Analysis of the moral and educational actions of Ketayun and Homa in Ferdowsi's Shahnameh, based on Maslow's theory of self-actualization.
Subject Areas : تعلیمیAfsaneh Rakhshani 1 , Hamid Tabasi 2 , حبیب الله جدید الاسلامی 3
1 - PhD student. Jiroft Azad University. Kerman province
2 - عضو هیئت علمی
3 - حبیب الله جدید الاسلامی، عضو هیأت علمی تمام وقت دانشگاه آزاد اسلامی زاهدان(استادیار).
Keywords: Maslow theory, Shahnameh, woman, Gstasp family, self-actualization,
Abstract :
In Maslow's moral theory of self-actualization, some good and desirable traits are presented as superior moral models for the formation of an ideal and ideal life that potentially exists in all people. It is one of the notable literary topics that has been discussed in several researches and according to Maslow's theory of self-actualization, the superior moral and educational models of two women from the family in the poems of the Shahnameh, which is the document and cultural and historical achievement of the Iranian nation. In the moral pyramid of this theory, it is identified and analyzed. This research, rShahnameh, the instructive actions of some women in the events are among the unique and influential factors, which is one of the main needs in the strength of the family foundation, and with Today's theories, especially Maslow's theory, are consistent; For example, as we can see in the character of Ketaion, the daughter of the Roman emperor, she has a creative and constructive role in various events and is a clear example of forgiveness, sacrifice and love, who is loyal to her husband, not tied to gold and silver. belonging to the world; Also, the moral presence of a woman in the execution of the great cause of justice and generosity can The mentioned characteristics are the main elements of Maslow's pyramid of moral self-actualization, which has caused the emergence of moral and educational meaning-making flows in the field of Persian literature.
1- اسلامی ندوشن، محمدعلی، (1388)، (داستان¬ رستم و اسفندیار)، تهران، سهامی انتشار
2- ثعالبی، حسین بن محمد، (1385)، شاهنامۀ ثعالبی، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی
3- حسین، علی نقی، (1390)، تحلیل شخصیت و نقش زنان در داستان های شاهنامه، فصلنامه علمی پژوهشی زن و فرهنگ، سال سوم، شماره نهم. پائیز 1390، ص81-59
4- راشد محصّل، محمدرضا، (1385)، داستان گشتاسب در دو نگاه، تهران، نشر اساطیر
5- رزمجو، حسین، (1374)، انواع ادبی و آثار آن در زبان فارسی، مشهد آستان قدس رضوی
6- رستگارفسایی، منصور، (1388)، فرهنگ نام¬های شاهنامه، تهران، نشر پژوهش
7- رنجبر، احمد، (1369)، جاذبه های فکری فردوسی، تهران، نشر امیر کبیر
8- شریفی، محمد، (1387)، فرهنگ ادبیات فارسی، تهران، چاپ اول، انتشارات نو
9- صفا، ذبیح¬الله، (1387)، حماسه¬سرایی در ایران، تهران، انتشارات فردوس
10- فردوسی، ابوالقاسم، (1386)، شاهنامه فردوسی،(ج5)، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، نشر قطره
11- مزلو، آبراهام، (1381)، زندگی در اینجا و اکنون(هنر زندگی متعالی)، ترجمه مهین میلانی، تهران، نی
12- مزلو، آبرهام، (1388)، افقهای والاتر انسان، ترجمۀ احمد رضوانی، مشهد، آستان قدس رضوی
13- مزلو، آبرهام، (1376)، انگیزش و شخصیت، ترجمۀ احمد رضوانی، مشهد، آستان قدس رضوی
12- نولدکه، تئودور، (1392)، حماسة ملّی ایران، ترجمه بزرگ علوی، تهران، انتشارات سپهر
13- هاشملو، جعفر، (1396)، روانشناسی هاشملو، تهران، فراروان
14- یارشاطر، احسان، (1393)، تاریخ ادبیات فارسی، (مقدّمه¬ای بر ادبیات فارسی)، تهران، نشر سخن
15- یادگار، زریران، (1392)، برگردان و مقدّمه، تهران، انتشارات معین
نشريه علمي پژوهشنامه ادبيات تعليمي سال پانزدهم، شمارۀ پنجاه و نهم، پاییز 140۲
|
تحلیل افعال اخلاقی و تعلیمیِ کتایون و هما در شاهنامۀ فردوسی
براساس نظریۀ خودشکوفایی مزلو
افسانه رخشانی،1 حمید طبسی،2 حبیب جدیدالاسلامی3*
چکیده
در نظریۀ اخلاقی خودشکوفایی آبرهام اچ مزلو (19۰۸-19۷۰)، برخی صفات نیک و پسندیده بهعنوان الگوهای برتر اخلاقی ارائه شده است و بهصورت بالقوه در همۀ افراد وجود دارد که با بهکارگیری آنها، نشاط روحی در افراد یک جامعه حاصل میشود. بررسی ابعاد اخلاقی و تعلیمیِ اشخاص مختلف در شاهنامه، یکی از موضوعات مهم ادبی است که در تحقیقهای متعددی به آن پرداخته شده؛ ازاینرو در این مقاله تلاش شده است، با توجه به نظریۀ خودشکوفایی مزلو، الگوهای برتر اخلاقی و تعلیمی دو تن از بانوان خاندان گشتاسپی در اشعار شاهنامه که در هرم اخلاقی این نظریه وجود دارد، شناسایی شده و مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. سؤال مهم تحقیقی در مقالۀ حاضر این مسئله است که آیا ویژگیهای تعلیمیِ روشن و کاربردی در رفتار کتایون و هما وجود دارد که بتوان آنها را بهعنوان الگوی اخلاقی ارائه کرد و این عناوین با نظریههای روز دنیا، ازجمله نظریۀ اخلاقی مزلو، همخوانی دارد یا خیر؟ این پژوهش با تکیه بر روش توصیفی و تحلیلی، اینچنین نشان میدهد که در شاهنامه، کردارهای آموزندۀ بعضی از زنان در رویدادها، ازجمله عوامل منحصربهفرد و تأثیرگذار بوده که از نیازهای اصلی در استحکام بنیان خانواده است و با نظریههای روز دنیا، بهویژه نظریۀ مزلو همخوانی دارد. همانطور که در شخصیت کتایون دختر قیصر روم میبینیم، در جریانات مختلف، نقش خلاق و سازندهای دارد و نمونهای بارز از گذشت و ایثار و عشق است که پایبند به همسر بوده، نه در بند زر و مال دنیا. همچنین حضور اخلاقمدارانۀ زن را در اجرای امر عظیم عدالت و سخاوت، میتوان در شخصیت هُما، همسر بهمن مشاهده کرد. عناوین ذکرشده از عناصر اصلی هرم خودشکوفاییِ اخلاقیِ نظریۀ مزلو است که در داستانهای شاهنامه، بهعنوان الگوهای برتر اخلاقی نمایان شده و باعث پیدایش جریانهای معناسازِ اخلاقی و آموزنده در حوزۀ ادب فارسی شده است.
کلیدواژهها: نظریۀ مزلو، شاهنامه، زن، خاندان گشتاسپ، خودشکوفایی، اخلاقمداری.
1. مقدمه
بنیانهای تعلیمی، یعنی مجموعه دغدغههای ذهنی و مضامین شکلگرفته در ذهن یک شاعر که برای پند و اندرز به مخاطبان خود در قالب اشعار مختلف سروده شده است. «اشعار تعلیمی اشعاری هستند که هدف سرایندۀ آن، آموزش اخلاق و تعلیم اندیشههای پسندیدۀ دینی و انسانی است» (رزمجو، 1374: 77).
بررسی نقش زنان در شاهنامۀ فردوسی و بازتاب سیمای آنها، یکی از موضوعاتی است که همیشه مورد بحث و گفتوگوی اهل فن و تحقیق بوده است. شخصیت هریک از زنان شاهنامه، مجزا و منحصربهفرد و یکتاست؛ همچنانکه نقش زنان در تمام داستانهای شاهنامه، یکشکل و تکبعدی نیست و دارای بُعدهای متفاوتی است و نقش آنان در هر دوره، چه اساطیری، چه پهلوانی و چه تاریخی، بسامدهای گوناگونی دارد. بررسی شخصیت و نقش زنان در داستانهای شاهنامه موجب میشود تا ابعاد رفتاری آنها بهتر شناخته شود و کنشهای آنان در راستای داستانها، بهدرستی بررسی گردد. این مقاله نخست به دیدگاه حاکم بر فضای داستانهای شاهنامه درخصوص زنان میپردازد و سپس نقش اخلاقی و تعلیمی زنان در شاهنامه را براساس نظریۀ مزلو بررسی میکند. «آبراهام اچ مزلو، پدر روانشناسیِ انسانگرا و روانشناسیِ فراشخصی، چهرهای برجسته در روانشناسی محسوب میشود. آرای او در باب انسانشناسی، چگونه زیستن و بهطور اخص در مورد سرشت انسان و نیازهای فطریاش، تأثیر زیادی بر نظریات مختلف و علوم مرتبط با انسان داشته است» (هاشملو، 1396: 22).
فردوسی ازجمله شاعران هنرمندی است که با اندیشۀ حکیمانه و پرنغز خود، با آوردن مضامین گوناگون در بطن اشعار شاهنامه، نکات اخلاقی و تعلیمی پرمحتوایی را ارائه کرده و مخاطب را بیشتر با معنا درگیر میکند و با دقتنظر میتوان این نکات ادبی را دریافت کرد. بر همین اساس، توجه به نکات ادبی و تعلیمی شاهنامه در باب زنان خاندان گشتاسپ، بهتر میتواند ارزش فرمی و محتوایی این بخش از کار شاعر را نمایان کند.
در تاریخ ملت ایران، شعرا و نویسندگان، برای جایگاه زن کرامت فراوانی قائل شدهاند و از گذشته تا کنون، در متون دینی و غیردینی به ارزش وجودی و تأثیرگذاری زن اشاره شده است؛ همچنین با توجه به اینکه در بعضی از ادیان و مذاهب، حقوق زنان سلب شده و احترام و منزلتی برای آنان، آنگونه که شایسته است، وجود نداشته، «ادبیات ما، خصوصاً در اثر ملی شاهنامه که مبتنیبر توصیف اعمال و کردار اشخاص است و متعاقباً بیانکنندۀ دلاوری و هوشیاری زنان، بهویژه زنان ایران است، آنان را همپای مردان وارد اجتماع نموده و مقام و منزلتی بس والا به زن بخشیده است و فردوسی این گروه از جامعه را ازنظر عقل و هوشیاری بس زیبا توصیف کرده است» (رنجبر، 1369: 167) که درواقع نشان میدهد حماسۀ ملی ایران به نقش بیبدیل زن توجهی عمیق داشته است.
1ـ1. بیان مسئله
بیشترِ محققان و نویسندگان، در باب شاهنامه، فقط به تحقیق درزمینۀ اعمال و کردار شاهان و پهلوانانِ مرد پرداخته و بهصورت محدودتر به کردارهای اجتماعی زنان توجه کردهاند؛ حالآنکه اشعار تعلیمی و تأملبرانگیز فراوانی نیز دربارۀ زنان شاهنامه وجود دارد که نیازمند طبقهبندی و بررسیاند. بر این اساس، این تحقیق بر آن است که عناوین ادبی و تعلیمی بهکاررفته در بخشی از اشعار شاهنامه که تا بهحال واکاوی نشده و مورد توجه قرار نگرفتهاند، پس از طبقهبندی، بررسی و تجزیه و تحلیل نماید تا مضامین فکری و تعلیمی فردوسی در باب این دو بانو، با توجه به نظریۀ مزلو شناخته شوند. هدف از انجام این پژوهش، بررسی شخصیت و نقش اخلاقی و تأثیرگذار دو تن از زنان شاهنامه در حکایات خاندان گشتاسپ است که براساس هشت اصل اخلاقیِ نظریۀ خودشکوفایی مزلو، مورد بررسی قرار خواهند گرفت. در این تحقیق به این سؤال پاسخ داده خواهد شد که آیا اصول اخلاقی ذکر شده در نظریۀ خودشکوفایی مزلو، در رفتار و کردار کتایون و هما نمایان هستند یا خیر؟ و آیا این عناوین میتوانند خواننده را با ارائۀ اصول اخلاقی در حاشیۀ زندگی این دو بانو به اقناع رسانده که بتوان از آن بهرۀ ادبی و تعلیمی برد؟
در یک نگاه کل،ی، در این مقاله تلاش شده است، با دقت و تأمل در بخشی از اشعار شاهنامه، نقش تعلیمی و اثرگذاری کتایون و هما را در خاندان گشتاسپ، بهعنوان تحقیق مد نظر قرار گیرد و درونمایههای تأثیرگذار معنایی، با عنوانهای اخلاقی که در نظریۀ مزلو وجود دارد و همچنین بسامد بیشتری نسبت به دیگر موضوعات دارند، شناسایی و ارائه گردد.
1ـ2. ضرورت تحقیق
تاکنون تحقیقی بهصورت خاص و مستقل به بررسی شخصیتهای زنان خاندان گشتاسپی بر پایۀ یک نظریۀ خاص نپرداخته است؛ بهویژه اینکه در این پژوهش، به نقش و حضور زنان و اثرگذاری آنان در این خاندان پرداخته شده و ازاینحیث، تحقیق حاضر کاملاً جدید است. جنبۀ نوآورانۀ این پژوهش، ضرورت و اهمیت این تحقیق را نشان میدهد. ازسویی دیگر، بررسی درونمایههای تعلیمی و اخلاقی در اعمال و کردار زنان این خاندان، به اهمیت این پژوهش ازحیث انسجام متنی و واکاوی میافزاید، زیرا در بیشترِ پژوهشهای علمیِ مرتبط با شاهنامه، از دلاوری و اعمال پهلوانی مردان سخن رانده شده و کمتر به نقش زنان اشاره شده است. جایگاه عظیم زنان گشتاسپی و نقش حساس آنان در این خاندان، باعث شده است که وجود و نمود آنها، اهمیت وافر و خاصی در داستانهای شاهنامه پیدا کند. بهطور مسلّم، وجود زن خردمند و نیکرفتاری چون کتایون، در نقش همسری وفادار، مقتدر و متعهد و حضور زنی مانند هُما در کسوت شاهی عدالتگستر و بزرگمنش، یک سیمای تأثیرگذار از حضور زن را در این خاندان نشان میدهد و همین سجایای اخلاقی برشمرده شده، از جمله عناوینی هستند که در افعال و کنش این دو بانو، بسامد بسیار زیادی دارند و با نظریۀ مزلو همخوان هستند. محور اصلی تحقیق حاضر نیز بر پایۀ همین جریانهای اخلاقی و انسانیِ معناساز، شکل گرفته است.
1ـ3. پیشینۀ تحقیق
در تعدادی از کتابها، مقالهها و پایاننامهها، به نقشآفرینی زنان و حضور آنان در حوادث گوناگون تاریخ خاندان گشتاسپ در شاهنامه اشاره شده که در این مقاله، مطالبی بهصورت گزینشی و کاربردی از این منابع انتخاب و در پژوهش حاضر استفاده شده است؛ ازجمله: مقالۀ «تحلیل شخصیت و نقش زنان در داستانهای شاهنامه» (علینقی، 1390)، بهخوبی نقش زنان را در شاهنامه نشان داده و منبعی مناسب برای ایندست از تحقیقهاست. در فصل هفتم کتاب جاذبههای فکری فردوسی (رنجبر، 1369)، دربارۀ زنان گشتاسپی و نقش حساسشان، مطالب مرتبط و ارزندهای با موضوع این تحقیق ارائه شده که جایگاه اخلاقی زنان را در اثر ملی شاهنامه نشان میدهد. کتاب شاهنامۀ ثعالبی (ثعالبی، 1385)، مطالب جامعی دربارۀ اخلاقیات کتایون، همسر گشتاسپ و همابانو ارائه کرده که چند پاراگراف از مطالب این کتاب، برای نگارشِ مقالۀ حاضر انتخاب شده است. کتاب داستانهایِ رستم و اسفندیار در شاهنامه (اسلامی ندوشن، 1388)، ازجمله منابعی است که بخشی از آن در باب زنان خاندان گشتاسپ نگاشته شده است. در کتاب فرهنگ نامهای شاهنامه (رستگار فسایی، 1388)، توضیحات مختصری برای معرفی عدهای از شخصیتهای مهم در شاهنامه ارائه شده که چند جمله در باب افعال زنان گشتاسپی انتخاب و در این تحقیق نگاشته شد. همچنین چند مورد از کتابهای نظریهپرداز بزرگ، آبرهام اچ مزلو، انتخاب و مواردی از نظریات این نویسندۀ بزرگ گزینش و در این تحقیق نگاشته شد که عبارتاند از: افقهای والاتر فطرت انسان (مزلو، 1388)، زندگی در اینجا و اکنون (هنر متعالی زندگی) (همو، 1381)، انگیزش و شخصیت (همو، 1376) و کتاب روانشناسی هاشملو (هاشملو، 1396).
1ـ4. روش مطالعه
روش تحقیق در این مقاله توصیفیتحلیلی بوده و روش گردآوری دادههای پژوهش، كتابخانهای است. پس از بررسی كتابها و مقالات، شواهد مربوط به موضوع الگوهای اخلاقیِ نظریۀ مزلو و اخلاقیاتِ دو تن از زنان خاندان گشتاسپ (کتایون و هما) در شاهنامه، جمعبندی گردید و سعی شد با كمک گرفتن از روش تحلیل گفتمانی، به ژرفساخت اشعار پی برده شود و دادهها بهصورت كیفی، مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. حدود 300 بیت شعر به بالا، در باب کنشهای اخلاقی و رفتاری کتایون و هما، در دفتر پنجم شاهنامه به کوشش جلال خالقی مطلق، گردآوری شده است که تعدادی از یافتهها و اطلاعات این ابیات، برای تجزیه و تحلیل درزمینۀ تحقیق حاضر، مورد طبقهبندی و نظمبخشی قرار گرفتند.
2. بررسی کنشهای اخلاقی کتایون و هما براساس نظریۀ مزلو
در حکایت زندگی کتایون و گشتاسپ، فردوسی با نگاه نافذ و حکیمانۀ خود، به زیباییِ هرچه تمام، عناوین تعلیمی برای شکلگیری یک زندگی ایدئال و مطلوب را در اشعار خود ذکر کرده و بر همین اساس، خوشههای معنایی متناسب با موضوعات اخلاقی، پدیدار گشته که ازنظر ادبی، برای همگان قابل توجه و تأمل بوده و تقریباً با نظریههای علمی روز همخوانی دارد. خوشههای فکری و تعلیمی که فردوسی در باب مضامین فلسفۀ یک زندگی ایدئال، با دیدی جامع و واقعبینانه ارائه کرده، در نظریۀ خودشکوفایی مزلو بهخوبی نمایان بوده و مطابقت دارند. «هشت اصل در نظریۀ خودشکوفایی اخلاقی مزلو وجود دارد که بهعنوان سرچشمۀ فضایل اخلاقی و اوج کمالات انسانی برشمرده شده و هر انسانی باید این اصول را در وجود خود پرورش دهد تا بتواند جایگاه مورد مقبولی در خانوادۀ خویش و اجتماع پیدا کرده و به خودشکوفایی اخلاقی دست پیدا کند. این هشت اصل عبارتاند از: 1. استقلال فکری و دوراندیشی؛ 2. صداقت؛ 3. قناعت؛ 4. عشق؛ 5. یاری گرفتن از معبود؛
6. مشاوره در امور؛ 7. عدالت؛ 8. ترک خطا و جبران مافات» (هاشملو، 1396: 33).
تأثیرگذارترین بانوی خاندان گشتاسپ در شاهنامۀ فردوسی، کتایون همسر قیصر روم است. افعال اخلاقی کتایون در شاهنامه، شامل چند الگوی رفتاری است که در نظریۀ خودشکوفایی مزلو معرفی و ارائه شدهاند. «کتایون در شاهنامۀ فردوسی، همسر گشتاسپ و دختر قیصر روم است که در حماسهها و جریانات کشورداری، نقش حساس و ویژهای دارد» (رستگار فسایی، 1388: 332).
۲ـ۱. استقلال فکری و دوراندیشی
وجود استقلال فردی و اتکا بر نفس و تصمیم خود، از بدیهیات و واجبترین شاخصۀ یک زندگی است که فردوسی و مزلو، با ریزبینی و نگاه نافذ خود، این امر را بهعنوان ریشۀ بنیادین و اولین اصل زندگی ارائه کردهاند. فردوسی در حکایت زنان گشتاسپی، با نگاهی خردمندانه و حکیمانه، به انسانهای متفکر و منطقی هشدار داده است که در تمامی امور زندگی خود مستقل بوده و با اندیشهای سنجیده و حسابشده در باب عاقبت کار، تصمیم خود را عملی کنند. «در نظریۀ خودشکوفایی مزلو، استقلال فکری و دوراندیشی، بزرگترین مشخصۀ ارادی هر انسان، برای انتخاب معیارهایش بوده و باید با صلابت هرچه تمام بر آن پافشاری کند تا به هدف و خواستۀ منطقیِ خود برسد» (هاشملو، 1396: 18). پافشاری در نظریۀ مزلو اساس استقلال است که در این حکایت دیده میشود. کتایون در امر ازدواج، سنت پیشینیان را که بهنوعی ازدواج اجباری و بدون اراده و تفکر است، کنار نهاده و حتی در برابر پدر و تمام بزرگان دربار میایستد و با نظر و خواست خود، گشتاسپ را انتخاب میکند. «در یک جشن بسیار بزرگ، قیصر (پدر کتایون) دستور میدهد تا بزرگان و زیبارویانِ دربار و شهر روم جمع شوند و کتایون از میان آنان یکی را انتخاب نماید؛ ولی او از این کار سر برمیتابد و در برابر اجبار پدر و اطرافیان قد علم میکند» (شریفی، 1387: 209):
بفرمود قیصر که از کهتران |
| به روم اندرون مایهور مهتران |
بیارند یکسر به کاخ بلند |
| بدان تا که باشــــد به خوبی پسند |
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۲0)
|
«استقلال فکری بههمراه دوراندیشی، اولین گام برای کسب موفقیت و حصول خودشکوفایی اخلاقی، یا هر امر دیگری است» (مزلو، 1376: 22). در ادامۀ ماجرا، کتایون را دختری میبینیم که جسورانه و بیهیچ شک و تردیدی، در همان قدم اول همسر آیندۀ خود را انتخاب میکند. کتایون از آن دسته دخترانی است که در انتخابهایش، آنچه را مطابق میل درونی خود است، میپذیرد و در ازدواج، خواستۀ دل برایش مهمتر است و تا پایان نیز قاطعانه بر روی انتخابش میایستد. «کتایون زنی وفادار، جسور، خردمند و رایزن است؛ جسارت او آنجاست که همسرش را خود برمیگزیند و در انتخاب او اصرار میورزد» (علینقی، 1390: 19):
چو از دور گشتاسپ را دید گفت |
| که آن خواب سر برکشید از نهفت
|
بدان مایهور نامدار افسرش |
| همانگه بیاراست خرّم سرش |
یکی انجمنمرد پیدا شدی |
| از انبوه مردم ثریا شدی |
سر انجمن بود بیگانهای |
| غریبی دلآزار و فرزانهای |
به بالایْ سرو و به دیدارْ ماه |
| نشستنش چون بر سر گاه شاه
|
یکی دسته دادی کتایون بدوی |
| وزو بستدی دستهای رنگ و بوی |
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۲0)
|
«کتایون بعد از دیدن و شناختن گشتاسپ میگوید انتخاب من همین است و فقط همین شخص را برای زندگی کردن پسند میکنم؛ سپس تاج گرانبهای خود را به نشانۀ انتخابش، بر سر این جوان میگذارد» (ثعالبی، 1385: 119). کتایون با وجود اینکه بهیقین میداند با انتخاب یک مرد ناشناس، راهی سخت و پیشامدهایی دشوار را پیش رو خواهد داشت و گرفتار واکنشهای تند پدر نیز خواهد شد، و با وجود اینکه ازنظر پدر در نزد بزرگان شرمساری به بار آورده است، با محبوب بیگانۀ تازهوارد دست پیوند میدهد و پدر از این حرکت او نگران میشود:
اگر من سپارم بدو دخترم |
| به ننگ از کیان پست گردد سرم
|
هم او را و آن را که او برگزید |
| به کــــــاخ اندرون سر بباید برید
|
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۲2)
|
چنین گفت قیصر که من زین سپس |
| نجویم بدین روی پیوند کس |
کتایون و آن مرد ناسرفراز |
| مراداشتند از چنان کار باز
|
|
| (همان: ۲۴)
|
بنا بر شواهد شعری شاهنامه، در ادامۀ ماجرای ازدواج کتایون با گشتاسپ، قیصر از کردار و تصمیم فرزند خود بسیار ناراحت و رنجیده خاطر میشود و آنها را از خود طرد کرده و بدون هیچگونه هدیه و مالومنالی، به حال خود رها میکند. «حتی آن زمان که با پادرمیانی اسقف، کتایون جان سالم به در میبرد و پدرش برخلاف میل باطنی، مجبور به پذیرش این پیوند میشود، او بدون هیچگونه حمایت مالی و عاطفی و دریافت جهیزیهای و همچنین محروم شدن از میراث پدری، به بیرون از کاخ رانده میشود تا با مردی که خود انتخاب کرده، خوش باشد» (ثعالبی، ۱۳۸۵: 124). قیصر در نهایتِ قهر و عتاب و با تندی، به دخترش کتایون چنین میگوید:
بدو گفت با او برو همچنین |
| نیابی ز من گنج و تاج و نگین
|
غریبی همی برگزینی که گنج |
| نیابی و با او بمانی به رنج
|
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۲۲)
|
دوراندیشی و عاقبتنگری در امر ازدواج، بزرگترین راز موفقیت در شروع زندگی و تعیین سرنوشت است که از داستانِ زندگی کتایون و گشتاسپ بهعنوان یک درس بزرگ از زبان شاعر ارائه شده، و اولین موضوع خودشکوفایی اخلاقی در نظر مزلو، همین امر است. کتایون شخصیتی است آزاد، مستقل، خردمند، عاقبتاندیش و متکی به نفس خود که در جریان پیشنهاد ازدواج ازطرف گشتاسپ، با تأمل بسیار زیاد، از جواب دادن زودهنگام خودداری کرده و با دقتنظر منطقی، این امر را مدیریت میکند. «کتایون بدون هیچگونه شتابزدگی و کوتهفکری، با روشندلی، بهآهستگی، بایستگی، شایستگی و نیز خردمندی هرچهتمام، در باب ازدواج پیش میرود و در مراحل بعد، با آگاهی کامل و یقین قطعی، جواب گشتاسپ را میدهد. کتایون بعد از پیشنهاد گشتاسپ دربارۀ ازدواج، با احتیاط، هوشمندی و ذکاوت هرچهتمام به اطرافیان میگوید»:
بدو گفت چندانکه پرسیدمش |
| نه بر دامن راستی دیدمش |
نگوید همی پیش من راز خویش |
| نهان دارد از هرکس آواز خویش |
که آرام و شهر و نژادش کدام |
| فرخزاد گوید که هستم به نام |
گمانم که هست از نژاد بزرگ |
| که پرخاشجوی است و گرد و سترگ |
|
| (ثعالبی، 1385: 238)
|
2ـ2. صداقت
میتوان گفت در دنیای امروزی، امر صداقت، گمشدۀ خیلی از اجتماعات خانوادگی است که فقدان آن، باعث تزلزل و ازهمگسیختگی خانوادهها شده. بر همین مبنا فردوسی و مزلو با نگاه جامع خود، صداقت را بهعنوان ریشۀ بنیادین خانواده، در نوشتههای خود ارائه کردهاند. ازنظر مزلو «اوج خودشکوفایی همۀ کمالات اخلاقی و سنگ بنای یک زندگی ایدئال، صداقت و یکرنگی است و همین امر باعث اعتمادسازی و ایجاد آرامش دائمی بین افراد یک خانواده میشود» (مزلو، 1381: 90). صداقت بهعنوان استعارۀ برتر و اوج شخصیت اخلاقی کتایون شناخته میشود؛ همین امر باعث شکلگیری بعضی از کنشهای اخلاقی و پدیدار شدن ابعاد تعلیمی و رفتاری پسندیده، در شخصیت این بانو شده است. «گشتاسپ که در همان ابتدا با دیدن واکنش تند قیصر و طرد شدن دختر ازسوی پدر بسیار نگران شده بود، تلاش میکند تا کتایون را با سختیهایی که در انتظارش خواهد بود، مواجه کند تا شاید این دختر نازپرورده در انتخاب خود بیشتر دقت کند و با آگاهی از شرایط دشواری که برایش به وجود آمده، پا پس کشد، ولی کتایون با صدق و راستیِ هرچهتمام، بر وفای خود، متعهد میماند» (راشد محصل، 1385: 177):
چو گشتاسپ آن دید خیره بماند |
| جهانآفرین را فراوان بخواند
|
چنین گفت با دختر سرفراز |
| که ای پروریده به نام و به ناز |
ز چندین سر و افسر نامدار |
| چرا کرد رأیت مرا خواستار
|
غریبی همی برگزینی که گنج |
| نیابی و با او بمانی به رنج
|
ازین سرفرازان همالی بجوی |
| که باشدت نزد پدر آبروی |
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۲۲)
|
تصمیم کتایون در انتخاب گشتاسپ آنقدر قاطعانه است که در پاسخ این اطمینانخاطر به او میدهد که قدرت و جایگاه برایش چندان اهمیتی ندارد و به آنچه از رفتار و کردار پسندیدۀ او دیده، دل بسته و به قولی که در باب ازدواج داده، پایبند است؛ «چراکه میداند آنچه را خودش تحلیل و تعقل میکند، بهتر از تصمیمگیری پدر و اطرافیان برای اوست؛ خصوصاً در کلام این بانو مشاهده میکنیم که بسیار به قول خود وفادار بوده و همچنین به گردش روزگار و نقش سرنوشت در این ماجرا باور دارد» (یارشاطر، 1393: 136):
کتایون بدو گفت کای بدگمان |
| مشو تیز با گردش آسمان
|
چو من با تو خرسند باشم به بخت |
| تو افسر چرا جویی و تاج و تخت |
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۲2)
|
۲ـ۳. قناعت
فردوسی و مزلو به زیبایی هرچهتمام، شرط حصول یک زندگی آرمانی و آرام را در قناعت جستهاند که در کلام بزرگان دینی و حتی محققان بزرگ دنیا نیز آن را بهعنوان جزء جدانشدنی و اساس سعادت هر زندگی معرفی کردهاند. مضمون قناعت در این بخش از اشعار فردوسی، اندیشۀ شکلگیری یک زندگی ایدئال را نیز برجسته میکند. امر مهم قناعت در اینجا، باعث قانع شدن در باب داشتهها و مالومنال موجود بوده و بزرگترین سرمایۀ انسانها را به تصویر کشیده است. «مزلو از قناعت بهعنوان گنجی بزرگ و سرمایهای بیهمتا یاد میکند که با داشتن آن، انسانها هیچ کمبود و اندوهی احساس نمیکنند و آن را از عوامل اساسی آرامش و نشاط روحی و همچنین از نیازهای حقیقی برای کسب خودشکوفایی اخلاقی معرفی میکند» (هاشملو، 1396: 95). ازجمله نکتههای تعلیمی و سرآمد در حکایت کتایون و گشتاسپ، موضوع قناعت است و کتایون هم در آغاز زندگی، این خواسته را از همسر خود درخواست میکند:
ز آز و فزونی به یکسو شویم |
| به نادانی خویش خستو شویم |
ازین تاج شاهی و تخت بلند |
| نجوییم جز داد و آرام و پند
|
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۵)
|
کتایون بعد از طرد شدن ازطرف پدر، با چارهاندیشی هرچهتمام، با شرایط جدید و زندگی سخت کنار میآید و ذرهای از کردۀ خود نگران و پشیمان نمیشود. «کتایونِ تازهعروس، دختری است که در ناز و نعمت پرورده شده، ولی اکنون در ابتدای ورود به زندگی مشترک، تبدیل میشود به زنی عادی و قانع که بهجای زندگی در قصر، باید با همسرش در سرایی بسیار ساده که آنهم کدخدای مهترِ ده برایشان ترتیب داده بود، زندگی تازۀ خود را آغاز کند» (ثعالبی، ۱۳85: ۱۶0):
برفتند از ایوان قیصر به درد |
| کتایون و گشتاسپ با باد سرد |
چنین گفت با شوی و زن کدخدای |
| که خرسند باشید و فرخندهرای |
سرایی بپرداخت مهتر به ده |
| خورشها و گستردنی هرچه به
|
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۲3) |
«قناعت از لوازم حیاتی و ضروری یک زندگیِ متعالی است و بدون این امر ملزوم، هیچگونه سرمایه و مالی نمیتواند نفس انسان را رام و آرام کند» (مزلو، 1381: 108). کتایون و گشتاسپ زندگی مشترک خود را بدون هیچگونه سرمایۀ اولیهای آغاز میکنند، ولی با قناعت و همیاری یکدیگر، زندگی شیرین و پر از شور و نشاط آنها شکل میگیرد؛ به این شکل که «کتایون شرایط موجود را درک کرده و برای حفظ و گذران زندگی زناشوییشان، یکی از گوهرهای گرانمایهاش را به بهای شش هزار دینار میفروشد تا نیازهای خود را با بهای بهدستآمده تأمین کنند. این حرکت منطقی و فداکارانۀ کتایون، یادآور قناعت و مشارکت اقتصادی زنان در امور خانواده است که شواهدی از آن در شاهنامه نیز دیده میشود» (شریفی، 1387: 216):
یکی گوهری از میان برگزید |
| که چشم خردمند چون آن ندید
|
ببردند به نزدیک گوهرشناس |
| پذیرفت از آرنده چندی سپاس
|
بها داد یاقوت را شش هزار |
| ز دینار گنج از در شهریار
|
خریدند چیزی که بایسته بود |
| بدان روز بد نیز شایسته بود
|
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۲۹)
|
۲ـ۴. عشق
عشق در تفکرات فردوسی و مزلو، بیشترین درصد را برای بقای زندگی به خود اختصاص داده است؛ بهطوری که عشق در نگاه مزلو، «عاملی است بیقرینه، برای تداوم حیات زندگی و علت و معلولِ دلبستگی به یکدیگر، تا جایی که بیعشق، مرگ روحی افراد یک خانواده فرامیرسد و زندگی معنا و مفهومش را از دست میدهد» (مزلو، 1381: 125). همچنین فردوسی ازطریق ارائۀ عناوین عاشقانه در حکایت زندگی کتایون قصد داشته به همگان اندرز دهد که عشق، شاهکلیدِ حصول آرامش در زندگی است. «فردوسی میخواهد با نشان دادن عشق متقابل بین کتایون و گشتاسپ، درس زندگی و عامل استحکام آن را بیان کند» (راشد محصل، 1385: 126):
به بالایْ سرو و به دیدارْ ماه |
| نشستنش چون بر سر گاه شاه
|
یکی دسته دادی کتایون بدوی |
| وزو بستدی دستهای رنگ و بوی
|
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۲۰)
|
به بیان ثعالبی، «آنها به بیرون شهر کوچ میکنند تا فرمان قیصر را گردن ننهند و به جایگاهی میروند که شایستۀ همدلی، مهرورزی، یاری و همکاری است» (ثعالبی، ۱۳85: ۱5۲):
کتایون میآورد همچون گلاب |
| همی خورد با شوی تا گاه خواب
|
بخفتند شادان دو اخترگرای |
| جوانمرد هزمان بجستی ز جای |
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۳۳)
|
نکتۀ جالب توجه در ادامۀ ابیات بالا از زبان فردوسی (از آنسان که آمد همی زیستند/ گهی شادمان گاه بگریستند)، آن است که با وجود پستی و بلندیها، شادی و غمهایی که در زندگی برای این زوج پیش میآید، با عشق زندگی خود را میسازند. «کتایون با عشق وافر به کتایون، بیهیچ ترس و نگرانی، مدیریت زندگی را به دست میگیرد. توصیفی هم که پس از پاسخهای گشتاسپ آمده، نشان از روابط صمیمی آنها دارد» (راشد محصل، 1385: 154):
بدو گفت گشتاسپ کای ماهروی |
| سهیقدّ و سیمینبر و مشکبوی |
بیارای تا ما به ایران شویم |
| از ایدر به جای دلیران شویم |
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۳۳)
|
۲ـ۵. استعانت از حق
استمداد از خداوند رحمان، به نگاه معنوی فردوسی و مزلو برمیگردد و نشان میدهد آنها به یاری گرفتن از نیروی فرامادی و غیبی خداوند، در زمان گرفتاری اعتقاد کامل دارند که چنین امری را در تفکرات و نوشتههای خود ابراز کردهاند. فردوسی با دید معنوی و عقیدتی خود هشدار میدهد که برای حصول آرامش در تمامی امور و امر مهم زندگی، باید به قدرت بیکران خداوند تکیه کرد و این اندیشۀ دینی شاعر، در جایجای اشعار شاهنامه نمایان است. «در دیدگاه مزلو، بزرگترین راز موفقیت تمامی انسانها، توکل و اعتماد به خداوند قادر و تواناست که بهعنوان یک نیاز فطری، در تنگناها و گرفتاریها از آن یاد کرده است. یاری گرفتن از معبود را مزلو در کتاب افقهای والاتر فطرت انسان، به زیبایی هرچهتمام، ذکر و تشریح کرده است» (هاشملو، 1396: 87). در ابیات زیر، کتایون در زمان درماندگی، از خدای متعال استمداد میطلبد:
بهجز رنج و سختی نبینم ز دهر |
| پراکنده بر جای تریاک زهر |
مگر زندگانی دهد کردگار |
| که بینم یکی روی آن شهریار
|
بگویم که بر من چه آمد ز بخت |
| همی تخت جستم که گم گشت تخت |
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: 2۳ـ۲۴)
|
جهانآفرین را ستایش گرفت |
| نیایش ورا در فزایش گرفت |
چنین گفت کز داورِ داد و پاک |
| بر اومید باشید و با ترس و باک
|
|
| (همان: 4) |
کتایون بهعنوان زنی پاکطینت، در نهایتِ تأمل و چارهاندیشی، هرکجا که گشتاسپ و فرزندانش به درماندگی در حل مسائل دچار میشدند، ورود پیدا میکرد و با استعانت از خداوند و رأیی نافذ، راه چاره را برای آنان میگشود. «چون گشتاسبشاه به شاهی رسید، خداوند را سپاس گفت و کتایون دختر شاه روم را بهخاطر رهنمودها و همراهیاش، سرور و عزیز زنان خوانده و او را مهینبانوی کاخ شاهی معرفی کرد. کتایون هم به پُشتیِ فره ایزدی، کارها را سروسامان داده و همسر خود را یاری میکرد» (ثعالبی، 1385: 162):
پذیرد دل روشنت دین به |
| که از دین نخیزد جز آیین به |
چنین پاسخ آورد آن پاکزن |
| که پذرفته شد قول تو نزد من |
ز فرمان یزدان نتابم سرم |
| از این پس بهجز راه حق نسپرم |
شنودیم هرگونه گفتار تو |
| به بازی نگیریم این کار تو |
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۲۸)
|
«انسان ازنظر فطری و ذاتی، نیاز به یک پناه و ملجأ دارد که آنهم خالق بیهمتای جهان هستی است و در تمامی مراحل زندگی باید از او یاری خواست. بدون توجه به این امر عظیم و فطری، انسانها به هیچگونه خودشکوفایی و پیروزی دست پیدا نخواهند کرد و عامل موفقیت در همۀ امور، اتکا به خداوند قادر است» (مزلو، 1388: 150). در ماجرای درگیری گشتاسپ همسر کتایون با دیوها، با مدد خواستن از خداوند بر اهریمن و دیو پیروز میشود:
همی گفت با پاک پروردگار |
| فروزندۀ گردش روزگار |
وگر من شوم زین دد بدستوه |
| بپوشم سر از شرم پیش گروه |
چو گشتاسپ آن اژدها را بدید |
| کمان را بمالید و اندر بدید |
دد از تیر گشتاسپی خسته شد |
| دلیریش با درد پیوسته شد
|
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۳۰)
|
۲ـ۶. مشورت و مشاوره
اشاره به شور و مشورت در موارد حساس و حیاتی بین مرد و زن، از تفکرات پرمغز و طلایی فردوسی و مزلو است که تمام نظریهپردازان بزرگ، آن را جزو پایههای اساسی و اصلی یک زندگی میدانند. احترام به نظریات همدیگر در امور زندگی، یکی دیگر از نکتههای تعلیمی و آموزندۀ فردوسی است که او بر روی این امر اساسی تأکید فراوانی کرده است تا ارزش مشورت و استفاده ازنظر افراد خانواده و اطرافیان بر همگان معلوم گردد. «شور و مشورت منطقی و عقلانی در یک زندگی، باعث استحکام پایههای آن و پیروزی در همۀ امورات میشود و اگر کسی از این اصل دوری گزیند و خودرأیی را ارجح بداند، قطعاً به شکست و نابودی خواهد رسید و هرگز به خودشکوفایی دست پیدا نخواهد کرد» (مزلو، 1381: 249). در ابیات زیر، کتایون از همسر خود گشتاسپ میخواهد هیبت و هنر خود را به پدرش نشان دهد تا جایگاه او رفیع گردد:
چنین تا برآمد برین روزگار |
| بیامد کتایونِ آموزگار
|
به گشتاسپ گفت ای نشسته دژم |
| چه داری از اندیشه دل را به غم |
نظاره شو آنجا که قیصر بود |
| مگر بر دلت رنج کمتر بود |
بدو گفت گشتاسپ کای خوبچهر |
| ز قیصر مرا کی بود داد و مهر
|
ولیکن تو را گر چنین است رای |
| نپیچم ز رای تو ای رهنمای |
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۴۸ـ۴۹)
|
کتایون با ذکاوت هرچهتمام، بهعنوان راهنما و بزرگ خانوادۀ گشتاسپ، به همسر خود شور و مشورت میداد تا جایگاه او را تثبیت کند:
به بالا و دیدار آهستگی |
| به بایستگی هم به شایستگی |
یکی بود مهتر کتایون به نام |
| خردمند و روشندل و شادکام |
به بالای سرو و به دیدار ماه |
| نشستش چون بر سرِ گاه شاه |
|
| (همان: ۲0) |
در ابیات زیر، فردوسی جایگاه حساس کتایون را نشان میدهد که گشتاسپ از او تقاضای همراهی و راهنمایی را داشته و درخواست میکند تا در امور پادشاهی بهعنوان مشاور، نظر خود را در امور کشورداری دخیل کند. «نقش او در سرنوشت گشتاسب بیبدیل است. گشتاسب تا زمانی که همدل و همراز کتایون است، فراز میرود و وقتی از او دور میشود، فرود میآید» (علینقی، 1390: 18):
سخن گفت با مام اسفندیار |
| که ای زینت و افسر تاجدار |
همی باید ای بانوی بانوان |
| که باشی تو در کار من بیگمان
|
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۲۴۰)
|
«کتایون در طول داستان گشتاسپ و ماجرای اسفندیار، دارای نقش برجستهای است» (رستگار فسایی، 1388: 277). اسفندیار برای رسیدن به مقام عظیم پادشاهی درصدد آن است که نظر مادرش کتایون را به وضع خود جلب کند و «آن هنگامی است که قصد خویش را برای گرفتن پادشاهی از پدر، ولو با زور، با مادرش کتایون در میان مینهد و وعده میدهد که پس از پادشاه شدن و بعد از آنکه همۀ کشور را زیر نگین خود درآورد، او را بانوی شهر ایران خواهد کرد؛ ولی کتایون او را از این کار بازمیدارد و پیشنهاد بهتری به او میدهد» (اسلامی ندوشن، 1388: 120):
بگویم پدر را سخنها که گفت |
| ندارد ز من راستیها نهفت |
تو را بانوی شهر ایران کنم |
| به زور و به دل کار شیران کنم |
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۲۹۳)
|
بعد از پیشنهاد اسفندیار به مادرش برای رسیدن به قدرت بیشتر و امر پادشاهی، کتایون با تذکرات منطقی او را از این کار نهی میکند و با پندی مادرانه و خیرخواهانه به او گوشزد میکند که قدرتطلبی و فزونخواهی عاقبتی ندارد و لاجرم بعد از پدر به پادشاهی خواهد رسید و قانع به وضع موجود باشد. اسلامی ندوشن در یک تعبیر زیبا مینویسد: «کتایون مادر اسفندیار است و او را در این داستان میتوان ندای احساس خواند؛ چون مادر است و دوستدار فرزند و همسر، دلش گواهی داده که سفر سیستان برای پسرش سفری نافرجام خواهد بود و ازاینروی با الحاح از او میخواهد که تغییر رأی دهد» (1388: 117):
غمی شد ز گفتار او مادرش |
| همه پرنیان خار شد بر برش |
بدانست کان تاج و تخت و کلاه |
| نبخشد ورا نامبردار شاه
|
بدو گفت کهای رنجدیده پسر |
| ز گیتی چه جوید دل تاجور
|
مگر گنج و فرمان و رای و سپاه |
| تو داری برین بر فزونی مخواه
|
یکی تاج دارد پدر بر پسر |
| تو داری دگر لشکر و بوم و بر |
چو او بگذرد تاج و تختش تو راست |
| بزرگی و اورنگ و بختش تو راست |
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۲۹۴)
|
راشد محصل در همین باره مینویسد: «او به روایت شاهنامه دختر قیصر است. خردمندی سوختۀ فرزند که بارها پسر را پند میدهد و از نبرد با رستم بازمیدارد؛ اما اسفندیار را گوش شنوا و خردپندار نیست تا دلسوزیهای او را کار بندد و گنج و فراوانی نصیب او شود» (راشد محصل، 1385: 54).
۲ـ۷. عدالت
مزلو با نگاه بلند و همهجانبۀ خود، عدالت را فقط به اجرای آن در اجتماع و کشورداری محدود نکرده، بلکه برای پایداری یک خانواده، عدالت را لازمۀ آن میداند. درصد قابل توجه و یکی از مهمترین عناوین تعلیمی و پندآمیز در اشعار فردوسی، دعوت کردن افراد جامعه به اجرای عدالت است. نگاه شاعر به عدالت، تابع اندیشۀ سیاسی و دینی اوست و در این باب، بنا به روحیۀ تعلیمی خود، با جنبۀ پند و اندرز، اشعاری پرمغز را سروده است. ازنظر مزلو «دوام و قوام یک اجتماع و حتی خانواده، بستگی به اجرا و وجود عدالت دارد و عدم وجود این امر زیربنایی، تمامی ارکان یک جامعه و خانواده را متزلزل و نابود خواهد ساخت» (مزلو، 1381: 149). هما یکی از زنان برجسته و باسیاست خاندان گشتاسپ بود که از همان آغاز پادشاهی «با اجرای عدالت، از خود چهرهای مثبت نشان داد و بر همین اساس، فردوسی همای را شهرزن و از بزرگان میخواند» (ثعالبی، 1385: 195):
یکی دختری بود نامش همای |
| هنرمند و با دانش و پاکرای
|
همی خواندندش وُرا چهرزاد |
| ز گیتی به دیدار او بود شاد |
|
| (همان: 483)
|
بنا بر مطالب ارائهشده در منابع خاندان گشتاسپ، هُما همسر بهمن بود و بنا به بزرگمنشی و وارستگیای که از خود نشان داد، بهمن او را بهعنوان پادشاه خاندان گشتاسپ معرفی کرد. «بهمن آنگاه که مرگ خود را نزدیک میدید، پادشاهی را به شایستهترین فرد، یعنی همای واگذار کرد و هما با پذیرفتن آن، به نیکی و داد، پادشاهی را آغاز کرد» (آموزگار، 1392: 83):
به بیماری اندر بمرد اردشیر |
| همی بود بیکار تاج و سریر |
سپه را همه سربهسر بار داد |
| درِ گنج بگشاد و دینار داد
|
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۴۸۷)
|
یکی از نیازهای بزرگ تمام انسانها در هر اجتماعی، برقراری عدالت است که فردوسی با بیانی ادبی، این اصل ارزشمند را در افعالِ بانو هما، ازجمله پادشاهان زنِ خاندان گشتاسپ ابراز کرده است. «هما اولین پادشاه زن ایرانی است؛ پادشاهی دادگر، بخشنده و خردمند. فردوسی در این خصایص، او را بالاتر از پدر میداند. عدالتگری و توجه به ضعفا، دو شاخصۀ مهم شخصیتی و سیاست کاری همابانو هستند که باعث ستودن او توسط فردوسی شده است» (شریفی، 1387: 152):
همای آمد و تاج بر سر نهاد |
| یکی راه و آیین دیگر نهاد
|
به رأی و به داد از پدر درگذشت |
| همه گیتی از دادش آباد گشت
|
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۴۸۷)
|
بزرگترین مشخصۀ بانو هما امر دادگری و عدالتخواهی است که باعث محبوبیت او در بین زنان خاندان گشتاسپ شده است و فردوسی به زیبایی هرچهتمام او را میستاید. «همای وقتی به حکومت و پادشاهی میرسد، از عهدۀ کشورداری برمیآید و همچنین اهل داد و دهش، بخشش، آبادانی، نیکویی، خدمت به مردم، رفع رنج و تیمارداری ملت است. او مثل یک سیاستمدار توانمند در جهت فقرزدایی و کاهش رنج ضعفا عمل میکند» (رستگار فسایی، 1388: 112):
نخستین که دیهیم بر سر نهاد |
| جهان را به داد و دهش مژده داد |
همه نیکویی باد کردار ما |
| مبیناد کس رنج و تیمارِ ما |
|
| (فردوسی، 1386، ج۵: ۴۸۷)
|
۲ـ۸. ترک خطا و جبران آن
نکتۀ اخلاقیِ ترک خطاهای گذشته، در این قسمت از اشعار حکیمانۀ فردوسی و تفکراتِ مزلو اندیشۀ اصلاح فرد و جامعه را نیز برجسته میکند. امر ترک خطا، خود باعث شکلگیری اندیشۀ جبران افعال ناپسند میشود. دوری از افعال ناپسند گذشته را فردوسی در تصویر تعلیمی «ترک خطا و جبران آن» به تصویر کشیده است. «پرهیز از هرگونه خطا و کار غیراخلاقی، مقدمۀ خودشکوفایی و زمینۀ ورود به نیکیهاست و جبران مافات و خطاهای گذشته، عامل متعالی شدن انسانهاست» (مزلو، 1376: 190). دوری از خطا و امور ناپسند ازجمله درسهای بزرگی است که برای حصول وارستگی و کمالات انسانی باید مورد توجه همگان قرار گیرد و بر همین اساس، فردوسی برای عبرتآموزی، این آموزۀ مهم را در حکایت همابانو ذکر کرده است. هما درعینحال که عدالتگری و توجه به قشر مستضعف را سرلوحۀ کار خود قرار داده بود، مدتی پس از گذشت دوران پادشاهی و قدرتطلبی، بسیار جاهطلب و خودخواه شده بود؛ «تا آنجا که حتی از عشق مادر و فرزندی میگذرد و کودکش داراب را در آب رها میکند تا تاجوتخت پادشاهی و جاه و منصبش را از دست ندهد» (ثعالبی: 1385، 195):
[1] * دانشجوی دکتری، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد، واحد جیرفت، جیرفت، ایران
[2] ** استادیار، دانشگاه آزاد، واحد جیرفت، جیرفت، ایران
[3] *** استاد، دانشگاه آزاد، واحد زاهدان، زاهدان، ایران
Eslami2631@gmail.com
تاریخ وصول ۲/۲/۱۴۰۲ تاریخ پذیرش ۹/۵/۱۴۰۲