Study and analyzing the obstacles to achieving humanperfection in the Holy Qur'an
Subject Areas : Quarterly Sabzevaran Fadakmohammadreza azimi 1 , alireza abdorrahimi 2 , faraj behzad 3
1 - HI student, Islamic Azad university, Ardabil branch, Iran.
2 - asistant professor, Islamic Azad University,Ardabil Bronch,Iran.
3 - Faraj Behzad Vakil Abad ,assistant professor , Department of theology &Islamic sciences (quranic and traditional sciences ) ,Ardabil branch, Islamic Azad University, Ardabil, Iran
Keywords: The Holy Qur'an, human, Humanity, Obstacles to achieving, Human perfection,
Abstract :
Study and analyzing the obstacles to achieving humanperfection in the Holy Qur'anAbstract:Human perfection is one of the important topics and goals of the Holy Qur'an. But we see that the Almighty God creates billions of people, but at any time, a small number of these innumerable human beings can be perfected and as a human being, which is the purpose of God for the sake of mankin. Therefore, the research question is what are the barriers to achieving human perfection. According to the research hypothesis, it seems that the barriers to achieving human perfection and their virtues have been expressed through numerous verses from the Quran. In this research, with descriptive-analytical method and library study and using interpretive and narrative resources, by examining the number of 110 Quranic verses, forty barriers were extracted as obstacles to achieving human perfection, and classified in the four groups of obstacles: belief, internal and physical, material and erotic, behavioral and social groups. Then analyzed by qualitative content analysis method and categorized in 11 groups according to the threats of verses. The findings of the research indicate a direct relationship between the severity of the barriers and the severity of the obstacles. Consequently, the barriers to belief are the most severe and most important threats, and thus the main obstacles. Forty obstacles, in fact, are forty hijab perfection that by overcoming one of these hijabs a person can complete a degree of perfection.
_||_
بررسی و تحلیل موانع وصول به کمال انسانی در قرآن کریم
نویسندگان:
محمدرضا عظیمی1
علیرضاعبدالرّحیمی2
فرج بهزاد وکیلآباد3
چکیده:
تکامل وسعادت انسانها، یکی ازمباحث مهمّ انسان شناسی اسلام وازاهداف قرآن کریم است واین کتاب انسان سازی وهدایت، راههای رسیدن به تکامل انسانی را بیان کرده است. با این حال، میبینیم که خداوندمتعال؛ میلیاردها میلیارد افرادانسانی رامیآفریند، امّا درهردورانی، تعداد اندکی ازمیان این همه انسانهای بی شمار، میتوانند به کمال انسانی دست یافته و به عنوان انسانی که هدف خداوند ازخلقت آدمیان است، معرّفی شوند. ازاین رو، این سؤال به عنوان پرسش پژوهش مطرح میشودکه موانع وصول به کمال انسانی کدامند. لذا باهدف شناخت موانع وصول به کمال انسانی ازمنظرقرآن کریم، این تحقیق شکل گرفته وبراساس فرضیّۀ تحقیق، به نظر
میرسد موانع وصول به کمال انسانی درخلال آیات متعدّدی ازقرآن کریم بیان گردیده است. دراین پژوهش به شیوۀ توصیفی- تحلیلی ومطالعۀ کتابخانهای با بهرهگیری ازمنابع تفسیری و روایی معتبر ودست اوّل، ضمن بررسی آیات قرآنی، ازخلال 110 آیۀ قرآنی، تعداد چهل مانع به عنوان موانع وصول به کمال انسانی، شناسایی ودرچهارگروه شامل: موانع اعتقادی؛ موانع درونی وقلبی؛ موانع مادّی وشهوانی؛ موانع رفتاری واجتماعی طبقه بندی شده، سپس به روش تحلیل محتوای کیفی مورد تجزیه وتحلیل قرارگرفته است. درگام اوّل ضمن واردکردن آیات مورد مطالعه درجدول شماره یک، موانع وصول وتهدیدهای آیات استخراج گردیده ودرگام دوم، طی جدول شماره دو، این موانع برحسب تهدیدهای آیات، دریازده گروه طبقه بندی شده است. یافتههای تحقیق، شدّت وضعف موانع وصول ورابطۀ مستقیم آنها را با تهدیدهای بهکاررفته درآیات موردمطالعه نشان میدهد. براین اساس، موانع اعتقادی دارای بیشترین وشدیدترین مانعیّت بوده و اشدّ تهدیدها دربارۀ آنها آمده ودرنتیجه مادرسایرموانع شمرده شده است. این چهل مانع، درواقع چهل حجاب کمال انسانی هستند که با غلبه برهریک ازاین حجابها انسان می تواند به مرتبه ای ازکمال انسانی دست یابد.
واژگان کلیدی:
انسان، انسانیّت، کمال انسانی، موانع وصول، قرآن کریم.
1ـ مقدّمه:
انسان به عنوان گل سرسبدجهان آفرینش واشرف مخلوقات، مقام وجایگاه رفیعی درانسان شناسی اسلام دارد. خداوندمتعال، اورا گرامی داشته و بربسیاری ازمخلوقاتش برتری داده است:«وَلَقَدکَرَّمنا بَنیآدَمَ وَفَضَّلنَاهم عَلیکَثیرٍمِمَّن خَلَقنَا تَفضیلاً»(اسراء/70). زیرا «آن قلمی که عالم را بدین زیبایی نگاشت، همان قلم، انسان را به نیکوترین صورت درآورده است وهمان قلم نگارندۀ قرآن است وعالم وآدم وقرآن ازیک نگارنده ویک قلم اند»(حسن زاده آملی،1386،ج1،ص115).
انسانی که چکیده وعصارۀ عالم است، اوراعالم اصغرمیخوانند زیرا هرچه دروجود هست، آن را صورت تفصیلی درعالم هست ودرانسان مجموع است(ابن عربی،1367،ص173). درروایتی ازامام موسی کاظم(ع) آمده است:«خَلَقَ اللهُ عالَمَینِ مُتَّصِلَینِ: فَعالَمٌ عِلوِیٌّ وسِفلیٌّ، وَرَکَّبَ العالَمَینَ جَمیعاً فی إبنِآدَم»(مفید،1430،ص144): خداوند، دوجهان به هم پیوسته آفرید: جهان برین وجهان پایین، واین هردوجهان را درآدمیزاد درآمیخت. ازاین رو ابن عربی نیز، انسان را مجموع عالم نامیده است:«فَالإنسانُ مَجموعُ العالَم»(ابن عربی،1420،ج5،ص16)، وانسان، عبارت ازمجموعۀ این دوعالم است که قدرت حقّ جمع بین الضّدّین نموده است(ابن عربی،1367،ص25). به عبارت دیگر، انسان موجودی دو بُعدی ومادّی-معنوی است. انسان، یگانه موجودی است که قانون خلقت، قلم ترسیم چهرۀ اورا به دست خودش داده است تا هرطورکه میخواهد ترسیم کند(مطهّری،1382ب،ص34). بنابراین، تا آدمی ازمراتب جمادی ونباتی وحیوانی بیرون نیاید، به کمال مراتب انسانی نرسد(ابن عربی،1367،ص24). وبه فضیلت وشرافت انسانیّت نرسد مگرآنکه حیوانیّت را درنوردد و با طیّ طریق تکامل، به مقام انسانی خویش نایل گردد.
امّا ازآنجاکه انسان موجودی نیمه مادّی ونیمه معنوی است، به علّت تعلّق شدید به مادّیات، نمیتوان ازاوانتظارداشت که یکباره وباتمام وجود به عقل ونورمجرّد، مبدّل شود وعیناً فرشته گردد؛ ولی ازآنجاکه دارای نفس ناطقه که نوراست، استعداد تشبّه وتقرّب به عالم انواروعقول دراوفراوان است وتاحدّ زیادی میتواند خودرا ازتعلّقات مادّی رهاساخته، به انواروعقول بپیوندد(غفّاری،1380،ص308). بنابراین، هرفرد به مقدارتوان خود، درجه ومرتبه ای ازکمال را میپیماید وآنچه درطیّ مسیرمهم است، تعیین محورترقّی ومدارتکامل است(جوادی آملی،1372،ص31).
با تدبّردرقرآن کریم، استنباط میشود که این کتاب آسمانی، برای انسان دوقوس صعودی ونزولی قائل است: درقوس صعودی، انسان به جایگاه و مقامی نایل میشود که از فرشتگان سبقت میگیرد ومسجود ملائک قرار میگیرد:«فَسَجَدَالمَلائِکةُ کُلُّهُم اَجمَعُون» (حجر:30 ؛ ص:73). ولی درقوس نزولی به مرحله ای پست تر ازچهارپایان سقوط میکند:«اُولئِکَ کَالأنعامِ بَل هُم اَضَلُّ» (اعراف/179). درروایات نیزبه این موضوع اشاره شده وازجمله درروایتی ازامام صادق(ع) آمده است:«فَمَن غَلَبَ عَقلُهُ شَهوَتَهُ فَهُوَخَیرٌمِنَ المَلائِکَهِ وَمَن غَلَبَت شَهوَتُهُ عَقلَهُ فَهُوَشَرٌّمِنَ البَهائِمِ»(صدوق،1427،ج1،ص12): پس هرکسی که عقلش برشهوتش غالب گردد، ازفرشتگان بهتراست وهرکسی که شهوتش برعقلش غالب شود، پس اوازچهارچایان بدتراست.
انسان درسیرصعودی خود، به مرحله ای میرسدکه درحدّ اعلای انسانیّت قرارمیگیرد وانسان کامل میشود، انسانی که کاملترین مجلای حقّ است زیرا اوکون جامع است وهمۀ حقایق هستی ومراتب آن را دربردارد(ابن عربی،1429،ص30).«ألانسانُ الکامِلُ هُوَالجامِعُ لِجَمیعِ العَوالِمِ الإلهیّهِ وَالکونِیَّهِ الکُلِّیَّهِ وَالجُزئِیَّهِ»(جرجانی،بی تا،ص35): انسان کامل، جامعِ جمیعِ عوالم الهیّه وکونیّۀ کلّی وجزئی است.
بنابراین، همۀ انبیای عظام ومرسلین درزمانها وادوارمختلف، وپیامبراکرم(ص) وحضرات معصومین(علیهم السّلام) انسانهای کاملی هستند که درقرآن کریم وروایات به آن اشاره شده است. درآیۀ تطهیر:«إنَّمایُریدُاللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیراً» (احزاب:33) معصومیّت اهل بیت(ع) را بیان داشته وبراساس آیۀ «یاأیُّهَاالَّذینَ آمَنواأطیعوااللهَ وَأطیعوا الرَّسولَ وَأُولِی الأمرِمِنکُم»(نساء:59) اطاعت از اولوالامررا واجب نموده است، که حکم هریک ازآنان در وجوب اطاعت حکم رسول الله(ص) است(طباطبایی،1393، ج4،ص401). درروایتی ازپیامبراکرم(ص) آمده است که فرمودند: «یاعلیّ! خدای تبارک وتعالی، انبیاء را برفرشتگان مقرّبش برتری داد ومن رابرتمام انبیاء فضیلت داد وبرتری بعدازمن، برای تووامامان بعدازتواست»(صدوق،1427،ج1،ص13).
امّا علیرغم راهنمایی قرآن کریم ومعرّفی اسوۀ حسنه، تعداد کثیری ازانسانها ازرسیدن به قلّههای کمال باز میمانند و چه بسا سیرنزولی وسقوط را طی میکنند. ازآنجاکه قرآن کریم، راهنمااست وراههای رسیدن به کمال را بیان داشته است، چاه نما هم هست، یعنی موانعی راکه برسرراه تکامل انسان قرار دارد، بیان داشته است. بنابراین لازم است این موانع شناخته گردد وتأثیروعمل هرکدام مورد تجزیه وتحلیل قرارگیردکه هدف وضرورت تحقیق را تشکیل میدهد.
2ـ هدف و ضرورت تحقیق:
سیروسلوک وطلب کمال فقط مخصوص انسان نیست، بلکه جمیع موجودات ومخلوقات علویّ وسفلی درسیروسلوک وطلب کمال هستند(آملی،1362،ص57) وانسان برحسب مقتضای فطرت و جوهرذاتیاش به سوی عالم نامتناهی اشراق وکمال حرکت میکند(ضیاء آبادی ،1414،ص15). بنابراین، مقولۀ کمال انسانی مطرح میشود ودراین راستا دومطلب حائزاهمیّت است: یکی، راهها ومسیررسیدن به کمال است:«قَدأفلَحَ مَن زَکّاها»(شمس:9). که «برای حرکت درمسیرکمالات انسانی، گریزی ازشناخت نفس، قوای نفس، وسود وزیان ویا خیروشرّ آن نیست»(جوادی آملی،1372،ص32). ودیگری:«وَقَدخابَ مَن دَسّاها»(شمس:10).آسیبها وموانع کمال است که شناخت آنها هدف وموضوع این تحقیق قرارگرفته است. ضرورت انجام این تحقیق ازاینجا ناشی میشود که یک تحقیق آسیب شناسانه لازم است تا موانع وصول به کمال انسانی، شناسایی ومشخّص گردد.
3ـ روش تحقیق و یافته های پژوهش:
خداوندمتعال؛ میلیاردها میلیارد افرادانسانی را میآفریند، امّا درهردورانی، تعداد اندکی ازمیان این همه انسانهای بیشمار، میتوانند به کمال انسانی دست یافته و به عنوان انسانی که هدف خداوند ازخلقت آدمیان است، معرّفی شوند. ازاین رو، این سؤال به عنوان پرسش پژوهش مطرح میشودکه چه عواملی، مانع وصول به کمال انسانی میشوند؟ واین موانع درقرآن کریم چگونه بیان شده است؟ وچه رابطهای بین موانع وصول وتهدیدها یا وعیدهای بهکاررفته درآیات مورد مطالعه وجوددارد؟. براساس فرضیّۀ پژوهش، به نظر میرسد موانع وصول، درقرآن کریم به صورت واضح وروشن درآیات متعدّدی به صورت پراکنده بیان شده است و بین این موانع وتهدیدهای بهکاررفته درآیات مربوط، ازجهت شدّت وضعف، رابطه وجوددارد.
این تحقیق ازنوع توصیفی- تحلیلی بوده و با مطالعۀ کتابخانهای صورت گرفته است. درتحقیقات توصیفی، محقّق میتواند به ارزیابی موقعیّت پدیدهها، عقایدواطّلاعات پرداخته ودرصورت لزوم روابط بین متغیّرهای موردمطالعه را بررسی وشناسایی کند ودراین تحقیقات، نوعاً ازروشهای مطالعۀ کتابخانهای وبررسی متون استفاده میشود ومحقّق برای تبیین وتوجیه دلایل، نیازبه تکیه گاه استدلالی محکمی دارد(حافظ نیا،1388،ص61و62).
ازاین رو، برای رسیدن به پاسخ پرسشهای پژوهش، با استفاده ازآیات قرآنی وکتب تفسیرومنابع روایی، به شناسایی وبیان موانع وصول پرداخته شده است. درهمین راستا، تعداد110 آیه ازقرآن کریم مورد مطالعه وبررسی قرارگرفته و ازخلال آنها تعداد چهل مانع شناسایی شد وجهت سهولت درمطالعه، درچهارگروه اصلی(شامل: 1ـ موانع اعتقادی؛ 2ـ موانع درونی وقلبی؛ 3ـ موانع مادّی وشهوانی؛ 4ـ موانع رفتاری واجتماعی) طبقه بندی گردید.
دراین جستار، برای تحلیل یافتههای پژوهش، ازشیوۀ تحلیل محتوایکیفی استفاده شده است. گفتنی است: «ولیزر» و «وینر»، تحلیل محتوا را به عنوان رویۀ نظاممندی که به منظور بررسی محتوای دادههای ضبط شده، طراحی شده باشد تعریف میکنند.«کریپندورف» نیزآن را به عنوان یک فنّ پژوهشی برای ربط دادن دادهها به مضمون آن، به گونهای معتبروتکرارپذیر تعریف
میکند(راجردی،1384،ص217). تحلیل محتوای کیفی را میتوان روش پژوهشی برای تفسیر ذهنی محتوایی دادههای متنی ازراه فرآیندهای طبقه بندی نظام مند دانست. یکی ازویژگیهای بنیادین پژوهشهای کیفی، نظریه پردازی به جای آزمون نظریه است. این روش میتواند وسیله ای مناسب برای تکمیل دادهها باشد. پژوهشگران ممکن است نتایج دادههای گردآوری شده را ازراه تحلیل محتوای منابع موضوع مورد بررسی، مورد مطالعه قراردهند(قائدی وگلشنی،1395،ص70و62).
درهمین راستا، درگام اوّل، تعداد 110 آیۀ موردمطالعه، درچهارگروه اصلی موانع، طبقه یندی ودرجدول شماره یک واردشده است. این جدول دارای چهارستون (شامل: متن آیه؛ نوع موانع؛ عنوان عوامل؛ وتهدیدهای به کاررفته درآیات) میباشد. دراین جدول، آیات موردمطالعه براساس انواع چهارگانۀ موانع، طبقه بندی شده وموانع نیزدرچهل عنوان و تهدیدهای موجود درآیات نیزدرمقابل آنها ودرستون مربوط درج شده است. این جدول درواقع چینش متن مقاله را به صورت شماتیک نشان میدهد. درگام دوّم، موانع وصول برحسب تهدیدهای موجوددرآیات موردمطالعه، طبقه بندی ودرجدول شماره دو واردشده است. دراین جدول، تهدیدهای موجوددرآیات، ناظربرتعدادی ازموانع وصول میباشد. این جدول که درواقع نتیجۀ پژوهش میباشد، نشان میدهد که: 1ـ موانع وصول برحسب تهدیدهای مربوط دریازده گروه طبقه بندی شده اند؛ 2ـ هریک ازموانع وصول با یک یا چند تهدیدارتباط دارد؛ 3ـ بین شدّت وضعف موانع وصول با شدّت وضعف تهدیدها رابطۀ مستقیم وجوددارد؛ 4ـ موانع اعتقادی دارای شدّت بیشتری بوده وشدیدترین تهدیدها نیزمربوط به آنهااست. 5ـ درمورد برخی ازموانع که شدّت کمتری دارند، تهدیدی درآیات مربوط نرسیده است. بنابراین، یافتههای پژوهش نشان میدهدکه تکامل انسانی درجات مختلفی دارد که هردرجه ای با پشت سرگذاشتن تعدادی ازموانع وصول حاصل میشود. جدولهای مورد بحث، ضمیمۀ مقاله هستند.
4ـ پیشینۀ تحقیق:
با بررسی وجستجویی که به عمل آمد، مقاله، رساله یا پایان نامهای درمورد موضوع این پژوهش دیده نشد. ولی یک مورد پایان نامه کارشناسی ارشد نزدیک به این موضوع با عنوان«عوامل وموانع کمال انسان ازدیدگاه علامه طباطبایی با تکیه بر المیزان» یافت شدکه مربوط است به دانشجو: سیدحسین موسی پور، استاد راهنما: دکترمریم سالم، استاد مشاور: حجّت الاسلام دکتراسماعیل داراب کلایی ازدانشگاه شهیددکتربهشتی درسالتحصیلی91-1390ش. دراین پایان نامه، عوامل وموانع کمال را براساس تفسیرالمیزان بررسی کرده و این نتیجه را به دست داده است که با تبعیّت ازعوامل حصول کمال همچون فرامین الهی؛ علم؛ تدبّر؛ وبا پرهیزاز موانع حصول کمال میتوان مدّعی شدکه انسان قادراست به کمال برسد.
5ـ تعاریف لغوی و اصطلاحی واژگان:
با توجّه به عنوان وموضوع مقاله، تعدادی از واژگان تخصّصی که فهم آنها به درک بهترموضوع پژوهش کمک میکند، از نظرلغوی ودرصورت لزوم ازنظراصطلاحی به شرح ذیل تعریف میگردد:
1ـ5ـ انسان:
انسان، درلغتنامه ها به معانی: مردم؛ بشر؛ آدمیزاد؛ موجود سخنگوی میرنده آمده و نام است برای جسد معیّن و نفس معیّن که ساکن درآن جسداست وجسد ونفس، دوجزء برای انسان اند(دهخدا،1377،ج3،ص3549). برخی اصل این واژه را از انس میدانند؛ وعلّت نامگذاری انسان را به این نام، خوی انس پذیری وخصلت اجتماعی وی دانسته اند. ازاین رو «مدنیّ بالطّبع» نامیده شده. بعضی دیگر، آن را از«نسیان» وفراموشی گرفته اند، زیرا انسان همواره بسیاری ازاموررا فراموش میکند(راغب،1430،ص94). ازجمله: از ابن عبّاس روایت شده که انسان، انسان نامیده شده چون وقتی عهدی با اوبسته شود، فراموش می کند، وبعضی هم گفته اند: انسان، دراصل «انسِیان» وآن «فِعلِیان» از«انس» و الف درآن فاء الفعل است(ابن منظور،1414،ج6،ص10و11).
امّا درتعریف، انسان به عنوان«حیوان ناطق» شناخته شده است:«ألإنسانُ هُوَالحَیوانُ النّاطقُ»(جرجانی،بی تا،ص35) واین تعریف نزد منطقیّون برای تمییزانسان ازسایرحیوانات، تعریفی تامّ وکامل است؛ چراکه انسان، نوعی ازانواع حیوان است وعنوان«حیوان ناطق» تمییز اوازسایرحیوانات است. وانسان راحیوان ناطق می شناسیم، بااین تفاوت که اوصاحب قوّه و استعداد وقابلیّت است؛ وقتی به فعلیّت برسد، درآن موقع، واقعاً انسانی حقیقی خواهدبود(حسن زاده آملی،1443،ص19). پس اگربه فعلیّت نرسد، «فَالصّورَهُ صورهُ إنسانٍ، وَالقَلبُ قَلبُ حَیَوانٍ»(نهج البلاغه،ص119،خ87): صورت، صورت انسانی و قلب، قلب حیوانی خواهدبود.
بنابراین، «درتعالیم اسلامی، دونوع انسان داریم: انسان فطری؛ که هرکسی بالفطره همراه یک سلسله ارزشهای عالی و متعالی بالقوّه انسان متولّد میشود، وانسان مُکتسِب؛ یعنی انسان ساخته شده با عمل خویش؛ منتها دونوع ساخته میشود: هماهنگ با ارزشهای فطری که دراین صورت انسان راستین خواهد بود؛ و دیگری برضدّ ارزشهای فطری که دراین صورت انسان مسخ شده خواهد بود»(مطهّری،1381، ص241).
2ـ5ـ انسان کامل:
برای انسان کامل، دوتعریف یکی ازقدما و دیگری از متأخّرین آورده می شود: انسان کامل، انسانی است که «درشریعت وطریقت وحقیقت، تمام باشد و به عبارتی دیگر، اورا چهارچیز به کمال باشد: اقوال نیک؛ افعال نیک؛ اخلاق نیک ومعارف. وهمیشه درعالم باشد وزیادت ازیکی نباشد، چون آن یگانۀ عالم ازاین عالم درگذرد، یکی دیگربه مرتبۀ وی رسد»(نسفی،1993،ص4و5).
انسان کامل، آن انسانی است که همۀ ارزشهای انسانی دراو رشد کنندوهیچکدام بی رشد نمانند وهمه، هماهنگ رشد کنند و رشد هرکدام ازاین ارزشها به حدّ اعلی برسد، انسانی که قرآن از اوتعبیر به امام میکند. پس انسان کامل، یعنی انسانی که قهرمان همۀ ارزشهای انسانی است ودرهمۀ میدانهای انسانیّت قهرمان است(مطهّری،1382،ص41و59).
3ـ5ـ کمال:
کمال، درلغت به معنی تمام آمده است(ابن منظور،1414،ج11،ص592). وآن دو، مترادف اند چنانچه درصحّاح وغیره آمده ولی بعضی ارباب معانی بین آن دوفرق گذاشته اند(زبیدی،1419،ج30،ص352).کمال شیء یعنی حاصل شدن وتحقّق آنچه که غرض ومقصودازآن چیزاست(راغب،1430،ص726). به عبارتی دیگر: هرچیزی بایستگیهاو شایستگیهای خاصّ خودرادارد. رسیدن به آنچه که شایسته وبایستۀ موجودی است، کمال آن موجوداست(غفاری،1380،ص307).
دراصطلاح: «تمام برای یک شیء درجایی گفته میشودکه همۀ آنچه برای اصل وجودآن لازم است، به وجودآمده باشد. امّا کمال درجایی است که یک شیء بعدازآن که تمام هست، بازدرجۀ بالاتری هم میتواند داشته باشد. کمال رادرجهت عمودی بیان میکنند وتمام رادرجهت افقی»(مطهّری،1382،ص18و19).
4ـ5ـ موانع وصول:
موانع، جمع مانع, ومانع اسم فاعل منع است(موسّسه الفقیه،1362،ص892). منع، آن است که بین انسان وآن چیزی که آن را میخواهد، حائل میشود(زبیدی،1405،ج22،ص218 ؛ ابن منظور،1414،ج8،ص343). وصول ازوصل است. وصل در لغت به معنای به هم پیوستن
است، مانند به هم پیوستن دوطرف دایره(راغب،1430،ص873).
درمسیرنیل انسان به کمال مطلوب که هدف خالق یکتا ازخلقت انسان میباشد، عوامل متعدّدی واقع میشوند و موجب نقصان درتکامل انسان ودرنتیجه باعث محرومیّت انسان ازرسیدن به هدف غائی خلقت میشوند. عمدۀ این عوامل درقرآن وروایات معصومین(ع) ذکرگردیده است. دراین جستار، این عوامل را به اختصار«موانع وصول» مینامیم. به بیان دیگر، این موانع درواقع آسیبها یا تهدیدهایی هستندکه باعث میشوندتا انسان به کمال انسانی نرسد. نباید ازنظردورداشت که «آسیب به معنای گزند وصدمه، دربسیاری ازموارد دامنگیرچیزهای باارزش میشود و بهره مندی ازآن را دشواریا ناشدنی میکند. ازاین روبه شناسایی، پیشگیری ودرمان آسیب ها
نیازداریم»(مسعودی،1393،ص3).
6ـ موانع وصول به کمال انسانی در قرآن:
خدای تعالی مشیّت اش براین تعلّق گرفته که درروی زمین موجودی تمام عیاروکامل ازهرجهت به نام انسان بیافریند، تاخدارا بندگی نموده ومشمول رحمتش گردد. لیکن اختلاف استعدادهای دنیوی واختلاف تأثیرات نمیگذارد تمامی افراد انسان درمسیرومجرای حقیقی خودقرارگرفته وراه نجات را طی کند(طباطبایی،1390،ج8،ص335). ازاین رو، نیازمندشناسایی عواملی هستیم که موجب محرومیّت انسان ازتکامل ومانع رسیدن اوبه کمال انسانی میشوند. این موانع، با استفاده ازآیات قرآنی، درچهاردسته طبقه بندی وبه شرح ذیل بررسی میشود: 1ـ موانع اعتقادی؛ 2ـ موانع درونی وقلبی؛ 3ـ موانع مادّی وشهوانی؛ 4ـ موانع رفتاری واجتماعی.
1ـ6ـ موانع اعتقادی:
این دسته ازموانع، آنهایی هستندکه جنبۀ اعتقادی داشته وتکذیب هاراشامل میشوندکه درنقطۀ مقابل ایمان وتصدیقها قرارگرفته وشامل کفر، شرک، ارتداد، تکذیب قیامت، وتکذیب آیات الهی است. این موانع، درحقیقت مادر سایرموانع هستند. نمونه ای بارز ازگرفتاران این دسته ازموانع که درقرآن ذکرشده، عبارت است ازفرعون:«إنَّ فِرعَونَ عَلا فِی الأرضِ»(قصص:4): فرعون درسرزمین سربرافراشت.«فَکَذَّبَ وَعَصَی، فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الأَعلَی»(نازعات:21و24): وتکذیب نمودوعصیان کرد، وگفت پروردگار بزرگترشما منم.
1ـ1ـ6ـ کُفر:
کفردرلغت به معنای پوشاندن چیزی است وبزرگترین کفر، انکار وحدانیّت، شریعت یا نبوّت پیامبراست. ازآنجایی که هرعمل پسندیدهای ازایمان سرچشمه میگیرد، طبعاً هرعمل زشتی نیزازکفر ناشی میشود(راغب،1430،ص714). «کفرمقابل ایمان و به معنای پوشیدن حقّ و باورنداشتن آن است، ومرجع کفر، جهل است»(دستغیب،1382،ص224).
درروایتی ازامام محمّدباقر(ع) آمده است: هرکسی که درانجام معصیت وارتکاب کبائر، برخدا جرأت یابدکافراست وهرکه دینی غیرازدین خدا اختیارکند، مشرک است(خالدبرقی،1326،ص209).
ـ «وَالَّذینَ کَفَرُوا لَهُم نارُجَهَنَّمَ لایُقضَی عَلَیهِم»(فاطر:36): وکسانی که کافرشده اند، آتش جهنّم برای آنان خواهدبود. به عبارت دیگر: حکم نمیشود برکافران به مرگ، تا بمیرند، درنتیجه درآن شدّت عذاب همواره زنده اند واین عذاب تخفیف نمیپذیرد(طباطبایی ،1393،ج17،ص48).
ـ «وَلِلَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِم عَذابُ جَهَنَّمَ وَبِئسَ المَصِیر»(المُلک:6): وکسانی که به پروردگارشان انکارآوردند، عذاب آتش جهنّم خواهندداشت وچه بدسرانجامی است.
ـ «وَأعتَدنا لِلکافِرینَ عَذاباً مُهِیناً»(نساء:151): ومابرای کافران عذابی خفّت آورآماده کرده ایم.
کفرنعمت نیزیکی ازشعبات کفراست که دربارۀ آن نیزعذاب جهنّم وعده داده شده است:
ـ «ألَم تَرَإلَی الَّذینَ بَدَّلوانِعمَتَ اللهِ کُفراً... جَهَنَّمَ یَصلَونَهاوَبِئسَ القرارُ»(ابراهیم:28و29): آیابه کسانی که نعمت خدارا به کفرتبدیل کردند
ننگریستی؟...درجهنَّم وارد می شوندوچه بدقرارگاهی است.
2ـ1ـ6ـ شِرک:
شرک، آن است که در وجود، مؤثری غیرازخدای سبحان ببیند مثل: بت؛ ستاره؛ انسان یا شیطان. که اگرآنهارا بپرستد شرک درعبادت است که شرک جلیّ نامیده می شود؛ واگرپرستش نکند، بلکه اعتقاد به منشأ اثربودن آنهاداشته باشد، شرک درطاعت است که شرک خفیّ نامیده میشود(نراقی،1428،ج1،ص133).
ـ «لاتَجعَل مَعَ اللهِ إلهاً آخَرَفَتَقعُدَ مَذمُوماً مَخذُولاً»(اسراء:22): معبود دیگری باخدا قرارمده تا نکوهیده و وامانده بنشینی.
پس ای انسان؛ معبود دیگری را با خدایت دراعتقاد واقرارت ودرعبادت ورغبت و ترسات قرارنده، که اگرچنین کنی، درنزد عقلاء سرزنش وذلیل خواهی شد(طبرسی،1427،ج6، ص180).
ـ «وَلاتَجعَل مَعَ اللهِ إلهاً آخَرَفَتُلقَی فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدحُوراً»(اسراء:39): وباخدای یگانه معبودی دیگرقرارمده، وگرنه حسرت زده ومطرود درجهنّم افکنده خواهی شد. پس: اگرچنین کنی، درجهنّم انداخته شوی ومورد ملامت مردم ومطرود و دورازرحمت خدا قرارگیری(طبرسی،1427،ج6، ص192).
ـ «وَلاتَدعُ مَعَ اللهِ إلهاً آخَرَ»(قصص:88): وباخدا معبودی دیگرمخوان. یعنی: غیرخدارا عبادت مکن و نیازهایت را ازغیراو مخواه (طبرسی،1427،ج7،ص336).
ـ «إنَّ اللهَ لایَغفِرُ أن یُشرَکَ بِهِ»(نساء:116): خداوند، این راکه به اوشرک آورده شود نمیآمرزد.
ـ «وَمَن یَظلِم مِنکُم نُذِقهُ عَذاباً کَبیراً» (فرقان:19): وهرکس ازشماشرک ورزد، عذابی سهمگین به او می چشانیم.
منظورازظلم دراین آیه را بیشترمفسّرین به معنای شرک دانسته اند: ازجمله سیوطی ازقول عبدالرّزاق وابن جریرازحسن، وابن جریراز ابن جریح نقل کرده که ظلم دراین آیه به معنای شرک است(سیوطی،1432،ج6،ص243). طبری گفته:«وَمَن یُشرِک بِاللهِ فَیَظلِم نَفسَهُ» (طبری،1415،ج5،ص464). طبرسی منظورازآن را شرک وارتکاب معاصی دانسته(طبرسی،1426،ج7، ص209). فخررازی هم منطورازظلم را کفروشرک خوانده است(رازی،1401،ج18،ص253). علامه طباطبایی هم درذیل این آیه گفته: «مرادازظلم، مطلق ظلم ومعصیت است هرچندکه موردآیات سابق، خصوص ظلم به معنای شرک است»(طباطبایی،ج15، ص193). قرآن، درجای دیگری شرک را ظلم عظیم نامیده است:«إنَّ الشِّرکَ لَظُلمٌ عَظیمٌ»(لقمان/12).
3ـ1ـ6ـ اِرتداد:
ـ «وَمَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دینِهِ فَیَمُت وَهُوَکافِرٌ فَاُولَئِکَ حَبِطَت أعمالُهُم فِی الدُّنیاوَالآخِرَهِ وَ أُولئِکَ أصحابُ النّارِهُم فیهاخالِدُونَ» (بقره:217): وکسانی ازشماکه ازدین خود برگردند ودرحال کفربمیرند، آنان کردارهایشان دردنیاوآخرت تباه می شود وایشان اهل آتش اند ودرآن ماندگارخواهندبود.
«إرتداد» درلغت یعنی بازگشت ازراه، ودراصطلاح یعنی بازگشت ازاسلام به کفر(راغب،1430،ص349). فواید دنیوی مرتدّین باطل میشود وثواب اخروی آنان نیزساقط میگردد ومانند سایرکافران هستند(القمّی،1411،ج2،ص321).
4ـ1ـ6ـ تکذیب قیامت و معاد:
ـ «وَیلٌ یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبینَ»(مرسلات/15؛ مطفّفین:10): آن روز وای برتکذیب کنندگان.
یوم الفصل یا روزقیامت را خاطرنشان کرده واین تأکیدرابا تهدیدشدیدی به منکرین آن و انذاروتبشیر به دیگران توأم نموده وده مرتبه این آیه را تکرارفرموده است. کلمۀ ویل به معنای هلاکت است ومراد ازمکذّبین، تکذیبگران روزفصل است ومنظورازروزفصل، روزجزا است(طباطبایی،1394،ج20،ص144و149و150) روزی که درآن، خداوند، مردم را به واسطۀ اعمال شان جدا میکند و به سوی بهشت وجهنّم روانه میسازد(سیوطی،1432،ج8،ص383).
5ـ1ـ6ـ تکذیب آیات الهی:
آیات الهی عبارت از: نشانه ها؛ بیّنات؛ آنچه که برانبیاء وکتابهای آسمانی که بررسولان خدا نازل شده؛ قرآن کریم وسایر حجج الهی است(طبرسی،1426،ج1،ص123؛ ج4،ص29).
ـ «وَالَّذینَ کَذَّبوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکمٌ فی الظُّلُماتِ»(انعام:39): وکسانی که آیات مارا دروغ پنداشتند، درتاریکیها کرولال اند.
تکذیب کنندگان آیات خدا ازنعمت شنوایی وگویائی وبینائی محروم اند ومحرومیت شان بدان علّت است که درظلماتی قراردارند که
درآن چشم کارنمیکند(طباطبایی،1390،ج7،ص83).
ـ «وَالَّذینَ کَذَّبوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُمُ العَذابُ بِماکانُوایَفسُقُونَ»(انعام:49): وکسانی که آیات مارا دروغ انگاشتند، به سزای آن که نافرمانی
میکردند، عذاب به آنان خواهدرسید.
ـ «وَالَّذینَ کَفَرُوا وَکَذَّبوا بِآیاتِنا اولئِکَ أصحابُ النّارِ»(بقره:39 ؛ تغابن:10): وکسانی که کفر ورزیدند ونشانههای مارا دروغ انگاشتند، آناناندکه اهل آتشاند ودرآن ماندگارخواهندبود.
ـ «وَالَّذینَ کَفَرُوا وَکَذَّبوا بِآیاتِنا اولئِکَ أصحابُ الجَحیمِ»(مائده:10): وکسانی که کفر ورزیدند وآیات مارا دروغ انگاشتند، آنان اهل دوزخ اند.
ـ «إنَّ الَّذینَ یَکفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ...فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ ألیمٍ، اولئِکَ الَّذینَ حَبِطَت أعمالُهُم فِی الدُّنیاوَالآخِرَةِ»(آل عمران:21و22): کسانی که به آیات خدا کفرمیورزند، آنان را ازعذابی دردناک خبرده، آنان کسانیاند که دردنیا وآخرت، اعمالشان به هدررفته و برای آنان هیچ یاوری نیست.
ـ «وَأمّاالَّذینَ کَفَرُوا وَکَذَّبوا بِآیاتِنا وَلِقاءِ الآخِرَهِ فَأولئِکَ فِی العَذابِ مُحضَرُونَ»(روم:16): وامّاکسانی که کافرشده وآیات ما ودیدارآخرت را به دروغ گرفته اند، پس آنان درعذاب حاضرآیند.
ـ «إنَّ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَاستَکبَرُوا عَنها لاتُفَتَّحُ لَهُم أبوابُ السَّماءِ وَلایَدخُلُونَ الجنَّةَ» (اعراف:40): درحقیقت کسانی که آیات مارا دروغ شمردند وازپذیرفتن آنها تکبّر ورزیدند، درهای آسمان را برایشان نمی گشایند ودربهشت درنمی آیند.
همچنین درآیات147و182سورۀ اعراف نیز، حبط اعمال واستدراج رابرای تکذیب کنندگان آیات خدا وعده داده است.
2ـ6ـ موانع درونی و قلبی:
این دسته ازموانع، شامل موانعی است که منشأ درونی داشته ودل، قلب وروح انسان رامتأثرساخته وآنها را ازجلا وصفا و کارآیی می اندازند و به مرور، صفحۀ دل را سیاه وآلوده و بیمار می نمایند. نباید فراموش کرد که قلب مانند دژی است و شیطان دشمنی است که می خواهددرآن داخل شود وبرآن مالک ومستولی گردد(فیض کاشانی،1339،ج5،ص57). نمونه ای بارز ازگرفتاران این دسته ازموانع که درقرآن کریم یاشده، عبارت است از: فرزند نوح(ع)؛ که حکایتش درآیات 42 تا46 سورۀ هودآمده است:«قالَ یانوحُ اِنَّهُ لَیسَ مِن اَهلِکَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُصالِح»(هود:46). نوح(ع) هیچ احتمال نمی داد که پسر درباطن دلش کفرپنهان کرده باشد وتاکنون اگراظهاراسلام می کرده ازباب نفاق بوده، برخلاف همسرش که نوح از کفر او خبرداشته است(طباطبایی،1391،ج10،ص251).
1ـ2ـ6ـ مرض نفاق و ریا:
مرض، استعاره است ازاَعراض قلب مانند سوء اعتقاد، غلّ، حسد ومانند اینهاست، ومرادازآن دراینجا، آنچه دردلهایشان است از کفروغلّ وخشم شدید نسبت به رسول خدا(ص) ومؤمنین(طبرسی،1423،ج1،ص72). تاآیینۀ دل ازکدورت وجود ماسوای حقّ پاک نگردد، مشروقۀ آفتاب جمال وجام جهان نمای ذات متعالی الصّفات نگردد(ابن عربی،1367،ص24).
ـ «فِی قُلُوبِهِم مَرضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً»(بقره:10): دردلهایشان مرضی است، وخدا برمرضشان افزود.
ـ «إنَّ المُنافِقینَ لَکاذِبُونَ؛ هُمُ العَدُوُّ فَاحذَرهُم»(منافقون:1و4): منافقان، سخت دروغگویند، آنان دشمن اند ازآنان بپرهیز.
ـ «إنَّ المُنافِقینَ فِی الدَّرکِ الأسفَلِ مِنَ النّارِ»(نساء:145): آری، منافقان درفروترین درجات دوزخ اند.
ـ «إنَّ المُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللهَ وَهُوَخادِعُهُم وَإذا قامُواإلَی الصَّلوهِ قامُواکُسالَی یُراءُونَ النّاسَ وَلایَذکُرُونَ اللهَ إلا قَلیلاً»(نساء:142): منافقان، باخدا نیرنگ می کنند وحال آنکه او باآنان نیرنگ خواهدکرد. چون به نمازایستند با کسالت برخیزند، بامردم ریا میکنند وخدارا جز اندکی یاد نمیکنند.
ـ «یاأیُّهَاالَّذینَ آمَنُوا لاتُبطِلُوا صَدَقاتِکُم بِالمَنِّ وَالأذَی کَالَّذی یُنفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ...وَاللهُ لایَهدِی القَومَ الکافِرینَ»(بقره:264): ای کسانی که ایمان آورده اید، صدقههای خودرا با منّت وآزار، باطل مکنید، مانندکسی که مالاش رابرای خودنمایی به مردم، انفاق
میکند...وخداوند، گروهکافران را هدایت نمیکند.
2ـ2ـ6ـ حسد:
ـ «أم یَحسُدُونَ النّاسَ عَلی ما ءَاتاهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ»(نساء:54): بلکه به مردم، برای آنچه خدا ازفضل خویش به آنان عطاکرده رشک
میورزند.
«حسد» کراهت داشتن نعمتی برای شخصی وخواستن زوال آن ازاوست. واگرتمنّای زوال آن نعمت نکندو دوام آن رابرای او ناخوش ندارد وامّا مثل آن را برای خودش بخواهد، غبطه نامیده میشود. حسدازامراض بزرگ قلبی است(فیض کاشانی، 1423،ص81و83). امام صادق(ع) فرمودند: حسد، ایمان را میخورد همانطورکه آتش، هیزم را:«إنَّ الحَسَدَ یَأکُلُ الایمانَ کَما تَأکُلُ النّارُالحَطَبَ» و«آفَهُ الدّینِ الحَسَدُوَالعُجبُ وَالفَخرُ»(کلینی،ج2،ص178): آفت دین، حسدوعُجب وفخراست.
3ـ2ـ6ـ قفل، طبع و ختم برقلوب:
ـ «أفَلایَتَدَبَّروُنَ القُرآنَ أَم علی قُلُوبٍ اَقفالُها»(محمد:24):آیا به آیات قرآن نمی اندیشندیا بردلهایشان قفلهایی نهاده شده است.
ـ «کذلک نَطبَعُ عَلی قُلُوبِ المُعتدِینَ»(یونس:74): اینگونه ما بردلهای تجاوزکاران مهرمینهیم.
ـ «کَذلکَ یَطبَع اللهُ عَلی کُلِّ قَلبِ مُتَکَبِرٍجَبّار»(غافر:35): اینگونه، خدابردل هرمتکبّرزورگویی مهرمینهد.
ـ «أفَرَأیتَ مَنِ اتَّخَذَ إلهَهُ هَواهُ وَأضَلَّهُ اللهُ عَلَی عِلمٍ وَخَتَمَ عَلی سَمعِهِ وقَلبِهِ وَجَعَلَ عَلِی بَصَرِهِ غِشاوَهً»(جاثیه:23):پس آیادیدی کسی را که هوس خویش را معبودخودقرارداده وخدا اورا دانسته گمراه کرده وبرگوش او ودلش مهرزده وبردیده اش پرده نهاده؟
ـ «فَإنّهالاتَعمَی الابصارُوَلکِن تَعمَی القُلُوبُ الّتی فی الصُّدُور»(حج:46): درحقیقت، چشمها کورنیست لیکن دلهایی که درسینههاست، کور است.
معنی طبع وختم درلغت یکی است«وَالخَتمُ عَلَی القَلبِ» یعنی اینکه چیزی را نفهمدوچیزی ازآن بیرون نیاید مثل اینکه مهرشده است(ابن منظور،1414،ج12،ص163). «ختم» آخرچیزی رسیدن است، وختم همان طبع، مهربرچیزی نهادن است(ابن فارس،1399،ج2،ص245). «طَبَعَ عَلَیهِ» یعنی برآن مهرزد. طبع، اعمّ ازختم واخصّ ازنقش است و«قفل» وسیله ای است که با آن، در ومانندآن را میبندند، کنایه ازهرنوع مانعی است که انسان را از هرچیزی بازدارد(راغب،1430،ص515 و679). وامّا مفهوم طبع، نزدیک به تثبیت است وآن ازنظرمصداق باختم یکسان است نه ازنظرمفهوم، ویکی بودن آنها ازنظرمصداق موجب التباس آنهاشده است وطبع برقلوب وگوشها و چشمها یعنی اینکه ازفیوضات رحمانی درآنها وارد نمیشود وچیزی ازآنها خارج نمیشود(مصطفوی،1385،ج3،ص26و28).
4ـ2ـ6ـ قساوت قلب:
قساوت، غلظت قلب ازقبول حقّ است به واسطۀ ظلم وستم، برخلاف خشوع که نرمی قلب است برای حقّ وفرمانبرداری ازآن (طوسی،1382،ج9،ص529). امام باقر(ع) قساوت قلب را عقوبت اعظم نامیده که دامنگیر بنده می شود(ابن شعبه،1423، ص213). وازحضرت عیسی(ع) نیزنقل شده که هیچ بیماری قلبی به شدّت قساوت نیست(نوری،1412،ج3،ص163).
ـ «فی قُلُوبِهِم مَرَضٌ وَالقاسِیةِ قُلُوبُهُم»(حج:53): دردلهایشان بیماری است وسنگینی.
ـ «وَلکِن قَسَت قُلُوبُهُم»(انعام:43): ولی حقیقت این است که دلهایشان سخت شده.
ـ «فَقَسَت قُلُوبُهُم وکَثیرٌمِنهُم فاسِقُونَ»(حدید:16): ودلهایشان سخت گردید وبسیاری ازآنان فاسق بودند.
ـ «ثُمّ قَسَت قُلُوبُکُم مِن بَعدِذَلِکَ فَهِیَ کَالحجارهِ اَوأشَدُّ قَسوَهً»(بقره:74): سپس دلهای شما سخت گردید، همانندسنگ یا سخت تر ازآن.
ـ «فَبِمانَقضِهِم میثاقَهُم لَعَنّاهُم وَجَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَهً»(مائده:13):پس به سزای پیمان شکستنشان، لعنتشان کردیم و دلهایشان راسخت گردانیدیم.
ـ «فَوَیلٌ لِلقاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِکرِاللهِ»(زمر:22): پس وای برآنان که ازسخت دلی یاد خدا نمی کنند.
5ـ2ـ6ـ غفلت ، فراموش کردن خدا:
«غفلت به معنای ناآگاهی ودر یاد نبودن است. چناچه ذکربه معنای آگاهی ودر یاد بودن است. باید دانست که این نمازها هنگامی علاج غفلتها میشود ومانع ازقساوت میگردد که با آگاهی(حضور قلب) انجام گیرد واین نمازهای با آگاهی، تنها علاج ساعتهای غفلت را میکند»(دستغیب،1382،ص350). ازامام باقر(ع) مروی است که فراوان ذکرگفتن درخلوتها رقّت
قلب می آورد، و «وَاِیّاکَ وَالغَفلهِ فَفیها یَکُونُ قَساوَهَ القَلبِ» (ابن شعبه،1423،ص204): وپرهیزکن ازغفلت، که درغفلت، قساوت قلب است.
ـ «وَلَقَدذَرأنالِجَهَنَّمَ کَثیراًمِنَ الجِنِّ وَالإنسِ لَهُم قُلُوبٌ لایَفقَهُونَ بِهاوَلَهُم أَعیُنٌ لایُبصِرُونَ بِهاوَلَهُم ءَاذانٌ لایَسمَعُونَ بِهااُولئِکَ کَالأنعامِ بَل هُم أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الغافِلُونَ»(اعراف:179): ودرحقیقت بسیاری ازجنّیان وآدمیان را برای دوزخ آفریده ایم، چرا که دلهایی دارندکه باآن حقایق رادریافت نمیکنند، وچشمانی دارندکه باآنها نمیبینند، وگوشهایی دارندکه با آنها نمیشنوند، آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند، آنها همان غافل ماندگان اند.
ـ «وَلاتَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُواللهَ فَأنساهُم أنفُسَهُم أولئِکَ هُمُ الفاسِقُونَ»(حشر:19): وچون کسانی مباشیدکه خدارافراموش کردند، و او نیز آنان را دچارخودفراموشی کرد، آنان همان نافرمانان اند.
فراموش کردن خدا، ترک ادای حقّ خداست وگفته شده که انسان، شکروتعظیم خدا رابا ترک ذکراو فراموش کرد ودرنتیجه خودش را فراموش کرد(طبرسی،1427،ج9،ص336).
ـ «وَقیلَ الیَومَ نَنساکُم کَمانَسِیتُم لِقاءَ یَومِکُم هذا وَمأواکُمُ النّارُوَمالَکُم مِن ناصِرینَ»(جاثیه:34): وگفته شود: همانگونه که دیدارامروزتان را فراموش کردید، امروزشمارافراموش خواهیم کرد وجایگاه تان درآتش است وبرای شمایاورانی نخواهدبود.
6ـ2ـ6ـ اِعراض از ذکر پروردگار:
درروایتی ازپیامبر(ص) نقل شده است که برهرقلبی، خادمی ازشیطان است؛ پس هرگاه خدای تعالی رایادکند، فرارنماید ولی چون یاد خدا را ترک کند، اورا ببلعد، سپس اورا جذب وگمراه کند و بلغزاند(دیلمی،1412،ج1،ص61).
ـ «وَمَن یَعشُ عَن ذِکرِالرَّحمَنِ نُقَیِّض لَهُ شَیطاناً فَهُوَلَهُ قَرینٌ»(زخرف:36): وهرکس ازیادخدای رحمان دل بگرداند، براوشیطانی
میگماریم تا برای وی دمسازی باشد.
ـ «وَمَن أعرَضَ عَن ذِکری فَإنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنکاً وَنَحشُرُهُ یَومَ القِیامَةِ أعمَی»(طه:124): وهرکس ازیادمن دل بگرداند، درحقیقت زندگی تنگی خواهدداشت وروز رستاخیز او را نابینا محشورمی کنیم.
ـ «وَمَن یُعرِضعَن ذِکرِرَبِّهِیَسلُکهُ عَذاباًصَعَداً»(جنّ:17):وهرکس ازیادپروردگارخوددل بگرداند، وی رادرقید عذابی روزافزون درآورد.
7ـ2ـ6ـ اکتساب سیّئات:
کلمۀ خطیئه ازنظرمعنا با سیّئه نزدیک است، کلمۀ خطیئه را بیشتردرجایی استعمال میکنندکه مورد، مقصوداصلی و فی نفسه نبوده باشد، بلکه آن مورد وآن فعلی که به خطا انجام شده، زاییده ازمقصدی دیگرباشد. احاطۀ خطیئه باعث میشودکه انسان محاط به آن، دستش ازهرراه نجاتی بریده شود وچنین کسی جاودانه درآتش خواهدبود(طباطبایی،1390،ج5،ص76 و ج1،ص216). امام صادق(ع) ازپدربزرگوارش نقل می کند که فرمود:« هیچ چیزهمچون گناه، دل را آلوده نکند. قلب با گناه روبرو میشود واین روبرویی ادامه داردتا گناه برقلب پیروزشود،آنگاه قلب زیر و رو میگردد» (کلینی،1428،ج2، ص268،ح1).
ـ «بَلی مَن کَسَبَ سَیِّئَةً وَأحاطَت بِهِ خَطیئَتُهُ فَاُولئِکَ اَصحابُ النّارِهُم فیهاخالِدُونَ»(بقره:81): آری، کسی که بدی به دست آورد و
گناهاش اورا درمیان گیرد، پس چنین کسانی اهل آتشاند ودرآن ماندگارخواهندبود.
ـ «وَالَّذینَ کَسَبُوالسَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثلِها وَتَرهَقُهُم ذلَّةٌ»(یونس:27): وکسانی که مرتکب بدیها شده اند، بدانندکه جزای هربدی مثل آن است وخواری آنان را فرو میگیرد.
ـ «وَمَن یَکسِب خَطیئَهً أوأثماً ثُمَّ یَرمِ بِهِ بَریئاً فَقَداحتَمَلَ بُهتاناً وَإثماً مُبیناً»(نساء:112): وهرکس خطا یاگناهی مرتکب شود، سپس آن را به بی گناهی نسبت دهد، قطعاً بهتان وگناه آشکاری را مرتکب شده است.
8ـ2ـ6ـ فَرح و مَرح و تکبّر:
«فرح» به معنای شادی وانبساط خاطراست به جهت لذّت زودگذر، وبیشتردرلذّات جسمی وبدنی استعمال می شود و«مَرَح» شدّت فرح وخوشحالی وزیاده روی درآن است(راغب،1430،ص628و764). خداوند دوست نمیدارد هرکسی راکه به خاطربهرۀ دنیوی شادمان شود وخودش رادرنظرخودش، بزرگ جلوه دهد وبه آن افتخارنماید وبرمردم فخر بفروشد(زمخشری،1430،ص1084). زیرا «خودبینی، قاطعانه ترین سلاح نابودی انسانیّت انسان است»(جعفری،1366،ج2،ص523).
ـ «وَلاتَفرَحُوا بِما ءَاتاکُم وَاللهُ لایُحِبُّ کُلَّ مُختالٍ فَخُورِ»(حدید:23): وبه سبب آنچه به شماداده است، شادمانی نکنید وخداوند هیچ خودپسند فخرفروشی رادوست ندارد.
ـ «وَلاتَمشِ فِی الأرضِ مَرَحاً»(اسراء:37 ؛ لقمان:18): ودرروی زمین به نخوت گام برمدار.
نهی است ازاین که انسان به خاطرتکبّر، خودرا بیش ازآنچه هست بزرگ بداند، واگرراه رفتن به مرح را نهی کرد، برای این است که اثرآن درراه رفتن نمودارترمیشود(طباطبایی،1392،ج13،ص96). امام صادق(ع) ازپیامبراکرم(ص) روایت فرموده:«أبعَدُالنّاسِ مِنّی یَومَ القِیامهِ المتکبِّرونَ»(صدوق،1430،ص226): دورترین مردم ازمن، درروزقیامت، کسانی هستندکه کبر میورزند.
9ـ2ـ6ـ پیروی ازظنّ وگمان:
«ظنّ» درلغت به معنی شکّ است ولی به معنای علم هم می آید(ابن منظور،1414،ج13،ص272) وقتی قوّت بگیرد، به علم می رسد، وقتی که ضعیف گردد، ازحدّ توهّم تجاوز نمی کند ودربسیاری ازموارد مورد مذمّت قرارگرفته است(راغب،1430، ص539). و«ظنّ» ترجیح یکی ازطرفین بردیگری است که به وسیلۀ امارات صحیح حاصل می شود(کلانتری،1407،ج2، ص245) ظنّ، چیزی است که زشتی ها برآن بنا میشود،گمان را پیروی نکنید ودرکشف یقین درمعایب مردم نکوشید(رازی،1401،ج28،ص134).
ـ «یاأیُّهَاالَّذینَ آمَنُوااجتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إنَّ بَعضَ الظَّنِّ إثمٌ»(حجرات:12): ای کسانی که ایمان آورده اید، ازبسیاری از گمانها بپرهیزید که پاره ای ازگمانها گناه است.
ـ «وَلاتَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ إنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ کُلُّ اُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسئُولاً»(اسراء:36): وچیزی راکه بدان علم نداری، دنبال نکن، زیراگوش وچشم وقلب، همه مورد پرسش واقع خواهندشد.
این آیه ازپیروی هرچیزی که بدان علم ویقین نداریم نهی میکند. انسان سلیم الفطره درمسیرزندگیاش هیچ وقت ازپیروی علم منصرف نمیشود ودنبال ظنّ وشکّ و وهم نمیرود(طباطبایی،1392،ج13،ص92).
3ـ6ـ موانع مادّی و شهوانی:
این دسته از موانع، شامل موانعی است که اغلب ازمادیّات وشهوات نشأت می گیرند وبرروی علایق ورفتارهای انسان تأثیر منفی گذاشته و اورا ازصراط مستقیم، خارج واز انسانیّت ساقط می نمایند ودرواقع، این موانع ازخودپرستی انسان ناشی می شوند و «هیچ فردی ازانسان
نمیتواند مادامی که درزنجیرخودپرستی اسیرشده است، گامی درراه تکامل بردارد»(جعفری ،1366،ج2،ص211). نمونه ای بارز ازگرفتاران این دسته ازموانع که درقرآن ذکرشده، عبارت است از: ثروتمندی ازقوم موسی(ع) به نام قارون:«إنَّ قارونَ کانَ مِن قَومِ مُوسی فَبَغَی عَلَیهِم وآتَیناهُ مِنَ الکُنُوزِ مااِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنوابِالعُصبَةِ اُولِی القُوَّهِ»(القصص:76): به درستی که قارون ازقوم موسی بود، پس برآنان طغیان کرد، ما به وی ازگنجینه ها آنقدرداده بودیم که تنهاکلیدآنها مردانی نیرومندرا خسته
میکرد.«فَبَغَی عَلَیهِم»یعنی«اِستطالَ عَلَیهِم بِکِثرَةِ کُنوزِهِ»(طبرسی،1427،ج7،ص332) برتری طلبی به وسیلۀ فراوانی مال وگنج است.
1ـ3ـ6ـ رباخواری:
آثارسوء «ربا» بنیاد دین را منهدم ونظام حیات را تباه میسازد وپرده ای برروی فطرت انسانی میافکند ودین را به دست فراموشی
میسپارد(طباطبایی،1393،ج2،ص409).
ـ «یاأیُّهَاالَّذینَ آمَنُوا لاتأکُلُواالرِّبا أضعافاً مُضاعَفَهً»(آل عمران:130): ای کسانی که ایمان آورده اید، ربا را چندین برابر مخورید.
ـ «ألَّذینَ یَأکُلُونَ الرِّبا لایَقُومُونَ إلاّ کَمایَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطانُ مُنَ المَسِّ»(بقره:275): کسانی که ریا میخورند، ازگور برنمیخیزند مگرمانند برخاستن کسی که شیطان براثرتماس، آشفته سرش کرده است.
2ـ3ـ6ـ خوردن مال دیگران، خوردن و ضایع کردن مال یتیم:
قرآن کریم ازخوردن مال یتیم که خود یکی ازکبائری است که خداوند وعدۀ آتش به مرتکبین آن داده است، نهی
میکند، واگربه جای نهی ازخوردن آن، ازنزدیک شدن به آن نهی کرد، برای این است که شدّت حرمت را برساند (طباطبایی،1392،ج13،ص90و91).
ـ «یاأیُّهَاالَّذینَ آمَنُوا لاتَأکُلُواأموالَکُم بَینَکُم بِالباطِلِ. وَمَن یَفعَل ذلِکَ عُدواناً وَظُلماً فَسَوفَ نُصلیهِ ناراً»(نساء:29و30): ای کسانی که ایمان آورده اید، اموال همدیگررا به باطل مخورید، هرکس ازروی ستم وتجاوزچنین کند، بزودی وی را درآتشی درآوریم.
ـ «وَلاتَقرَبُوا مالَ الیَتیمِ إلابالَّتی هِیَ أحسَنُ»(اسراء:34 ؛ انعام:152): وبه مال یتیم، جز به بهترین وجه نزدیک نشوید.
ـ «إنَّ الَّذینَ یَأکُلُونَ أموالَ الیَتامی ظُلماً إنَّمایَأکُلُونَ فی بُطُونِهِم ناراً وَسَیَصلَونَ سَعیراً»(نساء:10): درحقیقت، کسانی که اموال یتیمان را به ستم میخورند، جزاین نیست که آتشی درشکم خود فرو میبرند، وبه زودی درآتش فروزان درآیند.
3ـ3ـ6ـ مال دوستی و زراندوزی:
ـ «وَالَّذینَ یَکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّةَ وَلایُنفِقُونَها فی سَبیلِ اللهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ ألیمٍ»(توبه:34): وکسانی که زر وسیم را گنجینه
میکنند، وآن را درراه خدا هزینه نمیکنند، ایشان را ازعذابی دردناک خبرده.
«کنز» به معنای روی هم نهادن مال ونگهداری آن است(راغب،1430،ص727). پس نهی آیۀ شریفه نهی ازداشتن پول نیست، بلکه نهی ازحبس آن است(طباطبایی،1391،ج9،ص251).
4ـ3ـ6ـ حبّ دنیا و بسنده کردن به زندگی دنیوی:
رسول اکرم(ص) فرموده اند:«حُبُّ الدُّنیامِنَ الشِّقاء»(ابن شعبه حرّانی،1423،ص17): دنیارا دوست داشتن ازبدبختی است. امام صادق(ع) نیزفرموده اند: «رَأسُ کُلِّ خَطیئَهٍ حُبُّ الدُّنیا» (کلینی،1428،ج2،ص182،ح1): سرمنشأ هرگناهی، دنیادوستی است.
«حیات انسانی اگرحاصل شود، علامتش این است که دیگردنیا پیش انسان ارزشی نداردوبه سروصدای دنیاوقعی نمیگذارد. اگرزنده دل شد، فوق جمیع موجودات است، واگرمرده دل شد، ازحیوانات هم پست تراست»(دستغیب،1375،ص142).
ـ «ألَّذینَ یَستَحِبُّونَ الحَیاةَ الدُّنیا عَلَی الآخِرَةِ وَیَصُدُونَ عَن سَبیلِ اللهِ وَیَبغُونَها عِوَجاً اُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعیدٍ»(ابراهیم:3): همانان که زندگی دنیا را برآخرت ترجیح میدهند، ومانع راه خدا میشوند وآن را کج میشمارند، آنان درگمراهی دور و درازی هستند.
ـ «مَن کانَ یُریدُ الحَیاهَ الدُّنیا وَزینَتَها نُوَفِّ إلَیهِم أعمالَهُم. اُولئِکَ الَّذینَ لَیسَ لَهُم فِی الآخِرَةِ إلاّالنّارُ»(هود:15و16): کسانی که زندگی دنیا و زیورآن را بخواهند، جزای کارهایشان رادرآنجا به طورکامل به آنان میدهیم، اینان کسانی هستند که درآخرت جزآتش برایشان نخواهدبود.
ـ «وَمَن کانَ یُریدُ حَرثَ الدُّنیا نُؤتِهِ مِنها وَمالَهُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصیبٍ»(شوری:20): وکسی که کشت این دنیارا بخواهد، به او ازآن
میدهیم ولی درآخرت اورا نصیبی نیست.
ـ «وَمَاالحیوةُ الدُّنیا إلاّ لَعِبٌ وَلَهوٌوَ لَلدّارُالآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ»(انعام:32): وزندگی دنیا جز بازی وسرگرمی نیست، وقطعاً سرای بازپسین برای کسانی که پرهیزکاری میکنند، بهتراست.
ـ «وَمَاالحَیَوةُ الدُّنیا إلاّ مَتاعُ الغُرورِ» (حدید:20): وزندگی دنیا جزکالای فریبنده نیست.
ـ «فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الحَیاةُ الدُّنیا وَلایَغُرَّنَّکُم بِاللهِ الغَرورُ»(لقمان:33): زنهار، تا این زندگی دنیا شمارا نفریبد.
ـ «فَأمّا مَن طَغَی وآثَرَالحَیاهَ الدُّنیا فَإنَّ الجَحیمَ هِیَ المَأوَی»(نازعات:37و38و39): امّا هرکه طغیان کرد، وزندگی پست دنیا را برگزید، پس جایگاه اوهمان آتش است.
5ـ3ـ6ـ کم فروشی:
ـ «وَأوفُوالکَیلَ إذا کِلتُم وَزِنُوا بِالقِسطاسِ المُستَقیمِ»(اسراء:35): وچون پیمانه می کنید، پیمانه را تمام دهید و با ترازوی درست بسنجید.
ـ «وَأقیمُوالوَزنَ بِالقِسطِ وَلاتُخسِرُواالمِیزانَ»(الرّحمن:9): و وزن را به انصاف برپادارید ودرسنجش مکاهید.
ـ «وَیلٌ لِلمُطَفِّفینَ»(مطفّفین:1): وای برکم فروشان.
6ـ3ـ6ـ حبّ شهوات:
اگرخداوند چنین مقرّرکرده که مردم، علاقمند ودوستداردنیا باشند، برای این بوده که دنیارا وسیلۀ زندگی آخرت خودکنند و ازمتاع این زندگی چیزهایی راکه به دردآن زندگی شان می خورد، برگیرند. وتقدیرکرد تابه عنوان وسیله به آن بنگرند. و به عبارت دیگر، زندگی دنیارا وسیلۀ زندگی آخرت قراردهند نه هدف(طباطبایی،1391،ج3،ص96).
ـ «زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَالبَنینَ وَالقناطیرِالمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ وَالخَیلِ المُسوَّمَةِ وَالأنعامِ وَالحَرثِ، ذَلِکَ مَتاعُ الحَیاهِ الدُّنیا»(آل عمران:14): دوستیِ خواستنیهای گوناگون؛ اززنان وپسران و اموال فراوان از زر وسیم واسبهای نشان دار و دامها وکشتزارها برای مردم آراسته شده، لیکن این جمله مایۀ تمتّع دنیاست. ازحضرت علی(ع) منقول است: «ألشَّهَواتُ مَصائِدُالشَّیطانِ»: شهوتها، دامهای شیطان اند(آمدی،1381،ص138،ح2128).
7ـ3ـ6ـ پیروی هوای نفس:
کلمۀ هَوَی به معنای خواهش نفسانی، تمایل نفس به سوی شهوت، وچون پیروی ازخواهشهای نفسانی، انسان را دردنیا و آخرت به
ورطۀ هلاکت ونیستی فرو می افکند ازاین جهت آن را هوَی نامیده اند(راغب،1430،ص849).حضرت علی(ع) فرموده:«وَالهَوَی شَریکُ العَمَی»(نهج البلاغه،1425،ص404، نامه31): هوس، شریک کوردلی است.
ـ «أرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إلهَهُ هَواهُ»(فرقان/43؛ جاثیه:23): آیا آن کس که هوای نفس خود را معبودخویش گرفته است دیدی؟
مراد ازمعبودگرفتن هوای نفس، اطاعت وپیروی کردن آن است بدون اینکه خدارا رعایت کند وپیروان هوای نفس از چهارپایان هم گمراه ترند، برای اینکه چهارپایان هرگزبه ضررخود اقدام نمیکنند ولی اینها ضررخودرا ترجیح میدهند (طباطبایی،1393،ج15، ص223و224).
ـ «إن هُم إلاّ کَالأنعامِ بَل هُم أضَلُّ سَبیلاً»(فرقان:44): آنان جزمانند ستوران نیستند بلکه گمراه ترند.
ـ «إنَّ النَّفسَ لأمّارةٌ بِالسّوءِ إلا ما رَحِمَ رَبّی»(یوسف:53): نفس قطعاً به بدی امرمی کند، مگرکسی را که خدا رحم کند.
«نفس به معنایی که درعلم اخلاق به کارمی رود، با نفس به معنای روح انسان که درفلسفه کاربرد دارد فرق میکند. نفس به معنای اخلاقی آن، یکی ازاعتبارات روح است ومبدئی شمرده میشود برای گرایشهای نامطلوبی که انسان را به پستی سوق میدهد»(مصباح یزدی،1392،ص211).
4ـ6ـ موانع رفتاری و اجتماعی:
این دسته ازموانع، شامل موانعی است که دررفتارو اعمال شخص ظاهرمیشوند، یعنی جنبۀ عملی داشته و درصحنۀ اجتماع به ظهور
میرسند، هرچند ممکن است سرچشمۀ آنها متعلّق به عوامل دیگرباشد. نمونه ای بارز ازگرفتاران این دسته ازموانع که درقرآن کریم یادشده، عبارت است از: دانشوری پرهیزگاردرقصص بنی اسرائیل که فرجام کاراو به تباهی کشیدودرقرآن کریم تعبیر«کَمَثَلِ الکَلب» (اعراف:176) دربارۀ اوبه کاررفته است. مفسّرین درتعیین صاحب این داستان اقوال مختلفی دارند(طباطبایی،1390،ج8،ص332) و بیشتر مفسّرین، اورا بلعام باعور یا بلعم باعورا دانسته اند. ازجمله ازابن عباس وابن مسعود؛ بلعام باعور واز ابی حمزه ثمالی و مسروق، بلعم باعورا نقل شده است(طبرسی،1427،ج4،ص291). زمینۀ طرح داستان بلعم درمنابع اسلامی، اشارۀ قرآن کریم به شخصی است که نشانههای خداوند بدو اعطا شد، امّا ازآنهاگسست وبه راه شیطان رفت(موسوی بجنوردی ودیگران،1380،ج12،ص476).
1ـ4ـ6ـ پیروی از شیطان:
ـ «لاتَتَّبِعُواخُطُواتِ الشَّیطانِ وَمَن یَتَّبِع خُطُواتِ الشَّیطانِ فَإنَّهُ یَأمُرُبِالفَحشاءِ وَالمُنکَرِ»(نور:21): پای ازپی گامهای شیطان منهید، وهرکس پای برجای گامهای شیطان نهد، بداند که او به زشتکاری وناپسند وا میدارد.
هرگزیک انسان پاکدامن وبا ایمان را نمی شود یک مرتبه درآغوش فسادپرتاب کرد، بلکه گام به گام این راه را می سپرد و سرانجام گرفتارکبائرمیشود، آری این است«خطوات شیطان»(مکارم شیرازی،1386،ج3،ص284).
ـ «وَلاتَتَّبِعُواخُطُواتِ الشَّیطانِ إنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبینٌ»(بقره:168؛ انعام:142): و ازگامهای شیطان پیروی مکنید که اودشمن آشکار
شماست. عبارت «لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ» پنج باردر قرآن تکرارشده است ودر دومورد، مربوط به شأن استفاده از اطعمه و روزی خدادادی می باشد(مکارم شیرازی،1421،ج1،ص475).
2ـ4ـ6ـ استکبار و استنکاف:
ـ «وَأمَّاالَّذینَ استَنکَفُواوَاستَکبَرُوا فَیُعَذِّبُهُم عَذاباً ألیماً»(نساء:173): وامّاکسانی که امتناع ورزیده وبزرگی فروخته اند، آنان رابه عذابی دردناک دچارمی سازد.
ـ «وَالَّذینَ کَذَّبُوابِآیاتِنا وَاستَکبَرُواعَنهااُولئِکَ أصحابُ النّارِ»(اعراف:36): وکسانی که آیات مارا دروغ انگاشتند وتکبّرورزیدند، آنان همدم آتشاند.
3ـ4ـ6ـ فسق:
ـ «وَأمَاالَّذینَ فَسَقُوا فَمَأواهُمُ النّارُ»(سجده:20): وامّا کسانی که نافرمانی کرده اند، جایگاهشان آتش است.
فسق وفسوق، خارج شدن ازحدود شرع واعمّ ازکفراست وبرگناه کم یازیاد اطلاق میشود، لیکن درگناه زیاد معروف شده است (راغب،1430،ص636). «اَلفِسقُ فی الشّرعِ اَلخُروجُ عَن طاعَهِ اللهِ تَعالی فیما دُونَ الکُفر»(السّیوری الحلّی،1405،ص437): فسق، خروج ازطاعت خدای تعالی است درآنچه که دون کفراست.
4ـ4ـ6ـ افساد:
ـ «وَلاتَعثَوا فِی الأرضِ مُفسِدینَ»(بقره:60 ؛ اعراف:74 ؛ عنکبوت:36): درزمین، سربه فساد برمدارید.
ـ «وَلاتَبغِ الفَسادَ فِی الأرضِ إنَّ اللهَ لایُحِبُّ المُفسِدینَ»(قصص:77): ودرزمین فساد مجوی، که خدا فسادگران را دوست نمیدارد.
5ـ4ـ6ـ ظلم و تعدّی:
ـ «وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَاللهِ فَقَدظَلَمَ نَفسَهُ»(طلاق:1): وهرکس ازمقررات خدا، پای فراترنهد، قطعاً به خودش ستم کرده است.
ــ «إنَّهُ لایُحِبُّ الظّالِمینَ»(شوری:40): به راستی که اوستمگران را دوست نمیدارد.
ــ «وَالظّالِمینَ أعَدَّ لَهُم عَذاباً ألیماً»(انسان:31): وبرای ظالمان، عذابی پردرد آماده کرده است.
مرادازظلم، مطلق ظلم ومعصیت است(طباطبایی،1393،ج15،ص193). ظلم، ازجمله اموری است که موجب دلمردگی انسان میشود و اورا کوروکر میکند(دستغیب،1375،ص147).
6ـ4ـ6ـ طغیان و عصیان:
همانا انسان وقتی بی نیازوغنی گردد، کفران وطغیان میکند وبازگشت به سوی پروردگارش را منکر میشود(قمّی،1387، ج2،ص430). والبته انسان ازحدّش تجاوز می کند وبر پروردگارش استکبارمیورزد، درنتیجه براوکفران میکند برای اینکه خودرا بی نیاز
میبیند(طبری،1415،ج7،ص546).
ـ «کَلاّ إنَّ الإنسانَ لَیَطغَی؛ أن رآهُ استَغنَی»(علق:6و7): حقّاً که انسان سرکشی می کند، همین که خودرا بی نیاز پندارد.
ـ «وَمَن یَعصِ اللهَ وَرَسولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً» (احزاب:36): وهرکس، خدا ورسولش را نافرمانی کند، قطعاً دچارگمراهی آشکاری گردیده است.
7ـ4ـ6ـ گفتارباطل و لهوالحدیث:
درمورد لهوالحدیث اختلاف کرده اند. بعضی گفته اند: غنا وگوش دادن به آن است؛ بعضی گفته اند: لهویعنی طبل؛ وبعضی گفته اند یعنی شرک. وسخن درست این است که گفته می شود: هرسخنی که ازراه خدا بازداردکه خدا ورسولش از شنیدن آن نهی کرده اند (طبری،1415،ج6،ص122).
ـ «وَمِنَ النّاسِ مَن یَشتَری لَهوَالحَدیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبیلِ اللهِ بِغَیرِعِلمٍ وَیَتَّخِذَها هُزُواً اُولئِکَ لَهُم عذابٌ مُهِینٌ»(لقمان:6): وبرخی ازمردم کسانی هستندکه سخن بیهوده را خریدارندتا مردم را بی هیچ دانشی ازراه خدا گمراه کنند و به ریشخند گیرند؛ برای آنان عذابی خوارکننده خواهدبود.
ـ «وَاجتَنِبُوا قَولَ الزُّور»(حجّ:30): وازگفتارباطل اجتناب ورزید.
منظوراز «قول الزّور» یعنی کذب وغنا، وسایرگفتارباطل نیزدرآن داخل است(طبرسی،1427،ج7،ص108).
8ـ4ـ6ـ خودکشی، قتل نفس و قتل مؤمن:
ـ «وَلاتَقتُلُواأنفُسَکُم. وَمَن یَفعَل ذلِکَ عُدواناً وَظُلماً فَسَوفَ نُصلیهِ ناراً»(نساء:29و30): وخودتان را نکشید. هرکس ازروی تجاوزوستم چنین کند، بزودی وی رادرآتشی درآوریم.
ـ «مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِنَفسٍ أوفَسادٍ فِی الأرضِ فَکَأنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً»(مائده:32): هرکس، کسی را جزبه قصاص قتل یا به کیفرفسادی درزمین بکشد، چنان است که گویی همۀ مردم را کشته است.
ـ «وَمَن یَقتُل مُؤمِناً مَتَعَمِّداً فَجَزاءُهُ جَهَنَّمُ خالداً فیهاوَغَضِبَ اللهُ عَلیهِ وَلَعَنَهُ وَ أعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً»(نساء:93): وهرکس عمداً مؤمنی را بکشد، کیفرش دوزخ است که درآن ماندگارخواهدبود، وخدابراوخشم میگیرد ولعنت اش میکند وعذابی بزرگ برایش آماده ساخته است.
ـ «وَلاتَقتُلُوالنَّفسَ الَّتی حَرَّمَ اللهُ إلاّ بِالحَقِّ»(اسراء:33 ؛ انعام:151): ونفسی راکه خداوند حرام کرده است جزبه حقّ مکشید.
9ـ4ـ6ـ باده گساری و قماربازی:
ـ «یاأیُّهَاالَّذینَ آمَنواإنَّماالخَمرُوَالمَیسِرُوَالأنصابُ وَالأزلامُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطانِ فَاجتَنِبُوهُ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ»(مائده:90): ای کسانی که ایمان آورده اید، شراب وقمار وبتها وتیرهای قرعه، پلید وازعمل شیطان اند، پس ازآنها دوری گزینید باشد که رستگارشوید.
شیطان فرمان می دهد به خوردن شراب برای ازبین بردن عقل، فرمان میدهد به قماربرای به کارگیری اخلاق پست، وفرمان به پرستش بتها میدهد برای شرک ورزیدن به خداوند(طبرسی،1427،ج3،ص336).
ـ «إنَّمایُریدُالشَّیطانُ أن یُوقِعَ بَینَکُمُ العَداوَهَ وَالبَغضاءَ فِی الخَمرِوَالمَیسِرِوَیَصُدَّکُم عَن ذِکرِاللهِ وَعَنِ الصَّلوهِ»(مائده:91): همانا شیطان می خواهد باشراب وقمار، میان شمادشمنی وکینه ایجادکند، وشماراازیادخدا وازنمازبازدارد. همچنین دربارۀ شراب و قمارآمده است: «یَسئَلونَکَ عَنِ الخَمرِوَالمَیسِرقُل فِیهِماإثمٌ کَبیرٌ»(بقره:219): دربارۀ شراب وقمارازتومی پرسند، بگو: درآن دو، گناهی بزرگ است. «کلمۀ إثم به معنای عملی است که با وبال خود، انسان را ازخیرهای بسیاری محروم بسازد، مانند شرب خمر، قماروسرقت که موجب انحطاط اجتماعی و سقوط آدمی از وزن اجتماعی وسلب اعتماد و وثوق جامعه ازآدمی میشود»(طباطبایی،1394، ج5،ص76).
10ـ4ـ6ـ زنا و فحشاء :
ـ «وَلاتَقرَبُواالزِّنا إنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَساءَ سَبیلاً»(اسراء:32): و به زنا نزدیک مشوید، چراکه آن همواره زشت وبد راهی است.
این آیه از زنا نهی میکند ودرحرمت آن مبالغه کرده است وفرموده که نزدیکش هم نشوید وبا تعلیل فهماند که این روش، روش زشتی است(طباطبایی،1392،ج13،ص85و86). «فحشا» به معنی هرکاری است که ازحدّ اعتدال خارج گردد وصورت «فاحش» به خود بگیرد، بنابراین شامل تمامی منکرات وقبایح واضح وآشکار میگردد(مکارم شیرازی،1386،ج1،ص150).
ضمناً درآیات(اعراف:81) و(نمل:55) از«شَهوهً مِن دُونِ النِّساءِ» یادشده است که منظورازآن لواط است.
11ـ4ـ6ـ عقوق والدین:
ـ «فَلا تَقُل لَهُما اُفٍّ ولاتَنهَرهُما»(اسراء:23): به پدرومادرخود افّ مگو وبه آنان پرخاش مکن.
ـ «وَالَّذی قالَ لِوالِدَیهِ اُفٍّ لَکُما»(احقاف:17): وآن کس که به پدرومادر خود بگوید افّ برشما.
ـ «اُولئِکَ الَّذینَ حَقَّ عَلَیهِمُ القَولُ فی اُمَمٍ قَدخَلَت مِن قَبلِهِم مِنَ الجِنِّ وَالإنسِ»(احقاف:18): آنان کسانی اندکه گفتارخدا علیه ایشان
همراه با امّتهایی ازجنّیان وآدمیان به حقیقت پیوست. منظوراز«حَقَّ عَلَیهِمُ القَولُ فی اُمَمٍ» تحقّق عذاب درمورد امّتها است(طبرسی،1426،ج9،ص112). پس تهدید به عذاب درمورد عاقّ والدین ازاین آیه مستفاد میگردد.
ازامام صادق(ع) نقل شده است که هرآینه اگرچیزی کمتراز«افّ» بود، البته آن را میگفت. «وَلاتَنهَرهُما» یعنی اینکه با آن دو خصومت نکن(قمّی،1387،ج2،ص18).
12ـ4ـ6ـ گفتار بدون عمل:
ـ «یاأیُّهَاالَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لاتَفعَلُونَ، کَبُرَ مَقتاً عِنداللهِ أن تَقولُوا ما لاتَفعَلُونَ»(صفّ:2و3): ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید؟ نزد خدا سخت ناپسنداست که چیزی را بگویید وانجام ندهید.
«مَقت» بغض شدید است نسبت به کسی که عمل زشتی را انجام دهد(راغب،1430،ص772).
13ـ4ـ6ـ دروغ و بهتان:
«إفک» هرچیزی است که ازصورت حقیقی وشایستۀ خود عدول وتغییرکرده باشد ودروغ را ازآن جهت افک نامیده اند چون تغییروتحریف صورت واقعی چیزی است(راغب،1430،ص79). «أفّاک أثیم»: هردروغگوی گناهکاری است که بر خدا دروغ و افترا ببندد(طبری،1415،ج6،ص561).
ـ «وَیلٌ لِکُلِّ أفّاکٍ أثیمٍ»(جاثیه:7): وای برهردروغزن گناه پیشه.
ـ «هَل اُنَبِّئُکُم عَلی مَن تَنَرَّلُ الشَّیاطینُ، تَنَرَّلُ عَلی کُلِّ أفّاکٍ أثیمٍ»(شعراء:221و222): آیاشماراخبردهم که شیاطین برچه کسی فرود
میآیند؟ برهردروغزن گناهکاری فرود میآیند.
14ـ4ـ6ـ تزکیۀ نفس:
یکی ازصفات رذیله ای که درقرآن مجید نهی فرموده است ودر روایات هم تقبیح شده، تزکیۀ نفس است که ازعُجب وتکبّر ناشی
میشود. تزکیه به معنای نسبت دادن پاکی به خودازعیب وگناه است، واین که شخص، خودرا ازعیب وگناه مبرّا بداند(دستغیب،1375، ص110).
ـ «ألَم تَرَإلَی الَّذینَ یُزَکّونَ أنفُسَهُم بَلِ اللهُ یُزَکّی مَن یَشاءُ»(نساء:49): آیا به کسانی که خودرا پاک میشمارند، ننگریسته ای؟ بلکه خداست که هرکه را بخواهد پاک میگرداند.
ـ «فَلاتُزَکُّوا أنفُسَکُم»(نجم:32): پس خودتان را پاک مشمارید.
15ـ4ـ6ـ بخل:
بخل، خودداری وامساک مال یاهرنوع امکانات ازکسی است که شایسته وسزاوارنیست ازاودریغ شود(راغب،1430،ص109).
صفت بخل، نتیجۀ محبّت دنیا وثمرۀ آن است واین ازجملۀ صفات خبیثه واخلاق رذیله است(نراقی،1378،ص372).
ـ «ألَّذینَ یَبخَلُونَ وَیَأمُرُونَ النّاسَ بِالبُخلِ»(حدید:24): همانان که بخل می ورزند ومردم را به بخل ورزیدن وا می دارند.
16ـ4ـ6ـ تبذیر:
ـ «وَلاتُبَذِّرتَبذیراً، إنَّ المُبَذِّرینَ کانُوا إخوانَ الشَّیاطینِ»(اسراء:26و27): و ولخرجی واسراف مکن، چراکه اسراف کاران برادران
شیطانهایند. «تبذیر» به معنای پراکندن وپخش کردن است. اصل آن ازریختن وپاشیدن بذرمأخوذ است که به طوراستعاره درموردکسی که اموال خودرا بیهوده پراکنده وضایع میکند، به کارمیرود(راغب،1430،ص113). مبذِّر کسی است که مال را درغیرحقّش خرج میکند، وگفته شده که معنای «اخوان الشّیاطین» قرین ودوستان شیطانهااست(طبرسی،1427،ج6،ص185).
17ـ4ـ6ـ عیبجویی و مسخره کردن:
واجب است اعتقادداشته باشیم که چه بسا هرکسی که مورد مسخره قرارمیگیرد ممکن است درنزدخدا از مسخره کننده بهتر باشد. به همین خاطر، مردم به غیرازظاهراحوال آگاهی ندارند(شریف کاشانی،1423،ج6،ص426). درروایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: خوشا به حال کسی که عیبهای خودش، اورا ازعیبهای مردم بازدارد(دیلمی،1412،ج1،ص117).
ـ «یاأیُّهَاالَّذینَ آمَنُوا لایَسخَرقَومٌ مِن قَومٍ...وَلاتَلمِزُواأنفُسَکُم وَلاتَنابَزُوا بِالألقابِ»(حجرات:11): ای کسانی که ایمان آورده اید، نباید قومی قوم دیگررا ریشخند کند، وازیکدیگرعیب مگیرید وبه همدیگرلقبهای زشت مدهید.
ـ «وَیلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»(هُمَزه:1): وای برهربدگوی عیب جویی.
18ـ4ـ6ـ غیبت:
درمورد غیبت ازپیامبر(ص) پرسیده شد. پس فرمود: غیبت آن است که یادکنی برادرخودرا به چیزی که اورا ناخوش آید، اگردرست باشد غیبت است وگرنه بهتان است(بیضاوی،ج5،ص136). نیزفرموده:«مَنشأالغَیبَه فِی الصُدورِالحَسَدُوَالغَضَبُ»(دیلمی،1412،ج1،ص117)
: سرچشمۀ غیبت، وجودحسدوخشم دردلهااست.
ـ «وَلایَغتَب بَعضُکُم بَعضاً أیُحِبُّ أحَدُکُم أن یَأکُلَ لَحمَ أخیهِ»(حجرات:12): وبعضی ازشما غیبت بعضی نکند، آیاکسی ازشما دوست دارد گوشت برادر مرده اش را بخورد؟.
19ـ4ـ6ـ نماز بدون شرایط :
ـ «فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ أضاعُواالصَّلَوهَ وَالتَّبَعُوُالشَّهَواتِ فَسَوفَ یَلقَونَ غَیَّاً»(مریم:59): آنگاه، پس ازآنان جانشینانی به جای ماندندکه نماز راتباه ساخته وازهوسها پیروی کردندو به زودی سزای گمراهی خودراخواهند دید. «أضاعواالصَّلوهَ» یعنی کسانی که نمازرا ازوقتش به تأخیرانداختند(فیضکاشانی،1419،ج4،ص568). مرادازضایع کردن نماز، فاسدکردن آن است، به نحوی که درآن سهل انگاری وبی اعتنایی کنندودرنتیجه، آن را بازیچه قراردهند(طباطبایی،1392،ج14،ص78).
ـ «وَیلٌ لِلمُصَلّینَ، الَّذینَ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُونَ، ألَّذینَ هُم یُرآءُونَ وَ یَمنَعُونَ الماعُونَ»(ماعون:4و5و6): وای برنمازگزارانی که از نمازشان غافل اند، آنان که ریا میکنند وازدادن زکات وخرج زندگی خودداری میکنند.
درمورد«ماعون» اختلاف کرده اند: گفته شده زکات واجب است وبعضی دیگرگفته اند اثاث خانه وازاین قبیل است ودرمورد «ساهون» گفته اند: کسی است که نمازرادراوّل وقت بجا نمیآورد، یا ترک یا ضایع میکند(طبرسی،1427،ج10،ص351).
بعضی دیگرگفته اند: «ساهون» سستی درنمازوغفلت ازآن است و«ألّذینَ هُم یراءون» کسانی هستندکه بخاطرعلاقه به ثواب وترس ازعقاب، نماز نمیگزارند، بلکه فقط نمازمیگزارندتا مؤمنین، آنهارا ببینندوگمان کنندکه ازآنها هستند(طبری ،1415،ج7،ص572). ازامام صادق(ع) روایت شده است که برای مانع زکات، مارِقَرعاء(موی ریخته) طوق گردن میشود تا ازمغزش بخورد(طوسی،1414،ص694).
نتیجه گیری:
1ـ بابررسی و مطالعۀ تعداد110 آیه ازقرآن کریم، تعداد40 مانع ازموانع وصول به کمال انسانی ازخلال این آیات، شناسایی وبیان گردید. بنابراین، فرضیۀ تحقیق مبنی براینکه: «به نظرمیرسد موانع وصول به کمال انسانی درقرآن کریم، به صورت پراکنده و روشن بیان شده است»، اثبات گردید. این اثبات، جامعیّت ودقّت انسان شناسی اسلام را نمودارمیسازد که به ریزترین نکات وموانع کمال انسان نظردارد.
2ـ موانع وصول به کمال انسانی به تعداد40 مانع، درچهارگروه اصلی شامل: موانع اعتقادی؛ موانع درونی وقلبی؛ موانع مادّی وشهوانی؛ موانع رفتاری واجتماعی طبقه بندی گردیده وبه شیوۀ تحلیل محتوایی درضمن دوجدول مورد تحلیل وبررسی قرارگرفت. براین اساس، جدول شماره یک، محتوای آیات را ازلحاظ موانع وصول و همچنین تهدیدهای موجوددرآیات را به وضوح نمودار می سازد.
3ـ درجدول شماره دو، تهدیدهای به کاررفته درآیات، به 11 گروه طبقه بندی شده وهرگروه، تعدادی ازموانع را شامل می شودو هرمانعی با تهدیدی متناظراست. این جدول نشان میدهدکه این موانع به طوریکسان ویک اندازه درایجاد مانع درمسیروصول به کمال انسانی دخالت ندارند، بلکه تأثیرهرکدام متفاوت بوده ودارای شدّت وضعف هستند. بنابراین، میتوان جدول را به ترتیب نزولی یعنی ازشدیدترین تهدیدها به خفیفترین آنها تنظیم کردکه ازبین آنها، موانع اعتقادی(کفر، شرک، نفاق، ارتداد، تکذیبها) مانعیّت آنها شدیدترازدیگرموانع بوده وازاین رو مادرسایرموانع شمرده شده است.
4ـ چهل مانع مطرح شده دراین پژوهش، درواقع چهل حجاب کمال انسانی هستند. هرانسانی، اگراین موانع را تاحدّی ازخود دورنماید به درجه ای ازکمال انسانی دست مییابد، زیرا کمال انسانی درجات مختلفی داردکه حدّ اعلا واتمّ واکمل آن معصومین(ع)
می باشندکه جانشینان خدا درروی زمین و حجّت خدا درهرزمانی هستند وبه عنوان «اسوۀ حسنه» معرفی شده اند. پس اگرانسانهای معمولی هم به تبعیّت ازایشان گام بردارند، به درجاتی ازکمال دست پیدا میکنند.
منابع و ماخذ:
ـ قرآن کریم، ترجمۀ محمد مهدی فولادوند، اصفهان: مرکزتحقیقات رایانه ای قائمیه.
ـ نهج البلاغه، (1425ق.)، ضبط صبحی الصّالح، دارالکتاب المصریّ ودارالکتاب اللبنانیّ، الطّبعه الرّابعه.
ـ آمدی، عبدالواحد،(1381ش.)، غررالحکم ودررالکلم، ترجمۀ مهدی انصاری قمی، قم:انتشارات امام عصر(عج)،چ اول.
ـ آملی، حیدر،(1362ش.)، اسرارالشّریعه واطوارالطّریقه وانوارالحقیقه، تهران: موسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی.
ـ ابن شعبۀ حرّانی، حسن،(1423ق.)، تحف العقول عن آل الرّسول، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات.
ـ ابن عربی، محی الدّین،(1367ش.)، الرّسائل، تصحیح نجیب مایل هروی، تهران: انتشارات مولی.
ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ،(1420ق.)، الفتوحات المکیّه، تصحیح احمدشمس الدّین، بیروت: دارالکتب العلمیّه، الطّبعه الاولی.
ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ،(1429ق.)، فصوص الحکم، ترجمه وتصحیح محمّد خواجوی، تهران: انتشارات مولی،چ اول.
ـ ابن منظور، جمال الدّین،(1414ق.)، لسان العرب، بیروت: دارصادر، الطّبعه الثّالثه.
ـ ابن فارس، احمد،(1399ق.)، مقاییس اللّغه، تحقیق عبدالسّلام محمّدهارون، بیروت: دارالفکر.
ـ بیضاوی، عمربن محمّد،(بی تا)، تفسیرالبیضاوی، بیروت: داراحیاء التّراث العربی.
ـ جرجانی، علیّ بن محمّد،(بی تا)، معجم التّعریفات، تحقیق محمّدصدّیق منشاوی، قاهره: دارالفضیله.
ـ جعفری، محمّدتقی،(1366ش.)، تفسیرونقدوتحلیل مثنوی، تهران: انتشارات اسلامی، چ یازدهم، ج2.
ـ جوادی آملی، عبدالله،(1372ش.)، انسان دراسلام، تهران: مرکز نشرفرهنگی رجاء، چ اول.
ـ حسن زاده آملی، حسن،(1443ق.)، انسان فی عرف العرفان، قم: روح وریحان، الطبّعه الاولی.
ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ،(1386ش.)، مآثرآثار، تدوین داودصمدی آملی، قم: نشرالف.لام.میم، چ اوّل.
ـ حافظ نیا، محمّدرضا،(1388ش.)، مقدّمه ای برروش تحقیق درعلوم انسانی، تهران: انتشارات سمت، چ. شانردهم.
ـ خالدبرقی، احمدبن محمّد،(1326ش.)، المحاسن، قم: دارالکتب الاسلامیّه، الطّبعه الاولی.
ـ دستغیب، عبدالحسین،(1375ش.)، معراج، شیراز: انتشارات هلال، چ اول.
ـ ــــــــــــــــــــــــــ ،(1382ش.)، قلب سلیم، قم: دفترانتشارات اسلامی، چ دوّم.
ـ دهخدا، علی اکبر،(1377ش.)، لغت نامه، زیرنظرمحمّد معین وسیدجعفرشهیدی، تهران: دانشگاه تهران، مؤسسۀ لغت نامه.
ـ دیلمی، حسن بن محمّد،(1412ق.)، إرشادالقلوب، قم: منشورات الرّضی، الطّبعه الاولی.
ـ راجردی، و. ، دومینگ،ج.آ. ، (1384ش.)، تحقیق دررسانه های جمعی، ترجمه کاووس سید امامی، تهران: انتشارات سروش.
ـ رازی، فخرالدّین محمّد،(1401ق.)، التّفسیرالکبیر، بیروت: دارالفکر، الطبّعه الاولی.
ـ راغب اصفهانی، حسین،(1430ق.)، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، دمشق: دارالقلم، الطّبعه الرّابعه.
ـ زبیدی، محمّدبن مرتضی،(1419ق.)، تاج العروس، تحقیق مصطفی حجازی، کویت: وزاره الاعلام فی الکویت.
ـ زمخشری، ابوالقاسم،(1430ق.)، تفسیرالکشّاف، بیروت: دارالمعرفه، الطّبعه الثّالثه.
ـ السّیوری الحلّی، مقداد،(1405ق.)، إرشادالطّالبین الی نهج المسترشدین، قم: مکتبه آیه الله المرعشیّ.
ـ سیوطی، جلال الدّین،(1432ق.)، الدّرالمنثورفی التّفسیرالمأثور، بیروت: دارالفکر.
ـ شریف کاشانی، فتح الله،(1423ق.)، زبده التّفاسیر، قم: مؤسّسه المعارف الاسلامیه، الطّبعه الاولی.
ـ صدوق، محمّدبن علی،(1427ق.)، علل الشّرایع، بیروت: دارالمرتضی، الطّبعه الاولی.
ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ،(1430ق.)، أمالی الصّدوق، بیروت: موسسه الاعلمی، الطّبعه الاولی.
ـ ضیاء آبادی، محمّد،(1414ق.)، القساوه، نقله الی العربی اسماعیل الهمدانی، بیروت: موسّسه البعثه، الطّبعه الاولی.
ـ طباطبائی، سیّدمحمدحسین،(1390ق.)، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت: موسسه الاعلمی، الطّبعه الثّانیه، ج7.
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ،(1390ق.)، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت: موسسه الاعلمی، الطّبعه الثّانیه، ج8.
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ،(1391ق.)، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت: موسسه الاعلمی، الطّبعه الثّانیه، ج3.
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ،(1391ق.)، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت: موسسه الاعلمی، الطّبعه الثّانیه، ج9.
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ،(1391ق.)، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت: موسسه الاعلمی، الطّبعه الثّانیه، ج10.
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ،(1392ق.)، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت: موسسه الاعلمی، الطّبعه الثّانیه، ج13.
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ،(1392ق.)، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت: موسسه الاعلمی، الطّبعه الثّانیه، ج14.
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ،(1393ق.)، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت: موسسه الاعلمی، الطّبعه الثّانیه، ج15.
ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ،(1393ق.)، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت: موسسه الاعلمی، الطّبعه الثّانیه، ج17.
ـ طبرسی، فضل بن حسن،(1423ق.)، جوامع الجامع، قم: مؤسّسه النّشرالاسلامی، الطّبعه الثّانیه.
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ ،(1426ق.)، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت: دارالعلوم، الطبّعه الاولی.
ـ طبری، محمّدبن جریر،(1415ق.)، تفسیرالطّبری، بیروت: مؤسّسه الرّساله، الطّبعه الاولی.
ـ طریحی، فخرالدّین،(1415ق.)، مجمع البحرین و مطلع النّیرین، قم: المؤسسه البعثه، الطّبعه الاولی.
ـ طوسی، محمّدبن حسن،(1379ق.)، تفسیرالتّبیان، تصحیح احمدحبیب قصیر، النّجف الاشرف: مکتبه الامین.
ـ ــــــــــــــــــــــــــــ ،(1414ق.)، الأمالی، قم: دارالثّقافه، الطّبعه الاولی.
ـ غفّاری، محمّدخالد،(1380ش.)، فرهنگ اصطلاحات آثارشیخ اشراق، تهران:انجمن آثارومفاخرفرهنگی، چ اول.
ـ فیض کاشانی، محمّدبن مرتضی،(1339ش.)، المحجّه البیضاء، تصحیح علی اکبرالغفّاری، تهران، مکتبه الصّدوق.
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ،(1419ق.)، الصّافی فی تفسیرالقرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیّه، الطّبعه الاولی.
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ،(1423ق.)، الحقائق فی محاسن الأخلاق، تهران: دارالکتاب الاسلامی، الطّبعه الثّانیه.
ـ قائدی، محمدرضا؛ گلشنی، علیرضا،(1395ش.)، روش تحلیل محتوا ازکمّی گرائی به کیفی گرائی، فصلنامۀ روشها ومدلهای
روانشناختی، سال7، ش23، ص57-82.
ـ القمّی المشهدی، محمّد،(1411ق.)، تفسیرکنزالدّقائق وبحرالغرائب، تحقیق حسین درگاهی، تهران: وزارت الثّقاقه
والارشادالاسلامی، الطّبعه الاولی.
ـ قمّی، علیّ بن ابراهیم،(1387ق.)، تفسیرالقمّی، تصحیح السّیدطبیب الموسوی الجزائری، نجف: منشورات مکتب الهدی.
ـ کلانتری، الیاس،(1407ق.)، مفردات القرآن فی مجمع البیان، تهران: بنیاد، الطّبعه الاولی.
ـ کلینی، محمد بن یعقوب،(1428ق.)، الکافی، بیروت: منشورات الفجر، الطّبعه الاولی.
ـ مسعودی، عبدالهادی،(1393ش.)، آسیب شناسی حدیث، تهران: انتشارات سمت، چ دوّم.
ـ مصاحب، غلامحسین،(1381ش.)، دایره المعارف فارسی، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، چ سوم.
ـ مصباح یزدی، محمّدتقی،(1392ش.)، انسان سازی درقرآن، قم: موسسۀ آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره)،چ چهارم.
ـ مصطفوی، حسن،(1385ش.)، التّحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، نشرآثارالعلامه المصطفوی، الطّبعه الاولی.
ـ مطهّری، مرتضی،(1381ش.)، مسئلۀ شناخت، تهران: انتشارات صدرا، چ شانزدهم.
ـ ــــــــــــــــــــ ،(1382ش.)، انسان کامل، تهران: انتشارات صدرا، چ بیست وهشتم.
ـ ــــــــــــــــــــ ،(1382ش.)، انسان درقرآن، تهران: انتشارات صدرا، چ بیست ودوّم.
ـ مفید، محمّدبن محمّد،(1430ق.)، الإختصاص، تصحیح علی اکبرغفاری، موسّسه الاعلمی للمطبوعات، الطّبعه الاولی.
ـ مکارم شیرازی، ناصر،(1421ق.)، الأمثل فی تفسیرکتاب الله المنزل، قم: مدرسه الامام علی بن ابیطالب، الطّبعه الاولی.
ـ ــــــــــــــــــــــــــ ،(1386ش.)، برگزیدۀ تفسیرنمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چ هیجدهم.
ـ موسّسه الفقیه،(1363ش.)، المنجدالابجدی، تهران: موسّسه الفقیه، الطّبعه الاولی.
ـ موسوی بجنوردی، کاظم ودیگران،(1380ش.)، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مرکزدایره المعارف بزرگ اسلامی، چ دوّم.
ـ نراقی، احمد،(1378ش.)، معراج السّعاده، قم: موسسه انتشارات هجرت، چ ششم.
ـ نراقی، محمّدمهدی،(1428ق.)، جامع السّعادات، قم: اسماعیلیان، الطّبعه السّابعه.
ـ نسفی، عزیزالدّین،(1993م.)، الانسان الکامل، تصحیح و مقدمه ماریژان موله، تهران: انتشارات طهوری، ویراست سوم.
ـ نوری طبرسی، میرزاحسین،(1412ق.)، دارالسّلام، بیروت: دارالبلاغه، الطّبعه الثّانیه.
[1] دانشجو، گروه الهیات ومعارف اسلامی، واحداردبیل، دانشگاه آزاد اسلامی، اردبیل، ایران.
ایمیل: M.azim432@yahoo.cpm ، شماره تلفن همراه 09141593412
[2] استادیار، گروه الهیات ومعارف اسلامی، واحداردبیل، دانشگاه آزاد اسلامی، اردبیل، ایران.
[3] استادیار، گروه الهیات ومعارف اسلامی، واحداردبیل، دانشگاه آزاد اسلامی، اردبیل، ایران.