Political-economic strategies of Umayyads and their agents towards Iranians
Subject Areas : Journal of History (Tarikh)Ahmad abasinia 1 , hasan shadpoor 2 , mohammad salim 3
1 - PhD student in Islamic History, Department of History, Shahroud Branch,Islamic Azad University, shahroud , iran
2 - Assitant professor , shahroud branch. islamic Azad university, shahroud , iran
3 - Assitant professor , shahroud branch. islamic Azad university, shahroud , iran
Keywords: Iranians, Umayyad, Shuabiyh, Racial policy, first Century A.H,
Abstract :
With the domination of the Umayyad dynasty over the political system of Islam, many Islamic values such as; Equality, justice and human dignity were ignored. The policy of the Umayyad caliphs was based on the sovereignty of the Arab people and the humiliation of other subordinate nations; In such a way that they did not treat other citizens of the Islamic Caliphate fairly, except for the Arabs, who knew all the social and economic advantages. This research intends to answer the question with descriptive-analytical method, what kind of economic policies did the Umayyad caliphs use in dealing with the Iranian people and what were the consequences? The research findings indicate that the economic policies of the Umayyads based on the implementation of the policy of economic sanctions, confiscation of property of Iranian dissidents, as well as the occupation of private lands and the collection of unfair taxes that imposed great economic pressure on Iranian citizens. Therefore, in response to legal inequality and the violent and boastful policies of the caliphate, the Shuabiyah movement was formed by the Iranian element and reacted differently to the wrong practices of the caliphs in various political, social and economic dimensions.
راهبردهای سیاسی- اقتصادی امویان و کارگزارانشان در قبال ایرانیان
چکیده
با تسلط دودمان بنیامیه بر نظام سیاسی اسلام، بسیاری از ارزشهای اسلامی چون؛ مساوات، عدالت و کرامت انسانی نادیده انگاشته شد. سیاست خلیفگان اموی بر سیادت قوم عرب و تحقیر سایر ملل تابعه مبتنی بود؛ بهگونهای که جز با عربها، که همهی امتیازات اجتماعی و اقتصادی را از آن خود میدانستند، با دیگر اقوام تابعه شیوهی برخورد درخور و عادلانهای نداشتند.
این پژوهش درصدد است با تکیهبر روش توصیفی-تحلیلی، به این پرسش پاسخ دهد که خلفای اموی و کارگزارانشان در قبال ایرانیان از چه راهبردهای سیاسی- اقتصادی بهره گرفتند و پیامدهای ناشی از آن چه بود؟ یافتههای پژوهش حاکی از آن است که سیاستهای اقتصادی امویان بر مبنای اجرای سیاست تحریم اقتصادی، مصادرهی اموال معارضان ایرانی، نیز تصرف اراضی خصوصی و اخذ مالیاتهای ناعادلانه بوده است که فشار اقتصادی زیادی بر ایرانیان تحمیل میکرد. درنتیجه، واکنش بخشی از ایرانیانی که توان مقابله سیاسی و نظامی با خلافت نداشتند، بهصورت نهضت شعوبیه و جستوجوی هویت مستقل از شناسهی اسلامی اتباع خلافت خودنمایی کرد.
واژههای کلیدی: امویان، شعوبیه، سیاست نژادی، ایرانیان، سده اول هـ. ق.
1. مقدمه
یکی از گوهرهای ارجمندی که اسلام برای تودههای رنجکشیده در برابر نظام طبقاتی و اشرافیگری شبهجزیرهی عربستان عهد جاهلیت به ارمغان آورد، اصل مساوات و برابری بود. پیامبر اسلام (ص) با تأکید بر آیات قرآن و باسنت و رفتارش توانسته بود این شعار را در کنار دیگر فضایل اخلاقی تا حدودی نهادینه کند. امیرالمؤمنین (ع) نیز به تبعیّت از قرآن و سنّت پیامبر (ص) به این مهم اهتمام ورزید تا ستارهی عدل و برابری را در کنار دیگر فضیلتها درخشان و تابناک نگه دارد و از نضج و رشد تفکر تفوق وبرتری یک قوم بر قوم دیگر در جامعه اسلامی جلوگیری کند. اما متأسفانه باروی کارآمدن امویان، تفکر قومگرایی مجدداً احیاء شد. خلفای بنیامیه، در توزیع درآمدهای عمومی، بیشتر منافع شخصی، خاندانی و قومی و قبیلهای خود را در نظر داشتند. آنان در توزیع عطایا میان مسلمانان، سهم بهمراتب کمتری برای موالی بهویژه ایرانیان در نظر میگرفتند. همچنین در زمان برخی از خلفای اموی، برخلاف تأکید صریح اسلام، از نومسلمانان غیر عرب جزیه میگرفتند. این تبعیض و بیعدالتی، اعتراض همهجانبهی ایرانیان را در پی داشت و منجر به شکلگیری نهضت شعوبیه شد.
مقاله حاضر درصدد است به این پرسش پاسخ دهد که خلفای اموی و کارگزارانشان در قبال ایرانیان از چه راهبردهای سیاسی- اقتصادی بهره گرفتند و پیامدهای ناشی ازآن چه بود؟ تا از این رهگذر برخی از حقایق تاریخ اسلام و ایران در دوران خلافت امویان که از خلال منابع دیگر مشخص نمیشود، روشن گردد. این پژوهش بر اساس روش تاریخی و با مدل توصیفی- تحلیلی تدوینشده است.
دربارهی موضوع این پژوهش تحقیق مستقلی تحت این عنوان صورت نگرفته است، اما از میان برخی منابع پیشین و تحقیقات جدید، میتوان اطلاعات پراکندهای در این زمینه به دست آورد. بهعنوان نمونه، منصوره زارعان (1393) در مقالهی «قومیتگرایی در عصر امویان» معتقد است که سیاست امویان بر قومیتگرایی استوار بود و این سیاست تا پایان دورهی نودسالهی امویان ادامه داشت. خلفای اموی تمام استانداران، کارگزاران، فرماندهان جنگ و مجریان امور دینی را از نزدیکان و وابستگان خود انتخاب میکردند. این نویسنده در پایان مقاله به پیامدهای قومیتگرایی نظیر ترویج تفکر برتری عرب بر عجم، رواج تحقیر و تبعیض در جامعه و ظلم و اجحاف درباره شهروندان اشارهکرده است (زارعان، 1393). سپهری (1385)در مقالهی «طبقات اجتماعی در عصر امویان» به بررسی طبقات اجتماعی صدر اسلام خصوصاً دوران امویان میپردازد و بهطور مشخص از چهار طبقهی اشراف، آزادگان، موالی و بردگان سخن میگوید. وی در بخش مربوط به موالی باوجوداینکه بسیار خوب به شیوهی برخورد امویان با موالی در ابعاد مختلف پرداخته؛ ولی به رفتار اقتصادی امویان با موالی بسیار گذرا اشارهکرده است (سپهری، 1385). خاکرند و جهان دخت (1398)، در مقالهی «نقش شعوبیه در برانگیختن ایرانیان برای حضور درحرکتهای مخالف دولت اموی»؛ مهاجرت اعراب به سرزمینهای فتحشده و ظهور موالی را دو پیامد مهم فتوحات اسلامی ذکر کردهاند و شیوهی برخورد امویان با موالی را زمینهساز ظهور نهضت شعوبیّه میدانند. سپس به نقش شعوبیّه در سرنگونی حکومت امویان و روی کار آوردن عباسیان اشارهکردهاند (خاکرند و جهان دخت، 1398). اسلام کرامتی و دیگران (1400)، در مقالهی «تبیین مؤلفههای رفتاری اقتصادی امویان در خراسان و ماوراءالنهر»؛ کنشهای اقتصادی امویان را رفتارهایی از طیف خشونتطلبی تا اصلاحگرایی میداند که شامل قومگرایی، منفعتطلبی، خشونتگرایی و رفتارهای اصلاحی- حمایتی جهت کاستن از نارضایتی و شورشهای عمومی میباشد (کرامتی و دیگران، 1400). ممتحن (1354)، در کتاب نهضت شعوبیه، جنبش ملی ایرانیان در برابر خلافت اموی و عباسی، پس از آوردن مقدمات فراوان، به نهضت شعوبیه پرداخته و فعالیتهای این نهضت را در دو حوزهی سیاسی و اجتماعی موردبررسی قرارداده؛ ولی به رفتار اقتصادی امویان با ایرانیان اشارهای نکرده است (ممتحن، 1354). قدّوره(1972) در کتاب الشعوبیه و اثرها الاجتماعی والسیاسی فی الحیاة الاسلامیه فی العصر العباسی الاول، جنبش شعوبیه را بازتاب رفتار تحقیرآمیز خلفای بنیامیه نسبت به ایرانیان دانسته و پس از اشاره به مشارکت ایرانیان در قیامهای ضد اموی به آثار جریان شعوبیه در دو بعد اجتماعی و سیاسی پرداخته است (قدوره، 1972). ر.ناث و ایگناتس گلدزیهر (1371) در کتاب اسلام در ایران، شعوبیه، نهضت مقاومت ملی ایران، جریان شعوبیه را متشکل از نویسندگان، ادیبان و شاعرانی میدانند که همگی در شمار نخبگان و روشنفکران جامعه ایرانی بودند. از نگاه ایشان شعوبیه بهعنوان یک جریان فکری، تلاش میکرد تا از آموزههای اسلام و بهویژه از ابزار ادبیات برای تحقق خواستههای خویش استفاده کند. این نویسندگان بیشتر از زاویهی ادبی به موضوع کنش و واکنش امویان با ایرانیان پرداختهاند (ناث و گلدزیهر، 1371). درهرحال، در هیچیک از این منابع، موضوع پژوهش حاضر، بهصورت مستقل موردبررسی قرار نگرفته است.
سیاست: واژهی سیاست به معنای حکم راندن، ادارهی امور جامعه یا مملکت و نظایر آن بهکاررفته است (معین، 1385: 596). و در اصطلاح سیاست، عبارت است از هر نوع تدبیر، تلاش، فعالیت و اقدام فردی و جمعی در جهت کسب قدرت و به عهده گرفتن ادارهی امور کشور بهنحویکه جامعه و افراد آن در مسیر تحقق آمال و خواستههای خویش قرار گیرند(مدنی، 1374: 4-3). علاوه بر این، سیاست را اینگونه نیز تعریف کردهاند: سیاست علمی است که همهی اشکال روابط قدرت را در زمان و مکانهای گوناگون بررسی میکند و جهت و چگونگی اعمال این قدرت را مینمایاند(ابوالحمد، 1365: 19-12). در تعریفی دیگر آمده است: سیاست، معرفت به کلیهی چیزهایی است که به فن حکومت کردن یک دولت و رهبری روابط آن با سایر دولتها ارتباط دارد(دوورژه، 1385: 18). در کتاب جامعه و سیاست نیز در تعریف سیاست آمده است: سیاست حل تضادهای انسانها و فرایندی است که جامعه از طریق آن منابع و ارزشها را مقتدرانه توزیع، تصمیمات را اتخاذ یا سیاستها را تعیین میکند (راش، 1389: 4).
موالی: واژهی موالی جمع مولی است که در زبان عربی معانی بسیار و گاه کاملاً متضاد و متقابل داشته، چنانکه شخص مالک و شخص بنده هر دو مولی گفته میشدند (دهخدا، 1376: 48/956). این واژه در اصطلاح عنوان اشخاص و طبقات و گروههایی از غیر نژاد عرب بودند که در جنگها به اسارت و بردگی درآمده و سپس اسلام آورده و آزاد میشدند و پس از آزادی به مالک قبلی و آزادکنندهی خود و یا به طایفه و قبیلهی او منسوب میگردیدند (تهامی، 1386: 1/1999-1998).
نهضت: واژه نهضت در لغت به معنی برخاستن و قصد کردن است(معین، 1385: 959) و در اصطلاح حرکت یا رفتار گروهی نسبتاً منظم و بادوام برای رسیدن به هدف اجتماعی- سیاسی معین و بر اساس نقشه معین میباشد که ممکن است انقلابی و یا اصلاحی باشد (آقا بخشی و افشاری راد، 1387: 2/68). مطابق تعریفی دیگر، نهضت کوششی همگانی برای ایجاد تغییر با مشارکت آگاهانه و فعالانه اعضای آن و دارای حداقل نظم و سازمان و انگیزههای ایدئولوژیک است (موثقی، 1380: 178).
شعوبیه: کلمهی شعوبیه از شعوب که جمع شعب است گرفتهشده و شعب، به معنی گروه یا قوم و ملّت است (ابن منظور، 1375: 7/127). واژهی شعوبیه در اصطلاح عام، نام فرقهای است که معتقد به فضیلت عرب بر غیر عرب نیست(جوهری،1407ق: 1/155) و در اصطلاح خاص، عبارت از فرقهای است که معتقد به فضیلت جنس عجم بر عرب میباشد(شنتاوی،1933: 13/315). عقیدهی سوم در مورد این واژه این است که دشمنان عرب را شعوبیه میگفتند (جاحظ، 2002م: 1/23). به نوشتهی صفی پور، شعوبیه گروهی بودند که عجم را بر عرب تفضیل میدادند (صفی پور، 1388: 2/632).
3-2. نهضت شعوبیه
با به قدرت رسیدن امویان (132-41ق)، تغییرات اساسی در مبانی دین اسلام به وجود آمد. در این دوران، مساوات و برابری جای خود را به ظلم و ستم و تحقیر مسلمانان غیر عرب بهویژه ایرانیان داد. عملکرد نامناسب امویان مبتنی بربرتری عرب بر عجم، تبعیض، فشارها و محرومیتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، باعث بروز قیامها و نهضتهای ملّی، سیاسی و مذهبی شد.
نهضت شعوبیه ازجمله نهضتهایی بود که برای مقابله با سیادت امویان و اعراب شکل گرفت (ممتحن، 1381: 199). این نهضت در ابتدا با عنوان«اهل تسویه» ظهور کرد (امین، 1358: 2/83). اهل تسویه با استناد به آیهی «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (حجرات/13). اگر مردم از یک مرد و زن به وجود آمدهاند و به ملتها و قبایل منشعب شدهاند، برای شناخت یکدیگر است و همچنین مطابق این حدیث نبوی (ص): «لَيْسَ لِعَرَبیٍّ عَلی عَجَمِیٍّ فَضْلٌ اِلاّ بِالتَّقْوی» معتقد بودند که عرب هیچ برتری نسبت به عجم ندارد و تنها ملاک برتری انسانها تقوی و پرهیزگاری است (امینی، 1368: 6/167؛ جاحظ، 1409ق: 2/39).
این نهضت در این دوران با روش معتدلی، برنامهها و اندیشههای خود را پیش برد که این اندیشهها در راستای از بین بردن خودبرتربینی اعراب، براندازی حکومت بنی امیه (132-41ق) و جلب نظر مسلمانان عرب و غیر عرب بود (انصاف پور، 1359: 53-54).
فعالیتهای پنهانی اهل تسویه که از اواخر عهد اموی (132-41ق) آغازشده بود، با جنبش سیاسی ایرانیان، قیام ابومسلم خراسانی (م129ق) و سقوط بنی امیه بهصورت آشکار درآمد. با علنیشدن فعالیتهای این گروه، عدّهی بسیاری از هر طبقه و ملّتی، حتّی خود عربها به نهضت شعوبیه پیوستند (ممتحن، 1381: 6). نهضت فرهنگی شعوبیه که در ابتدا شعارش «تسویه» یعنی برابری همهی نژادهای بشری بود بهتدریج رویکردی متعصبانه گرفت و به «اهل تفضیل» تغییر چهره داد و نژاد عجم را برتر از نژاد عرب دانست (المقریزی، 1998: 83). سپس این نهضت با عنوان «نهضت شعوبیه» به مبارزات فرهنگی و ادبی خود تا حدود قرن ششم ادامه داد، اما پسازآن این حزب در سایر احزاب مذهبی و سیاسی مستهلک شد (نبئی، 1376: 74).
3-3. راهبردهای سیاسی- اقتصادی امویان در برخورد با ایرانیان
همانگونه که پیشتر اشاره شد، در زمان بنیامیه، به علت سیاست نژادگرایی آنان، نابرابری اقتصادی بسیار زیادی در فرایند ساختار اقتصادی جامعه اسلامی پدیدار شد، بهگونهای که اقلیت حاکم و فرصتطلب، سرمایههای کلانی از بیتالمال را تصاحب کردند، و در مقابل، اکثریت افراد جامعهی اسلامی بهویژه ایرانیان از داشتن حداقل امتیازات اجتماعی و اقتصادی محروم بودند. در اینجا به برخی از راهبردهای سیاسی- اقتصادی امویان در قبال ایرانیان میپردازیم:
3-3-1. سیاست تحریم اقتصادی ایرانیان
پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) (ر.11ق) عصبیتهای نژادی و قومی- قبیلهای که برآمده از بنمایههای جامعهی عربی بود، دوباره احیاء شد (ابوالفرج اصفهانی، 1382: 1/465). خلفای اموی بیش از همه بر تعصبهای جاهلی- قبایلی تأکید داشتند و به عنصر غیر عرب بهویژه ایرانیان توجهی نداشتند (نجار، 1949: 119). آنان سیاست اقتصادی مشخصی را مبنی بر محروم نمودن ایرانیان از امتیازات اقتصادی اجرا کردند (طقوش، 1387: 242). ایرانیان اغلب از غنائمی که اعراب در فتوحات به دست میآوردند، بهرهمند نمیشدند و از دریافت جیره و مواجبی که متعلق به عموم مسلمانان اعم از عرب و غیر عرب بود، محروم بودند (فرای، 1363: 41؛ مهدی الخطیب، 1377: 53).
حسین عطوان در این زمینه مینویسد: «امویان در حق موالی بسیار اجحاف و تعدی روا میداشتند و آنها را از امتیازات اقتصادی محروم نموده و در مضیقه قرارمیدادند» (عطوان، بیتا: 158).
محرومیتهای اقتصادی ایرانیان در دوران عبدالملک بن مروان (م86ق) و در زمان حجاج بن یوسف ثقفی(م. 95ق) بهطور فزایندهای افزایش یافت (طبری، 1362: 6/381). بهگونهای که شکایت از اوضاع اقتصادی، میان ایرانیان در همهجا حاکم شد. آنان به دعوت هرکس که علیه حکومت شورش میکرد، لبیک میگفتند. بدین سبب بود که در دوران برخی از خلفای اموی فشارهای اقتصادی نسبت به ایرانیان بهطور نسبی کاهش یافت. آنان برای موالی حقوق ماهیانهای تعیین کردند. معاویه (م. 60ق) به آنها پانزده درهم مستمری میداد، عبدالملک بن مروان (م 86ق) آن را به بیست درهم افزایش داد و این مبلغ در دوران سلیمان بن عبدالملک(م 99ق.) به بیستوپنج درهم رسید و در زمان هشام بن عبدالملک (م 125ق.) سی درهم شد (ابن عبدربه، 1411ق: 6/86). بدین ترتیب خلفای اموی (132-41ق) کوشیدند با تعدیل در برخی از سیاستهای اقتصادی دستگاه خلافت به نارضایتیهای شکلگرفته شده خاتمه دهند و از پیامدهای زیانآور این نارضایتی که میتوانست تهدیدی برای آینده حکومت اموی باشد، جلوگیری نمایند.
3-3-2. مصادره و تصاحب اموال ایرانیان در هنگام فتوحات
مسلمانان صدر اسلام برای بسط و توسعهی اسلام دست به فتوحات میزدند؛ اما این امر در دورهی امویان (132-41ق) بیشتر برای کسب ثروت صورت میگرفت. امویان در هنگام جنگ ثروتهای سرزمین ایران را به نام غنائم جنگی و انفال تصاحب میکردند. ثروتی که سپاهیان و مأموران به چنگ میآوردند، فوقالعاده زیاد بود و هیچگونه حسابوکتابی در کار آنها وجود نداشت (حقیقت، 1392: 85). بهعنوان نمونه، سعید بن عثمان(م62ق.) از والیان معاویه(م60ق.) پس از دستیابی به اموال بسیار از امارت خراسان استعفا داد و با گروگانهای زیادی به مدینه بازگشت (ابن اعثم کوفی، 1411ق: 4/314). او حتی شمشیرها و هرچه با گروگانها بود از جامهی دیبا و زر و سیم همه را از ایشان گرفت و به کشاورزی مشغولشان کرد (نرشخی، 1366: 54-57).
همچنین عبدالرحمن بن زیاد، والی خراسان، آنقدر مال فراوان به دست آورده بود که پسازاینکه یزید بن معاویه (م64ق.) او را عزل کرد، از او نقلشده که گفته بود: «موجودی خودم را حساب کردم، دانستم با احتساب یکهزاردرهم در هرروز برای یکصد سال من کفایت میکند» (جهشیاری، 1408ق: 58-59). امیه بن عبدالله، کارگزار عبدالملک بن مروان (م86ق.)، نیز در خراسان گفته بود، خراسان و سیستان هزینهی مطبخ مرا کفایت نمیکند (طبری، 1362: 6/315). یزید بن مهلّب (م102ق.) ، عامل امویان در خراسان، نیز وقتی خبر فتح گرگان را به سلیمان بن عبدالملک (م99ق.) خلیفه مروانی نوشت، یادآور شد که مالی به دست آورده است که پسازآنکه هر صاحب حقی نصیب خود را از غنیمت برده است، ششهزار دینار باقیمانده است (ابن اثیر، 1372: 7/285؛ جهشیاری، 1408ق: 81).
این والیان هرگز مورد مؤاخذه قرار نمیگرفتند و اگر چنین کاری هم هنگام عزل آنها صورت میگرفت، فقط به این دلیل بود که اموال جمعآوریشده را خود تصاحب کنند (زیدان، 1362: 4/717). نقل است، معاویه (م60ق.)در هنگام عزل یکی از والیان خود به نام عبدالله بن عامر (م57ق)به او گفت: «یکی از دو چیز را اختیار کن. یا تو را بهحساب دعوت کنم و باز تو را به امارت خود برگردانم یا تو را عزل کنم و هیچ بازخواست نکنم و هرچه ربودی برای خودت باشد». ابن عامر عزل را بهشرط عدم محاسبه و بازخواست برگزید (ابن اثیر، 1372: 3/441-440).
بههرتقدیر، عمّال بنیامیه هرچه میخواستند از مردم میگرفتند. چون به عقیدهی آنان کشورهای فتحشده و هرچه در آن است ملک آنان میشد، چنانکه سعید بن عاص(م59ق.) والی عراق گفته بود:«عراق بوستان قریش است. هرچه میخواهیم از آن برمیداریم و هرچه بخواهیم وامیگذاریم» (ابن ابی الحدید، 1367: 1/267). اینگونه رفتارهای منفعتطلبی تا آخر دوره بنیامیه دنبال شد و خلفا برای تحقق این امر دست به هر اقدامی میزدند.
3-3-3. اخذ جزیه از ایرانیان نومسلمان
طبق قوانین اسلام جزیه یا مالیات سرانه فقط از کسانی گرفته میشد که هنوز به دین مقدّس اسلام مشرّف نشده بودند و کسانی که مسلمان شده بودند چنین مالیاتی را نمیپرداختند؛ اما در دوران حکمرانی حجاج بن یوسف ثقفی (م95ق) بر عراق کلیهی نومسلمانان ملزم به پرداخت جزیه شدند (طبری، 1362: 6/381؛ عطوان، بیتا: 153). و سایرین نیز به او اقتدا کردند. این شیوه تا دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز(110-99ق.) تداوم داشت، اما هنگامیکه وی به خلافت رسید، نومسلمانان را از پرداخت جزیه معاف نمود. او طی نامهای به تمام مأمورین خود نوشت: «پیامبر(ص) مبعوث شد درحالیکه داعی به اسلام بود و مبعوث نشد که جزیه بگیرد. پس هرکس که از اهل کتاب اسلام آورد بر او جزیه نیست» (ذهبی، 1412: 5/53؛ ابویوسف قاضی، 1399ق: 75؛ قدوره، 1408ق: 46).
ابن اثیر نیز در این زمینه مینویسد: «زمانی که جراح بن عبدالله حکمی (م112ق) گروهی از خراسانیان را نزد عمر بن عبدالعزیز (م101ق.) میفرستد، یکی از آنها به او میگوید: ای امیر مؤمنان، بیست هزار نفر از وابستگان، بدون جیره و مواجب میجنگند و همین اندازه از مردم که اسلام آوردهاند؛ هنوز خراج میپردازند و بر سر این کار آزار میبینند». اگرچه عمر بن عبدالعزیز (م101ق.) قانون اخذ جزیه از نومسلمانان را لغو کرد (ابن اثیر، 1372: 5/287)؛ اما خلفای بعد از او، مجدداً از اهل ذمّهی نومسلمان جزیه میگرفتند (زیدان، 1336: 4/718). چنانکه اشرس بن عبدالله سلامی- حاکم ماوراءالنهر- ذمیان سمرقند و ماوراءالنهر را به اسلام فراخواند؛ بهشرط آنکه جزیه را از آنها بردارد و آنان نیز پذیرفتند، ولی چون اسلام آوردند، جزیه بر آنها نهاد و آن را مطالبه کرد» (طبری، 1362: 9/4092). همچنین زمانی که نصر بن سیّار (131ق.)، والی خراسان بود؛ اعلام داشت که از هیچ تازهمسلمانی جزیه نمیگیرد و متعاقب آن اعلامیه، سی هزار تازهمسلمان نزد او آمدند که تا آن موقع جزیه میپرداختند (فرای، 1363: 46).
3-3-4. مهر کردن کشاورزان
موضوع مهر کردن کشاورزان، ازجمله شواهد رفتار اقتصادی خشونتآمیز امویان با مردم ایران بود و آن به این صورت بود که هر کشاورز هنگامیکه باید جزیه و خراج خود را میپرداخت، به گردن وی صفحهای از سرب میآویختند. درروی آن صفحه، مشخصات آن کشاورز نوشتهشده بود و هنگامیکه این کشاورز به محل دیگری مسافرت میکرد؛ توسط مأموران عرب فوراً دستگیر میشد و او را به محل سکونتش که در صفحهی سربی مشخصشده بود، برمیگرداندند. صفحهی سربی را پس از پرداخت کلیهی بدهی مالیاتی که بایستی سالیانه کشاورز بپردازد، از گردن آنها دور میکردند و مجدداً هنگام برداشت محصول به گردن آنها میآویختند (بیات، 1370: 43؛ پطروشفسکی، 1354: 63).
3-3-5. تصرف و غصب اراضی عراق و خراسان
نخستین کسی که به تصرف و غصب اراضی عراق پرداخت، معاویه (م60ق.) بود. وی به کمک عبدالله بن دراج، والی عراق، خالصه هایی را که از پادشاهان ساسانی و خاندان آنها بهجامانده بود، احیاء کرد و بهعنوان خالصهی خویش قرارداد (یعقوبی، 1366: 1/145). بعد از معاویه (م60ق.) نیز کشتزارهای عراق به دست امویان افتاد و تعداد انگشتشماری از امویان بر سراسر خاک حاصلخیز عراق مسلط شدند و مالکیت اراضی را از کشاورزان ایرانی و مالکان اصلی این کشتزارها ربودند. درنتیجه، تعداد زیادی از ایرانیان مجبور شدند، بهعنوان کارگران کشاورز در این اراضی به بیگاری اشتغال ورزند (بلاذری، 1346: 291-292؛ پطروشفسکی، 1354: 44).
نویسندهی کتاب حکومت بنیامیه در خراسان در مورد سیاست ارضی فاتحان عرب در خراسان مینویسد: «سالیان درازی از توقّف فتوحات نگذشته بود که حاصلخیزترین زمینهای خراسان به دست عدّهی قلیلی از اعراب نزدیک به خلفا افتاد» (مهدی الخطیب، 1377: 54). این سیاست باعث شد مردم از ترس از دست دادن زمینهایشان، آنها را یا در اختیار افراد صاحب نفوذ قرار دهند تا از آنها نگهداری کنند و یا وقف نمایند (ماوردیف 1410ق: 222؛ ابویوسف قاضی، 1399ق: 105).
بهعنوان نمونه، در دورهی خلافت ولید بن عبدالملک(126-125ق.)، اهالی سواد برای آنکه از ظلم عاملان ستمکار آسوده شوند، زمینهای خود را به مسلمه بن عبدالملک(م111ق.)، برادر خلیفه واگذار کردند. ازآن پس اراضی سواد به تملک مسلمه درآمد. این اراضی بعد از او در دست فرزندان او باقی ماند تا آنکه خلافت به دست بنیعباس افتاد و آن اراضی جزو ضیاع خلافت ضبط گردید (بلاذری، 1346: 325). مردم مراغه نیز هنگامیکه مروان بن محمد (م132ق.) والی ارمنستان و آذربایجان بود، زمینهای خود را به او واگذار کردند تا از آنها نگهداری نماید، اما آن اراضی کمکم به تملک مروان درآمد (همان). بدین گونه اراضی زیادی به افراد منتفذ و مالکان بزرگ از خاندان اموی و والیان آنها منتقل گردید و آنها بعد از مدّتی از استرداد آن اراضی به صاحبان اصلیشان خودداری کردند (همان: 292).
3-4. راهبردهای سیاسی- اقتصادی امویان در عرصهی مالیاتها
3-4-1. افزایش میزان مالیاتها
در دوران خلافت امویان(132-41ق.)، رشد نظامیگری و توسعهی نظامی اداری که خود معلول گسترش فتوحات و در جهت کسب ثروتهای بیشتر بود، هزینههای تازهای بر آنها تحمیل میکرد و سرانجام سبب شد امویان راههای دیگری برای کسب ثروت بیشتر درپیشگیرند که یکی از این راهها، همان افزایش میزان مالیات بود (الدوری، 1394: 42).
در کتاب المسالک والممالک آمده است که: عمر بن خطاب (م23ق.) از مردم سواد 128 میلیون درهم مالیات میگرفت. عمر بن عبدالعزیز (م101ق.)، 124 میلیون درهم مالیات دریافت میکرد؛ اما حجاج بن یوسف ثقفی(م95ق.) فقط 18میلیون درهم مالیات میگرفت و صدمیلیون درهم از مالیات آن ناحیه را از دست داد و آن به سبب ظلم و جوری بود که بر مردم روامیداشت و چون مردم قادر به پرداخت تمام مالیات نبودند، وصول دومیلیون درهم از آن مبلغ را هم به بعد موکول کرد تا شاید بتواند با این اقدام کشاورزان را به ادامهی زراعت ترغیب نماید. وی حتی به خاطر تولید محصول بیشتر، مردم سواد را از کشتار گاو شخمزن بازداشت تا کشاورزی رونق گیرد و او بتواند کاهش خراج را جبران کند. شاعری دراینباره گفته است:
شکونا الیه خراب السواد فحرم جهلا لحوم البقر
یعنی از خراب کردن سواد به او شکایت کردیم و او از روی نادانی گوشت گاو را حرام نمود (ابن خردادبه، 1370: 54).
سیاست افزایش مالیات اعم از جزیه و خراج به قدری ظالمانه بود که عبدالملک بن مروان (م86ق.) به حجاج نامه نوشت و به او دستور داد: «به آنچه گرفتهای قانع باش و به باقیمانده چشم مدوز، برای این بینوایان گوشت و استخوانی باقی بگذار تا اطراف آن چربی جمع شود» (مسعودی، 1409ق: 2/136).
ابراهیم حسن نیز در این زمینه مینویسد: «خلفای اموی (132-41ق.) پس از عمر بن عبدالعزیز(م101ق.) برای جبران کاهش درآمد، مالیاتهای سنگین وضع کردند. چنانکه هشام بن عبدالملک (م125ق.) مالیات سنگین بر موالی نهاد، ولی این سختگیریها، نهتنها به بهبود اقتصادی عراق کمک نکرد، بلکه اوضاع را آشفتهتر نمود» (ابراهیم حسن، 1360: 1/408).
3-4-2. اخذ اموال و مالیاتهای غیرشرعی
در دوران خلفای بنیامیه(132-41ق.)، اخذ اموال غیرشرعی از قبیل هدیهی نوروز و مهرگان که مربوط به قبل از اسلام در ایران بوده و با سقوط ساسانیان(31ق.) منسوخشده بود، مجدداً مرسوم شد. بهعنوانمثال، در زمان معاویه(م60ق.) در «سواد» مبلغی معادل ده میلیون درهم، با همین عنوان از مردم اخذ گردید (ابن عبدربه، 1411ق: 1/230). دربارهی حجاج (م95ق.) نیز در تاریخ قم آمده است: «حجاج مردم عراق را به وظیفهها و کسور هدایا و نوروز و مهرگان الزام و تکلیف کرد و سنن جابره وضع کرد...» (قمی، 1361: 83).
اگرچه عمر بن عبدالعزیز (م101ق.) این قانون را لغو کرد؛ اما با مرگ وی مجدداً هدایای نوروزی و مهرگان از ایرانیان اخذ میشد (طبری، 1362: 8/196؛ قدوره، 1408ق: 46). عمربن هبیره (م107ق.)، عامل یزید بن عبدالملک (م105ق.)، اخذ هدایای نوروزی و مهرگان را بر مردم بدون تعیین شیوه یا راههای جبایه آن، تجدید نمود. یعقوبی در این زمینه مینویسد: «عمربن هبیره(م107ق.) بیگاری و هدایا و هرچه را در نوروز اخذ میشد، احیاء کرد» (یعقوبی، 1366: 2/313).
افزون براین، مالیاتهای غیرشرعی نیز در این دوره مرسوم شد. یکی از مالیاتهای غیرشرعی که در دوران امویان اخذ میشد، نصف دیات برای خلیفه بود. کارگزاران اموی، نصف دیات را برای خلیفه برداشت میکردند و نصف دیگر را به ورثه میدادند. این شیوه تا زمان عمر بن عبدالعزیز(م101ق.) ادامه داشت و او آن را باطل کرد (زیدان، 1336: 4/718).
یکی دیگر از انواع مالیاتهای غیرشرعی، اخذ مالیاتهای اضافی بود که عمال اموی بر مردم تحمیل میکردند. خطبهها و نامههای عمر بن عبدالعزیز نمایانگر این حقیقت است که خلفای قبل از او به بهانههای مختلف از مردم مالیات دریافت میکردند (بلاذری، 1417ق: 8/147). آنان که برای ادارهی حکومتشان با هزینههای زیادی روبهرو بودند و بدون درآمد و ثروت با مشکل مواجه میشدند، مالیاتهای جدیدی وضع کردند که سابقهی قبلی نداشت.
ازجمله مالیاتهای جدیدی که خلفای اموی وضع و ابداع کردند، میتوان به مالیات ضرابخانهها، مالیات اجرت بیوت، مالیات بر مشاغل و نیز مالیات ازدواج، حق نسخت نامهی عرض حال و حق بهای کاغذ و دفتر اشاره کرد. البته این سیاست در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز(101-99ق) لغو شد، اما خلفای بعد از او این مالیاتها را دوباره احیاء کردند (طبری، 1362: 6/569؛ زیدان، 1336: 2/232-233).
درهرصورت، خلفای اموی(132-41ق.) برای جمعآوری مال به هرکاری دست میزدند و اختراعات و ابتکارات فراوانی در این زمینه به خرج میدادند و هرچه میخواستند به اسامی و عناوین مختلف از مردم میگرفتند (بلاذری، 1417ق: 8/147؛ زیدان، 1336: 2/229-232). بهگونهای که آنها حتی حقوق کارگزاران و حق مأموریت آنها و اجرت پیکهای کارگزاران خود را نیز از ایرانیان اخذ میکردند (خزنه کاتبی، 1393: 232-222).
3-4-3. فشار و خشونت برای دریافت مالیات
یکی دیگر از راهبردهای سیاسی- اقتصادی امویان نسبت به ایرانیان، استفاده از خشونت و رفتارهای سرکوبگرانه جهت دستیابی به منافع اقتصادی بود. در آغاز خلافت معاویه (60-41ق.) قیس بن هیثم سلمی که حاکم خراسان بود «نوبهار» بلخ را ویران کرد، تا آنکه مردم بلخ پیمان بستند که فرمانبردار باشند (ابن اثیر، 1372: 5/2033). عبیدالله بن زیاد نیز پسازاینکه حاکمیت خراسان را از معاویه دریافت کرد. پس از عبور از آب جیحون به بخارا آمد و بعد از تصرف بیکند، چهار هزار برده گرفت. چون به شهر بخارا رسید، پس از صفآرایی و آماده کردن منجنیقها، به دستور وی درختان زیادی را قطع کردند و روستاهای بسیاری را ویران نمودند. خاتون، حاکم بخارا، که دریافت شهر را نیز همین خطرها تهدید میکند، از عبیدالله بن زیاد امان خواست و با دادن هزارهزار درهم و مال بسیار با وی مصالحه کرد و عبیدالله پس از گرفتن آن مال بازگشت (نرشخی، 1366: 52-54).
در دورهی حکمرانی حجاج (95-75ق.) بر عراق نیز سیاست اخذ مالیات هنگفت به شدیدترین شکل اجرا میشد. به نوشتهی مسعودی، در این دوره، مردم اصفهان سه سال مقدار خراج پرداختی خود را کاهش دادند. حجاج یکی از بستگان بسیار خشن و بیرحم خود را به حکومت اصفهان منصوب کرد و او ده نفر از مردم اصفهان را که قادر به پرداخت کامل خراج نبودند، گردن زد، سر آنها را در کیسه نهاد و مهر زد و اعلام کرد، هرکس تا مدت تعیینشده خراج خود را بهطور کامل نپردازد به سرنوشت این ده نفر دچار خواهد شد. مردم اصفهان نیز از شدت ترس، بیدرنگ خراجی را که بر عهده داشتند، بهطور کامل ادا نمودند (مسعودی، 1382: 2/173؛ فرای، 1363: 42).
جراح بن عبدالله حکمی (م112ق.) در خراسان و دیگر عمال بنی امیه در ماوراءالنهر، بدتر از حجاج عمل نمودند (زیدان، 1336: 2/230). جراح بن عبدالله (م112ق.)در دورهی حکمرانی خود از تازهمسلمانان نیز جزیه میگرفت و چنین میپنداشت که آنان برای فرار از پرداخت جزیه به اسلام گرویدهاند (یعقوبی، 1366: 2/362؛ طبری، 1362: 6/559). و بر این باور بود که مردم خراسان را جز شمشیر به اصلاح نزدیک نمیکند (بلاذری، 1346: 316).
کارگزاران اموی در ماوراءالنهر سه نوع مالیات تحت عناوین؛ مالیات کاری، مالیات جنسی و مالیات نقدی اخذ میکردند. این مالیاتها با شدت عمل و انواع فشارها وصول میشد. کار تا آنجا کشیده شد که سعید بن خذینه(م103ق) مردم سمرقند را تهدید به قطع آب و تشنگی کرد (مهدی الخطیب، 1377: 91).
نقل است، زمانی که عمر بن عبدالعزیز(م101ق.) به خلافت رسید، یزید بن مهلّب (م102ق.) را که عامل خراسان بود احضار کرد و گفت؛ «نامهای از تو دیدم که به سلیمان خلیفه نوشته بودی و در آن یادکرده بودی که هزارهزار دینار نزد تو فراهمشده است. این مال ها کجاست؟ یزید نخست انکار کرد. چون دید که انکار سودی ندارد. گفت: مرا بگذار تا بروم و این مالها را بیاورم. پرسید: از کجا این مالها را خواهی آورد؟ گفت: میروم و از نزد مردم جمع میکنم. عمر بن عبدالعزیز(م101ق.)گفت: میخواهی یکبار دیگر نیز اینقدر مال از مردم بگیری؟ و دستور داد او را زندانی کنند» (بلاذری، 1346: 187؛ مستوفی، 1364: 281؛ زرین کوب، 1363: 304). این رفتارهای خشونتآمیز جهت وصول اموال تا حدودی در زمان خلافت عمربن عبدالعزیز فروکش کرد، اما پس از وی دوباره به اقتضای شرایط سیاسی- اجتماعی دنبال شد.
3-4-4. مالیاتستانی غیرمتعارف از کشاورزان
در دورهی امویان(132-41ق.)، حاکمان عراق و ایران همچون زیاد بن ابیه(م53ق.)و عمر بن هبیره(م107ق.)، برای اینکه اراضی خراجی را دقیقاً مشخص کنند، به مساحی سواد عراق پرداختند. یعقوبی در این زمینه مینویسد: «عمر بن هبیره(م107ق.)، عامل یزید بن عبدالملک (م105ق.)، سواد عراق را مساحی و بر نخلها و درختان خراج نهاد و به خراجگزاران زیان رساند و بر دهقانان خراج نهاد...» (یعقوبی، 1366: 2/313؛ ماوردی، 1410ق: 153).
همچنین عمالی که از طرف بنیامیه در فارس بودند در مورد مالیات ارضی، روش ظالمانهای در پیش گرفتند (زیدان، 1336: 2/232). آنها میوههای باغها را به میل خود تخمین میزدند و برای آن قیمتی که از قیمت معمولی بیشتر بود، تعیین میکردند و بهای آن را بهزور میگرفتند (همان).
خلفای اموی برای افزایش درآمد بر زمینهای بایر هم مالیات وضع کردند (کاتب بغدادی، 1370: 134 و 2/232)؛ باوجوداینکه میدانستند، این زمینها هیچگونه عایدی نداشته و به دلیل شوره زاری، سنگلاخ بودن، پوشیده شدن از نی و بیآبی و مشکلات دیگر قابلکشت نیستند و درهرصورت جهت آبادشدن نیاز به اصلاح و احیاء دارند. البته این سیاست در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز(101-99ق.) تغییر کرد. وی میان زمین آباد و بایر تفاوت قائل شد و به کارگزاران خود دستور داد که به زمین بایر همان مقرر نکنید که بر دایر نهادهاید و بر دایر همان مگذارید که بر بایر تعیین نمودهاید (بلاذری، 1346: 2/140). وی همچنین به کارگزاران خود سفارش کرد، از زمینهای آبادی هم که در آن محصولی کشت نمیشود، مالیات اخذ نشود (ابویوسف قاضی، 1399ق: 86).
3-5. پیامدهای اقدامات سیاسی- اقتصادی امویان و کارگزارانشان در قبال ایرانیان
3-5-1. پیامدهای اجتماعی- اقتصادی
اقدامات سیاسی- اقتصادی امویان و کارگزارانشان نسبت به ایرانیان باعث به وجود آمدن پدیدههای گوناگون اجتماعی و اقتصادی شد که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
3-5-1-1. پدیدهی مهاجرت روستائیان به شهرها
سیاست افزایش مالیات اعم از جزیه و خراج همراه با اعمال خشونت عاملان اموی باعث شد، روستائیان محل سکونت و زمینهایشان را رها کرده و به شهرها که از کنترل کمتری برخوردار بود، فرار کنند (ابن خلکان، بیتا: 2/227). نقل است، زمانی که عاملان خراج به حجاج (م95ق.) گزارش دادند که خراج کاهشیافته و ذمیان مسلمان شده و به شهرنشینان پیوستهاند، وی به بصریان و سایر مردم شهرها نوشت: «هرکس متعلق به هر روستایی است، باید به آنجا برگردد» (بلاذری، 1346: 2/22-23؛ ابن اثیر، 1372: 13؛ نویری، 1365: 12/237). در روایتی دیگر آمده است: «حجاج، عجمان را شناسایی کرد و آنها را از بصره بیرون راند و به بلادشان بازگرداند» (ابن عبدربه، 1411ق: 2/262؛ المبرد، 1417ق: 1/297؛ قدوره، 1408ق: 45).
عبدالحمید بن عبدالرحمن(م112ق.)، عامل عمربن عبدالعزیز(م101ق.)، مهاجرت روستائیان به شهرها را با پدیدهی خراج مرتبط میدانست. او تلاش نمود که این موضوع را با تصاحب اراضی کشاورزی روستائیان مهاجر اصلاح کند، اما خلیفه با آن موافقت نکرد. وی در این زمینه به عبدالحمید بن عبدالرحمن(م112ق.)نوشت: «با زمینداران مهربان باش. چون هیچ فردی زمین خود را رها نمیکند، مگر اینکه بیشازحد توانش بر او خراج تعیینشده باشد» (بلاذری، 1346: 2/142).
درهرحال، روستائیان برای رهایی از پرداخت مالیاتهای سنگین و نیز برای دستیابی به مقرری یا استفاده از تحولات جدید اقتصادی، به شهرها مهاجرت کردند. با مهاجرت آنها شهرهای عراق و ایران سرشار از بیکارانی شد که از اوضاع، ناراضی و خشمگین بودند. این وضعیت باعث شد که آنان به شیعیان و عباسیان که با امویان مخالفت میکردند، بپیوندند. درنتیجه، حکومت اموی (132-41ق.) ناچار شد در برابر پدیدهی مهاجرت ایستادگی کند. این مسئله از بارزترین مشکلاتی بود که امویها برای حل آن تلاش میکردند (طقوش، 1387: 243).
3-5-1-2. ظهور پدیدهی اقتصادی التجاء
اجرای سیاست تصرف اراضی کشاورزی ایرانیان توسط خلفای اموی(132-41ق.)، باعث به وجود آمدن پدیدهی اقتصادی «التجاء» شد (ماوردی، 1410ق: 1/220-225). بدین معنی که کشاورزان و روستائیان برای درامان ماندن از ظلم و ستم کارگزاران اموی و حفظ اراضی کشاورزی خود، به این روش پناه بردند. مالکان مزارع و باغهای خود را به افراد صاحب نفوذ واگذار کردند تا از آنها نگهداری نمایند. به نوشتهی بلاذری «چون تازیان در آذربایجان فرود آمدند، عشیرههای عرب از کوفه و بصره و شام بدان جا روی آوردند. هر قوم بر هرچه که توانست، مسلط گردید و گروهی نیز زمین پارسیان را از آنان خریدند و پارسیان دیههای خویش بهر محافظت به پناه ایشان سپردند و خود، کشاورزان ایشان گردیدند» (بلاذری، 1346: 2/168).
نوع دیگری از التجاء در امر وقف بود. اراضی وقفی به اراضیای گفته میشد که زمینداران به نفع مؤسسات دینی و خیریه وقف میکردند. این نوع زمینها منبع اصلی مالی این مؤسسات بود و چون از این اراضی مالیات اخذ نمیگردید، بعضی از زمینداران با اختصاص دادن حق انتخاب متولی آن اراضی به خود و جانشینان خود، از زیرِ پرداخت مالیات و درگیری با مأموران رهایی مییافتند (ماوردی، 1410ق: 222).
3-5-1-3. ایجاد فرصتهای جدید اقتصادی
پس از پایان فتوحات، مهاجرت عربی به ایران گسترش یافت. عربها در شهرها و روستاهای ایران ساکن شدند و زمینهای حاصلخیز و کشتزارها را تصاحب کردند (طقوش، 1387: 224). زمانی که مردم ایران دریافتند به کشاورزان رعیتی تبدیلشدهاند که باید بهاجبار زمینهای کشاورزی را کشت کنند و اعراب بهره آن را ببرند. ازاینرو زمینهای کشاورزی خود را ترک کرده و به شهرها مهاجرت کردند و به کارهای تجاری، صنعتی، فنی و خدماتی روی آوردند. آنان درنتیجه خدمت به اعراب، درآمد زیادی کسب کردند و با این درآمد توانستند نقش مؤثری در فعالیتهای اقتصادی ایفا کنند (مهدی الخطیب، 1377: 156). بهبود شرایط اقتصادی ایرانیان، رفتهرفته زمینهی نفوذ درصحنههای سیاسی را برای آنان فراهم آورد. این مسئله منجر به تشکیل دستههای مخالف، مرکب از ایرانیان، بازرگانان و صنعت پیشگان شد (اصفهانی ابوالفرج ، 1382: 529). با به وجود آمدن این شرایط، ایرانیان به حمایت از هاشمیان پرداختند و بالاخره توانستند با حمایت از عباسیان به حکومت امویان(132ق.) خاتمه دهند (طقوش، 1387: 244).
3-5-2. پیامد های های سیاسی- نظامی
اجرای سیاستهای اقتصادی تبعیضآمیز و ناعادلانهی امویان نسبت به ایرانیان، سبب به وجود آمدن شورشهای سیاسی و نظامی مختلفی علیه آنان شد. ایرانیان به هر جریانی که رنگ شورش و مخالفت علیه حکومت امویان (132-41ق.) داشت، میپیوستند. ازجمله این شورشها که ریشهی اقتصادی داشت و ناشی از فشار اقتصادی و حذف حقوق اجتماعی مردم ایران بود. همراهی موالی ایرانی در شورش خوارج به رهبری ابوعلی کوفی بود که در سال 43 هجری علیه معاویه صورت گرفت(یعقوبی، 1366: 2/149؛ قدوره، 1408ق: 54).
از شورشهای دیگری که یکی از دلایل عمدهی آن اقتصادی بود، میتوان شورش موالی ایرانی علیه حجاج بن یوسف ثقفی (م95ق.) را نام برد. حجاج که مردی سفاک و بیرحم بود از اهل ذمه دو نوع مالیات تحت عناوین جزیه و خراج اخذ میکرد و چون هرساله میزان این مالیاتها بالا میرفت، بر مردم فشار اقتصادی زیادی تحمیل میشد. ذمیان برای اینکه از پرداخت این باجها آسوده شوند، اسلام میآوردند و مزارع خود را رها میکردند و درنتیجه، به شهرها رو میآوردند. بااینحال، حجاج همچنان جزیه و خراج را از آنها مطالبه میکرد. این امر، موالی ایرانی را به شورش برانگیخت. در این هنگام فتنهی عبدالرحمن بن اشعث (م82ق.) که بر ضد مظالم حجاج قیام کرده بود، رخ داد. موالی ایرانی که از جور و بیداد حجاج به ستوه آمده بودند، برای رهایی از این شرایط سخت و طاقتفرسا، به ابن اشعث پیوستند و او را بر ضد حجاج یاری کردند (ابن اثیر، 1372: 6/268؛ جوده، 1382: 175؛ فرای، 1363: 41).
ازجمله شورشهای دیگر ایرانیان بر ضد امویان، میتوان به شورش مردم خراسان، ماوراءالنهر و سیستان (همکاری با خوارج) و بخشهای دیگر ایران اشاره کرد که برخلاف قیامهای دیگر، بیشتر جنبهی اقتصادی داشت و در حقیقت، اعتراضی به سیاستهای اقتصادی امویان بود که نسبت به ایرانیان اجرا میکردند (یعقوبی، 1366: 2/59؛ قدوره، 1408ق: 54). دراینبین، مردم خراسان بیش از مردم دیگر مناطق ایران از وضع خود ناراضی بودند؛ زیرا پیش از مردم دیگر مناطق به اسلام گرویده بودند و همراه عربها در جهاد با ترکان در سرزمین ماوراءالنهر و هندیها در منطقهی سند شرکت کردند. باوجوداین خدمات، حکومت امویان آنان را از امتیازات اقتصادی محروم نمود (مستوفی، 1364: 252-266). شورش حارث بن سریج (م128ق.)، ازجمله شورشهایی بود که علیه امویان در خراسان به وقوع پیوست و زمینه را برای شورش عباسیان و پیروزی آنان فراهم کرد. حارث برای مدتزمانی طولانی از سال 116 تا 128ق. با حاکمان اموی در خراسان درگیری داشت. ظلم و ستم حکام اموی و برخورد نادرست حکومت عربی اموی(132-41ق.) علیه ایرانیان موجب این شورشها شد و بخش وسیعی از مردم را دربگرفت (ابن کثیر، 1407ق: 10/27).
بههرتقدیر، اخذ مالیاتهای سنگین از مردم و گرفتن جزیه از نومسلمانان زمینهی نارضایتی ایرانیان از خلفای اموی (132-41ق.) را زودتر ازآنچه انتظار میرفت، در ایران آشکار کرد. سران عرب که شورش مردم ایران را بر ضد حکومت خود پیشبینی میکردند، کوشیدند نهتنها در شهرهای بزرگ، بلکه در شهرهای کوچک هم پادگانهایی داشته باشند و گذشته از این تلاش کردند که در مراکز مهم و حساس ایران، عدهای از اعراب سکونت اختیار کنند. در تعقیب همین سیاست و نقشه بود که در زمان خلفای بنی امیه(132-41ق.) قریب پنجاههزار نفر سپاهی عرب با خانوادههایشان در شهرهای نیشابور، مرو، بلخ و تخارستان و حتی روستاها سکونت اختیار کردند و سکونت آنان با اعتراض مردم آن نواحی مواجه شد (ابن اثیر، 1372: 173).
4. نتیجهگیری
در تحلیل راهبردهای سیاسی- اقتصادی امویان در قبال ایرانیان میتوان بیان کرد که سیاستهای اقتصادی امویان، به دلیل نگرش تفاخر نژادی و انحراف آنان از سیرهی نبوی (ص)، تبعیضآمیز و ناعادلانه بوده است که با انحصارطلبی و کسب منافع قومی- قبیلهای پیوند خورده بود. ازجمله راهبردهای سیاسی- اقتصادی امویان در قبال عامهی ایرانیان، میتوان به سیاست تحریم اقتصادی، مصادره و تصاحب اموال معارضان ایرانی، تصرف و غصب اراضی حاصلخیز عراق و خراسان و نیز افزایش میزان مالیاتها، اخذ جزیه از تازهمسلمانان و گرفتن اموال و مالیاتهای غیرشرعی اشاره کرد.
بازتاب این سیاستهای اقتصادی، اعتراض همهجانبهی ایرانیان در قالب نهضت شعوبیه بود. ازجمله پیامدهای این سیاستهای اقتصادی، میتوان به چالش فراخواندن باورهای دینی، تخریب زیرساختهای اقتصادی دولت امویان با ترک فعالیتهای کشاورزی و مهاجرت روستائیان به شهرها، ظهور پدیدهی اقتصادی التجاء و نیز تلاش ایرانیان در جهت ایجاد فرصتهای جدید اقتصادی و پیوستن آنان به جنبشهای سیاسی- نظامی ضد اموی اشاره کرد.
5. منابع
1. قرآن کریم، (1378). ترجمه مهدی الهی قمشهای، قم: صدیقه.
2. آقا بخشی، علی و افشاری راد، مینو. (1376). فرهنگ علوم سیاسی، تهران: مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران.
3. ابراهیم حسن، حسن. (1360). تاریخ سیاسی اسلام، مترجم: ابوالقاسم پاینده، تهران: جاویدان.
4. ابن ابی الحدید، عبدالحمید هبه الله. (1367). شرح نهجالبلاغه، مترجم: محمود مهدوی دامغانی، تهران: نی.
5. ابن اثیر، عزالدین. (1372). تاریخ کامل، مترجم: محمدحسین روحانی، تهران: اساطیر.
6. ابن اعثم کوفی، محمد بن علی. (1411ق). الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالاضواء.
7. ابن خرداد به، ابی القاسم عبیدالله بن عبدالله. (1370). المسالک و الممالک، مترجم: حسین قرچانلو، تهران: مهارت.
8. ابن خلّکان، شمسالدین احمد. (بیتا). وفیات الاعیان و انباء ابناءالزمان، مصحح: احسان عباس، بیروت: دارالثقافة.
9. ابن عبدربّه، شهابالدین ابو عمرو احمد بن محمد. (1411ق). العقد الفرید، بیروت: دارالکتاب العربی.
10. ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء عمادالدین اسماعیل. (1407ق). البدایه و النهایه، بیروت: دارالکتب العلمیه.
11. ابن منظور، محمدبن مکرم. (1375). لسان العرب، بیروت: دارالصادر.
12. ابوالحمد، عبدالحمید. (1365). مبانی سیاست، تهران: توس.
13. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین. (1368). الاغانی، مترجم: محمدحسین مشایخ فریدونی، تهران: علمی و فرهنگی.
14. ابویوسف قاضی، یعقوب بن ابراهیم. (1399ق). الخراج، بیروت: درالمعرفه.
15. امین، احمد. (1358). ضحی الاسلام، مترجم: عباس خلیلی، تهران: اقبال.
16. امینی، عبدالحسین. (1368). الغدیر، تهران: کتابخانه بزرگ اسلامی.
17. انصاف پور، غلامرضا، (1359). روند نهضتهای ملی و اسلامی در ایران، تهران: آموزش انقلاب اسلامی.
18. بلاذری، احمد بن یحیی. (1346). فتوح البلدان، مترجم: محمد توکل، بیجا: نشر نقره.
19. بلاذری، احمد بن یحیی. (1417ق) انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار، بیروت:دارالفکر.
20. بیات، عزیزالله، (1370). تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه، تهران: دانشگاه ملی ایران.
21. پطروشفسکی، ایلیا پاولویچ. (1354). اسلام در ایران، مترجم: کریم کشاورز، تهران، پیام.
22. تهامی، سید غلامرضا. (1386). فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، تهران: شرکت سهامی انتشار.
23. جاحظ، ابی عثمان عمرو بن بحر. (1409ق). البیان و التبیین، قم: المنشورات الارومیه.
24. جاحظ، ابی عثمان عمرو بن بحر. (2002م). البیان والتبیین، بیروت: دار و مکتبة الهلال.
25. جوده، جمال. (1382). اوضاع اجتماعی- اقتصادی موالی در صدر اسلام، مترجم: مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران: نی.
26. جوهری، اسماعیل بن حماد. (1407ق). الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة ، بیروت: دارالعلم للملایین.
27. جهشیاری، محمد بن عبدوس. (1408ق). الوزراء و الکتاب، مترجم: ابوالفضل طباطبایی، بیروت: دارالفکر.
28. حقیقت، عبدالرفیع، (1392). تاریخ نهضتهای فکری ایرانیان، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، 1392.
29. خزنه کاتبی، غیداء. (1393). خراج از آغاز فتوحات اسلامی تا میانه قرن سوم هجری، مترجم: حسین منصوری، تهران: سمت.
30. الدوری، عبدالعزیز. (1394). پژوهشی در تاریخ سیاسی، اداری و مالی عصر عباسی اول، مترجم: رمضان رضایی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی.
31. دوورژه، موریس. (1385). جامعه شناسی سیاسی، ترجمه ابوالفضل قاضی، بی جا: جاویدان.
32. دهخدا، علی اکبر. (1376). لغت نامه دهخدا، تهران: دانشگاه تهران.
33. ذهبی، محمد بن احمد. (1412ق). سیر اعلام النبلاء، بیروت: مؤسسه الرساله.
34. راش، مایکل. (1389). جامعه و سیاست: مقدمهای بر جامعهشناسی سیاسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران: سمت.
35. زرینکوب، عبدالحسین. (1363). دو قرن سکوت، تهران: امیرکبیر.
36. زیدان، جرجی. (1336). تاریخ تمدن اسلام، مترجم: علی جواهر کلام، تهران: امیرکبیر.
37. شنتاوی، احمد. (1933م). دایرةالمعارف الاسلامیة، بیروت: دار المعرفه.
38. صفی پور، عبدالرحیم بن عبدالکریم. (1388). منتهی الارب، تهران: دانشگاه تهران.
39. طبری، محمد بن جریر. (1362). تاریخ طبری، مترجم: ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر.
40. طقوش، محمد سهیل. (1387). دولت امویان، ترجمه حجتالله جودکی، قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
41. طیب نجار. (1949م). محمد، الموالی فی العصر الاموی، قاهره: دارالنبل للطباعه.
42. عطوان، حسین. (بیتا). الزندقه و الشعوبیه فی العصر العباسی الاول، بیروت: دارالجیل.
43. فرای، ریچارد نلسون. (1363). تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر.
44. قدوره، زاهیه مصطفی. (1408ق). الشعوبیه و اثرها الاجتماعی و السیاسی فی الحیاه الاسلامیه فی العصر العباسی الاول، بیروت: المکتب الاسلامی.
45. قمی، حسن بن محمد. (1361). تاریخ قمی، قم: توس.
46. کاتب بغدادی، قدامه بن جعفر. (1370). الخراج، مترجم: حسین قرچانلو، تهران: انتشارات البرز.
47. کرامتی، اسلام، هوشیار، فریناز و بوشاب گوشه، فیض الله. (1400). «تبیین مولفه های رفتار اقتصادی امویان در خراسان و ماوراءالنهر»، فصلنامه تاریخ، شماره 60، صص236-210.
48. ماوردی، علی بن محمد. (1410ق). الاحکام السلطانیه، بیروت: دارالکتاب العربی.
49. المبرد، محمد بن زید. (1417ق). الکامل فی اللغه و الادب، بیروت: دارالجیل.
50. مدنی، سید جلالالدین. (1374). مبانی و کلیات علوم سیاسی، تهران: علامه طباطبایی.
51. مستوفی، حمدالله. (1364). تاریخ گزیده، تهران: امیرکبیر.
52. مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین. (1365). التنبیه و الاشراف، مترجم: ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی.
53. مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین. (1382). مروج الذهب و معادن الجواهر، مترجم: ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی.
54. معین، محمد. (1385). فرهنگ معین، تهران: سرایش.
55. المقریزی، احمد بن علی. (1998م). خطط، قاهره: مکتبه مدبولی.
56. ممتحن، حسینعلی. (1381). نهضت شعوبیه، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی.
57. مهدی الخطیب، عبدالله. (1377). حکومت بنی امیه در خراسان، مترجم: باقر موسوی، بیجا: توکا.
58. نرشخی، ابوبکرمحمدبن جعفر. (1366). تاریخ بخارا، مترجم: ابونصر احمد بن محمد بن نصر القباوی، به تصحیح محمدتقی مدرس رضوی، تهران: توس.
59. نویری، شهابالدین. (1365). نهایه الارب فی فنون الادب، مترجم: محمود مهدوی دامغانی، تهران: امیرکبیر.
60. یعقوبی، احمد بن واضح. (1366). تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران: علمی و فرهنگی.