The processes of producing moral meanings in the debate based on the type of reaction of the internal audience
Subject Areas : تعلیمی
1 - qazvin
Keywords: Debate, conversation, audience reaction, moral meaning.,
Abstract :
The purpose of this research is how the process of producing moral meanings in the literary type of debate is based on the reactions of the internal audience, and we are trying to answer the question that, does the type of reaction of the addressed have an effect on the creation of meaning and the type of structure of the debate or not? We believe that debate is one of the literary types and platform where poets are trying to create meaning by adhering to the element of dialogue, and the important point is the type of reaction of the dialogue actors in the debate. Jap Lintvelt (1986) believes in four types of reactions: confirming, invalidating, interrogative and absent from the internal audience of the narrative. Adhering to this theory, the author analyzed the type of reactions and the structure of the debate in Persian literature and during the research he came to the conclusion that the type of reaction addressed plays an important role in the process of producing meaning and the type of debate structure, so that the study of communication networks and A reaction led to the drawing of four structural patterns in the debate.
1. اشنایدر، رالف. (1391). احساس و ژولیت، دانشنامۀ روایتشناسی. گردآورنده: محمد راغب. تهران: علم.
2. اعتصامی، پروین. (1373). دیوان پروین اعتصامی. تهران: انتشارات پیری.
3. پارسانسب، محمد. (1387). جامعهشناسی ادبیات فارسی. تهران: سمت.
4. پورجوادی، نصرالله. (1385). زبان حال در عرفان و ادبیات پارسی. تهران: هرمس.
5. تامس، برانون. (1400). روایت-مفاهیم بنیادی و روشهای تحلیل. ترجمۀ حسین پاینده. تهران: مروارید.
6. جنگی قهرمان، تراب، و هدهدی، معصومه. (1390). گفتوگو و جایگاه آن در بوستان سعدی. کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شمارۀ 48، 56ـ46.
7. جوکار، نجف. (1387). عملکرد محتسب و بازتاب آن در برخی از متون ادب فارسی. پژوهشنامه علوم انسانی، شمارۀ 57، 46ـ۷۳.
8. حدادی، الهام، و درودگریان، فرهاد. (1399). روایتشناسی و نقد روایت در داستانهای انتخابی. تهران: نیلوفر.
9. حداد، حسین. (1392). زیر و بم داستان. تهران: عصر داستان.
10. دهلوی، امیرخسرو. (1379). دیوان امیرخسرو دهلوی. تصحیح صلاحالدین اقبال. تهران: نگاه.
11. ژنت، ژرار. (1400). گفتمان حکایت- جستاری در تبیین روش. ترجمۀ آذین حسین زاده و کتایون شهپر راد. تهران: انتشارات نیلوفر.
12. شعله نیریزی. (بیتا). خسرو و شیرین شعله. بمبئی: مطبع ناصری.
13. شوشتری، مرتضی. (1383). مناظره در شعر پارسی. کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شمارۀ 93، 70ـ۷۳.
14. عطار، شیخ فریدالدین. (1389). مصیبتنامه. تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن.
15. کاکاوند قلعهنویی، فاطمه، و نجار نوبری، عفت. (1396). رویکرد بینامتنی در آموزههای تعلیمی پروین اعتصامی و مولوی. فنون ادبی، ۹(4)، 47ـ۵۶.
16. کرمی، احمد. (1362). گفتوگو در شعر فارسی. تهران: تالار کتاب.
17. لینت ولت، ژپ. (1393). رسالهای در باب گونهشناسی روایت- نقطه دید-. ترجمۀ علی عباسی و نصرت حجازی. تهران: علمی فرهنگی.
18. محبی، تورج. (1379). مناظره در ادب فارسی. مجلۀ رشد زبان و ادبیات فارسی، شمارۀ 56، 88ـ۹۲..
19. محمودی نوسر. مریم. (1395). بررسی شگردهای انتقادی در شعر پروین اعتصامی. ادبیات پارسی معاصر، ۶(1)، 81ـ۱۰۷.
20. مولانا، جلالالدین محمد. (1376). مثنوی معنوی. تصحیح کریم زمانی. تهران: انتشارات قدیانی.
21. نظامی، الیاس بن یوسف. (1384). خمسه نظامی. تصحیح برات زنجانی. تهران: امیرکبیر.
22. وحشی بافقی، کمالالدین. (1386). دیوان وحشی بافقی. تصحیح حسین نخعی. تهران: امیرکبیر.
23. هرمن، دیوید. (1393). عناصر بنیادین در نظریههای روایت. ترجمۀ حسین صافی. تهران: نشر نی.
نشريه علمي پژوهشنامه ادبيات تعليمي سال پانزدهم، شمارۀ پنجاه و نهم، پاییز ۱۴۰۲
|
بررسی الگوهای ساختاری برحسب نوع گفتوگو در مناظرات مثنویمحور1
فضلالله خدادادی2*
چکیده
هدف این پژوهش چگونگی فرایند تولید معانی اخلاقی در نوع ادبی مناظره با تکیه بر واکنشهای مخاطب درونی است. نویسنده در تلاش است به این سؤال پاسخ دهد که آیا نوع واکنش خطابشونده تأثیری در خلق معنا و نوع ساختار مناظره دارد یا خیر؟ بر این باوریم که مناظره یکی از انواع ادبی و بستری است که شاعران با تمسک به عنصر گفتوگو درصدد خلق معنا هستند و نکتۀ حائز اهمیت، نوع واکنش کنشگران گفتوگوکننده در مناظره است. ژپ لینت ولت (1986) قائل به چهار نوع واکنشِ تأییدکننده، باطلکننده، استفهامی و غایب ازطرف مخاطب درونی روایت است. نگارنده با تمسک به این نظریه به تحلیل نوع واکنشها و ساختار مناظره در ادبیات فارسی پرداخته و حین پژوهش به این مهم رسیده است که نوع واکنش خطابشونده نقشی مهم در فرایند تولید معنا و نوع ساختار مناظره دارد؛ بهطوریکه مطالعۀ شبکههای ارتباطی و واکنشی منجر به ترسیم چهار الگوی ساختاری در مناظره شد.
کلیدواژهها: مناظره، گفتوگو، واکنش مخاطب، معنای اخلاقی.
1. مقدمه
تعمق در ساختار قالبهای شعر فارسی از دریچۀ ابزارهای روایی نشان میدهد که در میان قالبهای شعری فارسی، «مثنوی» رواییترین نوع است؛ چراکه «این قالب شعری، چه در جدول افقی و چه در جدول عمودی، کمال آزادی را برای شاعر در پروراندن اندیشه و احساس خویش فراهم میکند» (پارسانسب، 1387: 24). این فراغ بال و گشایشی که در قالب مثنوی نسبت به دیگر قالبها وجود دارد، زمینۀ سرایش داستانهای منظوم بلند و روایتهای کلانی را فراهم میآورد؛ چراکه شاعر در این قالب در بند قافیه نیست و هر بیت قافیهای مجزا از ابیات پیشین دارد و همین نوگرایی در قافیه باعث ایجاد، پرورش و تنوع سازههای روایی داستانهای بلند منظوم میگردد. «چون مثنویها عمدتاً ساختاری داستانی دارند، هنر شاعر بهجای اینکه صرف تزیین نمای بیرونی اثر شود، مصروف تقویت بنیانها و عناصر ساختاری و مفهومی داستان میگردد. ویژگیهایی نظیر شخصیتپردازی، خلق حادثه، ایجاد مناظر داستانی، تداعیهای معنایی و تلاش برای دست یافتن به نتایج مورد نظر در داستان» (همان: 25)، از ویژگیهای قالب مثنوی است. یکی از عناصر روایتهای منظوم در قالب مثنوی، «گفتوگو»ست.
مراد از گفتوگو در این پژوهش (روایتهای منظوم در قالب مثنوی)، حاضرجوابیهای دوطرفۀ کنشگران روایت است و با مکالمه در نقد ادبی معاصر و ادبیات داستانی جدید متفاوت است. «گفتگو در ادبیات قدیم گونههایی از مناظره یا پیکارهای ادبی است که میان دو یا چند شخصیت متخاصم درمیگرفته است که هم جنبۀ تعلیمی داشتهاند و هم جنبۀ تفننی و سرگرمکننده، به تمدنهای قدیم بینالنهرین و همچنین ادبیات ایران پیش از اسلام برمیگردد» (پورجوادی، 1385: 30). در ادبیات داستانی جدید برای عادینگاری و هم ذاتپنداری مخاطب با کنشگران روایت، گاه از زبان گفتاری مدد گرفته میشود؛ اما در روایتهای منظوم کهن در قالب مثنوی، شاهد گفتوگوهای دوطرفۀ یکسان (ازنظر زبان) هستیم. در هر دو نوع گفتوگوی داستانی اعم از کلاسیک و جدید، شخصیتها را از خلال گفتارشان بازمیشناسیم. «یکی از راههای خوب نفوذ به ذهن شخصیتها، شنیدن سخنان آنها در موقعیتهای متفاوت است» (حداد، 1392: 10). گفتوگو در روایت اعمّ از منظوم یا منثور، «صحبتهای ردوبدلشده میان شخصیتها را ارائه میکند تا فعلوانفعال افکار و ویژگیهای درونی و خلقی افراد را نشان دهد» (همان: 25). تعمق در گفتارهای دوطرفه در روایتهای منظوم نشان میدهد که براساس گفتههای کنشگران، پایگاه اجتماعی و هدف شاعر، شاهد چندین گونه روایت در این متون هستیم. مکالمه بین رقبای عشقی که صورت جدلی دارد، بین عاشق و معشوق و حالت استغاثهای و نازونیاز دارد، گاه پرسششونده در پی اقناع و مسکت کردن پرسشگر است و گاه دو طبقۀ مخالف در اجتماع به جدال پرسشی میپردازند. هریک از این گفتوگوها نوعی روایت مختص به خود دارد و نگارنده در پی آن است تا به ترسیم بوطیقایی خاص برای هرگونه از این روایتهای گفتوگویی دست یابد. لذا سؤال اساسیای که پیکرۀ پژوهش حاضر را قوام میبخشد، اینگونه مطرح میگردد که ساختار و گونههای گفتوگو در مثنویهای گفتوگومحور کداماند؟
۱ـ۱. پیشینۀ پژوهش
دربارۀ قالب مثنوی و ویژگیهای آن در کتب مختلف اعم از تاریخ ادبیات، سبکشناسی و نقد ادبی مطالبی فراوان نوشته شده است؛ اما ازآنجاکه در این پژوهش با رویکرد روایتشناسی ساختارگرا به دستور زبان روایت در مناظرههایی در قالب مثنوی پرداخته شده است، ضرورت دارد تا به پیشینۀ پژوهش در قالب مناظره، روایتشناسی ساختارگرا و پژوهشهایی که بهنوعی به ساختار مناظرات اشاره کردهاند، پرداخته شود. در باب نوع ادبی مناظره، پژوهشهای بیشماری انجام شده است و مقولههایی چون تاریخچه، تعریف، زبان، معنا و رویکردهای اجتماعی مناظرات را واکاوی نمودهاند. برای مثال احمد کرمی (1362) در کتاب گفتوگو در شعر فارسی، بهتفصیل در باب انواع گفتوگو و نمونههای آن در ادبیات فارسی بحث کرده است. نصرالله پورجوادی (1385) در کتاب وزین زبان حال در عرفان و ادبیات پارسی، همانگونه که از عنوان کتاب نیز برمیآید، به صور زبان حال و نه قال در عرفان و ادبیات فارسی اعم از نظم و نثر پرداخته است و کار ایشان قصاید، مناظرات، متون منثور و متون ماقبل از اسلام را در بر میگیرد. اگرچه نمونه های فراوانی از قالب مثنوی در امهات شعر فارسی در کار ایشان وجود دارد، رویکرد این کتاب با تأکید بر زبان حال است و آنچه باعث تمایز پژوهش حاضر از کتاب «زبان حال در عرفان و ادبیات پارسی» گردیده، بررسی ویژگیهای روایی و ساختاری مثنویهای گفتوگومحور با نگاه روایتشناسی ساختارگرا بوده است. تورج محبی (1379) در مقالهای با عنوان «مناظره در ادب فارسی»، ضمن ارائۀ تاریخچهای از نوع ادبی مناظره، به چندی از مناظرات در اشعار پروین اعتصامی، نظامی و مولانا نیز اشاره کرده و به مقولههای ساختاری- روایی مناظره ورود نکرده است.
مرتضی شوشتری (1389) در مقالهای با عنوان «مناظره در ادب فارسی»، ضمن بررسی تاریخچۀ شکلگیری مناظره در ادبیات فارسی، روند شکلگیری آن از آغاز تا شعر معاصر را بررسی کرده است. در باب روایتشناسی ساختارگرا نیز آثار متعددی تألیف و ترجمه شده است؛ اما بارزترین آثاری که به طرزی برجسته و با مصداقهای نمونۀ تحلیل از ادبیات فارسی در دسترساند، دو اثر از علی عباسی به شرح ذیل است: «روایتشناسی کاربردی: تحلیل زبانشناختی روایت (تحلیل کاربردی بر موقعیتهای روایی، عنصر پیرنگ، و نحو روایی در روایتها)» و دیگری کتاب نشانه- معناشناسی روایی مکتب پاریس: جایگزینی نظریۀ مدلیتهها بر نظریۀ کنشگران: نظریه و عمل. این دو اثر مبنای چارچوب نظری پژوهش حاضر بودهاند و به تأسی از آنها به واکاوی ساختار روایی گفتوگوها در مثنویهای فارسی پرداختهایم. همانگونه که از پیشینۀ پژوهش حاضر برمیآید، پژوهشهایی دربارۀ مناظره در ادب فارسی انجام شده است؛ اما آنچه باعث تمایز یک پژوهش از پژوهشهای ماقبل میشود، درج دیدگاهی نو بر پایۀ سؤالی جدید است. بر همین اساس در این پژوهش با گشودن دریچهای جدید بر قالب مثنوی در شعر فارسی، روایتپردازی و ساختار روایی در گفتوگوهای روایی این قالب را مورد واکاوی و تبیین قرار دادهایم. ممکن است تصور شود که نوع روایی مناظره در ادبیات مطمح نظر ما بوده است، اما چنین نیست؛ چراکه مناظره در قصیده و غزل هم دیده میشود. ازطرفی دیگر مناظره شعری است که در آن، یکی از طرفین بر آن است تا خود را بر دیگری برتری دهد و کلیت ساختار این قالب بر همین روش است؛ اما در این پژوهش ما صرفاً انواع گفتوگوی روایی در قالب مثنوی را بررسی کرده و به نتایجی جدید و ثمربخش رسیدیم و پیشینۀ انجام چنین کاری در هیچ تحقیقی مشاهده نشد. بنابراین انجام پژوهشی ازایندست را نهتنها لازم، بلکه ضروری دانستیم.
۱ـ۲. روش تحقیق و جامعۀ آماری
پژوهش حاضر بهشیوۀ توصیفی- تحلیلی و با تکیه بر منابع نظری فراهم آمده است. نگارنده اساس تحقیق را بر روی مناظراتی از قالب مثنوی گذاشته است و ابتدا پایگاه و جایگاه اجتماعی دو طرف مناظره را برحسب نوع گفتهها بررسی نموده، سپس برحسب نوع واکنش طرف مقابل به ترسیم ساختار هر نوع از مناظره پرداخته است. جامعۀ آماری پژوهش صرفاً مناظراتی با قالب مثنوی و بیشتر از نوع ادبی غنایی را شامل میشود و دلیل انتخاب این قالب، بیشتر بهدلیل وجه داستانی آنها بوده است. همچنین تأکید بر مثنویهای عاشقانه بهدلیل وجود سه کنشگر عاشق، معشوق و رقیبان بوده است؛ چراکه سخن هرکدام مختصات ساختاری خاص خود را دارد.
۱ـ۳. چارچوب نظری پژوهش
فرایند تولید معنا در متون روایی اعم از متنهای زبانبنیاد و مصور بهواسطۀ ارکان روایی متن شامل عناصر داستانی، نشانههای زبانی، تحلیل سطوح روایی و تحلیل گفتمان متن قابل دستیابی است. بر همین اساس در مطالعات روایتشناسی ساختارگرا، یکی از محورهای مورد مطالعه برای رسیدن به معنای متن، گفتمان روایی جهان اثر ادبی (سطح روایتشده و نقلشده) است. نقش گفتوگوی کنشگران در یک متن روایی، برای تولید معنا بسیار اثرگذار است؛ بهگونهای که گفتههای شخصیتها هم فرایند روایت را به جلو میبرد و هم اغراض ثانویۀ اجتماعی، تعلیمی، روانی و... خالق اثر را برملا می کند. ژپ لینت ولت معتقد است گفتوگوی کنشگران در یک روایت، بخشی از سطح زیرین روایت است و در مطالعات تحلیل گفتمان روایت، شخصیتشناسی، جامعهشناسی و تبیین فرایند تولید معنا و نوع ساختار روایتها نقش برجستهای بر عهده دارد (ر.ک: لینت ولت، ۱۳۹3: ۲۳ـ۵۵).
حال براساس این الگو که ژپ لینت ولت ارائه داده است، بر آنیم تا با تمسک به دنیای نقلشده (گفتوگو) در مناظراتی چند در قالب مثنوی، ضمن واکاوی و ترسیم ساختار روایی این مثنویها، با تمسک به دنیای نقلشده، (گفتوگو) به فرایند تولید معنا در این نوع ادبی دست یابیم.
اثر ادبی |
جهان داستانی |
نویسندۀ ملموس |
مخاطب خیالی |
خوانندۀ انتزاعی |
خوانندۀ ملموس |
کنشگران |
نویسندۀ انتزاعی |
راوی خیالی |
دنیای روایتشده |
دنیای نقلشده |
مأخذ: (لینت ولت، ۱۳۹۰: ۲۴)
۲. تحلیل انواع ساختار و فرایند تولید معنا در مثنویهای گفتوگومحور
۲ـ۱. ساختار روایت مجادلهای (بین دو رقیب/عاشق)
همانگونه که در زندگی روزمره با کلیت روایتها سروکار داریم و زندگی ما در احاطۀ روایتهاست، تعمق در ساختارهای روایتی مختلف نیز نشانگر این واقعیت است که «روایتها شکلهای متنوعی دارند و به شیوههای مختلف و در رسانههای گوناگون ارائه میگردند» (تامس، 1400: 15). «متفکران و محققانی که در مباحث نظری گفتوگو تحلیل نمودهاند، میگویند که حقیقت در علوم انسانی به وجود نمیآید، مگر ازطریق تفاهم بینالاذهانی و تفاهم بینالاذهانی حاصل نمیگردد مگر به کمک ابزاری به نام گفتوگو» (شوشتری، 1383: 73). بنابراین تنها ابزاری که در این متن باعث شناسایی شخصیتها، معرفی آنها، روانشناسی، طبقۀ اجتماعی و درونیات آنها میگردد، عامل گفتوگوست؛ بهطوریکه میتوان گفت: «گفتوگو ازجمله عناصر داستانی است که در انتقال دیگر عناصر داستانی اهمیت بسیاری دارد و توانایی در نوشتن گفتوگویی قوی، نشاندهندۀ شناخت نویسنده از روانشناسی شخصیتها و جامعهشناسی گروههای اجتماعی حاضر و تسلط او بر زبان است» (حداد، 1392، ج2: 7). یکی از گونههای روایت در ادبیات داستانی فارسی، روایتهای مجادلهای یا گفتوگویی (مناظرات) است. در این ساختار از روایتهای داستانی منظوم در قالب مثنوی، شاهد دو کنشگر غالباً رقیب ـ از نوع رقیب عشقی یا دو شخصیت همسطح یا غیرهمسطح اجتماعی ـ هستیم که برای رسیدن به موقعیتی یا هدفی (در روایتشناسی شیء ارزشی) درحال گفتوگوی جدالآمیزی هستند. در این ساختارِ روایی پرسشگر و پاسخدهنده روبهروی هم قرار میگیرند و دو شخصیت با ویژگیهای اجتماعی، خُلقی و خَلقی متفاوت در تقابلی نفسگیر شراکت دارند و پرسشگر از موضع قدرت و پایگاه اجتماعی برتر بر آن است تا رقیب را محکوم و مغلوب کند. در این نوع روایتها، اگر موضوع گفتوگو دربارۀ یک فضای عاشقانۀ غنایی و هدف معشوقی مشترک باشد، معمولاً یکی از رقبا از طبقات پایین اجتماع، رنجدیده و در عشقش یکدل و بیریاست که در برابر زور و زر رقیب قدرتمند ابزاری جز زبان حاضرجواب ندارد. عموم مخاطبان معمولاً هنگام خوانش روایتهای گفتوگومحور عاشقانه ـ در پسِ متن بهصورت پنهان ـ طرفدار این شخصیت هستند و میخواهند که پیروزی او را بر رقیب قدرتمند ببینند. گفتوگوی جدالآمیز فرهاد با خسرو که نظامی در خسرو و شیرین به تصویر کشیده، چنین روایتی با ساختاری مجادلهای است:
نخستین بار گفتش از کجایی؟ |
| بگفت از دار ملک آشنایی |
|
| (نظامی، 1384: 43). |
در این قطعۀ منتخب از گفتوگوی دو رقیب عشقی (خسرو و فرهاد) برای رسیدن به یک هدف (شیرین) شاهد دو محور سؤالی- جوابی یا گفتوگوی خطابی و پاسخ اقناعی هستیم. «بگفتا» و «بگفت» دو فعل پرکاربرد این روایتاند و در روایت مجادلهای فوق، پرسشگر با «بگفتا»، در پی دفع رقیب است و رقیب نیز با فعل جوابی «بگفت»، جوابی مسکت و اقناعکننده به پرسشگر میدهد و این مجادلۀ دوطرفه تا انتهای روایت ادامه مییابد:
آنچه در ساختار روایتهای گفتوگوآمیز مجادلهای در مثنوی تعمقبرانگیز است، نشانهشناسی گفتمان دوطرفه و انگیزههای نهفته در پسِ پرسش و پاسخ است. این امر بسته به نوع ادبی متن متمایز است. برای مثال در نمونۀ فوق که از متنی غنایی انتخاب شده و جدال دو رقیب در صحنهای عاشقانه را به تصویر میکشد، پرسشگر معمولاً از طبقات بالای اجتماع- معمولاً پادشاه یا ثروتمند- است و رقیب فردی فقیر و از طبقات پایین است که ابزاری جز زبان کوبنده و جوابهای اقناعکننده و مسکت ندارد. در مکالمۀ فوق، پرسشگر بر آن است تا میزان رغبت رقیب را بسنجد؛ بنابراین او را در عرصههای مختلف محک میزند و پرسششونده (طرف مقابل) سعی میکند با آخرین توان و با گذشت از جان به او پاسخ دهد:
بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک؟ |
| بگفت آنگه که باشم خفته در خاک |
|
| (نظامی، 1384: 43) |
امیرخسرو دهلوی نیز در روایت گفتوگویی و در قالب مثنوی (خسرو و شیرین)، تصویر مجادلهای بین دو رقیب (خسرو و فرهاد) ترسیم میکند:
بگفتش کیستی و در چه سازی؟ |
| بگفتا عاشقم در جانگدازی |
|
| (دهلوی، 1379: 89) |
حال باید بدانیم که جایگاه این گفتوگوها در کلیت ساختار داستانهای غنایی عاشقانه در قالب مثنوی کجاست؟ برای رسیدن به این مهم ابتدا باید این قسمت از روایتها (گفتوگوی مجادلهای دو رقیب) را در کلیت ساختار روایتهای عاشقانه واکاوی نماییم. بر همین اساس ابتدا پیرنگ این روایتها (عاشقانه) را ترسیم میکنیم و سپس موقعیت و جایگاه ساختار روایت مجادلهای را در آن نشان میدهیم. پیرنگ روایت در داستانهای غنایی مثنویمحور از الگویی یکپارچه و متحدالشکل تشکیل شده است. در این روایتها شاهد سه شخصیت محوری، شامل دو رقیب و یک هدف (جنس مخالف/ زیبارو) هستیم. در ابتدا یکی از رقبا عاشق میگردد و عشق خود را ابراز میدارد، اما ناگهان از وجود رقیبی سرسخت آگاه میگردد. رقبا برحسب رقابت و برای آغاز جنگ برای تصاحب هدف (معشوق) باهم به گفتوگو مینشینند و میتوان این گفتوگوی جدلی را نقطۀ عطف و آغازی برای مبارزۀ دو رقیب دانست. در ادامۀ روایت این رقابت شکلهای دیگری به خود میگیرد. عاشق دارا و ثروتمند، رقیب را با قدرتی که در اختیار دارد (سیاسی/ اقتصادی) مورد آزار قرار میدهد. در خسرو و شیرین، خسرو پیرزن جادوگر را به نزد فرهاد کوهکن میفرستد تا با ترفند، جان فرهاد را بگیرد:
سخنهای بدش تعلیم کردند |
| به زر وعده به آهن بیم کردند |
|
| (نظامی، 1384: 72) |
در لیلی و مجنون، ابنسلام با قدرت و ثروتی که دارد مجنون را آزار میدهد:
چون ابنسلام آن خبر یافت |
| بر وعده شرط کرده بشتافت |
|
| (همان: 243) |
همچنین آنچه در این ساختار بهصورت مشترک دیده میشود، تمایل معشوق به عاشق رنجدیده و مفلوک طبقۀ پایین است. عاشقان ثروتمند و پادشاهانی که معشوق را جز برای نیل به هوس و خواستههای نفسانی نمیخواستهاند. این بخش از پیرنگ معمولاً در نقطۀ پایانی روایت خودنمایی کرده و برملا میگردد. در لیلی و مجنون، لیلی را برخلاف میل درونیاش به عقد ثروتمندی به نام ابنسلام درآوردند و لیلی بر مزار مجنون از غصه جان داد. بنابراین ساختار روایتهای غنایی عاشقانه و جایگاه گفتوگوی جدلی را اینگونه میتوان ترسیم کرد:
در این ساختار پنجقسمتی در پیرنگ داستانهای عاشقانه غنایی در قالب مثنوی، گفتوگوی مجادلهای در اولین دیدار دو رقیب رخ داده و سرآغاز جدل و رقابت دو شخصیت برای رسیدن به معشوق است. ازنظر نشانهشناسی میتوان از دیدگاه هریک از رقبا این مرحله را مرحلهای تعیینکننده دانست. اگرچه رقیب فقیر و رنجور میداند که سلاحی جز زبان ندارد و به صلاح او نیست که با پادشاه یا ثروتمندی مبارزه کند، در همین مرحلۀ اول با جوابهایی مسکت و کوبنده، رقیب را به عقبنشینی فرامیخواند؛ اما رقیب اگرچه در این مرحله کم میآورد و در برابر حاضرجوابیهای عاشق ازجانگذشته شکست میخورد، این آغاز راه است و بهواسطۀ امکاناتی که دارد از هر راهی برای از میان بردن رقیب تلاش میکند و عاقبت نیز به نتیجه میرسد. معشوق نیز که شاهد گفتوگوها و اعمال رقیبان است، جانفشانی عاشق فقیر را بیشتر میپسندد.
آنچه در این ساختار محور اساسی تحلیل و پژوهش است، ساختار روایت مجادلهای در دل این طرح است. در این ساختار، مجادلۀ لفظی بین دو شخصیت نشاندهندۀ طبقات اجتماعی، سره و ناسره بودن انسانها در عشق، بسط روایت به طریق گفتوگو و خلق گفتمانی متشکل از چند صدای مختلف است. در مصراع دوم این گفتوگوها که گفتار شخصیتی عاشق، زار و نیازمند است، شاهد جوابهایی عاطفی، تخیلی و بهنوعی ازخودگذشتگی هستیم که نشان میدهد پاسخدهنده، شخصیتی لطیف، عاشق، ازجانگذشته، تخیلی، عاطفهمآب، آگاه به عشق پاک و راستگو در عشق است؛ اما پرسشگر فردی سطحینگر، فرصتطلب، هوسباز و ریاکار است:
بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟ |
| بگفت از دل تو میگویی من از جان |
|
| (نظامی، 1384: 43) |
بنابراین وجود دو صدای مختلف، دو شخصیت مختلف و دو پیام مختلف از ویژگیهای روایی این نوع روایت در مثنویهای مبتنی بر گفتوگوهای مجادلهای است و شاعر «با استفاده از گفتمان، آگاهی از موقعیتی تازه را در بطن موقعیت اولیه ایجاد میکند» (ژنت، 1400: 320).
2-۲. ساختار روایت استغاثهای- نیازی (بین عاشق و معشوق)
یکی از انواع دیگر روایت گفتوگویی در مثنویهای عاشقانۀ غنایی، وجود روایتهای استغاثهای است. در این روایتها شامل گفتوگوی دو شخصیت عاشق و معشوق هستیم. در این گفتوگو «گردش گفتوگو مابین همسخنان یا اشخاص داستان در تعامل کلامی یکی از اصول مهمی است که به نظام نوبتدهی و اعطای حق گفتوگوی دوطرفه اشاره میکند» (حدادی و درودگران، 1399: 39) و عاشق از موضع نیاز، معشوق را خطاب قرار داده، با او سخن میگوید. در این روایت نیز اساس کار بر گفتوگوی دوطرفه است؛ اما این گفتوگو برخلاف مدل قبلی، حالت مجادله ندارد. پرسشگر (معشوق) از عاشق (پرسششونده) سؤال میپرسد و میزان علاقۀ وی در عشق را جویا میشود. این گفتوگو در ساختار روایت عاشقانۀ غنایی معمولاً قبل از گفتوگوی مجادلهای بین دو رقیب قرار میگیرد و از جانب یکی نیاز و ازطرف دیگری توأم با ناز است.
وحشی بافقی در گفتمان شیرین و فرهاد این موضوع را اینگونه به تصویر میکشد:
شکر لب گفت کاین میل از کجا خاست |
| بگفت از یک دو حرف آشنا خاست |
|
| (وحشی بافقی، 1386: 96) |
آنچه از ساختار این گفتار برمیآید، نشان میدهد که پرسنده (معشوق) با حس کنجکاوی و با رویکردی ناشناخته در پی برملا کردن ابعاد وجودی عاشق است و با سؤالاتی چند، میزان علاقۀ و استواری وی در عشق را جویا میشود و عاشق در پاسخ از خود شخصیتی مظلوم، وفادار، خواهنده، سختیکش و جانباز ترسیم میکند و در زیربنای معنایی گفتار وی نوعی احساس نیاز و استغاثۀ توأم با زاری مشاهده میشود. شعلۀ نیریزی نیز در گفتوگوی شیرین با فرهاد این ساختار را به تصویر کشیده است:
نخستین بار گفتا چیست نامت؟ |
| بگفتا گر قبول افتد غلامت |
|
| (شعله نیریزی، بیتا: 46) |
همانگونه که نمونههای فوق نشان میدهد، ساختار روایی گفتوگوهای استغاثهای دو محور دارد: ناز و نیاز. در محور ناز، معشوق است که از جایگاهی والا عاشق را خطاب میکند و در طرف دیگر عاشق زاری است که با کوچکنمایی و جانفشانی در پی رسیدن به وصال است. آنچه در معناشناسی، جامعهشناسی و روانشناسی این نوع روایت در مثنوی نهفته است، وجود نوعی گفتوگوی دوطرفه با دو انگیزۀ مختلف است. پرسشگر کنجکاوی که گاهی از رعنایی و خودپسندی و غروری که باعث نازش وی شده در پی دلربایی عاشقان خود است و میزان علاقۀ آنان را محک میزند و عاشقی که با تواضع و خودکمبینی و نیاز در پی رسیدن به وصال است. بنابراین در این روایتها با دو شخصیت نه رقیب بلکه، بینیاز و نیازمند روبهرو هستیم:
در نمونۀ گفتمان زیر از شیرین و فرهاد شعله نیریزی، با گفتمانی دوطرفه مواجهیم: عاشقی که متواضع است و معشوقی که پرسشگر، مغرور و بینیاز مینماید:
که ای فرخنده استاد از کجایی؟ |
| بگفتا از دیار بینوایی |
|
| (شعله نیریزی، بیتا: 49) |
مشخص است که شیرین از موضعی سخنگشایی میکند که بیشتر قصد شناخت معشوق را دارد. پایان عشق را مرگ میداند و خود را ارزان به عاشق نمیسپارد و برای شب هجران صبح سپیدی متصور نیست؛ درمقابل، عاشق (فرهاد) است که فردی بینوا، جانسپار، دلکنده و بیسلاح است که جز آه و دعا ابزاری در برابر معشوق ندارد.
۲ـ۳. ساختار روایتهای اخلاقی (گفتوگوی منجر به پیام)
یکی از وجوه مثنویهای گفتوگومحور در حکایتهای اخلاقی دیده میشود و قصد گوینده از ایجاد گفتوگو در روایت، انتقال پیامی اخلاقی به مخاطب است و از خلال گفتههای کنشگران میتوان به پیام اخلاقی متن دست یافت. آنچه در این ساختار قابل تعمق است، شناختشناسی شخصیتها و معنای کلام از خلال گفتوگوهاست. در واقع شاعر با تمسک به ابزار گفتوگو بهدنبال انتقال پیام اخلاقی است و آنچه برجستگی و نقش مهمی در این فرایند دارد، گفتههای کنشگران است. برای مثال در داستان زیر از مثنوی معنوی، گفتوگو نقش محوری در انتقال پیام را بر عهده دارد:
موشکی در کف مهار اشتری |
| درربود و شد روان او از مری |
|
| (مولانا، 1376: 267) |
در نمونۀ فوق با داستانی نمادین روبهرو هستیم. شتر و موش کنشگران روایتاند که حادثهای را از سر میگذرانند و راوی در پسِ آن نکتههایی اخلاقی را به مخاطب منتقل میکند. در این روایت گفتوگومحور دو عنصر نقشی اساسی دارند: اول حادثه و دوم، گفتوگو. بنابراین پیرنگ روایت اینگونه است: موشی افسار شتری را در دست گرفته، با تبختر و غرور به راه میافتد. اشتر آیندهنگر و آگاه حال موش را دریافته، در دل مترصد فرصتی است تا موش مغرور و نادان را ادب کند. موش به راهش ادامه میدهد تا به جوی آبی میرسد و نمیتواند از آن بگذرد. در اینجا گفتوگوی شتر و موش آغاز میشود. شتر علت توقف را میپرسد و موش جوی آبی را که تا زانوی شتر هم نمیرسد مانع کار میداند. شتر از او میخواهد که دیگر براثر غرور با بزرگتر از خود وارد جدل نشود و حد خود را بشناسد. موش توبه میکند و شتر برحسب محبت او را از آن جوی آب عبور میدهد و از او میخواهد که در کارهای بزرگتر از توان خود ورود نکند.
نقش گفتوگو در این نوع حکایتها ـ که محور این پژوهش نیز هست ـ بسیار برجسته و تأثیرگذار است. در واقع قوام حادثه در حکایت اخلاقی فوق «گفتوگو»ست. گفتوگوی بین موش و شتر علاوهبر آشکار کردن درونیات شخصیتهای داستان، شناخت آنها و قوام پیرنگ، باعث همبومپنداری مخاطب با کنشگران روایت نیز شده است. «یکی از مهمترین جاذبههای روایتها، برانگیختن واکنشهای احساسی در مخاطبان خود است» (اشنایدر، 1391: 9). اینکه شاعر شخصیتهایی نمادین در این قصه خلق کرده، از اصل تعریف شخصیت در روایتشناسی یعنی «فردی خیالی که ممکن است از روی شخصیتی واقعی گرتهبرداری شده یا نشده باشد» (ژنت، 1400: 10) تبعیت میکند و در این روایت نیز هریک از شخصیتها نماد یک انساناند. در واقع مخاطب پس از خوانش روایت از خلال گفتوگوی شخصیتهای داستان با آنها همذاتپنداری کرده، اعمال خود را میسنجد تا ببیند که همچون موش در بند غرور لحظات آنی است یا چون شتر دوراندیش، مهربان و صبور است و در وقت مناسب نادانان را ادب میکند. این همبومپنداری با شخصیتهای داستان نوعی قضاوت در اختیار مخاطب میگذارد تا اعمال خود را بسنجد. در واقع همبومپنداری «بازنمود روایی با برجستهسازی تأثیر رویدادهای داستان در ذهن اشخاص حقیقی یا شخصیتهای خیالی، تجربۀ زیستن در جریان داستان را به خواننده القا میکند» (هرمن، 1393: 189). این زیستن در دل داستان، دستاوردی به دنبال دارد و آن درک و برداشت پیام اخلاقی حکایت است که مخاطب خود پس از خوانش داستان به آن معترف میگردد و اگر رذیلتی دارد، به فضیلت تبدیل میشود؛ چراکه پیام داستان که از خلال گفتوگو منتقل شده، مسکت، تأثیرگذار و تأملبرانگیز است. در نمونه حکایت زیر نیز گفتوگوی حاتم با سائل ابزار انتقال پیامی اخلاقی به روایتشنو (مخاطب) است:
کرد حاتم را سؤال آن مرد خام |
| کز کجا آری تو هر روزی طعام |
عاقبت بر دست حاتم بازگشت |
| توبه کرد و همدم و همراز گشت |
|
| (عطار، 1389: 137) |
همانگونه که از حکایت فوق برمیآید، گفتوگو در قالب مثنوی در خدمت انتقال پیام اخلاقی است و گفتوگو بهترین ابزار انتقال پیام است. حال اگر در این حکایت گفتوگو نبود، شناختی از شخصیتها نبود، پیرنگ ناقص بود و همذاتپنداری با شخصیتها نیز وجود نداشت. در این الگوی روایتی شخصیت بهاضافۀ گفتوگو ترسیمکنندۀ پیام است:
در این الگو با سه محورِ شخصیتشناسی، گفتوگوشناسی و نوع پیام روبهرو هستیم. شخصیت حاتم و سائل خام در این حکایت نشانگر دو نوع شخصیت است: یکی بخشنده و متوکل، دیگری نادان و بیایمان. عاقبت نادان مغلوب دانا میشود و در خلال گفتوگویی دوطرفه پیامی به مخاطب منتقل میشود که ترکیبی از دو عنصر شخصیت و گفتوگوست. در این نوع ساختار روایی براساس گفتوگو، «گفتوگو در محتوا نشاندهندۀ نوعی جریان معنی میان دو فرد یا شماری از افراد است که از رهگذر این جریان معنی، نوعی فهم و درک مشترک و گاهی نو به وجود میآید» (جنگی قهرمان و هدهدی، 1390: 46). این جریان معنی بهزعم دیوید بوهوم «همان درک و فهمی تازه برای کسانی است که در جریان فرایند قرار میگیرند» (خانیکی، 1387: 24) و ساختار روایت در مثنویهای تعلیمی مبتنیبر گفتوگوی شخصیتها بهدنبال انتقال معنا و پیام به مخاطب، در قالب گفتوگوست.
۲ـ4. گفتوگوی مجادلهای طبقات اجتماعی (ابراز انتقاد)
یکی از ساختارهای روایی گفتوگومحور در مثنویهای فارسی، مجادلۀ طبقات اجتماعی مخالف اعم از قاضی و دزد، محتسب و مست و... است. این وجه از گفتوگو در دورههای مختلف تاریخ ادبیات ـ از مولانا تا پروین اعتصامی ـ دیده میشود و نشاندهندۀ وجود فساد در طبقات قاضیان و محتسبان در عصر شاعر بوده است. چه در عصر مولانا بهدلیل سلطۀ مغول و هرجومرجهای ایجادشده در جامعه «بهدلیل جور و ستم مغولان و پریشان شدن اوضاع اجتماعی و شیوع نابهنجاریهای اخلاقی و رفتاری در میان مردم، بر وسعت و عمق ادبیات انتقادی میافزاید» (پارسانسب، 1387: 128). در واقع گفتوگوی مجادلهای در لباس انتقاد، روشنگر اوضاع عصر شاعر است و در قالب این گفتوگو نوعی روایت افشاگر و منتقدانه نهفته است. برای مثال مولانا در مثنوی معنوی آنجا که میخواهد «هیبت توخالی محتسبان دینشناس را بشکند و قصد افشای رشوهخواری آنان و دینفروشی عالمان دینی را دارد، داستان زیبایی درج میکند که سراپا تناقض است و شخصیتهای آن، مستی آگاه است و محتسبی رشوهخوار و نادان هستند» (همان: 144).
محتسب در نیمهشب جایی رسید
|
| در بن دیوار مردی خفته دید |
|
| (مولانا، 1376: 319) |
در این روایت شاهد یک گفتوگوی مجادلهای بین دو شخصیت از دو سنخ متفاوت هستیم: یکی مست و دیگری محتسب. از ویژگیهای ساختاری روایت مجادلهای از نوع گفتوگوی انتقادی میتوان به وجود دو شخصیت، یکی از طبقات بالا با صلابت و قدرت و دیگری از طبقات فرودست، دزد، مست، دیوانه، فقیر و... اشاره کرد. در این ساختار گفتوگویی معمولاً طبقۀ فقیر مورد پرسش و سؤال قرار میگیرد و با جوابهایی مسکت، قاطع و برنده پرسشکننده را به سکوت وادار کرده و بهنوعی مورد تحقیر قرار میدهد.
در این گفتوگو که حالت طنز دارد، شاعر علاوهبر آشکار کردن اوضاع اجتماعی عصر خویش، بهدنبال نشان دادن محتسبان نادانی است که برحسب ناآگاهی فقط بهدنبال پر کردن جیب خود هستند و این شعر بهنوعی آینهای از اوضاع مغشوش عصر مغولان است و شرایط ناپایدار اجتماع براساس اینکه هر خسی کسی شده را ترسیم میکند. مولانا با اشرافیت بر اجتماع و اوضاع حاکم بر آن بهدنبال برملا کردن ذات انسانهایی است که در لباس محتسب بهدنبال رشوه گرفتن و گروکشی از کسی بودهاند که در پس دیواری خفته است. مولانا برای نشان دادن سبکمغزی و بیخردی محتسب در این حکایت او را به جان میخوارهای میاندازد که جام گران اختیار از کفش ربوده اما با همۀ مستی و بیخودی منطقی استوار دارد و بیپروا بر محتسب میتازد (جوکار، 1387: 38). در مجادلات گفتگویی ازایندست، شاهد ساختاری تحقیرکننده، کمبین و سخرهگر هستیم و پاسخدهنده با جوابهایی که میدهد، طرف مقابل (محتسب) را کوچک و حقیر میکند. دانستههای وی را زیر سؤال میبرد و او را به چالش کشیده، رسوا میکند. این گفتوگو در واقع طنزی خردکننده در قالب یک چالش طبقاتی است. «برهانهای مست، محتسب را گرفتار میسازد. مست از جواب دادن به محتسب طفره میرود و محتسب را به سخره میگیرد و بهجای آه کردن که بوی شراب را میپراکند، هوی هوی عارفانه سر میدهد و خود را شاد و سرمست از بادۀ الهی مییابد و غم را زاییدۀ تعلق به دنیا و مادیات میداند و درنهایت محتسب نمیتواند گناه او را ثابت کند و چیزی را بهعنوان غرامت بگیرد» (کاکاوند و نجار، 1396: 52). این ساختار گفتوگویی در قالب مثنوی نوعی انتقاد از اوضاع عصر شاعر است و «جنبۀ اجتماعی دارد و انتقادی است از دنیاپرستان و هوشیاران و خردمندان زر و زیوراندوز. در این تمثیل، مست از خود بیخود شده و به خدا رسیده است و از ستیز بر سر مادیات و دستیابی به معرفتهای دنیوی رهایی یافته و هیچ متاعی برای باختن ندارد و به تعبیری دژ رویینی است که به هیچ ضربی فرونمیریزد، زیرا از شراب الهی رویینجان گشته است» (همان: 53). در این گفتوگوی مجادلهای مست، محتسبان خردمندمآب و بزرگان خردمند را زیر سؤال میبرد؛ آنان که خردشان آنها را به دنیاطلبی واداشته است و صاحبمال و منالی گشتهاند، ولی مست بیخیال دنیا و مال آن است و این خردمندان دنیاطلباند که مورد نکوهشاند.
پروین اعتصامی نیز در گفتوگویی مجادلهای همین ساختار روایت انتقادی و سخرهآمیز را در داستان دزد و قاضی آورده و بهنوعی با ایجاد گفتوگویی مجادلهای درصدد انتقاد از قاضیان نابکار زمانۀ خویش است و این انتقاد را در گفتوگوی دزد و قاضی به نمایش گذاشته است. در این گفتوگو نیز پرسششونده با جوابهایی خردکننده و حقیرآمیز، قاضیای فاسد و ناکارآمد را به سخره گرفته، عیبش را برملا میکند:
برد دزدی را سوی قاضی عسس |
| خلق بسیاری روان از پیش و پس |
|
| (اعتصامی، 1373: 70) |
از ویژگیهای ساختاری این گفتوگو میتوان به وجود طبقۀ مغرور، حقبهجانب و تخریبگر در یک طرف و طبقۀ فرودست در طرف دیگر اشاره کرد (محمودی نوسر، 1395: 92). در این گفتوگو دزد با جوابهای زیرکانه و قانعکنندۀ خود، قاضی مغرور و ریاکار را زیر سؤال برده است. در این ساختار نیز شاهد گفتوگوی دو شخص از طبقات مختلف هستیم: یکی دزد و دیگری قاضی. پروین با ایجاد گفتوگو بین این دو درصدد است تا یک پدیدۀ زشت اجتماعی عصر خویش را (قاضیان ریاکار) برملا نماید. بر همین اساس در این گفتوگو قاضی را که در جایگاه عدل و داور است، توسط دزدی به سخره گرفته، جایگاه وی را زیر سؤال برده، شخصیت او را برملا میکند. این مجادله که دارای پاسخهایی مسکت، تند و بیپروا ازطرف پاسخدهنده است، پرسشگر را وادار به سکوت کرده، شخصیت اصلی و صلابت پوشالی او را برملا میکند. وجود قاضیان نابکار در عصر نویسنده و حتی دورههای پیشین در متون ادب فارسی، به صور گوناگونی متجلی شده است (سلطان محمود و قاضی نادرست در سیاستنامه) و نویسندگان و شاعران بر آن بودهاند تا با متجلی کردن این پدیده در ادبیات بهنوعی از این وضعیت بغرنج اجتماع پرده بردارند.
در مثنوی از پروین اعتصامی نیز شاهد انتقاد وی از اوضاع زمانهاش هستیم و این انتقاد در قالب گفتوگوی دو شخصیت دزد و قاضی به تصویر کشیده شده است.
۳. نتیجهگیری
گفتوگو اگرچه یکی از ابزارهای پیشبرد روایت در ادبیات داستانی است، تعمق در ساختار روایتهای منظوم قدیم و منثور جدید نشان میدهد که بین گفتوگو در روایتهای منظوم قدیم و دیالوگ در داستانهای منثور معاصر فرق وجود دارد. گفتوگو در متون روایی منظوم کلاسیک غالباً در بستر قالب مثنوی ـ مثنویهای بلند ـ رخ میدهد و شاعر از ایجاد گفتوگو در طرح داستان انگیزههای مختلفی را دنبال میکند. گفتوگو در ادبیات روایی منظوم در قالب مثنوی غالباً به چهار نوع تقسیم میگردد که هر نوع دارای یک ساختار روایی مختص به خود است. دستاورد پژوهش حاضر نشان میدهد که گاه روایت گفتوگویی از نوع مجادلۀ دو رقیب عشقی است که حالتی رقابتی و مسرّ دارد. پرسشگر پادشاه و پاسخگو فردی از طبقات پایین و ازجانگذشته است. گاه گفتوگو از نوع استغاثی- التماسی و بین عاشق و معشوق است. پرسشگر معشوق است و فردی رعنا، مغرور و بینیاز است؛ اما پاسخدهنده عاشقی حیران، بیچاره و مضطر است که با استغاثه میخواهد روایتی درخواستی خلق نماید. گاه روایت از نوع انتقادی و مجادلهای بین دو طبقۀ اجتماع است که در یک طرف فردی قدرتمند و با صلابت وجود دارد و از فردی درمانده سؤالاتی میپرسد که باعث خرد شدن شخصیت وی و برملا شدن فساد پرسشگر میگردد. نوع دیگری از گفتوگو در بستر روایتهای منظوم کهن، روایت گفتوگویی اخلاقی- معنایی است و شاعر با درج گفتوگوی دوطرفه در پی القای نکتهای اخلاقی ازطریق همبومپنداری مخاطب با شخصیتهای روایت است.
منابع
1. اشنایدر، رالف. (1391). احساس و ژولیت، دانشنامۀ روایتشناسی. گردآورنده: محمد راغب. تهران: علم.
2. اعتصامی، پروین. (1373). دیوان پروین اعتصامی. تهران: انتشارات پیری.
3. پارسانسب، محمد. (1387). جامعهشناسی ادبیات فارسی. تهران: سمت.
4. پورجوادی، نصرالله. (1385). زبان حال در عرفان و ادبیات پارسی. تهران: هرمس.
5. تامس، برانون. (1400). روایت-مفاهیم بنیادی و روشهای تحلیل. ترجمۀ حسین پاینده. تهران: مروارید.
6. جنگی قهرمان، تراب، و هدهدی، معصومه. (1390). گفتوگو و جایگاه آن در بوستان سعدی. کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شمارۀ 48، 56ـ46.
7. جوکار، نجف. (1387). عملکرد محتسب و بازتاب آن در برخی از متون ادب فارسی. پژوهشنامه علوم انسانی، شمارۀ 57، 46ـ۷۳.
8. حدادی، الهام، و درودگریان، فرهاد. (1399). روایتشناسی و نقد روایت در داستانهای انتخابی. تهران: نیلوفر.
9. حداد، حسین. (1392). زیر و بم داستان. تهران: عصر داستان.
10. دهلوی، امیرخسرو. (1379). دیوان امیرخسرو دهلوی. تصحیح صلاحالدین اقبال. تهران: نگاه.
11. ژنت، ژرار. (1400). گفتمان حکایت- جستاری در تبیین روش. ترجمۀ آذین حسین زاده و کتایون شهپر راد. تهران: انتشارات نیلوفر.
12. شعله نیریزی. (بیتا). خسرو و شیرین شعله. بمبئی: مطبع ناصری.
13. شوشتری، مرتضی. (1383). مناظره در شعر پارسی. کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شمارۀ 93، 70ـ۷۳.
14. عطار، شیخ فریدالدین. (1389). مصیبتنامه. تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن.
15. کاکاوند قلعهنویی، فاطمه، و نجار نوبری، عفت. (1396). رویکرد بینامتنی در آموزههای تعلیمی پروین اعتصامی و مولوی. فنون ادبی، ۹(4)، 47ـ۵۶.
16. کرمی، احمد. (1362). گفتوگو در شعر فارسی. تهران: تالار کتاب.
17. لینت ولت، ژپ. (1393). رسالهای در باب گونهشناسی روایت- نقطه دید-. ترجمۀ علی عباسی و نصرت حجازی. تهران: علمی فرهنگی.
18. محبی، تورج. (1379). مناظره در ادب فارسی. مجلۀ رشد زبان و ادبیات فارسی، شمارۀ 56، 88ـ۹۲..
19. محمودی نوسر. مریم. (1395). بررسی شگردهای انتقادی در شعر پروین اعتصامی. ادبیات پارسی معاصر، ۶(1)، 81ـ۱۰۷.
20. مولانا، جلالالدین محمد. (1376). مثنوی معنوی. تصحیح کریم زمانی. تهران: انتشارات قدیانی.
21. نظامی، الیاس بن یوسف. (1384). خمسه نظامی. تصحیح برات زنجانی. تهران: امیرکبیر.
22. وحشی بافقی، کمالالدین. (1386). دیوان وحشی بافقی. تصحیح حسین نخعی. تهران: امیرکبیر.
23. هرمن، دیوید. (1393). عناصر بنیادین در نظریههای روایت. ترجمۀ حسین صافی. تهران: نشر نی.
[1] * مقاله مستخرج از طرح کوچک دروندانشگاهی با عنوان «خوانشهایی روایتپردازانه از متون کهن» است.
[2] ** استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره)، ایران
khodadadi@hum.ikiu.ac.ir
تاریخ وصول: ؟/؟/؟ تاریخ پذیرش: ؟/؟/؟