای غير انبيا بلامانع ميدانند؛ اگرچه مخالف باور اماميه درباره علم الهی امام هستند. آنها ضـمن ارائه مـقدماتی، ميگويند که آدمي بر اثر جدّ و جهد خويش ميتواند زمينه هاي دريافت از غيب را در خود فراهم آورد و وقتي اين زمينه ها حاصل شود، آگاهي از علم متصل به منبع الهی هم تحقق پيدا ميکند.
یكی از علمای اشاعره كه به وجود علم غیب اعتراف كرده، آلوسی است كه در تفسیرش ذیل آیه شریفه «قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ»(نمل،65) به این معنا و مسئله تصریح كرده است:
(لعل الحق أنّ عِلْم الغيب المنفي عن غيره جلّ وعلا هو ما كان للشخص بذاته أي بلا واسطة في ثبوته له وما وقع للخواص ليس من هذا العلم المنفي في شيء وانّما هو من الواجب عزّ وجلّ إفاضة منه عليهم بوجه من الوجوه)(آلوسی:1415ق،ج20: 11)حق اين است كه علم غيب كه از غير خداوند عزوجل نفى شده، علمى است كه براى ذات شخص و بدون واسطه، ثابت باشد. و اما آنچه را كه براى بعضى از خواص به وقوع پيوسته از اين سنخ نيست بلكه جزء عنايات وافاضات الهى است كه خداوند آنرا بر عده اى از بندگان خود افاضه كند.
درباره حذیفه بن یمان از صحابه پیامبر اکرم، بزرگان اهل سنت اعترافاتی دارند كه البته او از نظر ما شیعیان نیز معتبر است و شخصیت معروفی به شمار میرود. احمدبن حنبل و مسلم در كتاب «فتن» از صحیح خودش هر یك نقل میكنند كه «أعلمه رسولالله (صلی الله علیه وآله) بما كان و ما یكون إلی یومالقیامه»پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) تمام حوادثی را كه تا روز قیامت پیش میآید، همه را به حذیفه یاد داده بود؛ یعنی حذیفه با توجه به این كرامت، پیشگویی میكرد و به حوادثی كه بعداً اتفاق میافتاد، علم داشت.
خود حذیفه میگوید: «والله، انی لأعلم الناس بكل فتنة هی كائنة فی ما بینی و بین الساعه» (ابن حنبل:1431ق،ج38: 327).
به خدا قسم من به تمام حوادثی كه روی خواهد داد از الآن، تا روز قیامت آگاهی دارم و من داناترین و آگاهترین مردم نسبت به این موضوع میباشم.این مطلب را احمدبن حنبل نقل میكند.
ذهبی نیز این نكته را در تاریخ الاسلام ،جلد سوم و بخش خلفاء نقل میكند: آنجایی كه خلیفه دوم از ایشان سؤال میكند كه بالاخره من جزء منافقین هستم یا نیستم، ذهبی این مطلب را از حذیفه نقل میكند: كه «كان یعلم بینی و بین الساعه»: تا روز قیامت هر اتفاقی بیفتد، حذیفه میدانست.ابن حجر هیتمی نیز میگوید:
«أَعْلَام الله تَعَالَى للأنبياء والأولياء بِبَعْض الغيوب مُمكن لَا يسْتَلْزم محالا بِوَجْه فإنكار وُقُوعه عناد وَمن البداهة أَنه لَا يُؤَدِّي إِلَى مشاركتهم لَهُ تَعَالَى فِيمَا تفرد بِهِ من الْعلم الَّذِي تمدح بِهِ واتصف بِهِ فِي الْأَزَل» (هیتمی:بی تا،ج1: 223)
اينكه خداوند، انبيا و اولياء را به پاره اى از علم غيب آگاه و مطلع مى كند امرى ممکن است،و هرگز مستلزم محال نمى شود، و انكار آن، عناد و مكابره است وبدیهی است که منجبر به مشارکت اولیاء با خداوند در علمی که مخصوص خداوند است نمی شود علمی که به آن مدح می شود و متصف می شودبه اینکه ازلی است.
نقد دیدگاه اشاعره پیرامون علم امام
اشاعره نیز درباره اصل لزوم علم امام، اتفاق نظر دارند و با امامیه و معتزله موافق اند، اما دیدگاه آنان با نقدها و نکته هایی مواجه است:
1-هرچند اشاعره، علم غیب غیرانبیاء را انکار نمی کنند اما برای امام لازم نمی دانند و به علم در حد اجتهاد اکتفاء می کنند؛ ابومنصور بغدادی می نویسد:«از نظر اصحاب ما(اشاعره)امام، باید از چهار ویژگی برخوردار باشد :نخستین آنها علم است و کمترین حد آن این است که به درجه مجتهدان در حلال و حرام و دیگر احکام رسیده باشد.»(بغدادی،1417ق:147)
2-علم اجتهادی، از مصونیت برخوردار نیست و اهداف جانشینی پیامبر اکرم را پوشش نمی دهد و طبیعتا با علم اجتهادی، امام نمی تواند جایگزین جامع و کاملی برای پیامبر قرار گیرد. از این رو اشاعره همچون معتزله با اشکالات علم اجتهادی از قبیل بالقوه بودن و و عدم مصونیت از خطا و اشتباه، مواجه اند.
9-نتیجه گیری
پیرامون علم الهی دانسته شد که اصل لزوم صفت علم به دین و شریعت مورد اتفاق متکلمان اسلامی از جمله امامیه و معتزله و اشاعره است اما در کیفیت و کمیت آن اتفاق نظر وجود ندارد.بنابراین شیعه مرادش از لزوم صفت علم ، علم مصون از خطا و اشتباه در حوزه دین و رهبری امت اسلامی است که مسلما بالفعل و متصل به منبع نامحدود الهی است به گونه ای که امام در هیچ مسئله ای که مورد نیاز مردم است نباید درمانده شود و نیاز به غیر پیدا کند فلذا از چنین علمی می توان به علم غیب در حوزه دین و رهبری جامعه نیز تعبیر کرد.
متکلمان غیر شیعه از جمله اشاعره و معتزله، علم اجتهادی و خطاپذیر را کافی دانسته اند ، چنان که علم همه جانبه نسبت به احکام شریعت را نیز لازم ندانسته اند ؛یعنی اگرچه اجتهاد را شرط امامت دانسته اند ولی این احتمال را نیز پذیرفته اند که امام در مواردی نتواند از طریق اجتهاد به علم لازم نسبت به حکم اسلامی دست یابد و باید در آن صورت به عالمان و مجتهدان رجوع کند، از این رو دیدگاه معتزله و اشاعره درباره علم امام با نقد بالقوه بودن، عدم مصونیت از خطا و اشتباه و عدم جامعیت مواجه است ومی توان گفت دیدگاه شیعه با معتزله و اشاعره اختلاف مبنایی و بنایی دارد.
منابع
قرآن کریم؛
1.آشتيانى، سيد جلال الدين، شرح مقدمه فصوص الحكم ابن عربى،قم، دفـتر نـشر تـبليغات اسلامى قم، 1380
2.آلوسی، سید محمود (م قرن 13 ق)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم،بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق، اول، تحقیق: علی عبدالباری عطیة
3.آمدی، سیف الدین (م 623 ق)، ابکار الأفکار فی اصول الدین، قاهره،دارالکتب، 1423 ق، به تحقیق احمد محمد مهدی
4.ابن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل (م 241 ق)، مسند احمد مخرجا، مؤسسة الرسالة، 1421 ق، محقق: شعيب الأرنؤوط- عادل مرشد
5.ایجی ، قاضی عضدالدین (م 756 ق-م 816 ق)، شرح المواقف،قم، نشر شریف رضی، اول، 1325 ق، به تصحیح نعسانی
6.بحرانی، میثم ابن میثم (م 679 ق)، قواعد المرام فی علم الکلام،قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی،1406 ق، محقق: سید احمد حسینی
7.بغدادی،عبدالقاهر،اصول الدین، بیروت، دارالفکر،1417ق
8.جوینی، عبدالملک (م 478 ق)، الارشاد الی قواطع الادله فی اول الاعتقاد،بیروت، دارالکتب العلمیه، 1416، تعلیق از زکریا عمیراث
9.حجتی، سیدمحمدباقر -روانشناسی از دیدگاه عزالی و دانشمندان اسلامی، دفتر دوم،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1361 ق
10.حلی،حسن بن یوسف (م 726 ق)، انوارالملکوت فی شرح الیاقوت،قم، نشر الشریف الرضی،1363 ش.
11.ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،1386 ه-ش
12.شریف مرتضی ، رسائل الشریف المرتضی،قم، دارالقرآن الکریم، اول،4 جلدی،1405 ق، محقق: سیدمهدی رجائی
13.--------------، الشافی فی الامامه،تهران،موسسه الصادق،1407ق
14.صدوق،محمد بن علی بن بابویه،کمال الدین و تمام النعمة،تهران، اسلامیه، 1395 ق، دوم
15.------------،كمال الدين وتمام النعمه-ترجمه کمرهای،تهران، انتشارات اسلامیه ،1374 ق، اول
16.طباطبائى، محمد حسين،ترجمه تفسیر المیزان،قم، دفتر انتشارات اسلامي( وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم)،1374
17.طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن،مشهد، انتشارات آستان قدس، بی تا، ترجمه محمد بیستونی
18.طوسی محمد بن حسن (م 460 ق)، الاقتصادفیمایتعلق بالاعتقاد، بیروت،دار الأضواء، 1406 ق.
19.فیض کاشانی (م 1091)، علم الیقین فی اصول الدین،قم،انتشارات بیدار، 1418 ق، تحقیق و تصحیح از محسن بیدارفر
20.كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي،قم، دار الحدیث، اول، 1429 ق
21.معتزلی، قاضی عبدالجبار (م 415 ق)، المغنی فی ابواب التوحید و العدل،قاهره، دارالمصریه، 1965 ـ 1962 م، تحقیق جورج قنواتی
22.مفید، محمد بن محمد نعمان،اوائل المقالات،قم، نشر کنگرهی جهانی شیخ مفید،اول، 1413 ق
23.نجاشی، أبي العبّاس أحمد بن علي (م 450 ق)، رجال النجاشی،قم، مؤسسة النشر الإسلامي، بی تا، المحقق: السيّد موسى الشبيري الزنجاني
24.هیتمی، ابن حجر أحمد بن محمد (م 974 ق) الفتاوی الحدیثه، دار الفكر، بی تا
[1] - مقصود از اینکه گفته است در حکم عالم باشد این است که مجتهد یاشد تا بتواند در مسئله ای که پیش می آید ، از طریق اجتهاد حکم را بدست آورد.