The approach of Fars associations and tribal in the constitutional movement
Subject Areas : Epistemological and methodological researcher of historical researchAbolhassan Najafzadeh 1 , Nemat Ahmadi Nasab 2 , ali bigdeli 3
1 - Universiry
2 - Department of History, Central Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran
3 - استاد گروه تاریخ، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی تهران، ایران alibigdeli.hist@gmail.com
Keywords: Fars, Key words: Constitution, The tribes and tribal chiefs, constitutionalism associations,
Abstract :
ObstractThe extensive confusion of Iranian society and its growing wave of dissatisfaction in 19th century led to the emergence of constitutional movement which created a new chapter in the Iranian history .The formation and evolution of the constitutional movement in Fars was subordinate to three powerful factors that each of them displayed a different role at this juncture of time. First, the feudal family of Ghavam Ol-Molk, who were practically the undisputed ruler of Shiraz for a long time and the head of Khamseh tribe and who were strongly against construction. associations advocating constitutionalism despite internal contradictions, were considered staunch enemies of Qavam and at the end , Ismail Khan Solat-Ol Doleh, who ruled over a large part of Fars state and who was always in internal rivalry with the Ghavam family and Khamseh tribe Therefore of the interaction of these powers, didn't cultivate a favorable environment for the growth of constitutional ideas such as law, equality and establishment of justice hom.
_||_
رویکرد انجمنها و ایلات فارس در جنبش مشروطیت
چکیده
آشفتگی فراگیر جامعه ایرانی در برابر موج فزاینده ناراضایتی رو به رشد آن در قرن نوزدهم، باعث پدیدار شدن جنبش مشروطیت گردید که فصل تازهای را در تاریخ ایران رقم زد. سیر تکوین و شکلگیری جنبش مشروطیت در فارس تابع سه عامل قدرتمند بود که هر یک نقش متفاوتی در این برهه به نمایش گذاشتند: نخست خاندان فئودال قوامالملک که از دیرباز حاکم بلامنازع شیراز و ریاست ایل خمسه را بر عهده داشتند و از مخالفان سرسخت مشروطه بودند. انجمنهای طرفدار مشروطهخواهی که با وجود اختلافات داخلی از دشمنان سرسخت خاندان قوام به شمار میرفتند و در آخر اسماعیلخان صولتالدوله رئیس ایل قشقایی که بر بخش گستردهای از ایالت فارس فرمانروایی میکرد و همواره در رقابت ایلی با خاندان قوام و ایل خمسه بود. در مقاله حاضر دادهها به شیوه کتابخانهای گردآوری شده و روش پژوهش،تحلیلی-توصیفی است. پرسش اصلی در این پژوهش اینست که انجمنها و ایلات فارس چه نقشی در مشروطه فارس ایفا کردند؟ در پاسخ باید گفت که برهم کنش این قدرتها، زمینه مساعدی برای رشد رهیافتهای مشروطه همچون قانون، مساوات و تأسیس عدالتخانه را در دامان خود پرورش ندادند.
واژگان کلیدی: مشروطیت، فارس، خوانین و ایلات، انجمنهای مشروطهخواهی
مقدمه
گزارش دقیق خفیهنویسان انگلیسی به شکلی آشکار،ابعاد روشنی از ناهنجاریهای اجتماعی و سیاسی را در آستانه انقلاب مشروطیت در ایالت فارس به تصویر میکِشد. بروز خشکسالی،قحطی،شیوع بیماریهای واگیردار، ناامنی راهها، سرکشی اشرار، ظلم و ستم عمال حکومتی، نفوذ و مداخله دولتهای خارجی و عدم تسلط حکومت مرکزی بر سرزمین فارس، همگی زمینه انقلاب مشروطیت را در این ایالت فراهم آورد. با اینکه جنبش مشروطیت در ایران از نوع جنبشهای طبقه متوسطِ شهرنین بود اما در ایالت فارس، عموماً پنچ گروه اجتماعی و متفاوت شامل تودههای مردم،تجار و بازرگانان، روشنفکران انقلابی، روحانیون ترقیخواه، خاندانهای فئودال و رؤسای ایلات در انقلاب مشروطیت سهم بسزایی داشتند که هر یک از این گروهها بتدریج وارد صحنه مشروطیت شدند و با ابعاد متفاوتی در این صحنه به ایفای نقش پرداختند. با این وجود شکلگیری جنبش مشروطیت، تحرکات اجتماعی از شهر به روستا و میان طیف مختلفی از طبقات دهقان و ایلیاتی رسوخ کرد و ایشان که در ابتدا چندان دخالتی در جنبش مشروطیت نداشتند با رهبری عناصری چون مجاهدین مبارز و خوانین به حرکت در آمدند که پیامد این دگردیسی، آغاز جنبشهای سراسری در شهرهای جنوبی فارس با همراهی قبایل و خوانین کرانههای شمالی خلیج فارس است. بیشک نقشِ حبیبالهخان قوامالملک، فئودال معروف جنوب ایران و رئیس ایلخمسه از یک سوی و اسماعیلخان صولتالدوله، ایلخان طوایف قشقایی از سوی دیگر، سهم زیادی از تکاپوی ایلات فارس را در رویدادهای انقلاب مشروطیت در بر میگیرد. اسناد و آگاهیهای پراکندهی که در این برهه وجود دارد نشان از چگونگی توسعه قدرت خاندانهای حاکم در ورأی رقابتهای سیاسی و نه اساساً مشروطهخواهیست. بدینمعنی که اختلافات دیرین و کهنه بین خاندان قوام و قشقاییها که خوانین بختیاری نیز پس از فتح تهران بدان دامن زدند، زمینه دگردیسی برای تفکرات مشروطهخواهی و نوگرایانه همچون«آزادی»،«مساوات»،«قانون»و«تأسیس عدالتخانه»را در پردهی از ابهام فرو برد و مشروطیت فارس زمینه مساعدی را برای رشد چنین رهیافتی در دامان خود پرورش نداد. از سوی دیگر قوانین مشروطه،خود روندی تازه از تنازع و ناسازگاری بین خوانین و رعایایشان ایجاد میکرد که چندان به مذاق رؤسای ایلات و خوانین خوش نمیآمد. چنانچه این گفته حبیبالهخان قوامالملک خطاب به صولتالدوله نماینگر چنین واقعیتیست:«مشروطه یعنی من و تو نباشیم،یعنی اینکه ما با فلان بقال فرق و امتیاز نداشته باشیم».این نگرش اصولاً خیمه سنگینی بروی تفکرات مشروطهخواهی بود که در آینده نه چندان دور، تودههای مردم میبایست بخشی از آن را درک کرده تا نخسین بارقههای جامعه مدنی در آن روزگار قوام مییافت. اما چنین اندیشههایی در پی سهمخواهی سران ایلات،حاکمان دست نشانده قاجاری و مداخله دولتهای خارجی هرگز به دوره بلوغ نرسید و در نطفهِ رقابتهای سیاسی عقیم ماند.
بارقههای مشروطیت در فارس
جدا از لغو«قراردادرژی»و تحریم تنباکو که کلید آن بوسیله مردم شیراز، تجار و تلاشهای«سیدعلی اکبر فالاسیری»رقم خورد و باعث جنبشی فراگیر در سراسر کشور گردید، ظلم و ستم بیش از حد شاهزاده«شعاعالسلطنه»فرزند ناصرالدینشاه که برای دومین بار از سال1322قمری/1283خورشیدی حکمران فارس شده بود، بار دیگر باعث گردید تا علما و مردم فارس از وی و اطرافیانش به حکومت مرکزی و شخص ناصرالدینشاه شکایت کنند.اما چون پاسخ مساعدی نیافتند،علیه ستم و بیدادگری او به پا خاستند. شریفکاشانی در اینباره چنین گزارش کرده:«شعاعالسلطنه در شیراز بنای ظلم و تعدی و بدرفتاری و ضبط اموال مردم را گذارده بود.عموم مردم شیراز از وی شاکی بودند»(شریفکاشانی،1362: 16). شعاعالسلطنه با باور بر اینکه بخش گستردهی از بازار شیراز چون جزء خالصجات دولتی است آنها را به تصرف و تملک خود در آورد(بامداد،1347: 156). در این میان محمدرضا قوامالملک که در محدوده بازار دارای املاک وسیعی بود با شعاعالسلطنه اختلاف پیدا نمود و در راستای منافع خویش، به یاری مردم شتافت اما خیلی زود به دستور شعاعالسلطنه به تهران تبعید گردید(وثوقی،1382: 180-179). علما و مردم در صحن شاهچراغ متحصن شدند،تجار بزرگ و کسبه بازار،دکانهای خود را بستند.مردم سلاح بدست گرفته و ارگ حکومتی را محاصره نمودند. در پی چنین رویدادی«سردار اکرم»نایبالحکومه به بهانه نظم شهر، حکم شلیک با اسلحه را صادر نمود و بیست تَن از کودکان و مردم بیگناه شیراز هدف گلوله قرار گرفتند و جان باختند. بعضی از مردم نیز به کنسولگری انگلستان پناهنده گردیدند(ناظمالاسلامکرمانی،1362: 395). به زعم این رویداد، علمای شیراز طی تلگرامی خبر ظلمِ شعاعالسلطنه و کشتار مردم بوسیله او را به«محمدعلی میرزا»ولیعهد و سپس بوسیله «سیدمحمد طباطبایی»به«مظفرالدینشاه»مخابره کردند. شاه در پاسخ چنین عنوان نمود:«علاءالدوله را میفرستیم به عرایض شما برسد و اما در باب این املاک،ما این املاک را مرحمت فرمودهایم به شعاعالسلطنه،دیگر برگشتی ندارد»(قائممقامی،1359: 29). این موضوع بر ناامیدی مردم افزود و در کنسولگری انگلیس متحصن گردیدند.
در نتیجه این رویدادها ناآرامیها گستردهای در شیراز شکل گرفت و شعاعالسلطنه در اوایل سال1323قمری/1284خورشیدی بدون اینکه رسماً از حکمرانی فارس استعفا داده باشد،شیراز را به قصد تهران ترک نمود(استخر،1387: 21). در پایتخت،علاءالدوله از رفتن به شیراز انصراف داد و حکومت مرکزی غلامحسینخان«صاحباختیار»را موقتاً برای آرام نمودن اوضاع فارس تا بازگشت دوباره شعاعالسلطنه روانه شیراز نمود(ناظمالاسلام کرمانی،1357: 39). اما برخلاف تصور حکومت مرکزی، شهرهای چون کازرون، بوشهر، لار، فسا، بخشهایی از نواحی دشتستان و تنگستان فارس و بوشهر به مدت یکسال در ناآرامی بسر میبُرند. چنانچه در دوره فرمانروایی صاحباختیار نزدیک به350تلگرام جهت این ناآرامی و اعتراضها به تهران مخابره گردید(قائممقامی،1359: 89). در شهر شیراز و با شایعه بازگشت دوباره شعاعالسطنه، بار دیگر اعتراضات به اوج خود رسید، عینالدوله نخستوزیر وقت مجبور گردید طی تلگرامی از تهران خطاب به علما و تجار سرشناس شیراز، موضوع بازگشت شعاعالسطنه را تکذیب نماید. هنوز دیر زمانی از ورود علاءالدوله به شیراز به عنوان حکمران تازه فارس نگذشته بود که اعتراضات همگانی در تهران و شهرهای دیگر طی دو ماه، منجر به صدور فرمان مشروطیت(در تاریخ15جمادیالثانی1324ق/14مردادماه سال1285خورشیدی)از سوی مظفرالدینشاه گردید.اما اوضاع سیاسی فارس در این دوره بسیار مبهم و پیچیده و در عین حال درک آن بسیار سخت مینماید.چنانچه هنگامیکه علاءالدوله فرمان به دستگیری«صدیقالممالک»حاکم دشتی و دشتستان(که علیه مردم ظلم و ستم روا داشته بود)را صادر نمود، ناگهان تلگرامی بوسیله سیدمحمد طباطبایی مخابره گردید که از علاءالدوله میخواهد صدیقالممالک را از زندان رهایی بخشد. متن تلگرام دیگری از علمای شیراز به سیدمحمد طباطبایی، ضمن اظهار خورسندی از بازگشت علما از قم و تبریک فرمان مشروطیت،نشان میدهد که برخی از ایشان خواستار بازگشت حبیبالهخان قوامالملک به شیراز هستند. امضاءکنندگان این تلگراف عبارت بودند از«حاج میرزاابراهیم»،«سیدمحمد فالاسیری»،«سیدعلیاکبر فالاسیری» و«حاج یحیی امامجمعه شیراز»(استخر،1387: 25-24). با پیروزی جنبش مشروطیت قوامالملک از تهران به شیراز بازگشت و مورد استقبال علما و مردم شهر قرار گرفت(ناظمالاسلام کرمانی،1357: 397).
پس از صدور فرمان مشروطیت، ایالت فارس در آخرین ماههای سال1324قمری/1285خورشیدی و در هماهنگی با مشروطهخواهان، گامهای نوین و اساسی را در تشکیل نهادهای اجتماعی آغاز نمود. مشروطهخواهان فارس از طبقات مختلفی از جمله روشنفکران اصلاحطلب،تجار و بازرگانان ثروتمند،برخی از مجاهدین و خوانین و همچنین علمای دینی و طبقه متوسط شهرنشین تشکیل یافته بودند. نخستین اقدام مشروطهخواهان انتخاب نمایندگان مجلس بنامهای«امینالتجار شیرازی»،«ابوالحسنخان بانکی»،«سیدفخرالدین فخرالسادت»، «محمدحسن ثقهالاسلام»، «حبیبالله قوامدیوان»، «شیخیوسف حدائق»و «میرزامحمدعلی خان» و فرستادن اعضای آن به عنوان نمایندگان اصناف و مردم به مجلس بود(شفیعیسروستانی،1382: 97). روزنامه مظفری در شماره نخست خود از تلاش علما و روحانیون برای تشویق مردم و شرکت در انتخابات با عنوان«اخبار شیراز»چنین پرده برداشته است:
«به قراری که حاصل کردیم از روزی که نظامنامه انتخابات مجلس شورای ملی به شیراز رسیده تا کنون جوش و خروش فوقالعاده درآحاد ملت پدیدار شده و مخصوصاً آقایان علماء و حجج اسلامیه خصوص جناب حجهالاسلام آقا میرزا ابراهیم و جناب امام(جمعه)و جناب سیدمحمد فالاسیری و جناب حاجی شیخ علیآقا و سایرین در تحریک و تشویق مردم به عمل انتخابیه و خاصه این ترغیب اهالی به اشتراک در بانک ملی سعی را فرمودهاند»(روزنامه مظفری،شماره یکم،ص8).
با پایان یافتن انتخابات فارس در سال1324قمری/1285خورشیدی،تنها نماینده شیراز که در مجلس شورای ملی حضور یافت،«میرزا ابوالحسنخان شیرازی»(بانکی)بود. از قرار معلوم و آنچنان که سیدضیاء عنوان کرده قوامالملک و پسرانش که حال از مخالفان مشروطه بودند با کارشکنی مانع از حرکت نمایندگان مجلس به سوی پایتخت گردیدند(روزنامه ندایاسلام:شماره7). این امر باعث اعتراض مردم و مشروطهخواهان گردید و آنها با فرستادن تلگرافهای متعدد اعتراض خود را به نمایندگان مجلس شورای ملی تقدیم نمودند(ایوانف،1396: 249). پاسخ قوامالملک در رد اتهام،مبنی بر عدم مانعشدن حرکت نمایندگان مجلس از شیراز به تهران،طی تلگرافی به ابوالحسنخان بانکی فرستاده شد و ابوالحسنخان پیام قوامالملک را در مجلس شورای ملی بازگو کرد:«هزار تومان مخارج وکیل عیان و وکیل اصناف را خودم دادهام و مخارج وکیل تجار را ملکتجار داده،معطلی برای حرکت وکیلِ علما است که آن هم مخارجش داده شده است، ولی میگویند همه وکلا باید همراه آقاسیدجعفر علما حرکت کنند و وعده کردهاند22صفر حرکت کنند اگر نکردند،وکیل اعیان،تجار و اصناف را راهی میکنم».شاید این رویداد،نخستین صفآرایی جدی مشروطهخواهان در برابر قوامالملک پس از ورود تازه او به شیراز است.اقدام دیگر مشروطهخواهان تشکیل انجمنهای سیایی-اجتماعی متفاوت در شیراز بود. مشهورترین آن«انجمناسلامی»خود را طرفدار سرسخت مشروطه میدانست و به شکلی سیار در هر گوشه و یا نقطهی از شهر شیراز برپا میگردید و اهداف خود را پیشبُرد مشروطه و همچنین مبارزه آشکارا با خاندان قوامالملک عنوان میکرد. رهبری این انجمن بر عهده«میرزاحسنخان معتمد دیوانکواری»بود و درست در هنگام ورود قوامالملک در اندیشه ایجاد بلوا و شورش برای جلوگیری از ورود او به شیراز بودند(وحیدنیا،1379: 193). «انجمن انصار»دیگر انجمنی بود که ریاست آن را«حاجعلیآقا»از مشروطهخواهان مبارز و سرسخت برعهده داشت از دیگر انجمنها میتوان به«انجمنجنوب»اشاره کرد که در خانه«حاجنائبالصدرشیرازی»شکل گرفت(حاجیانپور و منفرد،1391:ص3). در هرحال با بازگشت قوامالملک و استحکام موقعیت سیاسیاش، او توانست با کمک دوستان خود در تهران، نایبالحکومه جدید فارس(تا رسیدن حاکم جدید ابوالفتحمیرزا«مویدالدوله»)گردد. در این برهه کوتاه، قوامالملک سعی تمام داشت تا دامنه اقتدار خود و خاندانش در فارس را توسعه بخشد.از همان روز نخست با حُکم«پیشکاری فارس»برای خود، «بیگلربیگی فارس» برای برادرش و«ریاست قشون فارس» و«ایلخانی خمسه» برای پسرش«محدعلیخان» که از تهران هدیه آورده بود، مورد مخالفت سرسخت انجمنهای اسلامی و برخی از روحانیون مبارز قرار گرفت(استخر،1387: 26). آنچنان که پیداست قوامالملک با توجه به ماهیت اعیانی و سلطهگرایانهاش، نتوانست روحیات خود را با مشروطهخواهان سازگار نماید. چنانکه پیداست بتدریج از آنها فاصله گرفت تا جایی که در آینده نزدیک در صف نخستِ مخالفان مشروطیت فارس قرار گرفت(هرچند که در ابتدا در برابر ظلم و تعدی شعاعالسطنه با مردم فارس در یک جبهه قرار داشت).
به نظر میرسد اولین ظهور انقلاب مشروطیت فارس و شیراز که به صورت آشکارا و ازدحام عمومی درآمد، تحصن جمعیت انجمن اسلامی،عدهی علمای دینی،برخی از مردم معترض و نواندیشان ترقیخواه در«تلگرافخانه»شیراز بود که به مدت چهل روز ادامه یافت(نیّر شیرازی،1383: 103). تقاضا و اصرار متحصنین بر پایه برکناری حکومت قوامالملک و پسرانش از شیراز و احضار آنها به تهران بود(استخر،1387: 32). البته احساسات مغرضانهی برخی گروهها که در سودای انتقام دیرینه ارباب- رعیتی بودند نیز به واکنش خاندان قوامالملک دامن میزد. در هر حال در برابر این انجمنها و معترضین، خاندان قوام نیز انجمنی تآسیس کردند بنام انجمن«هیأت علمیه»و چند انجمن دیگر که ریاست آنها معمولاً بر عهده برخی از روحانیون و علمای شیراز بود و گاهاً«مسجد نو»را پایگاه خویش بر میشمردند(کتابآبی،1369-1362،ج1:ص44). در چنین شرایطی و با پیروزی جنبش مشروطیت و برقرای نظام مشروطه، خاندان قوام درصدد مقابله همهجانبه با آن بر آمدند زیرا که در پرتو چنین باور نوینی،جامعه ارباب-رعیتی از میان میرفت و منافع آنها دچار آسیب و زیان بسیار میگردید. کسروی اذعان میکند که در شیراز میان حبیبالهخان قوامالملک و پسرانش با انجمنهای اسلامی و آزادیخواهان کشاکش سختی در جریان بود. دامنه این اعتراضات به تهران نیز کشیده شد، چنانچه انجمن«اتحادیه فارس»که شیرازیها در تهران برپا نمودند به پشتیبانی از همشهریان خود در میدان بهارستان چادر زده و از نمایندگان مجلس دادخواهی میکردند(کسروی،1357: 282-281). میرزانصراله شیرازی«ملکالمتکلمین»طی سخنرانی آتشین،قوامالملک را«اول مستبد ایران»خواند که ستم و بیدادگری را بر مردم شیراز روا داشته و مانع پیشبرد مشروطیت میشود(روزنامه حبلالمتین:شماره8). با توجه به این فشارها و اقدامات،مجلس شورای ملی، قوامالملک را از حکومت فارس عزل و برکنار نمود(آدمیت،1355،ج1: 6). اما قوامالملک در برابر درخواستهای متعدد و فشارهای همهجانبه مشروطهخواهان حاضر به کنار رفتن از قدرت نشد و همین امر باعث رویدادهای تازه در جنبش مشروطیت فارس گردید.
انجمنها و ایلات در بطن مشروطه فارس
پس از مرگ«دارابخان» و«حاجنصراللهخان»،پسر حاجنصرالله بنام«ابراهیمخان»(اسعدالسلطنه)که دارای ثروت بسیاری نیز بود به ایلخانیگری قشقایی رسید اما از آنجا که وی علاقهی به امور ایل نداشت،عبداللهخان«ضرغامالدوله»قدرت اصلی و همه جانبه ایل قشقایی به شمار میرفت. چندی بعد در سال1307ق ابراهیمخان از ایلخانیگری برکنار و ضرغامالدوله با حکم رسمی به مقام ایلخانیگری رسید.(Chick,1916:33) اما ضرغامالدوله نیز به دلیل نرمخویی و ضعف مزاج در سایه برادر جوانتر خود اسماعیلخان قشقایی قرار گرفت و به همین خاطر در طی چندین دوره متناوب از ایلخانیگری عزل و در سال1323ق دار فانی را وداع گفت.اسماعیلخان قشقایی ملقب به«صولتالدوله»نخستینبار در سال1319ق و در زمان حکمرانی«نظامالملک نوری»به ایلخانیگری قشقایی منصوب گردید. مدتی نیز در سمت حاکم بهبهان به امور دولتی و دیوانی مشغول بود. در خلال ایلخانگری ضرغامالدوله او چندین بار سمت ایلبیگی و گاه به عنوان ایلخانی، جانشین برادر خود گردید. اما با مرگ ضرغامالدوله او توانست با تکیه بر هوش سرشار و درأیت سیاسی خویش، دامنه نفوذ و قدرت خود را بر طوایف و خوانین قشقایی گسترش دهد و به عنوان ایلخانی اقتداگر جلوه نماید(نصیریطیبی،1393: 90-89). ایلخانگری صولتالدوله همزمان با آغاز جنبش مشروطیت در ایران بود. آنگونه که گفته شده صولتالدوله در ابتدا با دیده شک و تردید به این جنبش نگاه میکرد. از سوی دیگر اوضاع نابسامان ایل قشقایی در آن برهه، فرصت چندانی برای پرداختن به تحولات بیرونی را فراهم نکرد.اما به چند دلیل، صولتالدوله ناخواسته در جریان جنبش مشروطیت قرار گرفت: نخست با نگرش به اینکه پیشرفت مشروطیت باعث کاهش اقتدار حکومت مرکزی میگردید و در نتیجه زمان مناسبی برای قدرتنمایی و تاخت و تاز ایلخانی در حومه شهرها و اقتدار ایلاتیها بشمار میرفت. از سوی دیگر پیوستن قوامالملک به صف مخالفان مشروطهخواه و اقدامات نابخردانه او علیه صولتالدوله(که همانا برکناری صولتالدوله از ایلخانگری بود)، زمینهی فراهم آورد تا ایلخان قشقایی با اقتدار از مشروطهخواهان حمایت کند. البته صولتالدوله از مدتها پیش تحت تاثیر یکی از مشروطهخواهان بنام میرزا فرجاللهخان میرپنج، گرایش نسبی به اهداف مشروطه پیدا کرده بود.1 در چنین شرایطی قوامالملک به عنوان نایبالحکومه فارس و به بهانه تأخیر در پرداخت مالیات ایل قشقایی،صولتالدوله را از ایلخانی برکنار و برادرش، احمدخان«ضیغمالدوله»را ایلخان قشقایی نمود. اما با وساطت مجلس شورای ملی و دوستانش در تهران به صولتالدوله فرصت دیگری دادند تا خود را به شیراز برساند و مالیاتها را پرداخت نماید. اما در شیراز باخبر گردید که برادرش ضیغمالدوله به ایلخانگری منصوب و در رأس نیروی از بویراحمدیهای و گروهی قشقاییهایِ طرفدار خود عازم شده تا اداره ایل را که در راه ییلاق بود برعهده بگیرد(ابرلینگ1393: 86). در نزدیکی اردکان فارس نیروهای صولتالدوله توانست افراد ضیغمالدوله و بویراحمدیهای طرفدار او را شکست و متواری دهد(Chick,1916:34).در این بین برخی از قشقاییها و نزدیکان صولتالدوله از جمله«علمدارخان کشکولی»برادر زن او در این نبرد کشته شدند که همین امر باعث گردید که پیکر آنها را با تشریفات بسیار وارد تلگرافخانه شیراز نمایند و مدت زیادی هواخواهان مشروطه به سوگ آن بنشینند(استخر،1387: 42). این رویداد باعث اتحاد بین صولتالدوله و مشروطهخواهانی گردید که پیشتر به مناسبت عدم اعزام نمایندگان فارس به مجلس شورای ملی در تلگرافخانه متحصن شده بودند(نیّر شیرازی،1383: 103). با ورود مؤیدالدوله حاکم جدید فارس که حامی خاندان قوامالملک بود تلاشهایی صورت گرفت تا با انتصاب مجدد ابراهیمخان(اسعدالسلطنه)که از مدتها پیش در باغ ارم شیراز خانهنشین شده بود، صولتالدوله را از ایلخانگری عزل نمایند. این عمل، واکنش تند صولتالدوله را در پی داشت که بار دیگر با نمایش قدرت وارد شیراز گردید و حکم ایلخانگری خود را از مجلس شورای ملی و از طریق تلگراف دریافت نمود. افزون بر این، او در همین زمان حمایت قاطع خود را از مشروطهخواهان با کمک نقدی و اعزام چهارصد سوار اعلام نمود.(Wilson,1916:23) در گفتاری دیگر، صولتالدوله برای حمایت از مشروطهخواههان با دو هزار تَن از قشقاییها وارد شیراز گردید و به آنان پیوست. افزون بر این حدود هزار تَن نیروی دیگر نیز به حالت آمادهباش در دو فرسخی شیراز مستقر گردانید تا در مواقع ضروری از آن استفاده نماید. در برابر قوامیها نیز دو هزار تفنگچی از ایلات خمسه را وارد شیراز نمودند و در اطراف باغ دولتی و منزل شخصی به استحکامات دفاعی پرداختند. گروهی از طرفداران قوام نیز در مسجد نو تحصن نمودند(نیّر شیرازی،1383:ص111). در پی تداوم آشوبهای فارس، مؤیدالدوله که حامی قوامیها بود مجبور به استعفاء از حکومت فارس گردید و با ورود«نظامالسلطنهمافی»که از دیرباز با خاندان قوامالملک اختلاف و دشمنی دیرینه داشت، کفه ترازو به نفع مشروطهخواهان سنگینتر گردید:
«انا فتحنا لک فتحاً مبیناً، مؤیدالدوله از حکومت فارس معزول،حسینقلیخان نظامالسلطنه به حکومت فارس منصوب،محمدرضاخان قوامالملک و دو فرزندش به تهران اعزام شدند»(استخر،1387: 43).
این تلگراف که از سوی انجمن فارس از تهران به همشهریان خود در شیراز مخابره گردید نشان از پیروزی مشروطهخواهان و شکست خاندان قوامالملک بود. به همینمنظور قوامالملک مجبور گردید طی تلگرافی در25ربیعالاول1325قمری/هفدهم اردیبهشت1286خورشیدی استعفاء دهد و اذعان کرد که علت این همه دشمنی را نمیداند چون مدت کوتاهی به شیراز برگشته و کاری صورت نداده و حتی مالیات هم دریافت نکرده است:«اکنون که استعفا دادهام به یکی از املاکم خواهم رفت و برای رسیدگی به شکایات پسر بزرگم را به تهران خواهم فرستاد و پسر دیگرم هم برای تحصیل عازم خارجه خواهد شد»مخالفان قوام بر اخراج وی و پسرانش از شیراز اصرار ورزیدند.محتشمالسطنه معاون وزیر داخله در مجلس شورای ملی حاضر شد و عنوان کرد قوامالملک و پسرانش به تهران احضار شدهاند. قوامالملک در نوزدهم اردیبهشت طی تلگرافی به احضارش در تهران،اعتراض کرد و اعلام نمود پس از استعفا حق دارد در املاکش زندگی کند، در غیر این صورت املاک وی را بخرند تا او بتواند از مملکت فارس خارج شود.با این وجود قوامالملک تا آخر ماه اردیبهشت در شیراز ماند.در سیزدهم خردادماه مردم خانه او را محاصره کردند و او مجبور گردید با پسرانش شیراز را به قصد تهران ترک کند.(Wilson,1916:23) در این زمان آرامش نسبی به فارس بازگشت.اما قوامالملک توانست در تهران با عضویت در«انجمن اخوت»، نزدیکی با مشروطهخواهان و حمایت محمدعلیشاه، زمینه بازگشت دوباره خود به شیراز را فراهم سازد.شایعه بازگشت قوامیها،بار دیگر شورش و ناآرامی را در فارس گسترده نمود(روزنامه مجلس،سال اول،شماره155). سیدعبدالحسین لاری روحانی منتفذ مشروطهخواه به دعوت از انجمن اسلامی و هواخواهان مشروطه، برای اعلام پشتیبانی از مجلس ملی وارد شیراز گردید(SP,cd.458, p72). در همین زمان بسیاری از قشقاییها و مشروطهخواهان جهرم نیز به اردوی آنها پیوستند(ابرلینگ1393: 86). طرفداران قوامالملک نیز با بسیج طوایف خمسه بر مواضع خود پافشاری نمودند و آماده برابری با قشقاییها و مشروطهخواهان گردیدند.اما پیوستن جنگجویان ایلیاتی به طوایف در حال کوچ مانع از تنازعات طرفین گردید. بیم از حوادث آینده و نابسامانی اوضاع فارس که دیگر قادر به کنترل نبود باعث گردید نظامالسطنه با اعلام استعفاء در 27رمضان1325/یازدهم آبانماه سال1286خورشیدی،شیراز را به قصد تهران ترک نماید(کتابآبی،1369-1362،ج1: 112). در نتیجه پسران قوامالملک به فارس بازگشتند و به استحکام مواضع خود پرداختند. با بازگشت آنها خطر درگیری زیادی انتظار میرفت اما از آنجا که تمامی ایلات فارس در مناطق گرمسیری به سر میبُردند،باز رویداد خاصی و چندانی صورت نگرفت.با اعلام حضور علاءالدوله از سوی وزارت داخله به عنوان حاکم جدید فارس،صولتالدوله با فرا خواندن طوایف قشقایی اذعان نمود که از ورود او به شیراز جلوگیری خواهد نمود(Fraser,1910:150). در نتیجه حکومت مرکزی با انصراف از موضوع، غلامحسینخان«صاحباختیار»را برای آرام نمودن اغتشاشات و همچنین آماده نمودن زمینه بازگشت دوباره شعاعالسلطنه،روانه شیراز نمود.«صاحباختیار»که فردی کاردان و عدالتخواه بود توانست با همدلی مردم و درأیت خویش، اوضاع فارس را سامان بخشد و قرارداد متارکهی بین قوامیها و مشروطهخواهان، مبنی بر خروج تمام جنگجویان ایلیاتی(قشقاییها و جنگجویان ایل خمسه)از شیراز در16دیماه همان سال بوجود آورد.(Wilson,1916:22) با اعلام پیمان متارکه،محمدرضاخان قوامالملک با حمایت محمدعلیشاه و«مشروعهخواهان»به شیراز بازگشت و تمام تلاش خود را برای بیرون راندن مشروطهخواهان از شهر بکار برد(براوان،1338: 542). واکنش مشروطهخواهان ترور قوامالملک بوسیله«نعمتاله بروجردی»از اعضای وابسته به انجمن اسلامی شیراز بود. با قتل محمدرضاخان قوامالملک در هفدهم اسفندماه، اوضاع فارس بار دیگر ناآرام گردید(نیّر شیرازی،1383: 122). طرفداران قوام با به قتل رساندن سیداحمد دشتکی و شیخمحمدباقر اصطبانی که مورد اتهام قتل قوامالملک بودند در پی انتقامجویی برآمدند(حکمت،1384: 104). اما با ورود«ضلالسلطان»(پسر بزرگ ناصرالدینشاه)که از هواداران مشروطه بود بار دیگر آرامش به فارس بازگشت. پسران قوامالملک به اروپا تبعید شدند، ریاست ایل خمسه از آنها سلب گردید و دو تن از طرفداران سرسخت قوامیها اعدام شدند.(Wilson,1916:22) این تدبیر باعث کاهش قدرت قوامیها و در نتیجه افزایش قدرت مشروطهخواهان و سلطه گسترده صولتالدوله بر طوایف قشقایی گردید(ابرلینگ1393: 89). با افزایش تنش بین مشروطهخواهان و محمدعلیشاه در تهران،صولتالدوله که در اوج پیروزی بسر میبُرد طی تلگرامی از اعزام دوازده هزار سوار برای حمایت از مجلس،اعلام آمادگی نمود. اما با کودتای محمدعلیشاه در13صفر1327قمری/ دوم تیر1278خورشیدی بر علیه مجلس، این قوامیها بودند که با بسیج نیروهای خود توانستند به بازیابی قدرت از دست رفته خود در فارس پرداخته و برخی از مشروطهخواهان همچون معتمد دیوان کواری که به دستور ظلالسلطان-در رویای فتح تهران- بود را در میانه راه به قتل برسانند(استخر،1387: 43). در نتیجه ظلالسلطان برکنار و به اروپا تبعید گردید و غلامرضاخان«آصفالدوله»که رابطه بسیار نزدیکی با خاندان قوام داشت از سوی محمدعلی شاه به حکومت فارس منصوب گردید. در این میان حبیباللهخان(قوامالملک چهارم)و برادرش نصرالدوله، در پی سیاست بیطرفانه ایلخان قشقایی به شیراز بازگشتند و از سوی آصفالدوله مأمور برخورد با سیدعبدالحسینلاری(که ادعای حکومت اسلامی در لارستان را داشت) و برقرای امنیت در میان طوایف خمسه گردیدند(ابرلینگ1393: 99). تلاش ناموفق خاندان قوامالملک با درخواست پیوستن صولتالدوله به«انجمن ایالتی» و ناآمنی جادههای جنوب بوسیله اتباع قوامیها(که در حیطه ایلخانگری قشقایی بود)بار دیگر اوضاع فارس را در حالتی ناپایدار قرار داد. جاهطلبی و زیادیخواهی خاندان قوام همچنین باعث تیره شدن روابط آنها با آصفالدولهی گردید که خود تمام مشاغل دولتی را میان اعوان و انصارش تقسیم نموده بود(کتابآبی،1369-1362،ج2: 535-534). از آنجا که آصفالدوله نه پایگاهی چندانی میان مردم شیراز داشت و نه از نیروی نظامی لازم برای برابری با قوامی بهره میبُرد از صولتالدوله و سیدعبدالحسینلاری درخواست نیرو نظامی نمود. ورود دو هزار تفنگچی قشقایی و لاری به شیراز و صفآرایی سواران خمسه که از قوامیها حمایت میکردند نه تنها کمکی به حل اوضاع نکرد بلکه منجر به استعفاءی آصفالدوله از حکومت فارس گردید(روزنامه حبلالمتین،سالشانزدهم،شماره15).
ایلات فارس و بختیاریها در مشروطیت
استبداد صغیر و مقاومت قهرمانانه مردم تبریز،با فتح تهران بوسیله اردوی شمال به سرپرستی «سپهسالار تنکابنی»که تمایل به روسها داشت و اردوی جنوب به فرماندهی«سردار اسعد»که متمایل به انگلیسیها بود خاتمه یافت. محمدعلی شاه قاجار از سلطنت خلع و به روسیه پناهنده شد و زمام اداره حکومت بدست بختیاریها افتاد. عدم تحرک، سیاست صبرپیشگی و انتظار بیهوده صولتالدوله در چشم دوختن به حوادث آینده، نقش ایل قشقایی را چنان کمرنگ نمود که برخی علما با ارسال نامهی از صولتالدوله خواستار مشارکت و حمایت از مشروطهخواهان برای فتح تهران شدند. اما دوری مسافت و موقعیت ضروری کوچ طوایف قشقایی(و با وجود تمایل صولتالدوله)، آنها نتوانستند نقش فراگیری در فتح تهران داشته باشند.در هر حال فتح تهران فصل جدیدی از رودرویی ایلات جنوب را رقم زد که اینبار، افزون بر قشقاییها و طوایف خمسه(به رهبری قوامیها)، بختیاریها نیز با در دست داشتن حکومت مرکزی، بازیگران تازه وارد و نیرومند عرصه کارزار بودند.«بیل» کنسول انگلیس در اینباره چنین میگوید:«قشقاییها و بویژه شخص ایلخانی به موقعیت ممتاز بختیاریها، که در نتیجه حوادث اخیر[فتح تهران]نصیبشان شده افسوس میخورند.......قشقاییها چه از نظر شجاعت و چه از نظر تعداد خود را برتر از بختیاریها میدانند»(کتابآبی،1369-1362،ج4: 805-804). در جمادیالثانی1327قمری/تیرماه سال1288خورشیدی،«آصفالدوله»از والیگری فارس برکنار و حکومت مرکزی(با ریاست کمیته انقلابی)،بجای او، علاءالدوله را مأمور حکمرانی فارس نمود.اما از آنجا که مشروطهخواهان و به ویژه صولتالدوله با انتصاب او(که گرایش به خاندان قوامالملک داشت)، مخالف بودند، اعلام نموند که در هیچ شرایطی اجازه نخواهد داد که به شیراز ورود نماید و از حرکت حکمران پیشین، آصفالدوله به تهران نیز ممانعت به عمل خواهدآورد(ایرجی،1378: 13) .بیتوجهی حکومت مرکزی به خواستههای صولتالدوله، او را مصمم کرد تا اعلام نماید مجلس ایالتی جدیدی در شیراز تأسیس خواهد کرد. پس با نیرویی متشکل از قشقاییها و حامیان سیدعبدالحسینلاری به سوی شیراز حرکت نمود و این در حالی بود که بخشی از قشقاییها راهی آباده شدند تا از ورود علاءالدوله جلوگیری نمایند. اوضاع بحرانی فارس با تهدید و تصرف شیراز بوسیله صولتالدوله، کنسول انگلیس را مجبور کرد تا به حکومت مرکزی جهت عزل علاءالدوله فشار آورد. در نتیجه حکومت مرکزی جعفرقلیخان«سهامالدوله»را بجای او به حکومت فارس منصوب کرد(ناظمالاسلام کرمانی،1362،ج5: 715). تهدید صولتالدوله این اندیشه را در ذهن مقامات انگلیس و حکومت مرکزی جای داده بود که قشقاییها با سرمشقگرفتن از فتح تهران درصدد تصرف شیراز برآیند. در این میان خاندان قوام نیز با آگاهی از اختلاف بین قشقاییها و بختیاریها، خود را به بختیاریها نزدیک نموده و با یک چرخش معکوس از حامیان سرسخت مشروطه گردیدند(ابرلینگ1393: 102).
مسئله تآمین و امنیت جادههای جنوب از جمله رویدادهای دیگری بود که نقش متفاوتی از ایلات جنوبی ایران را در دوه مشروطیت هویدا نمود. سهامالدوله حاکم تازه فارس برای امنیت جادههای جنوب ابتدا متوسل به قوامیها شد اما از آنجا که بخش گستردهی(بوشهر تا شیراز) از راههای تجاری جنوب از حیطه سرزمین قشقاییها میگذشت، قوامیها اقدامات بیهوده و نافرجامی را برای کنترل جادهها انجام دادند. در نتیجه سهامالدوله ناگزیر گردید که دست یاری به سوی صولتالدوله دراز کند. چنین پیشامدی عملاً بخش گستردهی از سرزمین فارس را به شکل غیرمستقیم در دستان ایلخان قشقایی گذاشت و او را به یک چهره منطقهی تبدیل کرد. از اینرو انگلیسیها و قوامیها که بخش وسیعی از کالاهای تجاریشان از این مسیر عبور میکرد را به شدت نگران ساخت. پس دست به دامان حکومت مرکزی گردیدند که در رأس آن سردار اسعد بختیاری قرار داشت. از سوی دیگر خود بختیاریها نیز از موفقیتهای صولتالدوله هراسان شدند و با با کمک خاندان قوامالملک که در این زمان از هواخواهان سرسخت مشروطه شده بودند اتحادیه تازهی را بر علیه ایلخانی قشقایی به راه انداختند و با تحریک برادر وی ضیغمالدوله(سردار احتشام)، سعی در اختلاف بین قشقاییها و تضعیف ایلخانی قشقایی نمودند(ابرلینگ،1358: 81). در این میان صولتالدوله نیز با نزدیک شدن به سپهدار اعظم-جناح رقیب بختیاریها-توانست در بخشهایی از حکومت مرکزی رسوخ کند که نتیجه آن واگذاری حکومت کارزون، دشتی و دشتستان به نزدیکان صولتالدوله از سوی والی جدید فارس«ظفرالسلطنه»بود. افزون بر این ایلخان قشقایی با پیشنهاد«رضاقلیخان»(نظامالسلطنه)دست به تشکیل اتحادیهای بنام«اتحادیه جنوب»زد که اعضای آن قشقاییها و دو تن از مخالفان سرسخت بختیاریها یعنی«سردار اشرف»(والی پشتکوه)و »شیخ خزعل»(شیخ محمره و خوزستان)را در بر میگرفت(ایرجی،1378:ص15).هدف این اتحادیه در ظاهر بقای مشروطیت، حفظ تمامیت ارضی، رونق تجارت داخلی و ایجاد رفاه در مناطق جنوبی کشور بود اما در باطن پیشگیری از نفوذ همه جانبه بختیاریها در امور کشور بود که با فتح تهران و«جنبش مشروطیت»عملاً اداره حکومت مرکزی را در اختیار داشتند(Wilson,1916:26). با وجود اینکه این اتحادیه خیلی زود بر اثر نفوذ انگلیسیها و هشدار به شیخ خزعل و خوانین بختیاریها از هم گسست اما گوشهی از تلاش ایلات جنوبی را در راستای رقابت با یکدیگر و چگونگی دستیافتن بر سریر قدرت را برملا میسازد. تنش در روابط ایل قشقایی و بختیاری به منظور به مقابله با حریف به لشکرکشی و اعزام نیرو نیز انجامید.در ماه ربیعالثانی1328قمری/ اردیبهشت ماه1289خورشیدی در حالی که سردار اسعد در مقام وزیر داخله، سعی در انتصاب ضیغمالدوله به جای صولتالدوله بود، ایلخان قشقایی برای نمایش قدرت و کمک به خاندان حاجایلخانی(از خوانین مخالف سردار اسعد)300سوار را راهی اصفهان نمود و بهانه آنرا انتقام از قاتلین سیدعبداله بهبهانی عنوان کرد که به درخواست علمای نجف صورت پذیرفته است(گارثویت،1377: 298). در برابر سردار اسعد نیز دستور حرکت2000سوار بختیاری را صادر کرد. اما به دلیل اختلافات در درون ایل بختیاری و حرکت کوچ قشقایی از نزدیکی سمیرم به نواحی گرمسیری جنوب فارس، درگیری خاصی رخ نداد. در آخر این تنازعات، با معاهدهی که در حضور علمای اصفهان صورت گرفت پایان یافت: بختیاریها در اصفهان و نواحی مجاور آن و قشقاییها در سرزمین فارس دارای امتیازات ویژهی گشتند(اسناد وزارت امور خارجه،سال1328،ک 28:پ1).حکومت مرکزی نیز در این میان سعی نمود که حاکم جدید فارس را به گونهای انتخاب کند که در حفظ منافع قشقاییها گام اساسی بر دارد به همین خاطر حاکم مقتدری چون نظامالسلطنهمافی را به فارس فرستاد که پیشتر حاکم خوزستان، لرستان، کرمانشاه و بروجرد بود. در هنگام ورود نظامالسلطنه به فارس(از مسیر خرمشهر به بوشهر و از آنجا به شیراز)، او به گرمی مورد استقبال تنگستانیها و قشقاییها قرار گرفت و توانست به کمک آنها به برقراری نظم و امنیت در مناطق تنگستان و کوهگیلویه بپردازد. حاکم جدید فارس رابطه نزدیکی با صولتالدوله داشت و در زمان او خوانین قشقایی، نواحی دشتستان، کازرون و بهبهان را اداره مینمودند(Demorgny,1913:136). از سوی دیگر نظامالسلطنه برای جلب اعتماد خاندان قوامالملک، نصرالدوله برادر«حبیبالهخان قوام»را به ریاست ایلخمسه و بلوکسعبه در شرق فارس منصوب کرد. اما توطئهچینی برادران قوام،اقدامات سختگیرانه نظامالسلطنه را در بر داشت که به دستگیری و تبعید آنها از شیراز به اروپا انجامید.کاروان حاوی تبعید برادران قوام هنوز چند کیلومتری از شیراز دور نشده بود که مورد تهاجم گروهی از طوایف قشقاییهایِ گلهزن قرار گرفت و در این حادثه نصرالهخانقوام که ریاست ایلخمسه را بر عهده داشت مورد اصابت گلوله قرارگرفت و جان سپرد(حکمت،1384: 575-574). اما برادرش حببباللهخان قوامالملک توانست از معرکه جان سالم بدر بَرد و به شکل پنهانی وارد شیراز گردید و در کنسولگری انگلیس پناهده شود(اوکانر،1395: 63). این رویداد باعث حوادث گستردهی دیگری گردید که سرزمین فارس را به مدت چندین سال از سوی ایلات دچار ناآرامی نمود.از یک طرف بختیاریها سعی در تضعیف اتحادیه بین نظامالسلطنه و صولتالدوله نمودند و از طرف دیگر قوامالملک نیز با تحرکات بسیار و گردآوری طوایف خمسه شهر شیراز را به یک اردوگاه نظامی تبدیل کرد که خروجی آن سالها درگیری و ناامنی بین ایلقشقایی و ایلخمسه بود(نوایی،2535: 245-241). از سوی دیگر به خاطر حمایت دولت بریتانیا از خانواده قوامالملک، احتمال درگیری بین قشقاییها و انگلیسیها افزایش یافت(کتابآبی،1369-1362،ج5: 1246-1245). دولت انگلیس با پرداخت پول و حمایت از قوامالملک سعی کرد صولتالدوله را از گردونه سیاسی فارس خارج کند، به همین خاطر با برادر صولتالدوله یعنی ضیغمالدوله و برخی از خوانین کازرون، کمارج و برازجان وارد گفتگو شد تا در مواجهه با صولتالدوله قرار گیرند و ایلخانی را در یک جنگ تمام عیار فرسایشی قرار دهند(Moor,1914:125). هر چند که صولتالدوله در نخستین رویارویی با بردار و متحدان او شکست خورد اما در تابستان1330قمری/1291خورشیدی توانست اردوی متحد برادرش ضیغمالدوله را شکست دهد و چند ماه بعد نیز با شکست نیروهای تازه تأسیس یافته ژاندارمری، اقتدار از دست یافته خویش را باز ستاند(ابرلینگ،1393: 133). از سوی دیگر در تهران با سقوط کابینه صمصامالسلطنه بختیاری و تشکیل کابینه علاءالسلطنه از نفوذ بختیاریها در دولت مرکزی کاسته شد و با تشکیل کابینه علاءالدوله، صولتالدوله توانست دوباره به ایلخانیگری قشقاییها دست یابد(گارثویت،1377: 281). قدرت دوباره صولتالدوله و ایجاد حفظ آرامش در نواحی جنوبی که با جلب نظر حاکم جدید فارس«مخبرالسلطنه هدایت»فراهم گردید اعتبار سیاسی برای او فراهم آورد که برادرش ضیغمالدوله با حمایتهای همه جانبه انگلیس، بختیاریها و خاندان قوام هرگز بدان نرسیده بود(مخبرالسلطنههدایت،1344: 248-246).
نتیجهگیری
جنبش مشروطیت فارس تابع شاخصهها و روشهای از پیش تعیین شدهی بود که خاندانهای فئودال حاکم و رؤسای ایلاتِ قدرتمند، هدایت آن را به دست گرفتند. در این میان نقش روشنفکران فارس هنوز به مرحله فعلیّت نرسیده بود و تلاش آنها در غالب انجمنهایی گزیده میشد که توان برابری با خاندان قدرتمند و در عین حال ثروتمند قوامالملک را نداشتند. به همین خاطر آنها بارها دست به سوی دامان صولتالدوله قشقایی دراز نمودند و از او در برابر خاندان قوامالملک یاری خواستند. روحانیون اما نقش پویاتری بازی کردند. آنها توانستند با بسیج تودههای مردمِ و برخی اصناف بازاری زمینه قیامهای شهری را در برابر حکام وقت شیراز و خاندان قوام را رقم بزنند. اما از آنجا که روحانیون شیراز به دو گروه فکری(طرفدار و مخالف مشروطه)تقسیم شدند، آنها نیز بتدریج میدان را به جبهه قدرتمند کوچنشینان فارس واگذار کردند.جنگجویان ایلیاتی قشقایی بارها در شیراز رژه نظامی برگزار کردند و ایلخان قشقایی در اوج دوره مشروطیت، نه تنها مانع ورود حاکم تازه فارس گردید بلکه در سودای مجلس مستقلی در شیراز، همانند مجلس شورای ملی بود (که پس از فتح تهران بوسیله بختیاریها شکل یافته بود).طوایف جنگجوی خمسه نیز در دفاع از خاندان قوام و مخالفت با مشروطهخواهان همین رویه را در پیش گرفتند و بارها در شیراز به سنگربندی علیه مخالفان قوامالملک دست یازیدند. ورود بختیاری در رأس قدرت کشور نیز بر تشدید بحران فارس در پی اعاده قومگرایانه و اختلاف با ایلخانی قشقایی افزود تا جایی که ممکن بود آنها بتدریج وارد یک جنگ تمام عیار با قشقاییها شوند و دستاورها و شیرازه ارکان مشروطیت از هم پاشیده شود. در یک نگاه خوشبیانه این«موسوم کوچهای فصلی»بود که بارها از تنازعات میان ایلات ایران جلوگیری به عمل آورد و کودک نوپای مشروطیت توانست به حیات سیاسی خویش ادامه دهد.
Obstract
The extensive confusion of Iranian society and its growing wave of dissatisfaction in 19th century led to the emergence of constitutional movement which created a new chapter in the Iranian history .The formation and evolution of the constitutional movement in Fars was subordinate to three powerful factors that each of them displayed a different role at this juncture of time. First, the feudal family of Ghavam Ol-Molk, who were practically the undisputed ruler of Shiraz for a long time and the head of Khamseh tribe and who were strongly against construction. associations advocating constitutionalism despite internal contradictions, were considered staunch enemies of Qavam and at the end , Ismail Khan Solat-Ol Doleh, who ruled over a large part of Fars state and who was always in internal rivalry with the Ghavam family and Khamseh tribe . In this article, the data are collected by library method, and the research method is analytical-descriptive. The main question hn this research is the role of each of the Fars tribes and associations hn Fars cinstitution.It should be said in response interaction of these powers, didn't cultivate a favorable environment for the growth of constitutional ideas such as law, equality and establishment of justice hom.
Key words: Constitution, Fars, The tribes and tribal chiefs, constitutionalism associations.
کتابنامه
- ابرلینگ، پییر(1393). کوچنشینان قشقایی فارس، ترجمه فرهاد طیبیپور، تهران: پژوهش
-ابرلینگ، پییر(1385). «سیاست قبیلهی انگلستاندر جنوبایران»، ماهنامهنور، ترجمه کاوه بیات، آذرماه، ش5-4، صص104-66
-استخر، محمدحسین(1393). خاطرات پیر روشنضمیر، به کوشش مسعود شفیعیسروستانی، شیراز: اندیشه
- آدمیت، فریدون(1355). ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، تهران: پیام
- ایرجی، ناصر(1380). ایل قشقایی در جنگ جهانی اول، تهران: شیرازه
- ایوانف، میخائیل سرگییویچ(1396). عشایر جنوب، ترجمه کیوان پهلوان-معصومه راد، تهران: آرون
- اوکانر، فردریک تراورز(1395). خاطرات فردریک اوکانر کنسول انگلیس در فارس، ترجمه حسن زنگنه، تهران: شیرازه
- بامداد،مهدی(1347).شرح حال رجال ایران در قرن12،13،14،6جلدی،تهران: زوّار
- براوان، ادوارد(1338). انقلاب ایران، ترجمه احمد پژوه، تهران: کانون معرفت
- حاجیانپور،حمید و منفرد،رحیمه(1391).«بررسی دوره اول حیات حزب دمکرات فارس»،مجله دانشگاه ادبیات و علوم انسانی اصفهان،سال چهارم،شماره اول(پیاپی13)، بهار1391،صص16-1.
- حکمت، علیاصغر(1384). رهآغاز حکمت، به اهتمام سیدمحمد دبیر سیاقی، ج1، تهران: خجسته
- سعیدیسیرجانی، علیاکبر(1387). وقایعاتفاقیه، مجموعه گزارشهای خفیهنویسان انگلیسی در ولایت جنوبی ایران از سال1291-1322قمری، تهران:ذهنآویز
- شفیعیسروستانی، مسعود(1362). فارس در انقلاب مشروطیت، شیراز: بنیاد فارسشناسی
-شریفکاشانی، محمدمهدی(1362). واقعات اتفاقیه روزگار، به کوشش منصوره اتحادیه و سعدوندیان، تهران: تاریخایران
-کتاب آبی(1369-1362). گزارشهای محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس درباره انقلاب مشروطیت ایران، به کوشش احمد بشیری، ج 8-1، تهران: نشر نو
- کسروی، احمد(1357). تاریخ مشروطه ایران، ج1و2، تهران: امیرکبیر
- گارثویت، جن.راف(1377). تاریخ سیاسی-اجتماعی بختیاری، ترجمه مهرداد امیری، تهران: سهند
- قائممقامی، جهانگیر(1359). نهضت آزادیخواهی مردم فارس در انقلاب مشروطیت، تهران: مرکز تحقیقات تاریخی
-ناظمالاسلام کرمانی، محمدبنعلی(1362). تاریخ بیداری ایرانیان،ج5، به اهتمام علیاکبر سعیدیسیرجانی، تهران: نوین
- نصیریطیبی، منصور(1393). «زندگی سیاسی صولتالدوله قشقایی»(دوران مشروطیت)، فصلنامه اسناد بهارستان، شماره4،بهار و تابستان،صص110-89.
- نیّر شیرازی، عبدالرسول(1383). تحفه نیّر،با تصحیح و توضیح محمد یوسف نیّری، شیراز: بنیاد فارسشناسی
- نوایی، عبدالحسین(2535). دولتهای ایران از آغاز مشروطیت تا اولتیماتوم، تهران: بابک
-وثوقی، محمدباقر(1382). «فارس و جنبش مشروطهخواهی»مجله تاریخ(دانشگاه تهران)، دوره4، شماره1-شمارهپیاپی498، بهار 1382. صص206-177.
- هدایت، مخبرالسلطنه(1344). خاطرات و خطرات، تهران: زوّار
اسناد و روزنامهها
- اسناد وزارت امور خارجه،سال1328،ک 28:پ1
- روزنامه اخوت شیراز،1326،سال اول،شماره1-8
- روزنامه حبلالمتین،کلکته،15رجب1327،س17،ش8
- روزنامه ندایاسلام،1324:شماره7
- روزنامه مجلس،سال چهارم،3ذیالحجه1328: 3
- روزنامه مظفری،1324:شماره یکم،8
-Demorgny.G(1913). LesTribusdu Fars. “Revue du Monde Musulmanes”, Vol. xxII. Mars.
-Fraser,D(1910). Persia and Turkey in Revolt(London).
-Great Britain, parliament, sessional papers(hereafter referred to as SP),cd.458,p72.
-Chick.Herbert George(1916). “Past History of the Qāshqāis and their khāns”, in sir Arnold Talbot Wilson’s Report on Fars, pp 32-38.
-Moor,A(1914). The Orient xpress(London),
-Wilson, sir Arnold Talbot(1916).Report on Fars(Simla).